Pathwaystogod
1.62K subscribers
6.61K photos
496 videos
153 files
205 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
گذر از هفت شهر عشق

سیر و سلوک و سیر الی الله را هفت مرحله دانسته، که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله. این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:

 گفت ما را هفت وادی در ره است  چون گذشتی هفت وادی درگه است

اول مرحله طلب:

در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نماید. این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بكوشد تا بیابد كه عاقبت، جوینده یابنده بود:

 
چون فرود آیی به وادی طلب 
پیشت آید هر زمانی صد تعب

دوم مرحله عشق:

درین وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد. عشق وجودش را چنان پر می سازد كه یكسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد. عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد. سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه كس و همه چیز را دوست می دارد.

درین حال سالك خود را در مسیر و جریان كل كاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.

 زنده دل باید درین ره مرد كار 
تا كند در هر نفس صد جان نثار

سوم مرحله معرفت:

عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است. ارزش هر كس به معرفت بود و هر كه را معرفت نبود بی قیمت بود. نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می كند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود. عارف پاكدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای دین و هدف انبیاء باز می گردد.

 

چهارم مرحله استغنا:

درین مرحله عارف و سالك چنان به خداوند متكی می گردد كه از همه چیز و همه كس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در كوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیكباره دل می كند و طمع می برد.

و این مرحله رسیدن به فقر سلوكی است كه استغنای كامل و بی نیازی به همه چیز است، و این همان است كه پیامبر اكرم می فرمود: "الفقر فخری".

رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد میناست، و اینجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.

پنجم مرحله توحید:
اكنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می كند تا جان بیند. در این حال مشاهده می كند كه در جهان یكی هست و هیچ نیست جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: "ما نظرت فی شیء إلا وما رأیت الله فیه".

در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.

در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و به مصداق "كنت كنزا مخفیا ..."، معتقد است كه جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است و هر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.

ششم مرحله حیرت:

در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فكرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند.
در رهت حیران شدم ای جان من   
بی سرو سامان شدم ای جان من

 

مرحله آخر یا وادی فنا:

این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالك است از خود و بقای اوست در حق. در این حال منیت و خود خواهی
وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.
درین مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد.

فنا پایان راه سیر الی الله است، و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله. در این حال است كه انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لیاقت جانشینی خدا را و جایگاه خلیفة اللهی را پیدا می كند و چنان غرق دریای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی. در اینجا سالك به ایمان كامل می رسد و تسلیم محض است؛ یعنی مسلمان واقعی كه هدف غائی و نهائی اسلام و هر دین توحیدی دیگر تسلیم محض بنده است به اراده و مشیت خداوند.

در سوره شریفه حجرات آیه 14 می خوانیم كه "بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردید و لكن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان به دلهای شما وارد نشده است."

#هفت_شهر_عشق#عطار

@pathwaystogod



 
نقل است که حکیمی در مجلسی گفت :

جمله خلق را دیدم كه چون گـاو و خـر
از یکی آخـور علف می‌خوردند ...

یكی پرسید خواجه پس تو كجا بودی ؟


گفت من نیز با بودم اما فرق‌ آن بود
ایشان ‌خوردند و خندیدند و ندانستند
مـن خوردم و گریستم و می‌دانستم ..!!



#تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری#حکایت_خواجه_و_گاو_و_خر
@pathwaystogod
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 قصه ها و داستان ها براي بيدار كردن ما از خواب گران نوشته شده اند، ولي ما يك عمر از آنها براي خوابيدن استفاده كرده ايم...

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
حکایتی زیبا از تذکرة الاولیا :

گويند؛
صاحب دلى،
براى کاری وارد جمعی شد؛
حاضرین همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند كه
پس از انجام کارهایش
پند گويد؛
پذيرفت؛
کارهایش که تمام شد،
همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود؛
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم!
هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد! كسى برنخواست؛
گفت:
حال هر كس از شما كه
خود را آماده مرگ كرده است؛
برخيزد!
باز كسى برنخواست؛
گفت:
شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!!

عطارنیشابوری (تذکرة الاولیا)

❄️🌨🔮🌨❄️

#عطار #تذکره_الاولياء #رفتن #ماندن #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید

کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان

لحظه‌ای نه کافری داند نه دین
ذره‌ای نه شک شناسد نه یقین

نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود

ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست

هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست می‌نازد به نقد

دیگران را وعده فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود

تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی

تا به ریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت

می‌تپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز

ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد

عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود

عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست

گر ز غیبت دیده‌ای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست

هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق

گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد

ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر

مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را

تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی
مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی

زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار

«عطار»

❄️🌨🔮🌨❄️

#آتش_عشق #عطار #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌸 هرچه دارم در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد

آب حیوان چون به تاریکی در است
جام جم در جنب جان خواهم نهاد

زین همت در ره سودای عشق
بر براق لامکان خواهم نهاد


#عطار #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
مراحل هفتگانه ی سیر و سلوک؛



عطار مراحل هفتگانه سير و سلوك و طلب حقيقت و رسيدن به درجات عاليه خود سازی تا آگاهی كامل و رسيدن به ديدار روی دوست در نظر گرفته است:

۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغناء
۵. توحيد
۶. حيرت
۷. فنا يا فناء فی الله.

اين هفت وادی در منطق الطير به این شکل بیان شده:

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است

۱. وادی طلب:

طلب آتشی است که به عنایت خداوند در جان سالک می افتد و شوقی عظیم برای دریافت حقیقت جان سالک را فرا میگیرد.
در اين وادی سالك راه حقيقت، بايد مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد.
در همه حال و همه جا يار را بجويد و به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نمايد.
اين وادی وادی پر خطری است ولی سالك نبايد وحشتی به دل راه دهد؛ او باید سر تا پا تسليم رضای او باشد و بكوشد تا او را در پیدا و پنهان بيابد كه عاقبت جوينده يابنده بود.

۲. وادی عشق:

درين وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.
او چون صراحی لبريز می شود. عشق وجودش را چنان پر می سازد كه يكسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.
عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عين سوز و گداز و اشتعال درون، سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.
می سوزد و به ياد دوست، همه كس و همه چيز را دوست می دارد.
در اين حال سالك خود را در مسير و جريان كل كاينات می بيند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.

۳. وادی معرفت:

اینجا وادی شناخت است. به نظر عرفا اصل معرفت در شناخت خداوند است و به قول هجويری كه در كشف المحجوب مي فرمايد:
"معرفت حيات دل بود به حق،
و اِعراض سر جز از حق،
و ارزش هر كس به معرفت بود
و هر كه را معرفت نبود بی قيمت بود"

در این وادی عارف نسبت به نفس خود و ذات حقيقت شناخت پيدا می كند و چشم دل و جان، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود و بنا به تعبيری در اينجاست كه عارف پاكدل، چشم جانش به حقايق و رموزِ دستورهای دين و هدف انبياء باز می گردد.

۴. وادی استغنا

درين مرحله صوفی و سالك چنان به «او» متكی می گردد كه از همه چيز و همه كس جز او بی نياز می گردد.
او خود را در كوی امن و رجا مستغنی می يابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگيز زندگی بيكباره دل می كند و طمع می برد.
اين وادی پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنيايی، پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد ميناست و اينجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از عالم خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببيند.

۵. وادی توحيد:

اكنون عارف به وادی توحيد می رسد

چشم دل باز کن كه جان بينی
آنچه نا دیدنی است آن بینی

در اين وادی چشم دل وی باز میشود، موحّد شده و وحدت عالم را رویت میکند.
او مشاهده می كند كه در جهان «يكی هست و هيچ نيست جز او» و بر هر چه می نگرد او را در وی می بيند.
در اين حالت عارف همه چيز و همه جا را چون مظهر و آفريده اويند زيبا می بيند و می ستايد و به قول باباطاهر:

به دريا بنگرم دريا ته بينم
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بينم

وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی و دوئیت می داند.

۶. وادی حيرت:

در اين مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حيرت و سرگردانی وارد می شود و آنگاه او چنان متحير می شود که راه تفکر بسته میشود.
سالک به هر چیز می نگرد او را معرفتی جدید دست میدهد و سرگشته تر و حیرانتر زده تر از قبل میشود او در طوفان معرفت سرگردان می شود و در وادی حیرت مقیم.

۷. وادی فنا:
.
اين مرحله مرحله نيستی و محو شدن سالك است از خود است و بقای در حق.
در اين حال منيّت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسنديده و محمود الهی.
ابوسعيد ابوالخير مي فرمايد: «زندان مرد، بود مرد است»
درين مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد .
فنا پايان راه سير الی الله است و شروع بقاء بالله و يا شروع سير فی الله.
در اين حال است كه انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لياقت جانشينی خدا را و جايگاه خليفه الهی را پيدا می كند.
و چنان غرق دريای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غير را اراده ای نبيند جز فعل و اراده و اختيار مطلقه حق تعالی.
در اينجا سالك به ايمان كامل می رسد و تسليم محض است.
يعنی مسلمان واقعی كه هدف غائی و نهائی اسلام و هر دين توحيدی ديگر است، تسليم محض بنده است به اراده و مشيت او.
#هفت_شهر_عشق#عطار#منطق_الطیر

@pathwaystogod
🍁🍃🔮🍃🍁

🎆 شمع رویت را دلم پروانه‌ای است
لیک عقل از عشق چون بیگانه‌ای است

پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانه‌ای است

بر سر موی است جان کز دیرگاه
یک سر موی توام در شانه‌ای است

زلف تو زنار خواهم کرد از آنک
هر شکن از زلف تو بتخانه‌ای است

واندران بتخانه درد عشق را
جان خون آلود من پیمانه‌ای است

وصل تو گنجی است پنهان از همه
هر که گوید یافتم دیوانه‌ای است

در خرابات خرابی می‌روم
زانکه گر گنجی است در ویرانه‌ای است

مرغ آدم دانه وصل تو جست
لاجرم در بند دام از دانه‌ای است

خفته‌ای کز وصل تو گوید سخن
خواب خوش بادش که خوش افسانه‌ای است

وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا
هر که فانی شد ز خود مردانه‌ای است

گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه‌ای است

بیدقی عطار در عشق تو راند
گر به فرزینی رسد فرزانه‌ای است..

"عطار"

🍁🍃🔮🍃🍁

#عطار #اشعار #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 هفت شهر عشق 🎆

عطار سیر و سلوک و سیر الی الله را هفت مرحله دانسته، که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله.

این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است: گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است.

اول مرحله طلب:

در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید؛ این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا بیابد که عاقبت، جوینده یابنده بود:
چون فرود آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب.

دوم مرحله عشق:

درین وادی وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد؛ عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد؛ عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد؛ سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز را دوست می دارد.

درین حال سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.
زنده دل باید درین ره مرد کار
تا کند در هر نفس صد جان نثار

سوم مرحله معرفت:

عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است؛ ارزش هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود؛ نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود؛ عارف پاکدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای دین و هدف انبیاء باز می گردد.

چهارم مرحله استغنا:

درین مرحله عارف و سالک چنان به خداوند متکی می گردد که از همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد.

و این مرحله رسیدن به فقر سلوکی است که استغنای کامل و بی نیازی به همه چیز است، و این همان است که پیامبر اکرم می فرمود: "الفقر فخری"؛ رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست، و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.

❄️🌨🔮🌨❄️

#هفت_شهر_عشق #عطار #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 هفت شهر عشق 🎆
⚜️قسمت دوم:

پنجم مرحله توحید:

اكنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می كند تا جان بیند؛ در این حال مشاهده می كند كه در جهان یكی هست و هیچ نیست جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند؛ حضرت علی علیه السلام می فرماید: «ما نظرت فی شیء إلا وما رأیت الله فیه»؛ در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.

در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و به مصداق «كنت كنزا مخفیا ...»، معتقد است كه جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است و هر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.

ششم مرحله حیرت:

در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فكرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند؛
در رهت حیران شدم ای جان من
بی سرو سامان شدم ای جان من.

مرحله آخر یا وادی فنا:

این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالك است از خود و بقای اوست در حق؛ در این حال منیت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی؛ درین مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد.

فنا پایان راه سیر الی الله است، و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله؛ در این حال است كه انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لیاقت جانشینی خدا را و جایگاه خلیفة اللهی را پیدا می كند و چنان غرق دریای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی؛ در اینجا سالك به ایمان كامل می رسد و تسلیم محض است؛ یعنی مسلمان واقعی كه هدف غائی و نهائی اسلام و هر دین توحیدی دیگر تسلیم محض بنده است به اراده و مشیت خداوند.

در سوره شریفه حجرات آیه 14 می خوانیم كه «بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاوردید و لكن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان به دل های شما وارد نشده است».

❄️🌨🔮🌨❄️

#هفت_شهر_عشق #عطار #تعاليم_معنوى #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 نقل است که چون مادرش به مکتب فرستاد، چون به سورة لقمان رسید، و به این آیت رسید «ان اشکرلی و لوالدیک» خدای می‌گوید مرا خدمت کن و شکر گوی، و مادر و پدر را خدمت کن و شکر گوی؛ استاد معنی این آیت می‌گفت؛ بایزید که آن بشنید بر دل او کار کرد؛ لوح بنهاد و گفت: استاد مرا دستوری ده تا به خانه روم و سخنی با مادر بگویم؛ استاد دستوری داد؛ بایزید به خانه آمد؛ مادر گفت: یا طیفور به چه آمدی؟ مگر هدیه ای آورده اند، یا عذری افتادست؟

گفت: نه که به آیتی رسیدم که حق می‌فرماید، ما را به خدمت خویش و خدمت تو؛ من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد؛ این آیت بر جان من آمده است؛ یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم، و یا در کار خدایم کن تا همه با وی باشم.

مادر گفت: ای پسر تو را در کار خدای کردم و حق خویشتن به تو بخشیدم؛ برو و خدا را باش؛
پس بایزید از بسطام برفت و سی سال در شام و شامات می‌گردید، و ریاضت می‌کشید، و بی خوابی و گرسنگی دایم پیش گرفت، و صد و سیزده پیر را خدمت کرد، و از همه فایده گرفت، و از آن جمله یکی صادق بود؛ در پیش او نشسته بود؛ گفت: بایزید آن کتاب از طاق فروگیر.

بایزید گفت: کدام طاق؟
گفت: آخر مدتی است که اینجا می‌آیی و طاق ندیده ای؟
گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر از پیش بردارم؟ من به نظاره نیامده ام؛
صادق گفت: چون چنین است برو؛ به بسطام باز رو که کار تو تمام شد.

«عطار نيشابورى»

❄️🌨🔮🌨❄️

#تذكرة_الأولياء #عطار_نيشابورى #خدمت_پدر_و_مادر #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان، نه برون از جان کجایی

ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا، چنین پنهان کجایی

هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارم درد من درمان کجایی

چو تو حیران خود را دستگیری
ز پا افتاده ام حیران کجایی

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی

بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی

ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا در این طوفان کجایی

چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی......

«عطار»

🌿🌸🔮🌸🌿

#عطار_نيشابوری #اشعار #ز_عشقت_سوختم_ای_جان_کجایی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃❄️🔮❄️🍃

💗 ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی

ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی

هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی

چو تو حیران خود را دست گیر
ز پا افتاده‌ام حیران کجایی

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی

بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی

ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا درین طوفان کجایی

چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی

🍃❄️🔮❄️🍃

#اشعار #عطار #اى_جان_کجايي #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
📜 نقل است که حکیمی در مجلسی گفت :

جمله خلق را دیدم كه چون گـاو و خـر
از یکی آخـور علف می‌خوردند ...

یكی پرسید خواجه پس تو كجا بودی ؟

گفت من نیز با آنها بودم اما فرق‌ آن بود
ایشان ‌خوردند و خندیدند و ندانستند
مـن خوردم و گریستم و می‌دانستم ..!!

"تذکره_الاولیاء"

#تذکرة_الاولیاء #عطار_نیشابوری #حکایت_گاو_و_خر_و_خواجه #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🧘🔮🧘🌿

🎆 مرگ ارادي 🎆

مرگ يا موت ارادي، اصطلاحي در عرفان مي باشد كه در آن اشخاص خاصي مي توانند به طور كامل از بدن خود جدا شوند و رشته هاي ارتباطي كالبدهاي بالاتر وجود خويش را با كالبد فيزيكي به طور كامل قطع نمايند. اين امر مستلزم مهارت فراوان در خروج از بدن و گسستن بندهاي رابط انرژي بين كالبد فيزيكي و كالبدهاي بالاتر مي باشد كه مربوط به اساتيد والاي عرفان است. در طي همه خروج ها فرد از كالبد جدا شده و پس از مدتي به آن بر مي گردد، اما در مرگ ارادي يا ماهاسامادهي فرد به طور كامل كالبد فيزيكي را ترك مي كند.

مولوي در مثنوي معنوي مي فرمايد:

هم در آن دم شد دراز و جان بداد
همچو گل در باخت سر، خندان و شاد
(مثنوي معنوي- دفتر پنجم- بيت1256)

يكي از بهترين مثال هايي كه در ادبيات فارسي در اين مورد مي توان از آن نام برد، داستان عطار و فقيري است كه به دكان او براي گدايي آمده بود. مردي كه با عمل خود آتش در جان عطار زد و او را از ظاهر مردي ثروتمند و دنيايي به فردي روحاني و آسماني بدل نمود. حالا اين فقير كه بود و چه نامي داشت، مهم نيست، اما كاري كه كرده در زمره كارهاي اساتيد بزرگ عرفاني است. اساتيدي كه از دروازه هاي مرگ عبور كرده اند و مرگ و زندگي آنها در دست خودشان است. «عطار قبل از اين که وارد سير و سلوک شود روزي در دکان عطاري خويش نشسته بود. گدايي ژنده پوش وارد شد و کاسه گدايي پيش آورد. شيخ عطار گفت : « تو با اين کاري که مي کني چگونه خواهي مرد؟» گدا لبخندي مرموز به لب آورد و آنجا در ميانه دکان عطار دراز کشيد و کاسه گداييش را زير سر گذاشت و گفت:« اينگونه...» و چشمانش را فرو بست و مُرد. عطار منقلب شد و از آنجا بود که همه اموال خود را به فقرا بخشيد و وارد وادي سير و سلوک شد و دست از دنيا و مسايل دنيوي کشيد.» در عرفان هند نيز بسياري از اساتيد با مرگ هاي آگاهانه و گاهي با مرگ اختياري و ارادي از دنيا رفته اند. اين نوع مرگ ها كه به نام سامادهي بزرگ يا سامادهي آخر يا ماهاسامادهي معروف است در بين برخي اساتيد عرفاني هند ديده شده است. در كتاب سرگذشت يك يوگي، پاراماهانسا يوگاناندا كه نمي خواهد استادش بميرد از استاد خود، شري يوكتشوار درخواست مي كند كه زنده بماند و او نيز اعلام مي دارد كه به خاطر درخواست شاگردش يوگاناندا يك سال ديگر در اين كره خاكي خواهد زيست. يكي از معروف ترين ماهاسامادهي هاي بزرگ اين عصر متعلق به قديس اعظم، سوامي شيواناندا است كه با مرگي اختياري از دنيا رفته است.

🌿🧘🔮🧘🌿

#مرگ_ارادی #ماها_سامادی #مولانا #مثنوی #عطار #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot