روزنامه شریف | Sharifdaily
24.1K subscribers
7.99K photos
349 videos
383 files
7.26K links
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف
از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور

تلفن: ۰۲۱۶۶۱۶۶۰۰۶
سایت: daily.sharif.ir
ارتباط با ما: @sharifdaily_admin
فضای مجازی: zil.ink/sharifdaily

آدرس: تهران، دانشگاه صنعتی شریف، خیابان پژوهش،
بین روابط عمومی و دانشکده برق
Download Telegram
🌟 شماره ۸۶۶ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره می‌خوانید:

◀️ آموزه‌هایی از تفکر و روش کار و زندگی، در محضر دکتر علینقی مشایخی (#سرمقاله/ #محمدعلی_اسماعیل‌زاده_اصل)
◀️ پسرها! دخترها! عاشق بشوید/ #گفت‌وگو با دکتر علینقی مشایخی بعد از چهار دهه فعالیت در آموزش عالی (#پرونده/ ص۶و۷)
◀️ زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌‌آیند!/ گزارشی از تماس با ورودی‌های جدید دانشگاه #گزارش (#سعید_فرهادی/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (#مهدی_فخرآبادی/ ص۲)
◀️ دوریم و بی‌خبر (#ذره‌بین/ ص۲)
◀️ این یک بازی عادی نیست/ چهارمین دوره گیمین، کاملا مجازی (#گزارش/ ص۳)
◀️ خط پایان، الان نه/ گزارشی از مراسم نکوداشت چهار دهه فعالیت علمی دکتر علینقی مشایخی #گزارش (#بهار_غلامی/ ص۴)
◀️ امنیت و اعتماد #آن‌سوی_آجرهای_قرمز (#محمدتقی_ضرغام_افشار/ ص۴)
◀️ به عشق وطن/ نگاهی به زندگی علمی و اجرایی دکتر مشایخی (#گزارش/ ص۵)
◀️ آنچه از استاد آموختم #یادداشت (#مرضیه_آقایی/ ص۵)
◀️ دغدغه وطن #یادداشت (#مهرداد_پورقاسم/ ص۵)
◀️ زنان شکارچی، در جنگ با کلیشه‌های قدیمی/ زنان پیش از تاریخ شکارچیانی ماهر بودند #علمی (#فاطمه_خسروی/ ص۸)
◀️ برداشت از سیارک، بررسی در زمین (#از_کوارک_تا_کیهان/ ص۸)
◀️ استنفورد علیه ترامپ/ حال‌وهوای انتخابات آمریکا در دانشگاه استنفورد #کمی_آنسوتر (#علیرضا_اسماعیلی/ ص۹)
◀️ تاریخ وسط آجرهاست (#مرغ_همسایه/ ص۹)
◀️ از اسرائیل تا ایران؛ با فیسک خبرنگار/ رابرت فیسک فقید از خاورمیانه می‌گوید #گفت‌وگو (#صالح_رستمی/ ص۱۰)
◀️ #هزارقلم/ ص۱۱
◀️ آلونکی در طرشت #نبات (#عرفان_فرهادی/ ص۱۱)
◀️ کالچر تا نکست‌یِر #وصله_پینه (#علیرضا_اسماعیلی/ ص۱۲)
◀️ نگاهی شتری به انتخابات ۲۰۲۰/ الاغی و فیلی چنین ناتوان، همان به که اشتر درآید میان #نیش_شتر (#علیرضا_مختار/ ص۱۲)

t.me/sharifdaily/6979

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 866 (23 Aban 1399).pdf
«آلونکی در طرشت»

بش گفتم «واقعا؟! بابا تو داری دکترای ریاضی می‌خونی خیر سرت! بعد میای می‌بری‌مون پیش رمّال و فال‌گیر؟!» محل نداد. تو کوچه پس‌کوچه‌های تنگ طرشت راه می‌رفتیم.
من باز اصرار کردم «امین! مهسا! شما خب یه چیزی بهش بگین»
امین گفت: «فرید راست می‌گه خب وحید! این‌جا کجاست داری ما رو می‌بری؟!»
جواب داد: «بابا خب خودتون خواستین ببینین حالم چه‌طوره و کجا می‌رم. زورتون نکردم که.»
این رو گفت و پیچید تو یه بن‌بست. ما هم دنبالش. من گفتم: «تابستون تا حالا که از کانادا برگشتی، دو ماهش رو بیمارستان پیش مادرت بودی؛ از یه ماه پیش هم که اون بنده خدا فوت کرد هیچ خبری ازت نیست. حالا یهو سروکله‌ات با این قیافه ژولیده پیدا شده. خب وات دِ هِل!»
گفت: «اوکی، اگه نمی‌خوای برگرد برو.»
جلوی یه آلونک قدیمی وایساد. مهسا پرید وسط حرف‌مون: «فرید سخت نگیر! یه فاله دیگه. چیل بابا! من خاله‌ام خوراکش فال قهوه بود؛ همه‌اش هم یه مرد قد‌بلند برای من می‌دید.» به امین لبخند لوسی زد.
وحید گفت «میاین یا نه؟»
امین یه نگاه به من کرد، بعد برگشت به مهسا یه لب‌خند لوس‌تر تحویل داد: «من که خرِ زنمم». جفت‌شون کرکر زدند زیر خنده. من هم سر تکون دادم. اما نمی‌دونستم این عجیب‌ترین سر تکون دادن عمرمه...

❇️ #نبات نام ستون جدیدی‌ست که قرار است از این پس هر دو شماره یک بار در روزنامه چاپ شود و محمل قصه‌هایی کوتاه باشد متناسب با احوالات شریف و نام این ستون. #عرفان_فرهادی نویسنده نبات است و شخصیت‌ها و فضاها را از خود شریف و دوروبرش (خود شریف مثل همه‌جا و همه‌چیز خوب است و دوروبری‌هایش بدند لابد) درمی‌آورد و می‌پروراند. نخستین نبات را که حکایت چند شریفی و یک فال‌گیر است، می‌توانید در سایت روزنامه بخوانید.

🔸 نویسنده خام‌دست (به قول خودش البته) ایده این قصه را از این آیتم کمدی برنامه طنز زنده شنبه‌شب‌ها یا Saturday Night Live دزدیده است. برنامه طنز زنده شنبه‌شب‌ها یک جُنگ تلویزیونی‌ست که از نیمه دهه هفتاد از شبکه‌ تلویزیونی nbc تقریبا هر هفته به صورت زنده پخش می‌شود. در هر قسمت یک بازیگر مهمان به همراه گروه بازیگران در تعدادی آیتم طنز که عمدتا حول مضامین و مسائل روز طراحی شده‌اند به صورت زنده نقش‌آفرینی می‌کنند.

🔸 احتمالا در شلوغی‌های دو سه هفته گذشته در مورد انتخابات امریکا آیتم‌های طنز انتخاباتی این برنامه را که در آن جیم کری نقش بایدن و الک بالدوین نقش ترامپ را ایفا می‌کند دیده باشید؛ اگر علاقه‌مندید قسمت‌های بیش‌تری از این برنامه که فصل چهل‌وششم‌اش در حال پخش است را ببینید می‌توانید کانال یوتیوب این برنامه که به صورت هفتگی (به وقت ما یک‌شنبه‌ها) آیتم‌های برنامه شب گذشته را منتشر می‌کند دنبال کنید.

@sharifdaily
🌟 شماره ۸۶۸ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره می‌خوانید:

◀️ ما منتظریم... (#سرمقاله/ #محمدصالح_سلطانی)
◀️ دایی عادل/ نفیسه، بهادرخان و نودی که تعطیل شد #نبات (#عرفان_فرهادی/ ص۱۰)
◀️ از اول هم چمنی در کار نبود/ خشک‌منظرسازی چند فضای سبز و حواشی توییتری (#گزارش/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (#مهدی_فخرآبادی/ ص۲)
◀️ این راهش نیست، سرتان را در برف نکنید (#ذره‌بین/ ص۲)
◀️ تقصیر که بود؟/ «به کجا می‌روی آخر؟!» درباره آبان ۹۸ #گزارش (#محمدجواد_نجارزاده/ ص۳)
◀️ آمدیم، نبودند و همچنان نیستند/ دانشجوها از مفقودی وسایل‌شان در خوابگاه گله‌مندند (#گزارش/ ص۴)
◀️ جامه‌های سرخ #آن‌سوی_آجرهای_قرمز (#محمدتقی_ضرغام_افشار/ ص۴)
◀️ داده را بگیر، گزارش را بنویس/ وضعیت آزمایشگاه‌ها در دوران آموزش مجازی (#پرونده/ ص۵)
◀️ فصل چپ شدن/ دهه بیست و سیاستی که جایش را در دانشگاه پیدا می‌کنید #سده‌خوانی (#محمد_ملانوری/ ص۵)
◀️ آگاهی علیه کرونا/ انتشار اطلاعات در جامعه چطور می‌تواند مانع گسترش کرونا شود #علمی (#یزدان_بابازاده/ ص۸)
◀️ مصالحه بی‌مصالحه!/ سفیدپوست‌های آمریکایی باید در آینه نگاه کنند و از نژادپرستی خجالت بکشند #کمی_آنسوتر (#حسین_رجبی/ ص۹)
◀️ ضرب سه‌تایی روی پل (#مرغ_همسایه/ ص۹)
◀️ #هزارقلم/ ص۱۱
◀️ بازنمایی واقعیت یا قلب آن؟ #نامه_وارده (#محمدمحسن_نداف/ ص۱۱)
◀️ فقط یک عکس #یادداشت (#محمدجواد_شاکر/ ص۱۲)
◀️ این همسایه آزارگر #یادداشت (#مرتضی_یاری/ ص۱۲)

t.me/sharifdaily/7118

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
⚡️بخوانید: شماره ۸۶۸ روزنامه شریف منتشر شد. دایی عادل از اول هم چمنی در کار نبود تقصیر که بود؟ آمدیم، نبودند و همچنان نیستند داده را بگیر، گزارش را بنویس فصل چپ شدن آگاهی علیه کرونا مصالحه بی‌مصالحه! بازنمایی واقعیت یا قلب آن؟ @sharifdaily
«دایی عادل»

❇️ ببین مشتی... الان من رو نشوندی پا این بیل‌بیلکت، دیگه باید تا تهش رو گوش کنی. وسطش ذیقی‌بازی درنیاری بگی باور نمی‌کنم و ایناوا! نخیر! بنده بهادر گرجی‌ام! صادره از ناف ورامین! مثل بقیه این تحفه‌محفه‌هایی نیستم که میان این‌جا برات از ماوراء و جادوجمبل تفت می‌دن! نع! اینی که من می‌گم عین واقعیته! اون‌ها شاید، چه می‌دونم، نبات دود کردن، چای نباتی‌ان یا هر چی... نه... نشد... ببین پسر خوب، تو حرف بزرگت نپر... من اصلا کاری به شیکر‌خوری هیچ بنی‌بشری ندارم. اینی که من می‌گم نه افسانه‌ست، نه یه‌کلاغ چل‌کلاغ، نه دروغ. سیفون رو بکش رو هر‌چی بقیه گفتن! به بوق آقام قسم که چهل‌وپنج سال جایگاه شماره ۱۴ شیرودی و ۱۸ آزادی یه بازی از صداش خالی نبود، من هر چی می‌گم راست‌وحسینی راسته؛ آره داش... من دوشنبه، ۲۰ اسفند ۹۷ یه دختر رو قاچاقی بردم تو خوابگاه زنجان!

🔸 حالا شاید بخندی ولی قصه اونی که فکر می‌کنی نیست! نه این غلامت از اون حروم‌زاده‌هاست، نه اون دختر هر دختری بود. نفیسه مثل آبجی نداشته‌م بود. به مولا! بله... من چیپس و ماستم تو خوابگاه ترک نشد ولی نفیسه ناموسم بود. اون فکر کثیفی که اومد تو ذهن خرابت، ابلفضلی حتی بگی یه چیکه‌ش؛ اون چیکه‌ش هم نیومد تو این کله وامونده.

🔸 داش؛ بذار از اول برات بگم تا شیرفهم شی. من یه ترم شیکر خوردم اومدم این‌جا، تو این شریف خراب‌شده مهمون شدم. آقام مریض شده بود؛ انتقالی گرفتم از کشتی‌سازی بوشهر، اومدم این‌جا ور دلش باشم اما نمی‌خواستم بیغ بشم تو خونه، بشم یه زخم تازه رو درد‌هاش. اولش بهم خوابگاه ندادن اما التماس‌شون کردم تا کردنم تو یه اتاقی، کف زمین. اون زمون مثل الان مملکت شلخکی نشده بود؛ هنو محمود‌آقا خوردبین بود. مملکت نظم و نسخ داشت. بازی بی‌تماشاگر هم حتی بی‌بوق نمی‌موند. گفتم حیفه خالی بمونه عرصه؛ این‌طوری هم نزدیک آقامم، هم بوق آقام مثل الان تار عنکبوت نمی‌بنده. همه‌ش دو کورس تاکسی بود از میدون شهیاد تا ورزشگاه.

🔸 القصه ما اومدیم تو این نرکده... دریا و مکانیک. کشتی‌سازی به مهندسی دریا. کل نرکده بود و یه نفیسه. امام‌حسینی؛ نفیسه که می‌گم یه دختر ترم شیشی بودها اما از ده‌تا از این نرینه‌های سوسول‌فوکولی شریف مردتر بود. یعنی ناموس‌وسط، رقیب آقام بودا تو تاریخچه شاهین کبیر. ترکیب تیم رو از زمان آلن راجرز از بر بود تااااا همین آقا برانکو. حتی ببین فحش‌های تو رختکن آقا پروین رو مثل بلبل می‌خوند از حفظ. ولی یه عیب بزرگ داشت! ته دلش کیسه‌کش بود پدر‌صلواتی. حالا من نباید بگم. تیم ته دل گزارشگرها راز بین خودشونه و خدای خودشون. ولی حالا ما گفتیم شما جایی نگو. دلش می‌شکنه. آخ بمیرم برای دل شکسته‌ش. عشقش دایی عادل بود.

🔸 دومین #نبات درباره نفیسه است؛ دختری که به عشق #عادل_فردوسی‌پور و گزارشگری فوتبال می‌آید شریف و با بهادرخان آشنا می‌شود. قصه را هم خود بهادرخان با گفتار داش‌مشتی خود برای ما که نه، برای خبرنگارنویسنده داستان تعریف می‌کند.

🔸 «دایی عادل» را به قلم #عرفان_فرهادی در سایت روزنامه بخوانید.

@sharifdaily
🌟 شماره ۸۷۶ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره می‌خوانید:

◀️ شریف برای زندگی (#سرمقاله/ #رسول_جلیلی)
◀️ همکاری رفته، همکاری آمده/ گفت‌وگو با دکتر رسول جلیلی، سرپرست جدید دانشگاه (#پرونده/ ص۴و۵)
◀️ اخلاق، مقدم بر علم/ رونمایی از کتاب «بر مدار اخلاق و انصاف» همراه با معرفی برگزیدگان نخستین دوره جایزه دکتر سعیدی (#گزارش/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (ص۲)
◀️ مسئولیت بر عهده هیئت است/ گفت‌وگو با دبیر هیئت الزهراء (س) درباره حادثه منجر به فوت امیرحسین جیرانی‌زاده (#گزارش/ ص۳)
◀️ معاونت ندانشجویی و نفرهنگی/ #نامه_وارده (علی_محمدی_دینانی/ ص۳)
◀️ سنت‌های شفاف/ انتخاب روسای دانشگاه‌ها در خارج از کشور #کمی_آنسوتر (#محمد_ملانوری/ ص۶)
◀️ نوبلیست دوچرخه‌سوار #روی_خط_خارج (#امیررضا_احمدزاده/ ص۶)
◀️ جزئیات، جزئیات و جزئیات/ آنچه شرلوک هولمز درباره ذهن به ما آموخت #ترجمه (#محمدامین_رامی/ ص۷)
◀️ اتوشریف #وصله‌پینه (#امیرمحمد_طهماسبی/ ص۸)
◀️ اینجا معمولا کسی سوار نمی‌شه #نبات (#عرفان_فرهادی/ ص۸)

t.me/sharifdaily/8598

@sharifdaily
«این‌جا معمولا کسی سوار نمی‌شه»

#نبات
#عرفان_فرهادی

❇️ این‌جا معمولا کسی سوار نمی‌شه. اصلا تاکسی هم مگه آزادی شلوغ باشه، بندازه از این‌ور بیاد. کلا این بقعه طرشتی مگه آخوندی، قدیمیای محل، کسی بمیره بخوان دفنش کنن و خبری بشه، وگرنه سالی به ده ماه، پرنده هم پر نمی‌زنه. برای همین هم تعجب کردم که تاکسی وایساد.

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 876 (11 Aban 1400).pdf
«این‌جا معمولا کسی سوار نمی‌شه»

#نبات
#عرفان_فرهادی

❇️ این‌جا معمولا کسی سوار نمی‌شه. اصلا تاکسی هم مگه آزادی شلوغ باشه، بندازه از این‌ور بیاد. کلا این بقعه طرشتی مگه آخوندی، قدیمیای محل، کسی بمیره بخوان دفنش کنن و خبری بشه، وگرنه سالی به ده ماه، پرنده هم پر نمی‌زنه. برای همین هم تعجب کردم که تاکسی وایساد. سرم رو آوردم بالا تو آینه نگاه کردم. دختر نبود. به سی نرسیده بود ها، ولی از پشت ماسک خدایی کیفیت «زنی» رو داشت. یه‌دست مشکی. صدا پربغض. دو تا هق‌هق ناناز با «آقا مستقیم؟» انداخت بالا. خودِ خودِ کیس استاندارد و اوکازیونِ دل‌داری بعدِ غم و غصه. ابلفضلی جاش بود سرنخ رو بگیرم تا تای تمتش برما.. ولی حیف که انگشتر داشت. تو دلم صلوات فاتحه رو فرستادم و کله رو کردم تو گوشی.

+ الو. سلام شیماجون. چطوری تو دختر؟ سر کلاس که نیستی؟
زیرچشی یه نگاه کردم.

+ عهع! خانوم! منم دیگه! شیرین کیه بابا؟! برو خانوم افضلی. برررو. من که می‌دونم شناختی. برو یکی دیگه رو خر کن!

+ هاااااا حالا شد!

+ من هم خوبم... من هم خووووبم. خووب.
خوب رو گفت و زد زیر خنده. خنده‌ش خود خنده‌های زن‌دایی رزیتام بود. این موقعا ننه‌م چادرش رو با دندوناش جر می‌داد بس که زیر لب غر می‌زد.

+ دیگه شما که یادی از ما نمی‌کنی. انگار نه انگار که یه موقعی ما با هم کلی پروژه و...

+ وای آره... یادته؟! وای...

+ می‌گم شا... آره... آررههه، من هم دلم برات تنگ شده عزیزم. بگو ببینم مهیارت چطوره؟ وای قربونش برم. قربوووونش برم. من اصلا لپای اونو دیدم تو پروف واتس‌اپت که دلم هواتو کرد. می‌خواستم از پشت گوشی این جفت لپاش رو اینقد بکشم، اینقد بکشم که پاره بشن از جا...
دوباره خندید. این چه خنده رو مخیه.

+ اینجام خوبه. سرده دیگه. نه عزیزم. نه. من که جنوب سوئدم. اون یاسی بود نروژ بود. نه ما آفتاب داریم. کم داریم فقط. خیلی کم. الان هم تازه سر صپه؛ گفتن ظهر آفتاب میاد؛ فرهاد داره مثل این بچه‌های پنج شیش ساله بالا پایین می‌پره که روز تعطیل بریم ساحل آفتاب بگیریم.. آره. می‌دونی که بچه‌س واقعا. بچه‌س. شما چه خبر؟
دستش رو کرد تو کیف‌دستیش شروع کرد ور رفتن.

+ آها. آها. شاه.. شاهین سر کاره؟ هنوز همون‌جاست؟ دم مترو شادمان؟
یه مکث کوتاه کرد.

+ من اصن می‌دونی حواسم نبود تعطیل نیست اون‌جا. تا زنگ زدم یهو یادم اومد. سر همین یهو گفتم شاید تو سر کلاس باشی.

+ ها عه!! تموم شده؟! مبارکهههه گلم!! مبارکههههههه. دفاع هم کردی؟!

+ آها، تازه آزمون جامع دادی. راست می‌گی تو دو سال چیز بودی.. آره.. پس اصن دانشگا نمی‌رین دیگه. کرونا که هست؛ آز و اینام نداری.
راننده رو نگاه کردم. سرش تو رادیو آوا بود. اصلا تو این باغ‌ها نبود. از تو کیفش یه ماتیک درآورد. سرش رو آورد بالا تا از تو آینه خودش رو ببینه ماتیک بزنه. سریع سرم رو انداختم پایین. دیگه فقط صداش رو می‌شنیدم؛ همون‌قد مثل سابق ریلکس.

+ نه مامانی هم خوبه. نه اون استوریه هم چیزی نبود. اصلا بعد فهمیدیم کرونا نبوده. نه خوبه. خوبیم همه. خوبیم. شما خوبین؟
دیگه حواسم خیلی هم نبود که چه بد می‌خنده.

+ نه بابا کاری نداشتم. دلم همین‌طوری هوات رو کرد یهو. قربونت عزیزم. قربونت. مراقب بااااش. خدافظ. خدافظ.

+ آقا من همین بغل پیاده می‌شم.
تا داشت پیاده می‌شد برگشتم. دستش دیگه انگشتر نبود.

t.me/sharifdaily/8662

@sharifdaily
🌟 شماره ۸۸۳ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره می‌خوانید:

◀️ میان‌رشته‌ای‌تر از همیشه در شریف (#سرمقاله/ #فاطمه_یزدی‌زاده)
◀️ به تو عادت کردم/ آموزش مجازی نمره‌های بهتری را برایمان به ارمغان آورد (#پرونده/ ص۴و۵)
◀️ فخر ناشناخته/ بزرگ‌داشت نخستین سالگرد شهید فخری‌زاده در سالن جابر (#گزارش/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (ص۲)
◀️ پیش به سوی بین‌المللی شدن/ گیمین ۱۴۰۰ با هزار نفر (#گزارش/ ص۳)
◀️ وزارت حقیقت، نسخه ۲۰۲۰/ روایت کارمند سابق بایت‌دنس از سانسور در چین #ترجمه (#سجاد_ریحانی/ ص۶)
◀️ هنر علیه مرگ/ گفت‌وگوی بروس دافی با میکیس تئودوراکیس #گفت‌وگو (#سجاد_بهنام/ ص۷)
◀️ گریه مرد نمی‌دانی چیست #دل‌شکسته‌نوشته (#فاطمه_نوری/ ص۸)
◀️ جامانده #نبات (#امیرمحمد_طهماسبی/ ص۸)

t.me/sharifdaily/9095

@sharifdaily
🌟 شماره ۸۸۴ روزنامه شریف منتشر شد.
در این شماره می‌خوانید:

◀️ سیاست‌های اقتصادی را با نتایج عینی‌اش می‌سنجند، نه فرمول‌های روی کاغذش (#سرمقاله/ #محمدمحسن_نداف)
◀️ میل و هدف دانشگاه بازگشایی است/ گفت‌وگو با دکتر ابوالحسنی، معاون جدید دانشجویی دانشگاه (#پرونده/ ص۴)
◀️ ورودی‌های ۱۴۰۰ به اردو می‌روند/ شفافیت ازدست‌رفته در بزرگ‌ترین برنامه فرهنگی دانشگاه (#ذره‌بین/ ص۲)
◀️ #میز_نشریات (ص۲)
◀️ بازگشایی کامل در مهر ۱۴۰۱/ جلسه شورای صنفی با معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی درباره بازگشایی دانشگاه (#گزارش/ ص۳)
◀️ جور دیگر باید دید/ نگاهی به تلسکوپ فضایی جیمز وب و مأموریت آن #علمی (#نیایش_خرمدل/ ص۵)
◀️ ارائه‌ای برای ناتانائیل/ اشتراک و افتراق میان زیبایی‌شناسی تجربی و زیبایی‌شناسی فلسفی #اندیشه (#محمدابراهیم_واعظی/ ص۶)
◀️ در دنیای تو ساعت چند است؟ #نبات (#عرفان_فرهادی/ ص۷)
◀️ مردیم از سوژه #وصله‌پینه (#رضا_علیپور/ ص۸)

t.me/sharifdaily/9127

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 884 (30 Dey 1400).pdf
«در دنیای تو ساعت چند است؟»

❇️ درسته که دیگه کم‌تر کسی مثل امیر پیدا می‌شه که با مدال نقره المپیاد، قید برق و مکانیک رو بزنه و بیاد شیمی محض بخونه، ولی یه چیزی توش وجود داشت که آدم‌ها رو ازش می‌روند. یه خشمی. یه کمبودی. شاید هم بغض. نمی‌دونم دقیق. یه‌بار عصبانی شدنش رو دیدم. سر آز بود. عددهاش درست درنمی‌اومد و یهو ارلن‌مایر رو کوبید زمین. هزار تیکه شد. اولین باری بود که ازش ترسیدم. شانسش خوب بود که اون موقع کسی نبود و گفتیم از دستش افتاده.

🔸 خیلی‌ها می‌گفتن یه‌چیزی‌اش می‌شه، اما من اهمیت نمی‌دادم؛ برام فقط این مهم بود که این‌جا دیگه آرومم... در واقع بعد از این‌که کلی سعی کردم و فهمیدم «گیله‌گل ابتهاجِ» هیچ‌کس نیستم، دو سالی بود داشتم به اون توصیه حوا‌خانوم عمل می‌کردم که حدودا ۱۰ دقیقه پیش سر میز صبحونه پاریسی به فرهاد گفته بود: «یکی رو پیدا کن که واقعنِ واقعی باشه. بچسب بش؛ اسباب عاشقیّتت هم اون‌جا پهن کن. بیشین روش!»

🔸 #نبات بخشی نسبتا جدید و کمتردیده شده در روزنامه است که سعی می‌کند داستان‌هایی تخیلی را در فضای شریف و اطرافش کندوکاو کند؛ داستان‌هایی کوتاه درباره شخصیت‌ها و آدم‌ها و تیپ‌ها و اخلاق‌ها و رفتارها و ساختمان‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها و گفته‌ها و نگفته‌ها و عشق‌ها و دوستی‌ها و وصال‌ها و فراق‌ها و گسست‌ها و غم‌ها و شادی‌ها و روزها و شب‌ها در شریف.

🔸 این قصه‌ها اگرچه صرفا در ذهن نویسنده‌اش جریان داشته، ولی احتمالا همه ما شبیه‌اش را در واقعیت از دور یا نزدیک دیده‌ایم و برایمان غریبه به شمار نمی‌رود. نبات شماره ۸۸۴ روزنامه را به قلم #عرفان_فرهادی در سایت بخوانید.

@sharifdaily