صبح و شعر
640 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.15K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤) ... جهان را یکی دیگر آمد نهاد!! 🔸انگاره دیگری از پوچ‌باوری و دل‌بستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایه‌یِ « #افسونگری» به فریدون جلوه‌گر…
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)

🔹باور به « #بودنی‌کار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی می‌دهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» می‌نامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌ سینه‌ی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانه‌گون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینی‌های خردبنیاد برهانند!»!

🔸از #شاهنامه چنین برمی‌آید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونی‌هایی رخ می‌دهد و مردم به جنبش آمده‌اند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) می‌کند:

سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخن‌دان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخسته‌خوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشه‌ی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی می‌گوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمی‌یابند که چه «بودنی‌ها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:

همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایست‌کردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا می‌زند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز می‌گوید!!

کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بی‌هوش شدنِ ضحاک، جانش را برمی‌دارد و می‌گریزد!

🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!

🔹بازمانده‌یِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جن‌گیری و سرکتاب‌بینی و کف‌بینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخم‌مرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پاره‌ای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزه‌ای که هماهنگ با دانش امروز، می‌توان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به‌ راستی پدیده‌ای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه‌ دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینه‌به‌سینه‌ی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانه‌گون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»

نویسنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher