یه روز مثل من، کور میشی، میشینی اونجا مثل یه نقطه تو فضا، تو تاریکی، برای همیشه، مثل من. یه روز به خودت میگی، خسته شدهم، میخوام بشینم، اونوقت میری میشینی، میگی گرسنه ام، بلند میشم یه چیزی گیر میارم میخورم. اما بلند نمیشی. میگی نمیبایست نشسته باشم، اما حالا که نشستم بازم کمی بشینم، بعد بلند میشم. بلند نمیشی و چیزی برای خوردن گیر نمیآری. مدتی چشمتو میدوزی به دیوار، بعد میگی، چشمامو میبندم شاید یه کم خواب برم، بعدش حالم خوب میشه، و چشماتو میبندی. وقتی دوباره چشماتو باز میکنی دیگه دیوار نمیبینی. خالی بیکرانی دورو برتو میگیره که اگه مردههای همهی اعصار هم زنده بشن نمیتونن پُرِش کنن، تو اونجا مثل یه ریزه سنگی، وسط یه ردیف پله. آره، یه روز اینو میفهمی، مثل من میشی، با این فرق که تو کسی رو همرات نداری، چون کسی رو نداری بهش رحم کنی، چون کسی نمونده که بهش رحم کنی.
#ساموئل_بکت
#در_انتظار_خودو_و_آخر_بازی ۱۳۵۰
ترجمه: #سیروس_طاهباز
#نمایشنامه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
#ساموئل_بکت
#در_انتظار_خودو_و_آخر_بازی ۱۳۵۰
ترجمه: #سیروس_طاهباز
#نمایشنامه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈