Shiny Izadi
61 subscribers
8 photos
من، زهرا ایزدی، یک مهندس پلیمر، نویسنده، مترجم و ویراستار هستم و اینجا از نوشته‌ها، خوانده‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایم با شما می‌گویم.
www.zahraizadi.com
Download Telegram
✍🏻 یکتا (که پنج سالشه) و من (که زن‌داییِ یکتا هستم) داریم دربارهٔ «بوبو» (یه بچه‌گربه) حرف می‌زنیم.

من: یکتا، بوبو چه‌رنگی بود؟
یکتا: روغنی.
من: روغنی؟! مگه رنگ روغنی داریم؟
یکتا: آره! [یه‌کم فکر می‌کنه و بعد، به قسمتی از روسری من اشاره می‌کنه] این‌رنگی.
من: آها! یه چیزی بین زرد و نارنجی.
یکتا: نه! نارنجی نداره که. بین زرد و قهوه‌ای.

من توی افق محو می‌شم! 😁]

نتیجه‌گیری: از بچهٔ پنج‌ساله هم می‌شه چیز یاد گرفت.
نتیجه‌گیری۲: دهه‌نودی‌ها اعجوبه‌ن!
@shiny_izadi
#از_روزمرگی‌ها
#از_نوشته‌های_من
✍🏻«حَنظَل»، همان که ما در فارسی به آن «هندوانهٔ ابوجهل» می‌گوییم، میوه‌ای است دارویی اما بسیار تلخ و گزنده. رمان #عسل_و_حنظل ، همان‌طور که نامش معرف آن است، ترکیبی از شیرینی و تلخی است. این تلخی و شیرینی در جای‌جای داستان حضور دارند، گاه در کنار هم و گاه مقابل هم.

این رمان داستان یک خانوادهٔ مراکشی در اوایل قرن بیست‌ویک میلادی است. داستان در شهر «طنجه» می‌گذرد و از زبان اعضای این خانواده، به صورت فصل‌هایی کوتاه از تک‌گویی‌های شخصیت‌ها، روایت می‌شود. با این تک‌گویی‌ها و نجواهای درونی شخصیت‌ها، خواننده نه تنها در جریان داستان قرار می‌گیرد، بلکه با آنچه که زیر پوست مراکش می‌گذرد آشنا می‌شود.

مراکش کشوری در شمال غربی آفریقا و هم‌مرز با الجزایر، اسپانیا و اقیانوس اطلس است. بندر طنجه در گذشته شهری بین‌المللی، توریستی و فرهنگی بوده است که در آن، اقوام و ادیان و فرهنگ‌های مختلف در کنار هم زندگی می‌کرده‌اند. #طاهر_بن_جلون ، نویسندهٔ این کتاب، در مصاحبه‌ای، طنجه را «دری گشوده به آفریقا و پنجره‌ای به روی اروپا» توصیف می‌کند. از نیمهٔ قرن بیستم، به‌مرور، تعصبات مذهبی و فساد اداری و فرهنگی بر مراکش حاکم می‌شود و کشور رو به زوال می‌رود. طنجه نیز از این تغییرات مستثنی نیست. مقایسهٔ این دو دوره و حسرت گذشتهٔ طلایی و درخشان طنجه، در کلام تک‌تک شخصیت‌های داستان دیده می‌شود. می‌توان گفت «عسل» استعاره‌ای است از دوران شکوه طنجه و «حنظل» امروزِ این شهر است، غرق در فساد و تباهی.

هر کدام از شخصیت‌های داستان را می‌توان نماد و نمایندهٔ گروهی از مردم دانست. «مراد»، پدر خانواده، در یک محیط فرهنگی بزرگ شده است، اهل شعر و موسیقی و کتاب و مبادی اخلاق و آداب است. مراد نه تنها خود را از فساد اداری دور نگه می‌دارد و می‌خواهد گرفتار آن نشود، بلکه سعی دارد با آن مبارزه کند. اما فشار زندگی، مراد و تمام اصول اخلاقی‌اش را خرد می‌کند و او را، همچون سایر کارمندان مراکشی، در مرداب فساد غرق می‌کند.
«ملیکه»، مادر خانواده، در یک خانوادهٔ سنتی رشد کرده و از تحصیلات و سطح فرهنگی پایینی برخوردار است. ملیکه، با اینکه عشق فراوانی به همسر و فرزندانش دارد و پایبند اصول اخلاقی است و قلبی مهربان دارد و علی‌رغم خِسَتِ ذاتی‌اش، با نیازمندان مهربان است، اما در برابر دو چیز مقاومت نمی‌کند: پول، از هر راهی که به دست بیاید، و خرافه. ملیکه نتوانسته است میان سنت و مدرنیسم و میان خرافه و عقل تعادلی برقرار کند و این باعث دوری او از فرزندانش شده است. شاید بتوان این‌طور نتیجه گرفت که او فکر می‌کند می‌توان این خلاء را با پول پر کرد.
«آدم»، پسر بزرگ خانواده، نمادی از یک فرزند سربه‌راه است که زندگی در شرایط سخت مراکش را پذیرفته و نخواسته که با مهاجرت خود، دل پدرومادر سالخورده‌اش را بلرزاند و آن‌ها را تنها بگذارد. آدم به زندگی کارمندی در مراکش رضایت داده و همچون جوانیِ پدر، در تلاش برای مبارزه با فساد اداری است.
«منصف»، پسر کوچک خانواده، نمایندهٔ نسل جوان است که زندگی در محیط سنتی را برنمی‌تابد و «رفتن» را برگزیده و با مهاجرت به کانادا، از شرایط تلخ و ترحم‌برانگیز خانواده و کشورش دور شده است.
«سامیه» شخصیت اصلی داستان است. او فرزند اول خانواده است، دختری سرشار از هوش و قریحهٔ شعر و ادبیات. سامیه می‌گوید «پدر و مادرم هزاران فرسنگ دورند از اینکه بفهمند چه در سرم می‌گذرد.» در نتیجه، او حرف‌ها و دلتنگی‌ها و شعرهایش را در دفتر خاطراتش می‌نویسد. همین تفاوت نسل و فاصلهٔ میان پدر و مادر با سامیه است که باعث شده آن‌ها او را نفهمند، دلتنگی‌ها و تنهایی‌هایش را درک نکنند و از قریحهٔ شاعری دخترشان و تنها آرزویش، که انتشار شعرهایش است، بی‌خبر باشند. آرزویی که سامیه را به دام مرگ می‌کشاند و خانواده را در محنت و سیاه‌روزی غرق می‌کند.

اینجا هم می‌توان ترکیب عسل و حنظل را دید. «عسل» روزهای خوشی و خوشبختی خانواده، روزهای عاشقی مراد و ملیکه و روشنیِ روزهای به دنیا آمدن سامیه است و «حنظل» سیاه‌روزی ناشی از به فساد افتادن پدر، مرگ دختر و فروپاشیدن خانواده. شاید هم بتوان گفت عسل و حنظل اعضای این خانواده‌اند که هرکدام در دنیای خودشان سیر می‌کنند؛ هرکدام به خودیِ‌خود، مانند هر انسان دیگری، ضعف و قوت‌هایی دارند، اما یکدیگر را درک نمی‌کنند و مانند «عسل» و «حنظل» با هم ناسازگارند، با اینکه هر یک به‌تنهایی فوایدی دارند.

زهرا ایزدی
آذر ۱۴۰۱
@shiny_izadi
#از_نوشته‌های_من
#از_کتاب‌ها
✍🏻 در لینکدین، پروفایل دوستان و همکلاسی‌های دانشگاه را نگاه می‌کنم. هرکدام در گوشه‌ای از دنیا، و بیشترشان در زمینه‌ای غیر از رشتهٔ تحصیلیمان مشغول‌اند.
نسل عجیبی هستیم. در سرگردانی‌های دوران جنگ و بعد از آن به دنیا آمدیم. میان حصارهایی از آرمان‌های پوچ و توخالی بزرگ شدیم و سرگردان ماندیم. سرگردان نگهمان داشتند. آواره‌مان کردند. ما را از هم، و حتی از خودمان، دور کردند. هیچ‌وقت نفهمیدیم از زندگی چه می‌خواهیم. نه! نه! ما خوب می‌دانستیم از زندگی چه می‌خواهیم، اما نگذاشتند به خواسته‌هایمان برسیم. حکومت، جامعه، دین و سنت غل‌وزنجیرهایی بود که به پاهای ما بسته بودند.

دهه‌هشتادی‌ها را دوست دارم. از شما چه پنهان، کمی هم به آن‌ها حسودی می‌کنم! این بچه‌ها هم می‌دانند از زندگی چه می‌خواهند و هم می‌دانند چه‌طور غل‌وزنجیرها را از دست‌وپایشان باز کنند.

ما دهه‌شصتی‌ها بچه‌های خوبی بودیم. به ما گفته بودند «بچهٔ خوب» روی حرف بزرگ‌ترها حرف نمی‌زند، چون بزرگ‌ترها صلاحش را می‌دانند! به ما یاد داده بودند بچهٔ خوب سر به زیر می‌اندازد و می‌گوید چشم! به ما فهمانده بودند بچهٔ خوب می‌داند «خواستن»، در بیشتر اوقات یعنی «نرسیدن»؛ اصلاً چه معنی دارد آدم به همهٔ خواسته‌هایش برسد!

کودکی و نوجوانی و جوانی ما که تلف شد. اما برای دهه‌هشتادی‌ها خوشحالم. این نسل معنی «بچهٔ خوب» را عوض کرد. مطمئنم جوانی این بچه‌ها تلف نمی‌شود.

زهرا ایزدی
۱١ دی ١۴٠١
@shiny_izadi
#از_نوشته‌های_من
✍🏻زهرا ایزدی:
معرفی کتاب زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران.

کتاب زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران، نوشتۀ پاملا کریمی و برگرفته از رسالۀ دکترای او در دانشگاه ام‌آی‌تی است. این کتاب تاریخ معاصر ایران را از دو جنبهٔ مهم «زندگی خانگی» و «فرهنگ مصرفی» بررسی می‌کند و روند مدرن‌سازی را در داخل خانه‌ها نشان می‌دهد. این کتاب با بررسی موضوع «خانه» از زوایای مختلف، هم‌بستگی میان آرزوهای محلی، تأثیرات خارجی، نقش‌های جنسیتی، آموزش، و فرهنگ مصرفی را نشان می‌دهد؛ عناصری که با سلیقه، مد، معماری داخلی و طراحی داخلی در ارتباط هستند.

با ورود مدرنیته به ایران، قواعد و اصولی که به‌طور سنتی خانهٔ ایرانی را تعریف می‌کردند، رنگ باختند. هجوم کالاهای جدید خانگی به‌تدریج باعث تغییر در شکل و شمایل ظاهری خانه‌ها و فضای داخلی آن‌ها شد. این تغییرات سبب شد توجه معماران و طراحان و همچنین تبلیغات تجاری به فضای داخلی خانه‌ها و به‌ویژه به زنان معطوف شود. این حوزه‌ها همچنین، در دوره‌های مختلف تاریخ معاصر مورد توجه رهبران سیاسی و مذهبی جامعهٔ ایران قرار گرفت و آن‌ها سعی داشتند زندگی خانگی مدرن و فرهنگ مصرفی ایرانیان را شکل دهند. این کتاب به تحلیل عمیق عوامل زیربنایی این تحولات می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه مدرن‌سازی، جهانی شدن و تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران، بر فضاهای خصوصی و زندگی روزمرهٔ مردم تاثیر گذاشته و منجر به پیدایش سبک‌های جدید مصرف، هنجارها و ارزش‌ها شده است.

از سوی دیگر، ایرانیان در طول تاریخ، هیچ‌گاه مصرف‌کنندهٔ منفعل فرهنگ و کالاهای وارداتی و همچنین موارد تحمیلی از سوی حکومت‌های خود نبوده‌اند و همیشه تحولات جدید را گزینشی می‌پذیرفتند و آن را با معیارهای شخصی، اجتماعی و حتی سنتی خود ترکیب می‌کردند.

این کتاب با تحلیل مجموعه‌ای از مطالعات موردی، پژوهش‌های میدانی، تاریخ شفاهی و ارزیابی طیف وسیعی از اشیاء و اسناد بایگانی _ از مبلمان، لوازم خانگی، نقشه‌های معماری تا عکس‌ها، فیلم‌ها، سریال‌های تلویزیونی، رمان‌ها، آثار هنری، گزارش‌های کاری، و نامه‌های شخصی _ بر اهمیت زندگی خصوصی در بسترهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران مدرن تأکید می‌کند.

کتاب زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران قطعاً کتابی کامل و بی‌نقص دراین‌باره نیست و این موضوع جای پژوهش‌های بیشتری دارد. یکی از دلایل کامل نبودن این کتاب این است که جدیدترین اطلاعات آن مربوط به دهۀ ۱۳۸۰ شمسی در ایران است که نویسنده سفری به ایران داشته و مشاهدات میدانی و مصاحبه‌هایی را گردآوری کرده است. بنابراین تقریباً دو دهه از تاریخ معاصر ایران در این کتاب نیست. اما این چیزی از اهمیت این کتاب و موضوع آن کم نمی‌کند.
از سوی دیگر، ساختار کتاب تا حدودی پراکنده است و همیشه انسجام و تداوم منطقی را حفظ نمی‌کند و این مسئله دنبال کردن مطالب را برای خوانندگان دشوار می‌کند. بااین‌حال، این کتاب منبعی مهم در درک تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر است و به‌ویژه برای افرادی که علاقه‌مند به مطالعات فرهنگی و اجتماعی ایران هستند، بسیار مفید است و می‌تواند نقطهٔ آغازی برای پژوهش‌های بیشتر در این زمینه باشد.

۴ خرداد ۱۴۰۳
@shiny_izadi
#از_نوشته‌های_من
#معرفی_کتاب
Shiny Izadi
Photo
✍🏻زهرا ایزدی:
معرفی کتاب خوردوخوراک دیکتاتورها.

زندگی‌نامه‌های خشک و تحلیل‌های سیاسی را فراموش کنید. ویتولد شابوفسکی در کتاب خوردوخوراک دیکتاتورها نگاهی تازه به دیکتاتورهای معاصر دارد و تاریخ را از طریق چشمان کسانی روایت می‌کند که این بی‌رحم‌ترین رهبران را بهتر می‌شناختند، یعنی سرآشپزهایشان. شابوفسکی با سرآشپزهای شخصی دیکتاتورهای بدنامی مانند فیدل کاسترو، عیدی امین و صدام حسین مصاحبه می‌کند و از این طریق، ما را به دنیای این رهبران مستبد می‌برد و به بررسی پیچیدگی‌های قدرت می‌پردازد. علاقهٔ فیدل کاسترو به خوردن بستنی در نیمه‌های شب، یا کابوس سرآشپز عیدی امین برای تهیهٔ ماهی آزاد تازهٔ اسکاتلندی برای صبحانهٔ هر روز دیکتاتور را تصور کنید.

این سرآشپزها، که دائماً روی طناب باریکی از رضایت و نارضایتی رهبرانشان راه می‌رفتند _ آیا مرغی برشته و خوشمزه می‌تواند برایشان ارتقای شغلی به‌همرا بیاورد؟ یا آیا تخم‌مرغی نیم‌پز می‌تواند باعث به زندان افتادن و یا حتی اعدامشان شود؟ _ صرفاً آشپز نبودند؛ آن‌ها رازدارانی بودند که از خصوصی‌ترین لحظات رهبرانشان و هوس‌های شبانه و خواسته‌های عجیب‌وغریب آن‌ها آگاه بودند و به همین دلیل، صحبت‌هایشان دیدگاهی منحصربه‌فرد ارائه می‌دهد. ما از طریق ماجراهایی که آن‌ها درباره‌ی غذاها و درخواست‌های عجیب‌وغریب غذایی دیکتاتورها نقل می‌کنند، به درک شخصیت دیکتاتورها، اضطراب‌هایشان و عملکرد درونی رژیم‌هایشان دست می‌یابیم. شابوفسکی از طریق این حکایت‌های آشپزی، لایه‌های قدرت را کنار می‌زند و آسیب‌پذیری‌های پنهان در پشت مشت‌های آهنین دیکتاتورها را آشکار می‌کند؛ همچنین ارتباطی جذاب بین غذا و قدرت کشف می‌کند و نشان می‌دهد که غذای موردعلاقهٔ یک دیکتاتور می‌تواند نمادی از غرور ملی او، یادآور ریشه‌های ساده‌اش یا حتی منبعی از پارانويا باشد.

خوردوخوراک دیکتاتورها صرفاً مجموعه‌ای از حقایق عجیب‌وغریب دربارهٔ عادت‌های غذا نیست. شابوفسکی عمیق‌تر کاوش می‌کند و به بررسی تأثیر غذا در جریان قدرت می‌پردازد و نشان می‌دهد که غذا به ابزاری برای کنترل، سلاحی برای پاداش دادن یا ارعاب تبدیل می‌شود. در این کتاب می‌بینیم که چگونه ترجیحات آشپزی یک دیکتاتور می‌تواند سیاست‌های ملی و روابط بین‌المللی را تحت‌تأثیر قرار دهد. این کتاب یادآوری می‌کند که تاریخ فقط با سخنرانی‌ها و ادعاهای بزرگ و اقدامات نظامی ساخته نمی‌شود، بلکه جزئیات به‌ظاهر پیش‌پاافتادهٔ زندگی روزمره نیزدر آن تأثیر دارد.

این کتاب، گرچه تحلیلی کامل و تخصصی از دیکاتوری‌ها و رهبرانشان نیست، اما برای مخاطب عام جذاب و مفید است و دیدگاهی جدید و متفاوت ارائه می‌دهد و می‌تواند نقطهٔ آغازی برای مطالعات بیشتر در این زمینه باشد.
 
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
@shiny_izadi
#از_نوشته‌های_من
#معرفی_کتاب