شرحی کنار سورهء کوثر گذاشتی
بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی
طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی
حالی نداشتی و به هنگام هلهله
سر را به روی دامن مادر گذاشتی
کمتر به در بزن سر خود را، دلم شکست
با لکه های خون که روی در گذاشتی
یک آب گفتی و بغلش چند یا حسین
پهلوی آب روضهء دلبر گذاشتی
کف میزدند دور تو گرچه کنیزها
کی یک گلوی تشنه به خنجر گذاشتی
با این تنی که رفته غریبانه روی بام
غصه برای چند کبوتر گذاشتی
خواهر نداشتی بخورد سیلی از همه
جایی برای روضه معجر گذاشتی
#امام_جواد_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی
طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی
حالی نداشتی و به هنگام هلهله
سر را به روی دامن مادر گذاشتی
کمتر به در بزن سر خود را، دلم شکست
با لکه های خون که روی در گذاشتی
یک آب گفتی و بغلش چند یا حسین
پهلوی آب روضهء دلبر گذاشتی
کف میزدند دور تو گرچه کنیزها
کی یک گلوی تشنه به خنجر گذاشتی
با این تنی که رفته غریبانه روی بام
غصه برای چند کبوتر گذاشتی
خواهر نداشتی بخورد سیلی از همه
جایی برای روضه معجر گذاشتی
#امام_جواد_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
خدا جلوه اش در دل عارفین
من الاولین بوده و الاخرین
بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین
مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین
یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین
به قرآن، بهشت خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین
به مستی من لحظه ای شک نکن
که جوشیده ام در چهل اربعین
سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین
ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین
اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به ام البنین
پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین
تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین
طبق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین
نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛
شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین
ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین
روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!
لگد خورده ام بسکه خوردی لگد
زمین خورده ام بسکه خوردی زمین
نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنه ات این چنین
شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز
#امام_حسین_ع
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
#خرابه
#شام
@reza_dinparvar101
من الاولین بوده و الاخرین
بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین
مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین
یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین
به قرآن، بهشت خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین
به مستی من لحظه ای شک نکن
که جوشیده ام در چهل اربعین
سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین
ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین
اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به ام البنین
پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین
تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین
طبق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین
نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛
شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین
ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین
روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!
لگد خورده ام بسکه خوردی لگد
زمین خورده ام بسکه خوردی زمین
نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنه ات این چنین
شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز
#امام_حسین_ع
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
#خرابه
#شام
@reza_dinparvar101
Forwarded from حُـسِيـنـْ جــانـ
بیتاب، در اوج انتظارم
در خواب، ولی سر قرارم
از عمه شنیده ام می آیی
بهتر شده درد بیشمارم
شب ها بغلم نبوده ای که
سر را روی سنگ می گذارم
خوش می گذرد به روی نیزه؟!
ای ماه قشنگ روزگارم!
مفقودالاثر شدی، تنت کو
شرمنده شدم که ماندگارم
مهمان خرابهء منی تو
بالا ننشین، بیاکنارم
برداشتمت ولی به زحمت
آیینهء خُرد و پُر غبارم
سوغاتی توست پس ببخشید
از اینکه شکسته گوشوارم
سنگین شده این لباس پاره
ناجور شده قد و قوارم
هرچند که جان ندارم امشب
بر غصهء بدتری دچارم
تصویر تو مبهم است و خاکی
خسته شدم از دو چشم تارم
یک نقطه نشان بده ببوسم
انداخته ای گره به کارم
معجر نه! سر تو پس گرفتم
مُردم ز لبت نفس گرفتم
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
#خرابه
#شام
🖤 @hossein_jaan
@reza_dinparvar101
در خواب، ولی سر قرارم
از عمه شنیده ام می آیی
بهتر شده درد بیشمارم
شب ها بغلم نبوده ای که
سر را روی سنگ می گذارم
خوش می گذرد به روی نیزه؟!
ای ماه قشنگ روزگارم!
مفقودالاثر شدی، تنت کو
شرمنده شدم که ماندگارم
مهمان خرابهء منی تو
بالا ننشین، بیاکنارم
برداشتمت ولی به زحمت
آیینهء خُرد و پُر غبارم
سوغاتی توست پس ببخشید
از اینکه شکسته گوشوارم
سنگین شده این لباس پاره
ناجور شده قد و قوارم
هرچند که جان ندارم امشب
بر غصهء بدتری دچارم
تصویر تو مبهم است و خاکی
خسته شدم از دو چشم تارم
یک نقطه نشان بده ببوسم
انداخته ای گره به کارم
معجر نه! سر تو پس گرفتم
مُردم ز لبت نفس گرفتم
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
#خرابه
#شام
🖤 @hossein_jaan
@reza_dinparvar101
آقاترین روزی ده شهر مدینه
روی جگر داری هزاران وصله پینه
زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری
در سینه ماتم داشتی، انکار کردی
با لختهء خون، روزه را افطار کردی
باید سرت را در بغل مادر بگیرد
داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد
بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟
آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟
ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی
بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی
فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز
چادر که خاکی بود را دیدم همانروز
رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد
رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد
در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید
خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید
آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد
تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد
تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم
دور از همه، دور از علی من گریه کردم
چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای
دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای
دیگر پی رازت نمیگردم برادر
این بار هم ناراحتت کردم برادر
پاشو تو که اهل محل را می شناسی
فتنه گر جنگ جمل را می شناسی
یک عده مأمورند آتش بر فروزند
تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند
هنگام تشییع تنت همراه زهرا
باید بگیرم چشمهای قاسمت را
***
صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند
جای حسن ابن الحسن را دوره کردند
با چه شتابی بر سر او می رسیدند
باهرچه میشد میزدند و می بریدند
ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد
مثل عسل، موم تن او کِش می آمد
#امام_حسن_ع
#شهادت
#صفر
@reza_dinparvar101
روی جگر داری هزاران وصله پینه
زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری
در سینه ماتم داشتی، انکار کردی
با لختهء خون، روزه را افطار کردی
باید سرت را در بغل مادر بگیرد
داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد
بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟
آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟
ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی
بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی
فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز
چادر که خاکی بود را دیدم همانروز
رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد
رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد
در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید
خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید
آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد
تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد
تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم
دور از همه، دور از علی من گریه کردم
چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای
دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای
دیگر پی رازت نمیگردم برادر
این بار هم ناراحتت کردم برادر
پاشو تو که اهل محل را می شناسی
فتنه گر جنگ جمل را می شناسی
یک عده مأمورند آتش بر فروزند
تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند
هنگام تشییع تنت همراه زهرا
باید بگیرم چشمهای قاسمت را
***
صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند
جای حسن ابن الحسن را دوره کردند
با چه شتابی بر سر او می رسیدند
باهرچه میشد میزدند و می بریدند
ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد
مثل عسل، موم تن او کِش می آمد
#امام_حسن_ع
#شهادت
#صفر
@reza_dinparvar101
اگرچه خلقت دنیا ز نور پنج تن باشد
کریم اهل بیت ما فقط باید حسن باشد
حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن
بگو ذکرحسن هرجا مجالی بر سخن باشد
حسین آقاست می دانم، خود من نوکرش امّا
حسن اولاست هرجا که شهید بی کفن باشد
چه فرقی می کند وقتی کریمی دوستت دارد...
گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد
به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم
ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد
شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی
شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد
همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم
که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد
تصور کن که دور سفره او دشمنان جمعند
تصور کن زن او هم حسابی بددهن باشد
کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد*
به آن معنا که پشت در یکی شان خط شکن باشد
همانکه هیزم آورده، دو تا دست ِبزَن دارد
حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد
کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن
مقرر شد مزارش خاکی و بی سینه زن باشد
*یامحسن بحق الحسن(ع)
#امام_حسن_ع
#فاطمیه
#شهادت
#صفر
@reza_dinparvar101
کریم اهل بیت ما فقط باید حسن باشد
حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن
بگو ذکرحسن هرجا مجالی بر سخن باشد
حسین آقاست می دانم، خود من نوکرش امّا
حسن اولاست هرجا که شهید بی کفن باشد
چه فرقی می کند وقتی کریمی دوستت دارد...
گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد
به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم
ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد
شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی
شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد
همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم
که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد
تصور کن که دور سفره او دشمنان جمعند
تصور کن زن او هم حسابی بددهن باشد
کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد*
به آن معنا که پشت در یکی شان خط شکن باشد
همانکه هیزم آورده، دو تا دست ِبزَن دارد
حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد
کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن
مقرر شد مزارش خاکی و بی سینه زن باشد
*یامحسن بحق الحسن(ع)
#امام_حسن_ع
#فاطمیه
#شهادت
#صفر
@reza_dinparvar101
Forwarded from حُـسِيـنـْ جــانـ
من غبارم! شرفم خاک بقیع حسن است
تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا
#رضا_دین_پرور
#امام_حسن_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#صفر
🖤 @hossein_jaan
تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا
#رضا_دین_پرور
#امام_حسن_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#صفر
🖤 @hossein_jaan
رضا که بین خراسان، صدای او پیچید
میان کوچه زمین خورد و پای او پیچید
شرار زهر، خودش را روی جگر انداخت
امام ما تک و تنها عبا به سر انداخت
به حجره، بی نفس و قدخمیده آمده بود
دراین مسیر، کشیده کشیده آمده بود
گلیم خانه ی خود را کنار اگر زده است
به کربلا دل زارش دوباره پر زده است
سرش به دامن خاک و تنش به تاب افتاد
جواد آمد و چشمش به ظرف آب افتاد
جواد آمد و دردش، دوسه برابر شد
گریز روضه او روضه های اکبر شد
حسین، بوسه به خون، لخته های اکبر داشت
ولی جواد، ز لعل پدر، سبو برداشت
میان طوس رسیده به داد او پسرش
میان طوس نپیچید در حرم خبرش
به هم نریخته با یک اشاره پیکر او
به هم نریخته خواهر، کنارِ پیکر او
خلاصه بی کس اگر مانده، دست و پا نزده
کسی به صورت او مُشتِ بی هوا نزده
رضا شهید شد اما سرش نرفت از دست
ستون پیکر او زیر چکمه ها نشکست
لبش اگرچه ترک خورده، نیزه بینش نیست
کسی مزاحم ذکر حسین حسینش نیست
فدای آنکه به روی تنش غم ازل است
هزار و نهصد و پنجاه ضربه، لااقل است
فدای آنکه گلویش به درد دشمن خورد
ز پشت، ضربه بی نظم و نامعین خورد
زغارت تن او کسب و کار، سکه شده
فدای آنکه سرِ وقت، تکه تکه شده
#امام_رضا_ع
#شهادت
#امام_حسین_ع
@reza_dinparvar101
میان کوچه زمین خورد و پای او پیچید
شرار زهر، خودش را روی جگر انداخت
امام ما تک و تنها عبا به سر انداخت
به حجره، بی نفس و قدخمیده آمده بود
دراین مسیر، کشیده کشیده آمده بود
گلیم خانه ی خود را کنار اگر زده است
به کربلا دل زارش دوباره پر زده است
سرش به دامن خاک و تنش به تاب افتاد
جواد آمد و چشمش به ظرف آب افتاد
جواد آمد و دردش، دوسه برابر شد
گریز روضه او روضه های اکبر شد
حسین، بوسه به خون، لخته های اکبر داشت
ولی جواد، ز لعل پدر، سبو برداشت
میان طوس رسیده به داد او پسرش
میان طوس نپیچید در حرم خبرش
به هم نریخته با یک اشاره پیکر او
به هم نریخته خواهر، کنارِ پیکر او
خلاصه بی کس اگر مانده، دست و پا نزده
کسی به صورت او مُشتِ بی هوا نزده
رضا شهید شد اما سرش نرفت از دست
ستون پیکر او زیر چکمه ها نشکست
لبش اگرچه ترک خورده، نیزه بینش نیست
کسی مزاحم ذکر حسین حسینش نیست
فدای آنکه به روی تنش غم ازل است
هزار و نهصد و پنجاه ضربه، لااقل است
فدای آنکه گلویش به درد دشمن خورد
ز پشت، ضربه بی نظم و نامعین خورد
زغارت تن او کسب و کار، سکه شده
فدای آنکه سرِ وقت، تکه تکه شده
#امام_رضا_ع
#شهادت
#امام_حسین_ع
@reza_dinparvar101
Forwarded from حُـسِيـنـْ جــانـ
به شوق و ذوق زیارت، دلم چه محزون شد
مسیلِ کوثرِ چشمم شریعه ی خون شد
فراق دیدم و قلبم دوباره مجنون شد
کتیبه های حرم آه... سِرّ ِ مکنون شد
کبوترم که غریبانه باز مدفون شد
نگو که نوکرت از این حریم بیرون شد
دلم گرفته در این روزها برای حسن
خدا کند بشود باز، سامرای حسن
#امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت
#سامرا
@reza_dinparvar101
💠 @hossein_jaan
مسیلِ کوثرِ چشمم شریعه ی خون شد
فراق دیدم و قلبم دوباره مجنون شد
کتیبه های حرم آه... سِرّ ِ مکنون شد
کبوترم که غریبانه باز مدفون شد
نگو که نوکرت از این حریم بیرون شد
دلم گرفته در این روزها برای حسن
خدا کند بشود باز، سامرای حسن
#امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت
#سامرا
@reza_dinparvar101
💠 @hossein_jaan
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
دور او یکسره بودند برادرهایش
چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
#حضرت_معصومه_س
#شهادت
@reza_dinparvar101
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
دور او یکسره بودند برادرهایش
چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
#حضرت_معصومه_س
#شهادت
@reza_dinparvar101
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را
زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را
گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد
پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را
حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد
نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را
گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود
خانه به خانه بردم، این بار محترم را
یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود
با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را
سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند
آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را
زهرا میان بستر، رویش کبود بوده
بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را
او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار
چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را
زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد
رویش نشد بگوید بردار زیورم را
طبق روال مادر، روضه فقط حسین است
رفتم به کربلایت، پایان منبرم را
از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم
گودال را بگویم یا غارت حرم را
اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب
در بین کوفه تنها نگذار دخترم را
حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد
زینب اگر بگوید، بردند معجرم را
#امام_علی_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را
گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد
پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را
حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد
نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را
گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود
خانه به خانه بردم، این بار محترم را
یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود
با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را
سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند
آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را
زهرا میان بستر، رویش کبود بوده
بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را
او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار
چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را
زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد
رویش نشد بگوید بردار زیورم را
طبق روال مادر، روضه فقط حسین است
رفتم به کربلایت، پایان منبرم را
از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم
گودال را بگویم یا غارت حرم را
اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب
در بین کوفه تنها نگذار دخترم را
حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد
زینب اگر بگوید، بردند معجرم را
#امام_علی_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
غالباً عاشق به معشوق و تمنایش خوش است
دل به دلدارش خوش و سائل به آقایش خوش است
مجلس ویران نشین پائین و بالایش خوش است
امشبش تاریک، اما صبح فردایش خوش است
دورهء آل سعود و دشمنی رد می شود
صحن و ایوان بقیع ما چو مشهد می شود
مکتب ما با امام صادقش پُر رونق است
هرکجا که روضه اش برپاست نور مطلق است
گرچه بی زائر شده، اما همیشه برحق است
نام او در هر حسینیه به روی بیرق است
تا بقیع خلوتش، هرشب صدایم می رسد
او بخواهد خرج راه کربلایم می رسد
شرمگین از آتش سرد تنور صادقیم
با پشیمانی سر راه عبور صادقیم
باحسین گفتن همیشه در حضور صادقیم
گریه کن زهراست، ما هم دور نور صادقیم
گریه کن زهراست، وقتی در به آتش می کشند
در مدینه خانه را، با ضربه آتش می کشند
از در و دیوار، دشمن سرزده در خانه ریخت
آتش بغض خودش را بر سر پروانه ریخت
نیمه شب قلب عیالش ناجوانمردانه ریخت
دور آقا جای شاگردانِ او بیگانه ریخت
بی حیایی با جسارت جانمازش را کشید
دید افتاده عبایش بر زمین، با پا کشید
بد دهان ها، تیغ را بر صورت گُل می کِشند
پیرمردی را میان کوچه با هُل می کِشند
چون ندارد پای بیجانش تحمّل می کِشند
دستهای بسته اش را بی تعادل می کِشند
آنهمه همسایه اش کو؟! بوالحسن هم گریه کرد
بارها افتاد و شاه بی کفن هم گریه کرد
گرچه بین کاخ رفته، با کسی درگیر نیست
بی عمامه بر سرش صد قبضهء شمشیر نیست
محکم است و پیکرش در حالت تغییر نیست
هم عصا هم سنگ در دست جوان و پیر نیست
رفته زیر دست و پای اسب، با جنجال نه!
رفته بین نیزه داران، در ته گودال نه!
نیمهء شب شد اسیر و دیر خانه برنگشت
در پی جسم هزاران پاره اش خواهر نگشت
هیچکس دنبال جای بوسه بر حنجر نگشت
ساربان در خاک و خون دنبال انگشتر نگشت
تا چهل منزل، کسی در امتداد سر نرفت
فکر نامحرم به سوی چادر و معجر نرفت
#امام_صادق_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
دل به دلدارش خوش و سائل به آقایش خوش است
مجلس ویران نشین پائین و بالایش خوش است
امشبش تاریک، اما صبح فردایش خوش است
دورهء آل سعود و دشمنی رد می شود
صحن و ایوان بقیع ما چو مشهد می شود
مکتب ما با امام صادقش پُر رونق است
هرکجا که روضه اش برپاست نور مطلق است
گرچه بی زائر شده، اما همیشه برحق است
نام او در هر حسینیه به روی بیرق است
تا بقیع خلوتش، هرشب صدایم می رسد
او بخواهد خرج راه کربلایم می رسد
شرمگین از آتش سرد تنور صادقیم
با پشیمانی سر راه عبور صادقیم
باحسین گفتن همیشه در حضور صادقیم
گریه کن زهراست، ما هم دور نور صادقیم
گریه کن زهراست، وقتی در به آتش می کشند
در مدینه خانه را، با ضربه آتش می کشند
از در و دیوار، دشمن سرزده در خانه ریخت
آتش بغض خودش را بر سر پروانه ریخت
نیمه شب قلب عیالش ناجوانمردانه ریخت
دور آقا جای شاگردانِ او بیگانه ریخت
بی حیایی با جسارت جانمازش را کشید
دید افتاده عبایش بر زمین، با پا کشید
بد دهان ها، تیغ را بر صورت گُل می کِشند
پیرمردی را میان کوچه با هُل می کِشند
چون ندارد پای بیجانش تحمّل می کِشند
دستهای بسته اش را بی تعادل می کِشند
آنهمه همسایه اش کو؟! بوالحسن هم گریه کرد
بارها افتاد و شاه بی کفن هم گریه کرد
گرچه بین کاخ رفته، با کسی درگیر نیست
بی عمامه بر سرش صد قبضهء شمشیر نیست
محکم است و پیکرش در حالت تغییر نیست
هم عصا هم سنگ در دست جوان و پیر نیست
رفته زیر دست و پای اسب، با جنجال نه!
رفته بین نیزه داران، در ته گودال نه!
نیمهء شب شد اسیر و دیر خانه برنگشت
در پی جسم هزاران پاره اش خواهر نگشت
هیچکس دنبال جای بوسه بر حنجر نگشت
ساربان در خاک و خون دنبال انگشتر نگشت
تا چهل منزل، کسی در امتداد سر نرفت
فکر نامحرم به سوی چادر و معجر نرفت
#امام_صادق_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
Forwarded from عریضه "اشعار رضا دین پرور"
شرحی کنار سورهء کوثر گذاشتی
بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی
طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی
حالی نداشتی و به هنگام هلهله
سر را به روی دامن مادر گذاشتی
کمتر به در بزن سر خود را، دلم شکست
با لکه های خون که روی در گذاشتی
یک آب گفتی و بغلش چند یا حسین
پهلوی آب روضهء دلبر گذاشتی
کف میزدند دور تو گرچه کنیزها
کی یک گلوی تشنه به خنجر گذاشتی
با این تنی که رفته غریبانه روی بام
غصه برای چند کبوتر گذاشتی
خواهر نداشتی بخورد سیلی از همه
جایی برای روضه معجر گذاشتی
#امام_جواد_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی
طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی
حالی نداشتی و به هنگام هلهله
سر را به روی دامن مادر گذاشتی
کمتر به در بزن سر خود را، دلم شکست
با لکه های خون که روی در گذاشتی
یک آب گفتی و بغلش چند یا حسین
پهلوی آب روضهء دلبر گذاشتی
کف میزدند دور تو گرچه کنیزها
کی یک گلوی تشنه به خنجر گذاشتی
با این تنی که رفته غریبانه روی بام
غصه برای چند کبوتر گذاشتی
خواهر نداشتی بخورد سیلی از همه
جایی برای روضه معجر گذاشتی
#امام_جواد_ع
#شهادت
@reza_dinparvar101
اگرچه دیدی از دشمن جسارت
اگرچه رفته ای بین عمارت
خجالت می کشی از بعد غارت
رقیه با تو بوده در اسارت
تو هم دور و برش آتش گرفتی
برای معجرش آتش گرفتی
#امام_محمد_باقر_ع
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
@reza_dinparvar101
اگرچه رفته ای بین عمارت
خجالت می کشی از بعد غارت
رقیه با تو بوده در اسارت
تو هم دور و برش آتش گرفتی
برای معجرش آتش گرفتی
#امام_محمد_باقر_ع
#حضرت_رقیه_س
#شهادت
@reza_dinparvar101