🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹داستانک «مرد و سگ» اثر محمد سعید الریحانی
🔸ترجمه ی #فاطمه_جعفری
برای زندانبانان سوال بود که چرا سگی را همراه یک بازداشتی داخل یک سلول انداختهاند. بعد از کنجکاوی سرسختانهای فهمیدند بعد از اینکه صاحب سگ، خبر محکومیتش به حبس ابد همراه با اعمال شاقه را شنیده و به حالت غش بر صحن دادگاه افتاده، سگ تاب تحمل دوری او را نیاورده است.
وقتی نگهبانان بشقاب غذا و تکهی نان را با پا از زیر در به سمت این دو بازداشتی هل میدادند، چشمشان را به شکاف درِ سلول میدوختند تا از نزدیک، تعامل این دو دوست را بر سرِ بشقاب دنبال کنند.
اوایل، مرد نان تریت شده را بهتنهایی میخورد و استخوان را برای سگ وامیگذاشت.
با گذر روزها که گوشت نمکسودِ گاومیش به بازداشتیان داده شد، مرد گوشت را بهتنهایی میخورد و استخوان را برای سگ وامیگذاشت.
وقتی مدیریت اجازهی ورود مرغ را به آشپزخانهی زندان داد، مرد گوشت مرغ را بهتنهایی میخورد و استخوانها را برای سگ وامیگذاشت.
بار دیگر که آشپزخانهی زندان، به مناسبت ورود هیأتی خارجی از سوی یکی از سازمانّهای بينالمللی حقوق بشر، برای زندانیان، کوفته آماده کرد، مرد بهتنهایی کوفته را خورد و چیزی برای سگ که دیدههایش را باور نمیکرد، باقی نگذاشت،
سگی که به چشمان دوستش زل زده و در سکوتی طولانی فرورفته بود،
سگی که ناله میکرد و زار میزد،
سگی که زوزهی دیوانهواری او را تسخیر کرده بود،
سگی که به دوستش حملهور شد و او را یک لقمهی چپ کرد.
#از_مجموعه_داستان «حاء الحریة»
http://www.uupload.ir/files/3d3a_f.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2258
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹داستانک «مرد و سگ» اثر محمد سعید الریحانی
🔸ترجمه ی #فاطمه_جعفری
برای زندانبانان سوال بود که چرا سگی را همراه یک بازداشتی داخل یک سلول انداختهاند. بعد از کنجکاوی سرسختانهای فهمیدند بعد از اینکه صاحب سگ، خبر محکومیتش به حبس ابد همراه با اعمال شاقه را شنیده و به حالت غش بر صحن دادگاه افتاده، سگ تاب تحمل دوری او را نیاورده است.
وقتی نگهبانان بشقاب غذا و تکهی نان را با پا از زیر در به سمت این دو بازداشتی هل میدادند، چشمشان را به شکاف درِ سلول میدوختند تا از نزدیک، تعامل این دو دوست را بر سرِ بشقاب دنبال کنند.
اوایل، مرد نان تریت شده را بهتنهایی میخورد و استخوان را برای سگ وامیگذاشت.
با گذر روزها که گوشت نمکسودِ گاومیش به بازداشتیان داده شد، مرد گوشت را بهتنهایی میخورد و استخوان را برای سگ وامیگذاشت.
وقتی مدیریت اجازهی ورود مرغ را به آشپزخانهی زندان داد، مرد گوشت مرغ را بهتنهایی میخورد و استخوانها را برای سگ وامیگذاشت.
بار دیگر که آشپزخانهی زندان، به مناسبت ورود هیأتی خارجی از سوی یکی از سازمانّهای بينالمللی حقوق بشر، برای زندانیان، کوفته آماده کرد، مرد بهتنهایی کوفته را خورد و چیزی برای سگ که دیدههایش را باور نمیکرد، باقی نگذاشت،
سگی که به چشمان دوستش زل زده و در سکوتی طولانی فرورفته بود،
سگی که ناله میکرد و زار میزد،
سگی که زوزهی دیوانهواری او را تسخیر کرده بود،
سگی که به دوستش حملهور شد و او را یک لقمهی چپ کرد.
#از_مجموعه_داستان «حاء الحریة»
http://www.uupload.ir/files/3d3a_f.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2258
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹ترجمۀ داستان کوتاه «چشم و ابرو» از مجموعه داستان «کُشری مصر»
▫️اثر: #حسن_کمال
🔸مترجم: #سارا_اسدی_کاوان
امروز احساسش متفاوت است، از اینکه در ادارۀ راهنمایی و رانندگی در کنار جناب سرهنگ ایستاده، حس قدرت سراپای وجودش را فرا گرفته. هر بار که شاهد صدور مجوز یا پرداخت جریمهای بود خوشحالی بیاندازهای احساس میکرد. آرزو داشت که افسر مسئولیت جریمۀ یکیشان را به او بدهد، اما او این کار را نکرد.
معمولا دست کوتاهش را برای اشاره به آنان دراز میکند. ماشینها بدون توجه به اشارۀ او برای عبور هرچه سریعتر شتاب میگیرند، یکیشان به احترام چراغ قرمز متوقف میشود و ناسزا و لعنت از پشت سر نثار رانندۀ آن ماشین میشود.
وقتی ناراحتیاش را از این که به زودی پدر و مادر پیر و خواهر و برادر کوچکش را ترک خواهد کرد با دوست دانشگاهیاش درمیان گذاشت، دوستش گفت که برای من و همینطور برای خانوادهات مایۀ افتخار است که تو مامور قانون خواهی شد. دیگر برایش نگفت که توقف ماشینهای لوکس با یک حرکت دست او دروغی بزرگ است. انگار اصلا او را نمیبینند، بارها وقتی برای متوقف شدن ماشینها سوت میزده طوری به او ناسزا گفتهاند که گویی مرتکب گناهی شده ...
#ادبیات_مصر
http://www.uupload.ir/files/hg3c_s.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2263
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹ترجمۀ داستان کوتاه «چشم و ابرو» از مجموعه داستان «کُشری مصر»
▫️اثر: #حسن_کمال
🔸مترجم: #سارا_اسدی_کاوان
امروز احساسش متفاوت است، از اینکه در ادارۀ راهنمایی و رانندگی در کنار جناب سرهنگ ایستاده، حس قدرت سراپای وجودش را فرا گرفته. هر بار که شاهد صدور مجوز یا پرداخت جریمهای بود خوشحالی بیاندازهای احساس میکرد. آرزو داشت که افسر مسئولیت جریمۀ یکیشان را به او بدهد، اما او این کار را نکرد.
معمولا دست کوتاهش را برای اشاره به آنان دراز میکند. ماشینها بدون توجه به اشارۀ او برای عبور هرچه سریعتر شتاب میگیرند، یکیشان به احترام چراغ قرمز متوقف میشود و ناسزا و لعنت از پشت سر نثار رانندۀ آن ماشین میشود.
وقتی ناراحتیاش را از این که به زودی پدر و مادر پیر و خواهر و برادر کوچکش را ترک خواهد کرد با دوست دانشگاهیاش درمیان گذاشت، دوستش گفت که برای من و همینطور برای خانوادهات مایۀ افتخار است که تو مامور قانون خواهی شد. دیگر برایش نگفت که توقف ماشینهای لوکس با یک حرکت دست او دروغی بزرگ است. انگار اصلا او را نمیبینند، بارها وقتی برای متوقف شدن ماشینها سوت میزده طوری به او ناسزا گفتهاند که گویی مرتکب گناهی شده ...
#ادبیات_مصر
http://www.uupload.ir/files/hg3c_s.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2263
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعرهایی از #سعاد_الصباح
🔹ترجمه ی #سودابه_مهیجی
📚سعاد الصباح بانوی شاعر و نویسنده ی اهل کویت است. و تحصیلات او در رشته های علوم سیاسی و اقتصاد می باشد. از او دفترهای شهر متعددی به زبان عربی منتشر شده است.وی متولد 1942 میلادی ست.
▪️شعر اول :
تورا بازخواست نمی کنم
که پاره های وجودم را برگرفتی
و با آن وطنی ساختی
برای عاشقان همین بس است
که غم هایشان
خانه ی گنجشکان باشد
🔸لن أحاکمک لأنک اخذت
شظاياي و بنيت بها وطنا
فيکفي العشاقٙ أن تکون
احزانهم مُدُنا للعصافير
▪️شعر دوم :
بگو بدانم
پیش ازمن آیا
زنی را دوست داشته ای؟
زنی که در معرض عشق خِرَدش را گم کند؟
بگو
بگو که زن وقتی عاشق جنگل یاس میشود
چه برسرش خواهد آمد؟
بگو بدانم
شباهت فریادگون
میان سایه و اصل چگونه است؟
میان چشم و سرمه چگونه است؟
زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد؟
نسخه ای برابر اصل؟
چیزی بمن بگو
که هیچ زنی جزمن نشنیده باشد.
🔸قل لي . قل لي
هل أحببت امرأة قبلي
تفقد , حين تكون بحالة حب
نور العقل ..؟
قل لي . قل لي
كيف تصير المرأة حين تحب
شجيرة فل ؟
**
قل لي
كيف يكون الشبه الصارخ
بين الأصل , وبين الظل
بين العين , وبين الكحل ؟
كيف تصير امرأة عن
عاشقها
نسخة حب .. طبق الأصل ؟..
قل لي لغة ...
لم تسمعها امرأة غيري ...
http://www.uupload.ir/files/yo7b_s.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2293
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعرهایی از #سعاد_الصباح
🔹ترجمه ی #سودابه_مهیجی
📚سعاد الصباح بانوی شاعر و نویسنده ی اهل کویت است. و تحصیلات او در رشته های علوم سیاسی و اقتصاد می باشد. از او دفترهای شهر متعددی به زبان عربی منتشر شده است.وی متولد 1942 میلادی ست.
▪️شعر اول :
تورا بازخواست نمی کنم
که پاره های وجودم را برگرفتی
و با آن وطنی ساختی
برای عاشقان همین بس است
که غم هایشان
خانه ی گنجشکان باشد
🔸لن أحاکمک لأنک اخذت
شظاياي و بنيت بها وطنا
فيکفي العشاقٙ أن تکون
احزانهم مُدُنا للعصافير
▪️شعر دوم :
بگو بدانم
پیش ازمن آیا
زنی را دوست داشته ای؟
زنی که در معرض عشق خِرَدش را گم کند؟
بگو
بگو که زن وقتی عاشق جنگل یاس میشود
چه برسرش خواهد آمد؟
بگو بدانم
شباهت فریادگون
میان سایه و اصل چگونه است؟
میان چشم و سرمه چگونه است؟
زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد؟
نسخه ای برابر اصل؟
چیزی بمن بگو
که هیچ زنی جزمن نشنیده باشد.
🔸قل لي . قل لي
هل أحببت امرأة قبلي
تفقد , حين تكون بحالة حب
نور العقل ..؟
قل لي . قل لي
كيف تصير المرأة حين تحب
شجيرة فل ؟
**
قل لي
كيف يكون الشبه الصارخ
بين الأصل , وبين الظل
بين العين , وبين الكحل ؟
كيف تصير امرأة عن
عاشقها
نسخة حب .. طبق الأصل ؟..
قل لي لغة ...
لم تسمعها امرأة غيري ...
http://www.uupload.ir/files/yo7b_s.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2293
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸پاکت نامه
▫️شعری از #سارگون_بولص
🔹ترجمه ی #فاطمه_جعفری
«زندگیام را مثل فرشتهای با نشستن روی صندلی آرایشگر سپری میکنم»
▪️رامبو، «نیایشی شبانه»
شاید یکی به من میگوید، و شاید هم نمیگوید:
خواهش می کنم بیا، به من بگو داستان چیست.
این پاکتنامهی روی میز چیست.
قطرههای چربی مایع
یادگاری جسدِ آن ناپیدا، قلاب ماهیگیر
در گلوی ماهی – داستان چیست.
- این روزها به دریا میروم
چون بیمارم، نیاز به نسیمهای لطیف دارم.
در قهوهخانهای روی شنها مینشینم و
وقتِ غروب، به صخرهها چشم میدوزم.
کسی به اینجا نمیآید. گاهی، زنی با سگش. ماهیگیری پیر.
مرغهای ماهیخوار در هوا شناورند، منقارهای
پرتقالیشان، چشمهای زردشان، دریا را میپایند
گهگاهی شاید ماهیای نصیبشان شود
که فلسهای درخشانش زیرِ آب، نقشونگار بر آن زده است.
آبجوم را بهآرامی مینوشم و به راه خودم میروم.
هرگز نخواهم فهمید که داستان چیست.
پاکتِ نامه را نخواهم گشود.
http://www.uupload.ir/files/x9nq_s.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2363
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸پاکت نامه
▫️شعری از #سارگون_بولص
🔹ترجمه ی #فاطمه_جعفری
«زندگیام را مثل فرشتهای با نشستن روی صندلی آرایشگر سپری میکنم»
▪️رامبو، «نیایشی شبانه»
شاید یکی به من میگوید، و شاید هم نمیگوید:
خواهش می کنم بیا، به من بگو داستان چیست.
این پاکتنامهی روی میز چیست.
قطرههای چربی مایع
یادگاری جسدِ آن ناپیدا، قلاب ماهیگیر
در گلوی ماهی – داستان چیست.
- این روزها به دریا میروم
چون بیمارم، نیاز به نسیمهای لطیف دارم.
در قهوهخانهای روی شنها مینشینم و
وقتِ غروب، به صخرهها چشم میدوزم.
کسی به اینجا نمیآید. گاهی، زنی با سگش. ماهیگیری پیر.
مرغهای ماهیخوار در هوا شناورند، منقارهای
پرتقالیشان، چشمهای زردشان، دریا را میپایند
گهگاهی شاید ماهیای نصیبشان شود
که فلسهای درخشانش زیرِ آب، نقشونگار بر آن زده است.
آبجوم را بهآرامی مینوشم و به راه خودم میروم.
هرگز نخواهم فهمید که داستان چیست.
پاکتِ نامه را نخواهم گشود.
http://www.uupload.ir/files/x9nq_s.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2363
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸داستانی از #احمد_الخمیسی
🔹ترجمه ی #فاطمه_جعفری
سوار بر «مینیبوس» راهی محل کارم شدم و درآنحال سرشار از آرزوهایی بودم که نور صبحگاهی در جان برمیانگیزد. روی صندلی پشت راننده نشستم. روزنامهای بیرون کشیدم و بازش کردم. با حرکت ماشین، حروف جلوی چشمان ضعیفم روی هم لغزیدند. روزنامه را بستم. به چهرهای زل زدم که در آینهی کوچکِ سمت چپ راننده دیدم. با شوروهیجان، برنامههای این ماهم را مرور کردم. تعمیر اثاث اتاق خواب را تمام میکنم و آپارتمان را رنگ میزنم. آباژور جدیدی میخرم تا شبها زیر نورش مطالعه کنم. ترجمهای را که شروع کردهام، تمام میکنم و کتاب را تحویل میدهم. حداکثر ظرف یک هفته، سفری به اسکندریه میکنم. به دیدن حنان میروم. با هم در خیابان صفیه زغلول، گشت میزنیم. دوباره برایش قسم میخورم که تحت هر شرایطی، فقط عاشق او خواهم بود. هیچچیز نمیتواند مانع آرزوها و ارادهی آهنین شود.
به آینهی سمت چپ راننده نگاه کردم. دوباره آن چهره را دیدم. چشمهایم را تنگ کردم و در او دقیق شدم. چهرهی پیرمردی فرتوت که چینوچروکهای عمیقی دور چشمهایش بود. چه تأسفبار! چگونه وضع آدم به چنین ناتوانیای میرسد؟
سعی کردم صورت راننده را دید بزنم تا ببینم این چهرهی اوست که نتوانستم. به صورت مسافر کناریام نگاه کردم. نه. شبیه چهرهای نیست که در آینه میلرزد. سینهام را جلو بردم و چشمهایم را به آینه نزدیک کردم. بادقت به آن چهره نگریستم و او را شناختم. چهرهی من بود.
از «مینیبوس» بهآرامی و درحالی پیاده شدم که دستم را به پنجرهی در تکیه داده بودم. در خیابان ایستادم. احساس کردم خستگی روی کف پا و ساق پاهایم نشست. خودم را بهکندی به سمت دیگر کشاندم. همانجا ایستادم تا نفسی تازه کنم.
http://www.uupload.ir/files/czhf_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2373
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸داستانی از #احمد_الخمیسی
🔹ترجمه ی #فاطمه_جعفری
سوار بر «مینیبوس» راهی محل کارم شدم و درآنحال سرشار از آرزوهایی بودم که نور صبحگاهی در جان برمیانگیزد. روی صندلی پشت راننده نشستم. روزنامهای بیرون کشیدم و بازش کردم. با حرکت ماشین، حروف جلوی چشمان ضعیفم روی هم لغزیدند. روزنامه را بستم. به چهرهای زل زدم که در آینهی کوچکِ سمت چپ راننده دیدم. با شوروهیجان، برنامههای این ماهم را مرور کردم. تعمیر اثاث اتاق خواب را تمام میکنم و آپارتمان را رنگ میزنم. آباژور جدیدی میخرم تا شبها زیر نورش مطالعه کنم. ترجمهای را که شروع کردهام، تمام میکنم و کتاب را تحویل میدهم. حداکثر ظرف یک هفته، سفری به اسکندریه میکنم. به دیدن حنان میروم. با هم در خیابان صفیه زغلول، گشت میزنیم. دوباره برایش قسم میخورم که تحت هر شرایطی، فقط عاشق او خواهم بود. هیچچیز نمیتواند مانع آرزوها و ارادهی آهنین شود.
به آینهی سمت چپ راننده نگاه کردم. دوباره آن چهره را دیدم. چشمهایم را تنگ کردم و در او دقیق شدم. چهرهی پیرمردی فرتوت که چینوچروکهای عمیقی دور چشمهایش بود. چه تأسفبار! چگونه وضع آدم به چنین ناتوانیای میرسد؟
سعی کردم صورت راننده را دید بزنم تا ببینم این چهرهی اوست که نتوانستم. به صورت مسافر کناریام نگاه کردم. نه. شبیه چهرهای نیست که در آینه میلرزد. سینهام را جلو بردم و چشمهایم را به آینه نزدیک کردم. بادقت به آن چهره نگریستم و او را شناختم. چهرهی من بود.
از «مینیبوس» بهآرامی و درحالی پیاده شدم که دستم را به پنجرهی در تکیه داده بودم. در خیابان ایستادم. احساس کردم خستگی روی کف پا و ساق پاهایم نشست. خودم را بهکندی به سمت دیگر کشاندم. همانجا ایستادم تا نفسی تازه کنم.
http://www.uupload.ir/files/czhf_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2373
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸خلاف کار
🔹 داستانی از #احمد_رمضان
▫️ترجمه ی #مصیب_قبادی
#ادبیات_مصر
دیر وقت از سر کار برگشتم.. پیش از اینکه به خانه ای که آنجا سکونت دارم نزدیک شوم، چند تا وسیله خریدم.. دیدن ماشین پلیس که ورودی محله را سد کرده بود، غافلگیرم کرد.. چند تا نظامی، دور و بر آن را گرفته بودند، تا مانع پیش روی اهالی محل شوند. پشت دیواری که سربازان ساخته بودند، تعداد زیادی از اهالی ایستاده بودند و با فضولی و کنجکاوی، سرک میکشیدند.. سعی کردم با توضیح اینکه من از ساکنیم محله هستم، عبور کنم اما با قاطعیت مانعم شدند.. گفتند که این وضعیت، چند دقیقه بیشتر طول نخواهد کشید.. تنها چاره ام، ایستادن بین حاضران بود.. این بار اولی نیست که این اتفاق رخ میدهد.. هر بار که برای دستگیری شخصی می آیند، تکرار می شود.. و معمولا زیاد طول نمیکشد..
از کنجکاویِ اینکه این بار هدف شان کیست مثل گربه نزدیک بود بمیرم.. به خصوص که بیشتر ساکنان خبر نداشتند که قربانی –یا خلاف کار- کیست – یعنی آنی که در پی اش بودند- و نظامیان ساده هم هیچ اطلاعی نداشتند و نتوانستیم کوچکترین اطلاعاتی از آن ها بیرون بکشیم، حتی بعد از اینکه به آن ها سیگار دادیم و با صحبت بهشان نزدیک شدیم ...
http://www.uupload.ir/files/3l5n_a.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2397
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸خلاف کار
🔹 داستانی از #احمد_رمضان
▫️ترجمه ی #مصیب_قبادی
#ادبیات_مصر
دیر وقت از سر کار برگشتم.. پیش از اینکه به خانه ای که آنجا سکونت دارم نزدیک شوم، چند تا وسیله خریدم.. دیدن ماشین پلیس که ورودی محله را سد کرده بود، غافلگیرم کرد.. چند تا نظامی، دور و بر آن را گرفته بودند، تا مانع پیش روی اهالی محل شوند. پشت دیواری که سربازان ساخته بودند، تعداد زیادی از اهالی ایستاده بودند و با فضولی و کنجکاوی، سرک میکشیدند.. سعی کردم با توضیح اینکه من از ساکنیم محله هستم، عبور کنم اما با قاطعیت مانعم شدند.. گفتند که این وضعیت، چند دقیقه بیشتر طول نخواهد کشید.. تنها چاره ام، ایستادن بین حاضران بود.. این بار اولی نیست که این اتفاق رخ میدهد.. هر بار که برای دستگیری شخصی می آیند، تکرار می شود.. و معمولا زیاد طول نمیکشد..
از کنجکاویِ اینکه این بار هدف شان کیست مثل گربه نزدیک بود بمیرم.. به خصوص که بیشتر ساکنان خبر نداشتند که قربانی –یا خلاف کار- کیست – یعنی آنی که در پی اش بودند- و نظامیان ساده هم هیچ اطلاعی نداشتند و نتوانستیم کوچکترین اطلاعاتی از آن ها بیرون بکشیم، حتی بعد از اینکه به آن ها سیگار دادیم و با صحبت بهشان نزدیک شدیم ...
http://www.uupload.ir/files/3l5n_a.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2397
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸رسالة من تحت الماء
▫️شعری از #نزار_قبانی
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
اگر تو محبوب منی مرا کمک کن تا از تو سفر کنم
اگر تو طبیب من هستی به من کمک کن تا از تو شفا پیدا کنم
من اگر می دانستم که عشق این گونه خطر ناک است عاشق نمی شدم
من اگر می دانستم دریا این گونه عمیق است
دل به دریا نمی زدم ((دریا نوردی نمی کردم)).
من اگر می دانستم پایان من چنین است آغاز نمی کردم.
مشتاق تو شدم پس به من بیاموز در اشتیاق نباشم
به من بیاموز چگونه ریشه های عشق تو را از اعماق بِبُرم.
به من بیاموز چگونه اشک در حدقه های چشم می میرد؟
به من بیاموز چگونه عشق می میرد و شوق چگونه خودکشی می کند؟
ای کسی که دنیا را برای من همچون قصیده ی شعری زیبا تصویر کردی
و زخم در دلم کاشتی و صبر را ربودی
اگر برای تو عزیز هستم دستم را بگیر
چرا که من از سر تا پاهایم عاشق هستم
موجی آبی در چشمان تو مرا به عمق دریا فرا می خواند
ومن نه تجربه ای در عشق دارم و نه قایقی برای دریا نوردی.
من زیر آب نفس می کشم
من غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم.
ای تمام اکنون و گذشته ای عمرِ عمر
آیا صدای مرا از اعماق دریا می شنوی؟
اگر تو توانا هستی مرا از این دریا خارج کن
من شنا کردن بلد نیستم.
ان کنت حبیبي ساعدنی کی ارحل عنک
او کنت طبیبي ساعدنی کی اشفیء منک
لو اني اعرف ان الحب خطیرٌ جداً ما احببت.
لو اني اعرف ان البحر عمیقٌ جداً ما بحرت
لو انی اعرف خاتمتي ما کنت بدأت
اشتقت الیک فعلمنی ان لا اشتاق
علمنئي کیف اقص جذور هواک من الاعماق
علمنی کیف تموت الدمعة في الاحداق
علمني کیف یموت الحب و تنتحر الاشواق
یا من صورت لی الدنیا کاقصیدة شعر
وزرعت الجراحة في قلبی و اخذت الصبر
انکنت اعز الیک فخذ بیدی
فأنا مفتونٌ من رأسی حتی قدمی
الموج الارزق فی عینیک ینادینی نحو الاعماق
وأنا ماعندي تجربهٌ بالحب و لاعندی زورق
انی اتنفس تحت الماء
اني اغرق اغرق اغرق اغرق
یا کل الحاضر والماضی یا عمر العمر
فأنا لا اعرف فن العوم
ان کنت قویاً اخرجنی من هذا الیم
هل تسمع صوت الغارق القادم من اعماق البحر
http://uupload.ir/files/udd_n.gh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2419
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸رسالة من تحت الماء
▫️شعری از #نزار_قبانی
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
اگر تو محبوب منی مرا کمک کن تا از تو سفر کنم
اگر تو طبیب من هستی به من کمک کن تا از تو شفا پیدا کنم
من اگر می دانستم که عشق این گونه خطر ناک است عاشق نمی شدم
من اگر می دانستم دریا این گونه عمیق است
دل به دریا نمی زدم ((دریا نوردی نمی کردم)).
من اگر می دانستم پایان من چنین است آغاز نمی کردم.
مشتاق تو شدم پس به من بیاموز در اشتیاق نباشم
به من بیاموز چگونه ریشه های عشق تو را از اعماق بِبُرم.
به من بیاموز چگونه اشک در حدقه های چشم می میرد؟
به من بیاموز چگونه عشق می میرد و شوق چگونه خودکشی می کند؟
ای کسی که دنیا را برای من همچون قصیده ی شعری زیبا تصویر کردی
و زخم در دلم کاشتی و صبر را ربودی
اگر برای تو عزیز هستم دستم را بگیر
چرا که من از سر تا پاهایم عاشق هستم
موجی آبی در چشمان تو مرا به عمق دریا فرا می خواند
ومن نه تجربه ای در عشق دارم و نه قایقی برای دریا نوردی.
من زیر آب نفس می کشم
من غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم غرق می شوم.
ای تمام اکنون و گذشته ای عمرِ عمر
آیا صدای مرا از اعماق دریا می شنوی؟
اگر تو توانا هستی مرا از این دریا خارج کن
من شنا کردن بلد نیستم.
ان کنت حبیبي ساعدنی کی ارحل عنک
او کنت طبیبي ساعدنی کی اشفیء منک
لو اني اعرف ان الحب خطیرٌ جداً ما احببت.
لو اني اعرف ان البحر عمیقٌ جداً ما بحرت
لو انی اعرف خاتمتي ما کنت بدأت
اشتقت الیک فعلمنی ان لا اشتاق
علمنئي کیف اقص جذور هواک من الاعماق
علمنی کیف تموت الدمعة في الاحداق
علمني کیف یموت الحب و تنتحر الاشواق
یا من صورت لی الدنیا کاقصیدة شعر
وزرعت الجراحة في قلبی و اخذت الصبر
انکنت اعز الیک فخذ بیدی
فأنا مفتونٌ من رأسی حتی قدمی
الموج الارزق فی عینیک ینادینی نحو الاعماق
وأنا ماعندي تجربهٌ بالحب و لاعندی زورق
انی اتنفس تحت الماء
اني اغرق اغرق اغرق اغرق
یا کل الحاضر والماضی یا عمر العمر
فأنا لا اعرف فن العوم
ان کنت قویاً اخرجنی من هذا الیم
هل تسمع صوت الغارق القادم من اعماق البحر
http://uupload.ir/files/udd_n.gh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2419
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹چند شعر از #مسعد_عکیزان
🔸ترجمه ی #حمزه_کوتی
📚مسعد عکیزان شاعر، رمان نویس و پژوهشگر یمنی در سال ۱۹۷۶ در مارب یمن متولد شد. تاکنون رمانی تحت عنوان "راهب و عذرا" و مجموعه داستانی با عنوان "فریب" و چند پژوهش در زمینهی فرهنگ ملی منتشر کرده است. / #ادبیات_یمن
▪️روزمرّگی
اینجا چیزی جز وهم نیست
که آن را میتنم
بدان پناه میآورم
و هزار حکایت از گذشته را
بر او بازمیخوانم.
در اشارات کوچک ساکن شده
فراموشی را نقش میزنم.
سکوت گلوخراشیدهام را
میبینم که شبِ زخمگین ما را
چون سوال میتند.
از اینجا بود که زمان گذشت
سیرت خود را نگاشت
و در خونم آه دمید
تا عصارهی رنج مرا
چون شراب بنوشد.
ـــــ
▪️ نوشتن
چه بنویسم اکنون
جز آنچه بهمانند رویاها
در پایانِ سخن
برباد رفته است
و اختناق شعر
اندوهانِ مرا در ایستگاههای درهمشکستهام
مینویسد.
چقدر با تو مدارا کنم چقدر
ای درد نهان در زوایای دلتنگی
و چقدر سالیانِ بیحاصل را
ملامت کنم.
ـــــ
▪️قیام علیه خود
خود را شلاق بزن
شاید که حجم آنچه پیشآید را بدانی
خود را شلاق بزن
از قیدوبندِ گذشته آزاد کن
جامهی کهن عادات را برکَن.
خود را شلاق بزن
برای خویشتن میهنی بساز
و از وهم حصارها
و از شکایتِ همیشگی تقدیر ستمگر
برون آی
و خود را از زندان الهامات
و نفرت فقر
و هیاهوی فکر
و عشق گوشهنشین
تبرئه کن
خود را شلاق بزن.
خود را شلاق بزن
که گذشته
روح تو را هرگز آزاد نمیکند
امروزِ خود را زندگی کن
با واقعیت
آتشفشان رویاها را
منفجر کن
و از برخورد با بادها و جمعیتِ گلهها
خویشتن را رها ساز
که معشوقهی قلبت درون توست
و فرمانروای جنیان
او را زندانی نکرده است
خود را شلاق بزن.
خود را شلاق بزن
تو هنوز هم آرزوها داری
که بخاطر ناامیدیات خود را در غلوزنجیر میبینند
برای آن همت کن
تسلیم نشو
سرخوردگیات را درهم شکن
کرنش نکن
و بر خود قیام کن
که قیام بیشک زلزله است.
خود باش و دیگری نباش
من، خودِ توست
و ما دیگری هستیم
هنگامی که ساختن خود را از سربگیریم
هنگامی که کلمه در ما سفر کند
هنگامی که مرغان دریا بازگردند
هنگامی که افشاگری هنر ما شود
و از مُهر سکوتی که بر ما زدهاند نترسیم
تا کودکی زاده شود
که دیری در زهدان سرخوردگی
مانده بود.
خود را شلاق بزن
فردا خواهد آمد
توشه آماده کن
تا به کاروان روان ملحق شویم
و جز برای سرنوشت خود زندگی نکن
روحی را بیدار کن
که ترس و وحشت
در آن جهانهایی را نابوده کرده
که برای سخن سایه بودهاند.
خود را شلاق بزن.
http://www.uupload.ir/files/7a5q_h.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2459
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹چند شعر از #مسعد_عکیزان
🔸ترجمه ی #حمزه_کوتی
📚مسعد عکیزان شاعر، رمان نویس و پژوهشگر یمنی در سال ۱۹۷۶ در مارب یمن متولد شد. تاکنون رمانی تحت عنوان "راهب و عذرا" و مجموعه داستانی با عنوان "فریب" و چند پژوهش در زمینهی فرهنگ ملی منتشر کرده است. / #ادبیات_یمن
▪️روزمرّگی
اینجا چیزی جز وهم نیست
که آن را میتنم
بدان پناه میآورم
و هزار حکایت از گذشته را
بر او بازمیخوانم.
در اشارات کوچک ساکن شده
فراموشی را نقش میزنم.
سکوت گلوخراشیدهام را
میبینم که شبِ زخمگین ما را
چون سوال میتند.
از اینجا بود که زمان گذشت
سیرت خود را نگاشت
و در خونم آه دمید
تا عصارهی رنج مرا
چون شراب بنوشد.
ـــــ
▪️ نوشتن
چه بنویسم اکنون
جز آنچه بهمانند رویاها
در پایانِ سخن
برباد رفته است
و اختناق شعر
اندوهانِ مرا در ایستگاههای درهمشکستهام
مینویسد.
چقدر با تو مدارا کنم چقدر
ای درد نهان در زوایای دلتنگی
و چقدر سالیانِ بیحاصل را
ملامت کنم.
ـــــ
▪️قیام علیه خود
خود را شلاق بزن
شاید که حجم آنچه پیشآید را بدانی
خود را شلاق بزن
از قیدوبندِ گذشته آزاد کن
جامهی کهن عادات را برکَن.
خود را شلاق بزن
برای خویشتن میهنی بساز
و از وهم حصارها
و از شکایتِ همیشگی تقدیر ستمگر
برون آی
و خود را از زندان الهامات
و نفرت فقر
و هیاهوی فکر
و عشق گوشهنشین
تبرئه کن
خود را شلاق بزن.
خود را شلاق بزن
که گذشته
روح تو را هرگز آزاد نمیکند
امروزِ خود را زندگی کن
با واقعیت
آتشفشان رویاها را
منفجر کن
و از برخورد با بادها و جمعیتِ گلهها
خویشتن را رها ساز
که معشوقهی قلبت درون توست
و فرمانروای جنیان
او را زندانی نکرده است
خود را شلاق بزن.
خود را شلاق بزن
تو هنوز هم آرزوها داری
که بخاطر ناامیدیات خود را در غلوزنجیر میبینند
برای آن همت کن
تسلیم نشو
سرخوردگیات را درهم شکن
کرنش نکن
و بر خود قیام کن
که قیام بیشک زلزله است.
خود باش و دیگری نباش
من، خودِ توست
و ما دیگری هستیم
هنگامی که ساختن خود را از سربگیریم
هنگامی که کلمه در ما سفر کند
هنگامی که مرغان دریا بازگردند
هنگامی که افشاگری هنر ما شود
و از مُهر سکوتی که بر ما زدهاند نترسیم
تا کودکی زاده شود
که دیری در زهدان سرخوردگی
مانده بود.
خود را شلاق بزن
فردا خواهد آمد
توشه آماده کن
تا به کاروان روان ملحق شویم
و جز برای سرنوشت خود زندگی نکن
روحی را بیدار کن
که ترس و وحشت
در آن جهانهایی را نابوده کرده
که برای سخن سایه بودهاند.
خود را شلاق بزن.
http://www.uupload.ir/files/7a5q_h.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2459
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹برگردان شعری از #بیژن_الهی به زبان عربی
▪️مترجم : #فاطمه_جعفری
#تعریب_شعر
🔸#الحرية_و_أنت
ماذا أقول
لصورة شجرة
أصبحت سجينة
في البرکة تحت الجليد؟
لقد كنت أظن الشمس
سقفي الوحيد الّذي أثق به
والذي يفتح شمسية دُواري
في الحريق
كما يُخفِضُ انطفاءُ النوافير
ارتفاعَ ناصيتي؛
لكنّ الشمسَ
غطّتها الثّلوج أيضا.
ماذا أقول لصوت السُفن التي تبتعد
ولا تحمل بضاعة إلّا الماء
- الماء الذي كان يريد أن يكون مطراً –
وأشرعتَها
نَفَّرها اللهُ الكائن في كُلِّ «في أمان اللّهات»
مِن على كتفه مع الحَمامات؟
🔸 #آزادی_و_تو
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرو نشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیام میکاهد -
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که میخاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم داده ؟
http://www.uupload.ir/files/vsn8_b.e.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2481
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹برگردان شعری از #بیژن_الهی به زبان عربی
▪️مترجم : #فاطمه_جعفری
#تعریب_شعر
🔸#الحرية_و_أنت
ماذا أقول
لصورة شجرة
أصبحت سجينة
في البرکة تحت الجليد؟
لقد كنت أظن الشمس
سقفي الوحيد الّذي أثق به
والذي يفتح شمسية دُواري
في الحريق
كما يُخفِضُ انطفاءُ النوافير
ارتفاعَ ناصيتي؛
لكنّ الشمسَ
غطّتها الثّلوج أيضا.
ماذا أقول لصوت السُفن التي تبتعد
ولا تحمل بضاعة إلّا الماء
- الماء الذي كان يريد أن يكون مطراً –
وأشرعتَها
نَفَّرها اللهُ الكائن في كُلِّ «في أمان اللّهات»
مِن على كتفه مع الحَمامات؟
🔸 #آزادی_و_تو
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرو نشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیام میکاهد -
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که میخاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم داده ؟
http://www.uupload.ir/files/vsn8_b.e.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2481
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸چهار شعر از بشیر حسن الزریقی شاعر یمنی
🔹ترجمه ی #حمزه_کوتی
بشیر حسن الزریقی شاعر و منتقد یمنی متولد ۱۹۷۲ است. دبیر ریاضیات است، و علاوه بر کار شعر در زمینهی فلسفه، هنر و ادبیات پژوهش و نقد مینویسد.
#ادبیات_یمن
#ادبیات_عرب
▪️آنچه دقیقاً اتفاق افتاد
گاهی وقتها هنگامی که تنها میشوم؛ بادی نیرومند میوزد، و اندامی بزرگ نقش میزند، که از روحِ من زنی میآفریند. آیینهاش هیمهی معابد تندباد است، که در او ساکن شده و او نیز هم در من ساکن میشود. در گرمای فرات آن شنا میکنم. او پادزهر تنهایی من است. تنها بودن برای چه؟ واقعاً نمیدانم. اما جزئیات آن کوچک و رازهایش بسیار است؛ و همیشه رؤیایی بهتاراجرفته را جستوجو میکند، که به آخرین قرارش شتابان میرود.
ـــــ
▪️این پرسشی بیش نیست
چنین است
آنچه بر آن شرط بستیم:
یکی پری
و دیگری پُشتهای هیزم
نقاشی کرد.
من اما زنی عروسکفروش
نقاشی کردم.
کدامیک از ما
به شاخهها دهانِ شبنم داد
چه کسی با فراخیِ حال
به ایوانِ قلب راه پیدا کرد
و چه کسی
مطیع خواهشهای آتش شد؟
ـــــ
▪️سقوطِ ایکاروس
ایکاروس سقوط کرد
و من صدایِ بازدم موج را شنیدم
که بر سطح دریای اژه
خروشان شد.
آیا پرواز را دوباره
از سر بگیرد؟
گرمای خورشید
شمعها را میگدازد
و خلأ اینجا هنوز
سترون و خشمگین است
و بالهای گداختهی شمع
چون دو پر بزرگ بر سطح آب
بی حرکت آرام گرفتند.
همهچیز میگوید
که ماجراجوی جسور
در حال احتضار است.
شتاب کن ایکاروس
پرنده جان میدهد
و آماده میشود
که در گرداب کران دوردست
پرواز کند.
ـــــ
▪️زنِ آب
دریا، سپیدهدم و رنگینکمان
میراث وعدهی غزل آب بر حلبی داغ میان دالانهای نبض ممنوع از پهناوری سخاوتمند میان سرانگشتان اشکهای شوق و میان شرشر خشکی سوزش مجبور به سیالیت جیکجیک علف تشنه.
دریا خفتن تشنگی که عرق نبوت محض میریزد.
سپیدهدم واژهای که آن را مست میکند گیسوان عشق مشرک به رستاخیر حفرهی اول نور.
رنگینکمان ژرفای دلایل درد روان با مُهرهی آزاد بر میز کشتگان خورشید در حضور انجمن اعدامکنندگان ابر، روایتکنندگان مهربانی.
آیینهایی هست که امواجی پوشیده دارند. گناه رقص آب ساکن در بیوحی که زن نام دارد.
http://www.uupload.ir/files/j1rx_h.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2512
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸چهار شعر از بشیر حسن الزریقی شاعر یمنی
🔹ترجمه ی #حمزه_کوتی
بشیر حسن الزریقی شاعر و منتقد یمنی متولد ۱۹۷۲ است. دبیر ریاضیات است، و علاوه بر کار شعر در زمینهی فلسفه، هنر و ادبیات پژوهش و نقد مینویسد.
#ادبیات_یمن
#ادبیات_عرب
▪️آنچه دقیقاً اتفاق افتاد
گاهی وقتها هنگامی که تنها میشوم؛ بادی نیرومند میوزد، و اندامی بزرگ نقش میزند، که از روحِ من زنی میآفریند. آیینهاش هیمهی معابد تندباد است، که در او ساکن شده و او نیز هم در من ساکن میشود. در گرمای فرات آن شنا میکنم. او پادزهر تنهایی من است. تنها بودن برای چه؟ واقعاً نمیدانم. اما جزئیات آن کوچک و رازهایش بسیار است؛ و همیشه رؤیایی بهتاراجرفته را جستوجو میکند، که به آخرین قرارش شتابان میرود.
ـــــ
▪️این پرسشی بیش نیست
چنین است
آنچه بر آن شرط بستیم:
یکی پری
و دیگری پُشتهای هیزم
نقاشی کرد.
من اما زنی عروسکفروش
نقاشی کردم.
کدامیک از ما
به شاخهها دهانِ شبنم داد
چه کسی با فراخیِ حال
به ایوانِ قلب راه پیدا کرد
و چه کسی
مطیع خواهشهای آتش شد؟
ـــــ
▪️سقوطِ ایکاروس
ایکاروس سقوط کرد
و من صدایِ بازدم موج را شنیدم
که بر سطح دریای اژه
خروشان شد.
آیا پرواز را دوباره
از سر بگیرد؟
گرمای خورشید
شمعها را میگدازد
و خلأ اینجا هنوز
سترون و خشمگین است
و بالهای گداختهی شمع
چون دو پر بزرگ بر سطح آب
بی حرکت آرام گرفتند.
همهچیز میگوید
که ماجراجوی جسور
در حال احتضار است.
شتاب کن ایکاروس
پرنده جان میدهد
و آماده میشود
که در گرداب کران دوردست
پرواز کند.
ـــــ
▪️زنِ آب
دریا، سپیدهدم و رنگینکمان
میراث وعدهی غزل آب بر حلبی داغ میان دالانهای نبض ممنوع از پهناوری سخاوتمند میان سرانگشتان اشکهای شوق و میان شرشر خشکی سوزش مجبور به سیالیت جیکجیک علف تشنه.
دریا خفتن تشنگی که عرق نبوت محض میریزد.
سپیدهدم واژهای که آن را مست میکند گیسوان عشق مشرک به رستاخیر حفرهی اول نور.
رنگینکمان ژرفای دلایل درد روان با مُهرهی آزاد بر میز کشتگان خورشید در حضور انجمن اعدامکنندگان ابر، روایتکنندگان مهربانی.
آیینهایی هست که امواجی پوشیده دارند. گناه رقص آب ساکن در بیوحی که زن نام دارد.
http://www.uupload.ir/files/j1rx_h.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2512
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعری از #عبدالوهاب_البیاتی
🔹ترجمه ی #صالح_بوعذار
▪️تولد در شهرهایی که هرگز متولد نشده اند
به دنیا می آیم
در شهرهایی که هرگز،
متولد نشده اند
اما
من نیز ،
شکسته دل می میرم
در شب های پاییزی ِشهرهای عربی ،
و در شهر غرناطه
به خاک می سپارم
عشق خویش را
و می گویم :
"هیچ توانگری جز عشق نیست"
و شعرهایم را ،
می سوزانم و می میرم
و بر پیاده روهای تبعید
پس از مرگ ،
بر می خیزم
تا متولد شوم
در شهر هایی که هرگز ،
متولد نشده اند ...
سپس خواهم مرد!
▪️الولادة في مدن لم تولد
أولد في مدن لم تولد
لكني في ليل خريف المدن العربية
- مكسور القلب أموت
ادفن في غرناطة حبي
واقول:
«لا غالب الا الحب»
وأحرق شعري وأموت
وعلى أرصفة المنفى
أنهض بعد الموت
لأولد في مدن لم تولد وأموت ...
http://www.uupload.ir/files/yt07_s.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2525
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #عبدالوهاب_البیاتی
🔹ترجمه ی #صالح_بوعذار
▪️تولد در شهرهایی که هرگز متولد نشده اند
به دنیا می آیم
در شهرهایی که هرگز،
متولد نشده اند
اما
من نیز ،
شکسته دل می میرم
در شب های پاییزی ِشهرهای عربی ،
و در شهر غرناطه
به خاک می سپارم
عشق خویش را
و می گویم :
"هیچ توانگری جز عشق نیست"
و شعرهایم را ،
می سوزانم و می میرم
و بر پیاده روهای تبعید
پس از مرگ ،
بر می خیزم
تا متولد شوم
در شهر هایی که هرگز ،
متولد نشده اند ...
سپس خواهم مرد!
▪️الولادة في مدن لم تولد
أولد في مدن لم تولد
لكني في ليل خريف المدن العربية
- مكسور القلب أموت
ادفن في غرناطة حبي
واقول:
«لا غالب الا الحب»
وأحرق شعري وأموت
وعلى أرصفة المنفى
أنهض بعد الموت
لأولد في مدن لم تولد وأموت ...
http://www.uupload.ir/files/yt07_s.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2525
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از عبدالله ثابت
🔸ترجمه ی حمزه کوتی
#ادبیات_عرب
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔸ترجمه ی حمزه کوتی
#ادبیات_عرب
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #آدونیس
▪️ترجمه ی #صالح_بوعذار
🔸مسافر
چونان مسافری،
بر چهرهی خویش،
شیشهی چراغدانم را،
رها ساختم.
نقشهام،
سرزمینیست بیآفریدگار
و عصیان،
انجیلم!
🔸المسافر
مسافرٌ تركتُُ على وجهي
زجاج قنديلي
خريطتي أرضٌ بلا خالقٍ
والرفضُ إنجيلي.
http://uupload.ir/files/u6t0_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2578
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #آدونیس
▪️ترجمه ی #صالح_بوعذار
🔸مسافر
چونان مسافری،
بر چهرهی خویش،
شیشهی چراغدانم را،
رها ساختم.
نقشهام،
سرزمینیست بیآفریدگار
و عصیان،
انجیلم!
🔸المسافر
مسافرٌ تركتُُ على وجهي
زجاج قنديلي
خريطتي أرضٌ بلا خالقٍ
والرفضُ إنجيلي.
http://uupload.ir/files/u6t0_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2578
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸اندوهی در روشنای ماه
🔹شعری از #محمد_الماغوط
▪️ترجمه ی #صالح_بوعذار
ای بهارِ آینده از چشمهایش
ای قناری مسافر در روشنای ماه
مرا
به سوی او ببر؛
چونان
شعر عاشقانهای
یا
زخم خنجری.
من،
آواره و زخمیام
باران را،
و نالهی موجهای دور را،
دوست میدارم
از عمیق خواب بیدار میشوم
تا به زانوی زنی شیرین،
که شبی او را،
در خواب دیدم،
بیندیشم
و دمادم شراب بنوشم
و شعر،
بسرایم.
به محبوبم، لیلی
-آن بانوی دهان مست و ابریشمین پا-
بگو
که بیمارم و مشتاق اویم
من،
رد پاهایی،
بر دلم میبینم!
http://uupload.ir/files/8c4_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2579
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸اندوهی در روشنای ماه
🔹شعری از #محمد_الماغوط
▪️ترجمه ی #صالح_بوعذار
ای بهارِ آینده از چشمهایش
ای قناری مسافر در روشنای ماه
مرا
به سوی او ببر؛
چونان
شعر عاشقانهای
یا
زخم خنجری.
من،
آواره و زخمیام
باران را،
و نالهی موجهای دور را،
دوست میدارم
از عمیق خواب بیدار میشوم
تا به زانوی زنی شیرین،
که شبی او را،
در خواب دیدم،
بیندیشم
و دمادم شراب بنوشم
و شعر،
بسرایم.
به محبوبم، لیلی
-آن بانوی دهان مست و ابریشمین پا-
بگو
که بیمارم و مشتاق اویم
من،
رد پاهایی،
بر دلم میبینم!
http://uupload.ir/files/8c4_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2579
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از لميعة عباس عماره به ترجمه #صالح_بوعذار را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2750
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2750
🆔 @piaderonews 👈
🔹شعری از #محمود_درویش با ترجمه ی #صالح_بوعذار را در سایت پیاده رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2756
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2756
🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعری از نزار قبانی با ترجمه ی #صالح_بوعذار را در سایت پیاده رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2813
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2813
🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعری از بلند الحیدری با ترجمه ی #صالح_بوعذار را در سایت پیاده رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2814
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2814
🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعری از سعاد الصباح با ترجمه ی نادر ابراهیمیان را در سایت پیاده رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2842
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_عرب
▶️ https://piadero.ir/post/2842
🆔 @piaderonews 👈