parto
312 subscribers
43 photos
20 videos
4 files
44 links
اینجا مخصوص کسانی است که بدنبال ارتقا دانش عمومی۰تاریخی۰اجتماعی ، سیاسی هستند,استفاده از پادکست ها با ذکر منبع بلامانع است
Download Telegram
نوروز و بهار ۱۴۰۳ بر هموطن و هم زبان و هم سیاره ای های عزیز مبارک🌸🍀
bahar
<unknown>
دکلمه بهار با صدای استاد محمد صالح علا
به رسم هر سال، سال نو
تقدیم به دوستان همراه
نوروز خُنشان باد

@partoclubb
تبعید سعید مدنی به زندان دماوند

✍🏻امتداد-گروه خبر: در ادامه فشار به زندانیان سیاسی سعید مدنی با فشار نهاد امنیتی و حکم دادستان کل به زندان دماوند تبعید شد.

🔹دکتر سعید مدنی جامعه شناس و فعال سیاسی که در حال گذراندن ۹ سال محکومیت خود در زندان اوین بود، ساعتی پیش به زندان دماوند تبعید شد.

🔹سعید مدنی اولین بار سال ۷۱ و در پی مطالب انتقادی‌اش در ایران فردا بازداشت شد و پس از آن نیز به صورت مکرر طعم زندان را چشیده است که پیش از این در جریان اعتراضات سال ۸۸ و جنبش سبز ۶ سال حبس در زندان اوین و رجائی‌شهر و دو سال تبعید به بندر عباس را نیز پشت سر گذاشته بود.

🔹او در سال ۱۴۰۱ بدلیل فعالیتهای سیاسی و مدنی و همچنین پژوهش و نگارش کتابهایی در باب جنبش های اجتماعی بازداشت و به ۹سال زندان محکوم شده بود.

#امتداد
@emtedadnet
@partoclubb
حکومت اسلامی در تداوم سرکوب سیستماتیک منتقدان سیاسی خود، دکتر سعید مدنی را به زندان دماوند تبعید کرد، تا کماکان حاکمان مدعی اقتدار اثبات کنند حتی از وجود مبارزی خشونت‌پرهیز همچون سعید مدنی‌، آنهم در بند و زندان چقدر پریشان میشوند که چنین مذبوحانه‌ تلاش می‌کنند اقتداری پوشالی برای خود بسازند. گرچه در پس این فشارها و با وجود رنج مضاعف خانواده، اراده و توان سعید مدنی است که هرگز این آزارها، از محکومیت سنگین ۸ سال اخیر، بازداشت‌ها و انفرادی‌های طولانی و مکرر، بیش از ۷ سال زندان‌‌های سخت، سال‌ها تبعید، تا اخراج از دانشگاه و ممنوع‌القلمی نیز وی را لحظه‌ای از تحقیق و اندیشیدن و نوشتن باز نداشت تا کنش‌گری خیرخواهانه‌اش برای ایران را متوقف کند.
ما جمعی از هم‌بندیان و همسایه‌گان دکتر سعید مدنی در زندان اوین، ضمن محکوم کردن تبعید بی‌وجاهت وی و چنین تصمیم‌ها و اراده‌های نابخردانه‌ی سرکوبگران؛ یقین داریم در پس این روزهای تاریک و سیاه، پیروزی و آزادی ملت ایران فرا میرسد و آفتاب اندیشه‌ی نخبگان و دلسوزان این سرزمین و امثال مدنی‌ها بر این زادبوم خواهد تابید.

گلرخ ایرائی
علیرضا ارادتی
رسول بداقی
مصطفی تاجزاده
مهوش ثابت
امیرسالار داودی
ویدا ربانی
کیوان رحیمیان
حسین رزاق
مهران رئوف
مازیار سیدنژاد
رضا شهابی
سپهر ضیایی
سپیده قلیان
فریبا کمال‌آبادی
نرگس محمدی
عبداله مومنی
محمد نجفی
روح‌اله نخعی
فائزه هاشمی
صدیقه وسمقی
مریم یحیوی

@MostafaTajzadeh
@partoclubb
🔴مرگ بر استبداد که سعید مدنی به روز آزادی از شرش ایمان‌ دارد.

🖋حسین رزاق
بند ۴ زندان اوین


وقتى صبح عبداله گفت ديشب که حالت خوب نبود و خواب بودى دو بار دکتر به ما تذکر داد که "آرامتر! حسين بعداز يك هفته خوابيده" کلى ذوق کردم که اينجا بزرگترى دارم که حواسش به بدحالى‌ها و بى‌حالى‌هايم هست، اما فکر نميکردم به ظهر نرسيده اين ذوق را زهر خواهند کرد!

٢٠ ماه پيش که قدم به بند ۴ اوين گذاشتم، بعداز مهدى محموديان و قبل‌از محمد حبيبى، دکتر مدنى بود که از پله‌ها بالا آمد و در آغوشش کشيدم و آنقدر گرم در دلم نشست که حالا که درباره‌اش مينويسم، بغض امانم را ببرد. انگار حرف سالار بعداز بدرقه دکتر و برگشتمان به اتاق درست بود که "انگار يتيم شديم"

٢٠ ماه با سعيد مدنى، نفس به نفس زندگى کردم. اتاقمان با هم عوض شد، ۲۰۹ و بازجويى با هم بردنمان، وقت آشپزى-تا عبداله بيايد-کنارش بودم و جز چند روز مرخصى درمانى‌ام وقتى نشد که از هم دور باشيم. آنقدر نزديک که چون پدرى دلسوز برايم پدرى کند و چون رفيقى عزيز سنگ صبور و همدمم باشد و لحظه لحظه و در هر حالى که دست‌ها و نفس‌هاى گرم بزرگتری را نياز داشتم/داشتيم‌، دريغ نکند.

از همان روزهاى اول که پيشانى‌ام به لبه‌ى نبشى فلزی تخت خورد و شکافت و ساعت به ساعت با الکل تميزش کرد و پماد زد که اثرش بر چهره‌ام نماند تا روزها و شبهايى که دردهاى بى‌درمانم دست از سرم برنميداشت و تيمارم ميکرد، از هر دوشنبه شبى که براى ملاقات فردايمان کيک درست مى‌کرد و ميوه پوست مى‌کند تا مبادا پيش خانواده کم و کسرى برای پذيرايى داشته باشيم، تا هربارى که زير هشت مى‌خواندنم و او سريعتر از من خودش را مى‌رساند که مبادا انتقال و اعزامى ناگهانى باشد و غافل‌کشم کنند، از ساعتها قدم زدن‌ در هواخورى تا زانو زدن پاى ميز تاشوى کوچکش که وسط سرشلوغى‌هاى بسيارش با حوصله بسيار به مسئله‌هاى بسيارم پاسخ ميداد و از دنيای بزرگ جنبش‌هاى اجتماعى و معجزه‌هايش ميگفت، تا همين يک هفته‌ى اخير که کاملا از هم پاشيده بودم و فقط ديشب خوابم برد و او ساعت به ساعت به زاغه‌ام سر ميزد که بهترم يا نه، شايد ذره‌هايى از مهر اوست که همين يکماه پيش و در دومين جشن تولدى که برايم در زندان گرفت، وادارم ساخت با تمام وجود بگويم زندگى با سعيد مدنى اندازه‌ى يک دانشگاه برايم آموزنده بود و مثل يک عضو عزيز خانواده‌ام خوش.

اوايل که وسط جنبش ۴۰۱ هر دونفرمان را برده بودند ۲۰۹، در راهروهايى که ازدحام جوانان بازداشتى جاى سوزن انداختن نگذاشته بود، وقتى از زير چشم‌بند پاهاى او را مى‌پائيدم که مامور امنيتى او را به سرعت ميبرد، از سکوتش حرص ميخوردم که مدام به نيمکت‌هاى اطراف راهرو ميخورد اما دم نميزند! و فکر ميکردم اين‌ نجابت او در برابر نانجيبى آنها ديگر شورش را درآورده اما ماه‌ها بعد که در آخرين بازجويى بر سر گفت‌وگوهاى زندان، در جواب تهديدها و لاف‌هاى گزاف بازجو گفته بود "من عمرم را کرده‌ام و اميدى ندارم زنده از اين دوره زندانم بيرون بروم، پس نه تهديدم کن نه تصور کن از بيان آنچه به آن رسيده‌ام کوتاه مى‌آيم" فهميدم آرامش را به وقتش دارد و شورش را به وقتش. و پخته از دهه‌ها مبارزه‌ى بى‌وقفه‌ است با استبداد.

شايد باورش سخت باشد که او اغلب ديدارهايش با مسئولان زندان يا حتى در وسط جلسات بازجويى را هم صرف مذاکره برای تمهيد آزادى يا تسهيل شرايط زندان بسيارى از زندانيان ديگر با آرا و عقايد متفاوت ميكرد گرچه در لحظه‌ى نياز به مرزبندى سياسى با هيچ احدى تعارف نداشت.
با اينكه امکان نداشت هر بار که بازجوهايمان مى‌آمدند، درباره شرايط من حرفى نزند، از اوضاع بيمارى‌هايم نگويد و براى استخلاصم مذاكره نکند يا از مسئولان زندان پيگير اعزام و درمانم نشود اما از همين كار براى غريبه‌ترين زندانى به تفکراتش هم دريغ نميكرد. چنانکه لحظه‌ى وداعش با بغض و اشک همه‌ى زندانيان و حتى برخى زندانبانها گذشت.

حالا چند ساعتى بيشتر نگذشته که برای آخرین بار موهای دکتر را اصلاح کردم و کمی بعدترش او را از پيش ما بردند اما دلتنگى ويرانم كرده. دلم لک زده براى آنکه با بذله‌گويى‌هاى ذاتى اصفهانى‌اش سراغم بیاید که بیا کمى هم حبس بکش ترغيبم کند از زاغه بيرون شوم و با تمام بى‌حوصلگى‌ها، با سالار و سيد و عبداله و مجيد و مطلب و آقا مصطفى كمى را به شوخى و خوشى بگذرانيم تا چند لحظه‌اى غم اين روزهاى تاريك گورش را گم‌ کند. اما نفرین دوزخ بر اين تباهى مطلقه که چشم ديدن لختى کنار هم بودن‌ و آنى به شادى زيستن را حتی اين سوى حصارهاى بلند محبس هم ندارد. مرگ بر اين استبداد که سعید مدنی به روز آزادی از شرش ایمان‌ دارد.



@partoclubb
🔴 بابام آدم جالبیه واقعا!
درباره سعید مدنی

🖋صبا مدنی


‏بابام آدم جالبیه واقعا، نه که چون بچه‌ش باشم این رو بگم. خیلی معدود دیدم توی مردهای هم‌نسل خودش کسی اینقدر از نقش‌های نرماتیو زندگی خانوادگی سواستفاده نکنه.

دوستان و همکارهاش زیاد تعریف کرده‌اند از اینکه من رو توی۲-۳ سالگی همه جا دنبال خودش می‌برد و جلسه‌های تحریریۀ مجله‌شون رو ‏به هم می‌ریختم یا یک خراب‌کاری‌های دیگه توی دفترشون. تقریبا تمام دوران بچگی ما آماده شدن صبحگاهی و راهی کردن ما به مهدکودک و مدرسه (از صبحانه دادن تا اتوکاری لباسهامون) کار بابام بود.

مامانم کارمند بود و از صبح زود بیدار شدن همیشه متنفر. دست‌کم و شاید بیشتر از نصف وعده‌های آشپزی ‏خونه رو بابام می‌کرد، به اضافۀ دیکته و نقاشی کشیدن برای مشق‌های ریاضی، و کلاس دوم یک مدتی که خیلی بدخط شده بودم، تمرین اضافۀ خط توی خونه، بعدا کلاس زبان بردنمون، یا کلاس موسیقی بردن خواهرم، کلاس نقاشی بردن من ‏خواهرم خیلی خجالتی بود بچگی. هر روز می‌بردش مهدکودک و باهاش شرط کرد اگریک هفته هر روز به مربی بلند سلام کنه، براش یه سری اثاثیۀ کوچولوی عروسک که دلش می‌خواست رو بخره.

یه مدت با کلاس موسیقیش بدفاز شده بود، هر دفعه بعدش می‌بردش کافی‌شاپ براش بستنی سان‌شاین می‌گرفت که ولش نکنه ‏حتی دبیرستان هندسه رو خیلی می‌شد برم با هم حل کنیم. امتحان نهایی دبیرستان می‌نشست با هم برنامه‌ریزی می‌کردیم ساعت به ساعت و فصل به فصل کتابها رو که برسم تموم کنم. موقعی که دانشجوی معماری بودم می‌نشست باهام ماکت می‌ساخت ‏آخرهای دورۀ ارشدم موقعی بود که تبعید شد بندرعباس. سه-چهار ماه رفتم موندم و غیر از مراقبت‌های همیشگی، بغل دستش پایان‌نامه می‌نوشتم و تا گیر میفتادم می‌نشستم با هم درباره‌ش بحث کنیم تا در بیاد.

کلا مدل محبت کردنش از طریق مراقبته. اینکه غذایی که دوست داریم برامون درست کنه، پیگیری کنه که کارهای شخصیمون رو انجام بدیم (پارسال از پشت تلفن زندان هی پیگیری که وقت سفارت گرفتی، دادی ترجمه، بلیت گرفتی، ماشینتو بردی تعمیرگاه، ...).

تا همین قبل دورۀ اخیر زندان جمعه به جمعه ‏کل خونه رو شروع می‌کرد جارو کردن و تی کشیدن، تا بلند می‌شد ما هم بدو بدو دنبالش. یک خرده هم همیشه مایۀ شوخی اطرافیان بود این کارهاش (مثلا هی تأکید به اینکه اینها نقش‌های زنانه‌ست). یک مدتی من هم شروع کردم اون شوخی‌های بی‌مزه رو تکرار کردن، قشنگ دعوام کرد.

‏مثل همۀ نوجوون‌ها اختلاف‌های بدی باهاش پیدا کردم، دوره‌هایی حتی واقعا رابطه‌مون بد شد، مثل همۀ والدین اشتباه‌هایی داشت. ولی هم خودش رو تصحیح می‌کرد، هم مشورت‌پذیر بود از مثلا عمه‌م که یک دوره‌ای بهش خیلی نزدیک بودم و هوامو داشت. ولی حتی توی این دوره‌ها هم روش‌هاش جالب بود. ‏برای اینکه ترمیم بشه اختلاف‌هامون بهم مسئولیت‌های واقعی می‌داد، از کارهای خودش. توی دبیرستان یک بار صدها صفحه پرسش‌نامه رو داد که وارد اس‌پی‌اس‌اس کنم براش و در ازاش پول داد.

سال ۸۸ که شروع کرد خوندن دربارۀ جنبش‌های اجتماعی، مقدّمۀ یک کتاب چارلز تیلی رو بهم داد که ترجمه کنم. ‏بعد نشستیم با هم تصحیحش کردیم که یاد بگیرم. دورۀ ارشد من از خفن‌ترین دوره‌های موجود در ایران بود. به رغم رشتۀ بی‌ربطم به کارهای بابا، اینقدر اعتماد نشان می‌داد که هر وقت فرصت کافی داشت، یادداشت‌هاش رو بده براش یه خرده ویرایش کنم، یا همچنان ترجمۀ متن‌هایی که برای کارهاش لازم داشت.
‏نه که چون قحطی آدم بود دورش، چون که با تخصص تاریخ معماری کار به‌درد بخوری نداشتم بکنم تا مدتها و در نتیجه درآمد هم نداشتم.

‏یک عکسی از۲۳-۲۴سال پیش داریم، تو باغ یکی از دوستاش که گاهی کلیدش رو میگرفت آخر هفته همه‌مون رو می‌برد. سر میز نشسته و یک دسته کاغذ جلوی دستشه، خواهرم بغل دستش داره مشق می‌نویسه. عکس رو مامانم گرفته و تصویر کامل نقش باباست و به قول خواهرم عصارۀ بچگی ما.

📝 از توئیتر نویسنده


@partoclubb
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸روز سه‌شنبه ۱۴ فروردین، سعید مدنی، پژوهشگر اجتماعی که در زندان اوین دوران محکومیت ۹ سال حبس خود را می‌گذراند، به زندان دماوند منتقل شد.

🔸انتقال آقای مدنی به زندان دماوند به حکم دادستانی و بدون ارائه دلایل آن انجام شد.

🔸سعید مدنی به اتهام «تشکیل و مدیریت گروه‌های ضد انقلاب» و «تبلیغ علیه نظام» به ۹ سال حبس محکوم شده و حدود دو سال از محکومیت خود را در زندان اوین گذرانده است.

🔸منصوره اتفاق، همسر آقای مدنی، در گفت‌وگویی با محمد ضرغامی از رادیو فردا می‌گوید آقای مدنی ساعاتی پس از بازدید حضوری با وی به زندان دماوند منتقل شده است.

@RadioFarda
@partoclubb
امروز چهل و سه ساله شدم.
از دوستانی که در این مدت پی‌جوی احوالم بودم سپاسگزارم. فعلا توقف حکم تا ۲۲ فروردین تمدید شده و بعد از آن باید مجددا به پزشکی قانونی مراجعه کنم. درمان هم به دلیل تعطیلات نوروز و در دسترس نبودن پزشک معالج پیشرفت خاصی نکرده (جز اینکه جواب پاتولوژی دوم هم آمد و تشخیص اولیه پزشک را تایید کرد)، اما امیدواریم روند درمانی از شنبه پیش رو از سرگرفته شود.

به دوستانی که مشفقانه درباره بیماری‌ام ابراز نگرانی کرده بودند، باید بگویم این بیماری تازه و آن حسرت کهنه‌ی مادر شدن کمترین خللی در عزم و روحیه‌ام برای همراهی با مردم ایران پدید نیاورده است. این ابتلائات شخصی در برابر آنچه که بر امروز و آینده‌ی مردمان این سرزمین می‌رود ناچیز است. به جایش شوق آزادی برای میهن و هم‌میهنان در جان همه‌مان جاری است تا روزی که آزادی به کف آید و سرنوشت وطن از لوث وجود استبداد رها شود.


بهاره هدایت
شانزدهم فروردین هزار و چهارصد و سه

@partoclubb
♦️ برای مادر سعید...

✍️ علی معینی

گفتن از زندان و زندانی، روایت کاملی نیست اگر از آن‌سوی دیوار، از خانواده، دوستان و‌ رنج هرروزه‌ی آن‌ها نگوییم. تبعید، تحدید شرایط، جابه‌جایی و هرگونه ظلم مضاعف تنها در یک سوی محصور به دیوارهای ظلم اتفاق نمی‌افتد.
اگرچه آن ستمی نارواست در حق یک‌نفر، اما مگر آن یک‌نفر را می‌توان جدا از پدر، مادر، همسر و فرزندانش دانست؟ مگر می‌شود او را جدای از حلقه‌ی آدم‌هایی که دوست‌اش دارند و زیست هرلحظه‌ی آن‌ها به وجود و حضورش گره خورده‌است دانست؟ تجربه‌ی زندان برای هردوسوی دیوار، از دست‌دادنِ معمولِ زندگی‌ست.

او که محبوس است در نزاعی است با محدودیت‌های تحمیلی برای ساختن یک زندگی جدید اما آن دیگران در شرایطی که هیچ تصویری از میدان رزم عزیزان در آنسوی حصارها ندارند باید هرلحظه‌ زندگی را پشت آن دیوارها تصور کنند، نگران باشند و شاید یکی از سخت‌ترین کارها همین یکی باشد.

امروز با جمعی از دوستان جان به دیدار «اشرف بانو» مادر محترم و دوست‌داشتنی سعید مدنی رفتیم، مادری نگران و دلتنگ. مادری که هر شب‌ با خودش فکر می‌کند «نکند اوین دوباره در آتش بسوزد»، مادری که هر روز چک می‌کند تنها پسرش غذای خوبی خورده؟ و یا زندگی برایش چگونه می‌گذرد. همسر و فرزندان پسرش این تنهایی را در چه شرایطی طی می‌کنند؟ او در مقاومتی ستودنی و عاشقانه می‌گوید : «خانه را ترک نمی‌کنم، چون فرزندم امکان و اختیار ترک فضای ناعادلانه‌ی زیست این روزهایش را ندارد».

تلویزیون جعبه‌ای است جادویی برای سرگرمی من و ما، برای لحظه‌ای فراغ‌بال یافتن از واقعیت زندگی، غرق‌شدن در دنیای رویایی تصاویر، اما این‌جا گویا دریچه‌ای است برای شنیدن خبری هر چند کوتاه از زندان، از فرزند محبوس؛ «به من خبرها را نمی‌گویند ولی من از اینترنشنال و بی‌بی‌سی همه چیز را می‌شنوم زندان که آتش گرفت، پسرم که چاقو خورد، خبر تبعیدش به بندرعباس و همین روزها خبر دماوند.» همه را همین جعبه‌جادو به مادر می‌دهد، نه رعایت سن‌وسالش را می‌کند، نه سعی می‌کند خبر بد را مزه‌مزه کند تا شاید مادر سال‌خورده شوکه‌ی این ناگوارْخبر نشود.
اشک‌ها را همراه با بغض فرو می‌خورد و می‌گوید: «ماه‌ها است ترک منزل نکرده‌ام، کجا بروم وقتی پسرم در زندان است» آن‌قدر بزرگ‌منش است که رنج مرخصی‌های کوتاه راه نمی‌خواهد و در کنار همه‌ی دلتنگی‌ها می‌گوید: «زندان حتی نام‌اش هم بد است» اما هرگز نمی‌گوید که احتیاط کن و یا سکوت! که راه فرزند را باور دارد؛ «سعید خودش این مسیر را انتخاب کرد، او دل‌داده ایران و مردم است»‌.

با خودم فکر کردم که مهم نیست فرزندت چندساله‌است، تا هستی و نفس می‌کشی، هر نفس نگرانی و دلواپسی جگر‌گوشه‌ات است. حالا اگر این فرزند در جعبه‌ی آهنینِ «سکوت کن یا مدح ما بگوی» گیر افتاده باشد همه‌چیز بدتر است.

به امید آزادی و آبادی این مملکت و سرمایه‌هایش. به امید این‌که دیوارها بریزد و آغوش‌ها دلتنگی‌ را به خاطره‌ها بسپارند. به امید ریشه‌کن شدن ظلم و ظالم. برای سعید که این‌روزها اسیر ظلم مضاعف تبعید از زندانی به زندان دیگر است.

#سعید_مدنی

📌👇


@partoclubb
بلاتکلیفی شیرین سعیدی در زندان اوین

#شیرین_سعیدی، استادیار دانشگاه آرکانسا و متخصص مطالعات خاورمیانه، علیرغم گذشت بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت، کماکان در بلاتکلیفی و بدون برگزاری دادگاه در زندان اوین به سر می‌برد.

خانم سعیدی پس از ورود به ایران در دی ماه ۱۴۰۲ به دفاتر نظارت و پیگیری وزارت اطلاعات احضار و ممنوع‌الخروج شد. سپس در تاریخ دوم دی ماه ۱۴۰۲ توسط بازجویان وزارت اطلاعات بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

اتهامات تفهیم شده به ایشان “اقدام علیه امنیت ملی”، “عضویت و فعالیت موثر در گروه‌های معاند نظام به قصد برهم زدن امنیت کشور” و “فعالیت تبلیغی علیه نظام” عنوان شده است.

با وجود اتمام مراحل بازجویی و بازپرسی، هنوز جلسه دادرسی برای رسیدگی به اتهامات خانم سعیدی در دادگاه انقلاب تهران تشکیل نشده است.

#زن_زندگی_آزادی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«آرمیتا» 🥀

« تولدت مبارک آرمیتای عزیز » 🖤🎂

کار منتشر شده توسط وفادار
@vafadar_official

#آرمیتا_گراوند
#هنر_اعتراض

#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_پوشش_اجباری
@partoclub
🔴‌توماج صالحی، با ارسالی پیامی از حمایت‌های امیرنصر آزادانی، فوتبالیست بازداشتی  در زندان نوشت

یادداشت زیبای او :

«میتونم ساعت‌ها دربارش حرف بزنم، از معصومیت و متانتش گرفته تا روحیه قویش، از خاطره برگزار کردن میتینگ رپ من داخل ورزشگاه زندان که اون هم فقط به خاطر حضورش توی باشگاه و ورزش کردن، همراه با من از رفتن به باشگاه محروم شد تا خاطره روز انتخابات که بارها از بند خارجش کردن بلکه بتونن با وعده‌های مختلف فریبش بدن تا رای بده و ازش استفاده تبلیغاتی بکنن‌.
۱۴۰۲/۱۰/۱۲ وقتی بعد از سه روز انفرادی و یک ماه حبس توی بند قرنطینه به بند شاغلین که تحت بیشترین تسلط حفاظت اطلاعاته منتقل شدم، امیر دونه دونه رفت پیش قدیمی‌های بند و بهشون گفت: « کاری که با من کردید رو با توماج نکنید، نذارید زندانی بودنتون باعث بشه که فراموش کنید شما هم انسانید». کاری که سال گذشته با امیر کرده بودن، منزوی کردنش بود، به دستور حفاظت اطلاعات زندان.
امروز دومین روز اعتصاب غذا و انتقال امیرنصر به انفرادیه، ما با هر درود و بدرودمون یادش می‌کنیم و نمی‌ذاریم بیش از این صدای اون رو خفه کنن.
۱۴۰۳/۰۱/۱۷
کبوترهای زندان دستگرد»
@partoclubb
زندانی سیاسی سابق پویا قبادی بلاتکلیفی پس از ۱.۵ ماه بازداشت

به
گزارش کانون حقوق بشر ایران، جمعه ۱۷فروردین ۱۴۰۳، زندانی سیاسی سابق، پویا قبادی با گذشت بیش از ۱.۵ ماه بازداشت همچنان در بلاتکلیفی بسر می‌برد. وی هم‌ اکنون در بند ۲۰۹ زندان اوین و ملاقات ممنوع است.

پویا قبادی زندانی سیاسی سابق روز ۴ اسفند ماه ۱۴۰۲، در چالدران بازداشت و به زندان ماکو منتقل شد. وی از تاریخ ۱۱ اسفند ماه در بند ۲۰۹زندان اوین ملاقات ممنوع می‌باشد. از آن تاریخ تاکنون وی در وضعیت بازداشت موقت بوده و از آزادی او با وثیقه تا زمان تعیین تکلیف پرونده ممانعت بعمل آورده اند.
ادامه خبر
شکستن رکورد چاپ پول در دولت سیزدهم!

🔹آخرین آمارهای بانک مرکزی از جزئیات کل‌های پولی در فروردین ۱۴۰۲ نشان می‌دهد که رشد نقطه به نقطه پایه پولی در این ماه نسبت به سال گذشته به ۴۵ درصد رسیده که بیشترین میزان این متغیر در تمام ادوار است.

🔹این اتفاق در حالی رخ داده که در این ماه مانده بدهی دولت به بانک مرکزی ۶۵ هزار میلیارد تومان افزایش یافته و از عوامل اصلی رشد پایه پولی بوده است.

🔹در کنار این موارد، نسبت پول به نقدینگی که نشان دهنده میزان سیالیت نقدینگی است نیز به ۲۶ درصد رسیده که بیشترین میزان تاریخی خود را نشان می‌دهد./ فردای اقتصاد

#امتداد
@partoclubb
برگزاری جلسه رسیدگی به پرونده 1401 توماج صالحی در 30 فروردین


🔹وکیل توماج صالحی به «شبکه شرق» خبرداد؛
برگزاری جلسه رسیدگی به پرونده 1401 توماج صالحی در 30 فروردین

🔹جلسه رسیدگی به پرونده سال 1401 توماج صالحی روز 30 فروردین در شعبه اول دادگاه انقلاب اصفهان با حضور وکلای او برگزار خواهد شد.
برگزاری جلسه رسیدگی به پرونده 1401 توماج صالحی در 30 فروردین

🔹امیر رئیسیان، وکیل توماج صالحی، خواننده بازداشتی در ایران در گفت‌وگو با «شبکه شرق» با اشاره به آخرین وضعیت پرونده موکل خود اظهار کرد: «پرونده مربوط به سال 1401 توماج صالحی به دیوان عالی کشور رفته بود. این مرجع قضائی، حکم صادره در دادگاه انقلاب اصفهان را نقض و دیگر اتهامات آقای صالحی را مشمول عفو دانست و همچنین تاکید کرد که مجازات‌های در نظر گرفته شده برای آقای صالحی، بیش از مجازات‌های قانونی است. دیوان همچنین تاکید کرد که 2 فقره از اتهامات اقای صالحی باید حذف شود و پرونده را به دادگاه انقلاب ارجاع داد ولی این شعبه رسیدگی کننده، پرونده را به منظور افزایش اتهامات، به دادسرای اصفهان برگردانده بود. در نهایت، دادسرا هم علاوه بر تکرار تمام اتهامات پیشین علیه آقای صالحی در پرونده سال 1401، حتی اتهاماتی که برایش رای برائت صادر شده، 2 اتهام جدید شامل «معاونت در بغی» و «اجتماع و تبانی به قصد امنیت ملی» را به پرونده اضافه کرد. قرار است جلسه رسیدگی به این اتهامات روز 30 فروردین در شعبه اول دادگاه انقلاب اصفهان برگزار شود.»

🔹این وکیل دادگستری همچنین ابراز امیدواری کرد که توماج صالحی به صورت حضوری در جلسه رسیدگی به دادگاه حاضر شده و اجازه دفاع از اتهامات انتسابی را پیدا کند. در این جلسه رسیدگی، امیر رئیسیان و مصطفی نیلی از توماج صالحی دفاع خواهند کرد.


#امتداد
@partoclubb
وکیل: نگران وضعیت «سعید مدنی» در زندان دماوند هستیم

🗣محمود بهزادی‌راد، وکیل سعید مدنی درباره‌ی وضعیت نگهداری این پژوهشگر اجتماعی در زندان دماوند پس از انتقال می‌گوید: وضعیت در دماوند هم به گونه‌ای است که حتی خود مسئولان زندان به آقای سعید مدنی اعلام کردند که ما در اینجا زندانی سیاسی نداریم و حضور ایشان را در میان زندانی‌های عادی هم خطرناک می‌دانند و این مسئله موجب شده در یک اتاق بدون هیچ وسیله‌ای قرنطینه شده است.

🔹وضعیت امکانات اتاق به گونه‌ای است که امروز قرار است برای او یک تخت بیاورند و در حالتی شبیه به یک زندان انفرادی نگهداری می‌شود./ شرق
♦️ماجرای رسوایی صدیقی یک نشانه است

✍️مهدی نصیری

🔻وقتی اولین خبر را در مورد زمین خواری صدیقی امام جمعه تهران و رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر  در کانال روزنامه نگار شجاع و فساد ستیز یاشار سلطانی دیدم، خواستم مطلبی بنویسم اما آن قدر عصبانی بودم که احساس کردم نوشته ام به ناسزاگویی آلوده شود (و لذا ترجیح دادم، چیزی ننویسم.) چند سال پیش از یک فرد مطلع و موثق شنیده بودم در کمتر پرونده ای مربوط به فسادهای کلان مالی است که صدیقی اعمال نفوذ نکرده و حق الزحمه! خود را دریافت نکرده باشد.

🔻حدود چهار سال پیش از یکی از مقامات دادگاه انتظامی قضات در مورد وضعیت صدیقی و شنیده های پیرامونش  پرسیدم، او از فرط عصبانیت و نفرت از این آدم، به خود پیچید اما جز چند کلمه چیزی نگفت و من ترجیح دادم، اصرار به پاسخ نکنم زیرا با خود گفتم شاید محذوریتی در تشریح مساله داشته باشد.

🔻از دوران کیهان و صبح در مورد مفاسد مالی درون نظام، حساس و پی گیر بودم و وقتی بی تفاوتی نظام را در این مورد دیدم، اولین زاویه های ذهنی من با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه باز شد و امروز که حمایت تمام قد نظام را از مفسدان می بینم، جدایی ام از نظام و روشنگری در برابر آن  محقق شده است.

🔻الان نمی خواهم بیش از این از فساد نظام و برخی سوگلی های آن چون صدیقی بگویم، چرا که برای کسانی که اندک وجدان و آگاهی داشته باشند، مساله روشن شده است. اما مایلم همچنان در ساختار ذهنی ام بگویم صدیقی گیت یک نشانه خارق العاده از به پایان رسیدن جمهوری اسلامی است.

🔻اگر به این تحلیل آینده نگرانه باور داشته باشیم، آن گاه همه تلاش‌ها و نگاه‌ها را متوجه آینده و آن لحظه محتوم فروپاشی خواهیم کرد و هر ایران دوستی متناسب با جایگاه و توانایی خویش به آن لحظه و این که او چه می تواند انجام دهد، خواهد اندیشید.

🔻اگر خواسته باشم در کوتاه ترین بیان،  سخنم را بگویم این است که نجات ایران و عبور از ایام صعب و دشوار و هائل  عبور از یک نظام به نظام دیگر، منوط به همگرایی و اتحاد و همدلی همه جریانها و جناحهای داخل و خارج با رنگین کمانی از اختلاف نظر و سلیقه است که دوران گذار را تا روز بر پایی صندوقهای رأی مدیریت خواهند کرد و بنیاد ایران آزاد و آباد را خواهند گذاشت.

🔻در این منظومه اتحاد و همدلی، نه تنها از تاجزاده تا شاهزاده حضور دارند بلکه حتی اصولگرایانی که تاکنون منفعتی مدافع نظام نبوده اند بلکه تعلقی معرفتی داشته و اکنون حجاب واقعیت و حقیقت از چشمانشان به کناری رفته و به اکثریت مطلق مردم پیوسته اند، جا دارند و تنها جانیان و چپاولگران بیت المال و سرکوبگران مردم از این دایره مستثنی هستند و باید در برابر دادگاههای عدالت پاسخگو باشند.

🔻ما همگی بر میزان و فصل الخطابی به نام انتخابات و رای اکثریت توافق داریم که بدون نیاز به هر گونه ستیزه جویی ای آینده نظام سیاسی و حکمرانی ایران را رقم خواهد زد.

🔻به نظرم هر فرد و جریانی از اپوزیسیون  که با دیگران ستیزه می کند و به شکافها دامن می زند و از انتقام گیری سخن می گوید و در حذف و طرد افراد و جریان‌ها می کوشد و سرمایه های ملی واجتماعی را به هر میزانی که باشد، تخریب می کند و یا حتی نادیده می گیرد، یا به شدت پرت و ناآگاه است و یا پروژه بگیر نظام است که تداوم خود را در پراکندگی و ستیزه گری اپوزیسیون با هم می بیند.

🔻ما فرصت زیادی نداربم. همچنان نشانه هایی دیگر از فروپاشی در راه است. باید برای آن لحظه حتمی الوقوع عبور آماده باشیم. همگرایی و همدلی و رقابت همراه با رفاقت و تلاش برای شکل گیری یک مرکزیت منسجم و قابل ارائه به مردمِ به جان آمده از نظام موجود تنها راه آن است.....


@partoclubb