@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از ییلماز اِردوعان Yılmaz Erdoğan
- که در ایران به #ییلماز_اردوغان و گاهی نیز به #یلماز_اردوغان معروف است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمهاز #مجتبا_نهانی
♦️در صفحهیی نو به تو نگاه کردن
هر کاری ممکن است
با یک صفحه کاغذ سفید
مثل ساختن هواپیما، بادبادک
به کار بردن آن
زیر پایهی کوتاه میزی لرزان
یا نوشتن شعری
بر روی عمری کوتاهتر از دیگران
در یک صفحه کاغذ سفید
هر چیزی را میتوان نوشت
به جز تو
پیدا کردن چیزی شبیه به تو سخت است
آیا بهتر نیست که تو سوالهایی بپرسی؟
از هر چیزی که می خواهد شبیه تو باشد
مثلا از یک گُل، از بهار، از پاییز
شاید هم چارهاش در طبیعت باشد
شباهت زیاد تو به یک گُل...
و من
شعور پینه بستهی بیچارگی یک باغبانم
از گُل و گیاه سر درمیآورم
اما نمیتوانم بگویم
از حرف زدن خاک با آفتاب
از شباهت زیاد یک گُل با تو
تو همین که به من روشنایی بدهی، کافی ست
در من جوانه بسیار است
ریشههایم در من پنهانند
نه بر و شاخهای آمده و رفته
نه شکوفهای باز شده
و نه کسی چیزی پرسیده
شعری میخواهی
«در آن شباهت ها نباشد»
متاسفم عشق من
در خورجینم،
چیزی که خیلی شبیه تو باشد
وجود ندارد
مسافری بیتوشه و همراه هستم
که از راه دوری میآیم
زخمی و بیگزند از عشقها گذر کردم
در آغوشم خالی یک کاغذ سفید بود
همه چیز را گفتم
هر چه هست و نیست، پردرد و سوزناک
اگر بدانم برای رسیدن به توست
تمام دردهای فاصله
همهی دوستیهای ملالآور
با شتاب بیشتری میدویدم
با گامهایی شوقآمیز
به سوی مرجان آبی چشمهایت
تو را نگاه کردن
نگریستن به آب است
تو را نگاه کردن
درک یک معجزه...
بیآنکه به چپ و راست نگاه کنم،
راههای رفته شاهدند
در خسروانهی تبعید عشق
دستبندهای بیکس، مظنونند
هر چه بنویسم نمیشود
چون که عاقلان به خاطر میآورند
فروشندگان گلهای طبیعی و مصنوعی
نه باغبان بلکه تاجرانند
تو آنچنان، چشم
تو آنچنان در اشتراک خاک و آفتابی
وقتی در تنات لغزندگی بهشت هست
شعر نوشتن برای تو حماقت است
تنها یک حرف میماند
میان دندانهایم
به تو میگویم گُلم
عمر گُل به درازا میکشد
تمام قولهایی که دادهام
میخواهم با تو بماند
من به تو میگویم گُلم
گُل چون شبیه تو هست
لایموت است
تمام شعرهایی که نوشتهام
مقدمهی کتابی برای آغاز توست
تو را نگاه کردن
نگریستن به کاغذی سفید است
آماده برای هر چیزی
تو را نگاه کردن
نگریستن به آب است
شرم دیدن روی یار
تو را نگاه کردن
رد همهی تصادفهاست
درک یک معجزه
تو را نگاه کردن
باور آوردن به خداست
http://uupload.ir/files/1m63_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1847
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸شعری از ییلماز اِردوعان Yılmaz Erdoğan
- که در ایران به #ییلماز_اردوغان و گاهی نیز به #یلماز_اردوغان معروف است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمهاز #مجتبا_نهانی
♦️در صفحهیی نو به تو نگاه کردن
هر کاری ممکن است
با یک صفحه کاغذ سفید
مثل ساختن هواپیما، بادبادک
به کار بردن آن
زیر پایهی کوتاه میزی لرزان
یا نوشتن شعری
بر روی عمری کوتاهتر از دیگران
در یک صفحه کاغذ سفید
هر چیزی را میتوان نوشت
به جز تو
پیدا کردن چیزی شبیه به تو سخت است
آیا بهتر نیست که تو سوالهایی بپرسی؟
از هر چیزی که می خواهد شبیه تو باشد
مثلا از یک گُل، از بهار، از پاییز
شاید هم چارهاش در طبیعت باشد
شباهت زیاد تو به یک گُل...
و من
شعور پینه بستهی بیچارگی یک باغبانم
از گُل و گیاه سر درمیآورم
اما نمیتوانم بگویم
از حرف زدن خاک با آفتاب
از شباهت زیاد یک گُل با تو
تو همین که به من روشنایی بدهی، کافی ست
در من جوانه بسیار است
ریشههایم در من پنهانند
نه بر و شاخهای آمده و رفته
نه شکوفهای باز شده
و نه کسی چیزی پرسیده
شعری میخواهی
«در آن شباهت ها نباشد»
متاسفم عشق من
در خورجینم،
چیزی که خیلی شبیه تو باشد
وجود ندارد
مسافری بیتوشه و همراه هستم
که از راه دوری میآیم
زخمی و بیگزند از عشقها گذر کردم
در آغوشم خالی یک کاغذ سفید بود
همه چیز را گفتم
هر چه هست و نیست، پردرد و سوزناک
اگر بدانم برای رسیدن به توست
تمام دردهای فاصله
همهی دوستیهای ملالآور
با شتاب بیشتری میدویدم
با گامهایی شوقآمیز
به سوی مرجان آبی چشمهایت
تو را نگاه کردن
نگریستن به آب است
تو را نگاه کردن
درک یک معجزه...
بیآنکه به چپ و راست نگاه کنم،
راههای رفته شاهدند
در خسروانهی تبعید عشق
دستبندهای بیکس، مظنونند
هر چه بنویسم نمیشود
چون که عاقلان به خاطر میآورند
فروشندگان گلهای طبیعی و مصنوعی
نه باغبان بلکه تاجرانند
تو آنچنان، چشم
تو آنچنان در اشتراک خاک و آفتابی
وقتی در تنات لغزندگی بهشت هست
شعر نوشتن برای تو حماقت است
تنها یک حرف میماند
میان دندانهایم
به تو میگویم گُلم
عمر گُل به درازا میکشد
تمام قولهایی که دادهام
میخواهم با تو بماند
من به تو میگویم گُلم
گُل چون شبیه تو هست
لایموت است
تمام شعرهایی که نوشتهام
مقدمهی کتابی برای آغاز توست
تو را نگاه کردن
نگریستن به کاغذی سفید است
آماده برای هر چیزی
تو را نگاه کردن
نگریستن به آب است
شرم دیدن روی یار
تو را نگاه کردن
رد همهی تصادفهاست
درک یک معجزه
تو را نگاه کردن
باور آوردن به خداست
http://uupload.ir/files/1m63_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1847
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #ناظیم_هیکمت Nâzım Hikmet
▫️- که در ایران به #ناظم_حکمت معروف است -
▫️به همراه اصل شعر
▪️برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸خوش آمدی بانوی من
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی
لابد خستهیی؛
چگونه پاهای نازت را بشویم
نه گُلاب دارم و نه ظرفی نقرهیی،
لابد تشنهیی؛
اما شربت خنکی نیست که به تو دهم
لابد گرسنهیی؛
اما نمیتوانم سفرهیی رنگارنگ برایات مهیا کنم
مثل کشورم فقیر است اتاقم.
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی
قدم در اتاقام که گذاشتی
بتن چهل ساله چمن سبز شد
خندیدی،
از میلههای پنجرهام گُلها شکوفه کردند
گریه کردی،
به کف دستهایام مرواریدها ریخت
مثل قلبام، دارا
و مثل آزادی، روشن شد اتاقم
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی.
🔸Hoş Geldin Kadınım
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin
yorulmuşsundur;
nasıl etsemde yıkasam ayacıklarını
ne gül suyum ne gümüş leğenim var,
susamışsındır;
buzlu şerbetim yok ki ikram edeyim
acıkmışsındır;
beyaz ketenli örtülü sofralar kuramam
memleket gibi yoksuldur odam.
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin
ayağını basdın odama
kırk yıllık beton, çayır çimen şimdi
güldün,
güller açıldı penceremin demirlerinde
ağladın,
avuçlarıma döküldü inciler
gönlüm gibi zengin
hürriyet gibi aydınlık oldu odam...
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin.
http://s8.picofile.com/file/8283245676/N_H.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2199
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #ناظیم_هیکمت Nâzım Hikmet
▫️- که در ایران به #ناظم_حکمت معروف است -
▫️به همراه اصل شعر
▪️برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸خوش آمدی بانوی من
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی
لابد خستهیی؛
چگونه پاهای نازت را بشویم
نه گُلاب دارم و نه ظرفی نقرهیی،
لابد تشنهیی؛
اما شربت خنکی نیست که به تو دهم
لابد گرسنهیی؛
اما نمیتوانم سفرهیی رنگارنگ برایات مهیا کنم
مثل کشورم فقیر است اتاقم.
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی
قدم در اتاقام که گذاشتی
بتن چهل ساله چمن سبز شد
خندیدی،
از میلههای پنجرهام گُلها شکوفه کردند
گریه کردی،
به کف دستهایام مرواریدها ریخت
مثل قلبام، دارا
و مثل آزادی، روشن شد اتاقم
خوش آمدی بانوی من، خوش آمدی.
🔸Hoş Geldin Kadınım
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin
yorulmuşsundur;
nasıl etsemde yıkasam ayacıklarını
ne gül suyum ne gümüş leğenim var,
susamışsındır;
buzlu şerbetim yok ki ikram edeyim
acıkmışsındır;
beyaz ketenli örtülü sofralar kuramam
memleket gibi yoksuldur odam.
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin
ayağını basdın odama
kırk yıllık beton, çayır çimen şimdi
güldün,
güller açıldı penceremin demirlerinde
ağladın,
avuçlarıma döküldü inciler
gönlüm gibi zengin
hürriyet gibi aydınlık oldu odam...
Hoş geldin kadınım benim hoş geldin.
http://s8.picofile.com/file/8283245676/N_H.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2199
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️سه شعر از #جیحون_ییلماز Ceyhun Yılmaz
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸Ağrı
Her gecenin en yorgunu ben
Aşk nakliyatçısıyım
Omuzumda sen diye bi yük
Benden başkası taşımaz
Bıraksam omuzum belki rahat ama
Kalbim ağrır o zaman
🔸درد
خستهترینِ هر شب منام
باربرِ عشقام
بر دوشام باری به نام تو
جز من کسی حملاش نمیکند
اگر رهایاش کنم شاید شانهام آسوده شود
اما قلبام درد میگیرد
🔸Yokuş
saçlarından ödünç ver
dört bahar geçti
çiçek kokusu öpmedim
çok oldu mutluluktan vazgeçeli...
gülüşünden ver
ömrümden al
🔸سربالایی
چند تار مویات را به عاریه بگذار
چهار بهار گذشت
بوی گُل را نبوسیدم
مدتهاست از خوشبختی دست کشیدهام...
از خندهات بده و
از عمرم بگیر
🔸Ayrılık
Islak bir sokakta bulursun kendini
Yüreğin taş, dudakların yok
Yaşadığını zannedip yürümek istersin
Ellerin titrer, gözlerin dolar
Yüreğinde ne varsa yaş olup akar gözlerinden
Üşüdüğünü zannedersin; ölmektesindir
Sıkı dur bebeğim buna AYRILIK derler.....
🔸جدایی
در کوچهیی خیس و نمناک خودت را مییابی
قلبات سنگ است و بیلب هستی
به گمانات زندهیی، میخواهی قدم بزنی
دستهایات میلرزند، چشمهایات پر از اشک میشوند
در قلبات هر چه هست اشک شده و
از چشمهایات جاری میشود
فکر میکنی سردت شده؛ اما در حال مردنی
صبر کن عزیزم، نام این جدایی است...
http://www.uupload.ir/files/f54k_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2334
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️سه شعر از #جیحون_ییلماز Ceyhun Yılmaz
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸Ağrı
Her gecenin en yorgunu ben
Aşk nakliyatçısıyım
Omuzumda sen diye bi yük
Benden başkası taşımaz
Bıraksam omuzum belki rahat ama
Kalbim ağrır o zaman
🔸درد
خستهترینِ هر شب منام
باربرِ عشقام
بر دوشام باری به نام تو
جز من کسی حملاش نمیکند
اگر رهایاش کنم شاید شانهام آسوده شود
اما قلبام درد میگیرد
🔸Yokuş
saçlarından ödünç ver
dört bahar geçti
çiçek kokusu öpmedim
çok oldu mutluluktan vazgeçeli...
gülüşünden ver
ömrümden al
🔸سربالایی
چند تار مویات را به عاریه بگذار
چهار بهار گذشت
بوی گُل را نبوسیدم
مدتهاست از خوشبختی دست کشیدهام...
از خندهات بده و
از عمرم بگیر
🔸Ayrılık
Islak bir sokakta bulursun kendini
Yüreğin taş, dudakların yok
Yaşadığını zannedip yürümek istersin
Ellerin titrer, gözlerin dolar
Yüreğinde ne varsa yaş olup akar gözlerinden
Üşüdüğünü zannedersin; ölmektesindir
Sıkı dur bebeğim buna AYRILIK derler.....
🔸جدایی
در کوچهیی خیس و نمناک خودت را مییابی
قلبات سنگ است و بیلب هستی
به گمانات زندهیی، میخواهی قدم بزنی
دستهایات میلرزند، چشمهایات پر از اشک میشوند
در قلبات هر چه هست اشک شده و
از چشمهایات جاری میشود
فکر میکنی سردت شده؛ اما در حال مردنی
صبر کن عزیزم، نام این جدایی است...
http://www.uupload.ir/files/f54k_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2334
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از آساف هالِت چلبی Asaf Halet Çelebi
▫️- که در ایران آصف حالت چلبی هم معرفی شده است -
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸پنجرهها و درها
پنجرههایام تکتک باز شدند
پنجرهیی را ستارهها و شبها احاطه کردند
در پنجرهیی زمستانها سر برآوردند
در پنجرهیی دیگر رنگها پخش شدند
براق و نورانی.
از جایی صداهایی به گوش رسید
بهار به باغچهیی فرود آمد، بهار.
و همهی پنجرههایام به روی تو باز شدند
درهایام تکتک گشوده گشتند
از یکی از درها رؤیاهای کودکی طلاق گرفت
از در دیگر چهرههای آشنا و دوست
و از آن یکی در ساقیِ مرگ به راه افتاد
از قدحاش
سرّ زیباییها
قطرهیی یاقوت
بر لبهایام چکید
و همهی درهایام به روی تو باز شدند.
تکتکِ پنجرههایام بسته شدند
تکتکِ درهایام بسته شدند.
🔸Pencereler Ve Kapılar
Birer birer açıldı pencerelerim
birini yıldızlar geceler kapladı
birinden kışlar belirdi
birinde renkler dağıldı
pırıl pırıl.
Sesler geldi bir yerden
bir bahçeye bahar indi
bahar.
Ve bütün pencerelerim sana açıldı
birer birer aralandı kapılarım
birinden çocuk rüyaları boşandı
birinden dost yüzler
birinden ecel sakisi yürüdü
kadehinden güzelliklerin sırrı
bir damla yakut
dudaklarıma damladı
ve bütün kapılarım sana açıldı.
Birer birer kapandı pencerelerim
http://www.uupload.ir/files/8b6_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2412
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آساف هالِت چلبی Asaf Halet Çelebi
▫️- که در ایران آصف حالت چلبی هم معرفی شده است -
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸پنجرهها و درها
پنجرههایام تکتک باز شدند
پنجرهیی را ستارهها و شبها احاطه کردند
در پنجرهیی زمستانها سر برآوردند
در پنجرهیی دیگر رنگها پخش شدند
براق و نورانی.
از جایی صداهایی به گوش رسید
بهار به باغچهیی فرود آمد، بهار.
و همهی پنجرههایام به روی تو باز شدند
درهایام تکتک گشوده گشتند
از یکی از درها رؤیاهای کودکی طلاق گرفت
از در دیگر چهرههای آشنا و دوست
و از آن یکی در ساقیِ مرگ به راه افتاد
از قدحاش
سرّ زیباییها
قطرهیی یاقوت
بر لبهایام چکید
و همهی درهایام به روی تو باز شدند.
تکتکِ پنجرههایام بسته شدند
تکتکِ درهایام بسته شدند.
🔸Pencereler Ve Kapılar
Birer birer açıldı pencerelerim
birini yıldızlar geceler kapladı
birinden kışlar belirdi
birinde renkler dağıldı
pırıl pırıl.
Sesler geldi bir yerden
bir bahçeye bahar indi
bahar.
Ve bütün pencerelerim sana açıldı
birer birer aralandı kapılarım
birinden çocuk rüyaları boşandı
birinden dost yüzler
birinden ecel sakisi yürüdü
kadehinden güzelliklerin sırrı
bir damla yakut
dudaklarıma damladı
ve bütün kapılarım sana açıldı.
Birer birer kapandı pencerelerim
http://www.uupload.ir/files/8b6_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2412
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از جاهیت ایرگات Cahit Irgat
- که در ایران جاهد ایرگات و البته گاهی جاهد ایرقات معرفی شده است -
🔸برگردان از #مجتبا_نهانی
▪️بادهایم سخن می گویند
من اسیری جنگی بودم
ابرها را دوست داشتم
آزادی را دوست داشتم
انسانها را دوست داشتم
زندهگی را دوست داشتم
شبی از چشمهایام
ابرها را تخلیه کردند.
در دنیایی که دروغ نمیگویند
من هم نمیتوانم دروغ بگویم.
و من فریاد میزنم
شفاف، پاک و پاکیزه، روشن و براق:
طعمه به قلاب میرسد
آن فحشهایی که بر زبان بودهایم
چون پول خُردی از راه میرسد
آنچنان که پراکنده شدهایم.
دو چشم دارم و
میبینم:
نیمه برهنه و لخت مادرزاد
زمینی پُر از مردهگان
مردهگان با یکدیگر همآغوش
مردهگانی غیر نظامی، نظامی، پیر
مردهگان بوی غلیظ نفرت میدهند
و زبان دارم،
حرف می زنم:
شاید فکّ پایین و
چشمهایام را نیز خواهند گرفت
به بهانهی این که زندهگی و آزادی را خواستم
و شاید هم یک صبح
کمی قبل از طلوع خورشید
مجسمهام روی چوبهی داری
نصب خواهد گردید.
▪️Rüzgârlarım Konuşuyor IV
Ben bir harp esiriydim
Bulutları seviyordum, hürriyeti seviyordum
İnsanları seviyordum, yaşamayı seviyordum
Bulutları gözlerimden boşalttılar bir gece.
Yalan söylemeyen bir dünyada.
Ben de yalan söyleyemem.
Ve ben şeffaf, tertemiz
Pırıl pırıl bağırıyorum:
Yetişir oltaya yem
Dile küfür olduğumuz,
Yetişir bozuk para gibi savrulduğumuz.
Gözlerim var, görüyorum:
Yarı çıplak, çırılçıplak
Ölülerle dolu toprak
Ölüler sarmaş dolaş
Ölüler sivil, asker, ihtiyar
Ölüler buram buram
Nefret kokuyor
Ve dilim var, söylüyorum:
Benim de altçenemi
Gözlerimi alacaklar belki de
Yaşamak ve hürriyet istedim diye
Ve belki de bir sabah
Gün doğmadan az önce
Heykelim dikilecek
Bir darağacına.
http://www.uupload.ir/files/fw0s_i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2471
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از جاهیت ایرگات Cahit Irgat
- که در ایران جاهد ایرگات و البته گاهی جاهد ایرقات معرفی شده است -
🔸برگردان از #مجتبا_نهانی
▪️بادهایم سخن می گویند
من اسیری جنگی بودم
ابرها را دوست داشتم
آزادی را دوست داشتم
انسانها را دوست داشتم
زندهگی را دوست داشتم
شبی از چشمهایام
ابرها را تخلیه کردند.
در دنیایی که دروغ نمیگویند
من هم نمیتوانم دروغ بگویم.
و من فریاد میزنم
شفاف، پاک و پاکیزه، روشن و براق:
طعمه به قلاب میرسد
آن فحشهایی که بر زبان بودهایم
چون پول خُردی از راه میرسد
آنچنان که پراکنده شدهایم.
دو چشم دارم و
میبینم:
نیمه برهنه و لخت مادرزاد
زمینی پُر از مردهگان
مردهگان با یکدیگر همآغوش
مردهگانی غیر نظامی، نظامی، پیر
مردهگان بوی غلیظ نفرت میدهند
و زبان دارم،
حرف می زنم:
شاید فکّ پایین و
چشمهایام را نیز خواهند گرفت
به بهانهی این که زندهگی و آزادی را خواستم
و شاید هم یک صبح
کمی قبل از طلوع خورشید
مجسمهام روی چوبهی داری
نصب خواهد گردید.
▪️Rüzgârlarım Konuşuyor IV
Ben bir harp esiriydim
Bulutları seviyordum, hürriyeti seviyordum
İnsanları seviyordum, yaşamayı seviyordum
Bulutları gözlerimden boşalttılar bir gece.
Yalan söylemeyen bir dünyada.
Ben de yalan söyleyemem.
Ve ben şeffaf, tertemiz
Pırıl pırıl bağırıyorum:
Yetişir oltaya yem
Dile küfür olduğumuz,
Yetişir bozuk para gibi savrulduğumuz.
Gözlerim var, görüyorum:
Yarı çıplak, çırılçıplak
Ölülerle dolu toprak
Ölüler sarmaş dolaş
Ölüler sivil, asker, ihtiyar
Ölüler buram buram
Nefret kokuyor
Ve dilim var, söylüyorum:
Benim de altçenemi
Gözlerimi alacaklar belki de
Yaşamak ve hürriyet istedim diye
Ve belki de bir sabah
Gün doğmadan az önce
Heykelim dikilecek
Bir darağacına.
http://www.uupload.ir/files/fw0s_i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2471
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«ترانهی پشت بامها و دودکشها»
▪️گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک
🔹ترجمهی #مجتبا_نهانی
«ترانهی پشت بامها و دودکشها» - گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک Orhan Veli Kanık
- با ترجمهی مجتبا نهانی - روانهی بازار کتاب شده است.
اورهان وِلی کانیک در 13 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سال 1914 در ایستانبول İstanbul دیده به جهان گشود. او دورهی دبیرستان را در آنکارا Ankara گذراند و در همان سالها بود که با دو شاعر مهم یعنی «اوکتای ریفات» با نام کامل «اوکتای ریفات هوروزجو»Oktay Rıfat Horozcu - که در ایران به «اوکتای رفعت» مشهور است - و «ملیح جودت» با نام کامل «ملیح جِودت آندای» Melih Cevdet Anday آشنا شد که این سه نفر بعدها جریانی شعری با نام گاریپ Garip - یا همان «غریب» - به راه انداختند که به جریانِ موجِ اولِ شعرِ نو Birinci Yeni نیز شهرت یافت. زبان پرطنطنهیی که در آن دوره بر شعر ترکیه سایه انداخته بود برای مردمی شدنِ شعر کارآیی کافی را نداشت و اورهان وِلی و دوستاناش این نکته را با تیزهوشی دریافته بودند در نتیجه نخستین تحول شعری را بعد از تحولِ پیشنهادیِ ناظیم هیکمت ارایه دادند. از این روی، تاریخچهی تحول در شعر ترکیه، بعد از نامِ ناظیم هیکمت با نامِ اورهان ولی و دوستاناش گره خورده است. اورهان وِلی و دوستاناش با سرپیچی از نظام سنگشدهی زیباییشناختی شعر، روح تازهیی به کالبدِ شعرِ ترکیه دمیدند و نام این سه شاعر - و به ویژه اورهان ولی که از دو شاعر دیگر مهمتر و کوشاتر بود - در تاریخ تحولِ شعرِ ترکیه ثبت شده است.
مجتبا نهانی از مترجمهای پرکار و توانای ادبیات ترکیه است که تاکنون مطالب بسیاری را از ادبیات آن سرزمین به زبان فارسی برگردانده است. او دبیری بخش ادبیات جهان را در فصلنامهی غروب به عهده دارد.
کتاب «ترانهی پشت بامها و دودکشها» در 103 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 10000 تومان و به همت انتشارات کتاب کولهپشتی در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
▫️شعری از این مجموعه را به اتفاق میخوانیم:
شعرِ تنهایی
نمیدانند آنهایی که تنها نیستند
سکوت چهگونه انسان را به هراس میاندازد
انسان چهگونه با خودش حرف میزند
کسی که در حسرت یک دل است
چهگونه به سمت آینهها میدود
نمیدانند.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2544
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«ترانهی پشت بامها و دودکشها»
▪️گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک
🔹ترجمهی #مجتبا_نهانی
«ترانهی پشت بامها و دودکشها» - گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک Orhan Veli Kanık
- با ترجمهی مجتبا نهانی - روانهی بازار کتاب شده است.
اورهان وِلی کانیک در 13 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سال 1914 در ایستانبول İstanbul دیده به جهان گشود. او دورهی دبیرستان را در آنکارا Ankara گذراند و در همان سالها بود که با دو شاعر مهم یعنی «اوکتای ریفات» با نام کامل «اوکتای ریفات هوروزجو»Oktay Rıfat Horozcu - که در ایران به «اوکتای رفعت» مشهور است - و «ملیح جودت» با نام کامل «ملیح جِودت آندای» Melih Cevdet Anday آشنا شد که این سه نفر بعدها جریانی شعری با نام گاریپ Garip - یا همان «غریب» - به راه انداختند که به جریانِ موجِ اولِ شعرِ نو Birinci Yeni نیز شهرت یافت. زبان پرطنطنهیی که در آن دوره بر شعر ترکیه سایه انداخته بود برای مردمی شدنِ شعر کارآیی کافی را نداشت و اورهان وِلی و دوستاناش این نکته را با تیزهوشی دریافته بودند در نتیجه نخستین تحول شعری را بعد از تحولِ پیشنهادیِ ناظیم هیکمت ارایه دادند. از این روی، تاریخچهی تحول در شعر ترکیه، بعد از نامِ ناظیم هیکمت با نامِ اورهان ولی و دوستاناش گره خورده است. اورهان وِلی و دوستاناش با سرپیچی از نظام سنگشدهی زیباییشناختی شعر، روح تازهیی به کالبدِ شعرِ ترکیه دمیدند و نام این سه شاعر - و به ویژه اورهان ولی که از دو شاعر دیگر مهمتر و کوشاتر بود - در تاریخ تحولِ شعرِ ترکیه ثبت شده است.
مجتبا نهانی از مترجمهای پرکار و توانای ادبیات ترکیه است که تاکنون مطالب بسیاری را از ادبیات آن سرزمین به زبان فارسی برگردانده است. او دبیری بخش ادبیات جهان را در فصلنامهی غروب به عهده دارد.
کتاب «ترانهی پشت بامها و دودکشها» در 103 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 10000 تومان و به همت انتشارات کتاب کولهپشتی در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
▫️شعری از این مجموعه را به اتفاق میخوانیم:
شعرِ تنهایی
نمیدانند آنهایی که تنها نیستند
سکوت چهگونه انسان را به هراس میاندازد
انسان چهگونه با خودش حرف میزند
کسی که در حسرت یک دل است
چهگونه به سمت آینهها میدود
نمیدانند.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2544
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈