نشر سایه سخن
9.77K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
2️⃣ روز دوم
🌞 صبح

✳️ تلاشهای ما برای #کنترل_کردن دیگران بیهوده است.

اینکه ما می خواهیم دیگری را کنترل کنیم معمولا ناشی از #نیاز خودمان برای #احساس_امنیت کردن بیشتر است.

❇️ اگر "آنها"، حالا هر کسی که هستند، به این خواست ما تن
درمی دهند، این یعنی که ما را دوست دارند یا به ما #احترام
می گذارند و یا "برتری" ما را
می پذیرند، و بنابراین برای ما #ارزش قائل هستند.

پس تلاش ما برای کنترل کردن آنها بی معناست. و این طرز فکر بسیار مخرب است.

✳️ برای امروز، بیایید به خاطر بیاوریم که ارزش و امنیت خاطر ما از نیروی برترمان سرچشمه
می گیرد، نه از رفتار افراد دیگر. هرگز.

❇️ امروز اگر کسی همان کاری را بکند که من دوست دارم و انجام بدهد، به این دلیل است که آن شخص #انتخاب کرده که چنان کند.

آیا من می توانم امروز این ایده را به وضوح ببینم؟
اگر وقت بگذارم و مثالی را در این رابطه بنویسم، کمکم خواهد کرد که به یاد بیاورم دنبال چه چیزی هستم.


📚 #برشی_از_کتاب
#همه_چيز_به_شما_بستگي_دارد
✍️ اثر: #كارن_كيسي
👌 ترجمه: #شهره_عبداللهي
📇 نشر: #آسيم
📖 صفحه: 6

🆔 @Sayehsokhan
✔️چند نکته در باب فاجعه #پلاسکو


1⃣ زندگی شهری و حتی روستایی در دنیای امروز - همان شهروندی - یک امر یادگرفتنی است، یعنی یک جامعه شهری مثل یک مدرسه بزرگ است که اگر چه در یک نگاه عمومی، همه افراد آن در عین زمان هم مدیرند هم معلم و هم دانش آموز، اما در یک نگاه اختصاصی، مجموعه حاکمیت در آن مدرسه نقش مدیر را دارد، نخبگان حوزه فرهنگ و اجتماع نقش معلمان را دارند و عموم مردم نقش دانش آموزان را.

یک جامعه را یک مدرسه با اجزای بالا دیدن، یک انتخاب و تصمیم نیست، یک قانون و ضرورت است. ضرورت دنیای مدرن، بزرگ، پیچیده و تکنولوژیک شده ای که بخواهیم یا نخواهیم، هر روز با آن سر و کار داریم.


2⃣ مدرسه جامعه هم می تواند مثل هر مدرسه دیگری خوب نتیجه بدهد یا بد، و دانش آموزانش خوب یاد بگیرند یا بد.

#دکتر_ویلیام_گلسر معتقد است مسوول 90 تا 95 درصد ناکامی دانش آموزان در یادگیری و کسب نتایج خوب، سیستم ناکارآمد مدیریت و آموزش آنان است، و تنها 5 تا 10 درصد مسوولیت متوجه خود دانش آموزان می شود. این قاعده گلسر قطعا در مدرسه جامعه نیز جاری و ساری است.
بر اساس این قاعده اشتباه است اگر در فاجعه غمناک پلاسکو، مردم عادی و رفتار و واکنش شان (بخوانید: مان) را در هنگام فاجعه – حتی اگر سلفی گرفتن و ازدحام کردن و امثال آن باشد - تا این حد ملامت کنیم، و بابت رفتارشان (بخوانید: مان) نمی دانم به چه کسی تسلیت بگوییم، و حتی هیچ خجالت نکشیم و گوساله بخوانیم شان!!!

... ولی این همه ایراد بهت آور مدیریتی و آموزشی و سیستمی را نبینیم و یا اگر هم می بینیم خیلی اندک ببینیم.


3⃣ بد نیست کمی به چنین سوالهایی بیاندیشیم و کمی با آنها باشیم:

- چرا در کلان شهری مثل تهران، همیشه در چنین صحنه هایی، مردم عادی به مرور زودتر از پلیس به صحنه می رسند؟
- چرا پلیس نمی تواند از میان یک جمعیت حداکثر چند صد نفره، راه را برای چند ماشین آتش نشانی باز کند؟
- چرا پلیس نمی تواند کنترل راه های منتهی به محل حادثه را به موقع در دست گرفته و راه را برای نیروهای امدادی باز نگه دارد؟


4⃣ بر گردیم به #دکتر_ویلیام_گلسر و آموزه هایش در #مدیریت_راه برانه و #مدرسه_کیفی. اولین معیار مدرسه کیفی می گوید اساس روابط " #اعتماد و #احترام " است، اولین معیار کیفیت هم از به وجود آوردن محیطی صمیمی برای افزایش اعتماد سخن می گوید.

مثلا آیا حاکمیت و ابزارهای اطلاع رسانی اش مثل صدا و سیما، توانسته اند آن "اعتماد" را به وجود آورند که مردم با خیال راحت بشینند و همه چیز را از تلویزیون مشاهده کنند و نگران نباشند آنچه تحویل شان داده می شود ناقص، گزینشی و آمیخته با دروغ است؟ یا لااقل اطمینان داشته باشند که در گزارش ها و اطلاعاتی که برایشان ارائه خواهد شد، در رویکردی سرشار از "بی احترامی" به شعورشان توهین نخواهد شد؟

اینکه مردم می خواهند فاجعه را به چشم خود ببینند و آنچه را می بینند مستقیما خودشان به دیگران گزارش کنند، معلول فضای بی اعتمادی و بی احترامی میان مردم و مدیران شان است. اتفاقا تشخیص شان هم درست بوده و اشتباه نکرده اند. فراموش نکنیم در حال حاضر از تنها بخشی از فاجعه که اطلاعی دقیق داریم لحظه وقوع آن است، همان زمانی که هنوز برای مردم این امکان فراهم بود تا خودشان مستقیما ببینند و گزارش کنند، پس از آن و از زمانی که آن امکان از بین رفت، فضا به تدریج امنیتی شد و اطلاعاتمان از چیزی که در جریان است، رفته رفته مبهم و تار شد.

5⃣ راستی یک سوال دیگر: چرا وقتی شهردار، به جای آنکه کوچکترین اشاره ای به ندانم کاری ها و بی مسوولیتی های خودش و اعضای تیمش در به وجود آمدن و استمرار این فاجعه داشته باشد، از آن نحوه مضحک مدیریت فاجعه اش، فیلم سلفی می گیرد و پخش می کند، کسی آن سلفی گرفتنِ وسط فاجعه را ملامت نمی کند؟


6⃣ در آموزه های #دکتر_ویلیام_گلسر #تحقیر و #توهین و #سرزنش و #انتقاد رابطه خراب کن اند. نخبگان به مثابه معلمان جامعه، اغلب به جای آموزش، معجونی از این رفتارها و گفتارها به خورد مردم می دهند. سیستم آموزشیِ مدرسه و دانشگاه و حوزه هم که کلا با پذیرش این قبیل مقولات - زندگی، مهارت های زندگی، شهروندی، مسوولیت، تعهد، همدلی و ... - به عنوان موضوع آموزش بیگانه اند. در عوض در بستر همان دانش نیم بندی که به شاگردان شان تزریق می کنند، بی مسوولیتی یاد می دهند و کاسب کاری و خودمحوری و نامهربانی.

... بعد هم همه گلایه داریم که چرا مردم نمی آموزند و چرا بدرفتار و کج رفتارند؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⁉️ آخرین باری که خودمون رو همون‌طور که هستیم #دوست_داشتیم کِی بوده؟

#پذیرش
#احترام به خودمون
همراه با #زیرنویس فارسی
منبع:@videogeram

🆔 @SayehSokhan
Forwarded from کافه پذیرش
#جالب_و_خواندنی

نوشته ای از #دالتون_ترومبو
نویسنده و فیلم نامه نویس آمریکائی


یادم هست پیش از ازدواج‌، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند؛ خودم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
ما با هم #ازدواج کردیم. سالِ اول را پشت سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ رفتارهایم شده؛
-«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!...ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه #آدم_ِمعمولی!»

امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبا همه‌ ما در طولِ زندگی، به لحظه‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌ ای مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها ابر انسان بسازیم
و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.
واقعیت آن است که همه، #آدم‌ها_معمولی‌ هستند. حتی آن‌هایی که ما ابرانسان می‌پنداریم هم وقتی دست‌شویی می‌روند....،
وقتی می‌خوابند، آبِ دهن‌شان روی بالش می‌ریزد
آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی خُسفه‌ی خَر!
بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تآتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی‌ ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی ست!
اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است. در قدم بعد، سعی کردم بهشان نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیازهای طبیعی دارم. عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، می‌شاشم، دست و بالم درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.
اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:
اول؛ #احترام:
حتى جلوی پای یک پسربچه‌ی ۷ ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ ۵ ساله از در عبور کرد. باید آن قدر به دیگران #احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.
و بعد؛ #راست‌گویی!
به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگ‌تر و انسانی‌تر از #راست‌گویی نیست. اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سدهایی ست که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.
اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
اینهایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید.
به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت:
-«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام‌عیار می‌شود!... تو با یک #آدمِ _معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»
همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی معمولی...
🌷 @Acceptance_cafe 🌷
یاد بگیرید به خواسته های دیگران #احترام بگذارید، حتا اگر موافق آن نیستید، زیرا در این حالت از درگیری با نوجوانتان در خصوص مسائلی که با هم #تفاهم ندارید، جلوگیری خواهید کرد.

حتا اگر شما برنده باشید و حق با شما باشد، در هر حال یاد خواهید گرفت رفتاری را که از گذشتگان به شما رسیده است، فراموش کنید.

رفتاری که به شما می گوید چون والد هستید، قدرت زیادی دارید و باید از آن استفاده کنید.

محور #قدرت را اندکی جابه جا کنید تا حائل بین شما و فرزندتان نباشد.

در این صورت یک فرایند بلند مدت را برای بهبودی روابط با او به وجود خواهید آورد.


📚 #برشی_از_کتاب
#تئوری_انتخاب_برای_والدین_و_نوجوانان
✍️ اثر: #دکتر_ویلیام_گلسر
👌 ترجمه: #دکتر_علی_صاحبی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: 26

🆔 @Sayehsokhan
📆 دوشنبه ۱ آبان ۹۶
بی احترامی به دانش آموز، در هر حال برای معلم یک باخت است.
#اریک_جنسن
#احترام
@teaching_methods
💬 #رفتارهای #پیوند_دهنده #رابطه

💓 #حمایت: ابراز علاقه و توجه خالص و واقعی به همسرتان.

💓💓 #تشویق: دلگرمی و امیدبخشی به همسرتان برای گام های موثری که برداشته است.

💓💓💓 #گوش_فرا_دادن : گوش دادن فعال بدون تفسیر یا نتیجه گیری شتابزده به آنچه همسرتان به شما می گوید.

💓💓💓💓 #پذیرش : پذیرفتن همسرتان با همه ی نواقص و نقاط قوتش همان گونه که هست.

💓💓💓💓💓 #اعتماد: باور و اطمینان داشتن نسبت به صداقت و شفافیت طرف مقابل و نشان دادن این احساس به او.

💓💓💓💓💓💓 #احترام: میزان منزلت و شانی که همسرتان در چشم شما دارد، برای خصایص و ویژگی های بیرونی و درونی او ارزش قایل شدن.

💓💓💓💓💓💓💓 #بحث، #گفتگو و کنار آمدن با اختلافات: مذاکره و گفتگو بر سر موضوع اختلاف بدون تهدید و تنبیه برای رسیدن به یک توافق دوجانبه.


☘️🍃🌷☘️🌿🌷☘️🌿🌷☘️
💥 click on:
https://telegram.me/joinchat/BfnP1Dvstpin65sbntsnQg
💬 #احترام در #ازدواج

عادت مهرآمیز دیگری که در ازدواج های نا موفق وجود ندارد احترام گذاشتن است.
در داستانی که شما در باره ازدواجتان می نویسید نمره احترام متقابل چند است؟

در خصوص احترام به خویشتن یا حرمت نفس مطالب زیادی نوشته شده است ولی ما در اینجا از حرمت و منزلتی که در چشم همسر داریم، صحبت می کنیم.
👌ویژگی های قابل احترامی را در وجود یکدیگر پیدا نموده و آن ها را به یکدیگر یادآور شوید.
به همسرتان بگویید به چه ویژگی هایی در او احترام می گذارید.

اگر برای طرف مقابلتان احترام قائل باشید همواره با او محترمانه رفتار می کنید.
🛎 اگر احترام از دست برود همه چیز از دست می رود.

📚 #برشی_از_کتاب : #هشت_درس_برای_زندگی_زناشویی_شادتر
✍️ اثر: #دکتر_ویلیام_گلسر و #کارلین_گلسر
👌 ترجمه: #دكتر_علی_صاحبی و #دکتر_عاطفه_سلطانی_فر
📖 صفحه: 62 و 63
📇 انتشارات: #سايه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
#بازی با #احترام_زیاد

✳️ بچه ها دور هم می ایستند و یک نفر وسط آنها قرار می گیرد.

👈 یک نفر از افرادی که در حلقه دور ایستاده اند جمله زیر را می گوید:

⬅️ "من احترام زیادی قائلم برای جواد (یکی از افرادی که در حلقه دور ایستاده است.)"
⬅️ حال باید جواد همین جمله را گفته و در انتهای جمله نام یکی دیگر از بچه های دور حلقه را بگوید.
⬅️ نفر وسط باید در مدتی که جواد این جمله را می گوید بادکنکی که در دست دارد را به شانه جواد بزند.

اگر موفق شد جایش را با جواد عوض می کند و جواد می آید وسط.
اگر موفق نشد باید به سمت کسی که جواد نام او را گفته بدود تا قبل از تمام شدن جمله اش بادکنک را به شانه او بزند.

📚 #برشی_از_کتاب : #تئوری_انتخاب_در_مدرسه
✍️ اثر: #دکتر_علی_صاحبی
📖 صفحه: 161
📇 انتشارات: #سايه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
سرمایه اجتماعی یا ستون تخت جمشید

✍️دکتر محسن رنانی

تنها یک کشته داد.یکی از غواصان که برای نجات بچه‌ها رفته بود جان سپرد و بقیه نجات یافتند.یک ‌روز پس از پایان عملیات نجات، مسئولان دولت تایلند اعلام کردند که غار «تام لوانگ نانگ نون» به موزه تبدیل میشود.از فردا هجوم گردشگران برای دیدن این غار آغاز شد.تایلند این هنر را داشتند که از فرصت پدیدار‌شده توسط یک ‌حادثه بهره ببرد و یک ‌غار گمنام را به یک مکان گردشگری( یک چاه نفت بی‌پایان )تبدیل کرد تا صدها سال از طریق گردشگر درآمد تولید ‌کند

👈در تمام هفتاد سال فعالیت نظام کشور، ما بر سرمایه اقتصادی تأکید داشته‌ایم؛ یعنی صنعت بیاوریم، سد بزنیم،بعد از جنگ هم گرچه بر سرمایه‌گذاری اقتصادی متمرکز بودیم (در‌حالی‌که بعد از انقلاب جمعیت‌مان دو برابر شده بود، ما سی‌برابر رژیمِ قبل سد ساخته بودیم!) ولی همزمان به سراغ تولید انبوه سرمایه انسانی هم رفتیم.در این حوزه آنقدر پیش رفتیم که مثلاً تعداد مهندسان ساختمان ما بعد از انقلاب چهل‌برابر شد؛ یا تعداد فارغ‌التحصیلان همه رشته‌های مهندسی از ژاپن و کره جنوبی جلو زدیم.با همة این تلاشها، ما همچنان در شرایط ماقبل توسعه دست‌وپا می‌زنیم.چرا؟

👈 چون ما #سرمایه_اجتماعی و #سرمایه_نمادین را اصلاً نفهمیدیم چیست

#سرمایه_اجتماعی_اعتماد_مردم_به_همدیگر،
#اعتماد_مردم_به_حکومت،
#اعتماد_حکومت_به_مردم،
#احترام_به_قانون_توسط_حاکمان،
#رعایت_قانون_توسط_مردم،

👈امید به آینده ، رفتارهای پر از نشاط در میان مردم، و هرچیزی زندگی‌مان کم تنش‌تر،امن‌تر، کم‌هزینه‌‌تر و شادمانه‌تر کند. وقتی به هم اعتماد داریم راحت‌تر معامله می‌کنیم ،وقتی نسبت به هم شفقت داریم، کمتر بوق می‌زنیم؛ وقتی همه قانون را رعایت می‌کنیم دیگر نیازی نیست شهرداری از خودمان عوارض بگیرد تا در خیابان سرعت‌گیر نصب کند

👈اینها همان چیزهایی است که دستِ‌کم تا پایان جنگ آنها را داشتیم و بعد تولیدشان متوقف شد و در دو دهة اخیر تخریب‌شان کردیم. امروز خیلی بی‌صبریم،خیلی ناامیدیم، خیلی نگران آینده‌ایم،نسبت به هم بی‌اعتمادیم،حق یکدیگر را پایمال می‌کنیم، دروغ می‌گوییم، برای سیاست‌مداران‌مان جوک می‌سازیم و ...؛ اینها یعنی سرمایه اجتماعی در جامعه ما ته کشیده است

👈 وقتی یک پزشک سرمایه نمادین می‌شود، خیلی‌ها می‌کوشند اطراف او جمع شوند و او را حمایت کنند تا بیمارستانی مدرن بسازد. وقتی یک مرجع تقلید سرمایه نمادین می‌شود، شهروندان زیادی می‌کوشند در اقدامات انسان‌دوستانه با او همراهی کنند. وقتی یک فوتبالیست نمادین برای کمک به زلزله زدگان اقدام می‌کند، دهها هزار نفر با او همراهی و مشارکت می‌کنند.

👈 اینکه هرچه مقامات التماس می‌کنند که به جامعه بباورانند که اوضاع خوب است و نگران نباشند و جامعه باور نمی‌کند، به خاطر این است که هیچ سرمایه نمادینی در میان دولت‌مردان نداریم که با مردم صحبت کند و آنان سخنش را باور کنند

👈جامعه ما یک جامعه مثال‌زدنی در تخریب سرمایه‌های نمادینش است. هنوز نه حکومت ما می‌داند و نه مردم ما که وقتی یک مرجع تقلید را یا یک سیاست‌مدار برجسته را یا یک هنرمند را یا یک فوتبالیست را تخریب می‌کنند، مثل این است که دارند یکی از ستون‌های تخت جمشید را تخریب کنند. فوتبالیست‌مان را به‌خاطر مدل مویش یا نحوة صحبت‌کردنش تخریب می‌کنیم؛ هنرمندمان را به‌خاطر مواضع سیاسی‌اش تخریب می‌کنیم؛ سیاست‌مدار ترازِ‌ جهانی‌مان را به خاطر آنکه دوستش نداریم تخریب می‌کنیم،

👈 شکارگاه خسرو‌پرویز در قلب کرمانشاه را که می‌توانست به یک جاذبه گردشگری تبدیل شود چه کردیم؟پایه عظیم سیمانی دکل‌های تله کابین اصفهان را بر روی پی‌های باقی‌مانده از شاه دژ، قلعه نظامی عصر ساسانی، در کوه صفه نصب می‌کنیم؛ کاروان‌سرای تاریخی تحدید را در قلب اصفهان به برج سیمانی جهان‌نما تبدیل می‌کنیم؛ حمام خسرو‌آقا را برای کشیدن خیابان، شبانه تخریب می‌کنیم؛ جنازه رضا‌شاه را گم‌وگور می‌کنیم؛شهر بم را که می‌توانست به همان‌صورت تخریب‌شده پس از زلزله نگهداریم و به تنها «شهر- موزه» تاریخی جهانی برای زلزله تبدیل کنیم، شتاب‌زده و به‌صورت ناقواره بازسازی می‌کنیم؛

👈و بیش‌از‌همه جگرم برای #مریم_میرزا‌خانی داغ است که وقتی به‌عنوان نخستین زن ایرانی بزرگترین جایزه جهانی ریاضیات را دریافت کرد و بخاطر نداشتن روسری او را مخفی کردیم و به جوانان کشورمان معرفی نکردیم و صداوسیمای‌مان لالمونی گرفت و هیچ دانشگاهی به کشور دعوتش نکرد؛حالا تو بگو حق چنین جامعه‌ای نیست که لیدی‌گاگای آمریکایی الگوی دخترانش شود؟

👈سوریه فروپاشید چون سرمایه نمادین ملی نداشت و بنابراین از هر محله جوانکی سر برآورد و رهبری اعتراضات را بر‌عهده گرفت و چنین شد که دهها گروه معارض در سوریه به جان حکومت و جامعه افتادند و شد آنچه نباید می شد .

🆔 @SayehSokhan
من واقعا نمی‌فهمم که چرا وقتی یکی به شما #توهین می‌کند، یا بد جوابتان را می‌دهد، یا #تحقیرتان می کند یا آن‌طور که انتظار دارید به شما #احترام نمی‌گذارد، این شما هستید که #ناراحت می‌شوید؟

بابا جانِ‌من! از کوزه همان برون تراوَد که در اوست. رفتارِ هر کس متناسبِ #شخصیتش است. وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بی‌ادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش می‌گذارد؛ شما چرا به خودتان می‌گیرید و بیخود ناراحت و #خشمگین می‌شوید، خودخوری می‌کنید، به‌هم میریزید، #نآارام و آشوب می‌شوید و در صدد یک جواب محکم‌تر برمی‌آیید؟ اوست که دارد #بی‌شعوری‌اش را به نمایش می‌گذارد،‌ شما چرا حِرص می‌خورید و به هم میریزید، و تلاش می‌کنید شبیهِ او رفتار کنید؟

هر وقت در این‌جور موقعیت‌ها‌ قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول می‌دهم آبی است بر آتش. در این مواقع، #فقط ساکت و نظاره‌گر بمانید و حتی در این لحظات می‌توانید این رُباعیِ #شیخ_بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرام‌تر شوید:

آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست

حالِ متکلم از کلامش پیداست
#از_کوزه_همان_برون_تراود_که_در_اوست


#دکتر_محسن_زندی (روانشناس)

@naghdehalema
🆔 @SayehSokhan
#احترام_به_حریم_خصوصی_افراد

🌀 #آدم‌_های_امن،چه کسانی هستند؟!

آدم های امن، افرادي هستند كه همه چیز را می‌توانی بهشان بگویی و بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند، میتوانی کنارشان احساس بودن کنی ...
اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمی‌پرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟
می‌گویند: چقدر قشنگه، بهت می‌آید، من عاشق این جنس ژاکتم.

از سفر که برگردی
نمی‌پرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چه‌قدر هزینه شد؟
می‌گویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟

ماشین تازه بخری،
نمی‌پرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟
می‌گویند راحتی باهاش؟ خوبی این ماشین اینه که ..‌.

دانشگاه قبول شوی،
نمی‌پرسند کدام دانشگاه؟ شهریه‌اش چه قدره؟ وای چقدر دوره!
می‌گویند چه رشته‌ای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی.

مشغول کاری تازه‌ شوی،
نمی‌پرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟
می‌گویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدم‌های خوبی هستند؟ این‌جور شغل‌ها جای پیشرفت دارد ...

کسانی که فقط وجود خودت براشون مهمه نه هیچ چیز دیگه ای !

🆔 @sayehsokhan
#جالب_و_خواندنی

نوشته ای از #دالتون_ترومبو
نویسنده و فیلم نامه نویس آمریکائی


یادم هست پیش از ازدواج‌، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند؛ خودم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
ما با هم #ازدواج کردیم. سالِ اول را پشت سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ رفتارهایم شده؛
-«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!...ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه #آدم_ِمعمولی!»

امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبا همه‌ ما در طولِ زندگی، به لحظه‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌ ای مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها ابر انسان بسازیم
و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.
واقعیت آن است که همه، #آدم‌ها_معمولی‌ هستند. حتی آن‌هایی که ما ابرانسان می‌پنداریم هم وقتی دست‌شویی می‌روند....،
وقتی می‌خوابند، آبِ دهن‌شان روی بالش می‌ریزد
آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی خُسفه‌ی خَر!
بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تآتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی‌ ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی ست!
اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است. در قدم بعد، سعی کردم بهشان نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیازهای طبیعی دارم. عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، می‌شاشم، دست و بالم درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.
اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:
اول؛ #احترام:
حتى جلوی پای یک پسربچه‌ی ۷ ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ ۵ ساله از در عبور کرد. باید آن قدر به دیگران #احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.
و بعد؛ #راست‌گویی!
به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگ‌تر و انسانی‌تر از #راست‌گویی نیست. اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سدهایی ست که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.
اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
اینهایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید.
به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت:
-«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام‌عیار می‌شود!... تو با یک #آدمِ _معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»
همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی معمولی...

🆔 @sayehsokhan