Pathwaystogod
1.6K subscribers
6.61K photos
499 videos
153 files
207 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
با وجود این که در مثنوی موضوع ها و بحث های گوناگون و مختلف کلامی، فقهی، فلسفی، اجتماعی، روانشناسی و غیره تبیین شده، مهمترین، محوری ترین، مرکزی ترین و بنیادی ترین سخن عبارت از معرفت یا خود شناسی عاشقانه است که همه برگهای مثنوی از این بزرگ درس آکنده است؛ چون خودشناسی در واقع کلید گشایش دیگر رازهاست و خود شناسی نخستین گام به سوی حیطه نوری عشق خواهد بود .

حوزه خودشناسی در مثنوی بسا وسیع و پهناور است و در واقع هدف اصلی مولانا در مثنوی از انتقال این آگاهی به انسان، هموار کردن راه بازگشت او به نیستان وجود یا باغ سبز عشق است که موطن اصلی انسان است و خوشبختی اصلی انسان منوط به بازگشت بدان جاست؛ زیرا انسان متعلق بدانجاست. ولی این موطن، این نیستان و لامکان جای دوری از انسان نیست که آن در درون خود انسان است؛ ولی دلبستگی به تعلقات نفسانی حجاب و سد این راه شده و باعث دوری او از آن وطن اصلی گردیده.

نحوه برخورد مولانا با موضوع بازگشت و زبان او در این راستا جهانی است که همان زبان ایزدی است. مولانا با استفاده از این زبان پیام خود را به انسان ها می رساند و می شود این زبان را فرا مرزی و فرا دینی نامید که در قید زمان و مکان نمی گنجد. از این جاست که مثنوی مولانا و هر کتابی که برای رشد انسان ها نگاشته شده و می شود، برای هر زمان و هر مکان مناسب و بسنده و پسندیده است و با گذشت زمان و وقت نه تنها فرسوده نمی گردد که شکوهمندتر و با جلال تر می گردد، چه ما در هرزمانی که بسر ببریم نیازمند بینش و آگاهی خواهیم بود.

خودشناسی که کیفیت ذهنی خارق العاده است راهگشای انسان به سه اقلیم اهورایی آگاهی، زیبایی و آزادی خواهد بود . از اینجاست که در مجموع مثنوی و همه کتب عرفانی که چکیده ذهن و روان پاک عارفان و فرزانگان آگاه و روشن ضمیر است، این سه دستاورد را در زندگی انسان به ارمغان می آورد. این سه دستاورد متعالی و والا راهیست به سوی گوهر وجود، مرکز هستی انسان، عشق و وحدت و یگانگی با هستی.

آگاهی یا بینش، زیبایی و آزادی سه اکسیر سحر آمیزاند که تنها با پیروی از عشق بوجود می آید که پیامد آن انقلاب بزرگ، تحول و دگرگونی شخصیتی است که این دگرگونی والا همیشه با خود آگاهی، خود شکوفایی و بهزیستی همراه است .

🌱🌸🔮🌸🌱

#مولانا #مثنوی_معنوی #عرفان #عشق #آگاهی_الهی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
عشق خواهد کین سخن بیـــرون بود
آینه غمــاز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست
زانک زنگار از رُخش ممتاز نیست
گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود هین یکسری
همچو آهـن ز آهنی بی رنگ شو
در ریاضت آینـه بی زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پــاک صاف خود
بینی اندر دل عـلوم انبیا
بی کتاب و بی معید و اوستا

در دیدگاه عارفان و فرزانگان ، بزرگترین بند، سد و حجاب میان انسان و گوهر وجود، نفس است که این نفس باعث بسته شدن بالهایش شده و مانع پروازش به سوی بالا شده. ایجاد پرده ها و سد ها وبند ها رسالت و وظیفه عمده نفس است که هرچه این حجاب ها بیشتر باشد فرایند محرومی از نزدیک شدن و دیدن گوهر وجود نیرومند تر خواهد شد.

جان گشاید سوی بالا بالها
در زده تن در زمین چنگالها

عالم برون که در واقع جهان، محیط زیست و انسان های اطراف ما هستند صرفاً بازتاب و انعکاس جهان درون ما است که این ها از هم جدا نیستند، یکی هستند و شناخت این ها با هم ارتباط کامل و نا گسستنی دارد. به سخن دیگر رسیدن به آگاهی و شناخت نیروهای درونی ، شناخت عالم برون نیز است. بنابراین خود بیداری، خود شناسی و خود آگاهی یکی از مهم ترین ابزار شناخت و رابطه درست داشتن با محیط زیست، انسان های دیگر و هستی نیز خواهد بود.

زندگی به اصلاح پیشرفته امروزی با همه موهبت ها و رهیافتهایش یکی از انگیزه ها وعامل های عمده ایجاد خود بیگانگی در انسان شده که این خود بیگانگی باعث تسریع فرایند دورماندن از اصل مان شده که همان گوهر وجود است. این خود بیگانگی در بسا موارد موجد خود شیفتگی و عُجب و غرور در انسان شده که اینها خود از عوامل خودخواهی، خود محوری، انیّت است که این خود سد یا حجاب بزرگ بین انسان و آن گوهر وجود یا مرکز هستی انسان است. آتش این خود محوری، غرور و نا آگاهی مان که عامل عمده مشکلات ما انسان های متمدن نما است ، بیگمان نه تنها خود مان را به کام خود فرو می برد، که جهان و جهانیان را که از ما جدا نیستند نیز بد بخت می سازد.

مثنوی مولانا بسان آینه است که در لابلای داستانها و تمثیل ها یش وسیله ارتباط بین انسان وجهان برون ودرونش را ایجاد می کند که این پیوند باعث خود آگاهی تدریجی شده و این خود آگاهی و خودشناسی راه را به سوی نیستان وجود یا اصل انسان می گشاید. راهگشایی و راهنمایی مثنوی درین راستا خالصاً عاشقانه و عارفانه بوده ، مُبرا از تحمیل و اجبار است، چون در عشق جبر، زور و اکراه نیست. اینجاست که بی هرگونه گمان و شک، انُس گرفتن با مثنوی راهبرِ رشد بی قید و شرط انسان خواهد بود و او را به گوهر وجود یا آن نیستان، که مرکز هستی انسان است، نزدیکتر خواهد ساخت.

🌱🌸🔮🌸🌱

#مثنوی_معنوی #مولانا #آگاهی_الهی #بینش #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸🔮🌸🌱

📚 مثنوی معنوی 📚
💥قسمت سوم :

چه زیبا خواهد بود که هر که نظر به توانایی خود چیزی ازین دریای بی کران بردارد و بهره مند گردد.

آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم به قــــدر تشنگی باید چشید
گر شدی عطشان بحر معنوی
فرجۀ کن در جزیره مثنوی
فرجه کن چندانکه اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس

🌱🌸🔮🌸🌱

#مثنوی_معنوی #مولانا #آگاهی_الهی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
نيروي جاذبه روحي در طبقات آسماني؛

در برخي روياها و سفرهاي روحي، چنين به نظر مي رسد كه روح يا كالبدهاي بالاتر از كالبد فيزيكي انسان، به وسيله ي نيرويي مكنده و مخفي به طرف بالا كشيده مي شود. اين نيرو همانند نيروي جاذبه است، ولي در خلاف جهت آن عمل مي كند. اين نيرو به حدي قوي است كه در برخي اوقات اختيار از دست فرد خارج مي شود و كششي ناخودآگاه روح را با سرعتي بسيار زياد به بالا مي كشد. به همين خاطر روح به وسيله ي نوعي مكش به طرف بالا يا طبقات آسماني يا به طرف روح الهي كشيده مي شود. اما چرا اين نيروي مكش وجود دارد؟



هر چه به طرف جهان هاي بالاتر و طبقات روحاني پيش مي رويم بسامد روح بيشتر مي شود و طبقات بالاتر آميختگي كمتري با ماده دارند. به همين خاطر به دليل وجود طبقه روح خالص در مناطق بالاتر و كشش جنس به سوي همجنس خود، در خروج هاي روحي با فركانس آگاهي بالاتر اين مورد به وضوح به چشم مي خورد. در اغلب شعرهاي عرفاني نيز اين كشش به صورت علاقه روح انسان به آسمان و خيمه زدن روح ها در گردون توصيف شده است. به زباني بسيار ساده مي توان گفت همانند نيروي جاذبه در روي زمين، نيروي جاذبه ي روحي در طبقات آسماني وجود دارد.

جان گشايد سوي بالا، بالها
در زده تن در زمين، چنگالها
(مثنوي معنوي - دفتر چهارم)

روح مي بردت سوي چرخ برين
سوي آب و گل شدي در اسفلين
(مثنوي معنوي - دفتر اول)

در سرايت كمتر از ديوان شدند
روح ها كه خيمه بر گردون زدند
(مثنوي معنوي - دفتر چهارم)

هست تن چون ريسمان بر پاي جان
مي كشاند بر زمينش ز آسمان
(مثنوي معنوي - دفتر ششم)


#مثنوی_معنوی #مولانا#نیروی_جاذبه_روحی#تعالیم_معنوی
@pathwaystogod
🍁🍃🔮🍃🍁

📜 گوشه ای از داستان لیلی و مجنون 📜

🔔 داستان ها براي بيداري ما نوشته شده اند، ولي ما يك عمر از آنها براي خواب استفاده كرده ايم!

💜او پر از لیلی بود💜

عشق قیس به لیلی اونقدر زیاد بود که کارش به دیوانگی کشید و مردم لقب مجنون را به او دادند؛ عشق مجنون اوج عشق زمینی بود و کم کم تبدیل به عشق آسمانی شد؛

مجنون از این عشق بیمار بود، او بیمار عشق بود، رنگی زرد و پریده داشت، لاغر و رنجور شده بود تا اینکه اطرافیان به او توصیه کردند که فصت کند؛ در زمان های قدیم فرد بیمار اول باید خون می داد و رگزن برای بهبودی بیماری رگش را می زد؛

ولی در این بین از اطرافیان مجنون اسرار و از او انکار تا رگزن با تعجب به او گفت : چطور تو که این همه درد و رنج را تحمل می کنی چطور از این کار می ترسی؟!

مجنون رو کرد به او و گفت:
ترسم ای فصاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی
داند آن عقلی که او دل روشنی
در میان لیلی و من فرق نیست؛
مجنون آهی پر از عشق کشید و گفت :
لیک از لیلی وجود من پر است
این صدف پر از صفات آن در ( گوهر ) است ...

مثنوی معنوی
«مولانا »

🍁🍃🔮🍃🍁

#مجنون_و_لیلی #مثنوی_معنوی #مولانا #حکایت_های_پندآمیز #راهي_بسوي_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌸🌿🔮🌿🌸

🎆 موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد؛ شتر به دلیل طبع آرامی که دارد با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند. موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید که: «چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟»
موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.»
شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.»
موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.»
شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.»

«چون پیمبر نیستی پس رو براه * تا رسی از چاه روزی سوی جاه

تو رعیت باش گر سلطان نئى * خود مران چون مرد کشتی بان نئى»

🌸🌿🔮🌿🌸

#مثنوی_معنوی #شتر_و_موش #مولانا #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

📜 حکایت : عیب دیگران

حکایت در باب چهار هندو است که در مسجد به نماز می ایستند،
وقتی صدای موذن برمی آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید:
ای موذن بانگ کردی وقت هست.
هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است
سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است.
سپس هندوی چهارم می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم.
بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود.

دراین حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه...

چار هندو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند

هر یکی بر نیتی تکبیر کرد
در نماز آمد بمسکینی و درد

مؤذن آمد از یکی لفظی بجست
کای مؤذن بانگ کردی وقت هست

گفت آن هندوی دیگر از نیاز
هی سخن گفتی و باطل شد نماز

آن سیم گفت آن دوم را ای عمو
چه زنی طعنه برو خود را بگو

آن چهارم گفت حمد الله که من
در نیفتادم بچه چون آن سه تن

پس نماز هر چهاران شد تباه
عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه

ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

زانک نیم او ز عیبستان بدست
وآن دگر نیمش ز غیبستان بدست

چونک بر سر مرا ترا ده ریش هست
مرهمت بر خویش باید کار بست

عیب کردن خویش را داروی اوست
چون شکسته گشت جای ارحمواست

گر همان عیبت نبود ایمن مباش
بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش

لا تخافوا از خدا نشنیده‌ای
پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌ای

سالها ابلیس نیکونام زیست
گشت رسوا بین که او را نام چیست

در جهان معروف بد علیای او
گشت معروفی بعکس ای وای او

تا نه‌ای ایمن تو معروفی مجو
رو بشوی از خوف پس بنمای رو

تا نروید ریش تو ای خوب من
بر دگر ساده‌زنخ طعنه مزن

این نگر که مبتلا شد جان او
در چهی افتاد تا شد پند تو

تو نیفتادی که باشی پند او
زهر او نوشید تو خور قند او

«مولانا مثنوی معنوی»

🌿🌸🔮🌸🌿

#حکایت_عیب_دیگران #داستانهای_پند_آمیز #مولانا #مثنوی_معنوی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🌸🔮🌸🍃

🎆 در برخي اوقات عارفان در سير تكامل روحي خود، به درجه اي مي رسند كه مي توانند همزمان در داخل و خارج از بدن خود حضور داشته باشند. اين امر دو شقگي آگاهي ناميده مي شود كه در آن آگاهي انسان عملا در دو حالت و در دو محيط متفاوت حضور دارد. هم در كالبد فيزيكي بسر مي برد و مي تواند به امورات روزمره و عادي خود بپردازد و هم مي تواند در طبقات ديگر اعم از اختري و روح و ... بسر ببرد و تجربيات و آموزش هاي لازم را در اين مورد بياموزد.

مولوي در مثنوي معنوي تاكيد مي كند كه اين گونه افراد در مجالس در حاليكه دهان ظاهري شان در حال گفتگو با مخاطبان است، دهان باطني شان با حق تعالي در حال گفتگوست و در حاليكه پاي ظاهري و فيزيكي آنها در مسجد در صفوف نماز كنندگان است، اما پاي باطني شان در طواف آسمانهاست. مولوي براي اينگونه افراد دو نام ذكر مي كند كه اولي ولي الدولتين و دومي به نام امام القبلتين مي باشد.

اين دهانش نكته گويان با جليس
وان دگر با حق به گفتار و انيس

گوش ظاهر اين سخن را ضبط كن
گوش جانش جاذب اسرار كن

چشم ظاهر در صف مسجد صواف
پاي معني فوق گردون در طواف

جز جزوش را تو بشمر همچنين
اين درون وقت و آن بيرون حين

هست يك نامش ولي الدولتين
هست يك نعتش امام القبلتين

«مثنوي معنوي-دفتر پنجم-ابيات 3602 الي3608»

🍃🌸🔮🌸🍃

#دوشقگی #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #مولانا #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🌸🔮🌸🍃

🎆 براي شنيدن موسيقي الهي، انسان بايد حواس ظاهري خود را تعطيل نمايد تا حواس باطني انسان مجالي براي شنيدن داشته باشد، چرا كه به گفته ي مولانا، مانع اصلي شنوايي گوش باطني، گوش ظاهري انسان است و تا زمانيكه گوش ظاهري انسان فعال است نمي تواند نواهاي الهي و ملكوتي را بشنود.

🌿 چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراك و بصر
(دفتر اول مثنوی- 3126)

🌿 «پنبه ي آن گوش سِر، گوش سَر است تا نگردد اين كَر، آن باطن كَر است»
(دفتر اول مثنوی- 567)

🍃🌸🔮🌸🍃

#گوش_دل #موسیقی_الهی #حواس_باطنی #نوای_ملکوتی #مولانا #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🌸🔮🌸🍃

🎆 مگسی بر پرکاهی نشسته بود و آن پرکاه بر ادرار خری روان بود
مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی می‌راند و می‌گفت:
من بسیار تفکر کرده ام و علم دریانوردی خوانده ام
ببینید این دریا و این کشتی را و مرا که چگونه کشتی می‌رانم

در ذهن کوچک او آن ادرار، دریای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد و آن پر کاه کشتی بزرگ.

"جهان هر کس به اندازه بینش اوست".

🔴در این تمثیل مگس، احوال سرمستان از باده غرور است. آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند .

⚫️انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خودبینی، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند .

❗️یکی از بدترین آفات در مسیر متافیزیک ، "توهمات" می باشد.

آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر

گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام
مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام

اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل و رای زن

گر مگس تاویل بگذارد به رای
آن مگس را بخت گرداند همای

🍃🌸🔮🌸🍃

#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #مگس_و_کشتی #توهم #غرور #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🧘🔮🧘🌿

🎆 خر برفت و خر برفت 🎆

یک صوفیِ مسافر، در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خَرَش را آب و علف داد و در طويله بست، و به جمع صوفيان پیوست. صوفيان فقير و گرسنه بودند. آه از فقر كه كفر و بی ايمانی به دنبال دارد!
صوفيان، پِنهانی خَر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خريدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا كردند.
مسافرِ خسته را احترام بسيار كردند و از آن خوردنی ها خوردند. و صاحب خر را نیز گرامی داشتند.
او نيز بسيار لذّت می برد. پس از غذا، رقص و سماع آغاز كردند.

"صوفيان همه اهل حقيقت نيستند!"
از هزاران اندکی زین صوفیند
باقيان در دولت او می زيند
رقص آغاز شد، مطرب آهنگ سنگینی آغاز کرد و می خواند:
خر برفت و خر برفت و خر برفت
صوفيان با اين ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی كردند. دست افشاندند و پای كوبیدند.
مسافر نيز به تقليد از آنها ترانه خر برفت و خر برفت را با شور می خواند.
هنگام صبح همه خداحافظی كردند و رفتند، صوفی بارش را برداشت و به طويله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد.
اما خر در طويله نبود، با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد.
خادم آمد ولی از خر خبری نبود، صوفی پرسيد: خر من كجاست؟
من خرم را به تو سپردم، و از تو می خواهم
خادم گفت: صوفيانِ گرسنه حمله كردند، من از ترس جان تسلیم شدم، آنها خر را بردند و فروختند
تو گوشت لذيذ را ميان گربه ها رها كرده بودی.
صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی؟
حالا آنها همه رفته اند من از چه كسی شكايت كنم؟
خَرم را خورده اند و رفته اند!
خادم گفت: به خدا قسم، چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می خواندی که خر برفت و خر برفت
گفتم تو خودت خبر داری و می دانی، پس دیگر من چه به او بگويم؟
صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زيبا، مرا هم خوش می آمد.

مَر مرا تَقلیدشان بر باد داد
که دو صد لَعنَت بر آن تَقلید باد

آن صوفی از طمع و حرص به تقليد گرفتار شد و حرص عقل او را كور کرد!!!!

"مثنوی معنوی_مولانا "

🌿🧘🔮🧘🌿

#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #خر_برفت #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🧘🔮🧘🌿

🎆 شخص مردم آزاری بر سر راه دیگران بوته های خاری می کاشت. بوته ها باعث زخم در پای مردم میشد و لباسهایشان را پاره می کرد. هرچه عابران می گفتند که از این کار دست بردار و خارها را بکن گوش نمیداد .مردم به حاکم گفتند. حاکم به او گفت خار بن ها را بکن. او قول داد که چنین کند.
ولی به عهدش وفا نکرد و هر بار میگفت این بار خواهم کند ولی بوته ها محکمتر می شدند و بمرور توان خاربن برای کندن آنها کمتر می شد.

☀️ تو که می گوئی که فردا این بدان که به هر روزی که می آید زمان
☀️ آن درخت بد جوان تر می شود وین کننده پیر و مضطر می شود
☀️ خار بن در قوت و بر خاستن خار کن در پیری و در کاستن
☀️ او جوان تر می شود و هر دم سبز و تر خار کن هر روز زار و خشک تر

مولانا می گوید صفات بد در ما مانند بوته خار می ماند که اگر زودتر آنها را اصلاح نکنیم در ذات وخصلت ما اثر باقی می گذارد و مقابله با آن هر روز که می گذرد سخت تر می شود و گاهی حتی غیر ممکن است. پس فرصت را غنیمت شمار و هر چه زودتر بدی های خود را اصلاح کن که هرچه سن تو بیشتر می شود از بین بردن آن سخت تر خواهد شد.

🌿🧘🔮🧘🌿

#مثنوی_معنوی #مولانا #خار #حکایتهای_پند_آمیز #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot