عریضه "اشعار رضا دین پرور"
1.19K subscribers
155 photos
71 videos
1 file
12 links
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام)
*تنها صفحه رسمی*
Download Telegram
خوردم زمین بابا بگو چشم نظر چیست؟
این آبله، این زخم، این خون جگر چیست؟

ازشام بد گفتند و من دیدم به چشمم
من تازه فهمیدم پدر درد کمر چیست؟

زیبایی دختر به موهای بلند است
حالا که مویم سوخته، سنجاق سر چیست؟

جز خواهرت زینب کس دیگر نفهمید
ضرب لگدهایی که خوردم بی خبر چیست؟

عمه عصای دخترت بود و می افتاد
می خورد سیلی جای من زود و می افتاد

در این خرابه دخترت هیئت گرفته
شیرین زبانت حیف که لکنت گرفته

دیشب صدایت کردم و مُشتی به من خورد
حالا صدایم موقع صحبت گرفته

دستم به دیوار و شدم پهلو شکسته
قدم شبیه فاطمه حالت گرفته

بازار شام و گوشواره خونی از من...
چندی است که خواب خوش و راحت گرفته

حالا منم با چشم های بی فروغی
ماها کجا دروازه ای با آن شلوغی!

تو فکر کن دارم هوای گوشواره
تو فکر کن درد آمده این گوش پاره

تو فکر کن دلتنگ آغوش تو هستم
شب ها که می چینم برای تو ستاره

آنقدر پیرم کرده اینجا طعنه ها که
اصلاً لباس نو نمیخواهم دوباره

بابا تمام شام را هم که بگردی
دیدی کنیزی را به این قدّ و قواره!

از صبح، دست و پام افتاده به لرزه
وای از شراب و تشت و آن مردان هرزه

#حضرت_رقیه_س
#شام

@reza_dinparvar101
روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد
بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد!
هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد
پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد

با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود...
شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود

وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط
چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط
از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط
در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط

با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد
صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد

انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت
در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت
بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت
با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت

لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است
بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است

آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است
بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است
ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است...
میخ ثقیفه، سال ها در انتظارش بوده است

مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست
آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست

در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود
یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود
زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود
محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود

ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین
صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین!

یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت
هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت...
کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت
راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت

با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن
امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن

آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود
از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود
از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود
بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود

قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید
سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید

#حضرت_محمد_ص
#حضرت_زهرا_س
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
ای خدای اَحدم، بی کس و تنها ماندم
زیر آوارِ فریب و غم دنیا ماندم

بین امواج گناهان خودم غرق شدم
ساحل خشک شدم، تشنهء دریا ماندم

گریه کردن هنر روز مبادای من است
گرچه محتاج همان روز مبادا ماندم

من دلم سوخت که دلسوختهء تو نشدم
آه! آخر چکنم با جگر واماندم!

هرکسی دید خرابم سر من داد کشید
باز گفتی همه جا پای تو رسوا .... ماندم

سفره ای باز شد و باز مرا بخشیدند
باز هم در عجب رحمت زهرا ماندم

با همان دست شکسته که دعایم میکرد
کمکم کرد و درِ خانهء مولا ماندم

جان زینب به لبم شهد شهادت بچشان
کاروان رفت و من بی سر و پا جاماندم

دختری آبله و سلسله و صد گله داشت
گفت در حسرت یک بوسهء بابا ماندم

گفت بابا بغلم کن، لگدم می زد زجر
تو که رفتی وسط حلقهء اعدا ماندم

جان من را گذر از کوچه و بازار گرفت
عمه دور و بر من بود که حالا ماندم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
وصل، بر خوبان رسید... آه و گرفتاری به ما
می رسید ای کاش گاهی وقت دیداری به ما

مال بد را بیخ ریش صاحبش انداختند
کِی می اندازد نگاهش را خریداری به ما

دلبری وقت گدایی، دل شکسته بودن است
تا بیفتد نیمه ی شب، راه دلداری به ما

عیب چشم پر خطا را اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم، می آید فقط زاری به ما

هر طرف رفتیم... اما مجلست کم آمدیم
خُب کم آوردیم! آقاجان بده یاری به ما

سفره را انداختی، ما زیر و رویش کرده ایم
یوسف زهرا نداری پس چرا کاری به ما

ای که خونِ چشمت از پرونده ی سنگین ماست
بی وفا هستیم اما تو وفاداری به ما

آبروی رفته ی ما بده دست علی
از نجف مولا توجه کرده مقداری به ما

هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده ایم...
زهر شد از غربتش انگار، افطاری به ما

آخرش با نوکری و خاکبوسی درش
می رساند دختر او تاج درباری به ما

آن سه ساله درد پهلو را تحمل کرد و گفت:
کِی رسانده چکمه های زجر، آزاری به ما

نه کسی آتش زده پشت در ویرانه را
نه هجوم آورده میخ و کنج دیواری به ما

این سحر، مویی ندارم که ببافم پیش تو
خورده چنگ مردمان کوچه بازاری به ما

من سه سالم هست اما چون زن صد ساله ام
طعنه های بد زدند این بار، بسیاری به ما

#مناجات_امام_زمان_عج
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم
تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم

دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد
در کوله ام جز نالهء فردا ندارم

با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت
چیزی برای محشر کبرا ندارم

من را بزن تا حال نفسم جا بیاید
اما نگو دیگر برایت جا ندارم

خشم تو هم هرچند از روی علاقه است
من طاقت ناراحتی ات را ندارم

این آخر عمری شتر دیدی ندیدی
سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم

با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی
کاری به کار نوکر زهرا ندارم

بین نجف جان مرا باید بگیری
چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم

دنیای بی کرببلا یعنی جهنم
بی کربلا امیّد به دنیا ندارم

مهمانی تو آمد و کاری نکردم
دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم

وا کن گره های مرا جان رقیه
آن دختری که گفت من بابا ندارم

با لکنت روی زبانش گفت عزیزم
حالا که با سر آمدی، من پا ندارم

حالا که دیدم سوخته تر بودی از من
دیگر گلایه از سر سقا ندارم

این شهر را روی سر خود می گذارم
هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
خودت جلوه دادی، گُل و خارها را
و طوفان زدی دشت و گلزارها را

ای ابرِ خطاپوشِ بارانی من!
بگیر از دل و سینه زنگارها را

گداهای شب را ملامت نکردی
کشیدی در آغوش، بیدارها را

در خانه ات را به مردم نبستی
فقط راه دادی گرفتارها را

همینکه یکی درد دل کرد با تو
دوا کرده ای درد بیمارها را

رجب ... ماه شعبان ... و ماه خدا... آه!
چه راحت ضرر کردم افطارها را

دوباره به مهمانی ات دعوتم کن
دوباره بکش ناز سربارها را

یکی گفت حسین و همه گریه کردند
همانجا خریدی گنهکارها را

به زحمت خودش می رساند به زهرا
رقیه تقاضای زواّرها را

رقیه مجیب و رقیه اجابت
ببین دور این کعبه اصرارها را

صدا زد پدرجان نبودی ببینی
که دیدم ته شام و بازارها را

نخوردم زمین گرچه صد ضربه خوردم
گرفتم بجان تو دیوارها را

یتیم خودت را دوباره بغل کن
عوض کن کمی طرز رفتارها را

#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
قرآن گرفتم بر سرم، در شامِ احیای خودم
شد دامن خاکی من، معراجِ لیلای خودم

بالانشینی خانهء ویران نشینی آمده
عمه کمک کن پا شوم این دفعه از جای خودم

آن روسری پاره و گلدار را گم کرده ام
تا لخته خون پنهان کنم در موی زیبای خودم

صدبار پیش دختر شامی زمین افتاده ام
اما نیفتادم هنوز از چشم بابای خودم

سنگی که خورده بر سر تو، بر سر من خورده است
شد بالش زیر سر من، سنگ خارای خودم

اصلاً نمی بینم تنت را با دو چشم دَرهَمَم
لابد بغل کردی مرا، خوش قدّ و بالای خودم!

دستم النگوی طلایی بود که دست همه است
رفتم حراجی های شام از بخت تنهای خودم

شلاق را کج کرد و زد، گفتم نزن، لج کرد و زد
سیلی دو دستی خورده ام من مثل زهرای خودم

از درد پهلو که می افتادم زمین، آن بی حیا
مستانه می زد با لگدها عمه را جای خودم

آتش گرفتم تا زنی چیزی برایم پرت کرد
بد گفت بخشیدم به تو، از نان و خرمای خودم!

از ناقه که خوردم زمین، ای کاش پایم می شکست
رفتم میان بزم می، امروز با پای خودم

با چوب، محکم بر لبت می زد میان تشت زر
با مُشت، محکم می زدم آنجا به لبهای خودم

از حرف مردم خسته ام، من بار خود را بسته ام
در خواب دیدم می پزم، با گریه حلوای خودم

#محرم
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
"دودمه حضرت رقیه سلام الله علیها"

این سر نیزه نشین بین طبق، مادریَ است
رجزش حیدری است
دختر فاطمه هم فاطمهء دیگریَ است
رجزش حیدری است

#محرم
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
شمع که میسوخت را پروانه تحویلش گرفت
عاقل آواره را دیوانه تحویلش گرفت

زحمت آشفته ها را از سر خود کم نکرد
گیسویی که شد پریشان، شانه تحویلش گرفت

من فراری بودم از رب کریمی که سحر
بنده ای بیچاره را جانانه تحویلش گرفت

با هیاهو و هوار و داد من کاری نداشت
بی کسی را باز بی صبرانه تحویلش گرفت

فرق دارد او حسابش با همه چون دیده ام
هر که خسران دیده، بی بیعانه تحویلش گرفت

من دلم آباد بود اما خرابش کرده ام
باز هم این خانه را ویرانه تحویلش گرفت

سائل باب الجوادم آی مردم بشنوید...
اینکه محتاج است صاحبخانه تحویلش گرفت

خوشه ی انگور ما را از نجف می آورند
مست را ساقی به یک پیمانه تحویلش گرفت

خوش بحال هر کسی که آشنا شد با حسین
هر کسی شد با گنه بیگانه ... تحویلش گرفت

من سری را می شناسم که بریدند از قفا
آن سر پُر زخم که ریحانه تحویلش گرفت

رفت سر بر روی نیزه فاطمه زد بر سرش
رفت سر بین طبق، دردانه تحویلش گرفت

#مناجات_با_خدا
#محرم
#حضرت_رقیه_س
#شب_جمعه

@reza_dinparvar101