نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما برای ادامه‌دادن تنها خودمان را داریم و این کافی است.

بوکوفسکی

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Ssyehsokhan
مفهوم «تمنای مرگ» در اندیشه‌های شمس و مولانا


انسان زمانی که چشم می‌گشاید، خود را در برابر دو راز بزرگ زندگی و مرگ می‌بیند؛
نه آمدن در اختیار ماست و نه رفتن. آمدن ما با ناآگاهی بوده و چیزی درباره‌اش نمی‌دانیم، اما رفتن‌مان به دلیل مسبوق به آگاهی بودن بسیار گران و سنگین است.
کشیدن بار گران معمای حیات و مواجهه با بن‌بست مرگ برای ما بسیار دشوار است.
درنگ درباره‌ی مرگ و احساس درماندگی در برابر مرگ هم محصول آگاهی است. سایر جانوران که از این امتیاز برخوردار نیستند، نه در پی معنای زندگی هستند و نه مرگ برای‌شان معماست. چنین است که انسان‌ها هم برای خلاصی از اندیشه‌ مرگ و زندگی، دانسته و ندانسته از مزیت آگاهی بیزاری می‌جویند و می‌خواهند کاری کنند که از آگاهی فاصله بگیرند و دست در دامن مخدرهایی می‌زنند که آن‌ها را گرچه برای مدتی کوتاه از عالم آگاهی و هوشیاری و درنگ در باب آن دو راز بزرگ بیرون ببرد.

آن عالم مستی و بی‌خبری چیزی جز حجابی موقتی برای آگاهی و هوشیاری نیست. تنها مخدّرات و مُسکرات هم نیستند که انسان برای نجات از مزه‌ی تلخ آگاهی و هوشیاری به آن‌ها پناه می‌برد؛ عوامل سُکرآور محترمانه‌تر دیگری در دسترس انسان‌ها قرار دارد که تأثیرشان در پرکردن زمان زندگی و باقی نگذاشتن فرصت برای تفکر کم‌تر از تأثیر مواد مخدر نیست؛ مهم‌ترین آن‌ها کار است که انسان‌ها را به خود مشغول می‌دارد.

یکی از راه‌های اصلی برای فهم شمس و مولانا، ارجاع آن‌ها به یکدیگر است. سخنان این دو بزرگوار مفسر یکدیگرند و می‌توان سرچشمه‌ی بسیاری از رویکردهای مولانا را در آموزه‌های شمس جُست و سرچشمه بسیاری از اشارات شمس را در آثار مولانا یافت. مقالات شمس و مثنوی مولانا را می‌توان صدر و ذیل یک دستگاه فکری دانست که محکمات و متشابهات یکی در محکمات و متشابهات دیگری معنا می‌شود.

در دست نبودن مقالات سبب انحراف عظیمی در تفسیر مثنوی بوده که اندیشه مفسران را به آرا و مکتب ابی‌عربی معطوف کرده است. کشف مقالات نقطه عطفی در برخورد با مثنوی به شمار می‌آید و از همین‌رو حق آن است که هر قطعه‌ای را که از مقالات شمس می‌خوانیم، از بازتابش در مثنوی مولانا نیز یاد کنیم.

شمس معتقد است که سالک آگاه باید در حالت انتظار مرگ باشد و اگر هنوز چنین حالتی پیدا نکرده است، باید بکوشد تا آن را حاصل کند. البته انتظار با دلهره و تب و تاب همراه است، اما دلهره و انتظاری که مورد نظر شمس است، دلهره‌ برخاسته از شور و شوق است.

شمس تمنای مرگ را معیار و محک خلوص ایمان می‌داند. اینک باید پرسید تمنای مرگ به چه معناست؟ آیا معنای آن بیزاری از دنیا و گریز از زندگی است؟ می‌دانیم که شمس با ریاضت و چله‌نشینی و ترک دنیا میانه‌ای ندارد.
در کتاب کوچک «شمس تبریزی» فصلی با عنوان جهان شادمانه شمس نوشته‌ام و با آوردن تکه‌هایی از مقالات می‌خواهم این معنا را روشن کنم که شمس نه دشمن زندگی بلکه شیفته‌ی آن است. حدیث شمس را باید شاعرانه خواند. او دیوان ندارد، اما شاعرترین شاعران ماست. همین که از یک حدیث تصاویر متعدد ارائه می‌دهد، کار یک هنرمند است.

مولانا نیز سُرور و بهجت ناپیدا کرانه را تصویر می‌کند. غزلی مُرَدّف به «عیش» دارد که در آثار هیچ شاعری یافت نمی‌شود. بی من بودن و با شاه جهان تنها بودن عالمی دیگر است که در این جهان تنها می‌توان مژده ی آن را دریافت. اشتیاق مرگ تمنای موت نیست؛ تمنای حیات است و مرگِ بی‌مرگی است.

تمنای مرگ، تمنای زندگی جاودان و غوطه خوردن در ابدیتی همیشه زنده و تابنده است.

شمس می‌گوید اگر فکر می‌کنید عزیز کرده‌ی خدا هستید، تمنای مرگ کنید!


#استاد_محمد_علی_موحد

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طالقان؛
تنوع جانوری و زیست محیطی ایران !

🆔 @Ssyehsokhan
#دمی_با_رضا_بابایی

«بر خود ببالید»

«ما امیدوارترین مردم دنیا بودیم. هیچ ملتی همچون ما آسان دل نمی‌بست و معصومانه اعتماد نمی‌کرد.
شمشیرهای خطا و خنجرهای جفا رشته امید ما را نبرید. در تندباد حوادث، از جان برای شمع امیدمان سرپناه می‌ساختیم. هزاران روز را به انتظار لبخندی می‌گذراندیم، اگرچه جز خشم و خشونت نمی‌دیدیم.

آنان که اکنون ما را از هر تغییری ناامید کردند بر خود ببالند که مردمی شیدا و عاشق را بر خاکستر افسردگی نشاندند.
شناسنامه‌ام را می‌بینم. جایی برای مُهر جدید نمانده است. ما را شرمنده شناسنامه‌هایمان هم کردید.
فردا نسلی از راه می‌رسد که چراغ امیدش را در جایی دیگر روشن می‌کند؛ آنجا که دست شما به آن نمی‌رسد.»

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریمیکس باحال شمالی و ایروبیک!

🆔 @Sayehsokhan
پذيرش واقعيت به معناي تسليم آن شدن نيست، بلكه نقطه‌اي است كه بايد از آنجا شروع كنيد(و در واقع، تنها جايي است كه شما مي‌توانيد از آن شروع كنيد).

✳️ پذيرش واقعيت كنوني به‌همان‌گونه كه هست، به معناي تسليم شرايط شدن يا اجبار به ماندن در آن وضعيت نيست، بلكه به معناي پذيرش شرايط حاضر است، بدون آنكه به هر شيوه اي آن را بزرگ نمايي يا كوچك كنيم؛ اين كار يعني نگاه واقع گرايانه و صادقانه به آنچه در حقيقت "هست".


📚 #برشی_از_کتاب #همه_جاده_ها_از_ما_آغاز_می_شوند
✍️ اثر: #رابرت_ووبلدینگ #جان_بريكل
👌 ترجمه: #هاله_مير_هادي
📇 انتشارات: #سايه_سخن
📖 صفحه: 66
📕 چاپ: هفتم

🆔 @Sayehsokhan
✍️ احمد_زیدآبادی

🖊 این درد را به کجا باید برد؟


در سفر عیدی به ولایت‌مان شنیدم که در همان روزها زنی از دنیا رفته و در مجلس ترحیم او به جز خانواده‌اش، فقط یک نفر حضور یافته است.

جریان را از خواهر پرسیدم، نقل کرد:

"این زن سال‌ها به سرطان مبتلا بود و آه هم در بساط نداشت. او با مادرِ پیر و خواهر و دو دخترش در یک خانۀ مخروبه در کمال محنت و مسکنت زندگی می‌کرد. دخترها از تحصیل محروم مانده‌اند و تخصصی ندارند و از بخت بد، شانسی برای ازدواج هم پیدا نکرده‌اند. جز کار یدی، فعالیت دیگری از آنها برنمی‌آید و کار یدی هم برای زنان در منطقۀ ما، فقط در پسته‌چینی و پسته پاک‌کنی خلاصه می‌شود. دو دختر از این جهت خیلی کاری و زحمتکش و سر به زیر هستند، اما چند سال است که به دلیل سرمازدگی درختان پسته، اشتغال در حوزۀ برداشت پسته ،به کلی از بین رفته و دخترها بیکار و در نتیجه هر پنج زن به نان شب محتاج شدند."

خواهرم ادامه داد: "زن بینوا بر اثر بیماری سرطان از پا درآمد، اما جز یک نفر کسی در مجلس ترحیم او شرکت نکرد. در این دوره و زمانه، اگر خانواده‌ای فقیر و بدبخت باشند، همه از آن دوری می‌کنند. خدا بدبختی و بی‌کسی و فقر را برای هیچکس نیاورد که بد دردی است. به عمر ما، مردم هیچوقت این همه درگیر بدبختی و فلاکت نبوده‌اند. نه کاری، نه پولی، نه درآمدی و این همه خرج و این همه گرانی، خدا به داد برسد!"
این است وضع جامعه‌ای که قرار بود نه فقط قله‌های پیشرفت مادی را فتح کند، بلکه از حیث اخلاق و معنویت و نوع‌دوستی هم سرآمد جوامع دیگر باشد!
هر ایرانی که این وضع را در اطراف خود می‌بیند اما می‌شنود که منابع کشور به جای سرمایه‌گذاری در جهت توسعه‌ای متوازن و پایدار، صرفِ موضوعاتی همچون شناسایی و تعقیب زنانِ فاقد روسری می‌شود، آه از نهادش برمی‌آید که این چه روزگاری است که خداوند ما را بدان مبتلا کرده است؟
در روزهای مشرف به انقلاب، یک منبری برای تحریک مردم به انقلاب علیه حکومتِ وقت، فریاد می‌زد:

"امیرالمؤمنین علی در کوفه به بانویی بیوه با یتیمانی چند، برخورد کرد که بضاعتی نداشتند. علی از این وضع سراسیمه شد. کیسه‌ای آرد به خانۀ آنها برد، برایشان به دست خود خمیر کرد و نان پخت. هنگام آتش کردن تنور، علی صورتش را در معرضِ لهیب شعله‌های آتش گرفت و گفت؛ بچش این آتش را که در قلمرو تو، زنی بیوه با یتیمانش گرسنه بوده‌اند و تو خبر نداشتی! وای به حالت علی! آتش دوزخ را چگونه تحمل می‌کنی؟"

بعید می‌دانم برای سخن آن منبری، سند و مأخذ معتبری وجود داشته باشد، اما روحانیون انقلابی، با همین سنخ سخنان، مردم را علیه دولت پهلوی شوراندند و به آنها وعدۀ شرایط بهتر دادند.
اکنون گویی همۀ این حرف‌ها از یاد رفته و مسائلی مانند پوشش زنان به مسئلۀ اصلی جامعه تبدیل شده است! متأسفانه امروزه بعضاً کسانی به عنوان مؤمن و مذهبی در جامعۀ ما شهرت یافته‌اند که افتادن روسری یک زن، ایمان آنان را به لرزه می‌آورد، اما از صدها گزارش اجتماعی در بارۀ تن‌فروشی برخی از زنان و حتی پسران بر اثر فشار فقر و نداری، ککشان نمی‌گزد! این درد را باید به کجا برد که آنها حتی نگاهی به سورۀ ماعون نمی‌اندازند و از همین جهت، نمی‌دانند که "بر طعام شکستۀ محروم ترغیب نشدن" مترادف "تکذیب دین" است نه آنچه اینان از دین فهم کرده‌اند.


🆔 @ahmadzeidabadi
🆔 @Sayehsokhan
پادکست‌های فارسی مُنیاز با هدف آگاهی‌بخشی در جهت ایجاد زندگی بهتر برای مخاطبین فعالیت می‌کند و در آن به بحث‌های عمومی با هدف رشد فردی افراد و به ویژه دانش‌آموزان و دانش‌جویان و عموم مخاطبین پرداخته می‌شود.

#پادکست_اول: عادت‌ها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روش‌های تغییر و ترک عادت‌ها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
                          اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
#پادکست_ششم: توجه و تمرکز 2
#پادکست_هفتم: پارادوکس الهام
#پادکست_هشتم: توهم خوش‌بینی
#پادکست_نهم: چقدر خاطرات ما صادق
                      هستند؟
#پادکست_دهم: چرا گذشته و خاطراتمان را      
                       سانسور می‌کنیم؟

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
منیاز - چرا گذشته و خاطراتمان را سانسور می‌کنیم؟
📻@podchi
پادکست مُنیاز - چرا گذشته و خاطراتمان را سانسور می‌کنیم؟
نقش هویت در سانسور خاطرات
دلایل سانسور کردن اطلاعات و خاطرات توسط ذهن
بررسی از دیدگاه شناختی
نقش مسائل محیطی در تغییر خاطرات

#پادکست_شماره_دهم

📻@podchi
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می‌آورد

من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می‌آورد

فروغ ماه می‌دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می‌آورد

ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بی گه
کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می‌آورد

سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح می‌فرمود اگر زنار می‌آورد

عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سر بیمار می‌آورد

عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمی‌کردم که صوفی‌وار می‌آورد

#حافظ

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
#برگه_شوندان

#شمع در حافظه ما ایرانی‌ها، رسوبات تکان‌دهنده‌ای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی

پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانه‌ای است

#عطار

دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز

#نظامی

شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت

#نظامی

شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای

#نظامی

در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده

#خاقانی

دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیم‌شب دل دزدی اینسان تا کجا؟

#خاقانی

طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم

#حافظ

گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرم‌رَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟

#حافظ

گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست

#مولوی

یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مرده‌ای ور زنده هم زنده شوی با ما

#مولوی

کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟

#صائب_تبریزی

اينكه گاهي  مي‌زدم  بر  آب  و  آتش خويش را
روشني  در   كار مردم بود مقصودم چو شمع

#صائب_تبريزي

از  شمع    سه    گونه    كار    مي‌آموزم
مي‌گريم   و    مي‌گدازم    و     مي‌سوزم

#مسعود_سعد_سلمان

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

#شهریار

کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت

#فروغ_فرخزاد

و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند

#فروغ_فرخزاد

دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام

#احمد_شاملو

ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.

#احمد_شاملو

شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد

#هوشنگ_ابتهاج

و...

کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.

#سولماز_نصرآبادی

https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلمی از لحظه‌ی دستگیری ژان‌ پل سارتر و سیمون دوبووار توسط پلیس فرانسه
می 68 در حال پخش نشریه

🆔 @Sayehsokhan
🌧️ابری را تصور کن که تبدیل به باران شده. باران درخت‌ها و گیاهان زیادی را آبیاری می‌کند. باید بتوانیم ابر را در شکل تازه‌اش ببینیم؛ انواع درخت‌ها و گیاهان.

با دیدن عمیق باران، یخ و برف، می‌توانیم ابر را تشخیص دهیم. با نگاه کردن عمیق به چای، می‌توانی ابر را ببینی. وقتی چای را با تمرکز و ذهن‌آگاهی می‌نوشی، می‌دانی که ابر را می‌نوشی؛ چه شگفت‌انگیز!

با این روش می‌توانیم دیدن واقعیت را با چشم‌هایی که صرفاً فرم و نشانه‌ها را نمی‌بینند تمرین کنیم؛ یعنی می‌توانیم ورای ظواهر و نشانه‌ها برویم تا معنای غایی را درک کنیم.
اگر نگاهِ بدون نشانه‌گذاری و قضاوت نداشته باشی، نمی‌توانی ابر را در چای، بستنی، باران یا سبزیجات تشخیص دهی.

دیدن با چشم‌های بدون قضاوت را تمرین کنیم.

با اندکی تصرف و تلخیص
📚راه و رسم دیدن
🖋️تیک‌نات هان

🌿@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan