Pathwaystogod
1.62K subscribers
6.61K photos
497 videos
153 files
206 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
....."بی آزاری را فراموش نکنید" ....

#بی_آزاری #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
ايگوي وابستگي:

ايگوي وابستگي، ما را به چيزهايي كه دوست شان داريم و ارزش بالايي براي آنها در زندگي مان قائل هستيم، وصل مي كند. اين وابستگي مي تواند به چيزهاي مرئي و قابل لمس باشد مثل: وابستگي به پدر و مادرمان، وابستگي به همسر و فرزند، وابستگي به شغل و پول و كار، وابستگي به امور هنري و ورزشي، وابستگي به موبايل و كامپيوتر، وابستگي به مطالعه و كتاب و ... در كل وابستگي به چيزهايي كه قابل لمس هستند. علاوه بر اينها، وابستگي مي تواند نسبت به چيزهاي نامرئي، چيزهايي كه در اصل وجود دارند ولي ديده نمي شوند، ايجاد شود مثل: دين، فرهنگ، مليت، كشور، سنت ها، رسم و رسوم اجتماعي، عادت ها و ... ما از اين چيزهاي نامرئي، ارزشي براي خود مي سازيم و آنها را جزئي از خود مي كنيم و با آنها يكي مي شويم. به همين دليل مي گوييم كشور من، دين من، ملت من و ...

تعريف وابستگي:

جزئي از وجودمان را به طرف مقابل (اعم از مرئي يا نامرئي) مي فرستيم و وقتي آن فرد، آن ارزش يا جزء را به ما مي گرداند، رابطه اي بين ما و آن شخص ايجاد مي گردد. اين رابطه، وابستگي است. به همين خاطر وابستگي هنگامي بوجود مي آيد كه آن ارزش سرمايه گذاري شده، به خودمان بر مي گردد. اين جزء يا ارزش داده شده هرچقدر بزرگتر باشد، وابستگي ما نيز به همان اندازه بزرگتر خواهد بود. به همين خاطر، ما اغلب به كساني كه اين ارزش را به ما بر مي گردانند، اهميت بيشتري در زندگي مان قائل هستيم، نسبت به ساير افراد ديگر.

ابعاد وابستگي :

1- حس مالكيت و تصاحب : در بيشتر اوقات حس وابستگي زماني بوجود مي آيد كه ما مي خواهيم چيزي يا چيزهايي را داشته باشيم. اين مالكيت مي تواند نسبت به چيزهاي مرئي و نامرئي باشد. حس مالكيت همواره به اين امر اشاره دارد، كمبودي در درون مان داريم كه آن كمبود مي تواند عاطفي، احساسي، رواني يا مادي باشد و مي خواهيم آن كمبود دروني را با چيزهاي بيروني پر كنيم. هر كمبودي اعم از مادي، عاطفي و رواني نشان از اين امر دارد كه بينگ يا خداي دروني را از ياد برده ايم.

2- شخصيت، ايگو، ذهن : بعد مهم ديگر وابستگي در ارتباط با شخصيت، ايگو و ذهن به وجود مي آيد. شكل بندي شخصيت علي الخصوص در جوامعي كه ميزان احساسات و عواطف در آن بيشتر است، ما را به طرف پيوندهاي ناگسستني و بسيار عميق با پدر و مادر مي برد و در برخي اوقات با مرگ آنها، شوكي بسيار بزرگ به فرد وارد مي شود كه در بسياري اوقات امكان زندگي را از فرد ساقط مي كند. شخصيت و ذهن نيز كه تحت تاثير ايگوها عمل مي كند، نقش پررنگي در وابستگي ما دارند. چون اساس ذهن، علي الخصوص ذهن ايگويي شده، در نسبيت و دوگانگي است و ما را وا مي دارند به وسيله همين ذهن و شخصيت فكر كنيم و زندگي مان را به پيش ببريم.

3- عنصر ايثار : هميشه يك عنصر ايثار در درون وابستگي وجود دارد. مثلا وقتي كسي كار، شغل، مقام و موقعيت اجتماعي، خانواده و همسر و بچه، پدر و مادر خود را به خاطر معشوقه اش ترك مي كند، همه اين عناصر مهم را به خاطر يك وابستگي عاطفي فدا مي كند. درون اين وابستگي، عنصري از ايثار وجود دارد. به همين خاطر شخص گمان مي كند با ايثاري كه انجام مي دهد، هرچند چيزهاي ديگري را از دست مي دهد، ولي بايد چيزهاي بهتري به دست بياورد و وابسته آن فرد يا معشوقه خودش مي شود.

4- نياز: در برخي اوقات، وابستگي از يك نياز عملي نشات مي گيرد، مثل ماشين، پول، خانه و ... كه در زندگي مدرن امروزي فاكتور بسيار مهمي به شمار مي روند و ما نمي توانيم بدون آنها زندگي كنيم و لازم است كه آنها را داشته باشيم. به همين خاطر، چيزهايي كه نيازهاي ما را برآورده مي كنند، لازم و ضروري تلقي مي شوند و ما نمي توانيم زندگي امروزي را بدون آنها تصور كنيم، به همين خاطر، به بسياري از آن نيازها وابستگي پيدا مي كنيم.

#ايگوي_وابستگي
#ابعاد_وابستگي
#راهكار_از_بين_بردن_وابستگی
#روانشناسی
@pathwaystogod
5- از دست دادن : بعد مهم وابستگي، علي الخصوص در روابط عاطفي و عاشقانه، از دست دادن است. اگر ما عاشق اسنس طرق مقابل باشيم، هيچ موقع حس از دست دادن به سراغ ما نمي آيد، چرا كه عشق متعلق به ذهن، شخصيت، زمان و ايگوها نيست و فراتر از نسبيت و دوگانگي است. حس از دست دادن، ويژگي اصلي وابستگي است. در وابستگي هاي عاطفي و عاشقانه، ما به شكل آن فرد وابستگي پيدا مي كنيم و هرچقدر بيشتر وابسته شويم، بيشتر رنج خواهيم برد. بايد بدانيم كه كسي به ما تعلق ندارد، هيچ شخصي به هيچ شخص ديگر تعلق ندارد. همه اينها در ذهن ايگويي و شخصيت ما وجود دارند و وقتي بتوانيم با اسنس و كانشسنس به دنيا و انسانها نگاه كنيم، هيچ حسي از وابستگي نخواهيم داشت و هر شخص را متعلق به بينگ و مونادش خواهيم ديد، نه متعلق به خودمان.

6- ترس: ترس همواره نقس بزرگي در وابستگي بازي مي كند. به خاطر گريز از ترس، به وابستگي مي چسبيم و وابستگي براي اينكه ما را از دست ندهد، همواره ترس را در وجود ما تزريق مي كند. به همين خاطر، براي اينكه از ترس دور باشيم، به وابستگي مي چسبيم تا پناهگاهي براي خودمان داشته باشيم.

7- دلسوزي به خود: همواره در كنار ترس و وابستگي، حس دلسوزي به خود همراه فرد است. وقتي حس وابستگي از طرف كسي يا چيزي كه به آن وابسته هستيم، برآورده نمي شود، ناخودآگاه حس دلسوزي به خود بالا مي آيد تا به نوعي از ما محافظت كند و به ما آرامش دهد.

8- زمان: وابستگي رابطه تناتنگي با زمان دارد. چون وابستگي در يك لحظه زماني مي تواند ظاهر شود و در لحظه ديگر ناپديد گردد. وابستگي، ما را در زمان، نسبيت و دوگانگي به دام مي اندازد. بسياري از وابستگي ها با گذشت زمان، از بين مي روند يا تغيير شكل مي دهد. مثلا كسي كه تا ديروز به پدر و مادر خود وابستگي شديد داشت، بعد از اينكه ازدواج مي كند وابستگي اش نسبت به پدر و مادرش كمتر مي شود و نسبت به همسرش زيادتر مي شود. بسياري از وابستگي ها نيز با گذشت زمان به كلي از بين مي روند، چون فردي كه ما به آن وابسته شده ايم يا چيز مرئي و نامرئي كه به آن وابستگي داريم، از بين رفته و فقط خاطره اي محو و نامفهوم از آن وابستگي در ذهن ما بر جاي مانده است.

9- تعصب: هرچقدر نسبت به كسي يا چيزي (مرئي يا نامرئي) وابستگي داشته باشيم، از طريق همين وابستگي، به همان شخص يا همان چيز تعصب پيدا خواهيم كرد و هر نقد يا انتقادي درباره آن شخص يا آن چيز را با بدترين واكنش ها پاسخ خواهيم داد.

10- انتظار و توقع : وابستگي به افراد و اشياء (مرئي و نامرئي) همواره باعث بروز حس توقع و انتظار در ما مي گردد. يعني به خاطر وابستگي و به خاطر ارزشي و هزينه اي كه به طرف مقابل مان داده ايم، از او هميشه انتظار و توقع داريم تا همواره در كنار ما باشد و آمال و آرزوهاي ما را برآورد كند.

11- عدم اعتماد به نفس : وقتي در طول زندگي، فرد شكست هاي پي در پي را تجربه مي كند، رفته رفته از لحاظ اعتماد به نفس كم مي آورد و به خاطر همين عدم اعتماد به نفس، به افراد و چيزها وابستگي عاطفي و احساسي و رواني پيدا مي كند و هميشه به دنبال تكيه گاهي در بيرون مي گردد و وقتي اين تكيه گاه را بدست مي آورد، وابستگي شديدي به آن پيدا مي كند.

چگونه ايگوي وابستگي را از بين ببريم؟

1- فكر كردن به طور ايزوتريكي : در هر اتفاق يا پيشامدي با سه واقعيت رو به رو هستيم. اول. واقعيت فيزيكي(كه در آن صورت ظاهري و فيزيكي حادثه ديده مي شود) دوم: واقعيت رواني(كه در آن وضعيت رواني و حالت ايگوها در درون مورد ارزيابي قرار مي گيرد) سوم: واقعيت ايزوتريكي (كه در آن كارما و قانون تكرار مد نظر قرار مي گيرد) وقتي بتوانيم به صورت ايزوتريكي فكر كنيم، يعني بتوانيم در هر واقعه يا پيشامدي، كارما و قانون ريكارنس يا تكرار را در نظر داشته باشيم.

2- جدا كردن خودمان از چيزهاي بيروني: لازم است به تمام ارتباطاتي كه با چيزها و افراد داريم نگاهي بيندازيم. هر نوع وابستگي عاطفي و احساسي و رواني نسبت به چيزهاي مرئي و نامرئي مي تواند ما را در زندان وابستگي ها به دام بيندازد. لازم است خودمان را از تمام روابطي كه در آن وابستگي نسبت به افراد و چيزهاي مرئي و نامرئي داريم، جدا كنيم.

3- يادآوري بينگ و ايمان و اطمينان به بينگ : همه ايگوها از كمبود بينگ در درون و عدم ايمان و اعتماد فرد نسبت به او، نهايت استفاده را مي كنند. به همين خاطر لازم است كه همواره ايمان و اعتماد راسخي نسبت به بينگ يا خدايمان خودمان داشته باشيم. هر جا بينگ را فراموش كنيم مجبوريم جاي خالي آن را با ايگوها پر كنيم. به همين خاطر يادآوري بينگ در طول روز در همه كارها و ايمان و اعتماد راسخ به او حتي در زمان درد و رنج و در زمان بيماري ها نيز، در نهايت باعث نجات و رهايي ما خواهد شد.

#ايگوي_وابستگي
#ابعاد_وابستگي
#راهكار_از_بين_بردن_وابستگی
#روانشناسی
@pathwaystogod
نتيجه گيري:

وابستگي ما را در زنداني محصور مي كند كه خودمان آن را به وسيله ارزش يا جزئي كه از وجودمان به آن چيز يا شخص داده ايم، ساخته ايم. زنداني كه ديوارهاي آن از دلسوزي به خود، ترس، از دست دادن و مالكيت و ... بنا شده است. حس وابستگي، ما را برده آن چيز يا شخص نگه مي دارد و هميشه مي ترسيم كه مبادا آن چيز يا آن شخص از دست مان برود. وابستگي از زيرشاخه هاي فرعي ايگوي غرور به شمار مي آيد و در آن ما همواره به دنبال اين هستيم كه ديگران چه احساسي نسبت به ما دارند.

#ايگوي_وابستگي
#ابعاد_وابستگي
#راهكار_از_بين_بردن_وابستگی
#روانشناسی
@pathwaystogod
🔂وقت خشم و وقت شهوت مرد كو؟!
طالب مردي چنينم، كو به كو ..!!!!🔂 مولوي براي محك هر انسان عادي و معمولي، اعم از مرد و زن، دو راهكار ارائه مي دهد. عكس العمل او در هنگام مواجه با ايگوي خشم و ايگوي شهوت. آزموني بسيار بزرگ، كه بيشتر انسان هاي عادي روي زمين، مغلوب اين دو حالت مي شوند، مگر كسي كه روي خودش كار كرده و با نيرنگ هاي اين دو ايگوي بزرگ آشنا باشد. شهوت، اولين ايگويي است كه در انسان نژاد لمورياني (نژاد سوم) به وجود آمد و باعث شد بسياري از استعدادهاي الهي انسان، از او گرفته شود. ساير ايگوها از شهوت بوجود آمدند و به نوعي به ايگوي شهوت نيز ماليات مي پردازند. ايگوي شهوت، حس مالكيت را در انسان به وجود مي آورد.

خشم، انفجار شهوت است. ايگوي خشم، مي آيد تا از ايگوهاي ديگر، محافظت كند؛ علي الخصوص از ايگوي غرور. خشم، زماني بالا مي آيد كه چيزها بر وفق مراد ما نيست. وقتي ايگوي غرور ما ضربه مي خورد، ايگوي خشم فورا فعال مي شود تا شان و عظمت از دست رفته ما را به ما برگرداند. به همين خاطر، ايگوي خشم، با پايين آوردن يك نفر ديگر، مي خواهد خودش را بالا بياورد، ولي اين كار را مي خواهد از طريق خشم و يا خشونت انجام دهد. ايگوي خشم، در نهايت باعث رنج مي شود و كارما توليد مي كند.

اگر مي خواهيد انسان ايده آل مورد نظر مولوي باشيد، در زمان خشم و شهوت، خودتان را بسنجيد. آيا مي توانيد در برابر اين دو ايگوي بزرگ پيروز باشيد؟ در طول تاريخ، اين دو ميدان بزرگ، فاتحان كم و مغلوبان بسياري داشته است. باشد كه شما، جزو فاتحان اين دو ميدان بزرگ باشيد.!!!! #مولانا#کارما
#ايگوي_خشم
#ايگوي_شهوت#تعالیم_معنوی
#روانشناسی
@pathwaystogod
كنترل زيرشاخه هاي فرعي ايگوي خشم؛ يكي از موارد مهمي كه درباره ايگوي خشم بايد در نظر بگيريم، وجوه فرعي و ريز ايگوي خشم است. برخي تصور مي كنند كه خشم فقط متجلي شدن آن در مقابله با افراد در جهان فيزيكي است و اگر توانستند آن خشم بيروني را كنترل كنند، بر ايگوي خشم فائق آمده اند. ولي بعد از اينكه خشم ظاهري در جهان فيزيكي كنترل شد، سپس خشم وارد لايه هاي دروني تر مي شود و نمود بارزي در خوابها خواهد شد؛ علي الخصوص بدن اثیری (كالبد دوم ، بدن احساسات و عواطف و رويا) به همين خاطر در اين مواقع لازم است خشم را در مركز احساسي-عاطفي خودمان نيز كنترل كنيم. وقتي اين مركز از خشم پاك شد، وارد لايه هاي ذهني مي شود و در اين مواقع ضروري است كه خشم در فكر و ذهن و لايه هاي مختلف آن مشاهده، بررسي و نابود شود. همچنين نبايد از زيرشاخه هاي خشم غافل باشيم. زيرشاخه هاي فرعي خشم مي تواند به صورت غير مستقيم باعث تغذيه ايگوي خشم گردد. مثلا موارد زير مي تواند از وجه ريز فرعي خشم باشد: - انتقاد تخريبي
- چشم غرّه رفتن
- با صداي بلند حرف زدن
- بي صبري
- توقع داشتن، انتظار داشتن
- اضطراب، تشويش، دلهره، استرس
- تهمت و غيبت
- عدم انعطاف
- كلافه شدن
- عجله كردن، عجول بودن
- زودرنجي و رنجش
- فحاشي و دشنام
- عيبجوئي
- نفرت
- بدخواهي
- نفرت و كينه
- اوقات تلخي
- و .... اين ليست مي تواند شامل موارد بسياري شود. هركس بايد در وجود خود جستجو كند و شاخه هاي متعدد ايگوي خشم را بيابد. قطعا موارد فرعي و ريز خشم وجود دارند كه به ايگوي خشم غذا مي رسانند كه در صورت از بين رفتن اين موارد جزئي و كوچك، شاهد كوچك شدن ايگوي خشم خواهيم بود.

#ايگوي_خشم
#وجوه_ريز_فرعي_خشم#روانشناسی
@pathwayatogod
کمی تامل؛

ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ منوط به،
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ!
و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ،
ﺑﺪﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ.... ﻣﺎ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ!!!!
#کمی_تامل#ما_آینه_نیستیم_انسانیم#راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
همه کس و همه چیز بمانند
معلم است،

اما متاسفانه ما دانش آموزانِ بازیگوشی هستیم...!!!!
#بازیگوشی#معلم#راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
وقتی دو انسان پخته و معنوی به هم
دل می بازند ، یکی از بزرگترین پارادوکس های زندگی اتفاق می افتد .
یکی از زیبا ترین پدیده های جهان هستی رخ می دهد : آنها با هم هستند و در عین حال به شدت مستقل و تنها هستند .
آنقدر به هم نزدیکند که انگار هردو آنها یک نفرند . اما در عین حال ، با هم بودنشان ، فردیتشان را نابود نمی کند . با هم هستند و تنها هستند .
با هم بودنشان کمک می کند کە تنها باشند . دو انسان پخته و معنوی اگر عاشق هم شوند ، بدون حس مالکیت ، بدون سیاست ، بدون ریاکاری ، به هم کمک می کنند کە آزاد باشند...!!!!
#پارادوکس#یکی_شدن_معنوی#راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
چه چيزهايي خشم را مي سازند؟

اولين ايگويي كه در مسير دروني بايد با آن كار كنيم، ايگوي خشم است. خشم، مهم ترين ايگو براي شروع كار دروني است، چون خشم، محافظ ساير ايگوهاست و از آنها محافظت مي كند. ايگوها و علي الخصوص ايگوي غرور كه به دنبال شان و منزلت و تعادل در جهان بيروني است، وقتي به چيزي كه مي خواهد، نمي رسد و غرور ما صدمه مي بيند، ايگوي خشم بالا مي آيد تا غرور از دست رفته ما را به ما برگرداند. خشم، همانند ديواري است كه به دور ايگوها كشيده شده و از آنها مراقبت و محافظت مي نمايد و اگر اين ديوار برداشته شود، گويي كه سپر محافظتي ايگوها برداشته شده است. خشم به خاطر همين محافظت، اهميت بسياري دارد.

خشم مثل سم، ذره ذره وارد مركز احساسات و عواطف ما مي شود و از آنجا، وارد لايه فيزيكي يا جسم فيزيكي ما مي شود و قلب را مستقيما تحت تاثير قرار مي دهد. بنابراين، وقتي كه خشمگين مي شويم، گويي كه يك قطره از آن زهر، بر قلب ما ريخته مي شود. مهم است كه اجازه ندهيم سمي وارد وجود ما شود، چرا كه خشم به تدريج تبديل به تنفر مي شود و تنفر، در دراز مدت مي تواند باعث مرگ اسنس شود. خشم با چاكراي سوم، شبكه خورشيدي در ارتباط است و از لايه احساسات و عواطف شروع مي شود و قبل از آنكه خشم در لايه فيزيكي متجلي شود، تغييري در لايه احساسات به وقوع مي پيوندد. ابتدا علائم يا نشانه هاي خشم در قلب ظاهر مي شود و در نهايت، در جهان فيزيكي متجلي مي گردد.

تعاريف خشم :

- ايگوي خشم، محافظ ساختار ايگوهاست و هيچ وقت به تنهايي نمي آيد. ايگوي خشم همانند سپر از ساير ايگوها محافظت مي كند.

- غير ممكن است كه بدون كلمات، فكر و مفاهيم عصباني شويم. (مفاهيم عبارت از اطلاعات قبلي ضبط شده در ذهن است، مانند: اين درست است، آن غلط است. ما فكر مي كنيم آنچه پدر و مادر و جامعه و معلم هايمان به ما ياد داده اند، درست است و آنچه ديگران فكر مي كنند، اشتباه و غلط است. كسي كه مفهوم درست يا غلط در ذهن نداشته باشد، عصباني و خشمگين نخواهد شد.)

- ما از خشم به عنوان يك نيرو يا قدرت استفاده مي كنيم تا مانعي را از ميان برداريم. (لازم است بدانيم كه چرا مي خواهيم آن مانع را از ميان برداريم؟ چرا اصلا آن را به عنوان مانع مي پنداريم؟)

- گاهي وقت ها لازم است كه از قدرت مان استفاده كنيم، ولي مهم است كه استفاده كننده اين نيرو يا قدرت، اكانشسنس باشد نه ايگوها. وقتي كانشسنس از اين قدرت استفاده مي كنند طرف مقابل، تحت تاثير قرار نمي گيرد و خشمگين نمي شود. ولي وقتي ايگو، اين نيرو يا قدرت را استفاده مي كند باعث شعله ور شدن طرف مقابل مي شود و در نتيجه، خشم، خشم را توليد مي كند.)

- خشم، همواره هدف و خواسته اي دارد. (وقتي مي خواهيم به چيزي برسيم و نمي رسيم، عصباني و خشمگين مي شويم.)

- در هر ظهور يا متجلي شدن خشم، آرزو و اشتياقي وجود دارد. ( در پشت ظهور هر خشمي، يك آرزويي وجود دارد. امكان ندارد خشم، بدون آرزو متجلي شود و آرزويي پشت خشم وجود نداشته باشد. چيزي كه متجلي شده و آن را مي بينيم، خشم است، اما ايگويي در پشت اين خشم وجود دارد. به عبارت ديگر، خشم، معلول است و ايگوي پشت خشم، علت.)

- هرچه ايگوي پشت خشم قوي تر باشد، خشم نيز به همان اندازه قوي تر خواهد بود.

- خشم، زماني مي آيد كه فقدان يا كمبود قدرت را در وجودمان حس مي كنيم. (مواقعي كه كم مي آوريم به خشم متوسل مي شويم تا كمبودهايمان را جبران نمائيم.)

نتيجه گيري:

خشم، انفجار شهوت است و هميشه به دنبال صحنه هاي خشم و خشونت مي گردد تا خود را ارضاء كند. به همين خاطر لازم است خودمان را در هنگاميكه خشم در جهان فيزيكي متجلي و ظاهر مي شود، مشاهده كنيم و قدم به قدم برنامه ريزي كنيم تا ابتدا خشم را از لايه فيزيكي، سپس لايه احساسات و عواطف و در نهايت لايه هاي ذهني پاك كنيم. هر ايگويي مي تواند در هر يك از مراكز پنجگانه و همچنين در هر چاكرا، اثر به خصوصي از خود به جاي بگذارد. خشم با چاكراي سوم در ارتباط است و باعث آلودگي اين چاكرا مي شود. همچنين در درازمدت، خشم هاي دائمي حتي آجنا چاكرا را نيز تحت تاثير قرار مي دهند و موجب مختل شدن و بسته شدن اين مركز و حس هاي مربوط به آن مي شوند. خشم ما را كاملا محدود به حواس فيزيكي و اتفاقات مربوط به لايه فيزيكي مي كند و ما را از ديدن واقعيت رواني و واقعيت ايزوتريكي محروم مي سازد.

#چه_چيزهايي_خشم_را_مي_سازند
#ايگوي_خشم
#ساختار_خشم
#روانشناسی
@pathwaystogod
در خط عمودي هستيم يا در خط افقي؟!

در خط افقي(ماديات) همواره انسان هاي بسياري زيادي حضور دارند، چرا كه اساس اين خط، بر ماده و بر لذت ها و عناصر زندگي بنا شده است. در خط عمودي(خدا و معنويت) همواره افراد كمي حضور دارند، چرا كه اساس اين خط، بر معرفت و شناخت خود، بر خودسازي و كار با نفس و نفسانيات بنا شده است.

در خط افقي، ما عناصر زندگي را مي بينيم، مانند وابستگي ها، لذت هاي نفساني، ترس ها، پول، موقعيت اجتماعي، تحصيلات، امنيت، مشغله هاي ذهني، درد، رنج، داشته ها و ... همه اين موارد مي تواند ما را سرگرم پروسه اي كند كه براي مدت زمان طولاني ما را مشغول خود نگه مي دارد. خط افقي همواره با شخصيت، ايگوها و مشغله هاي ذهني در ارتباط است و آغاز و پايان مشخصي دارد. وقتي به اعمال و رفتار انسان هاي عادي نگاه مي كنيم، مي بينم كه همواره درگير اين عناصر هستند و هميشه آرزو مي كنند روزي فرا برسد كه از همه اين موارد خلاص شوند. دفتر بلند بالايي از آرزوها همواره آنها را در محاصره خود دارد و دفتر ديگري از قرض ها، حساب و كتابها، دارايي ها، بدهي ها، چك ها، اعتبارها و ..آنها وقتي خود را معرفي مي كنند، با آنچه «داشتن» به حساب مي آيد خود را معرفي مي كنند، داشته ها، آنچه آنها بدست آورده اند، آنچه را كه مالك شان هستند، آنچه به آن افتخار مي كنند، آنچه برايشان ارزشمند است، آنچه كه آنها را متمايز از ديگران مي كند و ... براي آنها داشتن، بهتر از بودن است.

در خط عمودي، ما عناصر مسير و عناصر كار دروني را مي بينيم، مانند كار روي خود، تبديل انرژي حياتي، آزادي ذهن، آزادي كانشسنس، بيداري ، رهايي در عمل، خارج كردن مراكز پنجگانه از تسلط ايگو، متعادل كردن مراكز پنجگانه بدن، پرهيز از حالت هاي ماشيني و مكانيكي، يادآوري بينگ و خداوند در طول روز، مرگ ايگو، ايثار و ...همه اين موارد به ما كمك مي كند تا به تدريج بتوانيم خود را از لحاظ رواني بيدار كنيم و از تسلط نفس و ايگوها خارج شويم. مراكز پنجگانه بدن مان را تحت تسلط خود در آوريم و آنها را متعادل كنيم. سعي مي كنيم در همه لحظات، فكر و ذهن و احساس خود را مشاهده و بررسي كنيم. ديگران را بر خودمان مقدم مي دانيم و دست از هميشه برحق بودن بر مي داريم. به اين درك مي رسيم كه هميشه حق با ما نيست. براي انسانهاي ديگر كه در منجلاب جهالت و ناداني هستند، آرزوي رهايي و نجات مي كنيم، چون زماني ما هم مثل آنها و در همان سطح بوديم. در خط عمودي، بودن، بهتر از وجود داشتن است.

كافي است به اعمال و افكار و مشغله هاي مان در زندگي روزانه نگاهي بيندازيم. به راحتي مي توانيم ببينيم در چه مسيري قرار داريم؛ افقي يا عمودي.

#خط_عمودي_#خط_افقي

@pathwaystogod