پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
✍️🌺درود صبح پاییزی تان به رنگ عشق وشادی روزتان بر پرنیانی از شادمانی های بی نظیر ،کامیاب وموفق بمانید دوستان جان تفکر امری والا وانسانی است که انسان را از همه ی موجودات متمایز می کند واین صفت ممیزه اجازه می دهد تا طالب وحاکم سرنوشت خویش باشد اگر بخواهد وشرایط اجازه دهد درست است که ما محصور در جبرهای گوناگون جغرافیایی،تاریخی و اجتماعی هستیم و محدودیت بیولوژیک ما گاهی بال پرواز را می بندد اما به یمن تفکر وخرد جمعی و اشنایی با ره اورد ان می توانیم از بسیاری بحران ها اجتناب کنیم و جهان بهتری بکمک خود واطرافیان بسازیم اما حرص واز وافزون طلبی حاکم برسرنوشت بشر در کنار بلایای طبیعی مصیبت های بیشماری را برای نسل بشر رقم زده است با اگاهی از تاریخ مذون می دانیم که جهالت وافزون طلبی بشر گاه اقوام وملل مختلف را درتعارض قرار داده تا جایی که یکی بر نیستی دیگری پای فشرده است واین گونه بوده که نسل کشی در میان ملل به نقراض گروهی از انسان ها منجر شده است اما هرچه بشر به جلو می رود ناچار به اجتماعی شدن ،کم کردن شعله های ویرانگر جنگ ها و قبول همزیستی بر اساس اصل برابری همه ی انسان هاست که منشور سازمان ملل است.پایان هرجنگی ناچارا صلحی رادر پی دارد که اگر در زمان درست و سنجیده عمل نشود محصول ان تخریب بی اندازه و کشتار بی گناهانی است که در سیاست وجنگ دستی ندارند.جنگ از ترس ریشه می گیرد وجنگ طلبان در توهم توطئه برای نابودیشان جهان رابه اتش می کشند مشتی پارانوئید که همه را دشمن می بینند.اما صلح کار انسان های جسور وخردمندی است که در آرزوی جهان بهتری هستند.به امید روزی که بشر این جسارت را داشته باشد تااز جنگ ها عبور کند وسرمایه ودانش خود را برای ساختن جهانی بهتر بکار بگیرد
🖋️🌿زمستانم من و گفتی بهاری
اگر  من کوه‌یخ، در شوره زاری
زمستان بگذرد یخ می شود آب
تو هم آن شاخ گل در بین خاری

🖋️🌿مگس ها قند و شیرینی ومن هم قند لب را دوست می دارم
بیا صیاد من آهوی چشم غرق تب را دوست می دارم
میان پیرهن گهگاه و بیگاهی دوسیبت سرزده پیداست
منم آن سیب کال وخنده ی در زیر لب را دوست می دارم
🖋️🌿تا واژه های سرکش
خود را رها نموده
از عطش انتظار رقص
پیرهنی زشعر مرا
کرده اند به تن
در قالبی سپید
وشگفتا
ارایشی جدید گرفته
گویی تنیده هم از
پرنیان شوق
انگشت ها بهم
غوغای واژه هاست
🖋️🌿ما می نوشتیم
از سکوت خود
و چشم بیدار شب
میان تب وهذیان
اما امیدمان به رهایی بود
و عنکبوت های واژه ها
تنیده تار ونشسته به انتظار
تا مرگ رابنویسند
با این همه ما می نوشتیم
شاید که روزگاری
این بند را بگشاید امید

🖋️🌿از حافظه ی شعر پاک‌نمی شود
خاطرات بوسه ها یی
که در میان راه ماند
ودوستت دارم های نگفته
هنوز هم در شعرم قدکشیده
نشسته ای
وخبری از رفتن نیست
بیهوده تلاش نکن
  

🖋️🌿پاییز مهرش را گم کرده بود
و آبان
آب به آسیاب دشمن می ریخت
اگر آذر آتش افروزی کند
چه زمستانی خواهد شد

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📗«آرام زندگى كن!»
هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!

نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند!
انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود.

گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده؛ پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است.

آرام زندگى كن! هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن و گزند را با مهربانى تلافى كن.

📚لائوتسه
✍️🌺درود صبحتان دل انگیز وبخیر روزتان معراج راستی،تندرستی وکامیابی صبور باشید شما فاتح جهانید.
بشر به فصل جدیدی از تعامل با هستی نیاز دارد وعلیرغم سقوط در ورطه ی اندیویدیوالیسم  و وندالیسم  که محصول ان برامدن نوعی فاشیسم اجتماعی جدیداست که هر لحظه در رنگی رخ می نماید مجبور است برای بقای خود دوباره به خرد خویش باز گردد و در توسعه ی خرد جمعی برای حفظ محیط زیست تسلط بر بحران های طبیعی واجتماعی و پرهیز از جنگ های بی حاصلی که هستی بشر را در قمار می گذارد رو بیاورد.بازتولید تفکرات ارتجاعی بواسطه قدرت مافیای جهانی که بقای خود را در رشد ان می داند. کشورگشایی های جدید ورنگ ارمانی زدن به خوی تجاوزگری خود برای بشر جز تخریب مهارنشده وتوسعه بربریت حاصلی نخواهد داشت  وپایانی غم انگیز را برای قرن حاضر رقم خواهد زد اگر تدبیری اندیشیده نشود و بشر در بینش وجهان بینی خود تجدید نظر نکند.برامدن راست جهانی،صحنه دارشدن امثال ترامپ وناتانیاهو نشانه ی خوبی برای جهان نیست ومی تواند چرخه ی گردش بحران ها راگسترده تر کند. قرن بیست ویکم به صلح نیاز دارد.صلحی پایدار که بتواند تخریب محیط زیست، و ویرانه ی جنگ ها راترمیم کند واراده ای جهانی برای توسعه ی بنیادهای مدنی برای جلوگیری از گسترش شعله های جنگ یک ضروت است.

🖋️🌿مانند عکس در ته فنجان که مبهم است
چشمان قصه گوی تو تفسیر ممکن است
گاهی که خسته می شوم آغاز می کنم
فالی که از ظواهر امرش مسکن است

🖋️🌿من وپاییز وآبان، فصل جادو
تو ونقش غزل بر چشم وابرو
دوبیتی های لب را تازه تر کن
چو شانه می کشی اهسته بر مو

🖋️🌿شب وشعری سپیدی ماه ابان
پر از مهری امیدی ماه ابان
هنوزم عاشقانه پای کاری
تو که نقش کلیدی ماه ابان

🌿🖋️۱.الف
خلیده بر جان
در خلسه های بی وقتی ساعت امید
چو دوست دارم ها
که خار ره فراموشی اند
در پیراهن شعر
وعطش  بعد از ظهری گنگ
تا از استین کی فرو می ریزند
و بر یقه چه کسی ارکیده ای می شوند
هنوز هم دست دراز باد
پیام اور بیقراری هاست
وانبوه بوسه ها
در آغوش ساعت جیبی خاک می خورند
پیغام ها بر شاخه های درختان اویزانند
و بال زخمی کبوتران را
مرهمی نیست
۲.ب
به ابو علا فکر می کنم
و زمستانی که در پیش است
مرگ چند کودک را نوشته اند پدران
و سینه های پر شیر مادران را
اندوه کدام خاک جای خواهد داد
چه حماسه های خونینی
که جهل نمی نویسد
وقتی قطار های افتخار 
از توهم سر ریزند
وانتظار فتح جهان گورستانی است
که می بلعد ارمانهای بسیاری را
۳.ج
سرمست وگیج، جهانی
غبطه بودن را دارد
و مآل اندیشان زراندوز
در توهم داشتن
دیری است مرده اند
حالا نظم نوین را
تروریست ها می نویسند
ودیوارها شواهد روایت های بسیاری
جهان تا سقوط بند انگشتی فاصله دارد
وما در توهم گذشته ای بهتر
۴.د
کدام کبوتر
با بال چیده پرواز می کند؟
چه سقوطی
فصل کلاغ ها رسیده است
وهر روایت نقطه سر خط...

  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒
درباب‌حکمت‌زندگی
#آرتورـ شوپنهاور


فراغت؛ شکوفه، یا بهتر بگویم، ثمره زندگی هر انسان است؛ زیرا تنها فراغت، امکان تملک آدمی را بر نفس خویش به وجود می‌آورد و از این رو کسانی را باید خوشبخت دانست که مالک چیزی واقعی در درون خود هستند، در حالی که بیشتر انسان‌ها از فراغت حاصلی جز این ندارند که با خود به منزله شخصی بی‌فایده مواجه شوند که به شدت بی‌حوصله است و در نتیجه باری است بر دوش خود.

✍️‌اگر در سر یک ملت بذر دانش و اخلاق بکارید و آنها را آبیاری کنید
حاصلخیز کنید، روشن کنید و تربیت کنید
خواهید دید که دیگر نیاز به بریدن و به دار آویختن این سرهای نازنین نیست !
📚خاطرات یک محکوم:
ویکتور هوگو
✍️🌺درود صبحتان دل انگیز ،شادمانانه و پر از لبخند! روزتان بخیر خوش عافیت و پر از شادی های بی نظیر .به زندگی لبخند بزنید.قرار نیست همه چیز سهل و آسان در دسترس شما باشد وقرار نیست زندگی رنج وملال نداشته باشد هنر زندگی کردن در آن است که با تمام سختی ها به ان لبخند بزنید و علیرغم همه ی مصائب از زندگی لذت ببرید.یادبگیرید که باید زندگی کنید و زندگی کوتاهتر از ان است که از لحظه لحظه ی آن لذت نبرید. خود را به هیچ چیز وهیچ کس وابسته نکنید. همه ی داشته ها وهمه ی همراهان موقت اند. همانگونه که ما کوتاه زمانی فرصت زیستن براین کره ی خاکی را داریم.  همه انچه برما می گذرد سرشار از حکمتی است وهمینطور همه ی کسانی که کنار یا مقابل ما قرار می گیرند.باید از آنها بیاموزیم وکتاب زندگی را درست بخوانیم.بزرگترین داشته ی شما برای خود واطرافیان تان نه ثروت بلکه خرد شماست که شما را منحصر بفرد می کند.بیاموزید وبیاموزید وفرصت را از دست ندهید ما برای زندگی کردن آمده ایم و انچه زندگی را رنگ زیبا می زند درک همین نکته ی ظریف است.لذت بردن از بودن و هرچه که ان را زیبا می کند موفق باشید
🖋️🌿پاییز نقش زیبا با مرگ تا کشیده
این جلوه های تازه با مرگ ها تنیده
تانقش زد به دیوار آواز خواند بیدار
گفتا کسی پشیمان، پاییز را ندیده

🖋️🌿دلا دیدی که در قاب خیالت
چگونه می کشیدی نقش اورا
در این اندوه پاییزی خدا را
چرا بردی به دوشت نعش اورا

🖋️🌿در قاب دیوار
نعش هزار پروانه
وقتی که تاکسی درمی
اختراع بشر باشد
و جهان آشفته خواب
سوار بر یابوی مرگ
می نویسد
تغزل اندوه را
در فصل یاوه چینی

🖋️🌿بشر اخرین یافته ی زمین بود
در استعلام نیازمندیها
ونمی دانست
این حجم اثیری
چه نیروی مخربی دارد
که مرگش را می نویسد

🖋️🌿سقوط بشر
در کانون بحران ها،
خاورمیانه
رد تیشه ی اذر
ان بت تراش پیر
سفیران مرگ
وکبوتران خونین بال حرم
مگر دیوار ندبه نریخته بود؟

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📔شکست…
پیروزی…
این تعبیرات قالبی را نمیتوانم به کار برم. پیروزی‌هایی هست که انسان را به شور در می‌آورد، پیروزی‌های دیگری هم هست که انسان را به پستی می‌گرایاند.
شکست‌هایی هست که می‌کُشد و شکست‌های دیگری هم هست که بیدار می‌کند.
زندگی با اعمال بیان میشود نه با اوضاع.
تنها پیروزی که درباره‌ی آن نمیتوانم شک داشته باشم، قدرتی است که در دل دانه‌ها آشیان دارد.
همین که دانه‌ای در دل خاک تیره کاشته شد، پیروز است. اما گذشت زمان باید تا شاهد پیروزی وی، در وجود گندم، شویم.

📕
#خلبان_جنگ
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
✍️🌺درود بامدادتان دل انگیز وبخیر صبحتان بروشنی و شادی وروزتان غرق شعف وشادمانی  کامیاب باشید.صبح این شعر غسال کنفانی را مرور می کردم:
.
«کاش کودکان نمی‌مردند
ای کاش موقتاً به آسمان‌ها برده می‌شدند
تا جنگ تمام شود،

سپس با خیال راحت به خانه‌شان برمی‌گشتند،
و وقتی والدین با حیرت از آنها بپرسند
کجا بودید؟

با خوشحالی بگویند:
«داشتیم با ستاره‌ها بازی می‌کردیم!»

واز خودم می پرسم این بربریت بشر کی تمام می شود آیا راه دیگری وجود ندارد تا از جنگ ها اجتناب شود.آیا آنان که مراجع حقوقی بین المللی رابنیاد نهادند تا بعد از دوجنگ جهانی از جنگ این بلای خانمانسوز همه ی دوران ها اجتناب شود کمتر از تروریست ها ودیکتاتورها وجنگ طلبان می فهمیدند.خاورمیانه این سرزمین نفرین شده تا کی باید درگیر قتل عام وخون ریزی باشد وچرا سازمان ملل ناتوان از دهانه زدن بر افسار گسیختگانی است که به عواقب جنگ فکر نمی کنند وقصاب اورشلیم تا کی وکجا می خواهد به جنگ ادامه دهد وانسوی قضیه ی با اینکه می داند توان جبران این خسارات راندارد و جنگ جز ویرانی ونابودی منطقه دستاوردی ندارد چرا در هیاهوی جنگ طلبان دست وپا گم کرده و تن به اضمهلال می دهد.راستی این جنگ در نهایت چه دستاوردی جز باز کردن جبهه دیگری به نفع روسیه وکم کردن فشار بر ان برای طرفین درگیر دارد.؟


🖋️🌿دهان تاک پر می گشت از می
شرابی دلکش و رویی پر از خی
گل سرخی که وی را بود عاشق
به وی می گفت اتش می زنی پی

🖋️🌿چه صبح دل نشینی شور با تو
صدای دلکش سنتور با تو
غزل پشت غزل سودات لبریز
هم آوا تا شده  تنبور با تو

🖋️🌿ما باد پاییزی
این کوچه باغ ها
و انبوه برگ ها
که بازیچه اند
در دست  گردباد
و نقش ها  همه در تکرر و تکوین
مفروش خاطر من
و رادیکالت را 
در هر عدد که ضرب می کنم
حاصل توان تو می شود
که به تکرار
در من دوباره بر می خیزی
ابان رفیق مصاحبتی گنگ است
و ما هر زرع نیزار خیالت را
پیموده
شاید ردی از گذشته ای باشد
که در من حلول می یابد
شمع ها و یادبودها
دیوار هایی بلند
که به نامت آذین بسته است
در کوچه های شعرم
به دنبالت می گردم
وسودای تازه ی غزل
دست از سرم بر نمی دارد
حالا شکوفه ها رفته اند
و پشت سرشان اب ریخته
تا یک بهار دیگر
اما تو فصل دیگری داری
با این قرمزی
که بر گونه ی درخت افتاده است
با این باد که شاخه ها را می تکاند
واین برگ ها ی خوش رنگ
که هم اهنگ
در دست باد می رقصند

ومن از الگاریتم شان مشعوف
انگار صبح سنتور برگرفته
کوک می شود با غزلت
شاید هم  با شعری  با مزه ی انگور
که مست پاییز
تکرار می کند نامت را

در حافظیه ی چشمت
با نقش ها ی تازه
زیر طاق بستان ابروها
شیرین می خندی
به این همه توهم ورویا

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒هیچ عامل یا عنصر یا نهادی نیست که به اندازه اعتقاد و باور ضدِ تفکر باشد.
اعتقاد به معنای گره بستن است.
وقتی گره، به اشتباه، و کور و محکم شد، گشودنش شاید فقط توسط مرگ امکان‌پذیر است و بس...
اعتقاد و باور برای ماندن و راندن به تأیید و تشویق نیازمند است و بدا به حال ملتی که اعتقاد و توهمات یک گروه، توسط انبوهی از ریاکاران و چاپلوسان تایید و تشویق شود...
در همه جای دنیا افراد متوهم و متصلب وجود دارند.
*اما تفاوت میان مثلاً یک کشور اروپایی مانند اتریش با افغانستان در آن است که متوهمین در اتریش به مراکز روان درمانی می‌روند و ملت برای آنها دل می‌سوزانند و در افغانستان (و شبه افغانستان‌ها) ممکن است پیش‌نماز و مفتی و شیخ الاسلام شوند و یک ملت را با حکم و فتوایی از سر اعتقاد، صدها سال به عقب برگردانند.
و اینگونه است که خاورمیانه که منبع و مقدم باورها و تعصبات در همه اعصار بوده است بدلیل توهمات در جنگ و خونریزی دست و پا می زند.
🖋️🌿از حافظه ی شعر پاک‌نمی شود
خاطرات بوسه ها یی
که در میان راه ماند
ودوستت دارم های نگفته
تو هنوز هم در شعرم قدکشیده ای
وخبری از رفتن نیست
بیهوده تلاش نکن
  
🖋️🌿پاییز مهرش را گم کرده بود
و آبان
آب به آسیاب دشمن می ریخت
اگر آذر آتش افروزی کند
چه زمستانی خواهد شد
    🔺

🖋️🌿خواب های پریشان جهان
اخبار رسانه ها
رسالت گم شده
اجتماع شروران
و جنگلی انسانی
که همچنان می سوزد
آیا خورشید رسالتش را
از یاد برده است
که این شب و ویرانی را پایانی نیست
مگر قرار است
با اخم هر تروریست
چه اتفاقی بیفتد
وین مارها که زائیده اند
جهانی را ببلعند
چه زلزله ها که در راه است
با بانیان نظم جهانی
وآنچه ویران می شود
ارزوی کودکانی است
که روزی شادمانانه می رقصیدند
وجنگ خنجر کشیده ی مکبثی است
که رویاهایش تمامی ندارند

  
#ایرج_جمشیدی_بینا

شبتان مملو از عشق وآرامش
✍️🌺درود مهربان یاران صبح زیبایتان بخیر وشادی روزتان بر پرندی از شادمانی خوشدلی وکامیابی .انسان موجودی است اجتماعی و خردگرا
و هرگز نمی‌تواند خود را به‌طور کامل از اطرافیانش جدا بداند. پس عبارتی چون زندگی خصوصی نیز تا حد بسیار زیادی در ارتباط با سایرین معنا پیدا می‌کند. هرکس می‌تواند در چهارچوب ملاک‌های تربیتی و اعتقادی‌اش تصمیم بگیرد، اما هر تصمیمی - هرچند شخصی و خصوصی - قطعا بر طیف مشخصی از اطرافیانش مؤثر خواهد بود. توجه به این امر مهم باعث می شود که درکنار یکدیگر آسوده تر وباخیالی مجموع به سرکنیم.احترام به حریم خصوصی دیگران و رعایت اصول اخلاقی در مراودات هم باعث ارآمش شخص وهم کسانی است که با آنها مراوده دارد. 

🖋️🌿میان کوچه میهمان است پاییز
پر از رنگ قشنگ است و دلاویز
دهان ادمی تلخ است بی عشق
تو هم لبریز شو از عشق لبریز

🖋️🌿چنان شور است در سر فصل پاییز
که نقاشی کند چون فرش تبریز
هزاران رنگ دلکش پرده برکش
بزن لبخند و با مهرش در آمیز

🖋️🌿به سهره ها گفتم
به فنج ها نگاه کنید
که از بهار می خوانند
به زاغها که خبرچین پاییزند
و به دم جنبانکها
که زمستان را بر پشت دارند
وقتی کلاغهای خسته
برتیرک برق به چرت مشغول اند
به آدمها که می توانند
هر فصلی باشند
و دستهایشان که خرابی هارا
رقم می زنند
وبه دلهره های خود می خندند
وقتی بمب زیر پایشان منفجر می شود
وآش ولاش گوشت کف خیابانند
وبه موشهایی که از سوراخ خود
به رصد جهان مشغول اند
وبه تو که خود جهانی را
با خود داری
ونمیدانی
که واژه ها پیش تو کم اورده اند
وشعر از شانه هایت می ریزد
وقت قدم زدن میان دفتر شعرم
وان نگاه که زبان گفتگوی ماست
تا خیال بلغزد به شوق شعر
وتو شاعرانه شانه بالا بیندازی
بوقت رفتن

  
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثه‌ای مانند زلزله می‌پرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل می‌تواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بی‌گناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسان‌ها می‌توانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن می‌گوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت می‌اندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن می‌گوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقع‌نما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آن‌ها می‌ترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان می‌کوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقی‌تر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنی‌تر کنند.

✍🏻
#هانا_آرنت
📚
#انسانها_در_عصر_ظلمت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️اندوه نبودنت را
بر پیشانی علف ها نوشتم
خشکیدند
بر برگ ها نوشتم
پژمردند و فرو ریختند
بر پاییز نوشتم
شهری را رنگین کرد
جنگلی را نقاشی
وجاده ها را آذین بست
شاید تو بیایی
هنوز انتظار،
بیهوده مرا سنگ می کند
ومی دانم ،
نمی آیی که نمی آیی

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین روزتان مزین به سرخوشی وکامیابی  در این هوای پاییزی همراه با بهترین ها.قدما‌می گفتند «ادب مرد به ز دولت اوست.» ادب نتیجه ی مجموعه ای از داشته هاست که کلید رهایی هر جامعه است،نظم وانضباط،وقت شناسی، سواد اجتماعی وآشنایی با حقوق فردی واجتماعی و ورود در حد حیطه ی دانش خود.رعایت حقوق فردی واجتماعی .حفظ حرمت وکرامت انسانی  توسط جامعه واحاد ملت . آنچه جوامع اسکاندیناوی را متمایز کرده است و در جوامع بحران زده نایاب است.اقتصاد هر جامعه متاثر از آموزش وفرهنگ ورفتار اجتماعی ان جامعه است.حال بیمار این روز جامعه وتکانه های شدید اخلاقی،اقتصادی آن نشان از این خلا در جامعه دارد و تا از اساس فکری نشود در بر همین پاشنه خواهد چرخید

🖋️🌿درختان را قبای زرد پوشید
خزان امد چو مهر تازه جوشید

      به زیبایی هزاران نقش درباغ
لب ولبخند را چون شعر نوشید

🖋️🌿اندوه نبودنت را
بر پیشانی علف ها نوشتم
خشکیدند
بر برگ ها نوشتم
پژمردند و ریختند
بر پاییز نوشتم
شهری را رنگین کرد
جنگلی را نقاشی
وجاده ها را آذین بست
شاید تو بیایی
وهنوز انتظار،
بیهوده مرا سنگ می کند
و نیامدنت قد خواهد کشید
در اندوهی سترگ
بر لبان شعرم


🖋️🌿تو می توانستی بهار باشی
با پیراهنی اذین از گل
تابستان با گیلاس والبالو
پاییز با انار وخرمالو
حتی زمستانی برفی
اما بیاد بیاور ان روز را
که دریا شدی
وچشم باز کردم رفته بودی
هنوز دامن شنی ات
بر ساحل شتک زده است
و خواب ماهی ها را می بیند
که تو را از تور گرفته اند

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه, شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش می خواست او را نگه دارد گفت:
نرو, تورا وزیر دادگستری می کنیم.
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم

فروانروا گفت:
خب, خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی.

📘
#شازده_کوچولو

#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین صبح دل انگیزی داشته باشید روزتان بخیر بر پرنیانی از کامیابی وشادی.دوست نازنین من زندگی کنید.انسان برای زندگی بر این کره ی خاکی حلول یافته و عمر کوتاه ما فرصت اندیشیدن به غم واندوه ونامرادی را نمی دهد از هر لحظه زندگی لذت ببرید.من نمی گویم در زندگی مشکلات وغم به فراوانی نیست.اما این ما هستیم که تصمیم می گیریم چگونه زندگی کنیم.عمر انسان در این کره خاکی کوتاه تر از ان است وفرصت ما کمتر از ان که خود را غرق در مصائب ومشکلات کنیم ایا می دانید هرکدام از ما ۱ نفر از حدود ۸ میلیارد انسان بر روی ۱ سیاره از۹ سیاره(منظومه شمسی) در مدار ۱ ستاره(خورشید)در ۱ کهکشان (راه شیری)از ۴۰۰ میلیارد تا ۲ تریلیون کهکشان در کیهان هستیم.به این خردی خود بنگرید و کوتاهی فرصت خود وزندگی را به‌کام خود ودیگران تلخ نسازید.زندگی کنید بقول سعدی علیه الرحمه  هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است وچون برمی اید مفرح ذات. ای کاش انسان فهمیده بود که برای ساختن و زندگی کرد وشاد بودن امده است .انگاه جنگ طلبان بجای فکر کردن به اسلحه ساز بر می داشتند ودیکتاتورها همنوا با آنها در رقص بودند و خشونت وجاه طلبی را کنار می گذاشتند ودر آغوش مردم خود به سعادت شان می اندیشیدند  وهیچ انسانی انسانی را نمی درید وحکم به اعدام تبعید داده نمی شد ومرگ هیچ انسانی بدست انسان دیگری نبود.ایکاش انسان می توانست مرهمی برزخم یکدیگر باشد وهیچ انسانی طالب رنج دیگری نباشد بیایید از امروز انسان دیگری باشیم که جز به سعادت وشادی همنوعان وخود نیندیشیم و ان حکم حکیمانه ی پندار نیک گفتار نیک وکردار نیک را ملکه ی ذهن کنیم وجز ان نیندیشیم به امید بهروزی همه ی انسان ها و صلح شادی برای همه ی ملل!


🖋️🌿صبحی است دلاویز در این زرکش پاییز
نقش است سراسر همه جا برگ سحرخیز
این  مطرب دل حال وهوای دگری داشت
بودی تو اگر ای صنم امروز چو ما نیز

🖋️🌿هران کس گفت از زیباییت من از ادب گفتم
تو را ای نازنین در شعر خود کان رطب گفتم
اگر چه ترک‌من از پارسی دارد دهانی خوش
ولی من ترک چشمش را پر از سودا و تب گفتم

🖋️🌿دیدم که انتظار زنی بود
در رنج اینه
پیر وشکسته وفرتوت
ابرو گره زده می گفت
از بخت ونامرادی
وخواب های مثله شده
وقتی که کودکی اش
در چنگ دلهره گذشته بود
وعذاب جنگ
ودر گوش سنگینش
غرش توپ وتانک
در قاب بعدی
ائینه از میان ترک ها
تکثیر می نمود متروپل را
و زن از سهم خویش
جنازه ی چندی را
تحویل می گرفت
پایان انتظار اما
خوانا نبود
و شکسته بود زن اینه را
شاید راحت کند
خیال بودن خویش را
با دست های خونی وبسیارها سوال
   
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔جان لاک، فیلسوف انگلیسی، استدلال می‌کند که حکمرانان نباید از قدرت خود برای تضعیف ارز و ارزش
#پول مردم استفاده کنند؛ زیرا این عمل را نقض حقوق مالکیت مردم و نوعی دزدی پنهان می‌داند. از دیدگاه او، هرگونه دخالت غیرعادلانه در ارزش پول، ناپسند است و از حقوق مردم بر منابع مالی‌شان می‌کاهد.

توماس هابز، در نظریه خود، مستبدان را به‌عنوان نمادی از "قدرت مطلق" معرفی می‌کند که توانایی کنترل امور اقتصادی جامعه را دارند. با این حال، او هشدار می‌دهد که اگر حکمرانان از این قدرت برای ایجاد بی‌ثباتی مالی و اقتصادی بهره ببرند، نارضایتی و هرج‌ومرج اجتماعی را گسترش می‌دهند، که در نهایت منجر به ضعف خود حکومت خواهد شد.

جان استوارت میل، نیز بر این باور بود که ایجاد تورم توسط حکمرانان مستبد می‌تواند نتیجه سیاست‌های اقتصادی ناکارآمد یا بهره‌برداری از قدرت برای تأمین هزینه‌های حکومتی باشد، بدون اینکه بار آن بر دوش طبقات خاص بیفتد. میل این رویکرد را خلاف اصول عدالت و تهدیدی برای رفاه عمومی می‌داند

میلتون فریدمن هم به‌عنوان یک اقتصاددان لیبرال، اعتقاد داشت که "تورم همیشه و همه‌جا یک پدیده پولی است" و ناشی از افزایش عرضه پول توسط دولت است. او معتقد بود که حاکمان مستبد معمولاً با چاپ پول بیش از حد، ارزش پول را کاهش می‌دهند و تورم ایجاد می‌کنند تا هزینه‌های خود را تأمین کنند، که نتیجه آن، کاهش قدرت خرید مردم عادی و افزایش نابرابری اقتصادی است

نظریه ژان ژاک روسو:
#روسو نیز معتقد بود که حکمرانان #مستبد اغلب سیاست‌هایی را اجرا می‌کنند که به نفع ثروتمندان و طبقات بالا است و مردم عادی را فقیرتر می‌سازد. از دیدگاه او، تورم می‌تواند ابزاری باشد که حاکمان از طریق آن اختلاف طبقاتی را افزایش می‌دهند و مردم را در وابستگی مالی نگه می‌دارند، که این امر با اصول قرارداد اجتماعی و عدالت ناسازگار است
پ.ن.حفظ ارزش پول ملی یک وظیفه ملی است.همانگونه که حفظ مرزها و خاک  کشور !
✍️🌺درود بامدادتان دل انگیز وبخیر صبحتان بروشنی و شادی وروزتان غرق شعف وشادمانی  کامیاب باشید.صبح این شعر غسال کنفانی را مرور می کردم:
.
«کاش کودکان نمی‌مردند
ای کاش موقتاً به آسمان‌ها برده می‌شدند
تا جنگ تمام شود،

سپس با خیال راحت به خانه‌شان برمی‌گشتند،
و وقتی والدین با حیرت از آنها بپرسند
کجا بودید؟

با خوشحالی بگویند:
«داشتیم با ستاره‌ها بازی می‌کردیم!»

واز خودم می پرسم این بربریت بشر کی تمام می شود آیا راه دیگری وجود ندارد تا از جنگ ها اجتناب شود.آیا آنان که مراجع حقوقی بین المللی رابنیاد نهادند تا بعد از دوجنگ جهانی از جنگ این بلای خانمانسوز همه ی دوران ها اجتناب شود کمتر از تروریست ها ودیکتاتورها وجنگ طلبان می فهمیدند.خاورمیانه این سرزمین نفرین شده تا کی باید درگیر قتل عام وخون ریزی باشد وچرا سازمان ملل ناتوان از دهانه زدن بر افسار گسیختگانی است که به عواقب جنگ فکر نمی کنند وقصاب اورشلیم تا کی وکجا می خواهد به جنگ ادامه دهد وانسوی قضیه ی با اینکه می داند توان جبران این خسارات راندارد و جنگ جز ویرانی ونابودی منطقه دستاوردی ندارد چرا در هیاهوی جنگ طلبان دست وپا گم کرده و تن به اضمهلال می دهد.راستی این جنگ در نهایت چه دستاوردی جز باز کردن جبهه دیگری به نفع روسیه وکم کردن فشار بر ان برای طرفین درگیر دارد.؟


🖋️🌿دهان تاک پر می گشت از می
شرابی دلکش و رویی پر از خی
گل سرخی که وی را بود عاشق
به وی می گفت اتش می زنی پی

🖋️🌿چه صبح دل نشینی شور با تو
صدای دلکش سنتور با تو
غزل پشت غزل سودات لبریز
هم آوا تا شده  تنبور با تو

🖋️🌿ما باد پاییزی
این کوچه باغ ها
و انبوه برگ ها
که بازیچه اند
در دست  گردباد
و نقش ها  همه در تکرر و تکوین
مفروش خاطر من
و رادیکالت را 
در هر عدد که ضرب می کنم
حاصل توان تو می شود
که به تکرار
در من دوباره بر می خیزی
ابان رفیق مصاحبتی گنگ است
و ما هر زرع نیزار خیالت را
پیموده
شاید ردی از گذشته ای باشد
که در من حلول می یابد
شمع ها و یادبودها
دیوار هایی بلند
که به نامت آذین بسته است
در کوچه های شعرم
به دنبالت می گردم
وسودای تازه ی غزل
دست از سرم بر نمی دارد
حالا شکوفه ها رفته اند
و پشت سرشان اب ریخته
تا یک بهار دیگر
اما تو فصل دیگری داری
با این قرمزی
که بر گونه ی درخت افتاده است
با این باد که شاخه ها را می تکاند
واین برگ ها ی خوش رنگ
که هم اهنگ
در دست باد می رقصند

ومن از الگاریتم شان مشعوف
انگار صبح سنتور برگرفته
کوک می شود با غزلت
شاید هم  با شعری  با مزه ی انگور
که مست پاییز
تکرار می کند نامت را

در حافظیه ی چشمت
با نقش ها ی تازه
زیر طاق بستان ابروها
شیرین می خندی
به این همه توهم ورویا

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒هیچ عامل یا عنصر یا نهادی نیست که به اندازه اعتقاد و باور ضدِ تفکر باشد.
اعتقاد به معنای گره بستن است.
وقتی گره، به اشتباه، و کور و محکم شد، گشودنش شاید فقط توسط مرگ امکان‌پذیر است و بس...
اعتقاد و باور برای ماندن و راندن به تأیید و تشویق نیازمند است و بدا به حال ملتی که اعتقاد و توهمات یک گروه، توسط انبوهی از ریاکاران و چاپلوسان تایید و تشویق شود...
در همه جای دنیا افراد متوهم و متصلب وجود دارند.
*اما تفاوت میان مثلاً یک کشور اروپایی مانند اتریش با افغانستان در آن است که متوهمین در اتریش به مراکز روان درمانی می‌روند و ملت برای آنها دل می‌سوزانند و در افغانستان (و شبه افغانستان‌ها) ممکن است پیش‌نماز و مفتی و شیخ الاسلام شوند و یک ملت را با حکم و فتوایی از سر اعتقاد، صدها سال به عقب برگردانند.
و اینگونه است که خاورمیانه که منبع و مقدم باورها و تعصبات در همه اعصار بوده است بدلیل توهمات در جنگ و خونریزی دست و پا می زند.
✍️🌺درود صبح تان بخیر، زیبا و پر از شادی های روح نواز. روزتان بر پرندی از عشق، همدلی،شادمانی وکامیابی.زندگی. جاودانه وجود ندارد وهیچ کس تا ابد بر این کره ی خاکی نخواهد ماند اما کردار ومنش انسان ها که از اگاهی ،خرد ودانش انها نتیجه می شود بعضی را جاودان می سازد.دیکتاتورها با ظلم وبیدادشان،وطن پرستان با فداکاری در راه میهن،و اندیشمندان با خدمتی که به نوع بشر با دستاوردهای علمی واختراعات واکتشافاتشان انجام می دهند اما هنرمندان ،ادبا یعنی نویسندگان،مورخین و شاعران با ثبت لحظه های زندگی ، رویدادها و بیان حقایق وزیبایی ها وزشتی های حیات بشر خود را به ثبت رسانده جاوید می سازند واهمیت ان تا آنجاست که بیش از رجل سیاسی این هنرمندانند که در اذهان می مانند نبوغ کسانی چون فردوسی،حافظ سعدی ومولانا در پیشاپیش قافله ی هنرمندان و کسانی چون  اریو برزن نشان دهنده ی جایگاه ویژه ی این دسته است اما مردم هردوران با رذالت ها،حماقت ها ،توجه و انتخاب هایشان بصورت روح جمعی یک جامعه در دوران خود یادگاری بجا می گذارند که ممکن است به زشتی یا نیکی از انها یاد شود.انگونه که بعد از صد و اندی سال هنوز هم دوران مشروطه طلبی بعنوان یک نماد از قانون گرایی ان دوران وخیرخواهی ان مردم در ذهن ها مانده است و دشمنان مشروطه تا ابد ننگ رابجان خریده اند.بهوش باشیم!
✍️🌺مکن اخم ای صنم بنشسته تا در باغ وبستان ها
که گل در باغ می خندد سحر وقت شکفتن ها
به زیبایی گره بگشا هم از بند قبای خویش
که در رقص است پروانه میان موج وطوفان ها
🖋️🌿شکوه ابر پاییزی چو با باران شود همپا
ببخشد سبزه را جان و ترنم بر لب شیدا
اگر چه برگ ها را می نوازد باد نا هشیار
امیدی تازه می کارد پر از تغییر در دنیا


🖋️🌿چشمانت
خنیاگران بیداری اند
بر اشکوب
لحظه های ترد حیات
وپاسداران
مرزهای طلوع
در بی دلی گلایل ها
وقتی که تاج می شوند
بر سر فرصت ها
تا عقیق لبانت بوسه ها را
در جام می کنند
ورنگین کمانی از خیال را
می نویسی
در فاصله ی تلاقی
مرزهای منشوری
شکفتن ها
آنجا که خواب های گران تعبیر می شود
ومرغان چشمان هر قدیسه را
از سینی تقدیر می ربایند
تا عاشقی فصل جدیدی باشد
در سرزمین شعر
   

🖋️🌿کدام شاعر ،کدام شعر
هنوز کسی نتوانسته است
توصیف کند
که چگونه افتاب
در چشمانت غرق می شود
و ماه بی اختیار
می رقصد بر دامانت

🖋️🌿از عشق پیراهنی مانده است
واز جهان خیالی جنگ
کدام معشوق
انگشت اشاره اش را
به باد نشان داد
که پیراهن از تنش گرفته
تا جهانی رابه اشوب بکشد
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📔پنج مهارت لازم برای زندگی

پنج مهارتی هست که یادگرفتنشان به زندگی بهترتان کمک می‌کنند؛ مهارت‌هایی که هم سخت و هم آسان‌اند و همین تضاد عجیبشان است که گاهی خیلی از ما را دچار چالشی سخت برای آموختنشان می‌کند:

1⃣ سکوت واژه‌ای که هزاران قصه پشت خودش دارد. شاید باورش سخت باشد اما سکوت و خودداری وقت خشم؛ سکوت درباره چیزهایی که نمی‌دانیم واقعا مهارت بزرگی است که آموختنش حتما بر دانایی‌تان می‌افزاید.

2⃣ هوش هیجانی کمکتان می‌کند زندگی عاطفی، اجتماعی و کاری بسیار بهتری داشته باشید.

3⃣ مدیریت زمان و بهترین استفاده از لحظات زندگی

4⃣ مهارت خوب گوش دادن؛ بسیاری وقت‌ها فقط فکر می‌کنیم شنونده خوبی هستیم. درواقع اغلب مشغول فکر کردن به چیزی هستیم که خودمان می‌خواهیم بگوییم.

5⃣ قدرت «نه گفتن» مهارت واقعا مهمی است که بار زیادی از استرس و فشارتان را کم خواهد کرد.
✍️🌺درود صبح بخیر وشادی روزتان دلنشین.شما می توانید هم ساز با طبیعت آفریننده ی یک روز شاد ومفرح برای خود واطرافیان باشید.همه چیز دانها در قضاوت عجول و خود را محور جهان فرض می کنند!! هیچوقت نتیجه ی قضاوت اشتباه خود را نمی پذیرند.یا سکوت می کنند و یا سعی می کنند ان را توجیح کنند.تبین رویدادها کار آسانی نیست و عوامل بسیاری در برآمدن یک رویداد موثر است.رویدادهای اجتماعی نتیجه انتخاب ما انسان هاست و برای همین بر خلاف ظاهر امر پیچیده تر از آن هستند که بنظر می رسند.
برآمدن راست جهانی در اروپا وامریکا معلول مشکلات اقتصادی،آهنگ رشد تورم،معضل مهاجرت و جنگ ها و فرسایش ناشی از آنها و رقابت بر سر گسترش قلمرو نفوذ قطبین جهانی است.اشتباهات متعدد وممتد دموکرات ها و سوسیالیست ها  در بسیاری امور بخصوص مبارزه با تروریسم و ... وناتوانی در حل معضل معیشتی مردم ومهار تورم راست ها را بر کرسی نشاند. اما این نمی تواند تمام ماجرا وپایان انها باشد


🖋️🌿مراد ما دو ابروی کج ش بود
اگر چه گونه های پر تبش بود
نقاش لب که می شد غنچه گاهی
تمنای خیال هرشبش بود

🖋️🌿گره بگشای از ابرو چو ابر صبح پاییزی
ببار از عشق بارانی که زیبا وطرب خیزی
بنه بر لب هم از لبخند، با جاودوی چشمانت
تو که زیباتری از گل،به هر نقش دلاویزی

🖋️🌿صبح در تلاطم خیال
می وزد نسیم تازه ای
غرق گفتگو است
برگ بادرخت
تا رها شود زقید وبند
می سپاردش به باد
هرچه باد باد
برگ با نسیم می رود
گاه می دود میان کوچه برگ
زیر پای عابری
تن  که خسته می شود
تکیه داده بر کنار جدولی
مرگ تا نوشته اند بدست باد
غرق اب می رود
بسوی سرنوشت خویش
با خودش درخت
هم به گفتگوست
هرکه داد خویش را
به دست باد
مرده یا که زنده
می رود به باد
سرنوشت را تو می زنی رقم
مگو که باد

    🖋️🌿جنگ خاموش نگاهت
چنگ بر پیرهن چنگ
تا کجا می برد این بار سراب
دل گم شده ما را به قمار
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📔با تو می گویم:
درجه‌‌ای وحشتناک‌‌تر و هولناک‌تر از «نفهمی» هم وجود دارد، و آن «بدفهمی» است. نفهمی را با آموزش می‌‌توان درمان کرد، اما بدفهمی علاج‌ناپذیر است. (الیور وندل)

✍️📔من كاري با "ايسم‌ها"  ندارم من آنچه را آموزش مي‌دهم  كه حق تعليم  داد.
او هرگز ايسم يا فرقه‌اي را آموزش نداد، بلكه چيزي را آموزش داد كه مردم، با هر مرامي از آن بهره‌مند  شوند. او به ايشان هنر زندگی كردن را آموخت.
در ناداني به‌سر بردن براي همگان زيانبار است؛ پرورش فرزانگي براي همگان سودمند است در اين صورت همه مي‌توانند به اين روش عمل كنند و بهره ببرند.

شخص بايد يك انسان خوب باشد؛ در غيراين صورت نمي‌تواند يك مسيحي خوب، يهودي خوب، مسلمان خوب، هندوی خوب، یا آتئیست خوب و  بودايي خوبي باشد. پس مهمترين مسئله آنست كه؛ بدانيم چگونه می‌توان انسان خوبی شد.

ویلیام هارت
پ.ن:انسانیت مهمترین معیار سنجش در روابط انسانی است هیچ کس حق ندارد خواهان طرد انسانی یا گرفتن جان انسانی ویا نابودی دیگری شود.هنر زندگی در ان است که انسان ها در کنار هم خواهان سعادت یکدیگر وبدون مداخله در زندگی خصوصی همدیگر زندگی کنند
✍️پروانه های پاییزی
گرد سر خیال چه می بافند
که مدهوش
زیر لب تکرار می کنی
شعرشان را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️سحر چشمان شهلای تو خواب است
مرا اما دو چشمی پر ز آب است
قرار ما مگر این بود دیدی
که هر چه وعده دادی بر سراب است

#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️🌺درود صبح پاییزی تان دلنشین وروزتان بر پرندی از امید وشادی به آذین.زندگی بشر مدیون کسانی است که خردمندانه زیسته اند و هرکجا توانسته اند شمعی روشن کرده اند تا کورسویی امید را در دل تاریکی ها بر افروزند.رهروان خسته جانی که دست از تلاش نکشیده اند و برای سهولت زندگی بشر چه رنج ها که نبرده اند.هرچند جهالت بشر را پایانی نیست و با برافراشتن پرچم ان عده ای کوردل همیشه سعی کرده اند تا بجای این که مرهمی بر زخم های بشر باشند.زندگی اش رابه چالشی غم انگیز بکشند و با تکیه بر نیروی مخرب خود با آفرینش جنگ،تروریسم و تنش ها و ضدیت ها مانعی بر راه پیشرفت بشر باشند.خلق نگارش وگذر از انتقال شفاهی یافته ها به کتاب وکتابت گامی بسیار بلند در واپس زدن جهل وبرافروختن مشعل دانش بود چرا که علیرغم همه ی کتاب سوزان ها بخشی از یافته های مهم علمی ادبی وتاریخی فرهنگی بشر به نسل های بعدی انتقال یافت و سکویی برای پرش انسان از قرن ۱۸ به بعد به بیکرانگی جهان، درک صحیح تر از هستی و همراهی برای خلق جهانی یگانه مبتنی بر دانش و راهبری قافله ی تمدن شد.انگونه که اکنون به یمن فضای مجازی درحال خلق شیوه ی جدیدی از حضور در جهان است که همه ی انچه تا کنون بوده را به تاریخ می سپارد بشر مدت ها است از غارها کوچیده است اما خوی غارنشینی وترس واضططراب از تاریکی هنوز دست از سرش برنداشته است به امید بهروزی همه ی انسان ها گذر از تاریک اندیشی وبرافراشتن بیرق صلح جهانی وفروگذاشتن همه ی ترس ها و خودزنی ها

🖋️🌿سحر چشمان شهلای تو خواب است
مرا اما دو چشمی پر ز آب است
قرار ما مگر این بود دیدی
که هر چه وعده دادی بر سراب است

✍️به زیبایی گل حسرت که رویید
امیدش بود باران تا تو را دید
به خورشیدش سلامی گرم تر داد
سرش را شانه زد با نور امید

🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید

  
#ایرج‌_جمشیدی‌_بینا

✍️📔"مدل ذهنی" (‌‌Mental model)
اگر بعد مدتی، مطالب کتاب را فراموش می‌کنیم، پس مطالعه چه فایده‌ای دارد؟

کارکرد مطالعه‌ی کتاب این نیست که مطالبش را خط‌به‌خط حفظ کنیم و مدت‌ طولانی به یاد داشته باشیم؛ چنین کاری تقریبا غیرممکن است.
در واقع کارکرد اصلی مطالعه‌ی کتاب اینکه مدلِ ذهنی ما را تغییر دهد.

پل گراهام می‌گوید: من حداقل دو بار تاریخ جنگ‌های صلیبی ویلهاردوین را خوانده‌ام ولی اگر بخواهم مطالبش را به یاد بیاورم؛ شک دارم مقدار آن از یک صفحه بیشتر بشود.
این فرآیند را چند صد برابر کنید وقتی به کتابخانه‌ام نگاه می‌کنم‌؛ متوجه می‌شوم این همه کتاب خوانده‌ام اما چیز زیادی را به یاد نمی‌آورم، غمگین می‌شوم.

مطالعه‌ی کتاب، مدل ذهنی ما را می‌سازد حتی اگر محتوای مطالعات را فراموش کنیم تأثیر آن بر مدل ذهنی ما باقی می‌ماند. ذهن ما در چنین شرایطی مثل الگوریتمی است که اطلاعات ندارد یا اطلاعات کمی دارد؛ اما ساختارش درست است. به عبارت دیگر شما کارخانه‌ی ذهنتان را ساخته‌اید که مواد اولیه ندارد، اما تمام تجهیزات و ساختار کارخانه درست است.

📋منبع: paulgraham

📚انتخاب کتاب یار
✍️جنگ برنده ندارد جنگ یعنی باختن محض
درود صبحتان بخیر بامدادتان دلنشین وپگاهتان نیکو. روزی دل انگیز وکامیاب می توانید بسازید اگر لبخند بزنید و مشکلات را بخشی از چالش زندگی بدانید که باید با آن مواجه شوید وانها راحل کنید سعی کنید با خود به صلح درون برسید و با دیگران مهربان باشید اما مرزهای اخلاقی را در روابط رعایت کنید.هرکودک‌ که بدلیل خشونت در جامعه ای بمیرد ستونهای اجتماع کج می شود و روزی برحاکمان آوار خواهد شد.زلزله های اجتماعی نتیجه خشونت بی وقفه اند
   🖋️🌿صبح است عطار چشمت عطر آگین است
لبخند بزن که این عسل شیرین است
عمر است عزیز چشم  تا باز کنی
این چرخش گیتی به دگر آیین است
🖋️🌿تو باز می گردی
با بغلی از کتاب
و موهایی افشان
تا دردهای جهانی را
بر شانه بریزی
که کودک کشی را
به صفحه ی افتخاراتش
افزوده است
ورهبران تشنه ی خونش
تنها به جنگ می اندیشند
        🖋️🌿پهلوان تاریکی(قذافی ها نمادند)

تا نماد تازه ای شود
دل به سنگ داده بود
در سفر
اسیاب ملک را بدست باد داده بود
چون سیاه مست
مستی قدرتی که از خودش نبود
پهلوان شهر
بر چراغ وروشنی
حجاب تازه ای کشیده بود
دلخوش از غلام باره ها
نعش زندگی
به دار یاوه ها کشیده بود
گرگ در لباس میش
داوری به دست گرگها سپرده بود
خواب از تمام کوچه‌ها گرفته بود
شب سیاه
و سر به زیر برف کرده بود
گزمگان و یاغیان
رفیق خویش کرده بود
تا نفس بریده اجتماع واتکانده
از هرآن کسی
که سر به آخورش نداده بود
پشت کرده بود و نام خود
ناجی زمین نهاده بود
لب بریده از هر ان که لب
به خلوتش گشوده بود
تار وپود شهر را
چو عنکبوت
از نظر تنیده بود
هرکه از سر جفا
به گوشه ای خزیده بود
باغ را
به دست کرکسان سپرده بود
تا خزان به کار خویش
دل هم از هوای سرد مرده بود
ادمی علف نبود طعمه ی بزی شود
مرغکی شکار ان عقاب
پهلوان نشانه ها نمی گرفت
روزگار هم قمار خویش داشت
یک شب آتشی گرفته بود
جنگ در گرفته بود
پهلوان میان شعله ها
دست سوی هرکسی که می کشید
درکفش زاتش او گدازه ای نهاده بود
شهر پهلوان میان شعله
ناپدید گشته بود
   
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒⁠دل انسان مستعد تنفر است و علت را باید در نارضایتی او جستجو نمود. دلیلش این است که انسان از معنای زندگی فاصله گرفته است. بدون تردید جنبه‌های مثبت و اسباب خوشبختی برای مردم روزگار ما بیش از امکاناتی است که مردم قدیم از آن بهره‌مند بودند. اما آگاهی از اینکه چه می‌توانیم داشته باشیم به مراتب بیشتر شده است. اگر به باغ وحش بروید و در چشمان میمونهایی که سرگرم بازی یا خوردن نیستند نگاه کنید، به اندوهی سنگین در آنها پی می‌برید. احساس می‌کنید که دلشان می‌خواهد انسان شوند اما راه این کار را نمی‌دانند. آنها در جریان تکامل راهشان را گم کرده‌اند. همتایانشان از آنها پیش افتاده‌اند و آنها سر جای خود باقی مانده‌اند..

به نظر می‌رسد ذهنیت مشابهی در روح بشر متمدن رسوخ کرده است. می‌داند که می‌تواند در شرایط بهتری قرار بگیرد اما نمی‌داند که چگونه می‌تواند از آن برخوردار گردد. اینگونه است که بر همتایان خود خشم می‌گیرد و این در حالی است که این همتایان نیز در شرایط بهتر از او قرار دارند. آنها هم بر دیگران غبطه می‌خورند. در جریان تکامل هنوز به مرحله‌ی پایانی نرسیده‌ایم. باید به سرعت این مراحل را پشت سر بگذاریم، در غیر اینصورت تباه می شویم و در جنگل تردید و هراس راهمان را گم می‌کنیم. بنابراین غبطه با آنکه چیز خوبی نیست، جنبه‌های مثبت هم دارد. غبطه ابراز تالم است، تالم کسانی که در شب بی‌چراغ طی طریق می‌کنند، شاید به مأمن بهتری برسند و شاید هم راهشان به مرگ و تباهی منتهی شود.

برای یافتن راه درست زندگی بشر باید همانطور که بر اطلاعات مغزی خود افزوده دلش را فراخ تر کند، باید بیاموزد که به ماورای خویشتن برود و با این اقدام به آزادی در عالم هستی و به سعادت و نیکبختی دست یابد.

📘تسخیر خوشبختی
#برتراند_راسل
Audio
شعر:#ایرج ـ جمشیدی
اجرا:#ملودی

🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید

  
#ایرج‌_جمشیدی‌_بینا
Forwarded from ♥️بداهه های ناب مكتب خانه عشق♥️ (💥 ناتاشا شفیعی 💥)
♥️♥️♥️♥️


بداهه سرایی《کلاسیک》بیت مطلع 👇


روزی که  بر لب آید  جانم در آرزویش
جان‌را بدو سپارم، تن‌را به‌خاک کویش

#هلالی_جغتایی


مفعولُ/ فاعلاتُن/ مفعولُ/ فاعلاتُن
مستفعلُن/ فعولُن/ مستفعلُن/ فعولُن



⚘️⚘️⚘️


وقتی کـه مــاه تابیــد بر آبشــار مـویــش
دیدم که رنگ خون شد ، رخسار چون لبویش

شـاید که از ســـر شــوق نقشی دوید بر آن
گـویـی که داده حافظ ، صد جام از سبویش

#ایرج_جمشیدی_بینا

♥️♥️♥️


عمری در آرزویش ، طی شد به جستجویش
هرگز ندیدم و شد ، دل ، پیر  گفتگویش

باید بسازم از نو ، خونابه ی دل  تاک
شاید دوباره چینم ، یک بوسه از گلویش

#شاهــــرخ

♥️♥️♥️


گفتم که چشمم از دل ؛ بیند همیشه او را
وقتی در انتظارم ؛ دائم به سمت و سویش

عطر بهار‌نارنج ؛ پیچیده در مشامم
وقتی که حس نمودم دارم به دست مویش

#نجفی

♥️♥️♥️


گاهی دلم به یادش پر می‌کشد به کویش
دلگشته بی‌قرارش هر دم به جستجویش

شاید شبی بیاید  آن ماه پر فروزش
هر لحظه در خیالش بنشسته روبرویش

#فرهادایمانی

♥️♥️♥️


من عاشقم، چه باکی از این همه غم و درد!
دل کی شود مکدّر از فرط جستجویش!؟

سرمست و غرّه گردد "طالب" در این دل خاک
گر آورد به خاکش باد صبا ز بویش

#ابوطالب_اسفندیاری_طالب

♥️♥️♥️


این بار می روم  تا  شیدا  شوم  ز بویش
درگوش  او بگویم عاشق  شدم به رویش

شاید که  راه  یابم  بی غم  به  کوی یارم
دل را  به  او  سپارم  سیراب  از سبویش

#جفایی_خو

♥️♥️♥️


در آرزوی رویش جان را به لب رساندم
شاید رسد دوباره دستم به تار مویش

مجنون صفت نشستم دیوانه برسر راه
روشن شود دو چشمم از نور ماه رویش

#دهستانی



⚘️⚘️⚘️


بداهه سرایی در گروه وزین《مکتب خانه عشق》

کارشناس محترم برنامه :

جناب
#دکتر_سیدمحمود_الهامبخش

۱۴۰۳ / ۸ / ۱۹
♥️♥️♥️♥️
@bedmb
✍️🌺درود صبحتان رنگین به عشق وشادی روزتان بر پرندی از شادمانی وکامیابی.اگر از فراز زمین واز میان کهکشان به ان نگاه کنی نقطه ای را می بینی ریز که به سختی قادر به دیدن ان هستید.حال تصور کنید جستجوی چیزی بر روی زمین یافتن سوزن در انبار کاه است.اگر بدانیم که در برابر بیکرانگی کیهان چنین ریز وناچیزیم و در مقابل تاریخ ان عمر ما به حساب نمی آید آنگاه دست از خودخواهی وحرص ،از وطمع برمی داریم وبه زندگی کردن فکر می کنیم که دراین بیکرانگی چقدر فرصت ما کوتاه  وچقدر دانسته های ما ناچیز است.پس:
برای فهمیدن سه کار کن :
اول بخوان، دوم بخوان، سوم بخوان.
📚
  🖋️🌿به صبحی تازه مهمان است پاییز
هوا دلکش نفس ها حبس گل بیز
به لبخندش میان کوچه خورشید
درختان در سماع و عشق لبریز
🖋️🌿چو باد صبح گاهی می برد برگ
کند فرشی میان کوچه بر خیز
تو هم دستی فشان پایی بکوبان
که در رقص است گویی گردن آویز
🖋️🌿لبت پرخنده گاهی نغز شعری
کلام دلکشی با ان در آمیز
مگر پاییز شعری می نویسد
غزل ها تازه سودایی دل انگیز
🖋️🌿صبح است
و ما رونده
در این جاده های عمر
هریک شتاب زده
خواب زده
گویی  که طالبان مرگ
با این جهالت تاریخی
رشته اند پنبه ی امید را
شبانه
🖋️🌿دیدم که غمگین است
وشعر تازه ای برلب
گویی غزل سودای دیگر داشت
آهسته تا تکرار می شد
دوست دارم باز
از سرنوشت خویش ناراضی
انگشت در چشم حقیقت
باری کلامش گنگ
هرچند ان را
سرنوشت خویش می پنداشت
حافظ خطابش بود
و می خواند از نگاهش شعر
صوفی وشی با سفسطه درگیر
تقدیر را  در واژه های گنگ می پیچید
این سیلی بخت است می خوانم
خنجر به پهلوی رهایی داشت
وانجا نمی در چشم
وین جای جا بگذاشت
دل نه خودش را زیر چتری شعر
ای عشق کو ان شور وشیدایی
آن روزهای رفته سودایی
شیرین صفت فرهاد و رسوایی
چشم حقیقت کور
یک روز می بینم دوباره قصه ها تکرار


  
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📗درجه بندی انسانها از نگاه آندره ژید :


_انسان‌های احمق نه از کتاب خوششان می‌آيد نه از فيلمهای مفهومی و نه هر چيز که آنها را وادار به تفکر کند

_انسان‌های کمی احمق تا حدودی کتاب می خوانند البته فقط به دليل اينکه بتوانند مدارک تحصيلی خود را تکميل کنند

_انسان های رمانتيک شعر می ‌خوانند، رمان‌های عاشقانه را دنبال می ‌کنند

_انسان‌های باهوش با معادلات سر و کار دارند، رياضيات و فيزيک و از اين دست

_انسان‌های پيشرو اما درگير فلسفه میشوند، هميشه در ذهنشان پر از سوالات بی‌پاسخ تجمع کرده است، آنها را از نوجوانی‌شان می‌توانی بشناسی، گاه سوالاتی می ‌پرسند که شما را به چالش می‌کشند و پرده‌هايی را کنار می‌زنند که وحشت زده می‌شويد.

اگر تويی که اين را خواندی نخست وزير يا رييس جمهور کشورت هستی:

_فرهنگ کشورت را به انسان‌های احساساتی بسپار
_سياست را به باهوش‌ها
و آينده‌ی ميهنت را به فيلسوفان واگذار کن
کتاب یار📚
✍️🌺درود صبح تان بخیر ونیکو روزتان شاد برپرندی از تامل وتحمل بر نامرادی ها
شادکامی وکامروایی حقی است که شما برگردن زندگی دارید به امید فرداهای روشن
انچه بزرگان ادب ایران را متمایز ساخته روح بزرگ واندیشه والای آنهاست که در سرزمینی رخ نموده است که همیشه زیر تازیانه ی اربابان،وقدرتمندان تلخی روزگار را چشیده است و گاه خودی ها بیش از بیگانگان بران ستم روا داشته اند.مولانا سعدی،حافظ، واسطوره سخن سعدی هرکدام در جای خود انسانیت راستوده دروغ، ستم ، جهل وجنگ راتقبیح نموده و چراغی برای هدایت افروخته اند شاید همین چند بیت شاهنامه در درک ژرف اندیشی این بزرگان کافی باشد وچراغ راهی برای همه ی اعصار.

🌿«جهان را بسازید همچو بهشت       مگویید هرگز سخن‌های زشت
همه یک به یک مهربانی کنید      
جهان را همه، پاسبانی کنید
بگویید این جمله در گوش باد      
که یک تن به گیتی پریشان مباد»

🖋️🌿چه صبح فرخی چشم تو فالی
نگه تا می کنم شوریده حالی
کمانداری به صید ار میل داری
بفرما مشق کن با بی خیالی

🖋️🌿صبح دم نرگس غماز تو تا باز شکفت
رازها با منش آن جام مرصع می گفت
پند می داد مرا الحذر از ساقی و می
وقت هشیاری ما آمده کم باید خفت

🖋️🌿حالا که استین زده بالاباد
تا انتقام شادی را
از درختان بگیرد
پاییز نقاش مرگ می شود
در جوی های خیابان
ومی نویسد
از درختان افسرده بر دیوار
باید رها کنیم هرچه بادا باد را
وبگردیم شاید بهار
در دوردستها
پیراهنش را آویخته باشد

🖋️🌿باری جوانه های گندم
انجیر را پس می زد
وادم درخت می کاشت
شاید که بیاساید حوا
اما ان چشمه اینه ای تمام قد بود
و طوبی
ستر تمام سالهای از دست رفته
انگشتی قلقلکش می داد
وحوا راضی نمی شد
هرچند برگ های فرو ریخته
در پاییز
حکایت دیگری داشت
فرشته امروز هم خط دیگری کشیده بود
وچوب خط شان پر می شد

صدای خنده ای
«نگاه کن»
کسی می خواند :«اقرا»
وپاسبانی کوتاه قد
نوشته ها را از دیوار پاک می کرد
باباطاهر انگشت اشاره اش را تکان می داد
مبهوت در میانه ی راه
تا ادم راه بسیاری بود
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔کی‌یرکگور معتقد بود هر انسانی سرانجام به نقطه‌ی عطف می‌رسد: "این یا آن؟"

زیاده‌روی‌ست اگر نگران باشیم هر کاری که می‌کنیم حتماً خارق‌العاده باشد. شروعی تازه لازم است. حتی چیزی ساده و به نظر مبتذل و سطحی می‌تواند دنیا را عوض کند. مثلاً وقتی در راه دفتر روی لبه‌ی پیاده‌رو راه می‌روم و سعی می‌کنم تعادلم را حفظ کنم، وقتی می‌کوشم حدس بزنم آدم‌هایی که از کنارم رد می‌شوند به چه چیزی فکر می‌کنند، یا زمانی که می‌ایستم تا به گدایی کمک کنم یا به کسی که چهره‌ی غمگینی دارد لبخند بزنم. با هر قدمی که برمی‌دارم، درست همان‌طور که فیلسوف خیابان‌گرد در سال ۱۸۴۷ به هنریت لون، خواهرزاده‌اش، نوشت: چیزی رخ می‌دهد.

#ارلینگ_کاگه
کتاب: پیاده‌ روی‌ و سکوت‌ در زمانه‌‌ی هیاهو
✍️🌺درودصبح دل انگیزتان بخیر وپر امید روزتان سرشار از نوید شادی وکامگاری .هر روز را شمایید که تصمیم می گیرد چگونه آغاز کنید و چگونه به پایان برسانید.پس از سختی ها نهراسید. هیچ زندگی بدون از کم وکاستی و یا توانمندی نیست بهترین ها را برای خود واطرافیان بخواهید.بیشتر مطالعه کنید دوست کتاب باشید.هرکتاب خوب تجربه ای است از زندگی کسانی که می خواهند دانش خود را با شما تقسیم کنند.پس نهایت سعی راکنید که از آنها بیشترین بهره را ببرید.بیشتر بیاموزید خردمندانه بیاندیشید وبه انسان وطبیعت عشق بورزید و مسئولیت پذیر باشید تا اسوده تر زندگی کنید

🖋️🌿صبح است بیا بزن به دنیا لبخند
هم نغز بیار پسته از ان لب قند
اباد جهان می شود از شادی باز
پیمانه چند پر کن امروز بخند

🖋️🌿لبش شراب وخیالش سراب پاییزی
چو برگ رها گشته گل براو بیزی
هوای عود مگر کرده می زند چشمک
نوازشی بکن ان ساز تا که برخیزی

🖋️🌿ساز برگرفته باد
در تنوره اش هزار برگ
پیچ می خورد نفس نفس زنان
میان کوچه زار
گفت پای بر گرفته را
باد می برد
وای کشتزار
خاک برگرفته تا ببیزدش به کارزار
سایبان چشم دست
می برد کلاه را
انکه گفت هرچه باد باد
تند می دود خیال برگرفته او
نقش می زند به روی هرچه رُفته باد
سایه ای که پشت پنجره است
بی خبر از این قمار
بسته پنجره، می زند کنار پرده را
تا نگاه کند چه می شود حساب انتظار
باد ناله می کند،برگ صیحه می کشد
خواب رفته باز هم از این دیار
پشت دست می زند که وای
آخرش چه می شود
خسته جان تر از کبوتری
که قرقی اش گرفته پی
سهم او چه می شود از انتظار
تا خزان گرفته ناله می کند درخت
مرغکان خسته بر کُنار
خارها نشان نمی دهند
رنج بر تن وغبار
قطره قطره می چکد چو خونشان
به روی برگ
صیحه می زنند بس نزار
بگذرد خزان اگر
وارهند از این قمار
پاکشند از این دیار
سیلی هوا هنوز کرده گیج شان
خواب دیده اند اب ودانه را
پشت ان نگاه بیقرار
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒 کتاب‌دزد از مارکوس‌ ‌زوساک کتاب است که ارزش یک بار خواندن را دارد

کتاب دزد اثر مارکوس زوساک، داستانی تکان دهنده و بسیار شگفت‌آور از جنگ است. جنگی که بنیان خانواده را از جا می‌کند و جز ویرانی و مرگ و آوارگی خبری به جا نمی‌نهد، اما در همه تیرگی‌ها باز هم بارقه امید هست و دختری که علیرغم همه تلخ کامی‌ها با ره جستن به دل کتاب‌ها، دنیایی زیبا و دور از هیاهوی مرگ و ویرانی برای خود خلق می‌کند

در رمان کتاب دزد (The Book Thief)، مرگ را به عنوان راوی داستان برگزیده و ماجراهای داستان در آلمان زمان نازی‌ها اتفاق می‌افتد؛ دوره‌ای که راوی اذعان دارد که سرش خیلی شلوغ است. در این رمان روابط دختری جوان با والدین، همسایگان و همچنین یک بوکسور نشان داده می‌شود.
کتاب دزد رمانی درباره جنگ نیست اما مارکوس زوساک (Markus Zusak) از جنگ به عنوان عنصری بهره گرفته تا شرایط سختی را در زمان زندگی شخصیت اول داستان نشان دهد. نویسنده بخشی از جنگ را به مخاطب نشان می‌دهد که بسیاری از انسان‌ها بدان توجه نمی‌کنند؛ دختری نوجوان که تمام تلاشش این است در محیطی پر از خشم و خون زندگی کند، از زندگی‌اش تا آن‌جا که می‌تواند بهره ببرد و دیگران را نیز در خوشی‌های این جهان سهیم کند.