.
#برشی_از_کتاب
ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند. نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند، پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتا در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم.
دلم میخواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است.
سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر!
اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم، اما انگار منفجر شدیم. [...]
شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد. تو در عکس نیستی. پدر وسط نشسته، دستی به شانهی مامان و دست دیگر به شانهی انسی، و ما سه برادر یک پله پایینتر نشستهایم. یکیمان کم است. تو همیشه کم بودی، و گاه اصلا نبودی. مثل حالا که نیستی. زیر خروارها خاک در زمان گمشدهی جوانی ما خفتهای. جایی در خاطرههای من پشت سهپایهی دوربین ایستاده بودی و از دریچهی دوربین نگاه میکردی، با یک چشم بسته منتظر شکار.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
#برشی_از_کتاب
ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند. نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند، پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتا در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم.
دلم میخواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است.
سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر!
اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم، اما انگار منفجر شدیم. [...]
شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد. تو در عکس نیستی. پدر وسط نشسته، دستی به شانهی مامان و دست دیگر به شانهی انسی، و ما سه برادر یک پله پایینتر نشستهایم. یکیمان کم است. تو همیشه کم بودی، و گاه اصلا نبودی. مثل حالا که نیستی. زیر خروارها خاک در زمان گمشدهی جوانی ما خفتهای. جایی در خاطرههای من پشت سهپایهی دوربین ایستاده بودی و از دریچهی دوربین نگاه میکردی، با یک چشم بسته منتظر شکار.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
Telegram
attach📎
.
#معرفی_کتاب
بیخود نترس ای بچهی تنها «نام تمام مردگان یحیاست»
#شقایق_بشیرزاده
رمان «نام تمام مردگان یحیاست» آخرین اثر عباس معروفیست که در انتشارات «گردون» در برلینِ آلمان به چاپ رسیده و متاسفانه تا کنون امکان چاپ آن در داخل ایران میسر نگردیده است. تاریخی که در پایان کتاب نشاندهندهی آغاز و اتمام آن است، قابل تأمل است. «اردیبهشت ۱۳۶۸ تهران تا اردیبهشت ۱۳۹۷ برلین» برای او نوشتن این رمان سی سال وقت برده است. بارها نوشته و بازنویسی کرده تا سرانجام آنچیزی شده است که میخوانیم به نام «نام تمام مردگان یحیاست».
معروفی به زیبایی هر چه تمامتر بازی زبانیای را آغاز میکند تا ما را همراه «داور» بکشاند لابهلای جنگل و درختانش، از آنجا لای ابرها و در میان فرشتهها. همانهایی که شش فرزندش را بردهاند. خوشهی پروینش را. یحیا، نورسا، مسیحا، اسماعیل و ابراهیم که «یک آدم بودند که خدا دوبار آفریده بود»، و کوچکترینشان که نامش میکاییل است اما او را پورو صدا میزنند. و او میماند و یک جنگل پُر از هیزم و داغیهایی که مثل ذغال روزگارش را سیاه کردهاند در سنگسر. روزگار خودش و «دولیلی»اش را. داور اما چه میشود از این داغها؟ داوری که نان کسی را نمیخورد، دروغ نمیگوید، و از زیر کلاهش گنجشکها و پروانهها بیرون میریزند، و هر روز معجزه میکند؛ «اینها اگر معجزه نیست پس چیست.»
معروفی در این رمان برای ما پیامبری ساخته است که نیست. که همه جا حرفش هست اما خودش نیست. «... میگفتند داور دیوانه نبوده [...] سبکمغز بوده، صوفی بوده، صافی بوده. عارف بوده، عاشق بوده، خل بوده، گبر بوده، آتشپرست بوده، جادوگر بوده، پیامبر بوده، دیوانه بوده [...] شاید هم اصلا نبوده، قصهای بوده که در حافظهی مردم زندگی میکرده؛ مثل برخی آدمها که اصلا وجود نداشتهاند، اما در ذهن دیگران زیستهاند، مثل افسانه.» پیامبری که هیزمشکن است و زنی قالیباف دارد و بچههایی که یا شاعرند یا عاشق یا مثل رود پاک و مثل نسیم در تمام روایت میآیند و میروند. و آنها که خود هر یک پیامبرند. بچههایی که در روند داستان میفهمیم چطور و کجا مردهاند و گاهی راوی، داستانِ آنها را روایت میکند. از شگردهای عباس معروفی در تغییر زاویهدید و دوربینگیریهای شاخصش (اصطلاحی که خودش به کار میبرد) در این رمان زیاد استفاده شده است. شکستِ زمانهایی که بسیار نرم و بیصدا ما را از داستان داور به داستان یحیا و نورسا میکشاند. گاهی داور را میبینیم و گاهی یحیای چوپان را و گاهی نورسای شاعر و لطیف را که ابتدای کتابش مینویسد «به خدایی خدا که معنای کهیعص از حصر بیرون است... تو کجایی؟...» که فصلبندی رمان نیز با حروف همین «کهیعص» انجام گرفته است، و گاهی «مندل» را میبینیم که بعد از آن شش نفر آمده است و تمام روایت در خواب او شکل میگیرد. «مندل»ی که نامش یحیاست و او را مندل صدا میزنند و داور او را مثل زکریای پیامبر در پیری به دست آورده است؛ و مگر غیر از این است که «نام تمام بچهها یحیاست». هر طرف این داستان که چشم میگردانیم ردی و اثری از یحیا میبینیم. در سال بلوا. سالی که سنگ روی سنگ بند نمیشود و هر کس ساز خودش را میزند. و جایجای داستان به طور نامحسوسی رمان «سال بلوا» به ما یادآوری میشود.
افسانه و قصه با این رمان گره خورده است. قصههایی که دولیلی برای بچههایش میگوید و یا افسانههایی که واقعی شدهاند. شهرزاد هزار و یک شب در این داستان پا گرفته است و لابهلای داستان ردی از خود باقی میگذارد. نثر پخته و شاعرانهی داستان خواننده را مجاب میکند تا انتهای کتاب با داور و فرزندانش همراه شود و این افسانه پایانی زیبا دارد برای پیامبری که پیامبر نبود.
#نام_تمام_مردگان_یحیاست
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
#معرفی_کتاب
بیخود نترس ای بچهی تنها «نام تمام مردگان یحیاست»
#شقایق_بشیرزاده
رمان «نام تمام مردگان یحیاست» آخرین اثر عباس معروفیست که در انتشارات «گردون» در برلینِ آلمان به چاپ رسیده و متاسفانه تا کنون امکان چاپ آن در داخل ایران میسر نگردیده است. تاریخی که در پایان کتاب نشاندهندهی آغاز و اتمام آن است، قابل تأمل است. «اردیبهشت ۱۳۶۸ تهران تا اردیبهشت ۱۳۹۷ برلین» برای او نوشتن این رمان سی سال وقت برده است. بارها نوشته و بازنویسی کرده تا سرانجام آنچیزی شده است که میخوانیم به نام «نام تمام مردگان یحیاست».
معروفی به زیبایی هر چه تمامتر بازی زبانیای را آغاز میکند تا ما را همراه «داور» بکشاند لابهلای جنگل و درختانش، از آنجا لای ابرها و در میان فرشتهها. همانهایی که شش فرزندش را بردهاند. خوشهی پروینش را. یحیا، نورسا، مسیحا، اسماعیل و ابراهیم که «یک آدم بودند که خدا دوبار آفریده بود»، و کوچکترینشان که نامش میکاییل است اما او را پورو صدا میزنند. و او میماند و یک جنگل پُر از هیزم و داغیهایی که مثل ذغال روزگارش را سیاه کردهاند در سنگسر. روزگار خودش و «دولیلی»اش را. داور اما چه میشود از این داغها؟ داوری که نان کسی را نمیخورد، دروغ نمیگوید، و از زیر کلاهش گنجشکها و پروانهها بیرون میریزند، و هر روز معجزه میکند؛ «اینها اگر معجزه نیست پس چیست.»
معروفی در این رمان برای ما پیامبری ساخته است که نیست. که همه جا حرفش هست اما خودش نیست. «... میگفتند داور دیوانه نبوده [...] سبکمغز بوده، صوفی بوده، صافی بوده. عارف بوده، عاشق بوده، خل بوده، گبر بوده، آتشپرست بوده، جادوگر بوده، پیامبر بوده، دیوانه بوده [...] شاید هم اصلا نبوده، قصهای بوده که در حافظهی مردم زندگی میکرده؛ مثل برخی آدمها که اصلا وجود نداشتهاند، اما در ذهن دیگران زیستهاند، مثل افسانه.» پیامبری که هیزمشکن است و زنی قالیباف دارد و بچههایی که یا شاعرند یا عاشق یا مثل رود پاک و مثل نسیم در تمام روایت میآیند و میروند. و آنها که خود هر یک پیامبرند. بچههایی که در روند داستان میفهمیم چطور و کجا مردهاند و گاهی راوی، داستانِ آنها را روایت میکند. از شگردهای عباس معروفی در تغییر زاویهدید و دوربینگیریهای شاخصش (اصطلاحی که خودش به کار میبرد) در این رمان زیاد استفاده شده است. شکستِ زمانهایی که بسیار نرم و بیصدا ما را از داستان داور به داستان یحیا و نورسا میکشاند. گاهی داور را میبینیم و گاهی یحیای چوپان را و گاهی نورسای شاعر و لطیف را که ابتدای کتابش مینویسد «به خدایی خدا که معنای کهیعص از حصر بیرون است... تو کجایی؟...» که فصلبندی رمان نیز با حروف همین «کهیعص» انجام گرفته است، و گاهی «مندل» را میبینیم که بعد از آن شش نفر آمده است و تمام روایت در خواب او شکل میگیرد. «مندل»ی که نامش یحیاست و او را مندل صدا میزنند و داور او را مثل زکریای پیامبر در پیری به دست آورده است؛ و مگر غیر از این است که «نام تمام بچهها یحیاست». هر طرف این داستان که چشم میگردانیم ردی و اثری از یحیا میبینیم. در سال بلوا. سالی که سنگ روی سنگ بند نمیشود و هر کس ساز خودش را میزند. و جایجای داستان به طور نامحسوسی رمان «سال بلوا» به ما یادآوری میشود.
افسانه و قصه با این رمان گره خورده است. قصههایی که دولیلی برای بچههایش میگوید و یا افسانههایی که واقعی شدهاند. شهرزاد هزار و یک شب در این داستان پا گرفته است و لابهلای داستان ردی از خود باقی میگذارد. نثر پخته و شاعرانهی داستان خواننده را مجاب میکند تا انتهای کتاب با داور و فرزندانش همراه شود و این افسانه پایانی زیبا دارد برای پیامبری که پیامبر نبود.
#نام_تمام_مردگان_یحیاست
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
Telegram
attach📎
.
#معرفی_کتاب
«شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد»
#عطیه_رادمنش_احسنی
رمان «فریدون سه پسر داشت»، تصویر پاناروماییست از خانوادهی امانی؛ چند سال پیش از انقلاب ۵۷ تا حدودا دو دهه بعد از انقلاب . فریدون امانی دارندهی کارخانهی لاستیکسازی آمریکاییست که چهار پسر و یک دختر دارد. شخصیتی میانمایه که در دوران پهلوی دوم توانسته است روابطی با دربار داشته باشد و به آن میبالد و بعد از انقلاب نیز با تزویر وارد مجلس میشود. پسرهای او در بحبوحهی تحولات پیش از انقلاب دنبالهروی جریانهای مختلف سیاسی میشوند.
عباس معروفی رمان «فریدون سه پسر داشت» را ابتدا در اینترنت به صورت رایگان برای خوانندگان منتشر کرد. این تصمیم پس از آن بود که رمان برای چاپ در ایران با موارد اصلاحی فراوانی مواجه شد. سپس این رمان در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات گردون در آلمان به چاپ رسید. در سال ۲۰۱۶ رمان «فریدون سه پسر داشت» با ترجمهی سوزانه باغستانی، توسط انتشارات «بوشرگیلده» در آلمان به زبان آلمانی منتشر شد که از لحاظ محتوا و ساختار مورد توجه منتقدان آلمانی قرار گرفت و نقدهای معتبری بر روی آن نوشته شد. ایلییا تریانف، نویسندهی آلمانیِ بلغاری تبار؛ که سالهاست بر روی موضوع مهاجرت کار میکند، در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب نوشت: «... به ندرت درد تبعید اینگونه هنرمندانه و عمیق در یک رمان تصویر شده است...»
عباس معروفی در طول رمان از خواننده میخواهد که با تغییر زاویهی دید و راوی از اول شخص به سوم شخص محدود همراه داستان باشد. او با چنین تکنیکی، هوشمندانه روحیات یک انقلابیِ فروریخته را تصویر میکند. پیرنگ رمان به مانند اغلب رمانهای پسامدرن، پیرنگیست گسسته از اضمحلالِ یک خانواده و نسلی که توسط یکی از پسرانِ خانوادهی امانی روایت میشود. مجید از کمونیستهای فعال دورهی انقلاب و در تبعید است. او به خاطر اختلال روانی در یکی از آسایشگاههای آلمان بستری است. خواننده همراه با ضرباهنگ بالای جملات، بین گذشتهی مجید و خاطراتش و مونولوگها در رفتوآمد است. معروفی از مخاطب یک حضور مداوم میخواهد. حضوری که از ویژگیهای رمان پسامدرن است، تا بتواند پازل ذهن آشفتهی مجید که تحت تاثیر قرصهای آرامبخش نیز میباشد را کنار هم بچیند و در مسیر داستان همراه او شود. مسیری که در آن مجید تصمیم گرفته است دوباره به ایران بازگردد. رمان معماری حسابشدهای دارد. با آمدن نامهای تاریخی در طول داستان، نویسنده فاصلهای که بین جهان داستانی و واقعیت است را به سخره میگیرد. در قسمتهایی از داستان شخصیتهای داستانی با شخصیتهای سیاسی دیدار و یا خاطرهای دارند. اسامی هویت واقعی دارند، همچنین حوادثی که رخ داده است، ولی گفتوگو و خاطرهی مجید امانی که یک شخصیت داستانی و پارانویاست، بر پایهی واقعیت است یا خیال؟ نویسنده به مانند اکثر داستاننویسانِ پسامدرن، مرز میان تخیل و واقعیت را درهم میریزد و او را دچار سردرگمی میکند. این سردرگمی نهایتا یادآور بیمنطق بودن زندگی امروزی و بسیاری از حوادث آن نیز میشود.
او در جهان داستانیِ آمیخته به اسطورههای کهن در مقابل ارزشهای فروریختهی انسانی در طول تاریخ قرار میگیرد. در مقابل ایدئولوژیها، تعصبات و برادرکشیها، تکرار شعارها، عوض شدن نامها و جغرافیا و دوباره تکرار...
کتاب در چهار فصل روایت میشود. چهار پارهروایت از زندگی برادرها، پدر، مادر و خواهری که زایش را در خانوادهی امانی رقم میزند.
ایرج، برادر بزرگتر، مظهر تفکر خانواده است. در کتاب یک فصل به او اختصاص داده میشود. در این فصل مجید دیالوگی را روایت میکند که وجه سمبلیک ایرج و نوع تفکر او را میتوان تصویر کرد. «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم. ولی تو واقعا بابت اعدامها خوشحالی؟»
«آره، خوشحالم، ایرج. ساواکی و خائن و جلاد را باید ریشهکن کرد. نباید کرد؟» «بد نیست نگاهی هم به تجربهی چین و شوروی و فرانسه و انقلابهای دیگر بیندازی. انقلاب یعنی دگرگونی، ایرج.» وقتی میرفتی در هالهی دود، راحتتر میتوانستم حرف بزنم. چشمهات را نمیدیدم. گفتم: «انقلاب یعنی تصفیهی خون...» «همهی تعریفها را میدانم، ولش کن. ولی یادت باشد مجید، ما آنقدر به خودمان مطمئن هستیم که نیازی به کشتن مخالفانمان نداشته باشیم. این همه آدم، این همه مبارزه، این همه کشته معنیاش این بود که ما هم منطقمان گلوله باشد؟»
«فریدون سه پسر داشت»، تنها در یک لایه داستان تاریخ معاصر ایران است از دید مبارزی شکستخورده ولی در لایهای دیگر فریاد صداهاییست که زیر هیاهوی شعارهای سیاسی و آرمانهای پوشالی دفن شدهاند. این یک کتاب سیاسی نیست، کتابیست بر ضد سیاست و استبداد.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
#معرفی_کتاب
«شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد»
#عطیه_رادمنش_احسنی
رمان «فریدون سه پسر داشت»، تصویر پاناروماییست از خانوادهی امانی؛ چند سال پیش از انقلاب ۵۷ تا حدودا دو دهه بعد از انقلاب . فریدون امانی دارندهی کارخانهی لاستیکسازی آمریکاییست که چهار پسر و یک دختر دارد. شخصیتی میانمایه که در دوران پهلوی دوم توانسته است روابطی با دربار داشته باشد و به آن میبالد و بعد از انقلاب نیز با تزویر وارد مجلس میشود. پسرهای او در بحبوحهی تحولات پیش از انقلاب دنبالهروی جریانهای مختلف سیاسی میشوند.
عباس معروفی رمان «فریدون سه پسر داشت» را ابتدا در اینترنت به صورت رایگان برای خوانندگان منتشر کرد. این تصمیم پس از آن بود که رمان برای چاپ در ایران با موارد اصلاحی فراوانی مواجه شد. سپس این رمان در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات گردون در آلمان به چاپ رسید. در سال ۲۰۱۶ رمان «فریدون سه پسر داشت» با ترجمهی سوزانه باغستانی، توسط انتشارات «بوشرگیلده» در آلمان به زبان آلمانی منتشر شد که از لحاظ محتوا و ساختار مورد توجه منتقدان آلمانی قرار گرفت و نقدهای معتبری بر روی آن نوشته شد. ایلییا تریانف، نویسندهی آلمانیِ بلغاری تبار؛ که سالهاست بر روی موضوع مهاجرت کار میکند، در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب نوشت: «... به ندرت درد تبعید اینگونه هنرمندانه و عمیق در یک رمان تصویر شده است...»
عباس معروفی در طول رمان از خواننده میخواهد که با تغییر زاویهی دید و راوی از اول شخص به سوم شخص محدود همراه داستان باشد. او با چنین تکنیکی، هوشمندانه روحیات یک انقلابیِ فروریخته را تصویر میکند. پیرنگ رمان به مانند اغلب رمانهای پسامدرن، پیرنگیست گسسته از اضمحلالِ یک خانواده و نسلی که توسط یکی از پسرانِ خانوادهی امانی روایت میشود. مجید از کمونیستهای فعال دورهی انقلاب و در تبعید است. او به خاطر اختلال روانی در یکی از آسایشگاههای آلمان بستری است. خواننده همراه با ضرباهنگ بالای جملات، بین گذشتهی مجید و خاطراتش و مونولوگها در رفتوآمد است. معروفی از مخاطب یک حضور مداوم میخواهد. حضوری که از ویژگیهای رمان پسامدرن است، تا بتواند پازل ذهن آشفتهی مجید که تحت تاثیر قرصهای آرامبخش نیز میباشد را کنار هم بچیند و در مسیر داستان همراه او شود. مسیری که در آن مجید تصمیم گرفته است دوباره به ایران بازگردد. رمان معماری حسابشدهای دارد. با آمدن نامهای تاریخی در طول داستان، نویسنده فاصلهای که بین جهان داستانی و واقعیت است را به سخره میگیرد. در قسمتهایی از داستان شخصیتهای داستانی با شخصیتهای سیاسی دیدار و یا خاطرهای دارند. اسامی هویت واقعی دارند، همچنین حوادثی که رخ داده است، ولی گفتوگو و خاطرهی مجید امانی که یک شخصیت داستانی و پارانویاست، بر پایهی واقعیت است یا خیال؟ نویسنده به مانند اکثر داستاننویسانِ پسامدرن، مرز میان تخیل و واقعیت را درهم میریزد و او را دچار سردرگمی میکند. این سردرگمی نهایتا یادآور بیمنطق بودن زندگی امروزی و بسیاری از حوادث آن نیز میشود.
او در جهان داستانیِ آمیخته به اسطورههای کهن در مقابل ارزشهای فروریختهی انسانی در طول تاریخ قرار میگیرد. در مقابل ایدئولوژیها، تعصبات و برادرکشیها، تکرار شعارها، عوض شدن نامها و جغرافیا و دوباره تکرار...
کتاب در چهار فصل روایت میشود. چهار پارهروایت از زندگی برادرها، پدر، مادر و خواهری که زایش را در خانوادهی امانی رقم میزند.
ایرج، برادر بزرگتر، مظهر تفکر خانواده است. در کتاب یک فصل به او اختصاص داده میشود. در این فصل مجید دیالوگی را روایت میکند که وجه سمبلیک ایرج و نوع تفکر او را میتوان تصویر کرد. «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم. ولی تو واقعا بابت اعدامها خوشحالی؟»
«آره، خوشحالم، ایرج. ساواکی و خائن و جلاد را باید ریشهکن کرد. نباید کرد؟» «بد نیست نگاهی هم به تجربهی چین و شوروی و فرانسه و انقلابهای دیگر بیندازی. انقلاب یعنی دگرگونی، ایرج.» وقتی میرفتی در هالهی دود، راحتتر میتوانستم حرف بزنم. چشمهات را نمیدیدم. گفتم: «انقلاب یعنی تصفیهی خون...» «همهی تعریفها را میدانم، ولش کن. ولی یادت باشد مجید، ما آنقدر به خودمان مطمئن هستیم که نیازی به کشتن مخالفانمان نداشته باشیم. این همه آدم، این همه مبارزه، این همه کشته معنیاش این بود که ما هم منطقمان گلوله باشد؟»
«فریدون سه پسر داشت»، تنها در یک لایه داستان تاریخ معاصر ایران است از دید مبارزی شکستخورده ولی در لایهای دیگر فریاد صداهاییست که زیر هیاهوی شعارهای سیاسی و آرمانهای پوشالی دفن شدهاند. این یک کتاب سیاسی نیست، کتابیست بر ضد سیاست و استبداد.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
.
#برشی_از_کتاب
وقتی مصیبتزده باشی، هیچ غمی کمرت را تا نمیکند. وقتی کوه باشی سنگینی برایت یک واژهی بیمعناست. روزگار با زبان انسان اولیه از طبیعت فرمان میبرد، آنوقت تفاهم از بیمرزی تبعیت میکند، و نقابها فرو میافتد. میفهمی که اگر با طبیعت در بیفتی ازت انتقام میگیرد. طبیعت و تبیعت از یک جنس و طایفهاند. خاموش نگاه کن! ندیده بگیر! درست به هنگام شرافت و فقر است که آدمها شبیه هم میشوند؛ هیچ چیزی دیگر دروغ و ریا نیست. آدم است و تمام شوربختیهاش که مثل دستهای خسته دوسوی شانهاش آویخته، و مثل پاهاش او را پیش میبرد.
#نام_تمام_مردگان_یحیاست
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
#برشی_از_کتاب
وقتی مصیبتزده باشی، هیچ غمی کمرت را تا نمیکند. وقتی کوه باشی سنگینی برایت یک واژهی بیمعناست. روزگار با زبان انسان اولیه از طبیعت فرمان میبرد، آنوقت تفاهم از بیمرزی تبعیت میکند، و نقابها فرو میافتد. میفهمی که اگر با طبیعت در بیفتی ازت انتقام میگیرد. طبیعت و تبیعت از یک جنس و طایفهاند. خاموش نگاه کن! ندیده بگیر! درست به هنگام شرافت و فقر است که آدمها شبیه هم میشوند؛ هیچ چیزی دیگر دروغ و ریا نیست. آدم است و تمام شوربختیهاش که مثل دستهای خسته دوسوی شانهاش آویخته، و مثل پاهاش او را پیش میبرد.
#نام_تمام_مردگان_یحیاست
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
Telegram
attach📎
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
.
#معرفی_کتاب
«شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد»
#عطیه_رادمنش_احسنی
رمان «فریدون سه پسر داشت»، تصویر پاناروماییست از خانوادهی امانی؛ چند سال پیش از انقلاب ۵۷ تا حدودا دو دهه بعد از انقلاب . فریدون امانی دارندهی کارخانهی لاستیکسازی آمریکاییست که چهار پسر و یک دختر دارد. شخصیتی میانمایه که در دوران پهلوی دوم توانسته است روابطی با دربار داشته باشد و به آن میبالد و بعد از انقلاب نیز با تزویر وارد مجلس میشود. پسرهای او در بحبوحهی تحولات پیش از انقلاب دنبالهروی جریانهای مختلف سیاسی میشوند.
عباس معروفی رمان «فریدون سه پسر داشت» را ابتدا در اینترنت به صورت رایگان برای خوانندگان منتشر کرد. این تصمیم پس از آن بود که رمان برای چاپ در ایران با موارد اصلاحی فراوانی مواجه شد. سپس این رمان در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات گردون در آلمان به چاپ رسید. در سال ۲۰۱۶ رمان «فریدون سه پسر داشت» با ترجمهی سوزانه باغستانی، توسط انتشارات «بوشرگیلده» در آلمان به زبان آلمانی منتشر شد که از لحاظ محتوا و ساختار مورد توجه منتقدان آلمانی قرار گرفت و نقدهای معتبری بر روی آن نوشته شد. ایلییا تریانف، نویسندهی آلمانیِ بلغاری تبار؛ که سالهاست بر روی موضوع مهاجرت کار میکند، در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب نوشت: «... به ندرت درد تبعید اینگونه هنرمندانه و عمیق در یک رمان تصویر شده است...»
عباس معروفی در طول رمان از خواننده میخواهد که با تغییر زاویهی دید و راوی از اول شخص به سوم شخص محدود همراه داستان باشد. او با چنین تکنیکی، هوشمندانه روحیات یک انقلابیِ فروریخته را تصویر میکند. پیرنگ رمان به مانند اغلب رمانهای پسامدرن، پیرنگیست گسسته از اضمحلالِ یک خانواده و نسلی که توسط یکی از پسرانِ خانوادهی امانی روایت میشود. مجید از کمونیستهای فعال دورهی انقلاب و در تبعید است. او به خاطر اختلال روانی در یکی از آسایشگاههای آلمان بستری است. خواننده همراه با ضرباهنگ بالای جملات، بین گذشتهی مجید و خاطراتش و مونولوگها در رفتوآمد است. معروفی از مخاطب یک حضور مداوم میخواهد. حضوری که از ویژگیهای رمان پسامدرن است، تا بتواند پازل ذهن آشفتهی مجید که تحت تاثیر قرصهای آرامبخش نیز میباشد را کنار هم بچیند و در مسیر داستان همراه او شود. مسیری که در آن مجید تصمیم گرفته است دوباره به ایران بازگردد. رمان معماری حسابشدهای دارد. با آمدن نامهای تاریخی در طول داستان، نویسنده فاصلهای که بین جهان داستانی و واقعیت است را به سخره میگیرد. در قسمتهایی از داستان شخصیتهای داستانی با شخصیتهای سیاسی دیدار و یا خاطرهای دارند. اسامی هویت واقعی دارند، همچنین حوادثی که رخ داده است، ولی گفتوگو و خاطرهی مجید امانی که یک شخصیت داستانی و پارانویاست، بر پایهی واقعیت است یا خیال؟ نویسنده به مانند اکثر داستاننویسانِ پسامدرن، مرز میان تخیل و واقعیت را درهم میریزد و او را دچار سردرگمی میکند. این سردرگمی نهایتا یادآور بیمنطق بودن زندگی امروزی و بسیاری از حوادث آن نیز میشود.
او در جهان داستانیِ آمیخته به اسطورههای کهن در مقابل ارزشهای فروریختهی انسانی در طول تاریخ قرار میگیرد. در مقابل ایدئولوژیها، تعصبات و برادرکشیها، تکرار شعارها، عوض شدن نامها و جغرافیا و دوباره تکرار...
کتاب در چهار فصل روایت میشود. چهار پارهروایت از زندگی برادرها، پدر، مادر و خواهری که زایش را در خانوادهی امانی رقم میزند.
ایرج، برادر بزرگتر، مظهر تفکر خانواده است. در کتاب یک فصل به او اختصاص داده میشود. در این فصل مجید دیالوگی را روایت میکند که وجه سمبلیک ایرج و نوع تفکر او را میتوان تصویر کرد. «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم. ولی تو واقعا بابت اعدامها خوشحالی؟»
«آره، خوشحالم، ایرج. ساواکی و خائن و جلاد را باید ریشهکن کرد. نباید کرد؟» «بد نیست نگاهی هم به تجربهی چین و شوروی و فرانسه و انقلابهای دیگر بیندازی. انقلاب یعنی دگرگونی، ایرج.» وقتی میرفتی در هالهی دود، راحتتر میتوانستم حرف بزنم. چشمهات را نمیدیدم. گفتم: «انقلاب یعنی تصفیهی خون...» «همهی تعریفها را میدانم، ولش کن. ولی یادت باشد مجید، ما آنقدر به خودمان مطمئن هستیم که نیازی به کشتن مخالفانمان نداشته باشیم. این همه آدم، این همه مبارزه، این همه کشته معنیاش این بود که ما هم منطقمان گلوله باشد؟»
«فریدون سه پسر داشت»، تنها در یک لایه داستان تاریخ معاصر ایران است از دید مبارزی شکستخورده ولی در لایهای دیگر فریاد صداهاییست که زیر هیاهوی شعارهای سیاسی و آرمانهای پوشالی دفن شدهاند. این یک کتاب سیاسی نیست، کتابیست بر ضد سیاست و استبداد.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
#معرفی_کتاب
«شاید همه چیز با یک عکس آغاز شد»
#عطیه_رادمنش_احسنی
رمان «فریدون سه پسر داشت»، تصویر پاناروماییست از خانوادهی امانی؛ چند سال پیش از انقلاب ۵۷ تا حدودا دو دهه بعد از انقلاب . فریدون امانی دارندهی کارخانهی لاستیکسازی آمریکاییست که چهار پسر و یک دختر دارد. شخصیتی میانمایه که در دوران پهلوی دوم توانسته است روابطی با دربار داشته باشد و به آن میبالد و بعد از انقلاب نیز با تزویر وارد مجلس میشود. پسرهای او در بحبوحهی تحولات پیش از انقلاب دنبالهروی جریانهای مختلف سیاسی میشوند.
عباس معروفی رمان «فریدون سه پسر داشت» را ابتدا در اینترنت به صورت رایگان برای خوانندگان منتشر کرد. این تصمیم پس از آن بود که رمان برای چاپ در ایران با موارد اصلاحی فراوانی مواجه شد. سپس این رمان در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات گردون در آلمان به چاپ رسید. در سال ۲۰۱۶ رمان «فریدون سه پسر داشت» با ترجمهی سوزانه باغستانی، توسط انتشارات «بوشرگیلده» در آلمان به زبان آلمانی منتشر شد که از لحاظ محتوا و ساختار مورد توجه منتقدان آلمانی قرار گرفت و نقدهای معتبری بر روی آن نوشته شد. ایلییا تریانف، نویسندهی آلمانیِ بلغاری تبار؛ که سالهاست بر روی موضوع مهاجرت کار میکند، در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب نوشت: «... به ندرت درد تبعید اینگونه هنرمندانه و عمیق در یک رمان تصویر شده است...»
عباس معروفی در طول رمان از خواننده میخواهد که با تغییر زاویهی دید و راوی از اول شخص به سوم شخص محدود همراه داستان باشد. او با چنین تکنیکی، هوشمندانه روحیات یک انقلابیِ فروریخته را تصویر میکند. پیرنگ رمان به مانند اغلب رمانهای پسامدرن، پیرنگیست گسسته از اضمحلالِ یک خانواده و نسلی که توسط یکی از پسرانِ خانوادهی امانی روایت میشود. مجید از کمونیستهای فعال دورهی انقلاب و در تبعید است. او به خاطر اختلال روانی در یکی از آسایشگاههای آلمان بستری است. خواننده همراه با ضرباهنگ بالای جملات، بین گذشتهی مجید و خاطراتش و مونولوگها در رفتوآمد است. معروفی از مخاطب یک حضور مداوم میخواهد. حضوری که از ویژگیهای رمان پسامدرن است، تا بتواند پازل ذهن آشفتهی مجید که تحت تاثیر قرصهای آرامبخش نیز میباشد را کنار هم بچیند و در مسیر داستان همراه او شود. مسیری که در آن مجید تصمیم گرفته است دوباره به ایران بازگردد. رمان معماری حسابشدهای دارد. با آمدن نامهای تاریخی در طول داستان، نویسنده فاصلهای که بین جهان داستانی و واقعیت است را به سخره میگیرد. در قسمتهایی از داستان شخصیتهای داستانی با شخصیتهای سیاسی دیدار و یا خاطرهای دارند. اسامی هویت واقعی دارند، همچنین حوادثی که رخ داده است، ولی گفتوگو و خاطرهی مجید امانی که یک شخصیت داستانی و پارانویاست، بر پایهی واقعیت است یا خیال؟ نویسنده به مانند اکثر داستاننویسانِ پسامدرن، مرز میان تخیل و واقعیت را درهم میریزد و او را دچار سردرگمی میکند. این سردرگمی نهایتا یادآور بیمنطق بودن زندگی امروزی و بسیاری از حوادث آن نیز میشود.
او در جهان داستانیِ آمیخته به اسطورههای کهن در مقابل ارزشهای فروریختهی انسانی در طول تاریخ قرار میگیرد. در مقابل ایدئولوژیها، تعصبات و برادرکشیها، تکرار شعارها، عوض شدن نامها و جغرافیا و دوباره تکرار...
کتاب در چهار فصل روایت میشود. چهار پارهروایت از زندگی برادرها، پدر، مادر و خواهری که زایش را در خانوادهی امانی رقم میزند.
ایرج، برادر بزرگتر، مظهر تفکر خانواده است. در کتاب یک فصل به او اختصاص داده میشود. در این فصل مجید دیالوگی را روایت میکند که وجه سمبلیک ایرج و نوع تفکر او را میتوان تصویر کرد. «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم. ولی تو واقعا بابت اعدامها خوشحالی؟»
«آره، خوشحالم، ایرج. ساواکی و خائن و جلاد را باید ریشهکن کرد. نباید کرد؟» «بد نیست نگاهی هم به تجربهی چین و شوروی و فرانسه و انقلابهای دیگر بیندازی. انقلاب یعنی دگرگونی، ایرج.» وقتی میرفتی در هالهی دود، راحتتر میتوانستم حرف بزنم. چشمهات را نمیدیدم. گفتم: «انقلاب یعنی تصفیهی خون...» «همهی تعریفها را میدانم، ولش کن. ولی یادت باشد مجید، ما آنقدر به خودمان مطمئن هستیم که نیازی به کشتن مخالفانمان نداشته باشیم. این همه آدم، این همه مبارزه، این همه کشته معنیاش این بود که ما هم منطقمان گلوله باشد؟»
«فریدون سه پسر داشت»، تنها در یک لایه داستان تاریخ معاصر ایران است از دید مبارزی شکستخورده ولی در لایهای دیگر فریاد صداهاییست که زیر هیاهوی شعارهای سیاسی و آرمانهای پوشالی دفن شدهاند. این یک کتاب سیاسی نیست، کتابیست بر ضد سیاست و استبداد.
#فریدون_سه_پسر_داشت
#عباس_معروفی
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
.
#یادکرد
انتخاب: گروه ادبی پیرنگ
عباس معروفی ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. نویسنده، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی که سالهاست تن به مهاجرت اجباری داده است. اولین رمان او؛ «سمفونی مردگان» جهان ادبیاتِ فارسی را به شگفت آورد. او حالا سالهاست که دور از ایران نشر گردون را دارد، قلمش را و رمانهایش را. و شاگردانی از سراسر جهان که نوشتن را و قصه را با او شروع کردهاند.
سالهایی که تلخ هم بودهاند. عباس معروفی اما در واکنش به این تلخیها «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی را در برلین برپا کرد. نشر گردون نیز در همین مکان آثار بسیاری از نویسندگان تبعیدی و یا ممنوع در ایران را به چاپ رسانده است.
زمانیکه «فریدون سه پسر داشت» چهارمین رمان معروفی در ایران با حذف و سانسور مواجه شد، او کتاب را به رایگان در اینترنت منتشر کرد. و پس از آن نسخهی کاغذی آن به سال ۲۰۰۴ میلادی در نشر گردون در آمد. نه زیر تیغ سانسورِ حکومتی و نه خودسانسوری، که خودش میگوید: «خوشبختانه (البته به نفع رمان) رفتار ناشايستِ بعضی […] باعث شد که من احساسات شخصی، برخی سمپاتیها، و روابط عاطفی را از خود برانم و در دام آنها نيفتم، و ناخودآگاه، سانسور ظاهرا مردمی ولی در باطن ايدئولوژيک، بر گردهام سوار نشود. به همين خاطر «فريدون سه پسر داشت» حيا را خورد و آن روی ناگفتنیهای ما را گفت...» به نظر میآید این رمان تاییدی بر آن رویِ دیگر تبعید باشد برای نویسنده؛ نوشتن در نوعی از حسِ رهایی. رهایی برخاسته در واکنش به تلخیها.
برشی از رمان «فریدون سه پسر داشت» را با صدای نویسنده بشنویم در سالروز آمدنش.
منبع: تلویزیون فارسی صدای امریکا، پوپک راد، ۲۰۱۱
#عباس_معروفی
#فریدون_سه_پسر_داشت
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
#یادکرد
انتخاب: گروه ادبی پیرنگ
عباس معروفی ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. نویسنده، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی که سالهاست تن به مهاجرت اجباری داده است. اولین رمان او؛ «سمفونی مردگان» جهان ادبیاتِ فارسی را به شگفت آورد. او حالا سالهاست که دور از ایران نشر گردون را دارد، قلمش را و رمانهایش را. و شاگردانی از سراسر جهان که نوشتن را و قصه را با او شروع کردهاند.
سالهایی که تلخ هم بودهاند. عباس معروفی اما در واکنش به این تلخیها «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی را در برلین برپا کرد. نشر گردون نیز در همین مکان آثار بسیاری از نویسندگان تبعیدی و یا ممنوع در ایران را به چاپ رسانده است.
زمانیکه «فریدون سه پسر داشت» چهارمین رمان معروفی در ایران با حذف و سانسور مواجه شد، او کتاب را به رایگان در اینترنت منتشر کرد. و پس از آن نسخهی کاغذی آن به سال ۲۰۰۴ میلادی در نشر گردون در آمد. نه زیر تیغ سانسورِ حکومتی و نه خودسانسوری، که خودش میگوید: «خوشبختانه (البته به نفع رمان) رفتار ناشايستِ بعضی […] باعث شد که من احساسات شخصی، برخی سمپاتیها، و روابط عاطفی را از خود برانم و در دام آنها نيفتم، و ناخودآگاه، سانسور ظاهرا مردمی ولی در باطن ايدئولوژيک، بر گردهام سوار نشود. به همين خاطر «فريدون سه پسر داشت» حيا را خورد و آن روی ناگفتنیهای ما را گفت...» به نظر میآید این رمان تاییدی بر آن رویِ دیگر تبعید باشد برای نویسنده؛ نوشتن در نوعی از حسِ رهایی. رهایی برخاسته در واکنش به تلخیها.
برشی از رمان «فریدون سه پسر داشت» را با صدای نویسنده بشنویم در سالروز آمدنش.
منبع: تلویزیون فارسی صدای امریکا، پوپک راد، ۲۰۱۱
#عباس_معروفی
#فریدون_سه_پسر_داشت
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Telegram
attach 📎
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
.
#یادکرد
انتخاب: گروه ادبی پیرنگ
عباس معروفی ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. نویسنده، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی که سالهاست تن به مهاجرت اجباری داده است. اولین رمان او؛ «سمفونی مردگان» جهان ادبیاتِ فارسی را به شگفت آورد. او حالا سالهاست که دور از ایران نشر گردون را دارد، قلمش را و رمانهایش را. و شاگردانی از سراسر جهان که نوشتن را و قصه را با او شروع کردهاند.
سالهایی که تلخ هم بودهاند. عباس معروفی اما در واکنش به این تلخیها «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی را در برلین برپا کرد. نشر گردون نیز در همین مکان آثار بسیاری از نویسندگان تبعیدی و یا ممنوع در ایران را به چاپ رسانده است.
زمانیکه «فریدون سه پسر داشت» چهارمین رمان معروفی در ایران با حذف و سانسور مواجه شد، او کتاب را به رایگان در اینترنت منتشر کرد. و پس از آن نسخهی کاغذی آن به سال ۲۰۰۴ میلادی در نشر گردون در آمد. نه زیر تیغ سانسورِ حکومتی و نه خودسانسوری، که خودش میگوید: «خوشبختانه (البته به نفع رمان) رفتار ناشايستِ بعضی […] باعث شد که من احساسات شخصی، برخی سمپاتیها، و روابط عاطفی را از خود برانم و در دام آنها نيفتم، و ناخودآگاه، سانسور ظاهرا مردمی ولی در باطن ايدئولوژيک، بر گردهام سوار نشود. به همين خاطر «فريدون سه پسر داشت» حيا را خورد و آن روی ناگفتنیهای ما را گفت...» به نظر میآید این رمان تاییدی بر آن رویِ دیگر تبعید باشد برای نویسنده؛ نوشتن در نوعی از حسِ رهایی. رهایی برخاسته در واکنش به تلخیها.
برشی از رمان «فریدون سه پسر داشت» را با صدای نویسنده بشنویم در سالروز آمدنش.
منبع: تلویزیون فارسی صدای امریکا، پوپک راد، ۲۰۱۱
#عباس_معروفی
#فریدون_سه_پسر_داشت
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
#یادکرد
انتخاب: گروه ادبی پیرنگ
عباس معروفی ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. نویسنده، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی که سالهاست تن به مهاجرت اجباری داده است. اولین رمان او؛ «سمفونی مردگان» جهان ادبیاتِ فارسی را به شگفت آورد. او حالا سالهاست که دور از ایران نشر گردون را دارد، قلمش را و رمانهایش را. و شاگردانی از سراسر جهان که نوشتن را و قصه را با او شروع کردهاند.
سالهایی که تلخ هم بودهاند. عباس معروفی اما در واکنش به این تلخیها «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی را در برلین برپا کرد. نشر گردون نیز در همین مکان آثار بسیاری از نویسندگان تبعیدی و یا ممنوع در ایران را به چاپ رسانده است.
زمانیکه «فریدون سه پسر داشت» چهارمین رمان معروفی در ایران با حذف و سانسور مواجه شد، او کتاب را به رایگان در اینترنت منتشر کرد. و پس از آن نسخهی کاغذی آن به سال ۲۰۰۴ میلادی در نشر گردون در آمد. نه زیر تیغ سانسورِ حکومتی و نه خودسانسوری، که خودش میگوید: «خوشبختانه (البته به نفع رمان) رفتار ناشايستِ بعضی […] باعث شد که من احساسات شخصی، برخی سمپاتیها، و روابط عاطفی را از خود برانم و در دام آنها نيفتم، و ناخودآگاه، سانسور ظاهرا مردمی ولی در باطن ايدئولوژيک، بر گردهام سوار نشود. به همين خاطر «فريدون سه پسر داشت» حيا را خورد و آن روی ناگفتنیهای ما را گفت...» به نظر میآید این رمان تاییدی بر آن رویِ دیگر تبعید باشد برای نویسنده؛ نوشتن در نوعی از حسِ رهایی. رهایی برخاسته در واکنش به تلخیها.
برشی از رمان «فریدون سه پسر داشت» را با صدای نویسنده بشنویم در سالروز آمدنش.
منبع: تلویزیون فارسی صدای امریکا، پوپک راد، ۲۰۱۱
#عباس_معروفی
#فریدون_سه_پسر_داشت
#نشر_گردون
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Telegram
attach 📎