👑 شکوه پدر و مادر
6.36K subscribers
3.31K photos
2.27K videos
2 files
33 links
هیــچ عــشــقــے عــظــیــم تــر از عــشــق مــادر نــیــســت.👌

هیچ حــمــایــتــے عــظــیــم تــر از حــمــایــت پــدر نــیــســت.👌

محصولات مراقبت و آرایشی پوست و مو لدورا ،،نفیس،، تراست
جهت ثبت سفارش و مشاوره رایگان در خدمت تونیم 🙏👇
@saleh8787
Download Telegram
#زالو
#اثر_پریسان‌خاتون
#پارت_269

دلم هُری پایین می‌ریزد. عرق سرد به مهره‌های پشتم می‌نشیند و نگاهِ لرزان و مرتعشم روی گلاره‌ی بی‌خیال و حزین مضطربی که داخل چهارچوب در ایستاده است می‌نشیند.
بعد هم آن را چرخ می‌دهم و به هلنِ ناامیدی نگاه می‌کنم که قطره‌های ریزِ عرق تمام چهره‌ی زرد شده‌اش را در بر گرفته است!

- واسه چیته؟

و من، خوب می‌دانم هلن این وقت شب پی چه چیزی، پی چه اسمی به دنبال شناسنامه‌ی گلاره است!
میلادِ حرام‌زاده! کارِ خودش را کرده است...
خوب می‌دانم... خوب!
با کفِ دست، اشکش را پس می‌زند و لب‌های خشک‌شده‌اش را به حرف از هم فاصله می‌دهد:

- خوب می‌دونی... خودت خوب می‌دونی آقای زارع!

آقای زارع! حرفش مثل پتک روی سرم کوبیده می‌شود و نفس‌هایم کشدارتر از هر لحظه‌ای می‌شوند.
به یک حرف و یک شناسنامه‌ی ندیده، به یک‌باره تمام مهر پدری‌ام را از دل بیرون کرده است و یک‌شبه برایش شده‌ام آقای زارع! یک‌شبه از خاطر برده است تمام پدرانه‌های این چند سالم را! یک‌شبه دارد تف‌ می‌کوبد روی تمام فداکاری‌های منِ بی‌غیرت!
شوخی که نیست... دخترِ گلاره است دیگر! بهتر از این که نمی‌شود!
نگاه ناامیدش را از من می‌گیرد و زانو خالی می‌کند. روی زمین آوار می‌شود و هق می‌زند:

- میلاد کیه؟ اصلاً تو کی هستی؟ تو واقعاً پدرمی؟ این همه سال بهت گفتم پدر و ناپدری بودی واسه‌م!

نگاه بالا می‌گیرد و اشک در چشم‌هایش برق می‌زند: