✍🏻 یکتا (که پنج سالشه) و من (که زنداییِ یکتا هستم) داریم دربارهٔ «بوبو» (یه بچهگربه) حرف میزنیم.
من: یکتا، بوبو چهرنگی بود؟
یکتا: روغنی.
من: روغنی؟! مگه رنگ روغنی داریم؟
یکتا: آره! [یهکم فکر میکنه و بعد، به قسمتی از روسری من اشاره میکنه] اینرنگی.
من: آها! یه چیزی بین زرد و نارنجی.
یکتا: نه! نارنجی نداره که. بین زرد و قهوهای.
[و من توی افق محو میشم! 😁]
نتیجهگیری: از بچهٔ پنجساله هم میشه چیز یاد گرفت.
نتیجهگیری۲: دههنودیها اعجوبهن!
@shiny_izadi
#از_روزمرگیها
#از_نوشتههای_من
من: یکتا، بوبو چهرنگی بود؟
یکتا: روغنی.
من: روغنی؟! مگه رنگ روغنی داریم؟
یکتا: آره! [یهکم فکر میکنه و بعد، به قسمتی از روسری من اشاره میکنه] اینرنگی.
من: آها! یه چیزی بین زرد و نارنجی.
یکتا: نه! نارنجی نداره که. بین زرد و قهوهای.
[و من توی افق محو میشم! 😁]
نتیجهگیری: از بچهٔ پنجساله هم میشه چیز یاد گرفت.
نتیجهگیری۲: دههنودیها اعجوبهن!
@shiny_izadi
#از_روزمرگیها
#از_نوشتههای_من
کارنامهٔ زبانخوندن (بیشتر اسپانیایی، کمی هم آلمانی و روسی) من در سال ۲۰۲۲.
من عاشق زبان اسپانیاییام 🇪🇦
@shiny_izadi
#از_روزمرگیها
من عاشق زبان اسپانیاییام 🇪🇦
@shiny_izadi
#از_روزمرگیها