.
کتاب انتخابی خامنهای در نمایشگاه کتاب، دستمایه شوخی کاربران توییتر با او شده...
تصویری از خامنهای در نمایشگاه کتاب منتشر شده که او را در حال مطالعه کتاب «بازجویی از صدام» نشان میدهد!
کاربران توییتر فارسی این اقدام را تلاش خامنهای برای آمادگی در بازجویی در ایرانِ فردا قلمداد کردهاند.
لطفاً ورق بزنید و واکنش کاربران توییتر فارسی را نسبت به خامنهای و کتاب انتخابیاش بخوانید.
.
#رسانه_سپیده_دم
#نمایشگاه_بین_المللی_تهران
#بازجویی_از_صدام
#خامنه_ای_عامل_ویرانی
#خانه_اصفهان
#نذارید_ما_را_بکشند
#مجید_کاظمی
#صالح_میرهاشمی
#سعید_یعقوبی
#نه_به_اعدام
#توییت_خوان
#توییتر_فارسی
#توهین_به_رهبری
.
https://t.me/sepidehdamTv
کتاب انتخابی خامنهای در نمایشگاه کتاب، دستمایه شوخی کاربران توییتر با او شده...
تصویری از خامنهای در نمایشگاه کتاب منتشر شده که او را در حال مطالعه کتاب «بازجویی از صدام» نشان میدهد!
کاربران توییتر فارسی این اقدام را تلاش خامنهای برای آمادگی در بازجویی در ایرانِ فردا قلمداد کردهاند.
لطفاً ورق بزنید و واکنش کاربران توییتر فارسی را نسبت به خامنهای و کتاب انتخابیاش بخوانید.
.
#رسانه_سپیده_دم
#نمایشگاه_بین_المللی_تهران
#بازجویی_از_صدام
#خامنه_ای_عامل_ویرانی
#خانه_اصفهان
#نذارید_ما_را_بکشند
#مجید_کاظمی
#صالح_میرهاشمی
#سعید_یعقوبی
#نه_به_اعدام
#توییت_خوان
#توییتر_فارسی
#توهین_به_رهبری
.
https://t.me/sepidehdamTv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
🔵 این ابرها سیلاب خواهند شد
به یاد سعید یعقوبی، مجید کاظمی و صالح میرهاشمی، سربدارانِ #خانه_اصفهان
به یادِ همه جانهای عزیزی که جمهوری اسلامی گرفت...
شعر و صدا: #فرامرز_کلانتری
.
#رسانه_سپیده_دم
#هنر_اعتراضی
#اعدام_کنید_قیامه
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#صالح_میرهاشمی
#نه_به_اعدام
#زمین_گرده
#نذارید_ما_را_بکشند
#اعدام_کردی_قیامه
.
https://t.me/sepidehdamTv
ارتباط با ادمین سپیدهدم 👇
@sepidehdam_media_Admin
اینستاگرام سپیده دم
https://instagram.com/sepidehdam.media?igshid=YmMyMTA2M2Y=
توییتر سپیده دم
https://twitter.com/Sepidehdam_Tv?s=08
کانال یوتوب
https://youtube.com/channel/UCI7Jy5e7TEPLVYFs2gDrAEw
🔵 این ابرها سیلاب خواهند شد
به یاد سعید یعقوبی، مجید کاظمی و صالح میرهاشمی، سربدارانِ #خانه_اصفهان
به یادِ همه جانهای عزیزی که جمهوری اسلامی گرفت...
شعر و صدا: #فرامرز_کلانتری
.
#رسانه_سپیده_دم
#هنر_اعتراضی
#اعدام_کنید_قیامه
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#صالح_میرهاشمی
#نه_به_اعدام
#زمین_گرده
#نذارید_ما_را_بکشند
#اعدام_کردی_قیامه
.
https://t.me/sepidehdamTv
ارتباط با ادمین سپیدهدم 👇
@sepidehdam_media_Admin
اینستاگرام سپیده دم
https://instagram.com/sepidehdam.media?igshid=YmMyMTA2M2Y=
توییتر سپیده دم
https://twitter.com/Sepidehdam_Tv?s=08
کانال یوتوب
https://youtube.com/channel/UCI7Jy5e7TEPLVYFs2gDrAEw
.
روایت حسین نادربیگی از روزی که چشمانش را از دست داد:
من #حسین_نادر_بیگی هستم. من زنده ماندم ولی هر دو چشمم نابینا شده.... ۲۳ ساله و دانشجوی دانشگاه آزادم، یا بهتر است بگویم بودم! ساکن کرج هستم، با مادرم، برادر دوقلو و یک برادر کوچکترم زندگی میکنم، پدرم پنج سال پیش فوت شده، مادرم از طریق خیاطی خرج زندگیمان را تامین میکند.
من بعد از گرفتن دیپلم در بهمن ۱۳۹۸ به سربازی رفتم و در روز ۲۵ آبان۱۴۰۰ دوران سربازیم تموم شد. برای اینکه کمک خرج مادرم باشم در یک شرکت کارگری میکردم، مقداری پسانداز برای خودم داشتم که البته الان ندارم، چون همه را برای جراحی چشمهام هزینه کردم.
تفریح و دلخوشی من ورزش بود، فوتبال بازی میکردم، چند ماهی بود که به شکل حرفهای بدنسازی کار میکردم. جدیدا هم گیتار خریده بودم و هفتهای دو جلسه کلاس آموزشی میرفتم و با استفاده از کتاب خودآموز، آکوردگیری گیتار را تمرین میکردم.
من عاشق تیم پرسپولیس هستم گرچه دیگه نمیتوانم به ورزشگاه بروم…
روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ مراسم چهلم جاویدنام #حدیث_نجفی در بهشت سکینه کرج، سرکوبگران مانع برگزاری مراسم شده بودند و مردم را با سلاح گرم هدف میگرفتند، راهها بند آمده بود، اینترنت قطع بود و من حتی خبر نداشتم آن روز چه هیاهویی در اتوبان منتهی به بهشت سکینه برپاست، دور از درگیریها بین سرکوبگران و معترضان ایستاده بودم، یک موتور با دو سرنشین که لباس بسیجی به تن داشتند، به سمتم آمدند، ابتدا از کنارم رد شدند، ولی آن که پشت سر نشسته بود به نفر جلویی گفت: «وایسا»
از زیر کاپشنش سلاح را درآورد و در حالی که لبخند میزد از فاصله پنج متری به صورت من شلیک کرد! صورتش را هنوز یادم هست، کسی با قدی حدود ۱۸۵ با ته ریش، روی زمین افتادم، دستم را روی صورتم که پر از خون بود گرفتم، آن دو موتورسوار آمدند بالای سرم و مجدداً به گردن و صورت شلیک کردند، از شدت درد تقریبا از حال رفته بودم.
کمی بعد دو خانم به کمکم آمدند و من را به نزدیکترین درمانگاه کرج بردند، ساچمهها چشمها، صورت، گردن، دستها و حتی کلیهم را شکافته بود، شوک حاصل از آن اتفاق حتی قدرت تکلم را هم برای یک هفته از من گرفت.
از طریق کارت ملی توانستند نزدیکام را پیدا کنند، بدن ساچمه خورده من را با چشمهایی که هنوز نمیدانستم دیگه با آنها نخواهم دید، به خانوادهم تحویل دادند.
خانوادهم منو به درمانگاه نور دیدگان کرج بردند، اما من را پذیرش نکردند!
در نهایت دو روز بعد در بیمارستان فارابی تهران تحت جراحی قرار گرفتم، هشت روز در بیمارستان بستری شدم، دو ساچمه کره چشم راستم و سه ساچمه کره چشم چپم را شکافته بود.
پزشکان گفتند که طی شش ساعت جراحی، همه ساچمهها از چشمهام خارج شده اما ساچمههای دیگهای توی صورت، گردن و بدنم همچنان باقی مانده، بعضی از ساچمهها با گذشت زمان با چرک و عفونت از زیر پوستم خارج شدند اما مشخص نیست چند ساچمه دیگر در بدنم وجود دارد.
بعد از جراحی مدت یک ماه به شکم خوابیده بودم. پزشکان امیدی به بازگشت بینایی من ندارند، شبکیه هر دو چشمم آسیب جدی دیده، آنها گفتند: «تابحال در دنیا جراحی پیوند شبکیه انجام نشده و به همین علت باید منتظر پیشرفت علم باشم»
من وضعیت روحی بدی دارم، اینکه تمام دلخوشیهای کوچکم، و استقلال شخصیم را از دست دادم و نمیتونم کار کنم، من را کلافه کرده، حتی گاهی به فکر خودکشی میافتم، شبها به مادرم می گویم: «خودت من را به دنیا آوردی، خودت هم حق داری جونم را بگیری، من را راحت کن، فقط دارم زجر میکشم.»
مادرم تمام مدت مراقبم هست به امید اینکه یک روز خوب شوم. من در اوج جوانی کاملا نابینا شدم و حتی نمیتوانم در تأمین هزینههای زندگی به مادرم کمک کنم، سوال من این است: «جرم من چی بود؟؟»
#رسانه_سپیده_دم
#علیه_فراموشی
#گلوله_ساچمه_ای
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#اعدام_نکنید
#نذارید_ما_را_بکشند
https://t.me/sepidehdamTv/1396?single
روایت حسین نادربیگی از روزی که چشمانش را از دست داد:
من #حسین_نادر_بیگی هستم. من زنده ماندم ولی هر دو چشمم نابینا شده.... ۲۳ ساله و دانشجوی دانشگاه آزادم، یا بهتر است بگویم بودم! ساکن کرج هستم، با مادرم، برادر دوقلو و یک برادر کوچکترم زندگی میکنم، پدرم پنج سال پیش فوت شده، مادرم از طریق خیاطی خرج زندگیمان را تامین میکند.
من بعد از گرفتن دیپلم در بهمن ۱۳۹۸ به سربازی رفتم و در روز ۲۵ آبان۱۴۰۰ دوران سربازیم تموم شد. برای اینکه کمک خرج مادرم باشم در یک شرکت کارگری میکردم، مقداری پسانداز برای خودم داشتم که البته الان ندارم، چون همه را برای جراحی چشمهام هزینه کردم.
تفریح و دلخوشی من ورزش بود، فوتبال بازی میکردم، چند ماهی بود که به شکل حرفهای بدنسازی کار میکردم. جدیدا هم گیتار خریده بودم و هفتهای دو جلسه کلاس آموزشی میرفتم و با استفاده از کتاب خودآموز، آکوردگیری گیتار را تمرین میکردم.
من عاشق تیم پرسپولیس هستم گرچه دیگه نمیتوانم به ورزشگاه بروم…
روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ مراسم چهلم جاویدنام #حدیث_نجفی در بهشت سکینه کرج، سرکوبگران مانع برگزاری مراسم شده بودند و مردم را با سلاح گرم هدف میگرفتند، راهها بند آمده بود، اینترنت قطع بود و من حتی خبر نداشتم آن روز چه هیاهویی در اتوبان منتهی به بهشت سکینه برپاست، دور از درگیریها بین سرکوبگران و معترضان ایستاده بودم، یک موتور با دو سرنشین که لباس بسیجی به تن داشتند، به سمتم آمدند، ابتدا از کنارم رد شدند، ولی آن که پشت سر نشسته بود به نفر جلویی گفت: «وایسا»
از زیر کاپشنش سلاح را درآورد و در حالی که لبخند میزد از فاصله پنج متری به صورت من شلیک کرد! صورتش را هنوز یادم هست، کسی با قدی حدود ۱۸۵ با ته ریش، روی زمین افتادم، دستم را روی صورتم که پر از خون بود گرفتم، آن دو موتورسوار آمدند بالای سرم و مجدداً به گردن و صورت شلیک کردند، از شدت درد تقریبا از حال رفته بودم.
کمی بعد دو خانم به کمکم آمدند و من را به نزدیکترین درمانگاه کرج بردند، ساچمهها چشمها، صورت، گردن، دستها و حتی کلیهم را شکافته بود، شوک حاصل از آن اتفاق حتی قدرت تکلم را هم برای یک هفته از من گرفت.
از طریق کارت ملی توانستند نزدیکام را پیدا کنند، بدن ساچمه خورده من را با چشمهایی که هنوز نمیدانستم دیگه با آنها نخواهم دید، به خانوادهم تحویل دادند.
خانوادهم منو به درمانگاه نور دیدگان کرج بردند، اما من را پذیرش نکردند!
در نهایت دو روز بعد در بیمارستان فارابی تهران تحت جراحی قرار گرفتم، هشت روز در بیمارستان بستری شدم، دو ساچمه کره چشم راستم و سه ساچمه کره چشم چپم را شکافته بود.
پزشکان گفتند که طی شش ساعت جراحی، همه ساچمهها از چشمهام خارج شده اما ساچمههای دیگهای توی صورت، گردن و بدنم همچنان باقی مانده، بعضی از ساچمهها با گذشت زمان با چرک و عفونت از زیر پوستم خارج شدند اما مشخص نیست چند ساچمه دیگر در بدنم وجود دارد.
بعد از جراحی مدت یک ماه به شکم خوابیده بودم. پزشکان امیدی به بازگشت بینایی من ندارند، شبکیه هر دو چشمم آسیب جدی دیده، آنها گفتند: «تابحال در دنیا جراحی پیوند شبکیه انجام نشده و به همین علت باید منتظر پیشرفت علم باشم»
من وضعیت روحی بدی دارم، اینکه تمام دلخوشیهای کوچکم، و استقلال شخصیم را از دست دادم و نمیتونم کار کنم، من را کلافه کرده، حتی گاهی به فکر خودکشی میافتم، شبها به مادرم می گویم: «خودت من را به دنیا آوردی، خودت هم حق داری جونم را بگیری، من را راحت کن، فقط دارم زجر میکشم.»
مادرم تمام مدت مراقبم هست به امید اینکه یک روز خوب شوم. من در اوج جوانی کاملا نابینا شدم و حتی نمیتوانم در تأمین هزینههای زندگی به مادرم کمک کنم، سوال من این است: «جرم من چی بود؟؟»
#رسانه_سپیده_دم
#علیه_فراموشی
#گلوله_ساچمه_ای
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#اعدام_نکنید
#نذارید_ما_را_بکشند
https://t.me/sepidehdamTv/1396?single
Telegram
رسانه سپیده دم