Pathwaystogod
1.62K subscribers
6.61K photos
496 videos
153 files
205 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
🍃🍁🔮🍁🍃

📜 يک داستان قديمی چينی هست که مي گويد:

پيرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمينش را شخم ميزد. روزی آن اسب از دست پيرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد...

همسايگان برای ابراز همدردی با پيرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
چه بد شانسی آوردی!

پيرمرد پاسخ داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه مي داند!؟"

چندی دیگر اسب پيرمرد به همراه چند اسب وحشی ديگر به خانه ی پيرمرد بازگشت.

اينبار همسايگان با خوشحالي به او گفتند:
"چه خوش شانسی آوردی!"

اما پيرمرد پاسخ داد:
"خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه مي داند!؟"

مدت زمانی پسر جوانِ پيرمرد کوشش مي کرد يکی از آن اسب های وحشی را رام کند از روی اسب به زمين خورد و پايش شکست!

باز همسايگان گفتند: "چه بد شانسي آوردی!"

و اينبار هم پيرمرد پاسخ داد:
"بد شانسی! خوش شانسی! کسی چه مي داند؟"

در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند
آنها برای ارتش به سربازهای جوان نیاز داشتند
از اينرو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند.

اما زمانیکه ديدند که پسر پيرمرد پايش شکسته است و نمي تواند راه برود، او را نادیده گرفتند.

"خوش شانسی؟
بد شانسی؟
کسی چـــه مي داند؟"

هر پیش آمدی که در زندگی ما روی مي دهد، دو روی دارد؛
يک روی خوب و يک روی بد
هيچ پیشامدی خوب مطلق و يا بد مطلق نيست
بهتر است هميشه اين دو را در کنار هم ببينيم
زندگی سرشار از پیش آمد هاست...! ☯️

🍃🍁🔮🍁🍃

#خوش_شانسی #بد_شانسی #حکایتهای_پندآمیز #خوب_و_بد #مطلق #تعادل #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🍁🔮🍁🍃

📜 يک داستان قديمی چينی هست که مي گويد:

پيرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمينش را شخم ميزد. روزی آن اسب از دست پيرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد...

همسايگان برای ابراز همدردی با پيرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
چه بد شانسی آوردی!

پيرمرد پاسخ داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه مي داند!؟"

چندی دیگر اسب پيرمرد به همراه چند اسب وحشی ديگر به خانه ی پيرمرد بازگشت.

اينبار همسايگان با خوشحالي به او گفتند:
"چه خوش شانسی آوردی!"

اما پيرمرد پاسخ داد:
"خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه مي داند!؟"

مدت زمانی پسر جوانِ پيرمرد کوشش مي کرد يکی از آن اسب های وحشی را رام کند از روی اسب به زمين خورد و پايش شکست!

باز همسايگان گفتند: "چه بد شانسي آوردی!"

و اينبار هم پيرمرد پاسخ داد:
"بد شانسی! خوش شانسی! کسی چه مي داند؟"

در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند
آنها برای ارتش به سربازهای جوان نیاز داشتند
از اينرو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند.

اما زمانیکه ديدند که پسر پيرمرد پايش شکسته است و نمي تواند راه برود، او را نادیده گرفتند.

"خوش شانسی؟
بد شانسی؟
کسی چـــه مي داند؟"

هر پیش آمدی که در زندگی ما روی مي دهد، دو روی دارد؛
يک روی خوب و يک روی بد
هيچ پیشامدی خوب مطلق و يا بد مطلق نيست
بهتر است هميشه اين دو را در کنار هم ببينيم
زندگی سرشار از پیش آمد هاست...! ☯️

🍃🍁🔮🍁🍃

#خوش_شانسی #بد_شانسی #حکایتهای_پندآمیز #خوب_و_بد #مطلق #تعادل #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot