@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #ابوذر_افشنگ
اوقات من به تلخی فنجان قهوه ام
در پشت مرزهای جهانی جدیدتر
دنبال رد تازه تری از توام ولی
تنها تر از همیشه و هی ناپدیدتر
اتریش توی نقشه پر از مه بدون تو
آلمان و دود و بسته ی سیگارهای من
می بینمت به شکل تمامن فرانسوی
گاهی شبیه یک زن تنها ته ترن
هر لحظه توی نقشه به یک شکل می شوی
گاهی به شکل کوچ هزاران مهاجری
مثل غم همیشه ی پایانه ی جنوب
دلتنگی همیشه ی قلب مسافری
سلول انفرادی من شهر کوچکی است
شهری که خاطرات تو را حفظ کرده است
هر ساعت از غروب و من و تو که نیستی
فیلمی همیشگیست که بر روی پرده است
http://s9.picofile.com/file/8281553876/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1747
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹شعری از #ابوذر_افشنگ
اوقات من به تلخی فنجان قهوه ام
در پشت مرزهای جهانی جدیدتر
دنبال رد تازه تری از توام ولی
تنها تر از همیشه و هی ناپدیدتر
اتریش توی نقشه پر از مه بدون تو
آلمان و دود و بسته ی سیگارهای من
می بینمت به شکل تمامن فرانسوی
گاهی شبیه یک زن تنها ته ترن
هر لحظه توی نقشه به یک شکل می شوی
گاهی به شکل کوچ هزاران مهاجری
مثل غم همیشه ی پایانه ی جنوب
دلتنگی همیشه ی قلب مسافری
سلول انفرادی من شهر کوچکی است
شهری که خاطرات تو را حفظ کرده است
هر ساعت از غروب و من و تو که نیستی
فیلمی همیشگیست که بر روی پرده است
http://s9.picofile.com/file/8281553876/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1747
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #مارگريت_آتوود
ترجمه ی شعله آذر
📚زاده ١٨ نوامبر ١٩٣٩ نويسنده، شاعر، منتقد ادبي، فعال سياسي و فمينيست سرشناس كانادايي است.
مارگريت كودكي خود را در جنگل هاي شمال كبك در كنار پدرش كه يك گياه شناس بود، گذراند. تجربه دوران كودكي اش بعدها با به كارگيري تعبيرها از دنياي حيوانات و طبيعت در آثارش نمود يافته است.
آتوود تاكنون بيش از ٣٠ جلد كتاب شامل رمان، مجموعه شعر، مجموعه داستان كوتاه، نقد ادبي، تاريخ اجتماعي و كتاب هاي كودكان به تاليف رسانده است.
آثار مارگريت آتوود ريشه در رئاليسم سنتي دارد و در نوشته هاي اش از زن به عنوان شخصيت اصلي بهره مي برد. او در سروده ها و نوشته هاي اش واقعيت هاي اجتماعي را با تخيل، اسطوره شناسي و طنز همراه مي كند.
🔸"سوگواري براي گربه ها"
وقت مردن حيوونا
چه احساساتي مي شيم
ملول و دل تنگ مي شيم
اما فقط واسه اونايي كه پشمالو ان.
فقط واسه اونايي كه
دست كم يه جورايي شبيه خودمونن.
واسه اون چشم درشتا
اونايي كه زل مي زنن تو چشمامون و
دماغ كوچولو دارن
يا دماغاي جمع و جور.
هيچ كي واسه يه عنكبوت ماتم نمي گيره
يا واسه يه خرچنگ.
يه كرم قلاب دار
اصلا خواستني نيست
ماهيا هم همين طور.
بچه فكا شايد به حساب بيان
توله سگا و جوجه جغدام گاهي،
ولي بچه گربه ها هميشه.
چي فكر مي كنيم؟
به خيال مون مثه بچه هاي مرده ي خودمونن؟
به خيال مون تيكه اي از خودمونن؟
به خيال مون روح هاشون ساده و سر زنده
يه جايي تو قلب مون قايم شدن
تا بازي گوشي كنن و
واسه يه زندگي بي رحم ديگه شادي كنن و
مثل هميشه احمق بمونن؟
( چرا تقريبا هميشه گربه ها؟
چرا گربه هاي مرده اشكاي مسخره مون رو در مي آرن؟
چرا اين طوري براشون زار مي زنيم؟
واسه اين كه بدون اونا
ديگه تو تاريكي درست نمي بينيم؟
واسه اين كه بدون اونا
پوست دوم پنهان خودمون رو
از دست مي ديم و وقت سرگرمي
باهاش پوست عوض مي كنيم
تا هر وقت خواستيم بي فكر دوباره
يه چيزايي رو از بين ببريم
تا هر وقت خواستيم
از وزن سربي و ملول
آدم بودن مون خلاص بشيم؟)
📖Margaret ELenor Atwood
http://s8.picofile.com/file/8281551350/M_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1745
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹شعری از #مارگريت_آتوود
ترجمه ی شعله آذر
📚زاده ١٨ نوامبر ١٩٣٩ نويسنده، شاعر، منتقد ادبي، فعال سياسي و فمينيست سرشناس كانادايي است.
مارگريت كودكي خود را در جنگل هاي شمال كبك در كنار پدرش كه يك گياه شناس بود، گذراند. تجربه دوران كودكي اش بعدها با به كارگيري تعبيرها از دنياي حيوانات و طبيعت در آثارش نمود يافته است.
آتوود تاكنون بيش از ٣٠ جلد كتاب شامل رمان، مجموعه شعر، مجموعه داستان كوتاه، نقد ادبي، تاريخ اجتماعي و كتاب هاي كودكان به تاليف رسانده است.
آثار مارگريت آتوود ريشه در رئاليسم سنتي دارد و در نوشته هاي اش از زن به عنوان شخصيت اصلي بهره مي برد. او در سروده ها و نوشته هاي اش واقعيت هاي اجتماعي را با تخيل، اسطوره شناسي و طنز همراه مي كند.
🔸"سوگواري براي گربه ها"
وقت مردن حيوونا
چه احساساتي مي شيم
ملول و دل تنگ مي شيم
اما فقط واسه اونايي كه پشمالو ان.
فقط واسه اونايي كه
دست كم يه جورايي شبيه خودمونن.
واسه اون چشم درشتا
اونايي كه زل مي زنن تو چشمامون و
دماغ كوچولو دارن
يا دماغاي جمع و جور.
هيچ كي واسه يه عنكبوت ماتم نمي گيره
يا واسه يه خرچنگ.
يه كرم قلاب دار
اصلا خواستني نيست
ماهيا هم همين طور.
بچه فكا شايد به حساب بيان
توله سگا و جوجه جغدام گاهي،
ولي بچه گربه ها هميشه.
چي فكر مي كنيم؟
به خيال مون مثه بچه هاي مرده ي خودمونن؟
به خيال مون تيكه اي از خودمونن؟
به خيال مون روح هاشون ساده و سر زنده
يه جايي تو قلب مون قايم شدن
تا بازي گوشي كنن و
واسه يه زندگي بي رحم ديگه شادي كنن و
مثل هميشه احمق بمونن؟
( چرا تقريبا هميشه گربه ها؟
چرا گربه هاي مرده اشكاي مسخره مون رو در مي آرن؟
چرا اين طوري براشون زار مي زنيم؟
واسه اين كه بدون اونا
ديگه تو تاريكي درست نمي بينيم؟
واسه اين كه بدون اونا
پوست دوم پنهان خودمون رو
از دست مي ديم و وقت سرگرمي
باهاش پوست عوض مي كنيم
تا هر وقت خواستيم بي فكر دوباره
يه چيزايي رو از بين ببريم
تا هر وقت خواستيم
از وزن سربي و ملول
آدم بودن مون خلاص بشيم؟)
📖Margaret ELenor Atwood
http://s8.picofile.com/file/8281551350/M_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1745
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #مهدی_قلایی
اوایل می گفتی
به هر رنگی علاقه مندی بگو
تا بزنم به موهام
می گفتم مشکی... می زدی
اوایل چنین بود که عاشق ات بودم
می گفتم "کبود"ی های اطراف جاده ی خرم آباد به کوهدشت ...می زدی
یک بار برای امتحان گفتم
فردا دوازدهم آذر است و من عاشق کبودی های زیر گردن ...سیزدهم نشده زدی
آذر !
چه مُرکب کبودی در قلم توست
که تاریخِ سنگ قبر ها را به طعنه
می نویسی
آذر!شاعران شبیه هم به دنیا می آیند
اما شبیه هم نمی روند
یکی از " تو "می رود
یکی لبش را می دوزد به هم
و یکی گلوش را آنق...در فشار می دهند
تا پرنده ای از دهان اش می پرد بیرون
می شود در این سرما
تو را با آن دو چشم سبزِ ترس خورده نپوشید ؟
می شود پاهای جوان ات را در فارسی باز نکرد ؟
دیر آمده ای و درختان نام ها را از سنگ ها پوشانده اند
چقدر آدم ها را دوست دارم
وقتی تو را دوست دارم
چقدر کلمات را دوست دارم
وقتی تو را دوست دارم
چقدر موسیقی را
وقتی تو را دوست دارم
حتا محمد علیزاده هم
می تواند چندی مرا به سماع درآورد وقتی تو را دوست دارم
و سی و دو حرف فارسی و ردیف دندان های جلو زیادی اند جز این حروف "دوستت دارم " وقتی تو را دوست دارم
تو! کنایه ای به دیگران
تو !شبی که به هزار و یک شب خواهم افزود
تا در آن بی گفت و گو به تو برسم
رسم عاشقان چنین است
بی گفت و گو به هم می رسند
خدای من شاهد است
تو آغوش ات وطن ام بود
زبان ات
زبان مادری ام بود
تو آغوش ات را گرفتند
من زبان مادری ام را
و خنده های بریده بریده بریده ات
خط سبقت بود که گرفتم از همه
تا دل ام را بی سرقفلی به تو واگذار کنم
مشکل اما دل من بود که چون دل تو شعبه ای دیگر نداشت
بگذار قبل از بوسه ای که بین ما رد و بدل می شود
قبل از کتابی که به تو امانت می دهم
و زیر جاهای مهم اش را خط می کشم
روی بعضی ها را فسفری خط بکشیم
بعضی ها را باید از صدر اسلام تا کنون دوست داشت
زن های بالای سی سال را باید از زن های زیر سی سال جدا کرد
بوسه های بالای یک دقیقه را باید از بوسه های زیر یک دقیقه جدا کرد
حساب تو از افراد کما فی سابق جدا ست
تو علی رغم سن کم ات مثل زن های بالای سی سال می بوسی
مثل زن های بالای سی سال نگران آدم می شوی
زنگ می زنی :
"مهدی! امروز دوازدهمه نگران ام
فقط یه کلمه بگو رسیدی خونه یا نه ؟"
http://s8.picofile.com/file/8281550268/M_GH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1744
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹شعری از #مهدی_قلایی
اوایل می گفتی
به هر رنگی علاقه مندی بگو
تا بزنم به موهام
می گفتم مشکی... می زدی
اوایل چنین بود که عاشق ات بودم
می گفتم "کبود"ی های اطراف جاده ی خرم آباد به کوهدشت ...می زدی
یک بار برای امتحان گفتم
فردا دوازدهم آذر است و من عاشق کبودی های زیر گردن ...سیزدهم نشده زدی
آذر !
چه مُرکب کبودی در قلم توست
که تاریخِ سنگ قبر ها را به طعنه
می نویسی
آذر!شاعران شبیه هم به دنیا می آیند
اما شبیه هم نمی روند
یکی از " تو "می رود
یکی لبش را می دوزد به هم
و یکی گلوش را آنق...در فشار می دهند
تا پرنده ای از دهان اش می پرد بیرون
می شود در این سرما
تو را با آن دو چشم سبزِ ترس خورده نپوشید ؟
می شود پاهای جوان ات را در فارسی باز نکرد ؟
دیر آمده ای و درختان نام ها را از سنگ ها پوشانده اند
چقدر آدم ها را دوست دارم
وقتی تو را دوست دارم
چقدر کلمات را دوست دارم
وقتی تو را دوست دارم
چقدر موسیقی را
وقتی تو را دوست دارم
حتا محمد علیزاده هم
می تواند چندی مرا به سماع درآورد وقتی تو را دوست دارم
و سی و دو حرف فارسی و ردیف دندان های جلو زیادی اند جز این حروف "دوستت دارم " وقتی تو را دوست دارم
تو! کنایه ای به دیگران
تو !شبی که به هزار و یک شب خواهم افزود
تا در آن بی گفت و گو به تو برسم
رسم عاشقان چنین است
بی گفت و گو به هم می رسند
خدای من شاهد است
تو آغوش ات وطن ام بود
زبان ات
زبان مادری ام بود
تو آغوش ات را گرفتند
من زبان مادری ام را
و خنده های بریده بریده بریده ات
خط سبقت بود که گرفتم از همه
تا دل ام را بی سرقفلی به تو واگذار کنم
مشکل اما دل من بود که چون دل تو شعبه ای دیگر نداشت
بگذار قبل از بوسه ای که بین ما رد و بدل می شود
قبل از کتابی که به تو امانت می دهم
و زیر جاهای مهم اش را خط می کشم
روی بعضی ها را فسفری خط بکشیم
بعضی ها را باید از صدر اسلام تا کنون دوست داشت
زن های بالای سی سال را باید از زن های زیر سی سال جدا کرد
بوسه های بالای یک دقیقه را باید از بوسه های زیر یک دقیقه جدا کرد
حساب تو از افراد کما فی سابق جدا ست
تو علی رغم سن کم ات مثل زن های بالای سی سال می بوسی
مثل زن های بالای سی سال نگران آدم می شوی
زنگ می زنی :
"مهدی! امروز دوازدهمه نگران ام
فقط یه کلمه بگو رسیدی خونه یا نه ؟"
http://s8.picofile.com/file/8281550268/M_GH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1744
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸"پرخاشی که هرگز لایک نمیشود"
🖌نقدی بر مجموعهشعر «راویه»
سرودهی مریم جعفری آذرمانی
🔹 #فرهاد_زارع_کوهی
کارگردانی مشهور در مصاحبهای میگفت: وقتی که دردت میگیرد طبیعتا میگویی "آخ"، و وقتی میگویی "آخ" یک آدم سیاسی هستی.
اما به راستی چرا؟ شاید چون ما در جا و گاهی به سر میبریم که دیگر هیچ چیزی سر جایش نیست و هیچ رخدادی سر بزنگاهش. و در هنگامهای که همهچیز بههمریخته و جابجا باشد، باید به آنچه که در بوق و کرنا میشود و به اقبال عمومی میرسد نیز شک کرد. اما چالشها و واکنشها در برابر چنین سرگذشتی بسیار گوناگون است. به ویزه وقتی از دریچهی هنر به مسئله نگاه کنیم. شعر خواهناخواه جریانی با تراکم تخیل و ابهام بیشتر نسبت به نثر و گونههای دیگر ادبی است و هرچه مخیلتر باشد به همان اندازه از واقعیت عینی و تاریخی فاصله میگیرد. این نیز در نفس خودش یکجور فاصلهگذاری است برای هشدار و فراخوان، ضمن اندیشیدن به خودِ جریان هشدار و فراخوان. چرا که تخیل محض هم تبخیر کامل تاریخ نیست. اما این فرضیهی استقرایی که خوانشهای فرهنگی و هنری مشرقزمین، معمولا دارای غنا و البته مسامحه و تعارفات بیشتری نسبت یه غرب است، خودبهخود خوانش نابجایی نیست. و این درست همان نقطهای است که شعر کسانی همچون مریم جعفری آذرمانی و جایگاهشان را از سایرین جدا میکند ...
http://s8.picofile.com/file/8281661784/F_Z_K_.jpg
🔴 لطفاً ادامه ی متن را در "مجله ادبی پیاده رو" مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1749
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر دکتر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔸"پرخاشی که هرگز لایک نمیشود"
🖌نقدی بر مجموعهشعر «راویه»
سرودهی مریم جعفری آذرمانی
🔹 #فرهاد_زارع_کوهی
کارگردانی مشهور در مصاحبهای میگفت: وقتی که دردت میگیرد طبیعتا میگویی "آخ"، و وقتی میگویی "آخ" یک آدم سیاسی هستی.
اما به راستی چرا؟ شاید چون ما در جا و گاهی به سر میبریم که دیگر هیچ چیزی سر جایش نیست و هیچ رخدادی سر بزنگاهش. و در هنگامهای که همهچیز بههمریخته و جابجا باشد، باید به آنچه که در بوق و کرنا میشود و به اقبال عمومی میرسد نیز شک کرد. اما چالشها و واکنشها در برابر چنین سرگذشتی بسیار گوناگون است. به ویزه وقتی از دریچهی هنر به مسئله نگاه کنیم. شعر خواهناخواه جریانی با تراکم تخیل و ابهام بیشتر نسبت به نثر و گونههای دیگر ادبی است و هرچه مخیلتر باشد به همان اندازه از واقعیت عینی و تاریخی فاصله میگیرد. این نیز در نفس خودش یکجور فاصلهگذاری است برای هشدار و فراخوان، ضمن اندیشیدن به خودِ جریان هشدار و فراخوان. چرا که تخیل محض هم تبخیر کامل تاریخ نیست. اما این فرضیهی استقرایی که خوانشهای فرهنگی و هنری مشرقزمین، معمولا دارای غنا و البته مسامحه و تعارفات بیشتری نسبت یه غرب است، خودبهخود خوانش نابجایی نیست. و این درست همان نقطهای است که شعر کسانی همچون مریم جعفری آذرمانی و جایگاهشان را از سایرین جدا میکند ...
http://s8.picofile.com/file/8281661784/F_Z_K_.jpg
🔴 لطفاً ادامه ی متن را در "مجله ادبی پیاده رو" مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1749
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر دکتر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
"به نامش"
🔹شعری از #آزاده_آرامی
یک سبد اشک روی دامانم ،روی احساس سیب کالی که
سرخ بود و کسی نمی فهمید ،مثل یک حرف خشک و خالی که
از دهان کسی نمی افتاد
به درک یا که هرچه باداباد
تو نشستی و شعر می بافم ،تو نشستی و باد میرقصد
گوشه ای دنج ،کنج احساسم سمت زیبایی از خیالی که
در نگاه زنی غبار آلود
آخر قصه های هر شب بود
دعوتت می کنم به امسالم ،جشن پایان درد سالگی ام
جشن باران روستای دلم ،جشن پایان خشکسالی که
بغض باران به انتها برسد
ردپایش به کوچه ها برسد
بگذارم مرا به حال خودم ،بسپارم به گوش ماهی ها
بگذارم شنا کنم در خود،مثل ماهی خوش خیالی که
جان سپرده است و خواب می بیند
خواب دریا و آب می بیند
پشت این چترهای وارونه ،زیر این سقف های بارانی
خیس کرده است خاطراتم را ،نام تو کنج دستمالی که
زیر یک تک درخت گم شده است
توی یک خواب تخت گم شده است!
http://s9.picofile.com/file/8281658200/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1748
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
"به نامش"
🔹شعری از #آزاده_آرامی
یک سبد اشک روی دامانم ،روی احساس سیب کالی که
سرخ بود و کسی نمی فهمید ،مثل یک حرف خشک و خالی که
از دهان کسی نمی افتاد
به درک یا که هرچه باداباد
تو نشستی و شعر می بافم ،تو نشستی و باد میرقصد
گوشه ای دنج ،کنج احساسم سمت زیبایی از خیالی که
در نگاه زنی غبار آلود
آخر قصه های هر شب بود
دعوتت می کنم به امسالم ،جشن پایان درد سالگی ام
جشن باران روستای دلم ،جشن پایان خشکسالی که
بغض باران به انتها برسد
ردپایش به کوچه ها برسد
بگذارم مرا به حال خودم ،بسپارم به گوش ماهی ها
بگذارم شنا کنم در خود،مثل ماهی خوش خیالی که
جان سپرده است و خواب می بیند
خواب دریا و آب می بیند
پشت این چترهای وارونه ،زیر این سقف های بارانی
خیس کرده است خاطراتم را ،نام تو کنج دستمالی که
زیر یک تک درخت گم شده است
توی یک خواب تخت گم شده است!
http://s9.picofile.com/file/8281658200/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1748
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌 #شاکـر_لعیبی شاعر عراقی
🔹 ترجمه ی #حمـزه_کوتی
📚شاكر لعيبي شاعر و مترجم و عراقي ىر سال 1956 متولد شد. او در رشته ی جامعه شناسی دکترای خود را از دانشگاه لوزان سویس گرفت. از زبان فرانسوی اشعاری از ریلکه و رنه شار و هنری میللر به عربی ترجمه کرده است. او دارای شناسنامه ی ژنوی است و اکنون در جنوب تونس به تدریس می پردازد. علاوه بر ترجمه و شعر کتاب های در زمینه ی تاریخ هنرهای عربی مثل خوشنویسی و نقاشی تالیف کرده است. کتاب هایي نیز درباره ی شعر معاصر و خصوصا ً قصیده النثر عربی نوشته است.
مجموعه شعرهای او عبارت اند از: انگشتات سنگ، متافیزیک، عقیق مصری، چگونه، سنگ صیقل یافته، ریشه ها و بال ها، گوشه گیری قوچ در برج خویش، دور و نزدیک .
🔸جاده ی کارل ووگت
گلوی من از هیاهوی گنجشکان پاره می شود. گلوی من پاره خواهد شد از گریه ی تازه چون دانه های انگور. گلوی من پر از بوی نمک و در حال پاره شدن است. در گلوی من پرتوی از نور است شبیه تیزی چاقو:
گلوی گشاده ی من بر میز
به تنهایی می تپد بر چوب درخت راش
وپروانه ها بر گرد آن بال می زنند.
ـــــــــ
🔸اشیاء ابن ِ سیرین
بر در مسجد، سگ ِ ابن ِ سیرین خواب می بیند. دستمال ِ تپنده ی او بر چوب ِپنجره خواب می بیند. پای پوش ِ یمانی اش دم ِ در خانه خواب می بیند. کتاب طلاکوب شده اش بر رف ّ خواب می بیند. جُبّه ی سیاه آویخته اش بر رخت آویز دیوار خواب می بیند. دیگ مسي خواب می بیند. جا مرکّب در تاریکی ِ صندوق خواب می بیند. دخترانش بر روی حصیر همدیگر را به آغوش می کشند و خواب می بینند. شیشه ی دارو خواب می بیند. همه ی اشیاء موجود در خانه اش خواب می بینند. آنگاه از مخفی گاه های خود بيرون می آیند:
مگر عصای خیزرانش که نشانه ی شب را بیدار گذاشت
مگر ادوات نفی در دفتر نحو که خواب نمی بیند
مگر شبحی که پشت پرده به کمین نشسته است.
ـــــــــ
🔸مسخره است
در میخانه ی هستی ابن سیرین به ابن خلدون گفت : «مسخره است»
ابن خلدون گفت: «نه، آنچه تو می گویی مسخره است.»
هیاهو در آمیخت با رف ـــ رف ِ فرشتگان نامرئی
که بر میزها می کوفتند:
مسخره است آنچه دیروز گفتی
مسخره است آنچه امروز گفتی
مسخره است آنچه در این لحظه می گویی.
ـــــــــ
🔸رمانتی سیسم
هر دو بر گرد دیگری اوج گرفتند، باد و پروانه. تا بنگرند کدام یک از ایشان سبک وار تر است. بادها همگی تنوره کشیدند بر گرد او تا فریب اش بدهند و با او ازدواج کنند. اما او سعادتمندتر بود در زندگی کوتاه اش با لباس برزگری اش و با چشم های خدایان کشت زاران:
جان باکره در اوست
جان باد در اوست
و نفس های گیاهان بلند.
ـــــــــ
🔸کمی هوا
از زغالی که از « باب العَسَل » خریدم، کلاغ ها برخاستند. آنگاه قارقار کردند قبل از آنکه در هیاهوی بازار گم شوند. انگشت های زغال فروش، عروسی زنگی است فرو شده در لذتی والا. با خیش فرو آمدم و بوی کباب را دنبال کردم که در شب عید بزرگ، از کوچه ی بن بست می آمد.
زغال با تاریکی یکی شد. کوزه های من در زیر نور چراغ عریانی هستند که ایستاده است و کلاهی فقیرانه دارد.
آنجایی که ایستاده بودم:
کمی هوا می خوردم که از خانه جلوتر می زد
هوا، هوا، هوا
کمی هوا بس است.
ـــــــــ
: یکی از دروازه های شهر تونس پایتخت تونس
🔸فکر نکن
فکر نکن. پیش گویی باش که در زیر باران می رقصد. چهره ات را با چرخش شتابانت در گرد خویشتن پاک کن. کاشف جامه ی بلند تابستانی باش که نمی اندیشد هیچ جز به صعود و فرود. بال های کبک روییده بر دوش های فرشتگان ِ درونت را به کار نگیر. بر مرگ فرود نیا، تا او نیز بر تو فرود نیاید. در جهل جاهل بمان:
آنجا که تاریکی شاخ و گل دارد
آنجا که همراه جادوگران
با طلسم و وِرد و مثل ها جادوگری می کنی .
http://s8.picofile.com/file/8281672776/H_K.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1752
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر بابک شاکر
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌 #شاکـر_لعیبی شاعر عراقی
🔹 ترجمه ی #حمـزه_کوتی
📚شاكر لعيبي شاعر و مترجم و عراقي ىر سال 1956 متولد شد. او در رشته ی جامعه شناسی دکترای خود را از دانشگاه لوزان سویس گرفت. از زبان فرانسوی اشعاری از ریلکه و رنه شار و هنری میللر به عربی ترجمه کرده است. او دارای شناسنامه ی ژنوی است و اکنون در جنوب تونس به تدریس می پردازد. علاوه بر ترجمه و شعر کتاب های در زمینه ی تاریخ هنرهای عربی مثل خوشنویسی و نقاشی تالیف کرده است. کتاب هایي نیز درباره ی شعر معاصر و خصوصا ً قصیده النثر عربی نوشته است.
مجموعه شعرهای او عبارت اند از: انگشتات سنگ، متافیزیک، عقیق مصری، چگونه، سنگ صیقل یافته، ریشه ها و بال ها، گوشه گیری قوچ در برج خویش، دور و نزدیک .
🔸جاده ی کارل ووگت
گلوی من از هیاهوی گنجشکان پاره می شود. گلوی من پاره خواهد شد از گریه ی تازه چون دانه های انگور. گلوی من پر از بوی نمک و در حال پاره شدن است. در گلوی من پرتوی از نور است شبیه تیزی چاقو:
گلوی گشاده ی من بر میز
به تنهایی می تپد بر چوب درخت راش
وپروانه ها بر گرد آن بال می زنند.
ـــــــــ
🔸اشیاء ابن ِ سیرین
بر در مسجد، سگ ِ ابن ِ سیرین خواب می بیند. دستمال ِ تپنده ی او بر چوب ِپنجره خواب می بیند. پای پوش ِ یمانی اش دم ِ در خانه خواب می بیند. کتاب طلاکوب شده اش بر رف ّ خواب می بیند. جُبّه ی سیاه آویخته اش بر رخت آویز دیوار خواب می بیند. دیگ مسي خواب می بیند. جا مرکّب در تاریکی ِ صندوق خواب می بیند. دخترانش بر روی حصیر همدیگر را به آغوش می کشند و خواب می بینند. شیشه ی دارو خواب می بیند. همه ی اشیاء موجود در خانه اش خواب می بینند. آنگاه از مخفی گاه های خود بيرون می آیند:
مگر عصای خیزرانش که نشانه ی شب را بیدار گذاشت
مگر ادوات نفی در دفتر نحو که خواب نمی بیند
مگر شبحی که پشت پرده به کمین نشسته است.
ـــــــــ
🔸مسخره است
در میخانه ی هستی ابن سیرین به ابن خلدون گفت : «مسخره است»
ابن خلدون گفت: «نه، آنچه تو می گویی مسخره است.»
هیاهو در آمیخت با رف ـــ رف ِ فرشتگان نامرئی
که بر میزها می کوفتند:
مسخره است آنچه دیروز گفتی
مسخره است آنچه امروز گفتی
مسخره است آنچه در این لحظه می گویی.
ـــــــــ
🔸رمانتی سیسم
هر دو بر گرد دیگری اوج گرفتند، باد و پروانه. تا بنگرند کدام یک از ایشان سبک وار تر است. بادها همگی تنوره کشیدند بر گرد او تا فریب اش بدهند و با او ازدواج کنند. اما او سعادتمندتر بود در زندگی کوتاه اش با لباس برزگری اش و با چشم های خدایان کشت زاران:
جان باکره در اوست
جان باد در اوست
و نفس های گیاهان بلند.
ـــــــــ
🔸کمی هوا
از زغالی که از « باب العَسَل » خریدم، کلاغ ها برخاستند. آنگاه قارقار کردند قبل از آنکه در هیاهوی بازار گم شوند. انگشت های زغال فروش، عروسی زنگی است فرو شده در لذتی والا. با خیش فرو آمدم و بوی کباب را دنبال کردم که در شب عید بزرگ، از کوچه ی بن بست می آمد.
زغال با تاریکی یکی شد. کوزه های من در زیر نور چراغ عریانی هستند که ایستاده است و کلاهی فقیرانه دارد.
آنجایی که ایستاده بودم:
کمی هوا می خوردم که از خانه جلوتر می زد
هوا، هوا، هوا
کمی هوا بس است.
ـــــــــ
: یکی از دروازه های شهر تونس پایتخت تونس
🔸فکر نکن
فکر نکن. پیش گویی باش که در زیر باران می رقصد. چهره ات را با چرخش شتابانت در گرد خویشتن پاک کن. کاشف جامه ی بلند تابستانی باش که نمی اندیشد هیچ جز به صعود و فرود. بال های کبک روییده بر دوش های فرشتگان ِ درونت را به کار نگیر. بر مرگ فرود نیا، تا او نیز بر تو فرود نیاید. در جهل جاهل بمان:
آنجا که تاریکی شاخ و گل دارد
آنجا که همراه جادوگران
با طلسم و وِرد و مثل ها جادوگری می کنی .
http://s8.picofile.com/file/8281672776/H_K.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1752
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر بابک شاکر
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌شعری از #پل_سلان
🔹ترجمه ی زلما بهادر
📚پل سلان (به آلمانی: Paul Celan) (زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۲۰ - درگذشته ۲۰ مه ۱۹۷۰) شاعری اهل رومانی و از بزرگترین شاعران آلمانیزبان سدهٔ بیستم بود.
🔸" کلن"
در کلن
شهری از راهبه ها و استخوان ها
و پیاده روهایی گزیده شده
با سنگ های مرگ آور
و ژنده ها
و ساحره ها
و فاحشه های زشت
من بر شمردم دو و هفتاد تعفن را
همه به خوبی تعریف شده
و چندین بوی زننده
شما ای حوریان
که بر فاضلاب ها
و گودال ها
حکم می رانید
رود راین بسیار پر آوازه است
پس بشویید شهر کلن تان را
اما به من بگویید ای حوریان
کدام قدرت الهی از این پس
رودخانه ی راین را می شوید ؟
http://s9.picofile.com/file/8281552750/P_C.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1746
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌شعری از #پل_سلان
🔹ترجمه ی زلما بهادر
📚پل سلان (به آلمانی: Paul Celan) (زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۲۰ - درگذشته ۲۰ مه ۱۹۷۰) شاعری اهل رومانی و از بزرگترین شاعران آلمانیزبان سدهٔ بیستم بود.
🔸" کلن"
در کلن
شهری از راهبه ها و استخوان ها
و پیاده روهایی گزیده شده
با سنگ های مرگ آور
و ژنده ها
و ساحره ها
و فاحشه های زشت
من بر شمردم دو و هفتاد تعفن را
همه به خوبی تعریف شده
و چندین بوی زننده
شما ای حوریان
که بر فاضلاب ها
و گودال ها
حکم می رانید
رود راین بسیار پر آوازه است
پس بشویید شهر کلن تان را
اما به من بگویید ای حوریان
کدام قدرت الهی از این پس
رودخانه ی راین را می شوید ؟
http://s9.picofile.com/file/8281552750/P_C.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1746
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
"چرخ"
🔹شعری از #فرهاد_زارع_کوهی
زمینه تار و زمانه طناب دار! و من مرد عنکبوتی غار
کسی که دوخت لبش را و با درخشش ظلمت به انزوا برگشت
سری که خواست خودش را طنابپیچ کند مثل چرخ چاه و خری-
که باز دندهعقب رفت و در تأسی از او
چرخ آسیا برگشت!
درفش نور که خرگوشوار جست و درافتاد از کلاه کوه
نگاه دوخت به انظار و از دوباره فرو شد به چاک تاریکی
و رخش آب که بر سینههای مرمر صخره سکندری میرفت
بخار بازدمش را بغل گرفت و به آغوش ابرها برگشت
شبیه آینه بودیم در برابر خود، قدکشیده و خشنود
چه فصل مشترکی بود بین آینهها: بین آب برکه و رود؟
دو لنگه پای مخالف که رفت تا نرسد، یا رسید تا نرود
و در مقارنهی توأمان ماندن و رفتن
از انتها برگشت
پرید در بغل خود سپس که تور شد افتاد در سر دریا
ولی به فکر پریدن...
تمام عمر قفس بافت! کیست این آیا؟
کسی که با گهواره
به خواب نیلی ژرفای خود فرو رفت و
به ناگوارترین حالت شکافتن گور با عصا برگشت
جهان ما که نه یک طاق گنبدیست، نه دیوار مرگ، نابلدیست-
که گوژپشتتر از خضر آبدیده گرفتار غوطهی ابدیست
و آن که راست روی آب راه رفت، فقط نقش باطل ما بود
که در عروج خودش مثل قورباغه به لحن ابوعطا برگشت!!!
□□□
آهای آدم آهنشده! کجای صف چرخدندهها هستی؟
کدام مهرهی رزوهشده تویی
وسط این نوار نقاله؟
چه آمده به سرت که لهولورده شدی در قمار عصر جدید
و هیچوقت نمیپرسی از خودت
ورق آدم از کجا برگشت؟!
پل صراط شکم داد زیر بار کج خود، جهان هم از لج خود-
به زیروروکش ماسورهدار و قرقره داری چنین مبدل شد
چنان جلب شد و فرصتطلب که دور زد از هرزگی خودش را هم
هزار مرتبه چرخید مثل عقربه ها و
به ابتدا برگشت!
http://s9.picofile.com/file/8280262618/F_Z_K.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1750
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
"چرخ"
🔹شعری از #فرهاد_زارع_کوهی
زمینه تار و زمانه طناب دار! و من مرد عنکبوتی غار
کسی که دوخت لبش را و با درخشش ظلمت به انزوا برگشت
سری که خواست خودش را طنابپیچ کند مثل چرخ چاه و خری-
که باز دندهعقب رفت و در تأسی از او
چرخ آسیا برگشت!
درفش نور که خرگوشوار جست و درافتاد از کلاه کوه
نگاه دوخت به انظار و از دوباره فرو شد به چاک تاریکی
و رخش آب که بر سینههای مرمر صخره سکندری میرفت
بخار بازدمش را بغل گرفت و به آغوش ابرها برگشت
شبیه آینه بودیم در برابر خود، قدکشیده و خشنود
چه فصل مشترکی بود بین آینهها: بین آب برکه و رود؟
دو لنگه پای مخالف که رفت تا نرسد، یا رسید تا نرود
و در مقارنهی توأمان ماندن و رفتن
از انتها برگشت
پرید در بغل خود سپس که تور شد افتاد در سر دریا
ولی به فکر پریدن...
تمام عمر قفس بافت! کیست این آیا؟
کسی که با گهواره
به خواب نیلی ژرفای خود فرو رفت و
به ناگوارترین حالت شکافتن گور با عصا برگشت
جهان ما که نه یک طاق گنبدیست، نه دیوار مرگ، نابلدیست-
که گوژپشتتر از خضر آبدیده گرفتار غوطهی ابدیست
و آن که راست روی آب راه رفت، فقط نقش باطل ما بود
که در عروج خودش مثل قورباغه به لحن ابوعطا برگشت!!!
□□□
آهای آدم آهنشده! کجای صف چرخدندهها هستی؟
کدام مهرهی رزوهشده تویی
وسط این نوار نقاله؟
چه آمده به سرت که لهولورده شدی در قمار عصر جدید
و هیچوقت نمیپرسی از خودت
ورق آدم از کجا برگشت؟!
پل صراط شکم داد زیر بار کج خود، جهان هم از لج خود-
به زیروروکش ماسورهدار و قرقره داری چنین مبدل شد
چنان جلب شد و فرصتطلب که دور زد از هرزگی خودش را هم
هزار مرتبه چرخید مثل عقربه ها و
به ابتدا برگشت!
http://s9.picofile.com/file/8280262618/F_Z_K.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1750
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
Forwarded from ✍️ مجله ادبی پیاده رو
@piaderonews
"در این زایمان درد بی حسرت"
شعری از #احمدرضا_احمدی
🔸 این اثر ، شعری از احمدرضا احمدی در بیست اپیزود است که نخستین بار در جزوه شعر طرفه شماره ٩ ، صفحه ١٢ ، آذر ماه ١٣۴۵ منتشر شد . جزوه شعر ضمیمه مجله نگین بود و زیر نظر اسماعیل نوری علاء اداره می گردید .
http://s1.upzone.ir/108130/A.A.jpg
🔴 نشر مجدد این اثر را برای اولین بار در مجله ادبی پیاده رو بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1698
🔵 دانلود فایل پی دی اف :
http://www.piadero.ir/portal/upload/e45e6ad1c042869437f1c6623927f4c6.pdf
◾️بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
"در این زایمان درد بی حسرت"
شعری از #احمدرضا_احمدی
🔸 این اثر ، شعری از احمدرضا احمدی در بیست اپیزود است که نخستین بار در جزوه شعر طرفه شماره ٩ ، صفحه ١٢ ، آذر ماه ١٣۴۵ منتشر شد . جزوه شعر ضمیمه مجله نگین بود و زیر نظر اسماعیل نوری علاء اداره می گردید .
http://s1.upzone.ir/108130/A.A.jpg
🔴 نشر مجدد این اثر را برای اولین بار در مجله ادبی پیاده رو بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1698
🔵 دانلود فایل پی دی اف :
http://www.piadero.ir/portal/upload/e45e6ad1c042869437f1c6623927f4c6.pdf
◾️بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌شعرهایی از #اورهان_ولی_کانیک
🔹ترجمه ی #مجتبی_نهانی
📚اورهان ولی کانیک (1950و1914)، بعد از اتمام دوران دبیرستان در رشته ی فلسفه دانشگاه مشغول به تحصیل شد. سال 1941 به همراه دوستان همکلاسی اش اوکتای رفعت و ملیح جودت آندای، کتاب شعر «غریب» را منتشر کرد. با چاپ این کتاب، جریان شعری نوینی به همین نام بنیان نهاده شد. آنها همچنین سال 1947 به چاپ مجله ی «یاپراق» مبادرت ورزیدند. اورهان ولی با هدف تغییر ساختار اساسی شعر قدیم، زبان مردم کوچه و بازار را به سمت زبان شعرش کشاند. وی در مدت سی و شش سال زندگی اش غیر از شعر به نوشتن داستان، مقاله و ترجمه نیز پرداخت.
🔸«ناگهان»
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان نور خورشید زمین را روشن کرد؛
ناگهان آسمان پدیدار شد؛
آبی ناگهان.
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد؛
ناگهان بخار از خاک بلند شد؛
ناگهان درخت جوانه زد، شکوفه روئید.
ناگهان میوه رسید.
ناگهان،
ناگهان؛
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان دختر، ناگهان پسر؛
راه ها، بیابان ها، گربه ها، انسان ها...
ناگهان عشق اتفاق افتاد،
شادی ناگهان.
Orhan Veli Kanık/ Birdenbire
Her şey birdenbire oldu.
Birdenbire vurdu gün ışığı yere;
Gökyüzü birdenbire oldu;
Mavi birdenbire.
Her şey birdenbire oldu;
Birdenbire tütmeye başladı duman topraktan;
Filiz birdenbire oldu, tomurcuk birdenbire.
Yemiş birdenbire oldu.
Birdenbire,
Birdenbire;
Her şey birdenbire oldu.
Kız birdenbire, oğlan birdenbire;
Yollar, kırlar, kediler, insanlar…
Aşk birdenbire oldu,
Sevinç birdenbire.
🔸«یکشنبه شب ها»
الان بد ریخت وُ بد لباسم، اما
بعد از پرداختِ قرض هایم
احتمال داشتن یک دست لباس نو را دارم
و باز احتمالاً
تو مرا دوست نخواهی داشت
با وجود این یکشنبه شب ها
وقتی از محله تان می گذرم
با سر وُ وضعی مرتب؛
فکر می کنی که من هم به تو
به اندازه ی الان بها خواهم داد؟
Pazar Akşamları/ Orhan Veli Kanık
Şimdi kılıksızım, fakat
borçlarımı ödedikten sonra
ihtimal bir kat da yeni esvabım olacak
ve ihtimal sen
yine beni sevmeyeceksin.
bununla beraber pazar akşamları
sizin mahalleden geçerken,
süslenmiş olarak,
zannediyor musun ki ben de sana
şimdiki kadar kıymet vereceğim ?
🔸«مقدار»
زن هایِ زیبا را دوست دارم،
زن هایِ کارگر را هم دوست دارم؛
زن هایِ کارگرِ زیبا را
بیشتر از همه دوست دارم.
ORHAN VELİ KANIK / QUANTİTATİF
Güzel kadınları severim,
İşçi kadınları da severim,
Güzel İşçi kadınları
Daha çok severim.
http://s9.picofile.com/file/8281669234/M_N.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1751
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌شعرهایی از #اورهان_ولی_کانیک
🔹ترجمه ی #مجتبی_نهانی
📚اورهان ولی کانیک (1950و1914)، بعد از اتمام دوران دبیرستان در رشته ی فلسفه دانشگاه مشغول به تحصیل شد. سال 1941 به همراه دوستان همکلاسی اش اوکتای رفعت و ملیح جودت آندای، کتاب شعر «غریب» را منتشر کرد. با چاپ این کتاب، جریان شعری نوینی به همین نام بنیان نهاده شد. آنها همچنین سال 1947 به چاپ مجله ی «یاپراق» مبادرت ورزیدند. اورهان ولی با هدف تغییر ساختار اساسی شعر قدیم، زبان مردم کوچه و بازار را به سمت زبان شعرش کشاند. وی در مدت سی و شش سال زندگی اش غیر از شعر به نوشتن داستان، مقاله و ترجمه نیز پرداخت.
🔸«ناگهان»
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان نور خورشید زمین را روشن کرد؛
ناگهان آسمان پدیدار شد؛
آبی ناگهان.
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد؛
ناگهان بخار از خاک بلند شد؛
ناگهان درخت جوانه زد، شکوفه روئید.
ناگهان میوه رسید.
ناگهان،
ناگهان؛
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان دختر، ناگهان پسر؛
راه ها، بیابان ها، گربه ها، انسان ها...
ناگهان عشق اتفاق افتاد،
شادی ناگهان.
Orhan Veli Kanık/ Birdenbire
Her şey birdenbire oldu.
Birdenbire vurdu gün ışığı yere;
Gökyüzü birdenbire oldu;
Mavi birdenbire.
Her şey birdenbire oldu;
Birdenbire tütmeye başladı duman topraktan;
Filiz birdenbire oldu, tomurcuk birdenbire.
Yemiş birdenbire oldu.
Birdenbire,
Birdenbire;
Her şey birdenbire oldu.
Kız birdenbire, oğlan birdenbire;
Yollar, kırlar, kediler, insanlar…
Aşk birdenbire oldu,
Sevinç birdenbire.
🔸«یکشنبه شب ها»
الان بد ریخت وُ بد لباسم، اما
بعد از پرداختِ قرض هایم
احتمال داشتن یک دست لباس نو را دارم
و باز احتمالاً
تو مرا دوست نخواهی داشت
با وجود این یکشنبه شب ها
وقتی از محله تان می گذرم
با سر وُ وضعی مرتب؛
فکر می کنی که من هم به تو
به اندازه ی الان بها خواهم داد؟
Pazar Akşamları/ Orhan Veli Kanık
Şimdi kılıksızım, fakat
borçlarımı ödedikten sonra
ihtimal bir kat da yeni esvabım olacak
ve ihtimal sen
yine beni sevmeyeceksin.
bununla beraber pazar akşamları
sizin mahalleden geçerken,
süslenmiş olarak,
zannediyor musun ki ben de sana
şimdiki kadar kıymet vereceğim ?
🔸«مقدار»
زن هایِ زیبا را دوست دارم،
زن هایِ کارگر را هم دوست دارم؛
زن هایِ کارگرِ زیبا را
بیشتر از همه دوست دارم.
ORHAN VELİ KANIK / QUANTİTATİF
Güzel kadınları severim,
İşçi kadınları da severim,
Güzel İşçi kadınları
Daha çok severim.
http://s9.picofile.com/file/8281669234/M_N.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1751
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹سه شعر از #علی_جهانگیری
یورتمه می رود غروب در اسب
گیسویی به شکل تازیانه بعد از فرود ، رها
کورس اول است و چهارده بار زائیدی
هفت در زیر و هفت در بالا
در خواب هم دویدنت ، می دود
از پایان عبور می کنی و باز هم
پایان روبرو ی توست
پایان ندارد شکل ریختن اسب در غبار
می نشیند و گیسویی
یورتمه می رود در غروب
🔸🔸🔸
شبیه اسبی
شبیه گلوله ای که شلیک
آیا تو نبودی ؟
پس این دشت
این قطار فشنگ آویخته بر دیوار
من نیستم ؟
جای خالی کسی نیست این چای ؟
این مهتابی و پیچک یاس
سخت نمی گیرم
من هم یکی از همین کلاغ ها در جیب باد
مسئله شیطان نیست یا خدا
که یکی اگر نباشد
دیگری عمری سرگردان بشود در خاورمیانه
این اسب با شیهه ای شبیه باد
این گلوله ای که شلیک
پس این دست
که آویخته کنار این تفنگ بر دیوار
این آستین که خالی . . .
اسب را می آویزم به دیوار
آیا این باد
این دشت ؟
🔸🔸🔸
سرباز ماشه را چکاند
صدای دهل تا هفت کوچه
ماشه چکید و سینی حنا چرخ زد
گلوله داغ داغ توی شقیقه
خاطره داغ داغ در چین های دامن گلدار
اسب می گردانند توی کوچه ها
چهره ی عروس در شقیقه
http://s9.picofile.com/file/8281770776/A_J.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1753
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹سه شعر از #علی_جهانگیری
یورتمه می رود غروب در اسب
گیسویی به شکل تازیانه بعد از فرود ، رها
کورس اول است و چهارده بار زائیدی
هفت در زیر و هفت در بالا
در خواب هم دویدنت ، می دود
از پایان عبور می کنی و باز هم
پایان روبرو ی توست
پایان ندارد شکل ریختن اسب در غبار
می نشیند و گیسویی
یورتمه می رود در غروب
🔸🔸🔸
شبیه اسبی
شبیه گلوله ای که شلیک
آیا تو نبودی ؟
پس این دشت
این قطار فشنگ آویخته بر دیوار
من نیستم ؟
جای خالی کسی نیست این چای ؟
این مهتابی و پیچک یاس
سخت نمی گیرم
من هم یکی از همین کلاغ ها در جیب باد
مسئله شیطان نیست یا خدا
که یکی اگر نباشد
دیگری عمری سرگردان بشود در خاورمیانه
این اسب با شیهه ای شبیه باد
این گلوله ای که شلیک
پس این دست
که آویخته کنار این تفنگ بر دیوار
این آستین که خالی . . .
اسب را می آویزم به دیوار
آیا این باد
این دشت ؟
🔸🔸🔸
سرباز ماشه را چکاند
صدای دهل تا هفت کوچه
ماشه چکید و سینی حنا چرخ زد
گلوله داغ داغ توی شقیقه
خاطره داغ داغ در چین های دامن گلدار
اسب می گردانند توی کوچه ها
چهره ی عروس در شقیقه
http://s9.picofile.com/file/8281770776/A_J.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1753
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌شعری از #مارک_ایروین
🔹 ترجمه ی #ساناز_مصدق
📚مارک ایروین، شاعر معاصر آمریکایی و مدرس زبان انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی می باشد. از او تاکنون هفت مجموعه شعر منتشر شده است که جدیدترین آن ها ” کوزه آمریکایی” نام دارد. او موفق به کسب جوایز متعددی شده است که از آن میان می توان جایزه کتاب کلرادو و جایزه جیمز رایت را نام برد.
Elegy
I carry a ball and a glove. I study the stars. I arrive and depart. "Love many, lose some till none remain", the sailor sang. Ho Hum.
Near dusk, the shadows of humans resemble stones. Inside the house we are suddenly weightless, having not seen each other for years, then touch like lights rehearsing the latitudes of our names. Once in the bracken I did find myself looking for a blown hat, now I am polishing the lens of a telescope to make the distant more bright. We had a girl pink as a shripm. Her birth wail filled our gaze that grew and grew till seing burst. We are still proud, but her dolls get older. The colossi of two pop stars flash on a giant screen. We gaze up like ancients not privy. Time's a game of catch and pitch. On ships I think of barns, in sleep, I sail the land. I like green best when it courses like fire._A glove, a ball, a house collapsed. A carcass of vowels wept.
🔸 "مرثیه"
با گوی ای و دستکشی در دست
به رصد ستاره ها مشغولم
می رسم و ترک می کنم
”بسیاری را دوست می دارم، عده ای را از دست می دهم، تا اینکه هیچ یک باقی نمی ماند”: دریانورد می خواند، هو هوم
نزدیک غروب، سایه های انسان ها به سنگ می ماند
در خانه، ناگهان بی وزن می شویم
انگار برای سال ها یکدیگر را ندیده ایم
و بعد مانند نور تلاقی می کنیم
و بلندیِ ناممان را تکرار
یکبار لا به لای سرخس ها
خود را در جستجوی کلاهی بر باد رفته دیدم
حالا عدسی تلسکوپی را صیقل می دهم
تا دور را روشن تر کنم
ما دختری داشتیم، صورتی مثل میگو
گریه های تولدش، نگاهمان را پر کرد
گریه ها بزرگ و بزرگتر شد
تا به بلوغ رسید
هنوز به او افتخار می کنیم
اما عروسک هایش سالخورده تر می شوند
حالا هیبت دو ستاره ی پاپ در صفحه نمایشی بزرگ می درخشد
و ما مثل آدم های بدوی زل می زنیم
زمان، بازی بیسبال است: گرفتن و پرتاب کردن
در کِشتی، به انبار کاه فکر می کنم
در خواب، در خشکی قایق رانی
سبز را دوست تر دارم
وقتی آتش می شود و شعله می کشد
دستکشی، گوی ای، خانه ای فروریخت-
و لاشه ای ازصداها شیون سرداد
http://s9.picofile.com/file/8281773276/S_M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1754
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌شعری از #مارک_ایروین
🔹 ترجمه ی #ساناز_مصدق
📚مارک ایروین، شاعر معاصر آمریکایی و مدرس زبان انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی می باشد. از او تاکنون هفت مجموعه شعر منتشر شده است که جدیدترین آن ها ” کوزه آمریکایی” نام دارد. او موفق به کسب جوایز متعددی شده است که از آن میان می توان جایزه کتاب کلرادو و جایزه جیمز رایت را نام برد.
Elegy
I carry a ball and a glove. I study the stars. I arrive and depart. "Love many, lose some till none remain", the sailor sang. Ho Hum.
Near dusk, the shadows of humans resemble stones. Inside the house we are suddenly weightless, having not seen each other for years, then touch like lights rehearsing the latitudes of our names. Once in the bracken I did find myself looking for a blown hat, now I am polishing the lens of a telescope to make the distant more bright. We had a girl pink as a shripm. Her birth wail filled our gaze that grew and grew till seing burst. We are still proud, but her dolls get older. The colossi of two pop stars flash on a giant screen. We gaze up like ancients not privy. Time's a game of catch and pitch. On ships I think of barns, in sleep, I sail the land. I like green best when it courses like fire._A glove, a ball, a house collapsed. A carcass of vowels wept.
🔸 "مرثیه"
با گوی ای و دستکشی در دست
به رصد ستاره ها مشغولم
می رسم و ترک می کنم
”بسیاری را دوست می دارم، عده ای را از دست می دهم، تا اینکه هیچ یک باقی نمی ماند”: دریانورد می خواند، هو هوم
نزدیک غروب، سایه های انسان ها به سنگ می ماند
در خانه، ناگهان بی وزن می شویم
انگار برای سال ها یکدیگر را ندیده ایم
و بعد مانند نور تلاقی می کنیم
و بلندیِ ناممان را تکرار
یکبار لا به لای سرخس ها
خود را در جستجوی کلاهی بر باد رفته دیدم
حالا عدسی تلسکوپی را صیقل می دهم
تا دور را روشن تر کنم
ما دختری داشتیم، صورتی مثل میگو
گریه های تولدش، نگاهمان را پر کرد
گریه ها بزرگ و بزرگتر شد
تا به بلوغ رسید
هنوز به او افتخار می کنیم
اما عروسک هایش سالخورده تر می شوند
حالا هیبت دو ستاره ی پاپ در صفحه نمایشی بزرگ می درخشد
و ما مثل آدم های بدوی زل می زنیم
زمان، بازی بیسبال است: گرفتن و پرتاب کردن
در کِشتی، به انبار کاه فکر می کنم
در خواب، در خشکی قایق رانی
سبز را دوست تر دارم
وقتی آتش می شود و شعله می کشد
دستکشی، گوی ای، خانه ای فروریخت-
و لاشه ای ازصداها شیون سرداد
http://s9.picofile.com/file/8281773276/S_M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1754
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعرهایی از #رضا_چایچی
🔸 "سایه ها"
سایه هایی محو
از کنارمان می گذرند
بی آن که اعتنایی کنند
یا به یادمان بیاورند
سرگرم کارهای همیشه خود
سایه ی اشیا را جا به جا می کنند
و ذرات غبار و هوا را
به جستجوی دری می گردند
تا از آن بگذرند .
🔸"موسیقی"
پیش از سپیده
صدای خش خش دامنش بیدارم کرد
به سمت پنجره رفتم
پا بر اولین خط عابر که گذاشت
موسیقی شد بی تکرار
نت هایی که از خطوط حامل
دور شد ورفت.
http://s8.picofile.com/file/8281775976/R_CH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1377
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹شعرهایی از #رضا_چایچی
🔸 "سایه ها"
سایه هایی محو
از کنارمان می گذرند
بی آن که اعتنایی کنند
یا به یادمان بیاورند
سرگرم کارهای همیشه خود
سایه ی اشیا را جا به جا می کنند
و ذرات غبار و هوا را
به جستجوی دری می گردند
تا از آن بگذرند .
🔸"موسیقی"
پیش از سپیده
صدای خش خش دامنش بیدارم کرد
به سمت پنجره رفتم
پا بر اولین خط عابر که گذاشت
موسیقی شد بی تکرار
نت هایی که از خطوط حامل
دور شد ورفت.
http://s8.picofile.com/file/8281775976/R_CH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1377
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌ترانک های روستایی، درگویش مازندرانی
🔹 #عبدالرضا_قنبری
ترانه ازگذشته های دور، قسمتی از گنجینه منظومات خود ساخته و خودجوش روستاییان ایران بوده است که نشان از لطافت طبع ، شادی و زلالی روح روستایی دارد."ترانه" را می توان از انواع ادبی دانست که ریشه لغوی آن را از لفظ " تر" به معنای تازه و جوان، دانسته اند( کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد- حافظ). در ماخذ پهلوی و اوستایی به این کلمه بر نخورده ایم، به خلاف سرود و چکامک که از هر دو در منابع آن روزگاران نام برده شده است. در ایران ساسانی سه قسم شعر رواج داشته است: سرود، چکامک و ترانک. در واقع، ترانکها اشعاری بودند که مردم کوچه و بازار با ساز و آواز میخواندند و رباعی و دوبیتی در ادب فارسی، از یادگاران این قسم شعر بهشمار میروند .
ترانه در ادبیات فارسی به دو بیتی ها و رباعیات غنایی (لیریک) نام داده شده است، تصور می شود که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است، در عهد ساسانی ما از اسم «سرود»و«چکامک» (اشعار وصفی و عشقی) خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشت هجایی که شامل هجو یا انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته و بسیار رواج داشته است، و به تصنیفات عوام امروز شبیه بوده است ، بی خبریم، و چنین گمان داریم که «ترانک» نام این نوع شعر بوده است ...
http://s9.picofile.com/file/8279734718/A_GH.jpg
🔴لطفاً ادامه متن را در "مجله ادبی پیاده رو" مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1755
🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر دکتر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌ترانک های روستایی، درگویش مازندرانی
🔹 #عبدالرضا_قنبری
ترانه ازگذشته های دور، قسمتی از گنجینه منظومات خود ساخته و خودجوش روستاییان ایران بوده است که نشان از لطافت طبع ، شادی و زلالی روح روستایی دارد."ترانه" را می توان از انواع ادبی دانست که ریشه لغوی آن را از لفظ " تر" به معنای تازه و جوان، دانسته اند( کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد- حافظ). در ماخذ پهلوی و اوستایی به این کلمه بر نخورده ایم، به خلاف سرود و چکامک که از هر دو در منابع آن روزگاران نام برده شده است. در ایران ساسانی سه قسم شعر رواج داشته است: سرود، چکامک و ترانک. در واقع، ترانکها اشعاری بودند که مردم کوچه و بازار با ساز و آواز میخواندند و رباعی و دوبیتی در ادب فارسی، از یادگاران این قسم شعر بهشمار میروند .
ترانه در ادبیات فارسی به دو بیتی ها و رباعیات غنایی (لیریک) نام داده شده است، تصور می شود که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است، در عهد ساسانی ما از اسم «سرود»و«چکامک» (اشعار وصفی و عشقی) خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشت هجایی که شامل هجو یا انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته و بسیار رواج داشته است، و به تصنیفات عوام امروز شبیه بوده است ، بی خبریم، و چنین گمان داریم که «ترانک» نام این نوع شعر بوده است ...
http://s9.picofile.com/file/8279734718/A_GH.jpg
🔴لطفاً ادامه متن را در "مجله ادبی پیاده رو" مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1755
🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر دکتر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🖌 شعر معاصر سوئد
🔸 #کارل_ونبرگ
🔹 برگردان #احمد_سینا
📚كارل ونبرگ يكی از بزرگترين ها درشعر سوئد است . او در سال 1910به دنيا آمد و در 1993 به علت بيماری سرطان در گذشت. در آثاراو تاثيرات عرفان شرق به نحو بارزی به چشم می آيند.
دور از سرشت خويش،
مثال سنگی تنها
در انزوای خود می مانيم.
درختی كه در ما بود، حالا
سايه ای آهنين است.
رطوبت درون ، ديگر
به ندرت می تواند ديدگان ما را تازه بدارد.
ريشه های درون ، حالا
بند كفشی است كه لخ و لخ به دنبالمان كشيده می شود.
پرنده ی ميان ، اكنون
در قفس خودش مرده است .
كهكشان به هيئت سقفي گچين در آمده است .
از حيوانی كه در ما زيست می كند ،
تنها طويله اش را می بينی :
آخوری با علفهای پلاسيده .
آذرخش جان مان ،
چونان كودكان دهل می كوبد.
برف ، چونان كاغذهايی پاره.
باران ، شن ريزه ای در ساعتی شنی.
كوه درون تپه ای از شن است -
شنی روان كه خودروها را می بلعد.
چشم بصيرت تكمه ای است
كه پوست را می بندد.
لبها
اينك كيسه بند سرخ زباله است .
زيبائی ما
خميازه هايی بيش نيست
كه به سختی زبان سياهمان را تازه می كند.
يار
و اما یار ،
یار
با صورتی چون ماه ،
در كافه ها و محافل عياش
و آبريزگاه ِ بنادر عمومی
رقص نور می كند.
چشم براهی ی مرگ منتظر،
در وقفه ای كه باز می شود ،
خود را نشان می دهد -
در لحظه ای
به ناگهاني يك سانحه .
http://s9.picofile.com/file/8281779942/A_S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=211
🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🖌 شعر معاصر سوئد
🔸 #کارل_ونبرگ
🔹 برگردان #احمد_سینا
📚كارل ونبرگ يكی از بزرگترين ها درشعر سوئد است . او در سال 1910به دنيا آمد و در 1993 به علت بيماری سرطان در گذشت. در آثاراو تاثيرات عرفان شرق به نحو بارزی به چشم می آيند.
دور از سرشت خويش،
مثال سنگی تنها
در انزوای خود می مانيم.
درختی كه در ما بود، حالا
سايه ای آهنين است.
رطوبت درون ، ديگر
به ندرت می تواند ديدگان ما را تازه بدارد.
ريشه های درون ، حالا
بند كفشی است كه لخ و لخ به دنبالمان كشيده می شود.
پرنده ی ميان ، اكنون
در قفس خودش مرده است .
كهكشان به هيئت سقفي گچين در آمده است .
از حيوانی كه در ما زيست می كند ،
تنها طويله اش را می بينی :
آخوری با علفهای پلاسيده .
آذرخش جان مان ،
چونان كودكان دهل می كوبد.
برف ، چونان كاغذهايی پاره.
باران ، شن ريزه ای در ساعتی شنی.
كوه درون تپه ای از شن است -
شنی روان كه خودروها را می بلعد.
چشم بصيرت تكمه ای است
كه پوست را می بندد.
لبها
اينك كيسه بند سرخ زباله است .
زيبائی ما
خميازه هايی بيش نيست
كه به سختی زبان سياهمان را تازه می كند.
يار
و اما یار ،
یار
با صورتی چون ماه ،
در كافه ها و محافل عياش
و آبريزگاه ِ بنادر عمومی
رقص نور می كند.
چشم براهی ی مرگ منتظر،
در وقفه ای كه باز می شود ،
خود را نشان می دهد -
در لحظه ای
به ناگهاني يك سانحه .
http://s9.picofile.com/file/8281779942/A_S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=211
🔺در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 #ندا_آبکاری
🔸 یک
پس از تو
من می مانم
با طعم گس عصرها
رازها و نگاه ها
پس از تو
جمعه ها آنقدر زیاد می شود
که من نمی توانم از میانشان بگذرم
و برای خود بگریم .
🔸 دو
با او راه می روم
او که اگر باد رهاش نکند
فرو می ریزد
اگر آبشار دست از شال آبیش برندارد
خشک می شود
با او حرف می زنم
او که چترش تنها به اندازه ی هموست
جیب هایش آنقدر کوچک است که آفتاب از آن نمی گذرد
و دست هایش یخ بسته است
با او زندگی می کنم
روی خیزاب
و گاهی از پس جالباسی چوبی
از آن سوی پیراهن ها ، ریسمان ها
صدایش می زنم .
🔸 سه
بی تندیس و خاطره ای
که زیر باران این همه سال آب می شود
تو ماندی وُ
شب در جعبه های کهنه ی مهمانی پنهان شد .
از راه خلوت ماه برو
تا باد تو را به جای چراغی کوچک در دست گیرد
و من نگاه کنم .
🔸 چهار
باد از سه شنبه ها می آید
ماه
نیمه راه بارانیش را در شیشه می ماند
بیابان ترسی خزنده است
شب از جاده بیرون می ریزد
مسافر در قهوه خانه های سپیده دم نماز از آب و علف می گذارد
و زن از چشمهایش بر زمینه ی آرام
کوه و درخت می سازد
مرد از همیشه می وزد
باد نمی آید .
📚 کتابشناسی :
تجربه های خام رستن ، نشر ابتکار، 1365
از راه سایه ها ، نشر ابتکار ، 1370
◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹 #ندا_آبکاری
🔸 یک
پس از تو
من می مانم
با طعم گس عصرها
رازها و نگاه ها
پس از تو
جمعه ها آنقدر زیاد می شود
که من نمی توانم از میانشان بگذرم
و برای خود بگریم .
🔸 دو
با او راه می روم
او که اگر باد رهاش نکند
فرو می ریزد
اگر آبشار دست از شال آبیش برندارد
خشک می شود
با او حرف می زنم
او که چترش تنها به اندازه ی هموست
جیب هایش آنقدر کوچک است که آفتاب از آن نمی گذرد
و دست هایش یخ بسته است
با او زندگی می کنم
روی خیزاب
و گاهی از پس جالباسی چوبی
از آن سوی پیراهن ها ، ریسمان ها
صدایش می زنم .
🔸 سه
بی تندیس و خاطره ای
که زیر باران این همه سال آب می شود
تو ماندی وُ
شب در جعبه های کهنه ی مهمانی پنهان شد .
از راه خلوت ماه برو
تا باد تو را به جای چراغی کوچک در دست گیرد
و من نگاه کنم .
🔸 چهار
باد از سه شنبه ها می آید
ماه
نیمه راه بارانیش را در شیشه می ماند
بیابان ترسی خزنده است
شب از جاده بیرون می ریزد
مسافر در قهوه خانه های سپیده دم نماز از آب و علف می گذارد
و زن از چشمهایش بر زمینه ی آرام
کوه و درخت می سازد
مرد از همیشه می وزد
باد نمی آید .
📚 کتابشناسی :
تجربه های خام رستن ، نشر ابتکار، 1365
از راه سایه ها ، نشر ابتکار ، 1370
◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #پگاه_احمدی
برای من که از بالی کنده شدم در باد
برای من آوازی بخوان
بادبادکِ بی بند !
آسمانِ مرا پس نمی دهند
ما اینجائیم که ترسهامان را بتکانیم
دوربین مان را برداریم وُ در همین صحنه بکاریم
عاشقانه بازی کن !
فردا حق داری خواب بمانی
حق داری راه ات را خط بزنی در ترن
یا جا بمانی از ایستگاهِ من !
بلیتِ یک نفره !
تختِ یک نفره !
در شعری که می شود همیشه عاشق ماند
فردا در کاغذ های بی سرنشین
نه بوسه ای مانده ست
نه حتی زنی که در گوشه های لباسش می گریست
ما اینجائیم که ترسهامان را در آغوشِ هم بتکانیم
باران مثل صدای قاشق ها و النگوهای کهنه از یاد می رود
برایم کارت پستالی از "نپال“ بفرست.
http://s8.picofile.com/file/8281919276/P_A.jpg
◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹 شعری از #پگاه_احمدی
برای من که از بالی کنده شدم در باد
برای من آوازی بخوان
بادبادکِ بی بند !
آسمانِ مرا پس نمی دهند
ما اینجائیم که ترسهامان را بتکانیم
دوربین مان را برداریم وُ در همین صحنه بکاریم
عاشقانه بازی کن !
فردا حق داری خواب بمانی
حق داری راه ات را خط بزنی در ترن
یا جا بمانی از ایستگاهِ من !
بلیتِ یک نفره !
تختِ یک نفره !
در شعری که می شود همیشه عاشق ماند
فردا در کاغذ های بی سرنشین
نه بوسه ای مانده ست
نه حتی زنی که در گوشه های لباسش می گریست
ما اینجائیم که ترسهامان را در آغوشِ هم بتکانیم
باران مثل صدای قاشق ها و النگوهای کهنه از یاد می رود
برایم کارت پستالی از "نپال“ بفرست.
http://s8.picofile.com/file/8281919276/P_A.jpg
◾️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #نسرین_جافری
به چیزی اضافه ام نکن
حتی به دورِ کُندِ میکروفونی در گلوی این چکاوک
که خورشید بدون هیچ مبالغه ای
پای بیانش را امضا می کند
- برای حروفچینیِ دوباره
فقط بگذار
در فضای درکِ جمعیِ این قوم
ساده تر بمیرم
مثلِ همین نهال
که خاکِ دلش زیر سایه صفر
شبیهِ چهار رنگِ چخماق
می خندد و پیرتر می شود .
از بخشش و گناه چیزی نمی دانم
فقط بغلتانم میانِ رنگی که از تقدس و تقدیر
گریزان است
به عکس این دو خطِ ایستا
این خردِ تحمیل شده به سیبی
که هرگاه سقوط می کند
پشتِ هر پدیده
شرم آورترین فضیلت را
به خود نسبت می دهد
تو مثل من نباش عزیزم !
در هر آکادمی که دلت می خواهد
ثبت نام کن
و زیرِ درختِ بادامی که
سبزترین سایه اش را از خود تکانده است
یک مجسمه بساز
که دائم الخمر نباشد
و از ذهنش همه ی صورت ها را پاک کن
بدونِ سانسور
فقط یک درامِ کهنه کافیست .
اُپرای عمومی تعطیل است
این کاملاً بدیهی است
دقت کن !
پاریس چیزِ دیگری ست عزیزم!
http://s9.picofile.com/file/8281969700/N_J.jpg
📚 کتابشناسی زنده یاد نسرین جافری:
🔸زخم سایه و بید ، 1369
🔸رملِ هندسی آفتابگردان ، نشر دارینوش ، 1375
🔸نیمی از مرا کشته اند ، نشر دارینوش ، 1379
🔸به سمت هرگز به سوی هیچ ، نشر دارینوش ، 1382
◼️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹 شعری از #نسرین_جافری
به چیزی اضافه ام نکن
حتی به دورِ کُندِ میکروفونی در گلوی این چکاوک
که خورشید بدون هیچ مبالغه ای
پای بیانش را امضا می کند
- برای حروفچینیِ دوباره
فقط بگذار
در فضای درکِ جمعیِ این قوم
ساده تر بمیرم
مثلِ همین نهال
که خاکِ دلش زیر سایه صفر
شبیهِ چهار رنگِ چخماق
می خندد و پیرتر می شود .
از بخشش و گناه چیزی نمی دانم
فقط بغلتانم میانِ رنگی که از تقدس و تقدیر
گریزان است
به عکس این دو خطِ ایستا
این خردِ تحمیل شده به سیبی
که هرگاه سقوط می کند
پشتِ هر پدیده
شرم آورترین فضیلت را
به خود نسبت می دهد
تو مثل من نباش عزیزم !
در هر آکادمی که دلت می خواهد
ثبت نام کن
و زیرِ درختِ بادامی که
سبزترین سایه اش را از خود تکانده است
یک مجسمه بساز
که دائم الخمر نباشد
و از ذهنش همه ی صورت ها را پاک کن
بدونِ سانسور
فقط یک درامِ کهنه کافیست .
اُپرای عمومی تعطیل است
این کاملاً بدیهی است
دقت کن !
پاریس چیزِ دیگری ست عزیزم!
http://s9.picofile.com/file/8281969700/N_J.jpg
📚 کتابشناسی زنده یاد نسرین جافری:
🔸زخم سایه و بید ، 1369
🔸رملِ هندسی آفتابگردان ، نشر دارینوش ، 1375
🔸نیمی از مرا کشته اند ، نشر دارینوش ، 1379
🔸به سمت هرگز به سوی هیچ ، نشر دارینوش ، 1382
◼️بخش : #شاعران_معاصر
به انتخاب میثم ریاحی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #فاضل_نظری
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم
http://s9.picofile.com/file/8282004992/F_N.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1132
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat4/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹شعری از #فاضل_نظری
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم
http://s9.picofile.com/file/8282004992/F_N.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1132
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat4/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸الماس ها ابدی اند؛ روایت ماجراهای جیمز باند
🔹 #امیر_حسین_بریمانی
نشر چترنگ رمان "الماسها ابدیاند" را با ترجمه محمدهادی سالارورزی به بازار نشر عرضه کرد. کتاب "الماسها ابدیاند" چهارمین اثر ایان فلمینگ، نویسندۀ انگلیسی است.این کتاب ماجراهای جیمز باند، مأمور سرویس مخفی بریتانیا، را روایت میکند. در این داستان، باند مأمور میشود عاملین قاچاق الماس از معادن سیرالئون به آمریکا را پیدا کند، او برای پیش بردن تحقیقاتش، خود را یکی از اعضای گروهی خلافکار جا میزند، به آمریکا میرود و مخفیانه به دستۀ آنها نفوذ میکند.
الماسها ابدیاند در زمان انتشار نقدهای مثبتی دریافت کرد و در سال ۱۹۷۱ اقتباسی از آن به کارگردانی "گای همیلتون" و با بازی "شان کانری" بر پردۀ سینماها رفت. داستانهای باند در فهرست پرفروشترین کتابهای تاریخ قرار دارند و تاکنون بیش از صد میلیون نسخه از آنها در سرتاسر جهان به فروش رفته است.در سال ۲۰۰۸ روزنامۀ تایمز، فلمینگ را چهاردهمین فرد در فهرست پنجاه نویسندۀ برتر بریتانیا از سال ۱۹۴۵ قرار داد. همچنین از سال ۱۹۶۲ تاکنون بیست و شش فیلم با محوریت شخصیت جیمز باند ساخته شده وشش بازیگر در پنج دهه، سنت بازی در نقش این شخصیت بر پرده سینما را ادامه دادهاند.سری فیلمهای جیمز باند، با فروش جهانیِ بیش از پنج میلیارددلار، از نظر فروش در جایگاه دوم فیلمهای ادامهدار قرار دارد.
http://s8.picofile.com/file/8282022268/A_H_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1756
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #معرفی_کتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔸الماس ها ابدی اند؛ روایت ماجراهای جیمز باند
🔹 #امیر_حسین_بریمانی
نشر چترنگ رمان "الماسها ابدیاند" را با ترجمه محمدهادی سالارورزی به بازار نشر عرضه کرد. کتاب "الماسها ابدیاند" چهارمین اثر ایان فلمینگ، نویسندۀ انگلیسی است.این کتاب ماجراهای جیمز باند، مأمور سرویس مخفی بریتانیا، را روایت میکند. در این داستان، باند مأمور میشود عاملین قاچاق الماس از معادن سیرالئون به آمریکا را پیدا کند، او برای پیش بردن تحقیقاتش، خود را یکی از اعضای گروهی خلافکار جا میزند، به آمریکا میرود و مخفیانه به دستۀ آنها نفوذ میکند.
الماسها ابدیاند در زمان انتشار نقدهای مثبتی دریافت کرد و در سال ۱۹۷۱ اقتباسی از آن به کارگردانی "گای همیلتون" و با بازی "شان کانری" بر پردۀ سینماها رفت. داستانهای باند در فهرست پرفروشترین کتابهای تاریخ قرار دارند و تاکنون بیش از صد میلیون نسخه از آنها در سرتاسر جهان به فروش رفته است.در سال ۲۰۰۸ روزنامۀ تایمز، فلمینگ را چهاردهمین فرد در فهرست پنجاه نویسندۀ برتر بریتانیا از سال ۱۹۴۵ قرار داد. همچنین از سال ۱۹۶۲ تاکنون بیست و شش فیلم با محوریت شخصیت جیمز باند ساخته شده وشش بازیگر در پنج دهه، سنت بازی در نقش این شخصیت بر پرده سینما را ادامه دادهاند.سری فیلمهای جیمز باند، با فروش جهانیِ بیش از پنج میلیارددلار، از نظر فروش در جایگاه دوم فیلمهای ادامهدار قرار دارد.
http://s8.picofile.com/file/8282022268/A_H_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1756
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #معرفی_کتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA