This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #راه_قدس
📽 برشی زیبا و دیدنی از مستند روایت فتح و حال و هوای رزمندگان اسلام در خطوط اول نبرد با مزدوران رژیم بعث عراق با گفتاری شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙#شهید_آوینی : ... در عصری اينچنين ، در روزگاری كه بشر بندهی اهوای خويش است و بت خويشتن را می پرستد ، ظهور اين جوانان چه معنايی دارد؟ اينان طليعهدار عصر توبهی بشريت و نمونهای از انسانهای آينده هستند و آيندهی انسان آيندهای الهی است. آنان ابراهيموار هجرت كردهاند و اسماعيلگونه سر به قربانگاه سپردهاند تا انسان به خليفهی اللهی و امامت رسد و اين است معنای باطنی اين سخن كه راه قدس از كربلا می گذرد. راه قدس با كاهلی و تنآسايی و دل به جيفهی بی مقدار دنيا بستن ميانهای ندارد. راه قدس مرد جنگ می خواهد و مرد جنگ نيز كربلايی است و كربلايی ، مرد ميدان عشق است و از سختی ها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمی هراسد....
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
@sardare_dellha
📽 برشی زیبا و دیدنی از مستند روایت فتح و حال و هوای رزمندگان اسلام در خطوط اول نبرد با مزدوران رژیم بعث عراق با گفتاری شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙#شهید_آوینی : ... در عصری اينچنين ، در روزگاری كه بشر بندهی اهوای خويش است و بت خويشتن را می پرستد ، ظهور اين جوانان چه معنايی دارد؟ اينان طليعهدار عصر توبهی بشريت و نمونهای از انسانهای آينده هستند و آيندهی انسان آيندهای الهی است. آنان ابراهيموار هجرت كردهاند و اسماعيلگونه سر به قربانگاه سپردهاند تا انسان به خليفهی اللهی و امامت رسد و اين است معنای باطنی اين سخن كه راه قدس از كربلا می گذرد. راه قدس با كاهلی و تنآسايی و دل به جيفهی بی مقدار دنيا بستن ميانهای ندارد. راه قدس مرد جنگ می خواهد و مرد جنگ نيز كربلايی است و كربلايی ، مرد ميدان عشق است و از سختی ها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمی هراسد....
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘طی عملیات #تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد… یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود.
⚘#شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
⚘#پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک می گرفتند.
⚘....اسامی را جستجو کردیم. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است.💔🥀
#شهید_سیدابراهیم_اسماعیلزاده ♥️🕊
و
#شهید_سیدحسین_اسماعیلزاده♥️🕊
🌿اهل روستای باقر تنگه بابلسر
@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
⚘طی عملیات #تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد… یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود.
⚘#شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
⚘#پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک می گرفتند.
⚘....اسامی را جستجو کردیم. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است.💔🥀
#شهید_سیدابراهیم_اسماعیلزاده ♥️🕊
و
#شهید_سیدحسین_اسماعیلزاده♥️🕊
🌿اهل روستای باقر تنگه بابلسر
@sardare_dellha
📌#روایت کرمان
✨مادر میان اشکهایش لبخندی زد و گفت:((من بچه ها رو به سختی بزرگ کردم ولی خوشحالم پسرم شهید شد.))
بعد ازینکه دست خط محمدامین را نشانمان داد که برای برادرش آیه "امن یجیب" نوشته بود ادامه داد:🌟((محمدامینم همیشه عشق شهادت بود، من هم دوست داشتم به آرزوش برسه. هر وقت صحبت از شهادت میشد بهش میگفتم انشاالله به سن حبیب بن مظاهر که رسیدی اونوقت شهید بشی، اما فکر نمی کردم به این زودی پسرم شهید بشه و من هم بشم مادر شهید. ))🥀
🌱در حالی که با دستمال، اشکش را از گوشه چشمش پاک میکرد، آهی کشید و گفت:((خیلی زود بود، اما راضی ام به رضای خدا.))
📝راوی مادر شهید صفرزاده
✍به قلم اعظم رنجبر
🥀دانش آموز شهید محمدامین صفرزاده
@sardare_dellha
✨مادر میان اشکهایش لبخندی زد و گفت:((من بچه ها رو به سختی بزرگ کردم ولی خوشحالم پسرم شهید شد.))
بعد ازینکه دست خط محمدامین را نشانمان داد که برای برادرش آیه "امن یجیب" نوشته بود ادامه داد:🌟((محمدامینم همیشه عشق شهادت بود، من هم دوست داشتم به آرزوش برسه. هر وقت صحبت از شهادت میشد بهش میگفتم انشاالله به سن حبیب بن مظاهر که رسیدی اونوقت شهید بشی، اما فکر نمی کردم به این زودی پسرم شهید بشه و من هم بشم مادر شهید. ))🥀
🌱در حالی که با دستمال، اشکش را از گوشه چشمش پاک میکرد، آهی کشید و گفت:((خیلی زود بود، اما راضی ام به رضای خدا.))
📝راوی مادر شهید صفرزاده
✍به قلم اعظم رنجبر
🥀دانش آموز شهید محمدامین صفرزاده
@sardare_dellha
#روایت_کرمان
رازداری دستها
🌿 بیشتر رازهاش رو با خودش برد.
همیشه میگفت: «فقط دو تا دستم میدونن من دارم چکار میکنم.»
🌱بهش گفتم: «خب من رو هم توی کارهای جهادیت شریک کن.»
رضا، برگهی حمایت مالیش از دختربچهی سهسالهی رقیه نامی را توی دستم گذاشت و گفت: «هواش رو داشته باش؛ حتی اگر من نبودم. مثل زهرا و ابوالفضل خودمون.»
🥀شهید رضا اکبرزاده
📝راوی: همسر شهید رضا اکبرزاده
📝زهره نمازیان
#خاطرات_شهدا
🇮🇷 @sardare_dellha
رازداری دستها
🌿 بیشتر رازهاش رو با خودش برد.
همیشه میگفت: «فقط دو تا دستم میدونن من دارم چکار میکنم.»
🌱بهش گفتم: «خب من رو هم توی کارهای جهادیت شریک کن.»
رضا، برگهی حمایت مالیش از دختربچهی سهسالهی رقیه نامی را توی دستم گذاشت و گفت: «هواش رو داشته باش؛ حتی اگر من نبودم. مثل زهرا و ابوالفضل خودمون.»
🥀شهید رضا اکبرزاده
📝راوی: همسر شهید رضا اکبرزاده
📝زهره نمازیان
#خاطرات_شهدا
🇮🇷 @sardare_dellha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽#ببینید|روایت حاج قاسم سلیمانی از وصیت امیرالمومنین به امام حسن مجتبی(علیه السلام)
🌷#روایت_سرداردلها
🌷#ولادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🇮🇷
🌷#روایت_سرداردلها
🌷#ولادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🇮🇷
#شهید_مهدی_قرهمحمدی
#روایت_همسر_شهید
🌷ما با هم 13سال زندگی مشترک داشتیم، او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او میگفت کار من #عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت، مجروحیت و #شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.
🌷مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از #دروغ نشنیدم. خیلی به #بیت_المال حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا میکرد. او خیلی #منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من میگفت که «نباید شما به من متکی باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم». میگفت «شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید ستون خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها به گونه ای بزرگ شوند که قوی و مستحکم باشند».
🌷ما سه فرزند به نام های #فاطمه 10 ساله، #زهرای 5 ساله و #محمدجواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم میگفت «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی میکرد و میگفت تو جای مادر من هستی. به زهرا میگفت «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و میگفت «دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد». می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت فاطمه(س) باشد».
🌷مهدی خیلی بچه ها را به #قرآن خواندن تشویق میکرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین میکرد و میگفت «در راه #تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است! همه سیستمهای جهانی دست در دست هم دادند تا بچه های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدهیم» هیچ وقت از محبت برای ما نمی گذاشت در عین حال بچهها را برای #شهادت آماده کرده بود. میگفت «برای من دعا کنید تا شهید شوم و به بهشت بروم. وقتی که من به بهشت بروم می آیم در کنار شما و به شما آرامش میدهم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت میشد اما او میگفت «مگر نمیخواهی آقا را ببینی؟ اگر من شهید شوم، میروم و آقا را میآورم».دخترم فاطمه هم می گفت اگر من اجازه دادم که شما بروی برای فقط به عشق دیدار آقا بود.
🇮🇷 @sardare_dellha
#روایت_همسر_شهید
🌷ما با هم 13سال زندگی مشترک داشتیم، او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او میگفت کار من #عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت، مجروحیت و #شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.
🌷مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از #دروغ نشنیدم. خیلی به #بیت_المال حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا میکرد. او خیلی #منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من میگفت که «نباید شما به من متکی باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم». میگفت «شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید ستون خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها به گونه ای بزرگ شوند که قوی و مستحکم باشند».
🌷ما سه فرزند به نام های #فاطمه 10 ساله، #زهرای 5 ساله و #محمدجواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم میگفت «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی میکرد و میگفت تو جای مادر من هستی. به زهرا میگفت «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و میگفت «دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد». می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت فاطمه(س) باشد».
🌷مهدی خیلی بچه ها را به #قرآن خواندن تشویق میکرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین میکرد و میگفت «در راه #تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است! همه سیستمهای جهانی دست در دست هم دادند تا بچه های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدهیم» هیچ وقت از محبت برای ما نمی گذاشت در عین حال بچهها را برای #شهادت آماده کرده بود. میگفت «برای من دعا کنید تا شهید شوم و به بهشت بروم. وقتی که من به بهشت بروم می آیم در کنار شما و به شما آرامش میدهم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت میشد اما او میگفت «مگر نمیخواهی آقا را ببینی؟ اگر من شهید شوم، میروم و آقا را میآورم».دخترم فاطمه هم می گفت اگر من اجازه دادم که شما بروی برای فقط به عشق دیدار آقا بود.
🇮🇷 @sardare_dellha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سردار سرتیپ محمدرضا فلاحزاده در #روایت_حبیب: حاج قاسم یکی از فاتحان خرمشهر بود اما میگفت فاتح حقیقی احمد کاظمی است
🇮🇷 @sardare_dellha
🇮🇷 @sardare_dellha
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#گزارش_خبری | و این عکسها...
#روایت_یک_خبرنگار از مراسم اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر رئیسجمهور شهید و همراهان گرامی ایشان.
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_یک_خبرنگار از مراسم اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر رئیسجمهور شهید و همراهان گرامی ایشان.
🇮🇷@sardare_dellha
...🪴
جنــــگـــــــــــ تا رفــــع فـــــــتنه
یکی از همرزمانش میگوید
از مهدی پرسیدم جنگ تا کی ادامه دارد؟
مهدی بی معطلی خیلی قاطع گفت:
«ما نباید بگوییم که جنگ کی تمام می شود، باید بگویم تا کی باید بجنگیم.
و آن زمان را این آیه قرآن مشخص کرده است که تا رفع فتنه و فساد در جهان باید مبارزه کرد!
و جنگ ما تا پایان فتنه در جهان ادامه خواهد داشت.»
#روایت
#شهید_مهدی_سجادیان
🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🇮🇷 @sardare_dellha
جنــــگـــــــــــ تا رفــــع فـــــــتنه
یکی از همرزمانش میگوید
از مهدی پرسیدم جنگ تا کی ادامه دارد؟
مهدی بی معطلی خیلی قاطع گفت:
«ما نباید بگوییم که جنگ کی تمام می شود، باید بگویم تا کی باید بجنگیم.
و آن زمان را این آیه قرآن مشخص کرده است که تا رفع فتنه و فساد در جهان باید مبارزه کرد!
و جنگ ما تا پایان فتنه در جهان ادامه خواهد داشت.»
#روایت
#شهید_مهدی_سجادیان
🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🇮🇷 @sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
در خرمشهر فک و صورتش خرد شد !
علیرغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه #خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود بارها گفته بود که «شهادت»، کوپنی است تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمیرسد..
#شهید_محمدحسین_شیخحسنی♥️🕊
#لشکر۱۷_علی_بن_ابیطالب🌱
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
در خرمشهر فک و صورتش خرد شد !
علیرغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه #خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود بارها گفته بود که «شهادت»، کوپنی است تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمیرسد..
#شهید_محمدحسین_شیخحسنی♥️🕊
#لشکر۱۷_علی_بن_ابیطالب🌱
🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🔻 «یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
🔻 «یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
داوود داشت به دنیا می اومد از #اندیمشک اومدیم #دزفول دنبال بیمارستان میگشتم. پرس و جوکه کردیم ، گفتند : " تنها یه بیمارستان مناسب توی این منطقه است ، بیمارستان حضرت زهرا(س) "
تا حاجی اسم بی بی رو شنید طوری گفت یــا زهـرا که فکر کردم اتفاقی افتاده ، ولی خودش گفت: " اسم همسرم زهراست ، توی عملیات فتح المبین مجروح شدم با رمز یا زهرا(س) ، حالا هم که تولّد بچم تو بیمارستان حضرت زهراست . "
حاجی راست میگفت ، همه زندگیش گره خورده بود به حضرت زهرا(س) ، پیکرش هم شد مهمون همیشگی بهشت زهرا(س).
#شهید_عباس_کریمی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
داوود داشت به دنیا می اومد از #اندیمشک اومدیم #دزفول دنبال بیمارستان میگشتم. پرس و جوکه کردیم ، گفتند : " تنها یه بیمارستان مناسب توی این منطقه است ، بیمارستان حضرت زهرا(س) "
تا حاجی اسم بی بی رو شنید طوری گفت یــا زهـرا که فکر کردم اتفاقی افتاده ، ولی خودش گفت: " اسم همسرم زهراست ، توی عملیات فتح المبین مجروح شدم با رمز یا زهرا(س) ، حالا هم که تولّد بچم تو بیمارستان حضرت زهراست . "
حاجی راست میگفت ، همه زندگیش گره خورده بود به حضرت زهرا(س) ، پیکرش هم شد مهمون همیشگی بهشت زهرا(س).
#شهید_عباس_کریمی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
می گفت:
امیدوارم . . .
هـر گلولہ ای ڪہ بہ تنم می خورد
درد و رنجش را
از عسل شیرین تر حس ڪنم
#شهید_سیفاللہ_تبریزیان♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
می گفت:
امیدوارم . . .
هـر گلولہ ای ڪہ بہ تنم می خورد
درد و رنجش را
از عسل شیرین تر حس ڪنم
#شهید_سیفاللہ_تبریزیان♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
در خرمشهر فک و صورتش خرد شد !
علیرغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه #خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود بارها گفته بود که «شهادت»، کوپنی است تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمیرسد..
#شهید_محمدحسین_شیخحسنی♥️🕊
#لشکر۱۷_علی_بن_ابیطالب🌱
.
.
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
در خرمشهر فک و صورتش خرد شد !
علیرغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه #خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود بارها گفته بود که «شهادت»، کوپنی است تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمیرسد..
#شهید_محمدحسین_شیخحسنی♥️🕊
#لشکر۱۷_علی_بن_ابیطالب🌱
.
.
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق
∘ خیلیبهحضرتزینبعلاقهداشت.
∘ یڪےازرزمندههاڪهمدّاحبود،مےگفت
∘ درسوریه،وقتےحسینعلےمےآمدتا
∘ درهیئت،عزادارےوسینهزنےڪند،
∘ هرروضهاےڪهمےخواندم،مےگفت
∘ بخوان!فقطدوڪلمهیآخررا
∘ ازمظلومیّتحضرتزینببخوان!
∘ وقتےمصیبتحضرتزینبرا
∘ برایشمےخواندم،
∘ آنقدربهسروسینهاشمےزد
∘ ڪهمےگفتمحسینعلے!اینهمه
∘ بهسروصورتتمےزنے،دردتنمےآید؟
∘ مےگفت: نهبهخدا!منمتوجّهنمےشوم!
✍🏻بہ روایت پدر
#شهید_حسینعلی_ڪیانے
🇮🇷@sardare_dellha
∘ خیلیبهحضرتزینبعلاقهداشت.
∘ یڪےازرزمندههاڪهمدّاحبود،مےگفت
∘ درسوریه،وقتےحسینعلےمےآمدتا
∘ درهیئت،عزادارےوسینهزنےڪند،
∘ هرروضهاےڪهمےخواندم،مےگفت
∘ بخوان!فقطدوڪلمهیآخررا
∘ ازمظلومیّتحضرتزینببخوان!
∘ وقتےمصیبتحضرتزینبرا
∘ برایشمےخواندم،
∘ آنقدربهسروسینهاشمےزد
∘ ڪهمےگفتمحسینعلے!اینهمه
∘ بهسروصورتتمےزنے،دردتنمےآید؟
∘ مےگفت: نهبهخدا!منمتوجّهنمےشوم!
✍🏻بہ روایت پدر
#شهید_حسینعلی_ڪیانے
🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
رفته بود قبرستان بقیع. از حضرت زهرا(س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد.
دو سال بعد وقتی در عملیات والفجر هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. شهید خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد، باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد.
🌿همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود.
#شهید_علی_قوچانی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
رفته بود قبرستان بقیع. از حضرت زهرا(س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد.
دو سال بعد وقتی در عملیات والفجر هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. شهید خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد، باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد.
🌿همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود.
#شهید_علی_قوچانی♥️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید | سردار اسدی در #روایت_حبیب: ماجرای دلسوزی شهید سلیمانی برای یکی از همرزمانش در ماجرای فتنه ۸۸
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
کر و لال بود !
با دست یه قبر کشید ،
کنار قبر پسرعموی شهیدش . . .
بعد به خودش اشاره کرد!
خندیدیم . . .!
گفتیم تو کجا ؟! شهادت کجا ؟!
کربلای ۸ شهید شد.. :)💔
نوشته بود:
عمری حرف زدم، به من خندیدید!
اما بدانید آقایم با من حرف میزد!
همان جا که اشاره کرده بود ،
خاکش کردیم . . .🥀
🇮🇷@sardare_dellha
#شهید_عبدالمطلب_اکبری♥️🕊
#روایت_عشق^'💜'^
کر و لال بود !
با دست یه قبر کشید ،
کنار قبر پسرعموی شهیدش . . .
بعد به خودش اشاره کرد!
خندیدیم . . .!
گفتیم تو کجا ؟! شهادت کجا ؟!
کربلای ۸ شهید شد.. :)💔
نوشته بود:
عمری حرف زدم، به من خندیدید!
اما بدانید آقایم با من حرف میزد!
همان جا که اشاره کرده بود ،
خاکش کردیم . . .🥀
🇮🇷@sardare_dellha
#شهید_عبدالمطلب_اکبری♥️🕊
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
هفده سال بیشتر تو این دنیا نبود..
سال ۶۳ شناسنامه اش رو دستکاری کرد و رفت جبهه..
دوبار تو جبہه مجروح شد...
یڪبار اصابت ترڪش در اهواز از ناحیه پا..
دومین بار تو ڪردستان از بالای ڪوه افتاد و از ناحیه مهره ڪمر مجروح شد.
آخرشم سال ۶۷ تو شلمچہ رفت رو مین و به شهادت رسید🙃
#شهید_سیدیوسف_موسوی❤️🕊
🇮🇷@sardare_dellha
#روایت_عشق^'💜'^
هفده سال بیشتر تو این دنیا نبود..
سال ۶۳ شناسنامه اش رو دستکاری کرد و رفت جبهه..
دوبار تو جبہه مجروح شد...
یڪبار اصابت ترڪش در اهواز از ناحیه پا..
دومین بار تو ڪردستان از بالای ڪوه افتاد و از ناحیه مهره ڪمر مجروح شد.
آخرشم سال ۶۷ تو شلمچہ رفت رو مین و به شهادت رسید🙃
#شهید_سیدیوسف_موسوی❤️🕊
🇮🇷@sardare_dellha