صبح و شعر
640 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.15K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

فراز ١

🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند!
كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد یک برش زمانی (برآورد: سیزده هزار سال!) از زندگی نیاکان بر پهنه خاک است که همزاد بود با درخشش پیشرفتهای شگرف نیاکان در راه آسایش و زندگی بهتر!

🔸همچنین این دیدگاه در میان آمد که آنچه که به نام «استوره» می شناسیم، به راستی آمیزه ای است از یک هسته راستین و رخداده که در گذر بازگفتِ سینه به سینه از سدها زادمان(نسل)، با انبوهی از «پندار»ها، «باور»ها، «آرمان»ها، «آرزو»ها و «آرایه»ها درآمیخته و پوشیده شده و افسانه‌گون به زادمان‌های پسین رسیده است!

🔹شاهنامه سرگذشت راستینی است که با چنین پوششی به خداینامه، شاهنامه ابومنصوری و سپس به فردوسی فرزانه و با اعجاز سخن آن بزرگمرد به ما رسیده است!

آن گونه که از شاهنامه بر می آید، نیاکان بدان هنگام که داستان‌های سینه به سینه رسیده را باز می‌نوشتند، بر این باور بودند که،

سر نیکوی ها و دست بدی،
در دانش و کوشش و بخردی،
همه پاک در گردن پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!

🔺این باور که استوار دارنده تخت شاهان بود، همراه با باور به فر ایزدی کیان، شاهان را جایگاهی فرازمینی می‌بخشید و مردم را از هر نگاه چپ به تخت و تاج باز می داشت!
هم این باور بود که داشتن سپاهی نیرومند برای نگاهبانی تخت و تاج و سرزمین و نیز نهادن «گنج» برای فراهم ساختن هزینه‌های سپاه را روا می دانست! و بر بنیاد همین باور است که روزگارِ همزادی و هماغوشی با پیشرفتهای درخشان (جمشید) را -که از بنیاد در آن دوران نه جنگی در میان بود و نه نیازی به سپاهیگری(میلیتاریزم) و از بنیاد هنوز آدمی به فلز دست نیافته بود!!- به آرایه ساخت جنگ‌افزار و سپاهیگری می‌آلاید و گنج نهادن از راه سپاهیگری (تاراج) را می رواید:

نخست، آلت جنگ را دست برد!!
در نام جستن به گُردان سپُرد!!.
به فرّ کَیی نرم کرد آهنا!!
چو خود و زره کرد و چون جوشنا!!
چو خَفتان و چون تیغ و برگُستوان
همه کرد پیدا به روشن رُوان!!
بدین اندرون، سال پنجاه رنج،
ببرد و از این چند بنهاد گنج!

🔻آن کدام «رنج»(=کوشش) است و این کدام «گنج»!!؟؟ این کدام گنج است که با یاری گُردان و با جنگ افزار نهاده شد!؟ جز «چپاول و غارت»!؟

🔹هرآینه این رویدادی نبود که به راستی رخ داد باشد! این پیرایه را باور بازگوکنندگان آن رویدادِ راستین تاریخی برآن بربست!! و هم این باور است که هماره زمینه را برای خودکامگی و چپاول فرمانروایان فراهم ساخته!!

🔸به برداشت نگارنده، این پیرایه تنها یک «باور بازدارنده» و از آنِ روزگار پسین (روزگار بازنوشتن خداینامه) بود و آموزه های روزگار جمشید را باید جدای از این پیرایه واکاوید و بررسید!!

به یاری یزدان، بر خواهیم رسید!
ایدون باد.

نگارنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
منبع:⬅️ @shahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ١ 🔹پیش تر، این دریافت از شاهنامه را واکافتیم که شاهان بخش آغازین شاهنامه (پیشدادیان)، «استعاره» و «جاندارپنداشته» ای از یک «روزگار» هستند! كاویدیم که «جمشید = همزاد تابندگی» نماد…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از
#جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به
#شاهنامه

فراز ٢- مایه‌خوری و رکود

🔹
در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایه‌ها که در این رهگذر پذیرفته؛ در ناخودآگاه گروهی نیاکان نهادینه شده و با همین انبوه پیرایه‌ها در خدای‌نامه و پس آنگه در شاهنامه بازتاب یافته!

🔸یکی از پذیرفته‌های ناخودآگاه گروهی مردم، رواییِ تاراجگری و سپاهیگری پادشاهان بود!
آغاز پادشاهی جمشید با سپاهیگری و تاراج برایِ نهادن گنج، نمودِآشکارِ این پندار و این پیرایه داستان است!

این پیرایه را پنداری بازدارنده دانستیم که بخشی از داستان و بخشی از تاریخ شناخته شد!(ن.ک. فراز١)

روزگار همزاد و همراه درخشش پیشرفت(جمشید)، همراه با اقتصاد نهادگرا و مایه آفرینش(خلاقیت) بود و نهادهای چهارگانه هستی یافتند،

از این هر یَکی را یکی پایگاه،
سَزاوار بگزید و بنمود راه!
که تا هرکس اندازه خویش را،
ببینند و دانند کم بیش را!

🔅این نهادگرایی و شناخت اندازه‌ها(حدود، قانون)، زمینه ساز پیشرفت‌های درخشان مردمان در «رشتن و بافتن» و «جامه دوختن» و « شستن و پلشت بری» و «کار گل» و «کامجویی» و «کاربری بوی خوش» و «پزشکی و درمان» و «دریانوردی» و «شادخواری» و «خنیاگری» و... گردید!
همه این پیشرفتها با «جاندار انگاریِ» روزگاری که «جمشید=همزاد درخشش» نامیده و انگاشته شد، همراه بود!

🔹این «شاه» نیز همچون فرمانروایان دیگر در برابر کشش درون به رنج کمتر و بهره بیشتر، تاب نیاورد و فزون‌خواهی پیشه کرد و جهان (کنایه از دهش‌های ایزدی) را همه از آن خویش خواست!
🔺این همان چیزی است که در اقتصاد(و نیز سیاست) امروز «انحصار» خوانده می شود!
🔻فزون‌خواهی و انحصار، انگیزه‌ها را خفه می سازد، اقتصاد را از آفرینش و پیشرفت باز می دارد، تولید را می‌کاهد، و «افزونی تولید بر مصرف» را که خمیرمایه «رشد اقتصادی» است، از میان می‌برد و به زبان امروز، «رکود» می‌آفریند! این «رکود» است که گرسنگی و نارضایتی مردم را در پی دارد و جامعه‌ای که در چنبره رکود و نومیدی گروهی مردم گرفتار شد، انجامی جز فروپاشی ندارد!

و.....
▫️جمشید فرو پاشید!

🔺
آنچه که پیامدهای این فروپاشی را پابرجا ساخت،
نبود ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای مردمی بود در کنار ساختار سیاسی و باور همگانی به «اصلاحات از بالا»!!

🔻برآیند چنین باوری این بود که «باید کسی(شاهی) دیگر بیاید و کشور را درست کند»!!!
سازوكارهازمانی که نیروی مردم را باور ندارد و به جای ارزش‌افزایی(value adding) به اقتصاد «منابع محور» و «مصرف گرا» می‌گراید، باوری جز این ندارد که:

شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی،
دستی از غیب برون آید و کاری بکند!!
«حافظ»

🔺
گرایش همیشگی به حذف #خودکامه (نه #خودکامگی!) و این باور که به گفته حافظ،
«طلب از سایۀ میمون همایی بکنیم»،
جز راهجویی از چاله به چاه نبوده و نیست!! این همان راهی است که روزگار جمشید را به ضحاک راه برد!

سخن دنبال خواهد شد! به یاری یزدان.

نگارنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه : جامعه شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
@ShahnamehToosi

@sobhosher
صبح و شعر
. ‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ٢- مایه‌خوری و رکود 🔹در فراز پیشین، گفته آمد که داستانهای شاهنامه برآمده از یک #هسته_کوچک_راستین_تاریخی است که هزاران سال سینه به سینه بازگو و با انبوهی از پیرایه‌ها که در این…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

فراز ۳ - «نفرین منابع»

🔹گفته آمد که داستانها(استوره‌ها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیده‌های زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده و در این رهگذر با انبوهی پیرایه درآمیخته تا به نوشته شدن در خدای‌نامه رسیده و هرآینه از هنایش (تاثير)باورها و پندارهای نویسندگان خدای‌نامه نیز دور نمانده اند!

🔸همچنین گفتیم که امروزه -با یارمندی دانش روز- بسیار از آن رویدادهای تاریخی که هسته نهادین داستان‌های شاهنامه اند بازشناخته می شوند! یکی از این رویدادها چیرگی هزارساله ساستار تازیان(ضحاک) بر سرزمین ما و شکنجه و کشتار و سوختار و تاراج گسترده یاوه‌باوران تازی آن روزگار است! در این پیرامون سخنها رفته و می رود!

🔹از سوی دیگر بازشناسی پیرایه‌ها ،که همانگونه که گفتیم از باورها و پندارها و آرمانها و آرزوها و رویاهای مردم روزگاران برآمده و ریخت یافته اند! خود ارزش و جایگاهی ویژه دارد و می‌تواند ما را به فرهنگ و دگرگونیهای آن در گذر روزگاران راه بَرَد که زمینه ساز بسیار دگرگونی‌های تاریخی بوده و خود می‌تواند آموزه‌ها داشته باشد!

🔸نخستین نکته پیرامونی که از داستان جمشید برداشتیم،
🔺گرایش پیشوایان هازمان(جامعه) در روزگار جمشید به خودکامگی و تاراج در نبود اهرمهای بازدارنده مردمی بود!

🔻سویه ای دیگر از باورهای مردم آن روزگار را در غاز انگاری «مرغ همسایه» می بینیم! این انگاره از بیتهای آغازین داستان «مِرداس» بر می آید:

یَکی مرد بود اندر آن روزگار،
ز دشت سُواران نیزه گزار؛
گرانمایه هم شاه و هم نیک‌مرد،
ز ترس جهاندار با بادِ سرد؛
که مِرداس نام گرانمایه بود،
به داد و دِهِش برترین پایه بود؛
مر او را ز دوشیدنی چارپای،
ز هر یک هَزار آمدندی به جای؛
همان گاو دوشا به فرمان‌بری،
همان تازی اسب و هیون مری!
بز و شیرور میش بُد همچنین،
به دوشندگان داده بد پاکدین!
به شیر آن کسی را که بودی نیاز،
بدان خواسته دست بردی فراز!

▫️این بیتها، بازتاب آرمانها و رویاهای مردم روزگار جمشید تا نویسندگان خدای‌نامه از یک فرمانروایی خوب (Good Government) است:

١- فرمانروا ی خوب جنگاور است(نیزه گزار)!
٢- فرمانروای خوب خداترس است!
٣- فرمانروای خوب نیکمرد است!
٤- فرمانروای خوب هزاران چارپای دوشیدنی (منابع ثروت) دارد!
٥- مردم به رایگان و هراندازه بخواهند، از چارپایان می دوشند!

🔸این رؤیا که فرمانروا، «بز» و «شیرورمیش» و «گاو دوشا» و «هیون مری(=شیرده)» فراوان دارد و به فرمان مردم می‌دهد!
همان باوری است که امروزه «#اقتصاد_منابع_محور» گفته می‌شود! رویگردانی هازمان(جامعه) از تلاش برای تولید ثروت و ارزش افزایی، سرانجامی دارد که در دانش اقتصاد امروز «#نفرین_منابع Resource Curse» خوانده است! مردمی که شیفته مایه‌خواری و مست درآمدهای سرشارِ برآمده از خام‌فروشی هستند، همیشه تاریخ تنها و تنها به «نفرین منابع» و فلاکت دست یافته اند!

🔹آیا انگاره «مِرداس» نه همان است که هزاران سال دیرتر در جامه‌یِ «رویای پرداخت روزانه پول نفت درِ خانه ها» و «آب وبرق رایگان» خود می‌نماید!!؟ مردمی با این آرمان، هزاران سال دیرتر در همان دشت سواران نیزه گزار (جنوب غرب فلات ایران) و پیرامون آن، گاو دوشای دیگری به نام #نفت می یابند و اقتصادشان را برآن استوار می‌سازند!
باز همین رویا، همیشه چشم هازمانی را به راه یک رهاننده می دارد و اندیشه خامِ
دستی که از غیب برون آید و کاری بکند!!

سخن دنباله دارد؛ همراه باشید!

نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. ‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ۳ - «نفرین منابع» 🔹گفته آمد که داستانها(استوره‌ها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیده‌های زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

فراز ٤ – بهسازی از بالا

🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است:

سرِ نیکوی‌ها و دستِ بدی
در دانش و کوشش و بخردی
همه پاک در گردنِ پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔻🔺🔻
🔸باز آن که، به راستی این سراسرِ هازمان(جامعه) و باهَماد(جمعیت) است که فرمانروا را بر می‌کشد و می‌پرورد و نگاه می‌دارد یا فرو می‌پاشد!
در نبود ساختارهای مردمیِ کشورداری، راهبری، به یک‌کاسگی(تمرکز) و ویژه خواهی (انحصار) و تباهی(فساد) می‌گراید و سرانجام می‌پوسد و فرو می‌پاشد!

🔹بر بنیاد انگاشته (تلقی ذهنی) نیاکان که در شاهنامه و دیگر گفتارهای ایرانی(بویژه اوستا) بازتاب یافته، در روزگارِ (سیزده هزارساله‌ی) جمشید، این فرایند پیموده شد! #جمشید «شاه‌انگاشته»ای نشان داده شده که پیکار با بدی و راهبری روانها به سوی روشنی را یک تنه می‌پذیرد و می‌داود:

بدان را ز بد دست کوته کنم!
روان را سوی روشنی ره کنم!
🔺🔻🔺
🔸در آغاز این دوران، با چنین باوری، ، هازمان راهِ پیشرفت را می پوید، همه‌چیز از بالا سامان می‌یابد، فرمانروا، جایگاهِ «پادشاهی» و «موبدی (=اندیشمندی)» را همزمان از آن خود می سازد و نهادهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، زیر فرمان پادشاه سامان می یابند و استوار می شوند!

🔹این فرگرد، ناگزیر از پروردن #نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی است و ره به #فزون‌خواهی و #بهره کشی، می‌برد! آفرینش(خلاقیت)ها می‌پژمرد، ویژه خواهی(انحصار) و #تباهی(فساد) می‌گسترد، سرانجام شکوه پیشرفتهای آغازین، به بازایستی (رکود) می انجامد و مردمان روی می گردانند، مردمی که پادشاهی را جز به پشتوانه نیرویی فرا باهَماد(گروه،نژاد)، استوار نمی‌دانند و آن را نیز برآمده از فرِّ یزدان (پشتیبانی آسمان) می یابند، چنین می‌انگارند:

به جمشید بر تیره گون گشت روز،
همی کاست آن فرِّ گیتی‌فروز!
🔻🔺🔻
🔸و چون هازمان درگیر هرج و مرج و بی‌سامانی می‌شود، پس در پی نیروی فراباهَماد دیگر، به بیگانه روی می‌نهند و سر بر آستان «پادشاهی پر از هَول و اژدها پیکر» می‌سایند و آن را بر خویش چیره می‌سازند:

سواران ایران همه شاه جوی،
نهادند یَکسر به ضحاک روی!
به شاهی بر او آفرین خواندند،
وُرا شاهِ ایران‌زمین خواندند!

در فراز پسین سازوکار فراباهَمادِ برتخت نشستن را بر خواهیم رسید!
همراه باشید!

نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi

@sobhosher
صبح و شعر
. ‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ٤ – بهسازی از بالا 🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است: سرِ نیکوی‌ها و دستِ بدی…
.
#سوزنی_به_خویشتن
‎از #جمشید تا #ضحاک
‎دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

‎فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.
🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹نکاتی از چهار فراز پیشین:
🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه، «شاهان» استعاره‌ای از روزگارانند و هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه» ها پوشیده شده! آن پیرایه ها خود برآیند و بازتاب باورها و انگاشته‌های سدها زادمان است که رویدادها را سینه به سینه بازگفته اند!
🔻بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که برتخت نشستن، نیازی به ساز و کار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، نیازمند پشتیبانی آسمان (فره ایزدی/کیانی) است و در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیش‌نیاز بر تخت نشستن است!
🔺تنها خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!
‎از کیومرث فرّ شاهنشهی می‌تابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کَیی رنج کوتاه می کند؛ تهمورث دارای فرّه ای است که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی،
‎«منم» گفت: «با فرّهِ ایزدی؛
‎همم شهریاری و هم موبدی»
🔺نگارنده باز می‌گوید که این پیرایه‌ها را باید از رویداد‌های راستین که هسته مهادین داستان‌هاست بازشناخت! «پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند! این باورها، گاه به فراخور سامانه‌های اقتصاد و تولید روزگار، «پیش‌برنده» است و گاهِ دگر می‌تواند «بازدارنده» باشد! ‎
همین «باور» مردمان است که ویژه‌خواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی دانسته‌یِ گوشت‌خواری را مایه جداشدن فر یزدان و پایان روزگار جمشید باز می نماید! آنگاه چون این ویژه‌خواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!» ؛ در نبود پشتیبانی آسمان، پشتیبانی جهانجوی بیگانه‌ای را می‌جویند که «گاو دوشا» به فرمان‌بری دارد و با «هیونِ مَری» دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بی‌نیاز می‌سازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» و بزرگیش پدیدار بود :
‎شب و روز بودی دو بهره به زین
‎ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین

🔺آنگاه که کار از کار می‌گذرد و آرزوها
‎ به سراب می‌رسد و از شوره‌زار «شاه بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمی‌روید و روشن می‌شود که تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» در میان نیست، که دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسان‌جوی نیز به یغمای تازیان می‌رود،
🔻آنگاه پیرایه‌ای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی می‌بندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده » و «پدرکُش» وانمودن «شاهِ پر از هول» فرو بنشانند!
🔸ولی راستینه(واقعیت)ِ فرمانرواییِ «خودکامه» که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده، در شتاب بهره بردن هرچه بیشتر و هرچه زودتر، خود به «خوردن سیری ناپذیر» روی می آورد! و دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می گذارد:
به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سود و زیان!!

🔹یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!

این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بری‌ها بخش می‌کند!؟ جز هریک را تکه‌ای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!
آنگاه .... پیرایه های دیگر:
🔹مردمی که می پنداشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نماینده‌ی شیادان روزگار) را در «خورشخانهٔ پادشا» می یابند که فرمان شاه را با بهره‌گیری از گرایش او به «خوردن» ، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می رساند:
به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!
🔸هرآینه، این چاچولبازان (نيرنگبازان)خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می برند! و با چاپلوسی بالاترین خواستشان را بوسه‌زدن بر شانه‌ی شاه وانمود می‌سازند:
مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشه‌ی جانم از چهر توست!
یکی حاجتستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!!

🔹هم اینان، بر هست‌ونیست مردم چنگ می‌اندازند و گرایش به مردم‌کُشی و زهرِچشم‌گیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام می‌سازند:
جز از مغز مردم مده شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!

🔸به هرروی، مردم ایران، ققنوس‌وار زندگی دوباره می‌آغازند و سرانجام با دلیری خردمندانه بی شتاب و بادرنگ، روز سیاه چیرگی ضحاک را به سر می‌آورند! راز این رهایی را در زنجیره گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پی می‌گیریم.
همراه باشید.
نگارنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه: جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن ‎از #جمشید تا #ضحاک ‎دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه ‎فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن. 🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹نکاتی از چهار فراز پیشین: 🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه،…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)

فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه!
🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»

🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژه‌خواری دسته‌ای از پیشوایان و اندیشورزان سرزمین آریا، که مایه گسستن مردمان از ایشان و «جنگ و جوش» سرتاسری شد، زمینه‌ساز چیرگی تازیان بر سرزمین اهورا بود!
🔸درپی این رویداد، دسته‌ای دیگر از ایرانیان به امید این که با یاری «شاه پُر از هول»ِ بیگانه، آشوب را به سامان برند، و نیز به سودای بهره بردن از «گاوِ دوشا» و گنج بی رنج، سر بر آستان #ساستارِ ( #فرمانروايى) بیگانه ساییدند و به راهی لغزیدند که هزار سال ستم و کشتار و سوختار و تاراج را در پی داشت!
🔹ساده اندیشی است اگر باور کنیم که هزار سال چیرگیِ ساستارِ بیگانه، بی همراهی و همدستی گسترده «نیروهای خودی» شدنی بود! به گفته فردوسی، لشکر ضحاک، آمیزه‌ای بود از اِیران و از تازیان!

مَر آن اژدهافش بیامد چو باد،
بدایران زمین تاج بر سر نهاد!
از اِیران و از تازیان لشکری،
گزین کرد گردان هر کشوری!
🔺🔻🔺
🔸«ساستار» بیگانه، با همدستی «کارگزار»ِ خودی است که دستِ بدی به چپاول دارایی و زنان(و پسران) می‌یازد! چنین ساستاری، مردم را ترسان و لرزان بر جان خویش و نیز باورمند به ناگزیریِ سرنوشت و تن‌درداده به «کردار چرخ بلند» می‌خواهد و می‌پرورد! پس بازار یاوه(خرافه/جادو) گرم می‌شود!

نِهان گشت کَردارِ فرزانگان؛
پراگنده شد کامِ دیوانگان.
هنر خوار شد، جادُوی اَرجمند؛
نِهان راستی؛ آشکارا گُزند.
شده بر بدی دستِ دیوان دراز؛
به نیکی نبودی سَخُن، جز به راز!
🔻🔺🔻
🔹همیشۀ تاریخ، دیوان و دیوانگان بوده اند که ساستار را نیرو می فزودند! دیوانگان، سوارانی بودند که «شاه اژدهاپیکر» را بر جان و دارایی و آبروی هم میهنان چیره ساختند و به پاداش، زینهارِ ساستار یافتند، تا هم میهنان را تاراج و خود برای بهره‌مندی بیشتر از خوان یغما، راستی را به نهان رانند و گزند را پیش چشمان آورند! ساستار و یغماگران در یک چرخه استوار، این به آن و آن به این یاری می رساندند! این سازوکار و این چرخه، همیشگی بوده است!

🔸دقیقی توسی در غزلی سازوکار نگهداری تاج و گاه را بازمی نماید و این باور را باز می‌گوید که این شکار (مُلکت= قدرت= پادشاهی) را باید به زور گرفت و به زر نگاه داشت!

که مُلکَت شکاری‌ست کِ‌او را نگیرد،
عقاب پرنده نه شیر ژیانی؛
دو چیز است کِ‌او را به بند اندر آرد،
یکی تیغ هندی، دگر زرِّ کانی؛
به شمشیر باید گرفتن مر او را،
به دینار بستنش پای‌ ار توانی
🔺🔻🔺
🔹آرزو و خواستِ سیری ناپذیر دیوانِ نگاهبانِ تختِ ساستار جز به باز بودن دستشان بر خوان گسترده یغما پاسخ گفته نمی‌شد! و ساستار را جز به یاری دیوان پایداری نیست. چرخه‌ای ناگزیر و بی‌گریز!
یغماگران «کلید خورشخانه پادشا» را از «دستور فرمانروا» میستانند و می‌خورانند و می‌خورند!

چو بشنید ضحاک بنواختش،
ز بهر خورش جایگه ساختش؛
کلید خورشخانۀ پادشا،
بدو داد دستور فرمانروا!
🔻🔺🔻
🔸در سامانه‌ی «خوراندن و خوردن» ، نیکخواهانی چون ارمایل و گرمایل نیز راهی جز از «خورشخانۀ پادشا» پیش رو نمی بینند! پس:

برفتند و خوالیگری ساختند،
خورش خود بی اندازه بشناختند،
خورشخانۀ پادشاهِ جهان،
گرفت این دو بیدار خرّم، نِهان!
🔺🔻🔺
🔹ستم ساستار را پایان نبود! مگر چاره‌گر از خورشخانه برون آید!! فریدون نه در خورشخانه که در میدان تولید و بهره‌وری (گاو برمایه) پرورش می‌یابد و ساستار را به زیر می‌کشد!

با زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!

یاری‌نامه: جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤) ... جهان را یکی دیگر آمد نهاد!! 🔸انگاره دیگری از پوچ‌باوری و دل‌بستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایه‌یِ « #افسونگری» به فریدون جلوه‌گر…
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)

🔹باور به « #بودنی‌کار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی می‌دهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» می‌نامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌ سینه‌ی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانه‌گون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینی‌های خردبنیاد برهانند!»!

🔸از #شاهنامه چنین برمی‌آید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونی‌هایی رخ می‌دهد و مردم به جنبش آمده‌اند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) می‌کند:

سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخن‌دان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخسته‌خوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشه‌ی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی می‌گوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمی‌یابند که چه «بودنی‌ها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:

همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایست‌کردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا می‌زند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز می‌گوید!!

کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بی‌هوش شدنِ ضحاک، جانش را برمی‌دارد و می‌گریزد!

🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!

🔹بازمانده‌یِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جن‌گیری و سرکتاب‌بینی و کف‌بینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخم‌مرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پاره‌ای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزه‌ای که هماهنگ با دانش امروز، می‌توان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به‌ راستی پدیده‌ای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه‌ دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینه‌به‌سینه‌ی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانه‌گون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»

نویسنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
#رازهاى_شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۱: جاندار انگاری

🔸یک ویژگی یا بهتر بگوییم توانایی نیمکره راست مغز آدمی، «جاندار انگاری» است! آدمی می تواند و دوست دارد چیزهای بی‌جان، احساسات، انگیزه ها، پدیده های ذهنی و بویژه پدیده‌های زاستاری(طبیعی) را در ذهن خویش جان ببخشد و «جاندار» جلوه دهد!

🔹سرایندگان و داستان نویسان برجسته، از جاندار انگاری (personification) که گاه آرایه «تشخیص» نیز نامیده شده بهره بسیار می برند! این آرایه همان «استعاره مکنیه» است که در آن «مشبه به» جاندار ذکر نمی‌شود!

🔸مردمان پیش از تاریخ که داستانها و رویدادها را سینه‌به‌سینه از زادمانی به دیگر زادمان می‌رساندند، ناخودآگاه پدیده‌های زاستاری چون سرمای زمهریر و آتشفشان و موانع طبیعی و هتا احساس و انگیزه خود را جان بخشیده و زنده (انسان) انگاشته‌ و هر آنچه را که ناساز و بازدارنده یافته‌اند، دیو دانسته و بال و پر داده‌اند!

«دیو» جاندارِ انگاشته‌ی نیاکان است! پنجره‌هایی به این آرایه در شاهنامه خواهیم گشود!

نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher