✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews
شعری از #آفاق_شوهانی


شاید دلفینی باشد در دوردست
روز را تکه تکه می‌کند
می‌توانی پشت به دیوار
انگار بر کنارِ ساحل
اسب آبی‌ات را تا ابرها برانی

عکسی که دیوار را کنار می‌زند
دری که بی‌دیوار می‌خندد
و دایره‌یی که دلفینی از آن می‌گذرد
خونِ بانشاطِ دریا
ساحلِ ناپیدا
من! همان قایقی که می‌خواستی
می‌خواهم با دلفین‌ها تا چند دقیقه‌ی دیگر
از ابرها فروپاشیده باشم
و ماهی‌ها بر گوشتِ تازه‌ام
سفره انداخته باشند
من! که پشت به دیوار
روز را تکه تکه می‌کشم بر ساحل

http://s1.upzone.ir/108633/A.SH.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1700

بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی

🔸یک :

نت‌هایی از باران
نخ‌هایی از سیگار
برای دیوانگی‌ام کافی‌ست
درها را ببند
گذشته را
و حال را فرش کن
پشت در بزن:
باران فروشی نیست

🔸دو :

آب را فرستادم برای امسال
برای پرتقال‌های خشکیده
برای دوقلوهای به‌هم‌چسبیده‌ی نارنگی‌ات
و چند قطره آفتاب برای سیب‌های سرخ
برای سیب‌های زرد
گفتم بهار را بپوشند
از من آغاز شوند
از من برخیزند.

http://uupload.ir/files/utw4_a.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1845

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ


🔹شعری از #آفاق_شوهانی
با ترجمه به استانبولی
🔸مترجم: #ابوالفضل_پاشا

وقتی به زمستان قول دادم که برمی‌گردی
طاق بستان خندید
من اما تمامی فصل‌ها را زمستان پوشیدم


Geri dönmeni kışa söz verdiğim zaman
Tak-ı bustan güldü
Ben ama bütün mevsimlerde kış giydim

Şair: Afak Şövhani
Çevıren: Ebülfez Paşa

http://s1.upzone.ir/108633/A.SH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2059

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی

🔸به موازات شعر

به موازات شعری که می‌نویسم
موتزارت می‌نوازد
ماریا کری پرده به کنار
لب
لب‌پر
در آب بالا بالا بالاتر
می‌روم موتزارت بشنوم از پله‌ی دوم
غلت می‌خورم در جوی مولیان
مو به تناسخ، مار می‌پیچم
تاریک‌تر از کمانچه
و تاریک‌تر از تار می‌پیچم
می‌روم غار بردارم
یار مرا
غار تو را
کلاغِ تلخِ غرغرو!
غنیمت شمر رقص الهه‌ی ناز
لبِ پله‌ی سوم
پونه‌گی رها کن
مار شو
تاریک‌تر از غار شو
تا غاز برآورم مرغ همسایه را باز
باز شاهی نه!
باز شاهان نه!
سرگشته لب‌پری از جوی شما نه!
شوهان باشم
پری از کوی شما کجایی؟
عشق جگرخوار نه!
همین‌که مرغ سحر
ناله بردارم همین
قار قار
مرغ همسایه‌ی شما غار
تا باز هم آفاق شما باشم

🔸تخمین زده بود

تخمین زده بود:
زندگیِ تک سلولی‌ام
به جمعیت گرگ‌ها آغشته است
و رد یک روزم را گرفته بود
موهوم را مباهات نمی‌گویم و
فخر به احوال ناصرالدین شاه حواله می‌کنم
و هر چه فخری و فقدان تخمین می‌زنی
تمام شدن زن را در من اما
از من صدای تک سلولی‌ها
و صدای مساحت‌هاشان زلزله‌یی‌ست
در مسیر زیر دریایی‌ها اگر ظهور کنم
زمینه برای زنانی که رنگ فحش‌شان
فاحشه بلغور می‌کنند
کاش می‌توانستم شکل بدهم
آدم را از حوا یاخته‌یی بسازم
که سطح سردرگمی‌اش
معاشقه‌ی سگ‌هاست
زنان ایدزی،
زنان رخت‌شوی
زنان آبستنِ برق پله‌ها و رویاها کمی بالاتر
من یک روز را بو می‌کشم
که تقاطع ولی‌عصر آدامس می‌فروختی
کسی لحن‌ات را نمی‌خرید
- لحنی که هم‌خوابه‌ی سرب و سیگار -
به گمان‌ام هرگز رختخواب ندیده بود
من صراحت این روزها را
تقسیم می‌کنم بین ماهی‌ها و
حبس می‌کنم سرفه‌ها را در تک سلولی‌ام برای همیشه

http://uupload.ir/files/21pf_a.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2104

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 دو شعر از #آفاق_شوهانی

🔸یک

(این شعر برای زاینده‌رود سروده شده است.)

لحن‌ام را زیر چرخ خیاطی بدوزم به صدایت تا یک‌پارچه شود
شهوت شنیدن یک فنجان
وقتی روبه‌روی تو برمی‌گرداند قهوه‌خانه را
بر دیواره فنجان موج می‌زند
زاینده‌رود! من صدفی را به حوالی‌ات می‌دوزم
تو می‌مانی که زاینده‌رود صدف داشت یا ماهی
روز با روز فرقی نمی‌کند
از هر پلی که می‌ریزم
رودِ سنگ‌شده لحن‌ام را خش می‌اندازد
اصفهان‌ات را بردار تا من در گوشه‌یی دیگر فالم را فاخته بخوانم
زاینده‌رود را می‌بندم
و صدا را تا سکوت می‌کشم
که لحن خشک‌سالی‌ام باشد

🔸دو

- کیستی؟
- هیچ!
- هر چه داری بریز بر پیشخوان
حلقه، ساعت، گوشت، استخوان!

یکی یکی ریختم:
دستکش، انگشتر، انگشت و عصب‌ها
روسری، گوشواره و گوش‌ها
سپس
ابتدا و انتها را ریختم بر پیشخوان
دورترها فضاپیما
و دورترها موشک در آسمان می‌چرخید
آن‌ها را هم ریختم
ایستادم روبه‌روی آخرین دستاورد ناسا
و اعتراف کردم به گناهان.

http://www.uupload.ir/files/plcf_a.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2203

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 دو شعر از #آفاق_شوهانی

🔸شعر اول :

و بعد را روی بند پهن کردن
همه را شستن:
پیراهن‌های چروکیده
بازگشته از جنگ
چرک‌مرده.
روی خوابی از افق
با طناب‌ها
خمپاره زدن
و دیگر چه می‌مانَد؟
تفنگی که به سوی شلیک می‌خندد

🔸شعر دوم :

طعم باران را می‌چشید؟
قطرات این باران از فکرهای من است
فکر من به خودش می‌پیچد با مارها
مارهای میانمار
می‌پیچند
نیش می‌زند آتش
میان مارهای شعله کشیده
تا ابرهای فراز سر من
دردِ طعمِ باران
لحظه‌های شفاف را می‌بَرَد به قبرستان
فکرهای من چنبر می‌زند
پیشِ چشمِ شما - که از آسمان بُریده است -
لحظه‌هایم دانه دانه می‌ریزد
باران می‌زند
خیس می‌شوید؟
بند آمدنِ‌ این باران کار من نیست
فکرهای من را از میانمار بیاورید لطفن

http://www.uupload.ir/files/chc5_a.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2262

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹 سه شعر از #آفاق_شوهانی

🔸پشت اسم من

پشت اسم من می‌خندی
و من می‌دانم اسم من از اول تو بوده
باران را با حروف‌ات خُرد می‌کنی
و چیزی از ماقبل بعدها به روی‌ام می‌آوری
آیا در ورای من ساعت‌شماری هست؟
بوی کلمات دهان تو بود جمله‌های رسای من
و من می‌دیدم ایستاده‌ام تا عروس شوم من!؟ منِ پنجاه ساله؟
جوان قبراق نخ بادبادک در دست
آیا سقوط از برج مرا به تو رسانده؟
پیش از آن‌که سایه‌ها بخوابند برخاستم شکل‌ام را
گم کرده بودم تو یا دیگری را؟ نمی‌دانستم در آینه کدام را بردارم
آیا خون واقعیتی ملموس نبود؟
تو «برای همیشه» را برداشته بودی
و من به پیش از همیشه‌ی تو درآمده بودم
همین حالا که می‌نویسم دست‌های تو را می‌بینم و انگشترِ شانس تو
باد تو را انداخته روی بعدازظهر بارانی من
تو را برمی‌دارم و بارانی‌ام را
تا خیس شدن موهای‌مان تاب بخورد تاب


🔸وسوسه‌ی باد


وسوسه‌ی باد را می‌بینی
و رقص پرچم‌ها
می‌خواهی شباهت دو چهره باشی
اما پرچم‌ها
اما پرچم‌ها در باد
می‌خواهی ببینی کدام تیره‌تر کدام روشن‌تر
اما سبز و سفید و قرمز
باد را مرور می‌کند
برج، برج میلاد
دور سرت می‌چرخد
با پرچم‌ها و چهره‌ها
فکر می‌کنی به سقوط
تا صعود به لحظه‌یی که پرچم‌ها برای همیشه می‌ایستند


🔸قسم می‌خورم


قسم می‌خورم، من، اما، هرگز!
پایم از دراز زده بیرون
زیر سرم نفت یا چیز دیگری باشد؟
چه؟ چرا؟
چه‌گونه روی پرسش خودکشی کنم؟
در اعماقِ چه غوطه‌ورِ پرسش یا پرستش
یک روز اگر شما باشید، همین شما، شما باشید
قسم می‌خورم، من، اما، هرگز!
چه‌گونه از خاطر یک روز لیز خورده‌یی
این‌که چه‌گونه همین چه‌گونه می‌پرسد تلنبارِ خودکشیِ نهنگ‌ها
بر پوسته‌ی زمین وقتی همزادانش در گردشند نفت‌کش‌ها نفس‌کش‌ها
من خاطره‌ی دلفین‌ها را
خاطره‌ی نهنگ‌ها را رنگ می‌زدم
ساحل از دریا برداشتم همین بود، تمام قصه‌ی من همین بود تنها!
قسم می‌خورم قسم می‌خورم من اما...

http://uupload.ir/files/21pf_a.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2575

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 داستانی از #آفاق_شوهانی را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇

#داستان_کوتاه

▶️ https://piadero.ir/post/2821

🆔 @piaderonews 👈
🔹 داستانی از #آفاق_شوهانی را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇

#داستان_کوتاه

▶️ https://piadero.ir/post/2851

🆔 @piaderonews 👈