راهک، راهنمای کتاب
1.49K subscribers
13.4K photos
1.07K videos
1.49K files
10.3K links
راهنمای کتاب
Download Telegram
«آدمی در هر جمع نخست به تطبیق و همخو شدن با دیگران نیاز دارد. از این‌رو هرچه جمع بزرگ‌تر باشد، کسل‌کننده‌تر است. هر کس فقط وقتی که تنهاست می‌تواند آن‌گونه که خود هست باشد. پس هر کس که تنهایی را دوست نمی‌دارد، دوستدار آزادی هم نیست. هر جمعی از افراد خود می‌خواهد که از فردیت خود صرف‌نظر کنند و هر چه فردیت انسان با ارزش‌تر باشد چشم‌پوشی از آن به خاطر جمع دشوارتر است. بنابراین هر کس دقیقاً متناسب با ارزش خود، به تنهایی پناه می‌برد، آن را تحمل می‌کند و دوست میدارد.»

#بریده_کتاب

@kaaghaz
«بلینسکی:

ما ادبیات نداریم. فقط یک مشت شاهکار ادبی داریم و این هم با توجه به جمعیتمان چیز عجیبی نیست. در کشورهای خیلی کوچک‌تر از روسیه هم هر از چندی هنرمند نابغه‌ای پیدا می‌شود. اما ما در مقام یک ملت ادبیات نداریم، چون چیزی که داریم مال خودمان نیست، مثل یک مهمانی که همه‌ی حاضران با لباس مبدل در آن شرکت می‌کنند — بایرون، ولتر، گوته، شیلر، شکسپیر و... من خودم را هنرمند نمی‌دانم. نمایش‌نامه‌ام چنگی به دل نمی‌زند. شاعر هم نیستم. سرودن شعر کنشی ارادی نیست. وقتی همه‌مان دست‌و‌پا می‌زنیم که در لحظه‌ی حال حضور داشته باشیم، شاعر حقیقی غایب است. می‌توانیم در لحظه‌ی آفرینش او را ببینیم که گوشه‌ای نشسته و قلمش را در دست گرفته، بی‌آن‌که چیزی بنویسد. به محض این‌که قلمش به حرکت درمی‌آید، لحظه‌ی آفرینش از دستمان می‌لغزد و آن را از کف می‌دهیم. شاعر در آن لحظه کجا می‌رود؟ معنای هنر در پاسخ این سؤال نهفته است. کشف این موضوع، درک آن، فهمیدن تفاوت میان لحظه‌ای که این اتفاق رخ می‌دهد یا نمی‌دهد، کل هدف من در این زندگی است. به نظر من، در کشور ما [روسیه‌ی تزاری] که سخن گفتن از آزادی ممکن نیست چون اصلاً آزادی‌ای نداریم، و به همین ترتیب از علم و سیاست هم نمی‌شود حرف زد، این هدفِ کوچک و حقیری نیست. در این مملکت وظیفه‌ی یک منتقد دوچندان است. اگر چیزی در مورد هنر بفهمیم، در واقع چیزی از آزادی فهمیده‌ایم و از علم و سیاست و تاریخ، چون همه‌چیز این جهان دوش‌به‌دوش هم و برای رسیدن به غایتی به پیش می‌روند که غایت من هم بخشی از آن است.»
کتاب اول، ص۵۶ و ۵۷

#بریده_کتاب #نمایشنامه

@kaaghaz
این برشی از کتاب #در_حال_و_هوای_جوانی است. تاریخ یادداشت ۱۱ مهر ۱۳۴۳ است، نخستین روزهای سفر مسکوب به فرانسه. او به ماندگاری خانه‌های قدیمی در فرانسه و تخریب چنین خانه‌هایی در تهرانِ آن دوران اشاره دارد:

«دیروز با جمعی از بورسیه‌های A.S.T.E.F. رفتیم به شارتر. ساعت ده صبح رسیدیم. گشتی زدیم و ساعت ده‌و‌نیم همراه راهنمایی برای تماشای شهر راه افتادیم. خانه‌هایی را که هشتصد سال پیش ساخته‌اند و هنوز مسکون است، کوچه‌های قرون وسطایی و پل‌ها و تکه‌هایی از باروی بازمانده‌ی شهر را نشانمان داد. درست مثل خودمان هستند که یک خانه‌ی صد سال پیش در پایتخت کشور شاهنشاهی نمی‌توان یافت و هرچه خانه‌ی صفوی در اصفهان بود یا خراب شده و یا خرابش کرده‌اند. دست به خرابی خودمان را کمتر ملتی دارد.»

#بریده_کتاب #خاطرات

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
در این چند سال جشن‌نامه‌های متعددی برای بزرگان فرهنگ ایران تدوین و منتشر شده است. یکی از بهترین این جشن‌نامه‌های کتابی است که چند سال پیش به کوشش امید طبیب‌زاده در بزرگداشت ابوالحسن نجفی منتشر شد.

این کتاب بر خلاف اغلب جشن‌نامه‌ها می‌تواند توجه مخاطبانی جز مخاطبان متخصص را هم جلب کند، چرا که مطالب متنوعی را در خود جای داده؛ از داستان گرفته تا خاطره و مقاله‌های علمی در حوزه‌های زبانشناسی و وزن شعر. این تنوع البته برآمده از گستره‌ی فعالیت‌های نجفی است. همچنین مصاحبه‌ی بلندی، که در آغاز کتاب آمده و تقریباً نیمی از کتاب را گرفته، بسیار آموزنده و خواندنی است. خلاصه در کتاب داستانها و مطالبی از فوئنتس، دوراس، عبدالله کوثری، موراویا، رنه ولک، علی‌اشرف صادقی، فتح‌الله مجتبائی، بهمن فرمان‌آرا، منوچهر بدیعی، احمد سمیعی و... آمده. سر آخر این که کتاب قیمت بسیار مناسب دارد: ۷۳۰ صفحه در قطع وزیر و جلد گالینگور، ۱۲۵۰۰ تومان. در ادامه بندی از مقاله‌ی فتح‌الله مجتبائی را، که درباره‌ی ریشه‌ی چند واژه است، می‌خوانید:


فُلان، فُلانی

«فُلان» و «فُلانی» که از دیرباز در تازی و پارسی به کار می‌رفته است، اصل لاتینی دارد. در جنگ‌های صلیبی مسیحیان یا فرانک‌هایی که در فلسطین می‌ماندند و توطّن اختیار می‌کردند، به‌تدریج با مردم بومی درمی‌آمیختند و ازدواج می‌کردند، و به کودکانی که از این ازدواج‌ها تولد یافته بودند «پولانی» گفته می‌شد، که همان pullani لاتینی و poulain فرانسوی است. اصل کلمه در لاتینی pullus است که به معنی نوزاد هر جانور و جوجه‌ی پرندگان است، و این معنای اخیر است که در زبان عربی باقی است، و اگر بر غیر مردمان اطلاق شود الف و لام تعریف می‌گیرد: «فُلان و فُلانة بغَیرِ الف و لام کِنایةٌ عَنِ البَهائِم، فیُقال رَکبت الفُلانَ و جَلَبْتُ الفُلانةَ.» (مصباحُ‌المُنیر).

جشن‌نامه‌ی ابوالحسن نجفی | به کوشش امید طبیب‌زاده | نشر نیلوفر | ۷۳۰ صفحه، وزیری گالینگور | ۱۲۵۰۰ تومان

#پیشنهاد #معرفی_کتاب #بریده_کتاب

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
#بریده_کتاب
‏از کتاب "روایتی از زندگی و زمانه‌ی اکبر هاشمی‌رفسنجانی"، جعفر شیرعلی‌نیا، نشر سایان، ۱۳۹۵

علی بزرگیان
https://goo.gl/Kwo2SY

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
کتاب «هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی» نامه‌های صادق هدایت به شهیدنورائی است. این کتاب را انتشارات چشم‌انداز در سال 1379 در پاریس منتشر کرد. هدایت در نامه‌ای به تاریخ ۸ شهریور ۱۳۲۵ یک بند درباره‌ی شاهکار جیمز جویس، رمان «اولیس»، نوشته است. «اولیس» تاکنون به فارسی منتشر نشده است، اگرچه منوچهر بدیعی چندین سال پیش آن را به فارسی درآورده. برشی از نامه‌ی هدایت را در زیر بخوانید:

«همانطور که مژده داده بودید [اولیس] جلد شیک اما ناراحتی دارد چون کلفت است و به اشکال می‌شود خواند، با وجود این تا حالا نصفش را خوانده‌ام. شکی نیست که این کتاب یکی از شاهکارهای انگشت‌نمای ادبیات است و راه‌های بسیاری به نویسندگان بعد از خودش نشان داده و هنوز هم خیلی‌ها از رویش گَرده برمی‌دارند اما خواندنش کار آسانی نیست و فهمش کار مشکل‌تری است. من که نمی‌توانم چنین ادعایی را داشته باشم ولی مطلبی که آشکار است نویسنده‌ی وحشتناک نکره‌ای دارد که شوخی‌بردار نیست.»

هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورائی | صادق هدایت (به کوشش ناصر پاکدامن) | انتشارات چشم‌انداز (پاریس)

#بریده_کتاب

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
✂️«چین و ژاپن» سفرنامهٔ کازانتزاکیس به خاور دور است. برشی از کتاب را در این پست بخوانید و بخشی از مقدمه دربارهٔ کتاب را از طریق لینک انتهای مطلب بخوانید:


«کانوتان یو، یک نقاش بزرگ، سه قرن پیش می‌زیست [...]
روزی راهب بزرگ یک صومعۀ بودایی دستور نقاشی یک پردۀ تاشو را داد. همه بی‌صبرانه منتظر بودند که نقاش بزرگ کارش را تمام کند تا از آن لذت برند. سرانجام کانوتان یو به راهب بزرگ خبر داد که پرده تمام شده است. راهب بزرگ‌ترین جامه‌اش را پوشید و پایین آمد؛ نقاش پوشش پرده را برداشت، راهب بزرگ خم شد و درنگریست: پیرمردی با ریش دراز ایستاده در زیر درختان، به دوردست خیره بود. پشت سر او دو جوان به احترام ایستاده بودند. راهب بزرگ بی‌درنگ دریافت که پیرمرد لی‌پو، شاعر بزرگ چینی، بود که پیش از آن هماره با قرابۀ شرابی آویخته بر پشت و آبشاری جاری در پیش رویش نقاشی می‌شد که شاعر ایستاده بود و آن را تحسین می‌کرد. در نقاشی کانو قرابۀ شراب وجود داشت -اما آبشار کجا بود؟
راهب بزرگ شگفت‌زده پرسید: «این لی‌پو نیست؟»
«چرا، لی‌پو است
«پس آبشار کجاست؟»
نقاش، خاموش، رفت و در مقابل را باز کرد، باغ صومعه نمایان شد و، در میان صخره‌ها، آبشاری کوچک و زلال جاری بود. راهب بزرگ فهمید، لبخند زد، سر تکان داد و با تعظیمی ژرف از نقاش سپاسگزاری کرد.
هیچ‌چیز مانند این داستان کوچک دریافت ژاپنی‌ها را از هنر چنین آشکارا تصویر نمی‌کند. هنر، در نزد ژاپنی‌ها، به‌گونه‌ای ناگسستنی با طبیعت درمی‌آمیزد، آن را ادامه می‌دهد و کامل می‌کند.»

📍لینک مطلبی دربارۀ کتاب برگرفته از مقدمه:
https://goo.gl/nKrYLK


چین و ژاپن | نیکوس کازانتزاکیس | محمد دهقانی |نشر نی | ۳۸۴ص. رقعی | ۳۸۰۰۰تومان

#بریده_کتاب #پیشخان

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
کدام زمین ناشادتر است؛ مینوی خرد

از توییتر اهل هوا:
«‏پرسید دانا از مینوی خرد، که کدام زمین ناشادتر است؟
مینوی خرد پاسخ داد:
"آن زمینی آزرده‌تر است که مردِ مقدّسِ بی‌گناهی را در آن بکشند."»/ از مینوی خرد

از مدخل مینوی خرد در ویکی‌پدیای فارسی:
«دادستان مینوی خرد یا به اختصار مینوی خرد کتابی به زبان پارسی میانه است که صورت پهلوی و پازند آن و نیز ترجمه‌هایی به سنسکریت و فارسی کهن (هم نظم و هم نثر) باقی مانده است.
این اثر به صورت مجموعهٔ پرسش‌هایی است که «دانا»نامی از مینوی خرد (روح عقل) می‌کند و پاسخ‌هایی که مینوی خرد به پرسش‌های وی می‌دهد. واژهٔ "دادستان" که در نام کامل کتاب دیده می‌شود به معنی حکم، رأی یا فتواست.»

مینوی خرد | ترجمهٔ احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار | نشر توس | ۱۳۶ صفحه | ۱۹۰۰۰ تومان

#بریده_کتاب #توییتر

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
خبر بد؛ دکتر باطنی درگذشت

▪️دکتر محمدرضا باطنی در ۸۷سالگی درگذشت. او از پایه‌گذاران رشتهٔ زبانشناسی مدرن در دانشگاه تهران بود و یک بار پیش از انقلاب به‌اجبار بازنشسته‌اش کردند (موقت) و یک‌بار پس از انقلاب (برای همیشه). در گفت‌وگویی با سیروس علی‌نژاد گفته بود عاشق تدریس است و هر مقاله‌ای که می‌نویسد ابتدا به‌قصد تدریس می‌نویسد و به همین دلیل در این زمینه کم‌کار است، اگرچه چند مجموعه مقالهٔ خواندنی از او به جا مانده. آنچه او را از دانشگاه جدا کرد صراحت کلام و حق‌طلبی و پایبندی به اصول اخلاقی‌ای است که از کودکی به آن‌ها اعتقاد داشت و سختگیرانه به آن‌ها عمل می‌کرد. باطنی در محضر بزرگ‌ترین زبانشناسان جهان، مایکل هالیدی و نوام چامسکی، تحصیل کرده بود، با این حال ناچاراً به ترجمه و فرهنگ‌نویسی روی آورد. فرهنگ دوزبانهٔ پویا حاصل سال‌ها فرهنگ‌نویسی اوست که کاری است بس ارزشمند. می‌گفت فرهنگ‌نویسی را به کار در فضای غیرآکادمیک دانشگاه ترجیح می‌دهد. بی‌گمان دوری او از دانشگاه بیش از همه ضررش به جوانان دانشجویی رسید که می‌توانستند از دانش و اخلاق او بهره ببرند.
در زیر برشی از گفت‌وگوی دکتر باطنی با کوروش صفوی را بخوانید که ماجرای بازنشستگی‌اش را در آن شرح داده است:

▪️«یک سال طول کشید که اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به نظرشان رسیده بود که خوب است که یک جلسه ای با استادان دانشکدۀ حقوق و دانشکدۀ ادبیات داشته باشند و آن را در دانشکدۀ حقوق برگزار کردند که به نحو خیلی بدی برگزار شد و کسانی که در این جلسه شرکت داشتند عبارت بودند از آقایان سروش، جلا‌الدین فارسی، شمس آل‌احمد و دکتر حبیبی و یکی دو نفر دیگر که یادم نیست. سخنگوی اصلی آقای سروش بود و اسلحه‌کششان آقای جلال‌الدین فارسی که اسلحه‌اش را هم با خودش آورده بود. من گفتم حالا که جلسه گذاشتید لطفاً حرف هایتان را کوتاه بزنید که ما هم بتوانیم حرف‌هایمان را کوتاه بزنیم و به نتیجه‌ای برسیم. گفتند تو سؤالت را بگو. گفتم سؤال من خیلی کوتاه است: فرهنگ چیزی است که ما از زیر کرسی یاد می گیریم و به‌تدریج عوض می‌شود. نمی‌شود در فرهنگ انقلاب کرد. حال فرض کنیم بشود انقلاب کرد؛ آیا برای این انقلاب ستاد لازم است؟ حالا گیریم ستاد هم لازم باشد؛ آیا شما پنج نفری که اینجا نشسته‌اید بهترین آ‌دم‌هایی بودید که می‌توانستید ستاد را درست کنید؟ این حرف را که زدم قیامتی به‌پا شد. عدۀ زیادی از مستخدمان را آورده بودند که نشسته بودند در گوشۀ سالن. شروع کردند به شعار دادن. آقای سروش گفتند نا نیامدیم اینجا که شما به ما فحش بدهید. یکی از استادان دانشکدۀ حقوق که نامش را نمی‌برم، وقتی دید جو خیلی بد شده، هنگام خروج گوشۀ کت مرا گرفت و مرا با خود بیرون برد و گفت به نظر من کمی تند رفتی. گفتم من چیزی را که احساس می‌کنم نمی‌توانم نگویم. [...] بعد از بازنشستگی [اجباری] دچار یک افسردگی شدید شدم. مدتی در خانه ماندم تا اینکه یکی از دوستانم که یک کارخانۀ گچ داشت، با من تماس گرفت و گفت که بروم و مدیرعامل آنجا بشوم [...] چراغ کارخانه که روشن شد چند نفر آمدند گفتند رؤسای کارخانه چه کسانی هستند و کارخانه را پلمپ کردند. ما دوباره آمدیم خانه نشستیم و شهین گفت حالا که از زبان‌شناسی زده شده‌ای و نمی‌خواهی دنبالش باشی، انگلیسی که بلدی، ترجمه کن. دیدم فکر خوبی است.»

نقل قول از کتاب زیر است:
▪️با مهر: جشن‌نامهٔ دکتر محمدرضا باطنی | انتشارات فرهنگ معاصر | ۵۶۸ص. وزیری گالینگور

#خبر #بریده_کتاب

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
آرنت و ضربهٔ روحی واقعی

«رویدادهای سال ۱۹۳۳ میلادی تعیین‌کننده نبودند، حداقل در مورد من. تعیین‌کننده روزی بود که ما از آنچه در آشویتس رخ داد باخبر شدیم.

سال ۱۹۴۳ میلادی بود. البته ما در ابتدا باور نکردیم. گرچه همسرم و من درواقع همیشه می‌گفتیم از این دارودسته هیچ‌چیز بعید نیست. اما تا این حد باورمان نمی‌شود؛ زیرا آنچه رخ داد خلاف تمام الزامات و ضرورت‌های نظامی بود. همسر من در گذشته پژوهشگر تاریخ تحولات نظامی بود و در این مسائل سررشته دارد. او می‌گفت نگذار به تو از این داستان‌ها تلقین کنند؛ نازی‌ها از این کارها نمی‌توانند بکنند! اما شش ماه بعد که برایمان اثبات شد، باور کردیم. ضربهٔ روحی واقعی اینجا بود.»

– هانا آرنت –

▪️از کتاب:
در جست‌وجوی معنای زندگی: گفت‌وگو با اندیشه‌ورزان اروپایی | تدوین و ترجمهٔ خسرو ناقد | نشر فرهنگ معاصر | ۳۹۰ص. رقعی گالینگور | ۵۰,۰۰۰ تومان

#بریده_کتاب

@kaaghaz
Forwarded from کاغذ
محمدعلی مجتهدی: بنده را می‌توانید جلب کنید، اما شاگردان را نه


▪️سال ۱۳۳۲ بود. زمان آقای سپهبد زاهدی که آن کودتایی که مصدق را گرفتار کرد آمد. اول مهر کلاس‌های دبیرستان تشکیل شد – سوم و چهارم مهر بود. یک‌دفعه یک سرهنگی وارد اتاقم شد. اسم او یادم رفته. تصور می‌کنم قربانی بود. نه یک اسم دیگری داشت. این جناب سرهنگ آمد نشست. اسم یک شاگردی را برد، و گفت من می‌خواهم او را ببینم. گفتم، «شما پدرش هستید؟» گفت، «نه.» در اسم‌نویسی در دبیرستان البرز پدران دانش‌آموزانی که در تهران نبودند، می‌بایست یک نماینده تعیین کنند. گفتم، «نمایندهٔ پدرش هستید؟» گفت، «خیر.» گفتم، «پس چه کار دارید؟» حالا آقای بختیار رئیس سازمان امنیت است. گفت، «من دادستان سازمان امنیت هستم و با این جوان کار دارم.» گفتم، «چه کار دارید؟» گفت، «این جوان در روی آن تخته سیاه کلاس علیه ما چیز نوشته است.» گفتم، «این تنبیهش با من است نه با شما. من مسئول دبیرستانم. تنبیهش با من است.» گفت، «من می‌خواهم با این جوان صحبت کنم.» گفتم، «شما نمی‌توانید با این جوان صحبت کنید. هر حرفی دارید به من بزنید. شما هیچ وابستگی به این جوان ندارید.» گفت، «همین‌طور؟» گفتم، «بله.» گفت: «من دادستانم.» گفتم، «شما توجه نکردید.» به من گفت، «شما توجه نکردید. من دادستان سازمان امنیت هستم.» گفتم، «من شنیدم. آقای سرهنگ من شنیدم شما دادستان هستید. بنده را می‌توانید جلب کنید همین حالا. من در خدمت شما. ولی هیچ‌کدام از این شاگردهای دبیرستان البرز را شما نمی‌توانید ببرید. من به شما معرفی نمی‌کنم.» گفت، «همین‌طور؟» گفتم «بله. همین‌طور.»

▪️البته ممکن بود همان موقع برای من ابلاغ بیاید که، برو پی کارت. با خودم گفتم خب، من می‌روم پی کارم. بهتر این است که من بروم پی کارم تا مطابق فکر من عمل نشود. پدری این پسر را آورده به من سپرده. اگر پولش را به من می‌سپرد و من می‌خوردم یا خرج می‌کردم یا دزد می‌زد، درنهایت می‌گفتم، «آقا، بیا ببین منفعت چقدر می‌دهند؟ بکش رویش. من نقد ندارم به شما بدهم. به اقساط به شما می‌پردازم.» ولی اگر این جوان معیوب بشود، من چه کار کنم؟ چه خاکی به سر بریزم؟ هیچ راهی ندارم. این طرز فکرم بود.

▪️این سرهنگ بلند شد و در را زد به هم و رفت بیرون. به خودم گفتم، «همین حالا برای من ابلاغ می‌آید.» اتفاقاً نیامد. وقتی سرهنگ رفت بیرون، من آن جوان را به ناظمش گفتم آمد اتاق من. گفتم، «تو چیزی نوشته بودی پای تخته علیه این آقایان کنونی؟» بچه‌ها با من روراست بودند. گفت، «بله. نوشتم.» گفتم «اینجا آمده بودند عقبت. پاشو برو. تو خانه خودت هم نرو. پاشو برو منزل قوم و خویش‌هایت و از این در هم بیرون نرو، از در شبانه‌روزی از آن طرف برو.» او را فرستادم رفت. آها، این سرهنگ به من گفت، «پس آدرسش را به من بدهید.» گفتم، «مگر اینجا ثبت احوال است؟ اینجا شهربانی است؟ اینجا مدرسه است. آدرس همه دست شماست. شما خودتان همهٔ آدرس‌ها را دارید. پاشید بروید پیدا کنید. من به شما آدرس پسرم را بدهم که کجا هست؟ آقا، این غیر ممکن است.»

▪️از کتاب:
خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی؛ رییس دبیرستان البرز و بنیادگزار دانشگاه صنعتی شریف | به کوشش حبیب لاجوردی | انتشارات بازتاب‌نگار | ۲۰۱ ص. رقعی شومیز | ۳۰,۰۰۰ تومان

#نقل_قول #بریده_کتاب

@kaaghaz