برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
775 subscribers
676 photos
265 videos
124 files
3.71K links
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
Download Telegram
🌱🌿
هساشعرخوانیِ بهار ❗️
(کوتاه شده‌ی شعری بلند)

#رحیم_چراغی



عبور از زمستانی شکوفه‌کُش بود
زمستان
پشمینه‌پوش
شب تا شب
یلدا را
می‌اندود

آسمان،
پنبه‌های تابیده
سرمای برهنه
آدمک‌های برفی
می‌لرزند
هنوز

لاله‌دشتِ زار
لاله‌دشتِ زار
گریه می‌کُنه
توی شالیزار
بادِ بی‌بهار
گریه می‌کُنه



[هساشعرخوانیِ درختان:]
نزدیکیِ دوردست.
: روزِ برف‌پوش
در پیِ
گُدارِ آب...

◾️▪️◾️


هق‌هقی
غصه داشت
وقتی
عید
در محاصره بود

عید
خرامان خرامان زمستان زمستان
قندیل‌ها را
گردن‌ آویخت

صدای غمِ غربت
شعرهای عابرِ زمستان
نایاب شده است



[هساشعرخوانیِ دخترکِ زیبا و دانای بهار:]
تالاپ. در هُل دادنِ پنبه‌های تابیده‌ی برف
اُفتان / خیزان...
شکوفه‌ی برف‌پوش

◾️▪️◾️


با دمپائیِ چوبی
ردّی
از شکوفه
در برف
می‌گذارد
از بلندای مرداب در آیینه‌ی انزلی شاخه‌هایش را شانه می‌کند اعدادِ کوشیار به دخترک برازندگی می‌دهد ردّ پای هیبت‌خانم را در فشتال می‌گیرد با عزیز در داستان‌خوانیِ نگار دیدار می‌کند به پاینده‌ی لیلاکوه و معینِ آستانه سلام می‌دهد در عبور از صوفیه غبارِ مزار از افراشته می‌روبد در سبزه‌میدان دیدارِ آرامگاهِ پورداود را آوار می‌شود شعرهای سایه را مرور می‌کند صدای عاشورپور را بازخوانی ...
[سطرها / تیک‌زده‌ی بهارند]
با خوریسوی غم‌زده در کنارِ شرفشاه می‌شَکَنَد با پاهای غریب‌شاه از اصفهان می‌گذرد

◾️▪️◾️


[هساشعرخوانیِ سپیدرود -که رهسپار دریا می‌شود-:]
تماشای زیبایی را از دوردست‌ها
به دیدار تو آورده‌ام...
جلّ... ال... خالق... چه می‌بینیم!


صدایِ
پایِ بارون
از پُلِ
رنگین‌کمون
تا... ... ...
رفت و اومدِ
برف پاک‌کُن
تو خیابون




شکوفه‌ها
زمستانی
پُر از بهار

🌱🌿


https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان



✔️بادٰ سنتوری زئن‌دره


گیلکی پیله شاعران
#غلامحسن_عظیمی #مسعود_پورهادی
و #رحیم_چراغی ره



سنگینه آفتاب، جه خو وراچک بوجوئور‌ اَیه
جولف ، پروازادره قراقوش
پروازادره ابر ، کهکشانٰ خابازه سینه‌تخته سر
وارشٰ پیرهنا به‌تن
بپابئسا دارانا دارزنیدی


بادٰ سنتوری، زئن‌دره:
مرگ‌واره مرگ
تگرگ‌واره تگرگ
روخانانا دره
اَکُل اوکُل
شنگ!


پروازادره قراقوش
ابرانٰ هیستٰ شکمٰ میان
اویا کیی تاریخٰ پهلوانان زنجیر وُرسینید
کلمات فیوید
وقتی بادٰ سنتوری
او آخرزماتٰ سمفونی‌یا ، رج‌به‌رج
رشته‌به‌رشته
جیرآوره
سنگینابه فضا
سنگینابه صدا
سنگینابه آفتاب


مویه تانه سمفونی ببه
امی ناجانأ فودوشه ، فاداره
ابرانٰ هیستٰ شکمٰ جا
خاموشان چاکونه ویشه‌یا
خاموشانی فِوِره
آدمی‌یا


پروازا دره قراقوش
چومانا جیراَوره جه ملکوت
فاده استعاره کاراگیره
بورز و دفرازٰ بُرجانٰ سر
چوم‌فادارانٰ دوش

چوم‌فادار هرای‌زنه:
ایتا سیاهی
جه آسمانٰ کورپی
آموندره!

ایتا سیاهی!
جه کهکشانٰ او شر

پروازادره قراقوش
آسمانٰ تان جیها فاکشه
زنگه‌زنگه روشنی میان
پروازادره قراقوش



زمستانی پراچین، که زماتٰ هواکولانا خو پراچک دِوِده
جه امی قهوه فنجان پراچینه
شعرٰ سالانا ، جه آفرین‌بدأ کسانٰ دیل ، واتیناده

بیا کسانا جه وارش واورسیم
او قطره مضرابا، که چاکودانی جانا به‌میانه‌داره
بیا کسانا جه جوخوفته بادانی واورسیم کیی شعرٰ فلسفه‌یا جوراگیرید و زماتٰ دیل کارید
پورٰپیله‌نامٰ واستی
تا فردا میوه‌فاده باد و جاودانی
تا فردا، خیالٰ آب، جه وشتنا ویشه رادکفه
بیه ببه ، سامان دواره
گیل گاوانبارأ ببره تا دریا اوسوک
پادوسبانٰ حکمتا روانأکونه
تاریخٰ سیفیدٰ جولفی تان


بادٰسنتوری زئن‌دره: پروازادره قراقوش...

تی سمفونی‌یا
می سمفونی‌یا
یا، جمالٰ فرزه پراخوتانٰ ره
کیی خانه‌سوجانه‌کانٰ جزیرانٰ جه اَییدی
اَمی قهوه فنجاندیم
گردِوِند چاکونید
شیب زنیدی
شبانا پاییدی
شیدی


#حسین_طوافی
۱۴۰۱بهار





🔸#ترجمه:




✔️سنتوری ِ باد، می نوازد


برای شاعران بزرگ ادبیات گیلکی
#غلامحسن_عظیمی #مسعود_پورهادی
و #رحیم_چراغی



آفتاب سنگین، از کرانه هایش بالا می آید
ژرف، در پروازست شاه‌باز
ابر، در پرواز ، بر سینه‌گاه خوابالود کهکشان
درختان سرپاایستاده ی پیرهن باران برتن را
دار می زنند

سنتوری باد می نوازد:
مرگ می‌گذرد، مرگ
تگرگ می‌بارد، تگرگ
در رودخانه ها
بالا و پایین،
سمور!


درپرواز است شاه‌باز
در شکم خیس ابرها
آنجا که پهلوانان تاریخ زنجیر پاره می‌کنند
کلمات می‌ریزند
وقتی سنتوری باد
آن سمفونی آخرالزمان را، پرده پرده
ردیف به ردیف
پایین می آورد
فضا سنگین می‌شود
صدا سنگین می‌شود
آفتاب سنگین می‌شود


مویه نیز می تواند سمفونی باشد
حسرت هایمان را بدوشد، بریزد
از شکم خیس ابرها
بیشه را ظلمانی کند
ظلمات، آدمی را
ببلعد


در پرواز است شاه‌باز
چشم هارا از ملکوت پایین می آورد
می دهد تا استعاره به کارببندد
بر فراز برج‌های بلند و مستحکم
بر دوش ِ دیده‌بانان


دیدبان فریاد می‌زند:
یک سیاهی
از پل آسمان
می آید!

یک سیاهی
از آن سوی کهکشان

در پرواز است، شاه‌باز
در انتهای آسمان
فریاد می‌کشد
در روشنای تابناک
درپرواز است شاه‌باز


پرنده‌ی زمستانی، که توده های هوای زمان را به زیر بال می بندد
از فنجان قهوه ی ما پر می کشد
سالهای شعر را ، از دل ِ فرهمندان، منتشر‌ می‌کند

بیا یکدیگر را از باران بپرسیم
مضراب آن قطره را ، که روح خلقت در درون دارد
بیا یکدیگر را از بادهای پنهانی بپرسیم که فلسفه‌ی شعر را واژگون می‌سازند و
در دل زمان می‌کارند
برای آن اسم اعظم
تا فردا ثمر دهد
با باد و جاودانگی

تا فردا
آب ِ خیال، از بیشه ی رقص راه بیفتد
رودی بزرگ شود، سرزمین هارا طی کند
گیل گاوانباره را
تا آن کران دیگر دریا ببرد
و دانش پادوسبان را
به عمق سپیدی تاریخ
بسپارد

سنتوری باد می‌نوازد: در پرواز است شاهباز...


سمفونی ِ تو
سمفونی ِ من
یا، برای کشتی های بندر ِ زیبایی
که از جزایر شقایق‌ها می‌آیند
بر لب فنجان قهوه‌ی ما
گرداب می‌سازند
سوت می زنند
شبها را نگاهبانی می‌دهند
و
می روند



#حسین_طوافی
#شعر_گیلکی



https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان


#نشر_گیلکان
در شهریور 1401
منتشر می‌کند:

مجموعه اشعار
#رحیم_چراغی

(گیلکی با ترجمه‌ی فارسی)
1100 صفحه ــ 200 هزار تومان

مجموعه‌ی یازده دفتر:
گیلان سینزده بَدَر .....ترجمه: گیلان سیزده بدر 🔺 سیفیدچادَری ..... ترجمه: سپیدچادُری 🔺 گولیا ..... ترجمه: هنگامه و غوغا 🔺سایه‌دیمه ..... ترجمه: در سایه 🔺می روزانا وامَجم ..... ترجمه: در روزهایم می‌کاوم 🔺ردّه ..... ترجمه: ریزشِ مورّبِ باران در باد 🔺دونیا / تُوقایی کُوگا ..... ترجمه: جهان / دهکده‌ی عاشقی 🔺تاسیانی ..... ترجمه: نوستالژی 🔺آدم چوتُو عاشقا بُو ..... ترجمه: چگونه انسان عاشق شد 🔺باد' جنگ' جهانی: طیاری، دانش‌آراسته با رادی مرا... ..... ترجمه: جنگِ جهانیِ باد: به همراهِ محمود طیاری، مجید دانش‌آراسته و اکبر رادی 🔺ماسکان' فَنه ..... ترجمه: عصرِ دلقک‌ها 🔺

https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان



#بادام_تلخ
شعری منتشر نشده در
مجموعه‌ی اشعار نصرت رحمانی


#رحیم_چراغی


آقای آرش رحمانی ارجمند !
سال‌ها ست ( چیزی در حدود ده سال ) که می‌خواهم این یادداشت را برای‌تان بنویسم. هنگامی که مجموعه‌ی اشعارِ نصرت رحمانی، از شاعرانِ بزرگِ معاصرمان منتشر شد (موسسه‌ی انتشارات نگاه، چاپ اول 1385)، نشانی از شعر "بادام تلخ"، یکی از بهترین شعرهای شاعر در سال‌های آخرِ زندگی‌اش ندیدم.
نصرت رحمانی شعرِ بادام تلخ را، به احتمالِ بسیار یا بیش‌تر، در سال 1376 (و به احتمال کم‌تر در سال 1375) نوشته است.
شعرِ "بادام تلخ" را توسّطِ دوستِ مشترک‌مان علی صدیقی از ایشان (نصرت رحمانی) برای انتشار در هنر و پژوهش (پیش از قطع کتاب شدن در قطع مجله، و آن شماره به عنوانِ ویژه‌ی نوروزیِ مجله‌ی گیله‌وا، اسفند 1376) درخواست و دریافت کردم. احتمال می‌دهم شاعر تنها نسخه‌ی بادام تلخ را برای من فرستاده و رونوشتی از آن برای خود نگرفته باشد....
خوشحال‌ام که شعرِ "بادام تلخ" را در هنر و پژوهش (ویژه‌یِ نوروزیِ گیله‌وا، اسفند 1376، صفحه‌ی 26)، با طرحی از دوستِ نقاشِ معاصر فرامرز توحیدی (که اکنون از یاد برده‌ام برای کدام مناسبت زده بود) منتشر کرده‌ام و در حفاظتِ شعرِ شاعری برجسته از گزندِ حوادث سهیم بوده‌ام.
یک توضیح:
نصرت رحمانی در عنوانِ دو شعرش از واژه‌ی "تلخ" (در عنوان‌های ترکیبی) استفاده کرده است. یکی در نخستین مجموعه‌ی شعرش: کوچ و کویر، چاپ اول 1334 (صفحه‌ی 99 مجموعه‌ اشعار) با عنوانِ وداعِ تلخ، و دیگری در مجموعه‌ی آخرِ شعرش (که به کوششِ شما پس از درگذشتِ ایشان منتشر شده): بیوه‌ی سیاه، چاپ اول 1381 (صفحه‌ی 687 مجموعه‌ اشعار) با عنوان هلِ تلخ. گفتم شاید عنوانِ شعر را، که برای من فرستاده بود، تغییر داده باشد. شعرها را با هم کنترل کردم و خوشبختانه چنین نبوده است.
شعرِ بادام تلخ را برای انتشار در تجدیدِ چاپِ "مجموعه اشعارِ نصرت رحمانی" در اختیارتان می‌گذارم. (لطفا شما هم برای اطمینان بیش‌تر، با شعرهای دیگرِ ایشان کنترل کنید تا با تغییرِ عنوان یا تغییرِ سطرِ نخست در مجموعه اشعار نیامده باشد).

بادام تلخ
نصرت رحمانی

این بوی تلخ
رایحه زخم است
بگذار تا صدای حادثه بنشیند
یاران
وقتی دلی نمی‌طپد
قلمی خشک می‌شود
و شعر آری شعر می‌پژمرد
انبوه اندوهان از یاد می‌روند
و خاطرات بر باد می‌روند
در باغکوچه میعاد
دیگر کسی به انتظار کسی نیست
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
و زخم تسکین یافت
تنها آن‌چه به‌جا می‌ماند
درد زخم است
که با التیام آغاز می‌شود و آرامش
بادام تلخ من
رایحه چتر گیسویت
عمری ست می‌وزد بر تار و پود من
دیگر کنار گوش نگذاشتی
یک شاخه گل سرخ


http://t.me//shavandanpage
#برگه_شوندان

#رحیم_چراغی و #حسین_رسول‌زاده
روزهای زمستانی و کرونایی (1398، رشت)، کتابفروشی اردیبهشت

https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان


✔️کوتاه در باره‌ی
دست از جهان شُستنِ حسینِ رسول‌زاده
و اندیشه‌ی بلندش


#رحیم_چراغی

هله، تا دُوی نباشد، کهن و نُوی نباشد
که در این مقام عشرت من از آنِ جمع فردم
(مولانا، گزیده‌ی غزلیات شمس، به کوشش دکتر شفیعی کدکنی، ص ۳۱۵)

"دست از جهان شُستن"
با "تاسیانی" و از دلِ تنگ‌ام در این روزها می‌نویسم: چنان، دست‌ها را برای پای‌بندی به جهان شُسته‌ایم که، چروکیده و مبتلابهِ پیردستی‌اند!

"خیره شدن به دستان"
این روزها، با حیرت و شگفتی به دست‌ها چشم می‌دوزیم. چشم فرو می‌بندیم و به درونِ دست‌ها سفر می‌کنیم. به جستجوی کارکردش در ذهن فرو می‌رویم. خطرِ انقراض و نابودی تهدیدمان می‌کند. (به جهانِ رسول‌زاده نزدیک می‌شوم).
نگرانی از حد می‌گذرد. دیگر صدای خنده‌ی کودکِ همسایه نیز شنیده نمی‌شود. کودکان‌مان خسته‌اند. کودکانِ درون و بیرون‌مان. خسته، زخمی به مفهومِ تاریخی و شاهنامه‌ای، و فرسودگی و آزردگی به مفهومِ امروزی و شهری. آیا زخم‌ها و فاصله‌ها، فرصتی برای زُل زدن به دست‌ها، باقی می‌گذارند؟
حسین رسول‌زاده، در این وانفسا و به اقتضای شرایط، می‌نویسد. می‌اندیشد و می‌نویسد. با نوجویی و تازگیِ اندیشه‌اش، آشنایی دارم. با استفاده از دانشِ مردم، به اندیشه‌اش وسعت، ژرفا و تنوّع می‌بخشد. تعریفی دیگر از جهان را آغاز می‌کند. نمی‌نویسد که، فقط نوشته باشد. می‌نویسد تا جهان را از زاویه‌ی نگاهِ نافذش به ما نشان دهد. جهانِ مخدوش شده را. از نوشتن لذّت می‌برد و، مخاطب از نوشتن‌اش لذّت می‌برد.
نثرنویسیِ شاعرانه‌ی رسول‌زاده، در حوزه‌ی زبان و اندیشه، تازگی دارد. نثرِ رسول‌زاده، لذّتِ خواندن را بیش‌تر می‌کند. چیزی زاید، که اختلال و ملال ایجاد کند، در جملات‌اش نیست. شُسته رُفته و، شیک و شیرین می‌نویسد.
خوانشِ رسول‌زاده از اسطوره‌ی حوا را می‌پسندم. اگرچه در جاهایی، خود، باوری دیگر دارم. حوا، تنها انسانِ زاینده‌ی جهان است. هنوز کاری برای خود و جهان نکرده است. به توانمندی‌هایش، آگاه نیست. حوا، با خوردنِ سیبِ ممنوع، به شناخت می‌رسد. به لذّت‌های زیستن پی می‌برد. با رانده شدنِ آدم و حوا، انسان آغاز می‌گردد. انسان، برای لذّت بردن، رنج می‌کشد. در فردیّت و به دور از هم افتاده‌اند! از آن‌جایی‌که از اطلاعاتِ حافظه در ارجاع به تاریخِ طبری و قصص‌الانبیاء استفاده می‌کنم، احتمالِ اشتباه وجود دارد. آدم، در تمام دویست سال دوری‌اش از حوا، گریسته است و، بخش‌های وسیعی از مراتع و جنگل‌ها را آفریده است! می‌اندیشم، بشر با این خوانش، متجاوز به حریمِ طبیعت نبوده است. انسان، آفریدگار و نگهبانِ طبیعت بوده است! بعدها، هابیل نیز، به خاطرِ نوعِ پیشکشی‌اش: گندم، به "دستِ" برادر (قابیل) کُشته می‌شود.
امّا هنگامی که، حسین رسول‌زاده از فرصتِ انسان در این جهان و دست‌درازی‌اش به طبیعت می‌نویسد، از حوا گذشته است و در همسایگی‌اش، به ویرانگریِ انسان (بازماندگان‌ و نوادگان‌اش) در دورانِ مدرن رسیده است.
دقایقی ست که، تاسیانی، نشنیدنِ صدایِ کودکِ همسایه و ضرورتِ شُستنِ دست‌ها را، از یاد بُرده‌ام. این‌ها از مزایای نثرنویسی و اندیشه‌ورزیِ حسین رسول‌زاده است!


https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان


14مرداد #روز_مشروطیت گرامی باد!

"آن‌چه در انقلاب مشروطیّت بیش از هر چیزی توجّه برانگیز است، انتشارِ اندیشه‌ی جدید و چگونگیِ اجرایی و نهادینه شدنِ آن است".
سال‌های آغاز داستان کوتاه در ایران...، ص12
دو کتاب از #رحیم_چراغی در نشر گیلکان به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطیت ایران (مرداد 1397)
کتابِ اول:
علی عمو چنین گفت، از علی ــ عمو (از نخستین داستان‌های کوتاه ایرانی)، چاپ دوم
کتابِ دوم:
سال‌های آغاز داستان کوتاه در ایران
در باره‌ی علی - عمو و داستان‌های او
پاره‌ای از داستانِ لواشه و یواشه (از علی عمو چنین گفت):
"...یک وقت دیدم مردم ازدحام کرده‌اند. شور. واویلا. فریاد. فغان. گفتم چه خبر است؟
گفتند آقایان ما بدنعلی و عروعور دارند.
گفتم مطلبی نیست. لواشه و یواشه.
گفتند باز علی عمو چرت‌وپرت می‌گوید.
یکی از میانه گفت علی عمو راست می‌گوید باید لواشه و یواشه فراهم کرد.
پا شدند و رفتند. چند روز دیگر بعضی از آن‌ها را دیدم. گفتم آیا برای ظالم لواشه درست کرده‌اید؟
[یکی] گفت آری.
گفتم کو؟
یک قانون اساسی به من نشان داد.
گفتم یواشه چطور؟
یک روزنامه به من داد".

https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان


پس از 42 سال
انتشار شعری فارسی از
رحیم چراغی


این شعر نیست


چیزی کم دارد زندگی
تا رنگ‌اش به مفهومی دیگر درآید
و صدای لغزیدن‌‌اش
به ادراکی دیگر

رها در سفینه‌هایی که جای ستارگانِ بی‌رونق را تنگ‌تر می‌کنند
در فرصت‌های جهانی شدن
آیا رویاهامان به جهان‌های مستهلک راه می‌برند؟

دست‌ها
در لغزشِ پاهای به تعلیق درآمده
می‌لرزند

برای آغاز شدن
چیزی کم دارد بی‌تو زندگی
چیزی مثلِ ثانیه‌های بیگ‌بنگ
فراتر از تصوّرِ ما بازماندگانِ آن تبعیدیِ بهشت
تصویرگرانِ رانده به جهانی نمناک


#رحیم_چراغی


https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان


مجموعه اشعار #رحیم_چراغی 
از متن کتاب :


وارش
خو بین المللی زوان٘ مرا
گِریی نُتا زنِه

کشکی درد زوان بداشتی بی!
کشکی درد سر٘شکل
‌             سر٘جان بداشتی بی...

            ‌           
#ترجمه :


باران
با زبانِ بین المللیِ خویش
نُتِ گریه را می نوازد
ایکاش درد دارای زبان می بود!
ایکاش درد سر و صورت
                        اندام می داشت...



این کتاب دو ماه پیش توسط نشر گیلکان و در ۱۱۰۰ صفحه به انتشار رسیده اما بنا به شرایط خاص اینروزها _که در آن رمقی برای کتاب و شعر باقی نمانده _توزیع نشده است و از طریق کتابفروشی نشر گیلکان(با تخفیف۲۰٪) عرضه می شود .


https://t.me/shavandanpage
#برگه_شوندان

چهار تابلوی هساشعر در چهار فصل به اضافه‌ی دو مقدمه برای پیشواز از فصل‌ها از مجموعه اشعارِ رحیم چراغی با چشم‌اندازهای زیبا و شاعرانه، مصور، مخیل، استعاری، موجز و زبان‌ورز.
نقاشی زیبای فصل‌ها در دفتر هفتم مجموعه اشعار، صفحه 606 به بعد آمده است.

#مجموعه_اشعار
#رحیم_چراغی
#نشر_گیلکان_۱۴۰۱

https://t.me/shavandanpage
.
#برگه_شوندان


      (پائیز' هساشعر)

گُرخانه هیست'لب... واتَرک واتَرک
داران' / ابری نیگا... ای خط زرد... ای ولگ بکَفت


   ترجمه:
(هساشعرِ پاییز)

لبِ خیسِ آذرخش... تَرک تَرک
نگاهِ ابریِ درختان... خطی زرد... برگی در سقوط


                                                                                          ***

      (زمستان' پیشاشو هساشعر)

انار' خنده‌خنده
چِلّه‌بَری دُوری دس‌فارَس


      ترجمه:

(هساشعرِ پیشوازِ زمستان)

خنده‌های انار
دسترسِ دیسِ هدایای عروسی
                                     در شبِ یلدا


                                                                                           ***

       (زمستان' هساشعر)

زمستان‌کول...
یادگاری کاندن دره
             گئشه / سیفید' پاماله


     ترجمه:

(هساشعرِ زمستان)

بر شانه‌های زمستان...*
ردِّ پایِ سپیدِ عروس
                یادگاری حفر می‌کند


ـــــــــــــــــــــــــــــ
*ـ برشانه‌های زمستان در متنِ اصلی، بر تپّه‌ی زمستان نیز قرائت می‌شود. در برگردان ناگزیر از انتخاب بوده‌ام.

                                                                                           ***

       (باهار' پیشاشو هساشعر)

حوت'ما     ایتا کَشه سو
                                ــ تَکا فوزِه ــ
تی‌تی راشی‌یا... دَوارِه


       ترجمه:

(هساشعرِ پیشوازِ بهار)

اسفندماه     آغوشی از روشنی
                              ــ زیرِ بغل گرفته ــ
از جادّه‌ی شکوفه می‌گذرد


                                                                                         ***

       (باهار' هساشعر)

تازه سال!
ایتا واوین نیگا...
                      ای‌خط سرصدا...


       ترجمه:

(هساشعرِ بهار)

سالِ نو!
بُرشی از چشم‌انداز...
خطّی در ازدحام...


                                                                                            ***

       (تابستان' هساشعر)

زیمین               ــ عرخ فوکون ــ
آفتابا دا
بادا دا


       ترجمه:

(هساشعرِ تابستان)

زمین               ــ عرق‌ریزان ــ
خوابیده در آفتاب
پراکنده در باد



#رحیم_چراغی
به انتخاب نادر_نیک نژاد//
از مجموعه اشعار، صفحه‌ی 606 به بعد


.https://t.me/shavandanpage