کانون ادبی هنری سها
623 subscribers
533 photos
38 videos
7 files
88 links
کانون ادبی هنری سها

جایی برای دور هم جمع شدن،
جشن گرفتن،
خواندن،
نوشتن
و یاد گرفتن! 🌙🌱

جهاد دانشگاه علوم پزشکی تهران

ارتباط با ما :
@z_mahramian

آدرس اینستاگرام :
@Soha_javaneh
Download Telegram
Audio
🎙ضبط صوتی و #ویس جلسه مکبث، نمایش و پوشش - بخش اول

#سها #جوانه #حلقه‌ی_ادبی_سها #رادیو_سها

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Audio
🎙ضبط صوتی و #ویس جلسه مکبث، نمایش و پوشش - بخش دوم

#سها #جوانه #حلقه‌ی_ادبی_سها #رادیو_سها

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes -قسمت یازدهم

چایی
#فرناز_رنجبر
دانشجوی پزشکی ورودی 96 دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_یازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - چایی

پرستار اورژانس ۱ صدا میزنه: اینترن داخلی! انتقال جدید دارین.
پرونده ر‌و میگیرم و قبل رفتن بالا سر مریض یه نگاهی بهش میندازم. “خانوم ۵۴ ساله مورد کنسر متاستاتیک کبد”

چقدر خسته شدم از کیس‌های کنسر. اونقدر زیادن که از خودم سوال میکنم نکنه ما هم کنسر داریم و نمیدونیم؟ کیس‌هایی که همه شبیه به همن، ناامید، خسته، بی‌تفاوت. آدمایی که بستری شدن تو بیمارستان براشون عادت شده، همراهاشون که خیلی وقته با این قضیه کنار اومدن که حداکثر چند ماه دیگه وقت براشون مونده.

مثل همیشه برام سوال میشه، چه اصراریه به چند روز بیشتر زنده نگه داشتن این آدما، وقتی که حالشون روز به روز قراره بدتر بشه و هی بیشتر و بیشتر زجر بکشن؟ یه بار با اختلال الکترولیت بیان یه بار با سپسیس یه بار با افت هوشیاری و تهشم علی‌رغم درمان همه‌ی اینا باز هم نتونن از سرنوشتشون فرار کنن؟ پزشکا واقعا تا چقدر حق دارن برای زنده نگه داشتن بیمارا تلاش کنن؟

ذهنم درگیر این سوالاست که میرسم بالا سر بیمار. خانوم میانسالی که پوستش زرده و استخوناش از شدت لاغری پیدا. شرح حال میگیرم و میخوام برم به رزیدنت معرفیش کنم که صدام میزنه،
“خانوم دکتر، من چند روزه هر چی میخورم بالا میارم. هیچی تو معده‌م نمیمونه، حتی چایی. لطفا یه چیزی بهم بدین بتونم چایی بخورم.”

چایی!

بدنش پر متاستازه، بی‌اختیار شده، استخوناش درد میکنه و فقط تا دو ماه دیگه زنده‌ست، و دغدغه‌ای که داره اینه که نمیتونه چایی بخوره! ذهنم تا چندین روز درگیرش میمونه. الان که این متنو دارم مینویسم احتمالا اون خانوم دیگه فوت شده، ولی هنوز حرفی که بهم زد از یادم نمیره.

شاید زندگی همینه؟ دربه‌در دنبال خوشبختی و مسیر درست زندگی هستیم و نمیخوایم عمرمون رو تلف کنیم، میخوایم انتخابامون درست باشه، همش در حال دویدن دنبال اهدافمون هستیم، پول بیشتر، مقام بالاتر، زندگی بهتر. و شاید زندگی همین یه لیوان چایی باشه که بغل دستمون در حال سرد شدنه. ☕️

#فرناز_رنجبر
دانشجوی پزشکی ورودی 96 دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_یازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
📷 گزارش تصویری سیزدهمین حلقه ادبی سها - خرداد ۱۴۰۳

#سها #جوانه #حلقه‌ی_ادبی_سها

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
☑️ ششمین جلسه کتابخوانی #CinemaBook 🎥📚

کتاب «گتسبی بزرگ»

نوشته ✍🏻: اسکات فیتز جرالد
تعداد صفحات 📖: ۲۱۲

بخش هایی از کتاب:
گتسبی مظهر همه چیزهایی که از ته دل تحقیرشان می‌کنم اگر شخصیت را مجموعه‌ای پیوسته از رفتارهای موفق در نظر بگیریم در این صورت چیز فوق العاده‌ای در وجودش بود نوعی حساسیتی بی‌امان به وعده‌های زندگی این حساسیت ربطی نداشت به آن تاثیرپذیری آبکی که به اسم خلق و خوی خلاق برایش قدر و منزلت قائل می‌شوند بلکه بیشتر نوعی استعداد خارق‌العاده بود برای امید بستن نوعی آمادگی رمانتیک که نظیرش را در هیچ کس دیگری ندیده‌ام و بعید است در آینده هم ببینم

🗓 قرار ما روز سه شنبه ۱۲ تیر ماه ١۴٠٣ ، ساعت ١۵:٠٠-١٧:٠٠
🏠 دانشکده پزشکی ، انتهای سالن شهدا ، تالار معتمدی

خرید نسخه الکترونیکی کتاب

#کتاب_خوانی #سها #جوانه #حلقه‌ی_ادبی_سها #اکران_فیلم #فیلم_کتاب

@Soha_javaneh
@javaneh_tums🌿
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - قسمت دوازدهم

ناهار خوران
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - ناهار خوران

برید ICU، دو تخت هست که میشه چیزهایی ازشون آموخت، یکی مورد گیلن باره و دیگری مشکوک به بوتولیسم. توی اولی رفلکسها از بین رفته، دومی هم مورد flappy baby عه. هنوز هم نرفتم سرچ بزنم، ولی میشه بچه‌ی شل دیگه، نه؟ ولی شنیدن کجا و دیدن کجا!
میرویم ببینیمش. خب، چه چیزی برای دیدن وجود دارد؟ یک پسر بچه بی رنگ و شل! چند ماهه؟ چند ساله؟ نمیدانم. حتی در پرونده هم به سنش نگاه نکرده‌ام. شاید یک ساله، شاید هم کمتر. واقعا بی‌جان! مانند گوشتی روی تخت، بی‌حرکت، بی‌جان. خب چه چیزیش را چک کنیم؟ هاا سمعش میکنم. چیزی روی بینی‌اش است که  به NIV میخورد، اگر چه مانیتوری مشابه مانیتورهای دستگاه اینتوبه در کنار تخت است. گوشی را روی سینه‌اش میگذارم، صدای معمولی دم و بازدم شنیده میشود. خب چه چیزی‌اش را چک کنیم؟ فیکس و فالو. بچه‌ی این سنی اصلا فیکس و فالو باید داشته باشد؟ نمیدانم. هر چه که هست او ندارد. انگشتم را در دستش میگذارم. دستش را مشت خواهد کرد؟ نه، نخواهد کرد. شک به بوتولیسم. خدایا مگر هنوز بوتولیسم داریم؟ احیانا بچه از مناطق با بهداشت پایین نیومده؟ یا خیلی اوضاعش داغون نبوده؟ اکثر مریضا کنارشون یک دو همراه است، ولی این مریض نه، و فقط شماره مادر و پدر در کنار تخت به چشم میخورد. چیه داستانش؟ چرا مامان و باباش نیستن؟ طلاق گرفتن مثلا؟ یا چی؟ استاد میگه فلج حاد سریع از بالا به پایین، چند تا تشخیص افتراقی محدود داره و بوتولیسم نه مهم ترین، ولی یکی از مهم هاست! باشد، خب خدا رو شکر، پس لابد خوب میشه دیگه. اصلا انتی دوت توکیسن بوتولیسم رو دارن اینجا؟ لابد دارن، توی پرونده یه چیزایی هست. با این که به نظر میاد اینتوبه باشه، استاد میگه نفس خودشه، یعنی NIV عه، پس خیلی بهتر شده. باشه، میرویم بیرون، برای نهار.
بار دوم یا سومی که میبینمش، روز واقعه است. مادرش هست. عجیب است، ولی هست. خیلی هم معمولی به نظر میرسد، نه بهداشت کمی دارد و نه به ظاهر سطح اجتماعی پایینی دارد. اما بچه حال عجیبی دارد. دست و پا میزند و از این عبارت، دقیقا همین را قصد میکنم. پا بر زمین میکشد و دست هایش را مواج بالای تخت تکان میدهد. نمیدانم چرا و نفهمیدم چرا. انگار دارد بندهای کفن را باز میکند. این بار اون مانیتور مخصوص اینتوبه موجود نیست و به نظر میرسد این بار واقعا نفس‌های خودش است با NIV. انگار بهتر است. این بار مشت اش را جمع میکند.اما مادرش دارد میمیرد. گریه نمیکند، ولی مضطر است. یک جا بند نمیشود. با دست هایش بازی میکند. این پا و آن پا میکند. دستش را روی سر و صورت و تن بچه اش میکشد و چیزی را زمزمه میکند. و هی این کار را تکرار میکند. مادرش ظاهرا نگران ماسک NIV است. هی پایین می آید و بالاخره می افتد. کسی متوجه نمیشود. شاید واقعا مهم هم نیست. دارم از ICU خارج میشوم. میگویم بگذار برگردم شاید مهم باشد. بر میگردم. سچوریشن‌اش هی دارد می افتد. ۸۸، ۸۰، ۷۰. دست و پا زدنش تشدید میشود. ماسک را بر بینی‌اش برمیگردانم. دست و پا زدنش کم میشود. سچوریشن ۹۸ تا ۱۰۰. مادر به رزیدنت میگوید چه شد؟ میگه گفتیم غددها هم ببینن، شاید مشکل متابولیک باشه. ما یه چیزی زدیم، شاید این خوب تر شدنش اثر همونه. انتی دوت توکسین بوتولیسم رو میگه. میگم این کیس بوتولیسم، مگه بوتولیسم‌اش قطعی نبود؟ رزیدنت جوری که انگار طلب باباش رو داره، میگه کی گفته؟ گفتم استاد فلانی گفته شک مون به بوتولیسم بالاست. میگه شککک! پس قطعی نشده! اعصابم خورد میشود. رزیدنت میرود آن‌ور. مادرش هنوز هست و دستش را روی دست و صورت بچه‌اش میکشد و چیزی زمزمه میکند...
از صبح که بیدار میشوم، خسته و خواب آلود، در حسرت خواب ظهر و نهار سه تومنی بیمارستانم. بالای این تخت اما، آسمان به تب و تاب است. بچه دست و پا میزند. چشم‌هایش خواب آلودند، ولی نه، شاید چون توان ندارد پلک هایش را بالا بکشد، این چنین به نظر میرسد. عنبیه‌اش نصف و نیمه پیداست. انگار که خمار است. آرش! آرش ِ نمیدانم چند ساله با مادرش که مثل سیر و سرکه میجوشد. آرشی که کفن را باز میکند و برمیگردد. آرشی که باید بوتولیسم باشد، که باید با انتی توکسین اش بهبود یابد. چشمی که خیره به ما مینگرد، و ماهی که کامل میشود...
فیش امروز رو کی می‌گیره؟

نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
📷 تصاویر پنجمین جلسه اکران فیلم CinemaBook

فیلم " a man called ove " 

#اکران #سها #جوانه #حلقه‌ی_ادبی_سها #اکران_فیلم #فیلم_کتاب #CinemaBook

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱