نمایشنامه خوانی صدای اسفند
دورهم خوانی
🎙 #ویس جلسه نمایشنامه خوانی صدای اسفند
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
#نمایشنامه_خوانی #سها #جوانه #حلقهی_ادبی_سها #پادکست #رادیو_سها #دور_خوانی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
📣 رادیو سها
بحر طویل 📜
جریمه شعبده بازی
قسمت ششم
🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹بحرطویل های هدهد میرزا - ابوالقاسم حالت
▫️گویندگان: زهرا دوستی، محمدرضا خان محمدی
#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
بحر طویل 📜
جریمه شعبده بازی
قسمت ششم
🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹بحرطویل های هدهد میرزا - ابوالقاسم حالت
▫️گویندگان: زهرا دوستی، محمدرضا خان محمدی
#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
Audio
📣 رادیو سها
بحر طویل 📜
جریمه شعبده بازی
قسمت ششم
صبح تا شام سر رهگذری شور و شری بود و ز غوغا اثری بود. در آنجا خبری بود: لش حیله گری بود که... 🎩
▫️گویندگان: زهرا دوستی، محمدرضا خان محمدی
#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
بحر طویل 📜
جریمه شعبده بازی
قسمت ششم
صبح تا شام سر رهگذری شور و شری بود و ز غوغا اثری بود. در آنجا خبری بود: لش حیله گری بود که... 🎩
▫️گویندگان: زهرا دوستی، محمدرضا خان محمدی
#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums
🍰 کیک سینما - ۶
فیلم Persona
⭐️ IMDB: 8.1/10
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_ششم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
فیلم Persona
⭐️ IMDB: 8.1/10
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_ششم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🍰 کیک سینما - ۶
فیلم "Persona"
" کشف درستی نهان سختتر است یا یافتن درستترین درمیان درستیهای متعدد؟"
پرسونا اثبات میکند که دومی. پرسونا، نه فلسفه است و نه روانشناسی، صرفاً هنریست سرشار از سرنخهای گمشدنی، استدلالهای نقضشونده و نمادهای چندمعنایی. پر است از پرسشهایی که بیجواب رها میشوند و معلولهایی که به علتشان پرداخته نمیشود. رازهایی دارد که نه برای رمزگشایی، بلکه برای تلنگر به پس ذهن ما آنجا هستند تا لبریز از احساساتمان کنند. پرسونا، بیابانیست که مرز واقعیت و مجاز در آن یکی شده و مخاطب نمیداند و نخواهد دانست که سراب میبیند، یا آب.
از تیتراژ مبهم که بگذریم؛ فیلم، شروع سادهای دارد. آلما(بیبی اَندِسِن-Bibi Andersson)، پرستار نسبتاً تازهکاریست که مسئول رسیدگی به الیزابت فوگْلِر(لیو اولمان-Liv Ullmann) شده است. الیزابت هم، بازیگر سرشناس تیاتر قصه ماست که درحین تمرین تراژدی الکترا، عذر آورده و به خانه برمیگردد و بعد از آن، دیگر صحبت نمیکند. روانپزشک، گمان میکند دوری از شهر و شلوغی و گزینش انزوا، میتواند کمککننده باشد؛ پس آلما و الیزابت را به خارج از شهر میفرستد. از اینجا، تصویرسازی فرازونشیبهای ارتباطی و تلاقی شخصیتی این دو زن را میبینیم. بدینگونه که آشنایی صورت گرفته، کشش ایجاد میشود، شبیهشدن در ادامه میآید و دقیقاً در میانه فیلم، ضربه را داریم. ضربهای که آلما را نهتنها ضعیف، بلکه کاملاً خرد میکند. چنین خردشدنهایی از علاقه میآید. علاقه به الیزابت، که در شوروشوق آلما هنگام صحبت سرریز میکند و بهترین نمودش، وقتیست که آلمای مست، با خندهای ناشیانه برای پنهانکردن شرمساریاش میگوید:« حالا که سیگارکشیدن را یادم دادی...»
آلما البته تلافی میکند؛ هم با لیوان شکسته و هم با مرد نابینا. اما سؤال اصلی آنجاست که این ضربهها و تلافیها، واقعاً درقبال چهکسانیست؟ آلما و الیزابت، پرستار و بیمارند یا بیمار و پرستار؟ حقیقت و خیالند یا خیال و حقیقت؟ شاید هم هیچکدام و نمادی از جامعه انسانیاند؛ شاید هم سایشهای درونی یک نفرند. شاید هم...
این فیلم را با چاشنی میزانسنهای خلوت و ساده، نقشآفرینی خارجازتوصیف بیبی اندسن، یک موسیقی پسزمینه که یکنواختی را میدزدد، و قاببندیهای بیمثال جناب سووِن ویلهلم نیکویست(Sven Vilhem Nykvist) ببینید که آنقدر زیبا هنرش را به رخ میکشد، گویی پرسونا قبل از هرچیز، یک گالری عکس بهتماممعناست!
#محمدپارسا_مظاهری
دانشجوی پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_ششم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
فیلم "Persona"
" کشف درستی نهان سختتر است یا یافتن درستترین درمیان درستیهای متعدد؟"
پرسونا اثبات میکند که دومی. پرسونا، نه فلسفه است و نه روانشناسی، صرفاً هنریست سرشار از سرنخهای گمشدنی، استدلالهای نقضشونده و نمادهای چندمعنایی. پر است از پرسشهایی که بیجواب رها میشوند و معلولهایی که به علتشان پرداخته نمیشود. رازهایی دارد که نه برای رمزگشایی، بلکه برای تلنگر به پس ذهن ما آنجا هستند تا لبریز از احساساتمان کنند. پرسونا، بیابانیست که مرز واقعیت و مجاز در آن یکی شده و مخاطب نمیداند و نخواهد دانست که سراب میبیند، یا آب.
از تیتراژ مبهم که بگذریم؛ فیلم، شروع سادهای دارد. آلما(بیبی اَندِسِن-Bibi Andersson)، پرستار نسبتاً تازهکاریست که مسئول رسیدگی به الیزابت فوگْلِر(لیو اولمان-Liv Ullmann) شده است. الیزابت هم، بازیگر سرشناس تیاتر قصه ماست که درحین تمرین تراژدی الکترا، عذر آورده و به خانه برمیگردد و بعد از آن، دیگر صحبت نمیکند. روانپزشک، گمان میکند دوری از شهر و شلوغی و گزینش انزوا، میتواند کمککننده باشد؛ پس آلما و الیزابت را به خارج از شهر میفرستد. از اینجا، تصویرسازی فرازونشیبهای ارتباطی و تلاقی شخصیتی این دو زن را میبینیم. بدینگونه که آشنایی صورت گرفته، کشش ایجاد میشود، شبیهشدن در ادامه میآید و دقیقاً در میانه فیلم، ضربه را داریم. ضربهای که آلما را نهتنها ضعیف، بلکه کاملاً خرد میکند. چنین خردشدنهایی از علاقه میآید. علاقه به الیزابت، که در شوروشوق آلما هنگام صحبت سرریز میکند و بهترین نمودش، وقتیست که آلمای مست، با خندهای ناشیانه برای پنهانکردن شرمساریاش میگوید:« حالا که سیگارکشیدن را یادم دادی...»
آلما البته تلافی میکند؛ هم با لیوان شکسته و هم با مرد نابینا. اما سؤال اصلی آنجاست که این ضربهها و تلافیها، واقعاً درقبال چهکسانیست؟ آلما و الیزابت، پرستار و بیمارند یا بیمار و پرستار؟ حقیقت و خیالند یا خیال و حقیقت؟ شاید هم هیچکدام و نمادی از جامعه انسانیاند؛ شاید هم سایشهای درونی یک نفرند. شاید هم...
این فیلم را با چاشنی میزانسنهای خلوت و ساده، نقشآفرینی خارجازتوصیف بیبی اندسن، یک موسیقی پسزمینه که یکنواختی را میدزدد، و قاببندیهای بیمثال جناب سووِن ویلهلم نیکویست(Sven Vilhem Nykvist) ببینید که آنقدر زیبا هنرش را به رخ میکشد، گویی پرسونا قبل از هرچیز، یک گالری عکس بهتماممعناست!
#محمدپارسا_مظاهری
دانشجوی پزشکی ورودی ٩٩ علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_ششم #سها #جوانه
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Audio
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره ششم
گویند که هر زنده دلی را غمی از جانب جانان برسد...
نوشتن، وقتی میدانی نیست که بخواند غمی عجیب دارد...
نویسنده: مرضیه مجیدی پاریزی
شاعر: مهدی عندلیب
گوینده متن: مرضیه مجیدی پاریزی
گوینده شعر: فاطمه زهرا خلیلی
نوازنده گیتار:صدرا عالی
آهنگسازی و میکس و تدوین: پارسا محمدی نژاد
#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
گویند که هر زنده دلی را غمی از جانب جانان برسد...
نوشتن، وقتی میدانی نیست که بخواند غمی عجیب دارد...
نویسنده: مرضیه مجیدی پاریزی
شاعر: مهدی عندلیب
گوینده متن: مرضیه مجیدی پاریزی
گوینده شعر: فاطمه زهرا خلیلی
نوازنده گیتار:صدرا عالی
آهنگسازی و میکس و تدوین: پارسا محمدی نژاد
#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره ششم
گویند که هر زنده دلی را غمی از جانب جانان برسد...
نوشتن، وقتی میدانی نیست که بخواند غمی عجیب دارد؛ گمان میکنم یکی از دلنوازترین لذاتِ عشق، پنهان بودنش در اعماقِ سینه عاشق است
آری
سِری مگو که هزاران هزار راز نهفته را با خود به دوش میکشد
ای راز سر به مُهر،
ورای حد تقدیر،
دانی که دل در پی ات چه میکشد؛
دلا زمانی از لرزش عشقش خبردار شدی که ویران و سرگشته در پی او میدویدی تا شاید حرف های ناگفته را برایش بازگو کنی...
خرابِ عشق و دلتنگی، نظر بنداز بر حال دیوانان، گنه کاران
برایم بگو
بالاتر از نهایت دلتنگی چیست؟!
سوالی مبهم؟ آری؛
همه ناتوان از پاسخ گفتنش، فقط در پی راهی برای کاستن این درد ناعلاج اند؛ حتی طبیب هم ناتوان و رنجور مانده از درمانِ دلِ بیمار...
اما بدان که معنا و درمان تمامِ ناگفته های عالم، همان یک کلمه است
سکوت
سکوت را معنا کن ای ورایِ دلتنگی
گویند که آرامش است عاقبت اضطراب ها، این حاشیه امن را خودت بساز
جهانی در بیخیالیِ مطلق...
بی خیال یا خیالی بی تو؟!
کدامش؟!
نه نمیشود، بگذار فتوایی دهم شبیه فتوا دهندگانی که مِی را حرام میدانند!
"سکوت در عشق و کتمان کردنش، ظلمی است در حق دل"
تمامِ حرف دلم با تو همین است
تا باد عشق، تو را باد...
اجازه میدهی آیا من از تو دم بزنم؟
که لحظههای خوشی در خودم رقم بزنم...
برای مرغ خیالم قفس نمیسازم
تو مایلی که کنارت کمی قدم بزنم؟
قرارِ عافیتم را گره زدم با تو
ز من طلب نکن آن را کنون بهم بزنم
تمام خانهٔ قلبم به یاد تو لرزید
چنانکه با غم آن، طعنهای به بم بزنم
شنیدهام که پس از شب امید بوده ولی
امیدِ وصلِ تو کو؟ تکیه بر عدم بزنم؟
بیا دوباره تو را در خیال خود بوسم
که لحظههای خوشی در خودم رقم بزنم...
نویسنده: #مرضیه_مجیدی_پاریزی
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠٠ دانشگاه علوم پزشکی تهران
شاعر: #مهدی_عندلیب
دانشجوی پزشکی ورودی ١٣٩٩ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
گویند که هر زنده دلی را غمی از جانب جانان برسد...
نوشتن، وقتی میدانی نیست که بخواند غمی عجیب دارد؛ گمان میکنم یکی از دلنوازترین لذاتِ عشق، پنهان بودنش در اعماقِ سینه عاشق است
آری
سِری مگو که هزاران هزار راز نهفته را با خود به دوش میکشد
ای راز سر به مُهر،
ورای حد تقدیر،
دانی که دل در پی ات چه میکشد؛
دلا زمانی از لرزش عشقش خبردار شدی که ویران و سرگشته در پی او میدویدی تا شاید حرف های ناگفته را برایش بازگو کنی...
خرابِ عشق و دلتنگی، نظر بنداز بر حال دیوانان، گنه کاران
برایم بگو
بالاتر از نهایت دلتنگی چیست؟!
سوالی مبهم؟ آری؛
همه ناتوان از پاسخ گفتنش، فقط در پی راهی برای کاستن این درد ناعلاج اند؛ حتی طبیب هم ناتوان و رنجور مانده از درمانِ دلِ بیمار...
اما بدان که معنا و درمان تمامِ ناگفته های عالم، همان یک کلمه است
سکوت
سکوت را معنا کن ای ورایِ دلتنگی
گویند که آرامش است عاقبت اضطراب ها، این حاشیه امن را خودت بساز
جهانی در بیخیالیِ مطلق...
بی خیال یا خیالی بی تو؟!
کدامش؟!
نه نمیشود، بگذار فتوایی دهم شبیه فتوا دهندگانی که مِی را حرام میدانند!
"سکوت در عشق و کتمان کردنش، ظلمی است در حق دل"
تمامِ حرف دلم با تو همین است
تا باد عشق، تو را باد...
اجازه میدهی آیا من از تو دم بزنم؟
که لحظههای خوشی در خودم رقم بزنم...
برای مرغ خیالم قفس نمیسازم
تو مایلی که کنارت کمی قدم بزنم؟
قرارِ عافیتم را گره زدم با تو
ز من طلب نکن آن را کنون بهم بزنم
تمام خانهٔ قلبم به یاد تو لرزید
چنانکه با غم آن، طعنهای به بم بزنم
شنیدهام که پس از شب امید بوده ولی
امیدِ وصلِ تو کو؟ تکیه بر عدم بزنم؟
بیا دوباره تو را در خیال خود بوسم
که لحظههای خوشی در خودم رقم بزنم...
نویسنده: #مرضیه_مجیدی_پاریزی
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠٠ دانشگاه علوم پزشکی تهران
شاعر: #مهدی_عندلیب
دانشجوی پزشکی ورودی ١٣٩٩ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_ششم
@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Forwarded from Medinotes
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت ششم
دکترِ دکتر تر
نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_ششم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
دکترِ دکتر تر
نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_ششم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - دکتر دکتر تر
وارد بخش Ent که شدیم همان ساعت اول شوکه مان کرد.
بیمارستان ما یک مرکز ریفرال است. یعنی هر بیمار با مشکل Ent که در کشور راه حلش را ندانند یا بدانند و امکانات نداشته باشند روانه اینجا می شود. حالا میخواهد از اندیشه و کرج باشد یا یاسوج و خوزستان.
اورژانس اینجا سه تا کابین دارد که محل بیمار دیدن اینترن هاست. کنارش هم چند تا تخت برای انجام پروسیجر (اقدامات) درمانی اولیه. یک میز هم رو به روی همه این هاست که رزیدنت آنجا مینشیند و بیمار ها را ویزیت می کند.
روز اول که آمدیم رزیدنت ما را صدا کرد. گفت: " خب بچه ها بیماری های رایج رو که میدونین چطوری منیج کنین... امروز سرمون خیلی شلوغه پس تا ٣-۴ بعد از ظهر خودتون بیمارا رو منیج کنین و سمت ما نیاین اصلا!"
خب قاعدتا یک اینترن که روز اول Ent را میگذراند هیچی بارش نیست که تازه بخواهد بیمار هم منیج کند! من هم که کلا آدم سختگیری روی خودم هستم و باید حتما مطمئن شوم که کاری که انجام میدهم برای بیمار درست باشد. می توانید تصور کنید چه استرسی وجودم را گرفته بود؟
با تردید در یکی از کابین ها نشستم. یک هدلایت (برای انداختن نور داخل گوش و بینی) ، چند اسپکولوم برای دیدن داخل گوش و بینی و یه بسته آبسلانگ (برای دیدن ته حلق) . بر دیوار رو به رویم هم چند برگه زده شده بود که روی هر کدام، نسخه های بیماری های مختلف نوشته شده بود: نسخه اوتیت اکسترن (عفونت گوش خارجی)، نسخه سرگیجه، نسخه اپیستاکسی (خونریزی از بینی) و...
این اولین تجربه تنها بیمار دیدن من بود و برای خودم احساس داشتن یک مطب اختصاصی داشتم! یواشکی فایل بیماری های رایج Ent که در گروه فرستاده بودند باز کردم و منتظر اولین بیمار شدم.
بعد از سه ساعت دیدم همچنان دارم بیمار میبینم و بلافاصله بدون فوت وقت بیمار بعدی از راه می رسد! بخش ترسناک ماجرا برخوردن به بیماران پیچیده بود که یا اصلا نمیدانستم مشکلش چیست و یا درمان های معمول به او جواب نداده بود. با ترس پیش رزیدنت می رفتم و او هم با چشم غره میگفت :" یه چیزی بده بره!" یا "دوباره اودیومتری بنویس"
- آخه خانم دکتر همین دیروز شنوایی سنجی انجام داده
+دارم میبینم کور که نیستم! وقتی یه بار بهت میگم دوباره اودیومتری انجام بده ینی دوباره انجام بده!
و من را با بیماری تنها میگذاشت که مجبور بودم برایش یک توضیحی سر هم کنم تا قبول کند باز دارو ها را استفاده کند یا شنوایی سنجی انجام دهد و این کار برای من از هر کاری سخت تر بود. اگر هم که از راه دور آمده بود واویلا!
تقریبا ساعت های 8 شب بود. بیمار آقایی بود که گوشش درد می کرد و با معاینه متوجه شدم گوشش عفونت دارد. همین که داشتم سابقه بیماری هایش را می پرسیدم، گفت:
-خانم دکتر من هیچ وقت مریض نشدم. ولی خدا به همه مرگ راحت بده پدر مادرم هر دوتاشون زود مردن. همش بیمارستان بودم از بچگی
+خدا بیامرزتشون. چرا فوت کردن؟
-هر دوتاشون از سرطان روده مردن.
+چند سالشون بود؟! فامیل بودن؟!
-فامیلم که نه فامیل دور... یکی شون 50 یکی شون 55.
تمام سندروم های پولیپوز روده در ذهنم می آمد و فکر می کردم چطور به او که اتباع بود بگویم باید حتما خودش و خواهر برادر هایش را ببرد کولونوسکوپی تا بررسی شوند.
+باید حتما برید متخصص گوارش بررسی تون کنه
-عمر که دست خداست خانم دکتر
+ بله ولی باید حتما برید
رزیدنت محترم که من را میدید دوباره اخمی کرد و به من گفت : "خانم دکتر کلی بیمار هست این قد معطل نکن!"
نمیدانم شاید رزیدنت هم تقصیری ندارد. فوج زیاد بیماران و ساعت کاری طولانی باعث میشود اولویتت سریع تر حل کردن شکایت اصلی بیمار باشد تا بررسی عمومی و غربالگری بیماری ها.
از این که بگذریم رفتار بعضی از اینترن ها هم خیلی جالب است. مخصوصا سال بالاتر ها که حالت پترنالیستیکشان (پدر سالارانه) با بیمار به وضوح بیشتر دیده می شود. اخم می کنند. سریع سریع شرح حال میگیرند و با یک سوال بیمار داد می زنند که "گوش کن همینی که من گفتم یه بار میگم نه بیشتر! باید این کارو بکنی حرف اضافه هم نباشه!" جالبیش اینجاست که خیلی از بیماران هم به حرفشان بیشتر از حرف من گوش می کنند و آنها را دکتر آدم حسابی تری میدانند. در جواب می گویند "چشم آقای دکتر هر چی شما بفرمایید" و در جواب توضیحات من می گویند:
- ممنون، ببخشید دکتر اینجا نیست ویزیت کنه بیمار مارو؟!
+ پس من چی ام دکترم دیگه.
- آره ولی یه دکترِ "دکتر تر". ببخشیدا البته.
حالا باز هم ما نفهمیدیم بیماران دکتر با حوصله دوست دارند یا مستبد و ترسناک. ولی این سفر یک و نیم ساله تازه شروع شده و من تمام تلاشم را می کنم که در پایان این مسیر یک دکترِ "دکتر تر" شوم.
#زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_ششم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
وارد بخش Ent که شدیم همان ساعت اول شوکه مان کرد.
بیمارستان ما یک مرکز ریفرال است. یعنی هر بیمار با مشکل Ent که در کشور راه حلش را ندانند یا بدانند و امکانات نداشته باشند روانه اینجا می شود. حالا میخواهد از اندیشه و کرج باشد یا یاسوج و خوزستان.
اورژانس اینجا سه تا کابین دارد که محل بیمار دیدن اینترن هاست. کنارش هم چند تا تخت برای انجام پروسیجر (اقدامات) درمانی اولیه. یک میز هم رو به روی همه این هاست که رزیدنت آنجا مینشیند و بیمار ها را ویزیت می کند.
روز اول که آمدیم رزیدنت ما را صدا کرد. گفت: " خب بچه ها بیماری های رایج رو که میدونین چطوری منیج کنین... امروز سرمون خیلی شلوغه پس تا ٣-۴ بعد از ظهر خودتون بیمارا رو منیج کنین و سمت ما نیاین اصلا!"
خب قاعدتا یک اینترن که روز اول Ent را میگذراند هیچی بارش نیست که تازه بخواهد بیمار هم منیج کند! من هم که کلا آدم سختگیری روی خودم هستم و باید حتما مطمئن شوم که کاری که انجام میدهم برای بیمار درست باشد. می توانید تصور کنید چه استرسی وجودم را گرفته بود؟
با تردید در یکی از کابین ها نشستم. یک هدلایت (برای انداختن نور داخل گوش و بینی) ، چند اسپکولوم برای دیدن داخل گوش و بینی و یه بسته آبسلانگ (برای دیدن ته حلق) . بر دیوار رو به رویم هم چند برگه زده شده بود که روی هر کدام، نسخه های بیماری های مختلف نوشته شده بود: نسخه اوتیت اکسترن (عفونت گوش خارجی)، نسخه سرگیجه، نسخه اپیستاکسی (خونریزی از بینی) و...
این اولین تجربه تنها بیمار دیدن من بود و برای خودم احساس داشتن یک مطب اختصاصی داشتم! یواشکی فایل بیماری های رایج Ent که در گروه فرستاده بودند باز کردم و منتظر اولین بیمار شدم.
بعد از سه ساعت دیدم همچنان دارم بیمار میبینم و بلافاصله بدون فوت وقت بیمار بعدی از راه می رسد! بخش ترسناک ماجرا برخوردن به بیماران پیچیده بود که یا اصلا نمیدانستم مشکلش چیست و یا درمان های معمول به او جواب نداده بود. با ترس پیش رزیدنت می رفتم و او هم با چشم غره میگفت :" یه چیزی بده بره!" یا "دوباره اودیومتری بنویس"
- آخه خانم دکتر همین دیروز شنوایی سنجی انجام داده
+دارم میبینم کور که نیستم! وقتی یه بار بهت میگم دوباره اودیومتری انجام بده ینی دوباره انجام بده!
و من را با بیماری تنها میگذاشت که مجبور بودم برایش یک توضیحی سر هم کنم تا قبول کند باز دارو ها را استفاده کند یا شنوایی سنجی انجام دهد و این کار برای من از هر کاری سخت تر بود. اگر هم که از راه دور آمده بود واویلا!
تقریبا ساعت های 8 شب بود. بیمار آقایی بود که گوشش درد می کرد و با معاینه متوجه شدم گوشش عفونت دارد. همین که داشتم سابقه بیماری هایش را می پرسیدم، گفت:
-خانم دکتر من هیچ وقت مریض نشدم. ولی خدا به همه مرگ راحت بده پدر مادرم هر دوتاشون زود مردن. همش بیمارستان بودم از بچگی
+خدا بیامرزتشون. چرا فوت کردن؟
-هر دوتاشون از سرطان روده مردن.
+چند سالشون بود؟! فامیل بودن؟!
-فامیلم که نه فامیل دور... یکی شون 50 یکی شون 55.
تمام سندروم های پولیپوز روده در ذهنم می آمد و فکر می کردم چطور به او که اتباع بود بگویم باید حتما خودش و خواهر برادر هایش را ببرد کولونوسکوپی تا بررسی شوند.
+باید حتما برید متخصص گوارش بررسی تون کنه
-عمر که دست خداست خانم دکتر
+ بله ولی باید حتما برید
رزیدنت محترم که من را میدید دوباره اخمی کرد و به من گفت : "خانم دکتر کلی بیمار هست این قد معطل نکن!"
نمیدانم شاید رزیدنت هم تقصیری ندارد. فوج زیاد بیماران و ساعت کاری طولانی باعث میشود اولویتت سریع تر حل کردن شکایت اصلی بیمار باشد تا بررسی عمومی و غربالگری بیماری ها.
از این که بگذریم رفتار بعضی از اینترن ها هم خیلی جالب است. مخصوصا سال بالاتر ها که حالت پترنالیستیکشان (پدر سالارانه) با بیمار به وضوح بیشتر دیده می شود. اخم می کنند. سریع سریع شرح حال میگیرند و با یک سوال بیمار داد می زنند که "گوش کن همینی که من گفتم یه بار میگم نه بیشتر! باید این کارو بکنی حرف اضافه هم نباشه!" جالبیش اینجاست که خیلی از بیماران هم به حرفشان بیشتر از حرف من گوش می کنند و آنها را دکتر آدم حسابی تری میدانند. در جواب می گویند "چشم آقای دکتر هر چی شما بفرمایید" و در جواب توضیحات من می گویند:
- ممنون، ببخشید دکتر اینجا نیست ویزیت کنه بیمار مارو؟!
+ پس من چی ام دکترم دیگه.
- آره ولی یه دکترِ "دکتر تر". ببخشیدا البته.
حالا باز هم ما نفهمیدیم بیماران دکتر با حوصله دوست دارند یا مستبد و ترسناک. ولی این سفر یک و نیم ساله تازه شروع شده و من تمام تلاشم را می کنم که در پایان این مسیر یک دکترِ "دکتر تر" شوم.
#زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_ششم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam