هوش هيجانى و خودآگاهى :
به نظر میرسد آنچه تا کنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز میساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین میتوان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بیربط نیست. این قابلیت در تمامی انسانها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسانها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطهای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت میگردد.
یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمیداند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرمافزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شدهاش زندگی میکند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت میشود نرم افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالیکه حیوان نهایتا فقط میتواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر میتوان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالیکه انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان میشود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه میشوند، کیفیت ما را میسازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی هستند که فقط از یک انسان ناشی میشود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.
همه انسانها میدانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسانها این کارها را انجام میدهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال میشود و او دیگر نمیتواند قبح مسائل را درک کند. میتوان گفت فاصلهای میان ذهن و روان انسان ایجاد میشود و به جنون آنی منجر میگردد
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#آگاهى_حيوانات
@pathwaystogod
به نظر میرسد آنچه تا کنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز میساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین میتوان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بیربط نیست. این قابلیت در تمامی انسانها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسانها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطهای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت میگردد.
یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمیداند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرمافزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شدهاش زندگی میکند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت میشود نرم افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالیکه حیوان نهایتا فقط میتواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر میتوان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالیکه انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان میشود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه میشوند، کیفیت ما را میسازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی هستند که فقط از یک انسان ناشی میشود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.
همه انسانها میدانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسانها این کارها را انجام میدهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال میشود و او دیگر نمیتواند قبح مسائل را درک کند. میتوان گفت فاصلهای میان ذهن و روان انسان ایجاد میشود و به جنون آنی منجر میگردد
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#آگاهى_حيوانات
@pathwaystogod
هوش هيجانى و خودآگاهى.قسمت دوم:
میتوان گفت بینش فرد مخدوش میشود، میتوان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی میشود و منجر به این میگردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگیای که به انسان دست میدهد منجر میشود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی میکنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفتآور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پستتر خواهد شد! انسانهایی وجود دارند که پستتر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسانهای رشد نیافته انجام میدهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمیشود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شدهاند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمیشوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» میتواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.
خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسانها میتوانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آنها است. این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم در جهل و بیخبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم.
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
میتوان گفت بینش فرد مخدوش میشود، میتوان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی میشود و منجر به این میگردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگیای که به انسان دست میدهد منجر میشود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی میکنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفتآور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پستتر خواهد شد! انسانهایی وجود دارند که پستتر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسانهای رشد نیافته انجام میدهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمیشود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شدهاند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمیشوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» میتواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.
خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسانها میتوانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آنها است. این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم در جهل و بیخبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم.
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
هوش هيجانى و خودآگاهى.قسمت سوم:
در حقیقت میتوان گفت، خداوند به ما «قدرت شناخت» داده است و نه «شناخت» را. او با تمام هستی و راهنمایی های خود به ما ماهیگیری را میآموزد و نه اینکه ماهی را حاضر و مهیا به ما بدهد. یکی از مهمترین مسیرهای رشد که به عنوان یک انسان باید آن را طی کنیم تا در زمان مناسب به بهترین شرایط ممکن دست یابیم تقویت «هوش هیجانی» است و یکی از مهمترین گامهایی که در این راستا باید برداریم دستیابی به «خودآگاهی» و «هشیاری» بیشتر و بیشتر است. این رسالت ما است. در تلفیقی از دستاوردهای عرفان شرق و روانشناسی نوین غرب، خودآگاهی یعنی اینکه «من از حضور خود آگاه هستم، میدانم که هستم، و خوب هستی خود را میبینم و خوب خود را میشناسم و با خود آشنا هستم. من بر لحظه لحظه حضور خود آگاهی دارم. آگاهانه میبینم، آگاهانه میشنوم، آگاهانه انتخاب میکنم، آگاهانه عمل میکنم. از استعدادها، تواناییها و علائق خود آگاهی دارم. هیجانات و احساسات خود را میبینم و...»در نهایت آنچه که در ما به عنوان یک انسان اهمیت دارد این است که پا فراتر از حیوانیت بگذاریم و شروع به «احساس کردن» کنیم، سپس وارد مرحله «تفکر درباره احساسات» شویم و به طور کل خود را از حیوان تشخیص و تمیز دهیم. این کار را حتما به کمک یک مربی انجام دهید زیرا در این مسیر به راهنماییهای یک مربی قطعا" نیاز خواهید داشت و مسیری نیست که آن را به تنهایی بتوان طی کرد.زمانی که هوش هیجانی ما پایین باشد، درکی از احساسات وجود ندارد، تفکری درباره احساسات صورت نمیگیرد و سرعت عمل بدون تفکر بالا میرود. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد غالبا بر اساس احساسات و هیجانات تصمیم میگیرد و اقدام میکند و در نهایت نتیجه در هم بر همی هم به دست میآورد. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد به محض عصبانیت اقدامی خصمانه میکند. هوش هیجانی پایین موجب بیماریهایی مانند افسردگی یا استرس مزمن میشود.
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
در حقیقت میتوان گفت، خداوند به ما «قدرت شناخت» داده است و نه «شناخت» را. او با تمام هستی و راهنمایی های خود به ما ماهیگیری را میآموزد و نه اینکه ماهی را حاضر و مهیا به ما بدهد. یکی از مهمترین مسیرهای رشد که به عنوان یک انسان باید آن را طی کنیم تا در زمان مناسب به بهترین شرایط ممکن دست یابیم تقویت «هوش هیجانی» است و یکی از مهمترین گامهایی که در این راستا باید برداریم دستیابی به «خودآگاهی» و «هشیاری» بیشتر و بیشتر است. این رسالت ما است. در تلفیقی از دستاوردهای عرفان شرق و روانشناسی نوین غرب، خودآگاهی یعنی اینکه «من از حضور خود آگاه هستم، میدانم که هستم، و خوب هستی خود را میبینم و خوب خود را میشناسم و با خود آشنا هستم. من بر لحظه لحظه حضور خود آگاهی دارم. آگاهانه میبینم، آگاهانه میشنوم، آگاهانه انتخاب میکنم، آگاهانه عمل میکنم. از استعدادها، تواناییها و علائق خود آگاهی دارم. هیجانات و احساسات خود را میبینم و...»در نهایت آنچه که در ما به عنوان یک انسان اهمیت دارد این است که پا فراتر از حیوانیت بگذاریم و شروع به «احساس کردن» کنیم، سپس وارد مرحله «تفکر درباره احساسات» شویم و به طور کل خود را از حیوان تشخیص و تمیز دهیم. این کار را حتما به کمک یک مربی انجام دهید زیرا در این مسیر به راهنماییهای یک مربی قطعا" نیاز خواهید داشت و مسیری نیست که آن را به تنهایی بتوان طی کرد.زمانی که هوش هیجانی ما پایین باشد، درکی از احساسات وجود ندارد، تفکری درباره احساسات صورت نمیگیرد و سرعت عمل بدون تفکر بالا میرود. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد غالبا بر اساس احساسات و هیجانات تصمیم میگیرد و اقدام میکند و در نهایت نتیجه در هم بر همی هم به دست میآورد. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد به محض عصبانیت اقدامی خصمانه میکند. هوش هیجانی پایین موجب بیماریهایی مانند افسردگی یا استرس مزمن میشود.
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🍁✨🍃✨🔮✨🍃✨🍁
✨✨🍥 هوش هيجانى(EQ) 🍥✨✨
همه عصبانی میشوند، این کار بسیار راحت است. اما عصبانی شدن در برابر فرد مناسب، به اندازه مناسب، در زمان مناسب، به یک دلیل مناسب و به شیوهای مناسب، کار دشواری است. در این جمله، ارسطو فیلسوف بزرگ، به طور کامل مفهومی را بیان کرده که اکنون موضوع داغ روانشناسی، تعلیم و تربیت و کسبوکار است. این مفهوم EQ یا همان هوش هیجانی یا هوش عاطفی است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، دارای عادات و رفتارهای متعددیاند که به آنها کمک میکند تا توانایی مدیریت احساسات و عواطف خود و درک احساسات دیگران را پیدا کنند.
آیا کسی را میشناسید که به احساسات خود واقف است، قادر است عواطف خود را به شیوهای درست بیان کند و همچنین احساسات و عواطف دیگران را درک کند؟ این فرد به احتمال زیاد هوش هیجانی بسیار بالایی دارد. در این مطلب میخواهیم شما را با ۷ عادت افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند آشنا کنیم. این ۷ عادت را دریابید و اگر از هر کدام از آنها بیبهرهاید، آنها را تبدیل به عادات زندگی روزمره خود کنید.
1- افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به احساسات و عواطف خود توجه میکنند.
دانیل گُلمن، روانشناس و نویسنده، خودآگاهی را یکی از کلیدیترین اجزای تشکیلدهنده هوش هیجانی میداند. خودآگاهی در واقع توانایی تشخیص حال و هوا، عواطف و احساسات خود است. بخشی از این خودآگاهی، به آگاهی از این مسئله برمیگردد که چگونه عواطف و احساسات شما روی دیگران تاثیر میگذارد. این توانایی در نظارت بر حالتهای عاطفی یکی از ملزومات هوش هیجانی است.
۲ - آنها احساسات و عواطف دیگران را درک میکنند.
درک احساسات دیگران یکی دیگر از عناصر اصلی تشکیلدهنده هوش هیجانی از نگاه گُلمن است. این ویژگی شامل توانایی درک عواطف دیگران است. برای تعامل با افراد دیگر در حوزههای مختلف زندگی، مانند محل کار یا دانشگاه، شما باید بتوانید احساسات و عواطف افراد پیرامون خود را درک کنید. اگر همکار شما ناراحت و ناامید است، درک احساسات او، به شما کمک میکند بهتر بتوانید با او تعامل برقرار کنید.
۳- آنها میتوانند احساسات خود را تنظیم و کنترل کنند.
خودکنترلی یکی از عناصر اصلی تشکیلدهنده هوش هیجانی است. درک و فهمیدن احساسات خود بسیار خوب است، اما اگر نتوانید از این آگاهی استفاده مناسبی کنید، در کنترل احساسات خود ناتوان خواهید بود. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، پیش از آنکه براساس احساسات خود عملی انجام دهند، در مورد آن فکر میکنند.
🍁✨🍃✨🔮✨🍃✨🍁
#هوش_هيجانى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 هوش هيجانى(EQ) 🍥✨✨
همه عصبانی میشوند، این کار بسیار راحت است. اما عصبانی شدن در برابر فرد مناسب، به اندازه مناسب، در زمان مناسب، به یک دلیل مناسب و به شیوهای مناسب، کار دشواری است. در این جمله، ارسطو فیلسوف بزرگ، به طور کامل مفهومی را بیان کرده که اکنون موضوع داغ روانشناسی، تعلیم و تربیت و کسبوکار است. این مفهوم EQ یا همان هوش هیجانی یا هوش عاطفی است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، دارای عادات و رفتارهای متعددیاند که به آنها کمک میکند تا توانایی مدیریت احساسات و عواطف خود و درک احساسات دیگران را پیدا کنند.
آیا کسی را میشناسید که به احساسات خود واقف است، قادر است عواطف خود را به شیوهای درست بیان کند و همچنین احساسات و عواطف دیگران را درک کند؟ این فرد به احتمال زیاد هوش هیجانی بسیار بالایی دارد. در این مطلب میخواهیم شما را با ۷ عادت افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند آشنا کنیم. این ۷ عادت را دریابید و اگر از هر کدام از آنها بیبهرهاید، آنها را تبدیل به عادات زندگی روزمره خود کنید.
1- افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به احساسات و عواطف خود توجه میکنند.
دانیل گُلمن، روانشناس و نویسنده، خودآگاهی را یکی از کلیدیترین اجزای تشکیلدهنده هوش هیجانی میداند. خودآگاهی در واقع توانایی تشخیص حال و هوا، عواطف و احساسات خود است. بخشی از این خودآگاهی، به آگاهی از این مسئله برمیگردد که چگونه عواطف و احساسات شما روی دیگران تاثیر میگذارد. این توانایی در نظارت بر حالتهای عاطفی یکی از ملزومات هوش هیجانی است.
۲ - آنها احساسات و عواطف دیگران را درک میکنند.
درک احساسات دیگران یکی دیگر از عناصر اصلی تشکیلدهنده هوش هیجانی از نگاه گُلمن است. این ویژگی شامل توانایی درک عواطف دیگران است. برای تعامل با افراد دیگر در حوزههای مختلف زندگی، مانند محل کار یا دانشگاه، شما باید بتوانید احساسات و عواطف افراد پیرامون خود را درک کنید. اگر همکار شما ناراحت و ناامید است، درک احساسات او، به شما کمک میکند بهتر بتوانید با او تعامل برقرار کنید.
۳- آنها میتوانند احساسات خود را تنظیم و کنترل کنند.
خودکنترلی یکی از عناصر اصلی تشکیلدهنده هوش هیجانی است. درک و فهمیدن احساسات خود بسیار خوب است، اما اگر نتوانید از این آگاهی استفاده مناسبی کنید، در کنترل احساسات خود ناتوان خواهید بود. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، پیش از آنکه براساس احساسات خود عملی انجام دهند، در مورد آن فکر میکنند.
🍁✨🍃✨🔮✨🍃✨🍁
#هوش_هيجانى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
✨✨🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆✨✨
به نظر میرسد آنچه تاکنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز میساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین میتوان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بیربط نیست. این قابلیت در تمامی انسانها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسانها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطهای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت میگردد.
یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمیداند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرمافزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شدهاش زندگی میکند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت میشود نرم افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالیکه حیوان نهایتا فقط میتواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر میتوان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالیکه انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان میشود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه میشوند، کیفیت ما را میسازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی هستند که فقط از یک انسان ناشی میشود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.
همه انسانها میدانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسانها این کارها را انجام میدهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال میشود و او دیگر نمیتواند قبح مسائل را درک کند. میتوان گفت فاصلهای میان ذهن و روان انسان ایجاد میشود و به جنون آنی منجر میگردد.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#هوش_هيجانى #خودآگاهى #آگاهى_حيوانات #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆✨✨
به نظر میرسد آنچه تاکنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز میساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین میتوان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بیربط نیست. این قابلیت در تمامی انسانها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسانها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطهای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت میگردد.
یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمیداند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرمافزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شدهاش زندگی میکند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت میشود نرم افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالیکه حیوان نهایتا فقط میتواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر میتوان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالیکه انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان میشود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه میشوند، کیفیت ما را میسازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی هستند که فقط از یک انسان ناشی میشود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.
همه انسانها میدانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسانها این کارها را انجام میدهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال میشود و او دیگر نمیتواند قبح مسائل را درک کند. میتوان گفت فاصلهای میان ذهن و روان انسان ایجاد میشود و به جنون آنی منجر میگردد.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#هوش_هيجانى #خودآگاهى #آگاهى_حيوانات #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
✨✨🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆✨✨
⚜️ قسمت دوم:
میتوان گفت بینش فرد مخدوش میشود، میتوان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی میشود و منجر به این میگردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگیای که به انسان دست میدهد منجر میشود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی میکنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفتآور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پستتر خواهد شد! انسانهایی وجود دارند که پستتر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسانهای رشد نیافته انجام میدهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمیشود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شدهاند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمیشوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» میتواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.
خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسانها میتوانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آنها است. این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم در جهل و بیخبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#هوش_هيجانى #خودآگاهى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆✨✨
⚜️ قسمت دوم:
میتوان گفت بینش فرد مخدوش میشود، میتوان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی میشود و منجر به این میگردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگیای که به انسان دست میدهد منجر میشود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی میکنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفتآور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پستتر خواهد شد! انسانهایی وجود دارند که پستتر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسانهای رشد نیافته انجام میدهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمیشود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شدهاند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمیشوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» میتواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.
خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسانها میتوانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آنها است. این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم در جهل و بیخبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#هوش_هيجانى #خودآگاهى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot