👑 شکوه پدر و مادر
7.57K subscribers
3.37K photos
2.35K videos
2 files
38 links
هیــچ عــشــقــے عــظــیــم تــر از عــشــق مــادر نــیــســت.👌

هیچ حــمــایــتــے عــظــیــم تــر از حــمــایــت پــدر نــیــســت.👌

محصولات مراقبت و آرایشی پوست و مو لدورا ،،نفیس،، تراست
جهت ثبت سفارش و مشاوره رایگان در خدمت تونیم 🙏👇
@saleh8787
Download Telegram
#زالو
#اثر_پریسان‌خاتون
#پارت_388

- خاک بر سر من، خاک بر سرِ من بی‌غیرتِ بی‌عرضه که اِن‌قدر راحت گذاشتم از دستم بری!

بیش‌تر از این تاب و توان ندارم. زانو خالی می‌کنم و روی زمین آوار می‌شوم. با دستم به ملحفه چنگ می‌کشم و بغض گلویم را از هم می‌درد:

- ولی من هنوز کلی احساسات خرج نکرده به تو، به دلم بدهکارم. ولی هنوز خیلی مونده بود که من از آغوش تو سیر شم.

هر دو دستم را حائل صورتم می‌کنم و می‌نالم:

- من هنوز کلی دوست دارمِ نگفته به تو بدهکارم. من هنوز یه عالمه دوست داشته شدن از تو طلبکارم آبان!

به تخت چنگ می‌اندازم و روی پاهای مرتعشم می‌ایستم. برای این روی پا ایستادن، جان‌ها داده‌ام!
شانه‌های مردانه‌ام از زور بغض و درد به رعشه می‌اُفتند و این دنیا هنوز یک دل سیر وجود آبان عزیزم را به من بدهکار است!
دست لابه‌لای موهای کوتاه شده‌اش می‌کشم و آن‌ها را می‌بویم.
شوریِ اشک نوکِ زبانم را می‌گزد و من با صدای لرزانی لب می‌زنم:

- هنوز خیلی زود بود واسه‌ی رفتنت سنجاب! خیلی زود...

خم می‌شوم و بوسه‌ای روی پیشانی‌اش می‌نشانم. پلک روی هم می‌فشارم و بغض گلویم را پس می‌فرستم. از آن‌طرف درِ اتاقک باز می‌شود و صدای ستاره است که می‌گوید:

- باید جنازه رو ببرن که به خاک بسپاریمش. لطفاً...

و من دل ندارم که از آغوش عزیزش دل بکنم.
ستاره از پشت دستی روی شانه‌ام می‌گذارد و لب می‌زند:

- لطفاً... !

با سختی و سستی، خودم را از او جدا می‌کنم و نگاه گریانم را به جسم بی‌جانش می‌دهم. گذشته‌ها جلوی نگاهم رژه می‌روند و بغضی است که امانم نمی‌دهد!