Forwarded from کژ نگریستن
«بشو آنچه هستی!» در منظرهی ابدیت !
این جملهی نیچه را با ارجاع به #اسپینوزا تفسیر می کنیم.
👈 اسپینوزا می گوید: «اراده را فقط میتوان علتِ موجب نامید نه علتِ آزاد.» [ #اخلاق ؛ بخش اول ؛ قضیه32]
این اسپینوزا بود که با قاطعیت، هرگونه آزادی اراده را نفی کرد. اما آیا او به جبر اعتقاد داشت؟ از منظری بله و از منظرِ دیگری خیر. جبرِ اسپینوزایی، کمی متفاوت است از جبرِ عادی که از آن در فلسفه سخن رانده میشود. اسپینوزا به جوهرِ جهان اعتقاد داشت، اما مانند کانت به نمود و بود معتقد نبود. کانت می گفت هرچه ما می بینیم، نمودی (ظاهری) از دنیایِ واقعی (شیء فی نفسه) است. در واقع ما نمی توانیم هرگز به حقیقتِ جهان دست پیدا کنیم و باطن جهان را نخواهیم دید. کانت با این دیدگاه، جهان را به یک نقابی شبیه ساخت که بر جهان حقیقی زده شده است. اسپینوزا اما، هرگز به این تفاسیر معرفت شناختی نپرداخت. او جهان را همانطور که می دید، واقعی می دانست. اما آیا دیدگاه اسپینوزا، به همین سادگی است، و به یک دیدِ تجربیِ صرف تقلیل می یابد؟ خیر. مبحثِ جوهرِ اسپینوزا، مبحثی است که در عین سادگی، بسیار پیچیده است. او جانِ جهان را جوهر می دانست، و در عین حال قائل نبود که جهانی که می بینیم، ظاهرِ جهان حقیقی است. او می گفت بستگی دارد که با چه دیدی به آن بنگریم: اگر جهان را از دیدِ جوهریت بنگریم، همه چیز آشکارا باطن و حقیقتِ جهان است، اما اگر از دیدِ غیر جوهری بنگریم، جز احوالات متناقض چیزی در نمی یابیم.
نگاهِ جوهری (یا منظرِ ابدیت) اسپینوزا، دستمایهی #سورن_کییرکگار (فیلسوف دانمارکی، که وی را به همراه نیچه پدر اگزیستانسیالیسم می دانند) نیز شد. کییرکگار بنیادِ قضیهی "شهسوارِ ایمانِ" خویش را بر اساس همین نگاه قرار داد. اما ارتباط همهی اینها با حرف نیچه چیست؟ در دیدگاه اسپینوزایی، جهان و هرچه در آن است (از جمله انسان) حالاتِ جوهرِ راستین است، و به ضرورت از جوهر ناشی میشود. یعنی از دیدِ ابدیت، هیچ اتفاقی در عالم نیست مگر آن که "باید اتفاق میافتاد". اما این جبرگرایی، در مقابل جبرگرایی ماتریالیستی قرار می گیرد که همه چیز را به علت و معلول عادی نسبت می دهد. اسپینوزا در عین حال که علت و معلول را در حالات امری قطعی و یقینی می داند، در عین حال تمام علت های بینهایت را ناشی از جوهری واحد و راستین می داند، که حاکم بر تمامی این علت هاست.
بدین ترتیب، برای مثال، هرچه انسان می کند، همانی است که "باید میکرد". اگر انسان تصمیم بگیرد دانشمند شود، درست است که خودش تصمیم گرفته، اما تصمیمش منوط به دلایلی بوده است که در نهایت بر می گردد به ضرورت جوهری. از طرفی اگر تصمیم بگیرد دزد شود، نیز به همین منوال. انسان از دید حالاتِ جوهر، انتخاب می کند، و از دیدِ جوهری (از دید ابدیت) همانی می شود که هست. حال گفتار نیچه مبنی بر اینکه «بشو آنچه هستی» روشنتر می شود. نیچه با این گزین گویه، نمیخواهد ما را به انجامِ عملی دعوت کند. «بشو آنچه هستی» گزارهای امری نیست. این گزاره ما را امر نمیکند که کاری بکنیم، بلکه برعکس، ما را از بارِ مسئولیتِ تکالیفِ واهی نجات میبخشد. بنیانِ این گزاره مبتنی بر فلسفهی اسپینوزاست، چراکه انسان را دعوت میکند ضرورتِ خود را دریابد، بیگناهیِ خویش را تایید کند، وجدانِ معذبِ خود را به کناری نهد، خویشتنِ خویش را با همهی انتخابهایی که در گذشته کرده، و در آینده خواهد کرد در آغوش کشد و بپذیرد. «بشو آنچه هستی» از دید ابدیت مینگرد: هرآنچه هستی، به ضرورتِ جوهرینی هستی، که طبیعت بر تو مستولی داشته است، نه آنکه تو هیچکاره بودهای، بلکه درست به خاطرِ اینکه «خودت همهی انتخابهایت را به سرانجام رساندهای» شایستهی آن هستی که همین باشی!
نیچه در #غروب_بت_ها (بخش یکم، قطعه10) میگوید: «از کردههایِ خویش هیچ هراسان مباش و بیسرپرستشان مگذار! - پشیمانی کارِ پسندیدهای نیست». چرا پشیمانی کارِ پسندیدهای نیست؟ زیرا آدمی را از حالتِ اصیلِ خویش که دیدِ ابدیِ اسپینوزایی است دور میکند: وقتی انسان پشیمان میشود، وقتی ابراز ندامت و توبه میکند، همزمان تایید میکند که خویشتنِ خویش را دوست نمیدارد، و خودش مسئولِ انتخابهایش است. او گمان میکند با «پشیمان شدن» میتواند گذشتهاش را نجات بخشد، درحالی که از منظر نیچه، نجاتِ گذشته در پذیرش، و آریگویی، به تمامیِ گذشته به طورِ یکجاست. تمامیِ گذشته، به زیباییِ هرچه تمامتر، ضرورتی ابدی بوده است. این دیدگاه هرگز جایی برای ناراحتی و پشیمانی از گذشته باقی نمیگذارد و آدمی هرآنچه که «هست» را آری میگوید.
✍ م. رضائیان
@Kajhnegaristan
این جملهی نیچه را با ارجاع به #اسپینوزا تفسیر می کنیم.
👈 اسپینوزا می گوید: «اراده را فقط میتوان علتِ موجب نامید نه علتِ آزاد.» [ #اخلاق ؛ بخش اول ؛ قضیه32]
این اسپینوزا بود که با قاطعیت، هرگونه آزادی اراده را نفی کرد. اما آیا او به جبر اعتقاد داشت؟ از منظری بله و از منظرِ دیگری خیر. جبرِ اسپینوزایی، کمی متفاوت است از جبرِ عادی که از آن در فلسفه سخن رانده میشود. اسپینوزا به جوهرِ جهان اعتقاد داشت، اما مانند کانت به نمود و بود معتقد نبود. کانت می گفت هرچه ما می بینیم، نمودی (ظاهری) از دنیایِ واقعی (شیء فی نفسه) است. در واقع ما نمی توانیم هرگز به حقیقتِ جهان دست پیدا کنیم و باطن جهان را نخواهیم دید. کانت با این دیدگاه، جهان را به یک نقابی شبیه ساخت که بر جهان حقیقی زده شده است. اسپینوزا اما، هرگز به این تفاسیر معرفت شناختی نپرداخت. او جهان را همانطور که می دید، واقعی می دانست. اما آیا دیدگاه اسپینوزا، به همین سادگی است، و به یک دیدِ تجربیِ صرف تقلیل می یابد؟ خیر. مبحثِ جوهرِ اسپینوزا، مبحثی است که در عین سادگی، بسیار پیچیده است. او جانِ جهان را جوهر می دانست، و در عین حال قائل نبود که جهانی که می بینیم، ظاهرِ جهان حقیقی است. او می گفت بستگی دارد که با چه دیدی به آن بنگریم: اگر جهان را از دیدِ جوهریت بنگریم، همه چیز آشکارا باطن و حقیقتِ جهان است، اما اگر از دیدِ غیر جوهری بنگریم، جز احوالات متناقض چیزی در نمی یابیم.
نگاهِ جوهری (یا منظرِ ابدیت) اسپینوزا، دستمایهی #سورن_کییرکگار (فیلسوف دانمارکی، که وی را به همراه نیچه پدر اگزیستانسیالیسم می دانند) نیز شد. کییرکگار بنیادِ قضیهی "شهسوارِ ایمانِ" خویش را بر اساس همین نگاه قرار داد. اما ارتباط همهی اینها با حرف نیچه چیست؟ در دیدگاه اسپینوزایی، جهان و هرچه در آن است (از جمله انسان) حالاتِ جوهرِ راستین است، و به ضرورت از جوهر ناشی میشود. یعنی از دیدِ ابدیت، هیچ اتفاقی در عالم نیست مگر آن که "باید اتفاق میافتاد". اما این جبرگرایی، در مقابل جبرگرایی ماتریالیستی قرار می گیرد که همه چیز را به علت و معلول عادی نسبت می دهد. اسپینوزا در عین حال که علت و معلول را در حالات امری قطعی و یقینی می داند، در عین حال تمام علت های بینهایت را ناشی از جوهری واحد و راستین می داند، که حاکم بر تمامی این علت هاست.
بدین ترتیب، برای مثال، هرچه انسان می کند، همانی است که "باید میکرد". اگر انسان تصمیم بگیرد دانشمند شود، درست است که خودش تصمیم گرفته، اما تصمیمش منوط به دلایلی بوده است که در نهایت بر می گردد به ضرورت جوهری. از طرفی اگر تصمیم بگیرد دزد شود، نیز به همین منوال. انسان از دید حالاتِ جوهر، انتخاب می کند، و از دیدِ جوهری (از دید ابدیت) همانی می شود که هست. حال گفتار نیچه مبنی بر اینکه «بشو آنچه هستی» روشنتر می شود. نیچه با این گزین گویه، نمیخواهد ما را به انجامِ عملی دعوت کند. «بشو آنچه هستی» گزارهای امری نیست. این گزاره ما را امر نمیکند که کاری بکنیم، بلکه برعکس، ما را از بارِ مسئولیتِ تکالیفِ واهی نجات میبخشد. بنیانِ این گزاره مبتنی بر فلسفهی اسپینوزاست، چراکه انسان را دعوت میکند ضرورتِ خود را دریابد، بیگناهیِ خویش را تایید کند، وجدانِ معذبِ خود را به کناری نهد، خویشتنِ خویش را با همهی انتخابهایی که در گذشته کرده، و در آینده خواهد کرد در آغوش کشد و بپذیرد. «بشو آنچه هستی» از دید ابدیت مینگرد: هرآنچه هستی، به ضرورتِ جوهرینی هستی، که طبیعت بر تو مستولی داشته است، نه آنکه تو هیچکاره بودهای، بلکه درست به خاطرِ اینکه «خودت همهی انتخابهایت را به سرانجام رساندهای» شایستهی آن هستی که همین باشی!
نیچه در #غروب_بت_ها (بخش یکم، قطعه10) میگوید: «از کردههایِ خویش هیچ هراسان مباش و بیسرپرستشان مگذار! - پشیمانی کارِ پسندیدهای نیست». چرا پشیمانی کارِ پسندیدهای نیست؟ زیرا آدمی را از حالتِ اصیلِ خویش که دیدِ ابدیِ اسپینوزایی است دور میکند: وقتی انسان پشیمان میشود، وقتی ابراز ندامت و توبه میکند، همزمان تایید میکند که خویشتنِ خویش را دوست نمیدارد، و خودش مسئولِ انتخابهایش است. او گمان میکند با «پشیمان شدن» میتواند گذشتهاش را نجات بخشد، درحالی که از منظر نیچه، نجاتِ گذشته در پذیرش، و آریگویی، به تمامیِ گذشته به طورِ یکجاست. تمامیِ گذشته، به زیباییِ هرچه تمامتر، ضرورتی ابدی بوده است. این دیدگاه هرگز جایی برای ناراحتی و پشیمانی از گذشته باقی نمیگذارد و آدمی هرآنچه که «هست» را آری میگوید.
✍ م. رضائیان
@Kajhnegaristan
Forwarded from گروه شریعتی
🔸امروز سخن گفتن از ضرورت بازگشت به #اخلاق، #قانون_مداری و منافع ملی تحت #گفتمان_وفاق بیش از هر چیزی اهمیت دارد
🔸گفتمان وفاق امروز نام یک ضرورت هست، درک این ضرورت و تمهید لوازمات آن، یعنی تلاش برای مسدود کردن امکان تکرار حوادث تلخ و تاریک در کشور، و حتی بالاتر از آن حمایت از "جامعه" و حوزهی عمومی برای "کشور شدن کشور" !
🔗 متن کامل این یادداشت
✍🏼 دکتر #محمدحسن_علایی / ضرورت ملیِ طرحِ گفتمان وفاق!
✅ @Shariati_Group
🔸گفتمان وفاق امروز نام یک ضرورت هست، درک این ضرورت و تمهید لوازمات آن، یعنی تلاش برای مسدود کردن امکان تکرار حوادث تلخ و تاریک در کشور، و حتی بالاتر از آن حمایت از "جامعه" و حوزهی عمومی برای "کشور شدن کشور" !
🔗 متن کامل این یادداشت
✍🏼 دکتر #محمدحسن_علایی / ضرورت ملیِ طرحِ گفتمان وفاق!
✅ @Shariati_Group
Forwarded from گروه شریعتی
🟠 پوپولیسم نخبگانی؛ اتهام زنی اقتصاد خوانده لیبرال علیه متفکر اجتماعی!
🔸چگونه باید نتیجه گرفت مسبب تمام مشکلات و مصائب اقتصادی کشور دکتر #علی_شریعتی فقید است. شریعتی در "جهت گیری طبقاتی اسلام"، دال مرکزی گفتمان #دین اسلام را، برپایی #قسط معرفی میکند، و آن را در تجربهی زیستهی #محمد مصطفی به عنوان بنیانگذار مکتب، و در تجربهی #علی و #ابوذر و ... به عنوان اولین رهروان این #مکتب دنبال میکند، سپس نشان میدهد که چگونه #حقیقت پیام محمد در همدستی «زر و زور و تزویر» به علیه آن مبدل میشود و نهایتاً نتیجه میگیرد که تنها #تشیع آن هم تا آغاز عصر #صفویه وفادار به آن پیام باقی ماندهاند؛ در ادامه #شریعتی به تحلیل دوران متأخر و دورهی تفوق اصول #سرمایهداری بر جهان میپردازد. شریعتی در صفحه ۷۸ «جهت گیری طبقاتی #اسلام» میافزاید:
#اقتصاد زیر بنا نیست، زیر بنا میشود، در اقتصادِ سرمایهداریِ صنعتی است که اقتصاد زیر بنای #فرهنگ و #هنر و #ایمان و #اخلاق است. #انسان، خود، ساخته و پرداخته آن است. نه چنین بوده است، نه باید چنین باشد و با ویران کردن بنای سرمایهداری، نه چنین خواهد بود. در چشم ما #بورژوازی پلید است، نه تنها نابود میشود، که "باید" نابود شود... .
در نهایت شریعتی در صفحه ۸۳ مجموعه آثار ۱۰ چنین میپرسد: اکنون سوال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبریِ یک جامعه را بدست گرفتید تا یک جامعهی بیطبقهی انقلابی براساس این #جهانبینی و این #ایدئولوژی (اسلام) بیافرینید، با این سرمایهها چه میکنید؟ با سرمایه داران چگونه رفتار میکنید؟ برای طبقهی #کارگر و دهقان چه ارمغانی بالاتر از #مارکسیسم دارید؟
🔸ارجاعات بسیاری به مجموعهی آثار دکتر علی شریعتی میتوان داد که در آن شریعتی از اتهامی که جناب دکتر #موسی_غنینژاد صاحب نظر مدعی #لیبرالیسم وارد میکند تبرئه میشود. نه تنها شریعتی، که نیم قرن بعد از وی دوستان #لیبرال و مخالف خوانان ایشان هنوز به صعوبت و مهابت تدبیر امور در شرایط بیرون افتادگی از #تاریخ و وضعیت پروبلماتیک توسعهنیافتگی التفات پیدا نکردهاند.
🔸رفاه؛ برخورداری؛ آب و #نان کافی و هوای پاک؛ شهرهای آباد و آزاد؛ خیابانهای شلوغ و شاد؛ اوضاع گل و بلبل؛ #قدرت ملی؛ #حکومت عدل؛ #جامعه_مدنی؛ سرآمدی در #علم و دانش و تکنولوژی؛ یک جامعهی #مدرن و اخلاقمدار و یک کشور مقتدر و عزتمند... همهی اینها را شریعتی با وسط کشیدن پای دین به وسط از ما گرفت..!
اسم اینها را میگذارند نقد شریعتی؛
🔸هیچ تعارضی در #هویت ایرانی و اسلامی و جهانی ما نبود؛ میدانستیم چقدر ایرانی هستیم چقدر #شیعه هستیم؛ چقدر چپ هستیم چقدر مدرن هستیم؛ خدا را با خرما با هم داشتیم؛ بین عوالمات سنتی پیشامدرن خویش و بی خدایی جهان جدید مغاکی صعبالعبور در میان نبود؛ مثل #اروپا بعد #مسیح؛ #کانت و #هگل و #کییرکگور و #هایدگر و... داشتیم و مجبور نبودیم یک دفعه بیافتیم به دامن جهان تعلیق ارزشها و باورها و ...
🔸گذشتهها گذشته! حالا پس از چهل و اندی سال که از شریعتی میگذرد؛ اندیشمندانی داریم که قابل قیاس با او نیستند؛ غولهایی داریم که به راه دشوار ما چراغ میگیرند؛ قرار نیست که برگردیم به عقب، #استحمار و #استضعاف و #ارتجاع رخت بربسته است؛ میدانیم به کجا میخواهیم برویم؛ زبان هم را میفهمیم؛ درد مشترک داریم و درمان را مشترکا با هم تدبیر کردهایم؛
...کاش همه چیز به همین سهولت قابل طرح بود، امـا نیست.
🔸شریعتی کتاب حلالمسائل نیست؛ شریعتی «مظهر المسائل» ماست؛ این ماییم که انبوهی از مسائلیم، از ایرانیت و اسلامیت و مدرنیت و مدنیت و ... ما تعارضات و تضادهای فرهنگی و تاریخی داشته و داریم؛ ما در بحرانهای جهانی هم شریکایم؛ روندهای جهانی بر بحرانهای ما دامن هم میزند؛ این دفعه غش کنیم به ایرانیت و پشت کنیم به اسلامیت، #ایران بهشت میشود؛ یا اگر روسری از سر برداریم سر از #پاریس در میآوریم..!
...
🔸نـه! گاه #متفکر مظهر همهی تعارضات تاریخیِ یک فرهنگ و جامعه میباشد و شریعتی چنین بود...
🔸هر بار به مناسبتهای مختلف سیلی از انتقادات به سمت شریعتی سرازیر میشود، دریغ از یک سوزن به خودمان در برابر یک جوالدوز به دیگری؛ هر چقدر هم پشت این فرافکنیها پنهان شویم، باز هم ناگزیریم از #خودآگاهی به وضعیت وجودی و تاریخی خویش؛ و من در مقام یک دانش آموختهی #جامعه_شناسی، در مجموعهی آثار شریعتی امکانات کثیری برای نیل به این خودآگاهی مییابم، علیرغم انتقاداتی که به وی وارد است و با وجود تفاوتهایی که در دوران ما با زمینه و زمانهی وی بوجود آمده است.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #محمدحسن_علایی (جامعه شناس)
🔸چگونه باید نتیجه گرفت مسبب تمام مشکلات و مصائب اقتصادی کشور دکتر #علی_شریعتی فقید است. شریعتی در "جهت گیری طبقاتی اسلام"، دال مرکزی گفتمان #دین اسلام را، برپایی #قسط معرفی میکند، و آن را در تجربهی زیستهی #محمد مصطفی به عنوان بنیانگذار مکتب، و در تجربهی #علی و #ابوذر و ... به عنوان اولین رهروان این #مکتب دنبال میکند، سپس نشان میدهد که چگونه #حقیقت پیام محمد در همدستی «زر و زور و تزویر» به علیه آن مبدل میشود و نهایتاً نتیجه میگیرد که تنها #تشیع آن هم تا آغاز عصر #صفویه وفادار به آن پیام باقی ماندهاند؛ در ادامه #شریعتی به تحلیل دوران متأخر و دورهی تفوق اصول #سرمایهداری بر جهان میپردازد. شریعتی در صفحه ۷۸ «جهت گیری طبقاتی #اسلام» میافزاید:
#اقتصاد زیر بنا نیست، زیر بنا میشود، در اقتصادِ سرمایهداریِ صنعتی است که اقتصاد زیر بنای #فرهنگ و #هنر و #ایمان و #اخلاق است. #انسان، خود، ساخته و پرداخته آن است. نه چنین بوده است، نه باید چنین باشد و با ویران کردن بنای سرمایهداری، نه چنین خواهد بود. در چشم ما #بورژوازی پلید است، نه تنها نابود میشود، که "باید" نابود شود... .
در نهایت شریعتی در صفحه ۸۳ مجموعه آثار ۱۰ چنین میپرسد: اکنون سوال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبریِ یک جامعه را بدست گرفتید تا یک جامعهی بیطبقهی انقلابی براساس این #جهانبینی و این #ایدئولوژی (اسلام) بیافرینید، با این سرمایهها چه میکنید؟ با سرمایه داران چگونه رفتار میکنید؟ برای طبقهی #کارگر و دهقان چه ارمغانی بالاتر از #مارکسیسم دارید؟
🔸ارجاعات بسیاری به مجموعهی آثار دکتر علی شریعتی میتوان داد که در آن شریعتی از اتهامی که جناب دکتر #موسی_غنینژاد صاحب نظر مدعی #لیبرالیسم وارد میکند تبرئه میشود. نه تنها شریعتی، که نیم قرن بعد از وی دوستان #لیبرال و مخالف خوانان ایشان هنوز به صعوبت و مهابت تدبیر امور در شرایط بیرون افتادگی از #تاریخ و وضعیت پروبلماتیک توسعهنیافتگی التفات پیدا نکردهاند.
🔸رفاه؛ برخورداری؛ آب و #نان کافی و هوای پاک؛ شهرهای آباد و آزاد؛ خیابانهای شلوغ و شاد؛ اوضاع گل و بلبل؛ #قدرت ملی؛ #حکومت عدل؛ #جامعه_مدنی؛ سرآمدی در #علم و دانش و تکنولوژی؛ یک جامعهی #مدرن و اخلاقمدار و یک کشور مقتدر و عزتمند... همهی اینها را شریعتی با وسط کشیدن پای دین به وسط از ما گرفت..!
اسم اینها را میگذارند نقد شریعتی؛
🔸هیچ تعارضی در #هویت ایرانی و اسلامی و جهانی ما نبود؛ میدانستیم چقدر ایرانی هستیم چقدر #شیعه هستیم؛ چقدر چپ هستیم چقدر مدرن هستیم؛ خدا را با خرما با هم داشتیم؛ بین عوالمات سنتی پیشامدرن خویش و بی خدایی جهان جدید مغاکی صعبالعبور در میان نبود؛ مثل #اروپا بعد #مسیح؛ #کانت و #هگل و #کییرکگور و #هایدگر و... داشتیم و مجبور نبودیم یک دفعه بیافتیم به دامن جهان تعلیق ارزشها و باورها و ...
🔸گذشتهها گذشته! حالا پس از چهل و اندی سال که از شریعتی میگذرد؛ اندیشمندانی داریم که قابل قیاس با او نیستند؛ غولهایی داریم که به راه دشوار ما چراغ میگیرند؛ قرار نیست که برگردیم به عقب، #استحمار و #استضعاف و #ارتجاع رخت بربسته است؛ میدانیم به کجا میخواهیم برویم؛ زبان هم را میفهمیم؛ درد مشترک داریم و درمان را مشترکا با هم تدبیر کردهایم؛
...کاش همه چیز به همین سهولت قابل طرح بود، امـا نیست.
🔸شریعتی کتاب حلالمسائل نیست؛ شریعتی «مظهر المسائل» ماست؛ این ماییم که انبوهی از مسائلیم، از ایرانیت و اسلامیت و مدرنیت و مدنیت و ... ما تعارضات و تضادهای فرهنگی و تاریخی داشته و داریم؛ ما در بحرانهای جهانی هم شریکایم؛ روندهای جهانی بر بحرانهای ما دامن هم میزند؛ این دفعه غش کنیم به ایرانیت و پشت کنیم به اسلامیت، #ایران بهشت میشود؛ یا اگر روسری از سر برداریم سر از #پاریس در میآوریم..!
...
🔸نـه! گاه #متفکر مظهر همهی تعارضات تاریخیِ یک فرهنگ و جامعه میباشد و شریعتی چنین بود...
🔸هر بار به مناسبتهای مختلف سیلی از انتقادات به سمت شریعتی سرازیر میشود، دریغ از یک سوزن به خودمان در برابر یک جوالدوز به دیگری؛ هر چقدر هم پشت این فرافکنیها پنهان شویم، باز هم ناگزیریم از #خودآگاهی به وضعیت وجودی و تاریخی خویش؛ و من در مقام یک دانش آموختهی #جامعه_شناسی، در مجموعهی آثار شریعتی امکانات کثیری برای نیل به این خودآگاهی مییابم، علیرغم انتقاداتی که به وی وارد است و با وجود تفاوتهایی که در دوران ما با زمینه و زمانهی وی بوجود آمده است.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #محمدحسن_علایی (جامعه شناس)
Telegram
.
Forwarded from گروه شریعتی
🔸امروز سخن گفتن از ضرورت بازگشت به #اخلاق، #قانون_مداری و منافع ملی تحت #گفتمان_وفاق بیش از هر چیزی اهمیت دارد
🔸گفتمان وفاق امروز نام یک ضرورت هست، درک این ضرورت و تمهید لوازمات آن، یعنی تلاش برای مسدود کردن امکان تکرار حوادث تلخ و تاریک در کشور، و حتی بالاتر از آن حمایت از "جامعه" و حوزهی عمومی برای "کشور شدن کشور" !
🔗 متن کامل این یادداشت
✍🏼 دکتر #محمدحسن_علایی / ضرورت ملیِ طرحِ گفتمان وفاق!
✅ @Shariati_Group
🔸گفتمان وفاق امروز نام یک ضرورت هست، درک این ضرورت و تمهید لوازمات آن، یعنی تلاش برای مسدود کردن امکان تکرار حوادث تلخ و تاریک در کشور، و حتی بالاتر از آن حمایت از "جامعه" و حوزهی عمومی برای "کشور شدن کشور" !
🔗 متن کامل این یادداشت
✍🏼 دکتر #محمدحسن_علایی / ضرورت ملیِ طرحِ گفتمان وفاق!
✅ @Shariati_Group