پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
295 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.33K files
8.87K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
Forwarded from کاواک | Cavack
‎مرشد و مارگریتا را شاید بتوان از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد. در زمانی که ادبیات فرمایشی تسمه از گرده ی ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را بر چهره های درخشان ادب روسیه شوروی تنگ کرده بود، میخائیل بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به زعم بسیاری از منتقدین با کلاسیک های تاریخ رمان پهلو می زند و بی تردید در زمره ی درخشان ترین آثار ادب تاریخ روسیه به شمار می رود. واضح است که در فضای ادبی خفته ی دوران استالین اثری بدیع چون مرشد و مارگریتا حق حیات نداشت و ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال 1965 زمامداران شوروی پس از حذف بیست و پنج صفحه از متن کتاب آن را در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کم نظیر مردم شوروی مواجه شد؛ به خاطر تیراژ کم، جلسات قرائت عمومی تشکیل می شد. کتاب فورا به یکی از داغ ترین کالاهای بازار سیاه شوروی بدل گردید. طولی نکشید که متن کامل و سانسور شده ی مرشد و مارگریتا به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا ترجمه شد و حیرت و تحسین منتقدین را برانگیخت؛ صدها رساله و کتاب و مقاله در باب جوانب گوناگون مرشد و مارگریتا چاپ شد. حتی منتقدین رسمی شوروی بالاخره به اهمیت و ارج بولگاکف اعتراف کردند و مقالاتی در نقد و ستایش مرشد و مارگریتا و دیگر آثار او نوشتند.

‎مرشد و مارگریتا ساختی به غایت بدیع دارد. رمان از سه داستان مختلف تشکیل شده که گاه به گاه درهم تنیده می شوند و بالاخره در پایان کتاب به وحدتی ارگانیک می رسند. شرح وقایع سفر شیطان به مسکو، سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح و داستان عشق مرشد و مارگریتا اجزاء سه گانه ی رمان هستند. این داستان ها در دو زمان تاریخی مختلف رخ می دهند: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. وقایع زمان اورشلیم از صبح چهار شنبه ی هفته ی عید فصح می آغازد و تا غروب شنبه ادامه دارد. وقایع اصلی داستان های مسکو نیز حدود هفتاد ساعت، یعنی از بعدازظهر چهارشنبه تا صبح یکشنبه را در بر می گیرد. این توازی زمانی قاعدتا بیانگر توازی سرنوشت هایی است که در این دو زمان تاریخی مختلف رقم خورده. بولگاکف با تمهیدات دیگری نیز این توازی و تکرار را به ما نشان می دهد: مسائل و خصائل بسیاری از شخصیت های سه گانه داستان شبیه هم هستند؛ به تدریج خواننده درمی یابد که آن چه در فصل های مربوط به پیلاطس خوانده در حقیقت بخش هایی از همان کتاب مرشد بوده است  وبالاخره توصیف نویسنده از دو شهر مسکو و اورشلیم و طوفانی که در پایان ماجراهای این دو شهر رخ می دهد نیز همخوانی و شباهت کامل دارد؛ انگار دو شهر یکی شده اند: یکی مسلخ مسیح است و دیگری مذبح مرشد یا به تعبیری خود بولگاکف.

‎همان طور که کتاب از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده، مطالب آن را هم می توان در سه سطح مختلف اما مرتبط خواند و ارزیابی کرد. در یک سطح مرشد و مارگریتا رمانی است سخت گیرا و گاه طنزآلود درباره ی عشقی پرشور و شهری درمانده و نویسنده ای طرد شده: روایتی است نو از داستان تصلیب عیسی مسیح و سرنوشت پیلاطس؛ نقدی است جانانه بر جامعه ای بوروکرات زده و گرفتار چنبر خودکامگی؛ شرحی است تغزلی از عشق عمیق میان دو انسان تنها. در این سطح، رمان بولگاکف به مصاف بسیاری از مفاهیم ذهنی متعارف ما می رود: جهان کهن اساطیری اورشلیم یکسره عاری از هرگونه شگفتی ومعجزه است و جهان امروزی مسکو، همه جا پر از حیرت و اعجاز.محدودیت های زمانی و مکانی چون رویایی درنوردیده می شوند و آن چه خارق عادت و خلاف عقل است عادی و عقلانی جلوه می کند. در  فضایی پرتخیل و پرطنز، بولگاکف زندگی در مسکو و فضای روشنفکری آن زمان شوروی را به باد سخریه و انتقاد می گیرد و دست و پاگیری نهاد های بوروکراتیک و دشواری زندگی روزمره و ماهیت مضحکه ی شوراهای نویسندگی فرمایشی را به بهترین وجه عیان و عریان می کند.مرشد و مارگریتا اساسا رمانی است فلسفی که مایه و ملاط آن طبعا از جزئیات واقعیات روزمره ی نویسنده و زمانه ی او برگرفته شده است. بولگاکف این واقعیات را چنان ترسیم کرده که ورای صورت ملموس و مشهود آن ها، جوهر ابدی و ازلی نهفته است و شناخت این جوهر ما را به سطح دیگری از ارزیابی این کتاب رهنمون می شود.

‎ظرافت و خلاقیت مرشد و مارگریتا از جمله در این نهفته است که در عین بحث فلسفی و نقد معضلات اجتماعی، رمان تا حدودی زندگی نامه ی نویسنده است و بسیاری از جزئیات داستان از زندگی خصوصی خود میخائیل بولگاکف برگرفته شده و درک همین شباهت ها ما را به سطح سوم ارزیابی این رمان نزدیک می کند. برای شناخت بهتر برخی از ظرایف این جنبه از رمان اشاره ای گذرا به زندگی او ضروری است.

#book #kavakbs #kavakbookstore #themasterandmargarita #mikhailbulgakov #buyonline #خرید_آنلاین #کاواک_بوک_استور #کتاب_سرای_کاواک #کتاب #مرشد_و_مارگریتا #میخائیل_بولگاکف
Forwarded from کتابخانه
📙 دل سگ
میخائیل بولگاکف
🔃 مهدی غبرایی
173 صفحه


بولگاکف این کتاب را چند ماه پس از مرگ لنین نوشت و تمثیل بُرنده‌ای است درباره انقلاب روسیه.
سگ در این داستان، نماد مردم روسیه است که قرن‌ها تحت ستم و خشونت بوده و با او همچون حیوانات رفتار کرده‌اند.
جراح عجیب داستان، تجسم حزب کمونیست "یا شاید خود لنین" است و عمل پیوند دشواری که برای تبدیل سگ به انسان انجام می‌شود نمادی از انقلاب است.
بولگاکف در این داستان با طنزی تلخ نشان می‌دهد این مغز نیست که انسان‌ساز است بلکه قلب شالوده و پایه ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نمی‌تواند "آدم" بسازد، بلکه احساس و روح انسانی است که "انسان" می‌سازد.


#دل_سگ
#میخائیل_بولگاکف
🔰

@bookhapdf
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1397
15 می 2018


🔰 #ابوالقاسم_فردوسی طوسی (۳۲۹ هجری قمری–۴۱۶هجری قمری) شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔ "شاهنامه"، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است.
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگ‌داشت فردوسی نام‌گذاری شده‌است. هر سال در این روز و در هفتهٔ پایانی اردیبهشت ماه،آیین‌های بزرگ‌داشت فردوسی و شاهنامه و سخنرانی پیرامون آن‌ها در دانشگاه‌ها و نهادهای پژوهشی ایران و جهان برگزار می‌شود.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای

🔰 #میخائیل_بولگاکف (Mikhail Bulgakov)(زاده ۱۵ مه ۱۸۹۱ - درگذشته ۱۰ مارس ۱۹۴۰) نویسنده و نمایشنامه‌نویس مشهور روسی بود. مشهورترین اثر او «مرشد و مارگاریتا» است. این کتاب در ایران توسط #بهمن_فرزانه، #عباس_میلانی و #پرویز_شهدی ترجمه شده است. از دیگر آثار ترجمه شده وی به فارسی می‌توان «خاطرات یک پزشک جوان»، «دست ‌نوشته‌های یک مرده‌»، «قلب سگی»، «تخم‌مرغ‌های شوم»، «سعادت»، «جزیره سرخ» و «آدم و حوا» را نام برد.

🔰 #آرتور_شنیتسلر (Arthur Schnitzler) ‏ (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱)، رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس اتریشی بود. آرتور شنیتسلر نویسنده‌ای پرکار بود و آثاری فراوان خلق کرد.
نگاهی به آثار ترجمه شده وی به فارسی👈: گریز به تاریکی/ دیگری/ شهرت دیرهنگام/ مردن/ بازی در سپیده‌دم و رویا/ بئاتریس/ رقصنده یونانی/ و...

🔰 لایمن فرانک باوم مشهور به #ال_فرانک_باوم (Lyman Frank Baum) (زاده 15 می 1856 ـدرگذشته 6 می 1919) نویسنده کتاب‌های کودکان و روزنامه‌نگار آمریکایی و خالق داستان مشهور «جادوگر شهر اُز» است. «جادوگرشهراُز» تاکنون در ایران توسط نشرهای بسیاری منتشر شده است. بر اساس این کتاب فیلم و انیمیشن هم شاخته شده است.

🔰 #ماکس_فریش(Max Frisch) (زاده ۱۵ مه ۱۹۱۱ - درگذشته ۴ آوریل ۱۹۹۱) داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و معمار سوئیسی بود. درسال ۱۹۵۴ با انتشار کتاب «اشتیلر» در عالم ادبیات مشهور شد. از فریش کتاب‌های بسیاری به فارسی ترجمه شده است از این میان می‌توان به «اشتیلر»، «آندورا»، «زندگی‌نامه: یک بازی»، «خشم شدید فیلیپ هوتس» و «بيدرمن و آتش افروزان» اشاره کرد.

🔰 #یودیت_هرمان (Judith Hermann)(زاده ۱۵ مه ۱۹۷۰) نویسنده آلمانی است که تاکنون چند مجموعه داستان منتشر کرده است. «این سوی رودخانه اُدِر»، «آلیس»، «لتی پارک»، «اول عاشقی» و «گذران روز» از آثار ترجمه شده وی به فارسی هستند.

🔰 #کاترین_آن_پورتر (Katherine Anne Porter)(زاده ۱۵ مه ۱۸۹۰ - درگذشته ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۰) نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی آمریکایی بود. وی درسال ۱۹۶۶ بخاطر مجموعه داستان‌های کوتاه خود برنده جایزه پولیتزر و جایزه ملی کتاب آمریکا شد. کتاب «برج کج» او توسط #نشر_ثالث در ایران منتشر شده است
📕#گنجینه_کتاب

هرگز نباید از کسی چیزی بخواهی، هرگز.
مخصوصاََ از آنهایی که از تو قدرتمندترند. اینگونه افراد به دلخواه خودشان پیشنهاد کمک می‌کنند...


📕 #مرشد_و_مارگریتا
🔸 #میخائیل_بولگاکف🌾🌾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖌🌺درود ظهر بخیر روزتان بر مدار آرامش پایان هفته دلنشین
🍁زنی است
هفت قلم آرایش
سر چهار راه
خود راحراج می کند
تا دست باد بتکاند
برگها را بر سرش
خزان
می داند زمستان
نخواهد بود
بلند قهقهه می زند
ودست در دست غریبه ای
می رود
آذر غمگین تر از همیشه
زانوی غم بغل می کند
ونمی بارد
تا چشمه ها خشکیده است
آرام می نالد
نکند آتش به خشک وتر بیفتد
نیزار گلوی بریده نخلی را
با انگشت نشان می دهد
وهنوز بوی سوختگیش بلند است

کسی مرغ بریانش راکیش می کند
می خندد:
واسب قافیه رامی راند
تا جیبها را
از بحران پر کند

وصبح یک صبح پاییزی است
چون همیشه ...
می خندد مرغ عشق بلند
وصبح بر گلویش کارد می کشد

#ایرج_جمشیدی(بینا)
🔰🌺کتاب خوب روح شما راصیقل می دهد
🔰🌺📚برشی از کتاب

چند بار بهتان گفتم که اشتباه اساسی شما کم بها دادن به اهمیتِ چشم است.زبان آدمی شاید بتواند حقیقت را کتمان کند؛ ولی چشم ها ، هرگز !

📕 اثر : #مرشدومارگریتا
✍🏻 نویسنده : #میخائیل_بولگاکف🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖌🌺درود عصرر بخیر روزتان بر مدار آرامش پایان هفته دلنشین
🍁زنی است
هفت قلم آرایش
سر چهار راه
خود راحراج می کند
تا دست باد بتکاند
برگها را بر سرش
خزان
می داند زمستان
نخواهد بود
بلند قهقهه می زند
ودست در دست غریبه ای
می رود
آذر غمگین تر از همیشه
زانوی غم بغل می کند
ونمی بارد
تا چشمه ها خشکیده است
آرام می نالد
نکند آتش به خشک وتر بیفتد
نیزار گلوی بریده نخلی را
با انگشت نشان می دهد
وهنوز بوی سوختگیش بلند است

کسی مرغ بریانش راکیش می کند
می خندد:
واسب قافیه رامی راند
تا جیبها را
از بحران پر کند

وصبح یک صبح پاییزی است
چون همیشه ...
می خندد مرغ عشق بلند
وصبح بر گلویش کارد می کشد

#ایرج_جمشیدی(بینا)
🔰🌺کتاب خوب روح شما راصیقل می دهد
🔰🌺📚برشی از کتاب

چند بار بهتان گفتم که اشتباه اساسی شما کم بها دادن به اهمیتِ چشم است.زبان آدمی شاید بتواند حقیقت را کتمان کند؛ ولی چشم ها ، هرگز !

📕 اثر : #مرشدومارگریتا
✍🏻 نویسنده : #میخائیل_بولگاکف🍂
4_6026135928592927639.pdf
3.1 MB
برف سیاه نوشته ای سراپا طنز و نیش و کاریکاتوری است از تئاتر هنر مسکو به سرپرستی استانیسلاوسکی و دانچنکو. در خلال این رمان جا به جا به شخصیت های واقعی و وقایع مستند برمی خوریم. اما آنچه کاملا آشکار است این نوشته نه به قصد وقایع و توضیح یک یا چند واقعه پدید آمده است.

📕 برف سیاه
✍🏻
#میخائیل_بولگاکف📚
زیرا پدرش مدرس مذهبی و دو برادرش ضدانقلاب و فراری بودند.
میخائیل در سال ۱۹۱۰ با تاتیانا نیکلایونا لاپا که دوره دبیرستان را می گذراند آشنا شد و این آشنایی در سال ۱۹۱۳ به ازدوجشان انجامید.

وی در سال ۱۹۲۱ به مسکو رفت.
از سال ۱۹۲۲ تا سال ۱۹۲۵، مجلهٔ سرخ برای همه، و روزنامه‌های «منظرهٔ سرخ، بلندگو، سرخ، کارمند پزشکی و بوق» پر از مقالات و داستان‌های کوتاه بی امضای او یا با اسامی مستعاری چون: م. بول، م. ناشناس، اما_ ب، بودند. این نوشته‌ها به علت جمع‌آوری نکردن روزنامه‌ها از بین رفته‌اند.

زندگی میخائیل با انتشار ابلیس نامه دگرگون شد. این داستان، توجه مجامع فرهنگی را به خود جلب کرد و نام او را به عنوان یک نویسندهٔ برجستهٔ طنزپرداز بر سر زبان‌ها انداخت. سال ۱۹۲۵ برای او سالی پر از تنش بود. رمان مورد علاقهٔ نویسندهٔ یعنی گارد سفید اجازهٔ انتشار یافت و داستان‌های تخم مرغ‌های شوم و دل سگ در مجلات مختلف به چاپ رسید.

در سال ۱۹۲۴ کتاب گارد سفید را به پایان رساند. تنها بخش‌هایی از این کتاب اجازه انتشار یافت و به شکل کامل، سال‌ها بعد از مرگش منتشر شد.
بسیاری از آثار دیگر بولگاکف اجازه چاپ نیافت به‌طوری‌که شرایط زندگی را بر او سخت کرد؛ و وی در ۱۹۳۰ نامه به استالین نوشت و از او خواست که به او اجازه کار و فعالیت آزاد داده شود یا اجازه دهند از کشور خارج شود. استالین دستور داد او را در تاتری مشغول به کار کنند.

اما این کار دهان وی را نبست و او همچنان به نوشتن آثاری ادامه داد که روزگار دیکتاتوری را حداقل به‌طور سمبلیک به تصویر می‌کشید از بین آثار بولگاکف دو کتاب قلب سگی (در ایران به نام دل سگ) و مرشد و مارگایتا از اهمیت زیادی برخوردارند؛ زیرا در آنان به‌طور نمایانی به جو اختناق پرداخته‌است.
کتاب قلب سگی او تا آخرین لحظه‌های عمر حکومت کمونیستی اجازه انتشار نیافت.

از استعداد بولگاکف علی‌رغم هوش و ذکاوت و قلم توانایش به دلیل مخالفت با وضعیت زمان خود، استفاده لازم نشد، آثارش توقیف می‌شدند. کار در تئاتر را به دلیل نمایشنامه جنجال‌برانگیز «دار و دسته دو روها» از دست داد.
منتقدان و نویسندگان مشهوری چون س _ آنگارسکی، آ _ وارونسکی، بولگاکف را یک نابغهٔ ادبی معرفی کردند و در مقابل نیز نیش قلم گروهی دیگر از منتقدان به سمت او نشانه رفت. به هر حال، موفقیت‌هایی که او آن سال در تئاتر کسب کرد، همهٔ شکست‌ها را جبران کرد.

وی در سال ۱۹۲۴ از همسر اول خود تاتیانا نیکلایونا لاپا جدا شد و در همان سال با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد.
دومین ازدواج وی در سال ۱۹۳۲ به جدایی انجامید و کمی بعد با یلنا شیلوفسکی ازدواج کرد.
اعتقاد بر این است که یلنا شیلوفسکی منبع الهام شخصیت مارگریتا در رمان #مرشد_و_مارگریتا بوده است.

این نویسنده‌ی قرن بیستمی بیشتر با شاهکار بزرگش، مرشد و مارگریتا شناخته می‌شود؛ اثری جاویدان که نه تنها بهترین اثر نویسنده، بلکه یکی از بزرگ‌ترین آثار داستانی قرن اخیر به شمار می‌رود.

بهترین دوره‌ی نویسندگی‌ بولگاکف همزمان با اوج خفقانِ استالینی در اتحاد جماهیر شوروی بود.
سرگذشت شاهکار او یعنی کتاب مرشد و مارگریتا، خود می‌تواند موضوع ده‌ها کتاب باشد.
بولگاکف این رمان درخشان را که به نوعی ادعانامه‌ای علیه سبک حکومت‌داری حزب کمونیست شوروی است، در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و کار را به میزان قابل توجهی پیش برد. اما حدود دو سال بعد، طی دوران دست و پنجه نرم کردن‌اش با بحرانی روحی، تمام دست‌نوشته‌های خود را آتش زد.

با این حال چند سال بعد مجدداً کار نگارش این اثر را آغاز نمود و این بار تا واپسین روزهای عمر به اصلاح و بازنویسی آن پرداخت.
مرشد و مارگاریتا پس از مرگ بولگاکف، به همت همسرش به اتمام رسید. با این حال به علت محتوای سیاسی گزنده‌اش، سال‌ها اجازه‌ی انتشار نیافت.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ به همت و توسط همسر بولگاکف به پایان رسید، به علت محتوای سیاسی گزنده‌اش در زمان استالین سال‌ها اجازه‌ی انتشار نیافت.

و سرانجام ۲۷ سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخهٔ سانسورشده‌ای از کتاب منتشر شد..
کتاب در سال ۱۹۶۵ با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نام‌ها و مکان‌های ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخه‌های آن یک‌شبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد و پس از اندک زمانی آوازه‌اش جهان را درنوردید.

حرفت را باور می‌کنم.
این چشمها دروغ نمی‌گوید.
چند بار بهتان گفتم
که اشتباه اساسی شما
کم بهادادن به اهمیت چشم است.

زبان آدمی شاید بتواند
حقیقت را کتمان کند،
ولی چشمها، هرگز...

‏꥟ مرشد و مارگاریتا • #میخائیل_بولگاکف

📖
☕️ #نوش_خوان