پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
Audio
✍️🌺درود صبحتان پرنیانی و بخیر باد
روزتان سرشار از توانایی وخرد بهروز باشید.به امید روزهای بهتر وآینده ای درخشان برای سرزمینم ایران ومردم خردمند وتوانمندش که لایق بهترینها هستند
🖊️🌿روزی است قشنگ و ساغرم پر امید
سر می زند از خیال ودارد  خورشید
بر دستی و ماه را نهد دست دگر
تاریکی شب برفت وشد صبح سپید

🖋️🌿جفت شدند چشم تو با افتاب
رنگ قشنگی بزدند بعد خواب
گوشه ی تاریک جهان شد سپید
عشق در آمد به نگه داده تاب

🖋️🌿صدای تو می پیچد
دلنوازتر از آواز قمری عاشق
در گوش شهر
وقتی مرا خوانی
وکلید واژه تغییر می شود
بهاری که خواب دیده ایی
نزدیک است

🖋️🌿چشمان صبح غمبارش را
برق امید جلا داده است
ما از میان خونابه وچرک
برخواهیم خاست
وآن روز دوباره به میهن
درودی از سر عشق
خواهیم فرستاد
وکبوترهای پای در بند
رهایی را آواز خواهند کرد
    
#ایرج_جمشیدی_بینا
خوانش:
#ن_نصرالله زاده
✍️📒یک دانه بدون هیچ سر و صدایی رشد می کند. ولی یک درخت با صدای مهیبی زمین می خورد تخریب پر سر و صداست و خلقت آرام و بی صداست این قدرت سکوت را نشان میدهد ،
در سکوت رشد کن ...📚
Audio
✍️🌺درود صبحتان روشن ودل انگیز روزتان کامیاب.برای تغییر جهان و دنیایی بهتر قبل از هر چیز خود را تغییر دهید.پایداری در مقابل تغییرات ضروری جز چالش ، حماقت و بن بست در دهکده جهانی ندارد.
🖋️🌿صبح است بیا سرزده کو خورشیدی
کی عاشق روشنی تو غمگین دیدی
بر جام لبت هزار ها بوسه بریز
حالا که تو سر بدار عشق، امیدی
  
🖋️🌿صبح است و میان چشم مستش کوکو
سر داده سوال و تازه می خواند او
کو عمر به تاراج شده و ین غم دل
دیدیم کسی اشاره می کردش هو
   

🖋️🌿برگرد ای خیال کولی صبح
بر چشمهای خسته من هنوز
پروانه های بوسه ای که رها کرده ای
نیش می زنند در جستجوی راهی
که رها شوند و بسوزند
برگرد شمع لب 
وقتی که  سر می زند آفتاب
از چشم خواب تو
 
شاعر:#ایرج_جمشیدی_بینا
اجرا:#ن_نصرالله_زاده
✍️📒فرانسويها ضرب المثلى دارند كه مى‌گويد :
تنها احمق ها هستند كه عوض نمي‌شوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشه‌اى فرهنگى مى‌يابد
مى‌توان به فردايى بهتر خوشبين بود؟

📕 امثال و حکم
👤
#علی_اکبر_دهخدا 📚
Audio
✍️🌹درود صبحتان روشن ودل انگیز روزتان برمدار شادے وبهروزی.ڪامگارے در سلوڪ وخرد جمعے است وانسانهاے خردمند بہ افق تاریڪ بشر رنگ عشق وشادے مے زنند و در انسانے ترڪردن جهان سهیم اند.ساختن جهان را از جهان درون خود آغاز ڪنیم
🖋️🌿صبح شد روشن بلند است آفتاب زندگانی
اے خوشا با عشق بودن در ڪنار نڪتہ دانی
شاهد دلتنگے این روزهاے پر ملال مام میهن
خوش اگر بارے توان برداشت از آزردہ جانی
   🖋️🌿شاید این درخت
ڪولے اے باشد
ڪہ پاے رفتنش جاماندہ است
واین پرندہ عاشقے
ڪہ روزے سنگ شدہ است
هنوز هم مے توان عشق را
در اشڪال گوناگون  تصور ڪرد
تنها مرگ بے قوارگے مے آفریند
🖋️🌿پنجرہ بر نگاهت
نماز مے خواند
وعطر تنت
رازقے ها را آب مے داد
تو با ادو پرفیوم
انقلاب مے ڪردی
و پیراهن درختان
بوے تو را مے گرفتند
بہ گلدانهاے در مسیر گفتم
او را بہ یاد دارید
خندیدند،
مگر دستے ڪہ نوازش مے ڪند
فراموش مے شود
وباد گفت:
خاطرہ ها را
در گیسوان پریشانش
پیچاندہ ام
ڪمے صبر ڪنید
ونمے دانستند
رهاشدہ در باد را
باد مے برد
وفراموشے تمام دارایے انسان است
بر بالش نرم خواب
 
#ایرج_جمشیدی_بینا
اجرا:#ن_نصرالله_زاده
✍️📒رسالت انسان انسانے تر ڪردن جهان براے همزیستے است.
✍️🌺درود پگاهتان به رنگ عشق وشادی روزتان سرشار شادمانی وکامیابی
اگر انسانها بجای رفتگان درخت می کاشتند زمین وچرخه طبیعت از شادی می شکفت و زمین به معنی حقیقی سبز بود.با کاشتن درخت عزیزانتان را جاودانه کنید
🖋️🌿گفتم بیا که حال مرا خوب می کنی
در پیک ما چو باده ی مطلوب می کنی
با چشم پر غزل چه بگیری سراغ من
صد واژه بوسه ی محبوب می کنی
🖋️🌿هزاران مرحبا  که آمد مرا فال
به شوق همراه تا پرسیدم احوال
در گنج غزل بگشود و پاشید
درون جام  زر از نقش آن خال
🖋️🌿از حجم شعر من
تا واژه ی سکوت
اخمی نشسته بود
و به ابرو اشاره داشت
اما هنوز هم  آن ماه
از پشت ابر سر می کشید
و می خندید
گویی کسی به  عمد
خنجر کشیده بود
و او دستان قاتل شب را می دید
که بی هیچ حساب
یک یک ازدفتر خط می زد
چشمان روشن صبح را
🖋️🌿در من تو بیشتر از حرفی
چیزی برای گفتن
چیزی برای نوشتن
درمن تو بیداری
مانند خون در رگ زمین
درمن تو زنده ای جریان داری
اه ای سکوت بگو
روشن تر ازاین
حرفی برای گفتن
حرفی برای نوشتن هست
پس هیچ نگو !
که دوست دارمت
   
🖋️🌿شبم زخمی تراز همیشه
حرفی برای گفتن نیست
واین خون
که چکه چکه می ریزد
از زخم کهنه ام
برهنه براین چاقو
تا نبض می برد
اینک صدای کدام تاریخ
درمن است
که هنوز بر سرخی گونه های شفق
می چکد  در چکاچک شمشیر
.و هنوز نمرده است
بر دستان این قلندر لرزان
واین لیقه در دوات می خشکد
و این خط سرخ نستعلیق
برهنه نوشته است
نمی پاید را
وشب داستانش تکرار می شود
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒 اینجا سرزمینی است که
برای آزادی جنگیدیم
ولی حالا برای نان می‌جنگیم ...

📕 بینوایان
✍🏻
#ویکتور_هوگو

✍️📒ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم؛ وقتی اعتراف می‌کنیم کتابی را دوست داریم، انگار اعتراف می‌کنیم آن کتاب جنبه‌هایی از وجودمان را به خوبی نشان میدهد!

📕 تولستوی و مبل بنفش
✍🏻
#نینا_سنکویچ📚
اجرا:
#ن_نصرالله زاده
✍️🌺درود صبحتان بر پرنیانی از عشق واحساس روزتان عبیر آمیز از خرد وراستی
در جامعه ی بحران زده همه منتظرند تا با پاگذاشتن بردوش دیگری بالا بروند واین راحق خود می دانند که حق خود را از جیب دیگران بگیرند.جایی که فساد سیستماتیک تئوریزه می شود و به خورد همگانی داده می شود باورها رنگ می بازند و فرصت طلبی تجاهل وریاکاری جای آن رامی گیرد و این نامیمون ترین فصل در تحول اخلاقی یک ملت است
🖋️🌿به فصل تازه تا انگور جوشید
هزارش آفرین گفت و خروشید
عقیق جام از آن  برلب چه بنهاد
به نقد جان از ان سودا بنوشید
🖋️🌿زبان مشترکی است
سکوت جهانگیر
وشعر های مانده در گلو
چون بغضی
صدای عشقی است
بی زبان مانده
🖋️🌿به باد گفته ام
بیا تا سنگها را وابکنیم
اینگونه که می رود
به مبادا
این پاییز
شگفتانه ای در راه است
از شاهکار تو
بر بوته های گل
واین کلاغها
که از هم اکنون
صف بسته اند
بر سر دیوار باغ
قمریهایی که کوچیده اند
و هزارهایی
که انتخابشان قفس است
نارون پیر شنید
وبرگها را تکاند
وجوی خیابان خیالش را
به برگهای زرینی داده بود
که تشییع می کرد
گربه پیر انگشتانش را
لیس می زد
که یک هوا رنگ گرفته بودند
چه تابلویی می شد
که دل از فرشچیان ربوده بود
وقتی موسیقی واگنر فضا را
پر کرده بود
در مسیر تکیده هایی
که از بوی کباب مست بودند
تا کجا داغ می کردند...
   
#ایرج_جمشیدی_بینا
صدا:#ن_نصرالله_زاده
✍️📒هنگامی که مدام به شما دروغ می‌گویند، نتیجه این نیست که شما این دروغ‌ها را باور می‌کنید؛ بلکه این است که دیگر هیچ‌کس به هیچ‌چیز باور ندارد.

مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمی‌توانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم می‌شوند و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید می‌توانید بکنید.

📕
#توتالیتاریسم
     #هانا_آرنت
✍️🌺درود پگاهتان به رنگ عشق وشادی روزتان سرشار شادمانی وکامیابی
اگر انسانها بجای رفتگان درخت می کاشتند زمین وچرخه طبیعت از شادی می شکفت و زمین به معنی حقیقی سبز بود.با کاشتن درخت عزیزانتان را جاودانه کنید
🖋️🌿گفتم بیا که حال مرا خوب می کنی
در پیک ما چو باده ی مطلوب می کنی
با چشمی از غزل چه بگیری سراغ من
هر واژه بوسه از لب محبوب می کنی
🖋️🌿هزاران مرحبا  که آمد مرا فال
بر آمد شوق تا پرسیدم احوال
در گنج غزل بگشود و پاشید
درون جام  زر از نقش آن خال
🖋️🌿از حجم شعر من
تا واژه ی سکوت
اخمی نشسته بود
و به ابرو اشاره داشت
اما هنوز هم  آن ماه
از پشت ابر سر می کشید
و می خندید
گویی کسی به  عمد
خنجر کشیده بود
و او دستان قاتل شب را می دید
که بی هیچ حساب
یک یک ازدفتر خط می زد
چشمان روشن صبح را
🖋️🌿در من تو بیشتر از حرفی
چیزی برای گفتن
چیزی برای نوشتن
درمن تو بیداری
مانند خون در رگ زمین
درمن تو زنده ای جریان داری
اه ای سکوت بگو
روشن تر ازاین
حرفی برای گفتن
حرفی برای نوشتن هست
پس هیچ نگو !
که دوست دارمت
   
🖋️🌿شبم زخمی تراز همیشه
حرفی برای گفتن نیست
واین خون
که چکه چکه می ریزد
از زخم کهنه ام
برهنه براین چاقو
تا نبض می برد
اینک صدای کدام تاریخ
درمن است
که هنوز بر سرخی گونه های شفق
می چکد  در چکاچک شمشیر
.و هنوز نمرده است
بر دستان این قلندر لرزان
واین لیقه در دوات می خشکد
و این خط سرخ نستعلیق
برهنه نوشته است
نمی پاید را
وشب داستانش تکرار می شود
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒 اینجا سرزمینی است که
برای آزادی جنگیدیم
ولی حالا برای نان می‌جنگیم ...

📕 بینوایان
✍🏻
#ویکتور_هوگو

✍️📒ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم؛ وقتی اعتراف می‌کنیم کتابی را دوست داریم، انگار اعتراف می‌کنیم آن کتاب جنبه‌هایی از وجودمان را به خوبی نشان میدهد!

📕 تولستوی و مبل بنفش
✍🏻
#نینا_سنکویچ📚
اجرا:
#ن_نصرالله زاده
✍️🌺درود پگاهتان به رنگ عشق وشادی روزتان سرشار شادمانی وکامیابی
اگر انسانها بجای رفتگان درخت می کاشتند زمین وچرخه طبیعت از شادی می شکفت و زمین به معنی حقیقی سبز بود.با کاشتن درخت عزیزانتان را جاودانه کنید
🖋️🌿گفتم بیا که حال مرا خوب می کنی
در پیک ما چو باده ی مطلوب می کنی
با چشم پر غزل چه بگیری سراغ من
صد واژه بوسه ی محبوب می کنی
🖋️🌿هزاران مرحبا  که آمد مرا فال
به شوق همراه تا پرسیدم احوال
در گنج غزل بگشود و پاشید
درون جام  زر از نقش آن خال
🖋️🌿از حجم شعر من
تا واژه ی سکوت
اخمی نشسته بود
و به ابرو اشاره داشت
اما هنوز هم  آن ماه
از پشت ابر سر می کشید
و می خندید
گویی کسی به  عمد
خنجر کشیده بود
و او دستان قاتل شب را می دید
که بی هیچ حساب
یک یک ازدفتر خط می زد
چشمان روشن صبح را
🖋️🌿در من تو بیشتر از حرفی
چیزی برای گفتن
چیزی برای نوشتن
درمن تو بیداری
مانند خون در رگ زمین
درمن تو زنده ای جریان داری
اه ای سکوت بگو
روشن تر ازاین
حرفی برای گفتن
حرفی برای نوشتن هست
پس هیچ نگو !
که دوست دارمت
   
🖋️🌿شبم زخمی تراز همیشه
حرفی برای گفتن نیست
واین خون
که چکه چکه می ریزد
از زخم کهنه ام
برهنه براین چاقو
تا نبض می برد
اینک صدای کدام تاریخ
درمن است
که هنوز بر سرخی گونه های شفق
می چکد  در چکاچک شمشیر
.و هنوز نمرده است
بر دستان این قلندر لرزان
واین لیقه در دوات می خشکد
و این خط سرخ نستعلیق
برهنه نوشته است
نمی پاید را
وشب داستانش تکرار می شود
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒 اینجا سرزمینی است که
برای آزادی جنگیدیم
ولی حالا برای نان می‌جنگیم ...

📕 بینوایان
✍🏻
#ویکتور_هوگو

✍️📒ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم؛ وقتی اعتراف می‌کنیم کتابی را دوست داریم، انگار اعتراف می‌کنیم آن کتاب جنبه‌هایی از وجودمان را به خوبی نشان میدهد!

📕 تولستوی و مبل بنفش
✍🏻
#نینا_سنکویچ📚
اجرا:
#ن_نصرالله زاده
Audio
✍️🌹درود صبحتان روشن ودل انگیز روزتان برمدار شادے وبهروزی.ڪامگارے در سلوڪ وخرد جمعے است وانسانهاے خردمند بہ افق تاریڪ بشر رنگ عشق وشادے مے زنند و در انسانے ترڪردن جهان سهیم اند.ساختن جهان را از جهان درون خود آغاز ڪنیم
🖋️🌿صبح شد روشن بلند است آفتاب زندگانی
اے خوشا با عشق بودن در ڪنار نڪتہ دانی
شاهد دلتنگے این روزهاے پر ملال مام میهن
خوش اگر بارے توان برداشت از آزردہ جانی
   🖋️🌿شاید این درخت
ڪولے اے باشد
ڪہ پاے رفتنش جاماندہ است
واین پرندہ عاشقے
ڪہ روزے سنگ شدہ است
هنوز هم مے توان عشق را
در اشڪال گوناگون  تصور ڪرد
تنها مرگ بے قوارگے مے آفریند
🖋️🌿پنجرہ بر نگاهت
نماز مے خواند
وعطر تنت
رازقے ها را آب مے داد
تو با ادو پرفیوم
انقلاب مے ڪردی
و پیراهن درختان
بوے تو را مے گرفتند
بہ گلدانهاے در مسیر گفتم
او را بہ یاد دارید
خندیدند،
مگر دستے ڪہ نوازش مے ڪند
فراموش مے شود
وباد گفت:
خاطرہ ها را
در گیسوان پریشانش
پیچاندہ ام
ڪمے صبر ڪنید
ونمے دانستند
رهاشدہ در باد را
باد مے برد
وفراموشے تمام دارایے انسان است
بر بالش نرم خواب
 
#ایرج_جمشیدی_بینا
اجرا:#ن_نصرالله_زاده
✍️📒رسالت انسان انسانے تر ڪردن جهان براے همزیستے است.
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین بر حریری از شادمانی وعشق صبح تان طلوع نیکی و کامیابی هرروزتان سرشار از شادی های بی پایان.حضور ما در این جهان شاید تصادفی باشد اما این ما هستیم که به ان معنا می بخشیم.انسان تنها موجودی است که می تواند علیرغم تمام ضعفها و ناتوانی هایش بر هستی اثر بگذارد وسرنوشت را تغییر دهد.پس تفاله ی هستی نباشیم و نقش خود را بر این پرده تا انجا که می توانیم معقول ومقبول حک کنیم و با درایت ودانش و مهربانی وعشق به انسان وهستی خاطره ای زیبا از خود بجا بگذاریم.بی رحمی وشقاوتی که امروز در جای جای زمین برانسان ها می رود،نسل کشی ها وجنگ ها ناشی از بازمانده ی خوی حیوانی انسانی است که علیرغم همه ی ادعا ها به بلوغ نرسیده ودر ارتجاع فکری وجعل خویش توهمات انسانی تاریخ گذشته را به اجرا می گذارند.ترس از پذیرش تغییرات جهانی و ناتوانی در مقابل درک عظمت پیشرفت های شگفت انسانی و بازماندن در تفکرات ماقبل تمدن انسانی جهنمی از اکراین تا غزه وخاومیانه و سایر نقاط جهان برمحور شرارت وتروریسم ساخته است که شاید ده ها برای برون رفت از آن وتبعاتش طول بکشد. پاسداری  ازصلح وحقوق بشر و پایان دادن به جنگ ها وخصومت ها تنها راه نجات بشر از این گرداب هولناک است

   🖋️🌿صبح است وخروس عشق در آواز است
از نغمه ی شوق روح در پرواز است
لبخند قشنگ تا به لب ها داری
از دیدنت ای عزیز دل هم ساز است


🖋️🌿صبح دم وقت همان است که با بوسه ی ناز
خواب شیرین سحر را بسپاری به خیال


🖋️🌿باد بهاری بیقرار چشمهایت
با شاخه های بید در رقص است
گلهای باغ از دامن مهتاب می ریزد
کوکو سر هرشاخه در بزم است
ابر پریشان در هواخواهی
با ماه در بازی
با نم نم باران
افشا کند رازی
اینجا کسی را خواب با خود برد
وآنجا کسی در فکر همبازی
شطرنج قلبم اسب می راند
تا قلعه های حاکم بازی
سیب نگاهت می شود عریان
از پشت ابر و فکر جمازی
لیلا کجاها خواب می رانی
بر محمل بی پیکر این عشق وطنازی
حالا بهار وصبح در راه است
تا موکبت را از چه می سازی
وقتی غزل خود چشمهایت شد
شاعر شدی
در نغز پردازی
سودا تو را پر می دهد گاهی
تا دور دست و قصه پردازی
حالا بیا خوابم بکن تعبیر
از گوشه ی لب در همان بازی
بر گونه هایت می دود گرما
از حس شوق و فکر طنازی
دست بلند ودامن خرما
افشا کند این چشم هر رازی

  شاعر:
#ایرج_جمشیدی_بینا
اجر:
_نصرالله_زاده
✍️📔اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی و با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقده‌ها و کینه‌ها تبدیل می‌شود.
کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است، اما تفاوت در حکمتی است که می‌تواند به رنج کشیدن‌ «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می‌کشد و دیگری با هر ضربه خرُدتر و حقیرتر می‌شود.
اینکه چگونه با سختی‌ها و مشقت‌های زندگی کنار بیاییم و به آن‌ها واکنش نشان دهیم، نهایتا محصول یک «تصمیم شخصی» است.
می‌توانیم تصمیم بگیریم به سختی‌ها و مصائب اجتناب‌ناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربه روحی و هر لطمه جسمی تنومندتر، مقاوم‌تر و آگاه‌تر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.


📗: انسان در جستجوی معنا
👤: ویکتور فرانکل
✍️🌺درود صبحتان بخیر وشادی روزتان کامیاب ودلنشین.عشق به میهن عشقی یگانه است وقتی همراه با خرد وآگاهی باشد این عشق همسنگ عشق به مادر است خالص و پاک.درست است که مادر در دیدگاه فرزند سمبل همه ی داشته هاست اما این به معنی کبر وغرور وناسیونالیسم کور خود برتر بینانه نیست تاریخ ما سرشار از حماسه ها و عاشقانه های میهنی است اما از فراز تاریخ وقتی نگاه می کنیم به تحقیر هیچ ملتی برنخاسته وحتی در جنگ ها ونبردهای تحمیل شده هر جا توفیقی داشته است حقوق ملل دیگر را محترم داشته است و این ریشه در فرهنگ وآبین ایرانیان دارد  و همه ی اقوام ایرانی دولت ملت ایران را ارج نهاده و با خضوع در کنار همدیگر ایرانی ساخته اند که ازان همه ی ایرانیان صرفنظر از نژاد ،ابین و رنگ است وطن دوستی و روا داری را به کودکان خود بیاموزیم وجنگ طلب نباشیم
🖋️🌿بسان گربه ی ایران تو رنگین و خوش اهنگی
دلیر وجنگی  و گردآفرید روز دلتنگی
تو را من دوست می دارم بسان کودک ومادر
هزاران بار، شاید بیشتر با عشق ویک رنگی

🖋️🌿سیه مژگان کمانداران هماهنگ
سپاه زبده ای آماده بر جنگ
دلم چون سیر وسرکه جوش می زد
که غارتگر کجا پنهان پس سنگ

🖋️🌿روییده بر تن باد
تا طناب دلتنگی
هزار دار
به نیرنگ می شود برپا
  
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖋️🌿ومن
حجم خط خطی کتاب ها را
به وعده هوش مصنوعی
سپرده ام که میرود
تا خط بزند انسان را
وبر ریل قطار تاریخ
در زایشی دوباره ‌
از اختراع خود بنویسد
  
🖋️🌿بر جولان سینه ات
دستم اشغالگری است
که شلیک بوسه ها
بی تابش  کرده‌ است
ودر پیش لبانت سپر انداخته
به خاک می افتد
وهیچ گنبد آهنینی
نجاتش نخواهد داد
جنگ های فراوانی را
به چشمانت باخته ام
واین تبه کاری های عاشقانه
تنها آندروفین بیشتری
به قلبم می ریزد
وعشق در هر گوشه ای
میخش را چنان کوفته
که بیرون رفتنی نیست

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒:
#آدام_گرانت در کتاب #دوباره_فکر_کن یک سوال خیلی اساسی و مهم می‌پرسه: «چطور میشه توی دنیای دائم‌التغییر، ما همچنان به باورهایی چنگ بزنیم که مربوط به سال‌ها پیش هستن و لحظه‌ای به فکر نوسازی ان‌ها نیوفتیم؟»
نویسنده‌ی کتاب دوباره فکر کن میگه همون‌طور که الان استفاده از ویندوز ۹۸ هیچ توجیهی نداره، پایبندی به باورهای سال ۱۹۹۸ هم هیچ توجیهی نداره؛ بنابراین باید یاد بگیریم که چطور باورهامون رو از هویتمون جدا کنیم و راه رو برای نوسازی اون‌ها باز بذاریم.
این کتاب سعی داره تا به شناخت تعصبات کمک کنه و ما رو در مسیری قرار بده که این تعصبات و افکار کهنه رو کنار بذاریم و درعوض به‌سمت اندیشه‌های نو حرکت کنیم.

#سال_نو
#ایده_نو
شعر:
#ایرج_جمشیدی(بینا)
اجرای متن ها
وشعر:
#ن_نصرالله_زاده
‍ ‍ ‍ ✍️🌺درود صبحتان دلنشین روزتان بخیر و ایامتان به کام.در هر جا منافع ملی مقدم بر منافع اشخاص نباشد و قوانینی دقیق این مرز را تعیین نکرده باشد سرمایه های ملی شخصی پنداشته می شوند و اندیشمندان و مبتکرین به حاشیه رانده می شوندو با تولید حماسه ها وتفکرات جهانشمول قدرت از مردم گرفته می شود و فاجعه ملی رخ می دهد.اما اگر اشخاصی فرهیخته که منافع ملی رامقدم می دارند در همین کشورها به قدرت برسند کشور به ریل توسعه بازمی گردد و ملتی خوشبخت وسعادتمند می شود یوان لی در سنگاپور یک نمونه است تا تفاوتهای تاریخی را درک کنیم قهرمانان ملی وعقیدتی سوار برقدرت که خواسته اند با احساسات بشریت رانجات دهند فاجعه فقر را آفریده اند رومانی چائو شسکو  تجسمی مجسم از ان است
🖊️🌿صبح مرداد صبح عالی بود
دولت عشق این حوالی بود
در نگاه تو عشق می بارید
نقش لبخند وه چه فالی بود
🖊️🌿تا آنکه سپیده می نویسد شادی
هنگام طلوع و نقش دلکش یادی
در کوچه شهر می زند جار به عشق
بر اسب  سپید  می رسد آزادی
      
🖊️🌿صبح است بیا انار لب را بشکن
وآهسته  بنه لبت به روی لب من
بگذار که قرمز بشود دست خیال
وانگاه علاج کن تو با آن تب من

🖊️🌿آه ای پرستوها !
باخنجر خونریز ابروان
آهسته تر
تاریخ رابنویسید
اینجا فرمان مرگ مردهای پشیمان را
هرکس خودش نمی نویسد
ان پشت
مرگ است تزریق می شود
آرام آرام  بر گذرگاه ها ی بن بست
هرگز کس نشنیده است
این گونه انتحار را!
🖊️🌿زنی نوشت گم شده ام
مردی کبوتر شده پریده بود
وجای خالی اش آنسوی بام
دوگربه به هم پریده بودند
کلاغ خبرچینی میان ساعت صفر
به قار قار رسیده بود
و کودکی عروسک زیبایش را
مثله می کرد
هنوز هم میان باغچه کوچک خانه
دعوای گنجشکان برسر هیچ بود
وسگی از لُرگ اب می خورد
وماه منشوری بود میان درختان
که مهتابش رابر سرشانه می ریخت
زن کنار پنجره اشکهایش را
پاک می کرد
وکودک عروسکش را
خاک می کرد
چه‌قصه ی درازی داشت زندگی
و چه کوتاه بود پیراهن عمری
که از تن می کند
    
#ایرج_جمشیدی_بینا
برای خوابی که از پنجره پریده بود
✍️📔 داستان، چیزی‌ست بیش از سرگرمی، چیزی بیش از ورزش فکری برای تیز کردن اندیشه و بیدار کردن روحیۀ نقادانه. ضرورت است، ضرورت مطلق است، برای آنکه تمدن ادامه باید و بهترین جنبه‌های انسانی را در ما بیافریند و ماندگار کند.
#ماریو_بارگاس
✍️مرداد آمده ام تا نقش خیال را بر دفتر عشق ماندگار کنم

شعروانتخاب متن:
#ایرج_جمشیدی
اجرا:
#ن_نصرالله_زاده
Audio
شعر وانتخاب متن:#ایرج ـ جمشیدی
اجرا:.نصرالله زاده
Audio
شعر ومتن:#ایرج ـ جمشیدی(بینا)
اجرا:.نصرالله زاده
Audio
شعر ومتن:#ایرج ـ جمشیدی(بینا)
اجرا:.نصرالله زاده