رمانکده _رز🌹
600 subscribers
184 photos
64 videos
285 files
106 links
دراین کانال علاقمندان میتونن به کتاب‌های صوتی ، پی دی اف ها و داستان‌های پارت گذاری شده ایرانی و خارجی دسترسی داشته باشن

ارتباط با ادمین: Roza7883@
Download Telegram
داستان #لاکو 🌱❤️
#قسمت۴۹


تا به روستای هفت دغنان رسیدیم ..پیاده شدم و از مردم سئوال کردم تازگی کسی به اون کلبه نرفته ؟ خبر تازه ای از کلبه نشنیدین ؟ ..
این دختر رو این طرفا ندیدین ؟ در واقع کسی حاضر نبود در مورد اون کلبه زیاد حرف بزنه ..
اما یک مرد به ما گفت : کلبه مهر و موم شده تازگی ها هم با طوفانی که اومده سقف شم خراب شده و باد برده ..و حالت وحشتناک تری به خودش گرفته ؛؛ نه من ندیدم و نشنیدم کسی از اینجا رد بشه ..
اگر غریبه ای اومده بود حتما یکی اونو می دید و به همه خبر می داد ...
من و لاکو از سر بالایی تپه بالا رفتیم و از دور کلبه رو تماشا کردیم ..
ولی یک وهم خاصی توی اون فضا بود جنگل با همه ی زیباهاش اونجا وحشت ایجاد می کرد ..برای همین زود برگشتیم ....
ساعت از دو گذشته بود که از جنگل دور شدیم ..لاکو بازم تو فکر بود ..پرسیدم گرسنه نیستی تا خونه خیلی راهه می خوای بریم یک چیزی بخوریم ؟









#ناهید_گلکار
#زندگینامه_نادر_شاه_افشار
#قسمت۴۹
با فریاد رعد آسای نادر ، تمامی دویست نفر گارد ویژه نادر مانند پلنگی که در بیشه ای کمین کرده ناگهان به جنبش درآمده و در چشم بهم زدنی به میان انبوه جمعیت حاضر در نزدیکی مسجد و پشت بام ها تاختند و زد و خورد خونینی درگرفت
 
خبر این درگیری خونین در این گوشه شهر ، به گوش سید نیازخان و سردار علی محمد خان و افرادش رسید و چون از شمار همراهان نادر که فقط دویست نفر بودند آگاهی داشتند ، با دو هزار نفر بسوی محل درگیری شتافتند ، در میانه راه نیز سیل جمعیت در حمایت از آنان ، با بیل و کلنگ و دشنه و تبر و دیلم ، به آنان پیوسته و با عده قابل توجهی با سرعت تمام و اندک مدتی ، به مقابله با گارد ویژه نادر برخاستند
 
آوای شلیک تفنگ ها از پشت بام ها و ازدحام و هیاهوی مردم در نزدیکی مسجد ، گوش فلک را کر ، نموده بود ، گارد ویژه نادر ، خود را سپر بلای وی کرده بود تا از آسیب شلیک گلوله ها در امان بماند ، سردار جلایر که اوضاع بشدت آشفته را دید به پای نادر افتاد و او را به جان مادرش (نادر ارادت ویژه ای به مادرش داشت و همه کسی ، جرات نداشت نام مادرش را بر زبان بیاورد) قسم داد که به اردوی ارتش بازگردد و سرکوب و اداره آن هنگامه عظیم را ، به وی واگذار نماید در این میان ، دو نفر از افراد گارد ویژه نادر ، خود را به اردوی ارتش رسانیده و فرمان نادر و اوضاع آشفته شهر را به آگاهی رسانیدند ، ساعتی بعد نادر نیز تحت حمایت فدائیان خود ، وارد مرکز فرماندهی اش در باغ شالیمار شد 
 
 
سواران و سربازان ایرانی که هنوز از کشته شدن پنج هزار نفر از هم سنگران و همقطاران خود تا مرز دیوانگی ، خشمگین بودند و فقط بدستور نادر خاموش مانده بودند بیدرنگ جنگ افزارهای خود را برداشته و مانند مور و ملخ بسوی شهر ، روانه شدند
 
جنگ و گریز خونینی درگرفت ، نبرد از روبروی مسجد روشن الدوله شروع و سپس به بازار صرافان و گورستان جیت لی و بازار تنباکو فروشان و بازار گوهر فروشان و بازار پنبه فروشان و پل میتانی و دیگر نقاط دهلی بسرعت گسترش یافت ، گارد دویست نفره نادر که اینک خیالشان از بابت محافظت از وی آسوده شده بود به میان افراد علی محمد خان و سید نیازخان که تعدادشان سی الی چهل برابر آنان بود هجوم بردند ، چیرگی و چابکی و تسلط آنان در شمشیر زنی به اندازه ای بود که در مدت پانزده دقیقه کشتار عجیب و شگفت آوری از مردم ، در پیرامون مسجد براه افتاد بطوریکه همین شمار اندک ، چنان آن قسمت شهر را زیر سم اسبان خود گرفتند که هیچ جنبنده ای در آن کوی و بَرزَن دیده نمی شد ، همگی یا کشته شده و یا گریخته بودند
 
 
در این زمان ، سواران سپاه ایران که از اردو حرکت کرده بودند و تعداد آنها با روایت های متفاوت تاریخی بین دو الی پنج هزار نفر بود وارد شهر شده و بدستور فرماندهان خود به دوازده گروه تقسیم و در نقاط مختلف دهلی شروع به درو کردن شورشیان و غیر شورشیان کردند
 
 
در ساعات اولیه ، سربازان خشمگین هر کس را ، از بزرگ و کوچک که می دیدند بدون هیچ ترحمی از دَم شمشیر می گذراندند ، سواران قزلباش حتی به دام های مردم (اسب و گاو و گوسفند) هم رحم نمیکردند (قزلباشان از معروف ترین افراد سپاه ایران بودند که در زمان شاه اسماعیل - دویست سال قبل از ظهور نادر - تشکیل و در جنگاوری کم نظیر بودند)
 
 
خبر برخوردهای خونین دهلی ، لحظه به لحظه بگوش نادر میرسید ، ولی با این همه وی که طبع نا آرامی داشت نتوانست درون باغ شالیمار بنشیند و مجددا بهمراه عده ای از شمشیر زنان که از وی نگهبانی می کردند به پشت بام مسجد روشن الدوله رفت و  آنجا را مرکز فرماندهی ، برای نظارت بر فرمان قتل عام عمومی خود قرار داد
 
 
سواران ایرانی از ده الی دوازده نقطه شهر دهلی به پیش می رفتند ، در این برخوردها بسیاری از زنان و کودکان شهر نیز ، یا زیر دست و پای شورشیان و یا ، زیر سم اسبان سواران ایرانی از میان می رفتند
 
در این بحبوحه ، پیادگان ایرانی نیز با جنگ افزارهایشان به دهلی رسیدند و شاخه شاخه شده و در دسته های ده الی دوازده نفره ، در کوی و برزن براه افتادند و هر که را می دیدند بلادرنگ از دمِ تیغ می گذراندند ، خانه ها و مغازه های شهر را به آتش می کشیدند و غارت می کردند و اموال غارتی را به مسجد روشن الدوله می بردند
 
 
سه ساعت از این قتل عام همگانی گذشت و شهر دهلی بصورت گورستانی خاموش درآمد ، مردم یا بدرون خانه های خود پناه برده و درب ها را بسته بودند و یا در گوشه و کنار ، پنهان شده بودند ، هیچ صدائی در شهر بگوش نمی رسید