Rahil💚میلیاردر سکسی و منزوی💚
1.49K subscribers
21 files
43 links
مترجم:🌸راحیل🌸
🟠ذوب شدن[جلد۴ برادران استیل (فایل آماده فروشی)
🔵همسر همتای پدرخوانده مافیا(فایل آماده فروشی)
🟢میلیاردر سکسی و منزوی(فایل آماده فروشی)
سایر رمان ها:
@novelsrah
@rahilasha
@rahillro
عیارسنج ها و فایل های رایگان:
@tarjomehayerahil
Download Telegram
Rahil💚میلیاردر سکسی و منزوی💚
#melt #part_140 #رمان_ذوب_شدن #جلد_چهارم_برادران_استیل _اون هیچ آسیبی به من نمیرسونه و توی اعماق قلبم، من اینو باور کردم. _اون پریشون و ناراحته. دخترش یکی از بیمارهای من بود و در نهایت خودش رو کشت. لبم رو گاز گرفتم تا اشک هایی که داشت باز از…
#melt

#part_141

#رمان_ذوب_شدن

#جلد_چهارم_برادران_استیل



_هنوزم هیچ بهانه‌ای برای رفتار کردن باهات به این شکل وجود نداره

از نظر تئوری من موافقت کردم اما احساسی که الان داشتم..... احساس ناکافی بودن توی شغلم.... احساس مزخرف و افتضاحی که داشتم و به این دلیل موجه نبود که آرزو می‌کردم که‌ ای کاش می‌تونستم به گذشته برگردم و ببینم چه چیزی رو از دست داده بودم، تا توجه بهتری داشته باشم.....همه این ها باعث میشد نمی‌تونستم موافقت کنم و هم رای باشم. اون نامه بهم چنگ زده بود.. من باید میدادمش به یه وکیل. باید اون رو توی پرونده میذاشتم. من باید اجازه می‌دادم که همکارم و وکیلم اون رو بررسی کنن. اما این کار رو نکرده بودم. اون نامه رو نگه داشته بودم. و حالا دیگه خیلی دیر شده بود. نمی‌تونستم بحث این موضوع رو بالا بیارم.

_واقعا میگم، من حالم خوبه، فقط بیخیالش شو و کوتاه بیا، باشه؟

_تو هنوز واسه شام آماده‌ای؟

شام، گندش بزنن. خب، یه دختر باید غذا بخوره. دوباره دماغم رو پاک کردم و ایستادم.

_البته، بیا برای شام بیرون بریم

اولیور ایستاد و بعد دستش رو به طرف صورتم دراز کرد و قطره اشکی که روی گونه ام سرازیر شده بود رو پاک کرد.

گفت؛

_متاسفم که تو از این چیزها گذشتی، همون طور که می تونی تصور کنی، توی نفرولوژی کودکان، من هم چند بیمار رو از دست دادم.

_و اون ها کودک بودن. این باید خیلی بدتر باشه. متاسفم، اولیور

اون لب‌ هاش رو به هم فشرد.

_ای کاش میتونستم بهت بگم که بهش عادت کن

سرش رو تکونی داد.

_من که مطمئنا نتونستم بهش عادت کنم.