نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13K photos
4.72K videos
270 files
3.76K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاد از وِیْ شو، مَشو از غیرِ وِیْ
او بهار است و دِگرها ماهِ دِی

شاد از غَم شو، که غَمْ دامِ لِقاست
اَنْدَرین رَهْ سویِ پَستی اِرْتِقاست

گام در صَحرایِ دل باید نَهاد
زان که در صَحرایِ گِل نَبْوَد گُشاد

ایمِن آباد است دل، ای دوستان!
چَشم‌ها و گُلْسِتان در گُلْسِتان…

#مولانا
#مثنوی



ایّام می‌آیند تا بر شما مبارک شوند؛
مبارک شمایید!

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا گویی:
چرا با خود نیایی؟
تو بنما خود، که تا با خود بیایم…

#مولانا


این بیت ناظر است به:

دَعْ نَفْسَکَ و تَعال

خویشتن را بنه و نزدِ ما آی

که در مرموزاتِ اسدی و نیز در تمهیدات، آمده است و عین‌القُضات در تفسیرِ آن گوید:

ای عزیز!

بدان که راهِ خدا نه از جهتِ راست است و نه از جهتِ چپ و نه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک، راهِ خدا در دل است و یک قدم است؛

دَعْ نَفْسَکَ و تَعال...


#استادشفیعی‌کدکنی

🆔 @Sayehsokhan
چه نکو طریق باشد

که

خدا "رفیق" باشد...


#مولانا

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
حضرت علی (ع) امیر حکمت و عدالت


در شجاعت شیرِ ربانی‌ستی
در مروت خود که داند کیستی

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای
شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای

تیغ حِلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد

چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لَهُ کُفَواً اَحَد

#مولانا


از سخنان آن حضرت(ع) است در باره زهد در دنيا و تشويق به آخرت، ای مردم ! همانا دنيا، خانه‌ی گذر و آخرت خانه جاويدان است. پس از گذرگاه خود برای سر منزل جاودانه توشه برگيريد. پرده حرمت خود را ندريد، نزد آن كه اسرار شما را مى‌داند. دل‌هايتان را از دنيا خارج كنيد قبل از آنكه بدن‌هايتان را خارج كنند، چرا که شما در دنيا آزمايش مى‌شويد و براى غير از آن آفريده شده‌ايد.

چون كسى بميرد، مردم مى‌گويند «چه باقى گذاشت؟»، امّا فرشتگان مى‌گويند «چه پيش فرستاد؟» خدا پدرانتان را بيامرزد!

بخشی(از دارایی‌تان) را پيش فرستيد تا وامی در پرونده و كارنامه‌تان باشد و همه را براى بعد از خود نگذاريد، که مسئوليت آن بر دوش شما خواهد بود.

نهج‌البلاغه خطبه 203

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علمای زمان در علم، موی می‌شکافند و چیز‌هایی كه به ایشان تعلق ندارند، می‌گویند و نیكو می‌دانند و آنچه مهم است و به ایشان نزدیكتر از همه است و آن خودی او است، نمی‌دانند،
یعنی خود را نمی‌شناسند كه پاكند، یا ناپاكند كه:
مَن عَرَف نَفسه فقد عَرَف رَبَه

به همه چیز ها حكم می‌كنند كه این جایز است و آن ناجایز، و این حلال است و آن حرام،
خود را ندانند كه چیستند.


#مولانا
#فیه_مافیه

#سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan
يک صوفی (درویش) مسافر، در راه به خانقاهی رسيد و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طويله را بست و به جمع صوفيان رفت.
صوفيان که فقير و گرسنه بودند، پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خريدند و آن شب جشن مفصلی بر پا كردند. پس از غذا، رقص و سماع آغاز كردند.
رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگينی آغاز كرد و می‌خواند: «خر برفت و خر برفت و خر برفت».

صوفيان با اين ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی كردند. دست افشاندند و پای كوبيدند.
مسافر نيز به تقليد از آنها ترانه خر برفت را با شور می‌خواند.

هنگام صبح همه خداحافظی كردند و رفتند. صوفی بارش را برداشت و به طويله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طويله نبود. با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خبری از خر نبود.
صوفی پرسيد: خر من كجاست؟

خادم گفت: صوفيان گرسنه حمله كردند، خر را بردند و فروختند. صوفی گفت: حالا آن‌ها همه رفته‌اند، من از چه كسی شكايت كنم؟ خرم را خورده‌اند و رفته‌اند!

خادم گفت: به خدا قسم چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می‌خواندی خر برفت و خر برفت، خودت خبر داشتی و می‌دانستی، من چه بگويم؟
صوفی گفت: آن غذا لذيذ بود و آن ترانه خوش و زيبا، مرا هم خوش می‌آمد.

مر مرا تقليدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت برآن تقليد باد
آن صوفی از طمع و حرص به تقليد گرفتار شد و حرص، عقل او را كور كرد.

📚 مثنوی معنوی
👤 #مولانا

🆔 @Sayehsokhan
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیاده‌ای
ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشاده‌ای

صبح که آفتاب خود سر نزده‌ست از زمین
جام جهان نمای را بر کف جان نهاده‌ای

مهدی و مهتدی تویی رحمت ایزدی تویی
روی زمین گرفته‌ای داد زمانه داده‌ای

مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی
چشمه مشک دیده‌ای جوشش خنب باده‌ای

سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو
ز آنک به گردن همه بسته‌تر از قلاده‌ای

خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن
گر چه ز دوش بیخودی بی‌سر و پا فتاده‌ای

هر سحری خیال تو دارد میل سردهی
دشمن عقل و دانشی فتنه مرد ساده‌ای

همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی
همچو کباب قوتی همچو شراب شاده‌ای

خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بی‌نشان
عشق سواره‌ات کند گر چه چنین پیاده‌ای

ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان
گوهر آب و آتشی مونس نر و ماده‌ای

این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون
بند ردا و خرقه‌ای مرد سر سجاده‌ای

باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو
یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زاده‌ای

لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جاده‌ای

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۴۶۶
بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سرتاپای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد

«با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع #حافظ ندارد. #فردوسی بیش و کم نظایری در جهان دارد و #سعدی نیز. حتی جلال‌الدین #مولانا هم.
ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعر فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آیینه‌ی اندیشه‌های خود بدانند و از نظر “پیر خطاپوش” حافظ که بر قلم صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگی روزانه مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفره عقد و هفت سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند. چنین شاعری در جغرافیای کره‌ی زمین و در تاریخ بشریت منحصر به فرد است و همانند ندارد.»

دکتر #شفیعی_کدکنی

🆔 @Sayehsokhan
چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او

سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها
توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او

توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی
پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او

توبه من برای او توبه شکن هوای او
توبه من گناه من سوخته پیش روی او

شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او
آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او

عشق و نشاط گستری با می و رطل ساغری
می‌رسد از کنارها غلغل وهای هوی او

مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او

سایه که باز می‌شود جمع و دراز می‌شود
هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او

سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او
نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او

ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرودرد پرده هفت توی او

چیست درون جیب من جز تو و من حجاب من
ای من و تو فنا شده پیش بقای اوی او

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۱۴۷

🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانسی از فیلم سه رنگ: #آبی
کارگردان: #کریستف_کیشلوفسکی

داستان فیلم: در یک حادثه رانندگی «ژولی»، شوهر و دختر کوچکش را از دست می‌دهد. شوهر او، آهنگساز مشهوری است. ژولی تصمیم به خودکشی می‌گیرد، اما جرئت این کار را نمی‌یابد. تلاش می‌کند از خاطرات و دلبستگی‌های گذشتهٔ خود جدا شده و به صورت گمنام زندگی کند. او سعی می‌کند در زندگی جدیدش، آزاد و رها باشد. قطعه‌ای از موسیقی شوهرش، او را به گذشته می‌برد. مردی که دلباختهٔ اوست، تعقیبش می‌کند و در می‌یابد که شوهرش با او صادق نبوده، به تدریج به این نتیجه می‌رسد که انسان هرگز نمی‌تواند آن‌گونه که خود می‌خواهد زندگی کند.



در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضای است که اگر صد هزار عالم ملک او شود، نیاساید و آرام نیابد. خلق در هر پیشه‌ای و صنعتی و منصبی تحصیل می‌کنند و هیچ آرام نمی‌گیرند زیرا آنچه مقصود است به‌دست نیامده است.
آخر معشوق را دلارام می‌گویند؛ یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به‌غیر، چون آرام و قرار گیرد؟

#مولانا
فیه‌ ما فیه

🆔 @sayehsokhan