💠 #تقویم_هنرمندان
سوم آبان سالروز درگذشت #فریدون_مشیری
#شاعر و #روزنامهنگار
فریدون مشیری در سی ام شهریور سال 1305 در یک خانواده اصیل و فرهیخته در تهران به دنیا آمد. جد پدری مشیری، ازصاحب منصبان سرشناس لشکری در حکومت نادرشاه افشار بود و پدربزرگ مادریش یکی از شاعران به نام در دوره ناصری به حساب می آمد .
با چنین پیشینه خانوادگی مشیری در کودکی پیش از رفتن به مدرسه با ادبیات کهن فارسی آشنایی کامل داشت، او بخشی از تحصیلات ابتدایی خود را تهران و بخشی دیگر را به دلیل کار پدرش در مشهد گذراند، اما در سال 1320 با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین به همراه خانواده دوباره به تهران بازگشت و دوران متوسطه را در دبیرستان ادیب به اتمام رساند.
مشیری در سن هیجده سالگی با اینکه هنوز یک سال تا پایان تحصیلاتش باقی مانده بود، به استخدام وزارت پست و تلگراف آن زمان در آمد و مدت سی و سه سال در این وزارتخانه به کار مشغول بود.
مشیری از پانزده سالگی شعر می گفت و در سال 1323 اولین شعر او با نام" فردای ما "در روزنامه" ایران ما" به چاپ رسید، همین اتفاق آغازگر فعالیت های مطبوعاتی مشیری شد، او همزمان با کار در اداره پست و تحصیل، در مجلات مختلف ادبی نیز کار می کرد .
فریدون مشیری اولین مجموعه شعر خود را در سال 1334 با نام "تشنه طوفان "با مقدمه ای از "شهریار" و"علی دشتی "به چاپ رساند.خود مشیری در مورد اشعارش می گوید:" چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا،........."معروفترین شعر مشیری "کوچه "در سال 1339 در مجله "روشنفکر "به چاپ رسید.
مشیری علاوه بر شعر به موسیقی سنتی هم علاقه زیادی داشت و ردیف ها و گوشه های موسیقی را به خوبی می شناخت، به همین خاطر در بین سال های 1350 تا 1357 با برنامه "گل های تازه "رادیو ایران همکاری مستمری داشت.
در اواخر عمر مشیری، علی رغم نداشتن وضعیت جسمی مناسب در شب های شعر مختلفی که دوستدارنش در سراسر دنیا برایش ترتیب می دادند، شرکت می کرد و درآمد حاصل از این مراسم ها را، صرف امور خیریه می کرد.
سرانجام فریدون مشیری پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری در سوم آبان ماه سال 1379 در سن هفتاد و چهار سالگی در تهران درگذشت.
برخی از #آثار
تشنه طوفان، 1334
نایافته، 1337
ابر،1340
ابر و کوچه، 1345
بهار را باور کن، 1347
از خاموشی، 1356
مروارید مهر ، 1365
آه باران، 1367
از دیار آشتی، 1371
لحظه ها و احساس، 1374
آواز آن پرنده غمگین، 1378
نوایی هماهنگ باران (پس از مرگ)، 1384
🍃🍂🍃🍂
سوم آبان سالروز درگذشت #فریدون_مشیری
#شاعر و #روزنامهنگار
فریدون مشیری در سی ام شهریور سال 1305 در یک خانواده اصیل و فرهیخته در تهران به دنیا آمد. جد پدری مشیری، ازصاحب منصبان سرشناس لشکری در حکومت نادرشاه افشار بود و پدربزرگ مادریش یکی از شاعران به نام در دوره ناصری به حساب می آمد .
با چنین پیشینه خانوادگی مشیری در کودکی پیش از رفتن به مدرسه با ادبیات کهن فارسی آشنایی کامل داشت، او بخشی از تحصیلات ابتدایی خود را تهران و بخشی دیگر را به دلیل کار پدرش در مشهد گذراند، اما در سال 1320 با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین به همراه خانواده دوباره به تهران بازگشت و دوران متوسطه را در دبیرستان ادیب به اتمام رساند.
مشیری در سن هیجده سالگی با اینکه هنوز یک سال تا پایان تحصیلاتش باقی مانده بود، به استخدام وزارت پست و تلگراف آن زمان در آمد و مدت سی و سه سال در این وزارتخانه به کار مشغول بود.
مشیری از پانزده سالگی شعر می گفت و در سال 1323 اولین شعر او با نام" فردای ما "در روزنامه" ایران ما" به چاپ رسید، همین اتفاق آغازگر فعالیت های مطبوعاتی مشیری شد، او همزمان با کار در اداره پست و تحصیل، در مجلات مختلف ادبی نیز کار می کرد .
فریدون مشیری اولین مجموعه شعر خود را در سال 1334 با نام "تشنه طوفان "با مقدمه ای از "شهریار" و"علی دشتی "به چاپ رساند.خود مشیری در مورد اشعارش می گوید:" چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا،........."معروفترین شعر مشیری "کوچه "در سال 1339 در مجله "روشنفکر "به چاپ رسید.
مشیری علاوه بر شعر به موسیقی سنتی هم علاقه زیادی داشت و ردیف ها و گوشه های موسیقی را به خوبی می شناخت، به همین خاطر در بین سال های 1350 تا 1357 با برنامه "گل های تازه "رادیو ایران همکاری مستمری داشت.
در اواخر عمر مشیری، علی رغم نداشتن وضعیت جسمی مناسب در شب های شعر مختلفی که دوستدارنش در سراسر دنیا برایش ترتیب می دادند، شرکت می کرد و درآمد حاصل از این مراسم ها را، صرف امور خیریه می کرد.
سرانجام فریدون مشیری پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری در سوم آبان ماه سال 1379 در سن هفتاد و چهار سالگی در تهران درگذشت.
برخی از #آثار
تشنه طوفان، 1334
نایافته، 1337
ابر،1340
ابر و کوچه، 1345
بهار را باور کن، 1347
از خاموشی، 1356
مروارید مهر ، 1365
آه باران، 1367
از دیار آشتی، 1371
لحظه ها و احساس، 1374
آواز آن پرنده غمگین، 1378
نوایی هماهنگ باران (پس از مرگ)، 1384
🍃🍂🍃🍂
Ahe Baran
Mohammad Reza Shajarian
آه باران...
ریشه در اعماق ِ اقیانوس دارد –شاید–
این گیسو پریشان کرده
بید ِ وحشی ِ باران
یا، نه، دریاییست گویی، واژگونه، برفراز شهر،
شهرِ سوگواران.
هرزمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر،
با تشویش:
رنگ این شبهای وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند.
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ،
همچنان که نام ها در ننگ!
هرچه پیرامون ما رنگ تباهی شد.
آه، باران، ای امیدِ جان ِ بیداران!
بر پلیدی ها _که ما عمریست در گرداب آن غرقیم_
آیا، چیره خواهی شد؟
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
ریشه در اعماق ِ اقیانوس دارد –شاید–
این گیسو پریشان کرده
بید ِ وحشی ِ باران
یا، نه، دریاییست گویی، واژگونه، برفراز شهر،
شهرِ سوگواران.
هرزمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر،
با تشویش:
رنگ این شبهای وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند.
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ،
همچنان که نام ها در ننگ!
هرچه پیرامون ما رنگ تباهی شد.
آه، باران، ای امیدِ جان ِ بیداران!
بر پلیدی ها _که ما عمریست در گرداب آن غرقیم_
آیا، چیره خواهی شد؟
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
شبی دور از تو - اما با تو - تا صبح
در آن دوران شیرین ره سپردم
تو را با خود به آنجاها که یک عمر
غمت جان مرا می برد بردم
هزاران بار دستت را به گرمی
به روی سینه ی تنگم فشردم
وفاهای تو را یک یک ستودم
خطاهای تو را ده ده شمردم
زحد بگذشت چون خودکامگی هات
صفای خویش را افسوس خوردم
به چشم خویشتن دیدی در این عشق
تو در من زیستی من در تو مردم...
#فریدون_مشیری
⚘🕊⚘🕊
در آن دوران شیرین ره سپردم
تو را با خود به آنجاها که یک عمر
غمت جان مرا می برد بردم
هزاران بار دستت را به گرمی
به روی سینه ی تنگم فشردم
وفاهای تو را یک یک ستودم
خطاهای تو را ده ده شمردم
زحد بگذشت چون خودکامگی هات
صفای خویش را افسوس خوردم
به چشم خویشتن دیدی در این عشق
تو در من زیستی من در تو مردم...
#فریدون_مشیری
⚘🕊⚘🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!
#فریدون_مشیری
درودها دوستان همراه صبحتان مملو از شادی وآرامش🌷🌷
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!
#فریدون_مشیری
درودها دوستان همراه صبحتان مملو از شادی وآرامش🌷🌷
4_6032609208812177481.mp4
11.2 MB
#فریدون_مشیری
شنیدم مصرعی شیوا
که شیرین بود مضمونش!
منم مجنون آن لیلا که
صد لیلاست مجنونش
غم عشق تو را نازم،
چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد
از این خانه بیرونش . . .
"محمدرضا شجریان خیال "
#شبتوون_مسرور_و_رویایی
شنیدم مصرعی شیوا
که شیرین بود مضمونش!
منم مجنون آن لیلا که
صد لیلاست مجنونش
غم عشق تو را نازم،
چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد
از این خانه بیرونش . . .
"محمدرضا شجریان خیال "
#شبتوون_مسرور_و_رویایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فریدون_مشیری
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
• •
••┈┈┈❥ 📕 ❥┈┈┈•
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
• •
••┈┈┈❥ 📕 ❥┈┈┈•
#آفتابت
-كه فروغ رخ «زرتشت» در آن گل كردهست
#آسمانت
-که ز خمخانه «حافظ» قدحی آوردهست
#كوهسارت
-که بر آن همت «فردوسی» پر گستردهست
#بوستانت
-كز نسیم نفس «سعدی» جان پروردهست
همزبانان مناند.
◻️
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان مناند.
◻️
نفسم را پر پرواز از توست
به #دماوند تو سوگند كه گر بگشایند
بندم از بند ببینند كه:
آواز از توست!
◻️
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاكم كه در آن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #ریشه_در_خاک
-كه فروغ رخ «زرتشت» در آن گل كردهست
#آسمانت
-که ز خمخانه «حافظ» قدحی آوردهست
#كوهسارت
-که بر آن همت «فردوسی» پر گستردهست
#بوستانت
-كز نسیم نفس «سعدی» جان پروردهست
همزبانان مناند.
◻️
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان مناند.
◻️
نفسم را پر پرواز از توست
به #دماوند تو سوگند كه گر بگشایند
بندم از بند ببینند كه:
آواز از توست!
◻️
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاكم كه در آن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #ریشه_در_خاک
توان ابری که بارانی نداری
من ان خاکم که سرتاسر کویرم
توان راهی که پایانی نداری
منم ان راه پیمایی که پیرم
توان باغی که درکام خزان است منم ان باغبانی که باید رخت بربندم ازاین باغ
دلم اینجاست اما ناگریزم
منم برق شهاب تند پرواز که می خندم ولی باید بمیرم
فسونگر!
فروشوعشق دیرین را زدفتر
مرا درکام تنهایی رها کن
برو با یاردیگر
مرا بگذا رو بگذر.
مخوان بیهوده برمن قصه ی عشق
که ما این نامه را خواندیم وبستیم
برو! زین راه برگشتن محال است
که ما در پشت سرپل را شکستیم
تو ای عشقت به جانم سایه گستر!
دگران قصه های عاشقی را به یاد من میاور
مرا بگذار و بگذر.
گلی دیگرنمی روید ازاین دشت
که باغ عشق دیرین شوره زاریست
گل اشکی که درچشم من وتست
گلی پژمرده برسنگ مزاریست
دراین دیدار دیگر پیام دست هانیست
به لب ها بوسه پژمرده طلوع خنده ها رفت
شکوه عشق ما مرد به شوق انتظارت دگر یک لحظه چشمم نیست بر در
که من جسمم سرا پای که من سنگم سراسر
من و تنهایی خویش
تو و یاران بهتر
مرا بگذار و بگذر
مرا بگذار و بگذر.
#فریدون_مشیری
من ان خاکم که سرتاسر کویرم
توان راهی که پایانی نداری
منم ان راه پیمایی که پیرم
توان باغی که درکام خزان است منم ان باغبانی که باید رخت بربندم ازاین باغ
دلم اینجاست اما ناگریزم
منم برق شهاب تند پرواز که می خندم ولی باید بمیرم
فسونگر!
فروشوعشق دیرین را زدفتر
مرا درکام تنهایی رها کن
برو با یاردیگر
مرا بگذا رو بگذر.
مخوان بیهوده برمن قصه ی عشق
که ما این نامه را خواندیم وبستیم
برو! زین راه برگشتن محال است
که ما در پشت سرپل را شکستیم
تو ای عشقت به جانم سایه گستر!
دگران قصه های عاشقی را به یاد من میاور
مرا بگذار و بگذر.
گلی دیگرنمی روید ازاین دشت
که باغ عشق دیرین شوره زاریست
گل اشکی که درچشم من وتست
گلی پژمرده برسنگ مزاریست
دراین دیدار دیگر پیام دست هانیست
به لب ها بوسه پژمرده طلوع خنده ها رفت
شکوه عشق ما مرد به شوق انتظارت دگر یک لحظه چشمم نیست بر در
که من جسمم سرا پای که من سنگم سراسر
من و تنهایی خویش
تو و یاران بهتر
مرا بگذار و بگذر
مرا بگذار و بگذر.
#فریدون_مشیری
دخترم بهار_اسکندر آبادی
@jarasmusic
«دخترم بهار»
بازخوانے: #اسڪندر_آبادی
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی
شعر: #فریدون_مشیری
خوانندہ اولیہ: #مرضیه
بهارم دخترم از خواب برخیز
شڪرخندے بزن شورے برانگیز
گل اقبال من اے غنچهے نو
بهار آمد تو هم با او بیامیز
ڪانال موسیقے #جرس
بازخوانے: #اسڪندر_آبادی
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی
شعر: #فریدون_مشیری
خوانندہ اولیہ: #مرضیه
بهارم دخترم از خواب برخیز
شڪرخندے بزن شورے برانگیز
گل اقبال من اے غنچهے نو
بهار آمد تو هم با او بیامیز
ڪانال موسیقے #جرس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعہ " باران "
خوانندہ: #وحید_تاج
آهنگساز: #ڪیوان_ساڪت
ارڪستر فیلارمونیڪ پاریس شرقی
گروہ: بهار
رهبر ارڪستر: #آرش_فولادوند
باران بر خاڪ پاڪت، زرینهے تاڪت
جان میبخشد
باران، گل خندہ زند شاد
جان میشود آزاد
اے وطنم
گل همیشہ بهارم
بهجز غم تو چہ دارم
باران تو ببار...
مگر مگر تو بشویی،
سیاهے از همہ جا را
باران تو ببار...
جاودان بہ نسیم سحر سوگند
شادمان بہ تو پیوستہ هستم
تا تو شوے آباد، اے ایران
تو بخندے شاد، اے ایران
چون نسیم سحرگه
آزاد اے ایران.
زندہ یاد #فریدون_مشیری
مجلہ پرنیان
خوانندہ: #وحید_تاج
آهنگساز: #ڪیوان_ساڪت
ارڪستر فیلارمونیڪ پاریس شرقی
گروہ: بهار
رهبر ارڪستر: #آرش_فولادوند
باران بر خاڪ پاڪت، زرینهے تاڪت
جان میبخشد
باران، گل خندہ زند شاد
جان میشود آزاد
اے وطنم
گل همیشہ بهارم
بهجز غم تو چہ دارم
باران تو ببار...
مگر مگر تو بشویی،
سیاهے از همہ جا را
باران تو ببار...
جاودان بہ نسیم سحر سوگند
شادمان بہ تو پیوستہ هستم
تا تو شوے آباد، اے ایران
تو بخندے شاد، اے ایران
چون نسیم سحرگه
آزاد اے ایران.
زندہ یاد #فریدون_مشیری
مجلہ پرنیان
دوشاخه نرگست،ای یاردلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری