روز ۱ نوامبر به عنوان «روز جهانی کوبانی» نامگذاری شده است. کوبانی سرافراز و سربلند که در میان این حجم از بربریت و تعصبات و توهمات نژادی و ایدئولوژیک در خاورمیانه، تبدیل شده سمبل برابری مقاومت و پایداری، کوبانی خاری شد در چشم قدرت هایی که هر کدام با دست پرورده های تروریست خود می خواستند و می خواهند اراده آزادیخواهی و برابری ملت ها را از آنان بگیرند. کوبانی با مقاومت خود قهرمانانی به دنیا معرفی کرد و تعریف جدیدی از #زن_بودن ارائه کرد که نظیر آنان را سراغ ندارد. قهرمانانی از دل مردم و برای پاسداری از خاک خود،شرف خود، هستی خود، قهرمانانی برای دفاع از آزادی و انسانیت و برابری و نه گفتن به ارتجاع بربریت قهرمانان واقعی و نه قهرمانان ساخته و پرداخته رسانه های تصویر و دروغ روز جهانی کوبانی مبارک.
رۆژی جیهانی #کۆبانی له ههموو کوردێکی نیشتمانپهروهر پیرۆز بێ. کۆبانی نیشانی داوه که پرسی کورد جیهانیه. نهسرهوتن تا سهرکهوتن
روز جهانی #کوبانی گرامی باد. کوبانی نشان داد که مساله کورد یک مساله جهانی است. مقاومت تا پیروزی.
#کۆبانی #مقاومت #ئازادی #آزادی #کوردستان
رۆژی جیهانی #کۆبانی له ههموو کوردێکی نیشتمانپهروهر پیرۆز بێ. کۆبانی نیشانی داوه که پرسی کورد جیهانیه. نهسرهوتن تا سهرکهوتن
روز جهانی #کوبانی گرامی باد. کوبانی نشان داد که مساله کورد یک مساله جهانی است. مقاومت تا پیروزی.
#کۆبانی #مقاومت #ئازادی #آزادی #کوردستان
آن #زن_النگو_به_دست و #سرنوشت_من!
(این ماجرا کاملا حقیقی است)
تا همین چند سال پیش در دانشگاهی در استان تهران تدریس می کردم و قرار بود عضو هیئت علمی آنجا بشوم. در امتحانات پایان ترم اتفاقی رخ داد که سرنوشت شغلی مرا تغییر داد. ماجرا از این قرار بود که یکی از دانشجویانم که خانمی بود با ظاهری بسیار متشرع، در امتحان پایان ترمِ یکی از دروس کارشناسی ارشد به جرم تقلب توسط مراقب دستگیر شد و برگه اش را به کمیته ی انضباطی ارجاع دادند. بر اساس رأی این کمیته و طبق قوانین دانشگاهی، قرار بود وی با نمره ی 0/25 و دست کم یک ترم محرومیت از تحصیل مواجه گردد. اما به دلیل مشخص شدن سمت بالای اداری و نفوذ بسیارِ وی در سازمانی پرقدرت، پس از چند روز برگه ی ایشان را از کمیته خارج و جهت اعلام نمره ی آن به دست من رساندند. نمره ی ایشان در برگه: 2 بود و من در لیست نمرات برای ایشان: 4 اعلام کردم. وی نسبت به نمره ی اعلام شده اعتراض نمود و روزی از روزها که در دانشگاه بودم، مسئول ساختمان کلاسها مرا به اتاقی خصوصی فراخواند. وی زنی بود حدود 45 ساله و دستش که از مچ تا به آرنج غرق در النگوهای طلا بود، توجه هر بیننده ای را به خود جلب می نمود. گفت: «خانم .... که نمره ی 4 براش اعلام کرده این، از دوستان نزدیک من هستن و تقاضا دارم نمره ی قبولی به او بدین.»
گفتم: «او در برگه 2 شده و خبرش رو دارم که در حین تقلب دستگیر شده. این کار توهینی بزرگ به دانشگاه و به من هست و بویژه که ایشون شمایلی ظاهر فریب داره و بنابراین نمی تونه نمره ی قبولی دریافت بکنه.»
از او اصرار و از من انکار. با عصبانیت برخاست و رفت.
در روزهای بعد، دو بار با من تماس تلفنی گرفت و با لحنی تهدیدآمیز به من گفت «بهتره به او نمره بدهی.» اما هر چه او اصرار کرد، من تغییری در نمره ی وی ندادم.
نیم ترم دوم بود و در تعطیلات تابستان در جریان یک بازی والیبال، تاندون پایم آسیب دید و 43 روز در گچ قرار گرفت. شروع ترم جدید مصادف شد با بازکردن گچ از پا و راه رفتنم تا مدتی با عصا و لنگ لنگان بود. به ساختمان کلاسها که مراجعه کردم، «خانم النگویی» جواب سلام مرا نداد. شماره ی کلاسم را که جویا شدم، با اخمی در چهره مرا به طبقه ی چهارم ساختمان که آسانسور نداشت، ارجاع داد. درخواست کردم که به دلیل آسیب دیدگی پایم، کلاسم را به طبقه ی همکف منتقل کنند. اما اصرار از من و انکار از او! نه مدیر گروه و نه حتی رییس دانشکده نتوانستند کلاس مرا از آسمان به زمین بیاورند و من یک ترم عصا به دست و لنگ لنگان به طبقه ی چهارم می رفتم.
ترم که تمام شد، خشونت خانم النگویی وارد مرحله ی جدیدی گردید. خبردار شدم که وی دانشجویانی را گرد آورده و نامه ی برکناری مرا به امضای آنها می رساند. او با آن نامه مرا از آن دانشگاه کنار گذاشت و نه مدیر گروه و نه حتی رییس دانشکده نتوانستند او را متوقف کنند. آنجا بود که متوجه شدم ایران چگونه جامعه ای است و دانشگاه در این کشور چگونه جایی است.
بدین ترتیب آن زن النگو به دست، سرنوشت شغلی مرا رقم زد و من متوجه شدم که در ایران، برعکس کشورهای توسعه یافته؛ اگر کار و مسئولیت ات را به خوبی انجام بدهی، به احتمال قوی برکنار می شوی.
#دکتر_بهروز_مرادی، دانش آموخته ی جامعه شناسی از دانشگاه آمستردام هلند و دارای phD در جامعه شناسی دین از دانشگاه تیلبورخ هلند.
29 آبان 97
(این ماجرا کاملا حقیقی است)
تا همین چند سال پیش در دانشگاهی در استان تهران تدریس می کردم و قرار بود عضو هیئت علمی آنجا بشوم. در امتحانات پایان ترم اتفاقی رخ داد که سرنوشت شغلی مرا تغییر داد. ماجرا از این قرار بود که یکی از دانشجویانم که خانمی بود با ظاهری بسیار متشرع، در امتحان پایان ترمِ یکی از دروس کارشناسی ارشد به جرم تقلب توسط مراقب دستگیر شد و برگه اش را به کمیته ی انضباطی ارجاع دادند. بر اساس رأی این کمیته و طبق قوانین دانشگاهی، قرار بود وی با نمره ی 0/25 و دست کم یک ترم محرومیت از تحصیل مواجه گردد. اما به دلیل مشخص شدن سمت بالای اداری و نفوذ بسیارِ وی در سازمانی پرقدرت، پس از چند روز برگه ی ایشان را از کمیته خارج و جهت اعلام نمره ی آن به دست من رساندند. نمره ی ایشان در برگه: 2 بود و من در لیست نمرات برای ایشان: 4 اعلام کردم. وی نسبت به نمره ی اعلام شده اعتراض نمود و روزی از روزها که در دانشگاه بودم، مسئول ساختمان کلاسها مرا به اتاقی خصوصی فراخواند. وی زنی بود حدود 45 ساله و دستش که از مچ تا به آرنج غرق در النگوهای طلا بود، توجه هر بیننده ای را به خود جلب می نمود. گفت: «خانم .... که نمره ی 4 براش اعلام کرده این، از دوستان نزدیک من هستن و تقاضا دارم نمره ی قبولی به او بدین.»
گفتم: «او در برگه 2 شده و خبرش رو دارم که در حین تقلب دستگیر شده. این کار توهینی بزرگ به دانشگاه و به من هست و بویژه که ایشون شمایلی ظاهر فریب داره و بنابراین نمی تونه نمره ی قبولی دریافت بکنه.»
از او اصرار و از من انکار. با عصبانیت برخاست و رفت.
در روزهای بعد، دو بار با من تماس تلفنی گرفت و با لحنی تهدیدآمیز به من گفت «بهتره به او نمره بدهی.» اما هر چه او اصرار کرد، من تغییری در نمره ی وی ندادم.
نیم ترم دوم بود و در تعطیلات تابستان در جریان یک بازی والیبال، تاندون پایم آسیب دید و 43 روز در گچ قرار گرفت. شروع ترم جدید مصادف شد با بازکردن گچ از پا و راه رفتنم تا مدتی با عصا و لنگ لنگان بود. به ساختمان کلاسها که مراجعه کردم، «خانم النگویی» جواب سلام مرا نداد. شماره ی کلاسم را که جویا شدم، با اخمی در چهره مرا به طبقه ی چهارم ساختمان که آسانسور نداشت، ارجاع داد. درخواست کردم که به دلیل آسیب دیدگی پایم، کلاسم را به طبقه ی همکف منتقل کنند. اما اصرار از من و انکار از او! نه مدیر گروه و نه حتی رییس دانشکده نتوانستند کلاس مرا از آسمان به زمین بیاورند و من یک ترم عصا به دست و لنگ لنگان به طبقه ی چهارم می رفتم.
ترم که تمام شد، خشونت خانم النگویی وارد مرحله ی جدیدی گردید. خبردار شدم که وی دانشجویانی را گرد آورده و نامه ی برکناری مرا به امضای آنها می رساند. او با آن نامه مرا از آن دانشگاه کنار گذاشت و نه مدیر گروه و نه حتی رییس دانشکده نتوانستند او را متوقف کنند. آنجا بود که متوجه شدم ایران چگونه جامعه ای است و دانشگاه در این کشور چگونه جایی است.
بدین ترتیب آن زن النگو به دست، سرنوشت شغلی مرا رقم زد و من متوجه شدم که در ایران، برعکس کشورهای توسعه یافته؛ اگر کار و مسئولیت ات را به خوبی انجام بدهی، به احتمال قوی برکنار می شوی.
#دکتر_بهروز_مرادی، دانش آموخته ی جامعه شناسی از دانشگاه آمستردام هلند و دارای phD در جامعه شناسی دین از دانشگاه تیلبورخ هلند.
29 آبان 97
دنیا به زنهای مقاوم نیاز دارد؛
زنهایی که بیتوجه به محیط پیرامونشان، مشتاق، سرزنده و پر انرژی هستند؛ زنهایی که از گفتن حقیقت یا بیان اعتقاداتشان نمیترسند. سرشار از استعداد، عاطفه و مهربانی هستند.
خودشان را با مردها مقایسه نمیکنند یا با سایر زنها نمیجنگند، بلکه همهی انسانها را همانطور که هستند میبینند و همواره در جست و جوی زندگی بهتر و عشق پایدار هستند.
📒 #زن_ایدهآل
👤 #ماری_فرلئو
🔃 #ندا_شادنظر
زنهایی که بیتوجه به محیط پیرامونشان، مشتاق، سرزنده و پر انرژی هستند؛ زنهایی که از گفتن حقیقت یا بیان اعتقاداتشان نمیترسند. سرشار از استعداد، عاطفه و مهربانی هستند.
خودشان را با مردها مقایسه نمیکنند یا با سایر زنها نمیجنگند، بلکه همهی انسانها را همانطور که هستند میبینند و همواره در جست و جوی زندگی بهتر و عشق پایدار هستند.
📒 #زن_ایدهآل
👤 #ماری_فرلئو
🔃 #ندا_شادنظر
📍امروز روز جهانی افراد دارای معلولیت است. یک میلیارد نفر در سراسر جهان با نوعی از معلولیت زندگی میکنند.
🔻از هر ۵ #زن یک نفر در سراسر جهان با شکلی از معلولیت زندگی
میکند.
🔻از هر ۵ #زن یک نفر در سراسر جهان با شکلی از معلولیت زندگی
میکند.
نکاتی از روانشناسی
دکتر انوشه
⬅️ ناراحت شدن دست ما نیست
اما
ناراحت ماندن دست ماست
پس اجازه ندهیم که
رفتار تلخ دیگران در ما اثرکند
و روزگارمان را تلخ کند
#زن_شناسی
⬅️ وقتی زنها عصبانی می شوند ،
قدرت جسمیشان از بین می رود ؛
اما به همان اندازه قدرت زبانیشان بالا می رود !
تمام بدیهایی که درطول عمرش به او کرده اید را در ۵ دقیقه جلوی چشمانتان می آورند
زنها ماجرای عصبانیتشان را گاهی تا یک ماه با خود حمل میکنند .
#مردشناسی
⬅️ وقتی مردها عصبانی می شوند ،
انقباض عضلاتشان بالا می رود ،
فقط دوست دارند از موضوع فرار کنند ،
آنها به حل مسئله فکر نمی کنند ،
بدبین ، بد دهن وَ نامهربان می شوند
سکوت کنید تا آرام شوند ، آنوقت راحت تر متقاعد می شوند .
⬅️ کوچکترین سوراخها میتوانند
بزرگترین کشتیها را غرق کنند.
احساسات، ایده ها و افکار نادرست،
سوراخهای کشتی ذهن ما هستند.
مواظب ذهنمان باشیم
⬅️ هفت گروه انسانی را از زندگی خود حذف کنید تا روحتان سالم بماند :
۱ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
۲ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
۳ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
۴ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۵ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۶ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ میگذارد
7 - شخصی که بی حرمتی برایش تفریح است .
دکتر انوشه
⬅️ ناراحت شدن دست ما نیست
اما
ناراحت ماندن دست ماست
پس اجازه ندهیم که
رفتار تلخ دیگران در ما اثرکند
و روزگارمان را تلخ کند
#زن_شناسی
⬅️ وقتی زنها عصبانی می شوند ،
قدرت جسمیشان از بین می رود ؛
اما به همان اندازه قدرت زبانیشان بالا می رود !
تمام بدیهایی که درطول عمرش به او کرده اید را در ۵ دقیقه جلوی چشمانتان می آورند
زنها ماجرای عصبانیتشان را گاهی تا یک ماه با خود حمل میکنند .
#مردشناسی
⬅️ وقتی مردها عصبانی می شوند ،
انقباض عضلاتشان بالا می رود ،
فقط دوست دارند از موضوع فرار کنند ،
آنها به حل مسئله فکر نمی کنند ،
بدبین ، بد دهن وَ نامهربان می شوند
سکوت کنید تا آرام شوند ، آنوقت راحت تر متقاعد می شوند .
⬅️ کوچکترین سوراخها میتوانند
بزرگترین کشتیها را غرق کنند.
احساسات، ایده ها و افکار نادرست،
سوراخهای کشتی ذهن ما هستند.
مواظب ذهنمان باشیم
⬅️ هفت گروه انسانی را از زندگی خود حذف کنید تا روحتان سالم بماند :
۱ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
۲ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
۳ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
۴ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۵ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۶ - ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ میگذارد
7 - شخصی که بی حرمتی برایش تفریح است .
انسان در بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد،
در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند...
پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛
امتیاز کودکان و سالمندان،
نامرئی بودن آنهاست.
#زن_آینده
#کریستین_بوبن
در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند...
پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛
امتیاز کودکان و سالمندان،
نامرئی بودن آنهاست.
#زن_آینده
#کریستین_بوبن
Forwarded from پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
انسان در بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد،
در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند...
پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛
امتیاز کودکان و سالمندان،
نامرئی بودن آنهاست.
#زن_آینده
#کریستین_بوبن
در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند...
پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛
امتیاز کودکان و سالمندان،
نامرئی بودن آنهاست.
#زن_آینده
#کریستین_بوبن
Forwarded from اتچ بات
✍🌺دل کندن وآزردن واطوار چه رسمی است
ای خوبترین از چه تو بی مهر و وفایی
✍🌺اگرچه سنگ دل است یار وبی خبر از ماست
خوشم که می کشمش نقش دل هر روز
#بینا(ایرج)
✍🌺شب از قرابت ما گفت واز دلتنگی
وچنگی که می نواخت
میان استخوان دو کتفم زار
گندمزاری بود وباد
گند مزاری بود و دست
وداسی از ماه
که به دست نمی رسید
ومن که بافه می کردم
گندمها را
ومی پاشیدم
بر کشتزار شانه آرام
وسازی که در سینه می نواخت بلند
وآهنگی که در گلویت
زخمی تر از همیشه می خواند چون یاکریمی به وقت صبح گاهان
ساز برداشته بودم
وسوز که می وزید
ولرزشی ورعشه ای
که از شوق بود یا سردر گرمی
سرت بر سینه می افتاد وترنجی که با هر نفس
یا کریمی راپر می داد
ودستی که پر می شد
و پرنده ای که از نفست می پرید
ولبانم این جامهای پر شده از عطش
تشنگی را می نشاندند
در فصل مستی
و واژه هایی
که استخوان ترکانده بودند بین ما
وبی حساب رد وبدل می شدند
بی آنکه حساب خود را داشته باشند
ما شب سمور را
در خود می کشتیم
در لابلای دستانی که درخت بودند
در آخرین حیات زمینی خود
وچشمان اثیری ماه
در ان هلال منقبض خود بر آمده بود
در زیر نقابی از تعجب وابهام
و ما رعشه های ستاره هایی را می دیدیم
که از دور چشمک می زدند
وما که در پرواز خود می رفتیم
برای آغاز سفری در اقیانوس ژرف خیال
#بینا(ایرج)
✍🌺لبخندت بر مدار ماه
شکفته
لبانت غنچههای گیلاس
ودندانها درج صدفی
میان دو نیمه خرمالو
#بینا(ایرج)
✍🌺هرکس از دایره عشق قدم زد بیرون
عمر بر باد فنا داد و در شادی بست
#بینا(ایرج)
✍🌺شیرین به شیرین کاری وفرهاد به فریاد
آن یک به تب خنجر واین یک به تبر مرد
#بینا(ایرج)
✔️🌺درود شبتان بخیر و سرشار از شادی
کرونا رابه خانه نبرید،مراقب عزیزانتان باشید
✍🌺🇨🇦Let me get something straight here, being a strong independent woman is not having an attitude!
متاسفانه این دیدگاه که یک زن مستقل و قوی حتما با خشونت و غرور با بقیه رفتار میکنه خیلی داره رواج پیدا میکنه. این دوتا مقوله با همدیگه خیلی فرق دارن. کسی که مستقل و قویه لزوما بداخلاق و نامهربان نیست. غرور داشتن به معنی استقلال و متواضع بودن به معنی عدم استقلال نیست. کسی که استقلال داره لزومی نمیبینه با رفتار و طرز برخورد بد به دیگران استقلالش رو نشون بده. برای اینکه زن مستقلی باشی لزوما نباید آدم بدی باشی. تواضع، برخورد خوب و کمک به دیگران (صد البته در تعادل و چارچوب خودش) نشوندهندهی بلوغ فکری و شخصیتی یک انسانه، مرد یا زن. نشون میده اون شخص مشکلات زندگیش رو تحت کنترل داره، معضلات روحی دوران کودکیش رو حل کرده و تعدیل عواطفش رو یاد گرفته بنابراین این موارد رو در برخورد با یک انسان دیگه سیلآسا بیرون نمیریزه. یک انسان مستقل و قوی بدون بلوغ فکری و شخصیتی یه کم برای من عجیب و متناقضه.
.
.
#زن_موفق #انسان_موفق
کانال پرنیان خیال
ای خوبترین از چه تو بی مهر و وفایی
✍🌺اگرچه سنگ دل است یار وبی خبر از ماست
خوشم که می کشمش نقش دل هر روز
#بینا(ایرج)
✍🌺شب از قرابت ما گفت واز دلتنگی
وچنگی که می نواخت
میان استخوان دو کتفم زار
گندمزاری بود وباد
گند مزاری بود و دست
وداسی از ماه
که به دست نمی رسید
ومن که بافه می کردم
گندمها را
ومی پاشیدم
بر کشتزار شانه آرام
وسازی که در سینه می نواخت بلند
وآهنگی که در گلویت
زخمی تر از همیشه می خواند چون یاکریمی به وقت صبح گاهان
ساز برداشته بودم
وسوز که می وزید
ولرزشی ورعشه ای
که از شوق بود یا سردر گرمی
سرت بر سینه می افتاد وترنجی که با هر نفس
یا کریمی راپر می داد
ودستی که پر می شد
و پرنده ای که از نفست می پرید
ولبانم این جامهای پر شده از عطش
تشنگی را می نشاندند
در فصل مستی
و واژه هایی
که استخوان ترکانده بودند بین ما
وبی حساب رد وبدل می شدند
بی آنکه حساب خود را داشته باشند
ما شب سمور را
در خود می کشتیم
در لابلای دستانی که درخت بودند
در آخرین حیات زمینی خود
وچشمان اثیری ماه
در ان هلال منقبض خود بر آمده بود
در زیر نقابی از تعجب وابهام
و ما رعشه های ستاره هایی را می دیدیم
که از دور چشمک می زدند
وما که در پرواز خود می رفتیم
برای آغاز سفری در اقیانوس ژرف خیال
#بینا(ایرج)
✍🌺لبخندت بر مدار ماه
شکفته
لبانت غنچههای گیلاس
ودندانها درج صدفی
میان دو نیمه خرمالو
#بینا(ایرج)
✍🌺هرکس از دایره عشق قدم زد بیرون
عمر بر باد فنا داد و در شادی بست
#بینا(ایرج)
✍🌺شیرین به شیرین کاری وفرهاد به فریاد
آن یک به تب خنجر واین یک به تبر مرد
#بینا(ایرج)
✔️🌺درود شبتان بخیر و سرشار از شادی
کرونا رابه خانه نبرید،مراقب عزیزانتان باشید
✍🌺🇨🇦Let me get something straight here, being a strong independent woman is not having an attitude!
متاسفانه این دیدگاه که یک زن مستقل و قوی حتما با خشونت و غرور با بقیه رفتار میکنه خیلی داره رواج پیدا میکنه. این دوتا مقوله با همدیگه خیلی فرق دارن. کسی که مستقل و قویه لزوما بداخلاق و نامهربان نیست. غرور داشتن به معنی استقلال و متواضع بودن به معنی عدم استقلال نیست. کسی که استقلال داره لزومی نمیبینه با رفتار و طرز برخورد بد به دیگران استقلالش رو نشون بده. برای اینکه زن مستقلی باشی لزوما نباید آدم بدی باشی. تواضع، برخورد خوب و کمک به دیگران (صد البته در تعادل و چارچوب خودش) نشوندهندهی بلوغ فکری و شخصیتی یک انسانه، مرد یا زن. نشون میده اون شخص مشکلات زندگیش رو تحت کنترل داره، معضلات روحی دوران کودکیش رو حل کرده و تعدیل عواطفش رو یاد گرفته بنابراین این موارد رو در برخورد با یک انسان دیگه سیلآسا بیرون نمیریزه. یک انسان مستقل و قوی بدون بلوغ فکری و شخصیتی یه کم برای من عجیب و متناقضه.
.
.
#زن_موفق #انسان_موفق
کانال پرنیان خیال
Telegram
attach 📎
💢 راهپیمایی مدافعان حقوق بشر در مکزیک در اعتراض به خشونت علیه زنان و قتل آنها
🔸صدها تن از طرفداران حقوق زنان و کنشگران حقوق بشر روز چهارشنبه در شهر مکزیکوسیتی علیه زنکشی دست به راهپیمایی زدند و خواستار اجرای عدالت شدند.
🔺بسیاری از شرکت کنندگان در این راهپیمایی، به نشانۀ عزا با نقاب سیاه روی صورت خود را پوشاندند و صلیبهای سرخی که روی آن عبارت «عدالت» نوشته شده بود را در دست گرفتند.
🔸بنا بر آمار رسمی، تنها در سال ۲۰۲۱ میلادی قتل ۳۷۵۱ زن در مکزیک به ثبت رسیده است که از این تعداد، ۱۰۰۴ مورد به عنوان «زن کشی» یا قتل یک زن صرفاً به دلیل زن بودن طبقه بندی شده است.
#زن_کشی
🔸صدها تن از طرفداران حقوق زنان و کنشگران حقوق بشر روز چهارشنبه در شهر مکزیکوسیتی علیه زنکشی دست به راهپیمایی زدند و خواستار اجرای عدالت شدند.
🔺بسیاری از شرکت کنندگان در این راهپیمایی، به نشانۀ عزا با نقاب سیاه روی صورت خود را پوشاندند و صلیبهای سرخی که روی آن عبارت «عدالت» نوشته شده بود را در دست گرفتند.
🔸بنا بر آمار رسمی، تنها در سال ۲۰۲۱ میلادی قتل ۳۷۵۱ زن در مکزیک به ثبت رسیده است که از این تعداد، ۱۰۰۴ مورد به عنوان «زن کشی» یا قتل یک زن صرفاً به دلیل زن بودن طبقه بندی شده است.
#زن_کشی
فراسوے سیاست:
🔷 زن، زندگی؛ بہ روایت معشوقہ آگوستین قدیس!
✍️ محمد منصورنژاد
1. سنت آگوستین (430-354)، متولد «الجزایر» فعلے، از آباے بسیار سرشناس مسیحے بودہ و هست و پرچمدار روایت «فیدئیستی» (ایمانگرایانه)، از مسیحیت. او تالیفات مهمے دارد؛ اما در سال 400 میلادے ڪتابے تحت عنوان «اعترافات» نوشت ڪہ در حقیقت هم اولین «اتوبیوگرافی» شناختہ شدہ غرب محسوب شدہ و هم از آثار ماندگار؛ مهم و تاثیرگذار ڪلاسیڪ است. این ڪتاب در حقیقت نوعے «مناجات نامه» است: اعترافاتے جانسوز از گناہ، نزد پروردگار! یڪے از نڪاتے را ڪہ بہ ڪرات و در جاے جاے اعترافات، بدان مے پردازد از گناهش جهت ارتباط دوازدہ سالہ با معشوقہ اش (ڪہ بہ ازدواج هم نرسید و اما صاحب فرزندے شد) نزد خدا شڪوہ مے ڪند؛ چون بہ زعم او، این سنخ زندگے (علاقہ بہ لذات مادے) سبب مے شد تا عشق حقیقے را نچشد و بہ هدایت و حقیقت نرسد. او در دهہ هاے آخر عمر ڪاملا از دنیا و مادیات برید و....
2. اما «فلوریا»، معشوقہ آگوستین، پس از جدایے تلخش از آگوستین (با دخالت مادر آگوستین)، بہ تحصیل ادامہ دادہ و فلسفہ مے خواند و در نهایت تصمیم مے گیرد تا سالها بعد، طے نامہ اے انتقادے، مواضع آگوستین در ڪتاب «اعترافات»، آنجا ڪہ بہ عشق زن و مرد مربوط است را شلاق بزند. این زن ماهرانہ تلاش مے ڪند، از زندگے و لذات این جهانے، دفاع جانانہ ڪند و دنیاستیزے یڪ متالہ بزرگ مسیحے را بہ شدت زیر سوال ببرد. این نامہ بہ زبان فارسے تحت عنوان «زندگے ڪوتاہ است: نامهاے بہ قدیس آگوستین»، (بہ اهتمام یوستین گوردر؛ نویسندہ ڪتاب مشهور «دنیاے سوفی»؛ بہ ترجمہ گلے امامے) در اختیار است.
3. در این ڪتاب در ابتدا و انتها مے گوید: ڪہ این خانم شاگرد مدرسہ مسیحے شد، اما هرگز اجازہ نداد، غسل تعمیدش دهند. او مے گوید: اما این خداوند نیست ڪہ از او خوف دارم؛ حس مے ڪنم ڪہ هم اڪنون با خدایم زندگے مے ڪنم. عیساے ناصرے هم با زنان مهربان بود؛ اما از متالهین مسیحے است ڪہ مے ترسم. باشد ڪہ خداے عیساے ناصرے تو (آگوستین) را براے تمام عشق و محبتے ڪہ نفے ڪردہ اے، ببخشاید. او از آگوستین مے پرسد: خیانتے از این بالاتر است ڪہ آدم معشوقهاش را بہ خاطر نجات روحش ترڪ ڪند؟ رقیب من تنها رقیب «من» نبود؛ او رقیب هر زنے است، او همانا فرشتہ مرگ¬عشق بود. تو اسمش را «پرهیزگاری» گذاشتے! در سراسر ڪتاب مدام بدین روال دربارہ «امیال نفسانی» و هوسهاے گناهآلود مے نویسے. آیا هرگز تصور ڪردہ اے ڪہ این تو (آگوستین) هستے ڪہ موهبت هاے الهے را زشت مے بینے؟ از اینجا شروع مے ڪنے بہ خداوند فخر بفروشے، ڪہ متوجہ شدے چہ حد از تمام آفریدہ هاے او متنفرے! باشد ڪہ خداوند بر تو ببخشاید! چہ بسا او در جایے تو را مے پاید ڪہ چگونہ بہ تمام آفرینش او اهانت مے ڪنے! ما انسان آفریدہ شدیم؛ و بہ صورت زن و مرد خلق شدہ ایم. نباید بڪوشیم آن چیزے را ڪہ نیستیم، زندگے ڪنیم. اگر آنچہ را با چشمانت مے بینے بہ تو لذتے نمے دهد، مے توانے خود را نابینا ڪنے! ڪسے را مجسم ڪن ڪہ بہ دلیل اینڪہ آواز زیباترے را با گوش جان شنیدہ، مے تواند آواز پرندگان را خاموش ڪند! بدا بہ حال آن ڪلیسا (ڪہ در آن «مزامیر» با ڪمترین تحریر ممڪن خواندہ شد، تا از «آواز» فاصلہ بگیرد) عالیجناب! آیا بنا نیست ڪہ هنر یڪ عبادت الهے باشد؟ آیا عبادت الهے، هنر نیست؟ آیا این دقیقا همان قابلیت مخلوق بودن ما نیست ڪہ از آفرینش خدا لذت مے بریم؟ آیا تصور مے ڪنے ڪہ خدواند متعال خواجگان و اختہ ها را بر مردانے ڪہ دل بہ زنے مے بندند، ترجیح مے دهد؟ نه؛ من بہ خدایے ڪہ زندگے زنے را بہ باد دهد، تا روح مردے را رستگار ڪند، ایمان ندارم. عالیجناب؛ افاضات تو بہ سحر و جادو بیشتر شبیہ است. آمدیم و در مورد این نڪتہ بخصوص و سرنوشتساز (بیارزشے لذت جسمانے) بہ خطا رفتہ باشے! زندگے بہ قدرے ڪوتاہ است ڪہ ما وقت نداریم دربارہ عشق، داورے هاے محڪوم ڪنندہ صادر ڪنیم. انسانها باید ابتدا بزید، آنگاہ فلسفہ بافے ڪنند. ما مخیریم بہ زندگے پس از این، (آخرت) دل ببندیم، اما حق نداریم با خودمان و دیگران بدرفتارے ڪنیم و ...
#زن #زندگے #آگوستین_قدیس #معشوقه_آگوستین_قدیس
🔷 زن، زندگی؛ بہ روایت معشوقہ آگوستین قدیس!
✍️ محمد منصورنژاد
1. سنت آگوستین (430-354)، متولد «الجزایر» فعلے، از آباے بسیار سرشناس مسیحے بودہ و هست و پرچمدار روایت «فیدئیستی» (ایمانگرایانه)، از مسیحیت. او تالیفات مهمے دارد؛ اما در سال 400 میلادے ڪتابے تحت عنوان «اعترافات» نوشت ڪہ در حقیقت هم اولین «اتوبیوگرافی» شناختہ شدہ غرب محسوب شدہ و هم از آثار ماندگار؛ مهم و تاثیرگذار ڪلاسیڪ است. این ڪتاب در حقیقت نوعے «مناجات نامه» است: اعترافاتے جانسوز از گناہ، نزد پروردگار! یڪے از نڪاتے را ڪہ بہ ڪرات و در جاے جاے اعترافات، بدان مے پردازد از گناهش جهت ارتباط دوازدہ سالہ با معشوقہ اش (ڪہ بہ ازدواج هم نرسید و اما صاحب فرزندے شد) نزد خدا شڪوہ مے ڪند؛ چون بہ زعم او، این سنخ زندگے (علاقہ بہ لذات مادے) سبب مے شد تا عشق حقیقے را نچشد و بہ هدایت و حقیقت نرسد. او در دهہ هاے آخر عمر ڪاملا از دنیا و مادیات برید و....
2. اما «فلوریا»، معشوقہ آگوستین، پس از جدایے تلخش از آگوستین (با دخالت مادر آگوستین)، بہ تحصیل ادامہ دادہ و فلسفہ مے خواند و در نهایت تصمیم مے گیرد تا سالها بعد، طے نامہ اے انتقادے، مواضع آگوستین در ڪتاب «اعترافات»، آنجا ڪہ بہ عشق زن و مرد مربوط است را شلاق بزند. این زن ماهرانہ تلاش مے ڪند، از زندگے و لذات این جهانے، دفاع جانانہ ڪند و دنیاستیزے یڪ متالہ بزرگ مسیحے را بہ شدت زیر سوال ببرد. این نامہ بہ زبان فارسے تحت عنوان «زندگے ڪوتاہ است: نامهاے بہ قدیس آگوستین»، (بہ اهتمام یوستین گوردر؛ نویسندہ ڪتاب مشهور «دنیاے سوفی»؛ بہ ترجمہ گلے امامے) در اختیار است.
3. در این ڪتاب در ابتدا و انتها مے گوید: ڪہ این خانم شاگرد مدرسہ مسیحے شد، اما هرگز اجازہ نداد، غسل تعمیدش دهند. او مے گوید: اما این خداوند نیست ڪہ از او خوف دارم؛ حس مے ڪنم ڪہ هم اڪنون با خدایم زندگے مے ڪنم. عیساے ناصرے هم با زنان مهربان بود؛ اما از متالهین مسیحے است ڪہ مے ترسم. باشد ڪہ خداے عیساے ناصرے تو (آگوستین) را براے تمام عشق و محبتے ڪہ نفے ڪردہ اے، ببخشاید. او از آگوستین مے پرسد: خیانتے از این بالاتر است ڪہ آدم معشوقهاش را بہ خاطر نجات روحش ترڪ ڪند؟ رقیب من تنها رقیب «من» نبود؛ او رقیب هر زنے است، او همانا فرشتہ مرگ¬عشق بود. تو اسمش را «پرهیزگاری» گذاشتے! در سراسر ڪتاب مدام بدین روال دربارہ «امیال نفسانی» و هوسهاے گناهآلود مے نویسے. آیا هرگز تصور ڪردہ اے ڪہ این تو (آگوستین) هستے ڪہ موهبت هاے الهے را زشت مے بینے؟ از اینجا شروع مے ڪنے بہ خداوند فخر بفروشے، ڪہ متوجہ شدے چہ حد از تمام آفریدہ هاے او متنفرے! باشد ڪہ خداوند بر تو ببخشاید! چہ بسا او در جایے تو را مے پاید ڪہ چگونہ بہ تمام آفرینش او اهانت مے ڪنے! ما انسان آفریدہ شدیم؛ و بہ صورت زن و مرد خلق شدہ ایم. نباید بڪوشیم آن چیزے را ڪہ نیستیم، زندگے ڪنیم. اگر آنچہ را با چشمانت مے بینے بہ تو لذتے نمے دهد، مے توانے خود را نابینا ڪنے! ڪسے را مجسم ڪن ڪہ بہ دلیل اینڪہ آواز زیباترے را با گوش جان شنیدہ، مے تواند آواز پرندگان را خاموش ڪند! بدا بہ حال آن ڪلیسا (ڪہ در آن «مزامیر» با ڪمترین تحریر ممڪن خواندہ شد، تا از «آواز» فاصلہ بگیرد) عالیجناب! آیا بنا نیست ڪہ هنر یڪ عبادت الهے باشد؟ آیا عبادت الهے، هنر نیست؟ آیا این دقیقا همان قابلیت مخلوق بودن ما نیست ڪہ از آفرینش خدا لذت مے بریم؟ آیا تصور مے ڪنے ڪہ خدواند متعال خواجگان و اختہ ها را بر مردانے ڪہ دل بہ زنے مے بندند، ترجیح مے دهد؟ نه؛ من بہ خدایے ڪہ زندگے زنے را بہ باد دهد، تا روح مردے را رستگار ڪند، ایمان ندارم. عالیجناب؛ افاضات تو بہ سحر و جادو بیشتر شبیہ است. آمدیم و در مورد این نڪتہ بخصوص و سرنوشتساز (بیارزشے لذت جسمانے) بہ خطا رفتہ باشے! زندگے بہ قدرے ڪوتاہ است ڪہ ما وقت نداریم دربارہ عشق، داورے هاے محڪوم ڪنندہ صادر ڪنیم. انسانها باید ابتدا بزید، آنگاہ فلسفہ بافے ڪنند. ما مخیریم بہ زندگے پس از این، (آخرت) دل ببندیم، اما حق نداریم با خودمان و دیگران بدرفتارے ڪنیم و ...
#زن #زندگے #آگوستین_قدیس #معشوقه_آگوستین_قدیس
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
مرگ آرام را نشنیدی شب وآن جام رانشنیدی آتش آمد گرفت آرامش آتش شعر آرام را نشنیدی چه شکوهی،چه مرگ تنهایی آخرین برگ انجام را نشنیدی تو بگو کم ورق بزن تاریخ قصه ی تلخ فرجام را نشنیدی #ایرج_جمشیدی_بینا
#نفیسه_زمان_زاده (آرام) شاعرِصاحب قلم اهل بندرعباس که گرایش فکری به جریان چپ داشت را بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی بواسطه فعالیتهای ادبی و دفاع از حقوق فرودستان در شبکههای مجازی میشناختند.
زنی آگاه که لطافت شاعرانه را با تفکرات برابریطلبانه در هم میآمیخت و اشعارش را همنوا با امواج دریا برای التیامی هرچند کوچک به گوش مشتاقان آزادی میرساند.
وی بواسطهی روحیه آزادیخواهی و برابریطلبانهاش در رستاخیز ژینا با اسم رمز #زن_زندگی_آزادی بارها و بارها به انحای گوناگون تحت فشارهای امنیتی قرارداشت و توسط سایبریها تهدید شده بود.
آرام یکی از بیشمار زنان شجاعدل و آزادیخواهی بود که نبرد را در دو جبهه رسانهای و خیابانی سرلوحه خود قرار داده بود و بواسطهی همین حضور منسجم در اواخر سال توسط نیروهای امنیتی بازداشت و ساعت.ها زیر شدیدترین بازجویی قرارگرفت و در نهایت با ضبط گوشی و وسایل الکترونیکی در ظاهر آزاد ولی با نظارتهای چندگانه زیر فشار امنیتی قرارگرفته بود.
او که علیرغم بیماری.های طولانی، به تنهایی روزگار خود را سپری میکرد نیمه شب جمعه هشتم اردیبهشت بصورت مشکوکی درآتشسوزی منزلش جان خود را از دست داد.
هرکس مختصر آشنایی با آرام داشت میدانست که روح زندگی و علاقه به هم نوعان و اطرافیانش چگونه پیوندی را بین وی و زندگی ایجاد کرده بود.
آرام، سرشار از شوق به زیستن و تلاش برای ایجاد جهانی نوین و عاری از ستم طبقاتی و عشق به حیوانات بیپناه بود.
او سرانجام در ظالمانهترین حالت ممکن به همراه دو سگاش که همدم تنهایی و انزوای تحمیل شده توسط سیستم امنیتی به وی بود در میان دود و آتش جهان ما را ترک کرد.
آری اینگونه است که می گوییم نظام سرمایهداری در زیر چتر ارتجاع به استثمار انسان مشغول است.
در استبداد چندگانه تحمیل شده بر زن، در گنداب مذهب و سرمایه، زیستن زنهای مبارز با چنان مشقاتی همراه است که شاید کسانیکه در این مسیر مبارزاتی قرار دارند بتوانند اندکی آن را درک کنند.
آرام دختر دریا و رفیق شجاعدل ما، بواسطهی راهی که خود در آن ایستاده بود سالهای سال یگانه همدمش سگی بود بنام جسیکا که در نهایت در کنار هم آخرین نفس های خود را در میان آتش و خاکستر کشیدند و با مرگی مشکوک داغی بزرگ بر دل رفقا و نزدیکان خود گذاشتند.
متن توسط دوستانِ آرام نوشته شده است.
زنی آگاه که لطافت شاعرانه را با تفکرات برابریطلبانه در هم میآمیخت و اشعارش را همنوا با امواج دریا برای التیامی هرچند کوچک به گوش مشتاقان آزادی میرساند.
وی بواسطهی روحیه آزادیخواهی و برابریطلبانهاش در رستاخیز ژینا با اسم رمز #زن_زندگی_آزادی بارها و بارها به انحای گوناگون تحت فشارهای امنیتی قرارداشت و توسط سایبریها تهدید شده بود.
آرام یکی از بیشمار زنان شجاعدل و آزادیخواهی بود که نبرد را در دو جبهه رسانهای و خیابانی سرلوحه خود قرار داده بود و بواسطهی همین حضور منسجم در اواخر سال توسط نیروهای امنیتی بازداشت و ساعت.ها زیر شدیدترین بازجویی قرارگرفت و در نهایت با ضبط گوشی و وسایل الکترونیکی در ظاهر آزاد ولی با نظارتهای چندگانه زیر فشار امنیتی قرارگرفته بود.
او که علیرغم بیماری.های طولانی، به تنهایی روزگار خود را سپری میکرد نیمه شب جمعه هشتم اردیبهشت بصورت مشکوکی درآتشسوزی منزلش جان خود را از دست داد.
هرکس مختصر آشنایی با آرام داشت میدانست که روح زندگی و علاقه به هم نوعان و اطرافیانش چگونه پیوندی را بین وی و زندگی ایجاد کرده بود.
آرام، سرشار از شوق به زیستن و تلاش برای ایجاد جهانی نوین و عاری از ستم طبقاتی و عشق به حیوانات بیپناه بود.
او سرانجام در ظالمانهترین حالت ممکن به همراه دو سگاش که همدم تنهایی و انزوای تحمیل شده توسط سیستم امنیتی به وی بود در میان دود و آتش جهان ما را ترک کرد.
آری اینگونه است که می گوییم نظام سرمایهداری در زیر چتر ارتجاع به استثمار انسان مشغول است.
در استبداد چندگانه تحمیل شده بر زن، در گنداب مذهب و سرمایه، زیستن زنهای مبارز با چنان مشقاتی همراه است که شاید کسانیکه در این مسیر مبارزاتی قرار دارند بتوانند اندکی آن را درک کنند.
آرام دختر دریا و رفیق شجاعدل ما، بواسطهی راهی که خود در آن ایستاده بود سالهای سال یگانه همدمش سگی بود بنام جسیکا که در نهایت در کنار هم آخرین نفس های خود را در میان آتش و خاکستر کشیدند و با مرگی مشکوک داغی بزرگ بر دل رفقا و نزدیکان خود گذاشتند.
متن توسط دوستانِ آرام نوشته شده است.
LIBRE
✔
TITLE: #LIBRR
ARTIST: #ELEONORE_CHOMANT
#TALLISKER
#FARAMARZ_ASLANI
2023, June
بازخوانی فرانسوی ترانهی #فرامرز_اصلانی، 'اگه یه روز...'
توسط گروه پروژهی Tallisker
#زن_زندگی_آزادی
👁🗨@CHAAVOUSH
TITLE: #LIBRR
ARTIST: #ELEONORE_CHOMANT
#TALLISKER
#FARAMARZ_ASLANI
2023, June
بازخوانی فرانسوی ترانهی #فرامرز_اصلانی، 'اگه یه روز...'
توسط گروه پروژهی Tallisker
#زن_زندگی_آزادی
👁🗨@CHAAVOUSH
الهه دلاورزی دانشجویی که توسط طالبان زندانی شده بود، پس از رهایی روایتی مختصر ولی هولناک از شرایط زنان را در حساب توئیتر خود منتشر کرده است.
او در یک رشته توئیت نوشته است:
من الهه دلاورزی هستم.
قاری سعید خوستی سخنگوی قبلی وزارت داخله طالبان و رئیس فعلی یتیمخانههای شبکهی حقانی بعد تجاوز مرا به عقد اجباری خود درآورد.
به بدترین شکل مرا شکنجه، لت و کوب و تهدید میکرد. نخواستم کنیز و برده او باشم اما طالبان برای خاموش ساختن صدایم مرا به زندان انداختند.
از نوامبر ۲۰۲۲ تا آپریل ۲۰۲۳ در زندان استخبارات ریاست ۴۰، طالبان مرا شکنجه کردند و حتی به اندامهای جنسی ( ثدیه ، باسن و رانهایم ) شوک برقی دادند و از من اعتراف اجباری گرفتند.
جنگجویان و فرماندهان طالبان بعد از ۱۵ آگوست ۲۰۲۱، هزاران زن و دختر را به ازدواج اجباری خود درآوردند و زنان را به بدترین شکل سرکوب میکنند.
طالبان قوانین ظالمانهی خود را فقط بالای مردم بیدفاع افغانستان تطبیق میکنند و برای فرماندهان طالبان هیچ مجازاتی وجود ندارد.
اما جهان هنوز زیر پای #طالبان فرش سرخ هموار میکند.
#زنان_افغانستان #زن_ستیزی #ارتجاع #علیه_ارتجاع
او در یک رشته توئیت نوشته است:
من الهه دلاورزی هستم.
قاری سعید خوستی سخنگوی قبلی وزارت داخله طالبان و رئیس فعلی یتیمخانههای شبکهی حقانی بعد تجاوز مرا به عقد اجباری خود درآورد.
به بدترین شکل مرا شکنجه، لت و کوب و تهدید میکرد. نخواستم کنیز و برده او باشم اما طالبان برای خاموش ساختن صدایم مرا به زندان انداختند.
از نوامبر ۲۰۲۲ تا آپریل ۲۰۲۳ در زندان استخبارات ریاست ۴۰، طالبان مرا شکنجه کردند و حتی به اندامهای جنسی ( ثدیه ، باسن و رانهایم ) شوک برقی دادند و از من اعتراف اجباری گرفتند.
جنگجویان و فرماندهان طالبان بعد از ۱۵ آگوست ۲۰۲۱، هزاران زن و دختر را به ازدواج اجباری خود درآوردند و زنان را به بدترین شکل سرکوب میکنند.
طالبان قوانین ظالمانهی خود را فقط بالای مردم بیدفاع افغانستان تطبیق میکنند و برای فرماندهان طالبان هیچ مجازاتی وجود ندارد.
اما جهان هنوز زیر پای #طالبان فرش سرخ هموار میکند.
#زنان_افغانستان #زن_ستیزی #ارتجاع #علیه_ارتجاع
نخستین واژه ی بامداد
از آن توست
و آخرین واژه ی شامگاه نیز
میان برآمدن آفتاب از ورای کوه
و سقوطش در دریای آبی
میان ریسمان سیاه و سفید
کتاب ها، مجله ها و قلم ها
سیگار ها و زمان های بربادرفته
دوستان و دردها
میان بامدادان و شامگاهان
چون پروانهای به پرواز در می آیی
چون عطر منتشر می شوی
و من انگشت خود را در آب فرو می برم
و بر کاغذ سخنی سفید می نگارم
و چشم به راه معجزه می مانم
#شعر
#ریاض_الصالح_الحسین
#سوریه
ترجمه: #سیدهادی_آلبوشوکه
📷 تصویر: #زن_جوان_ایرانی، ۱۹۰۱
عکاس: #آنتوان_سوروگین
از آن توست
و آخرین واژه ی شامگاه نیز
میان برآمدن آفتاب از ورای کوه
و سقوطش در دریای آبی
میان ریسمان سیاه و سفید
کتاب ها، مجله ها و قلم ها
سیگار ها و زمان های بربادرفته
دوستان و دردها
میان بامدادان و شامگاهان
چون پروانهای به پرواز در می آیی
چون عطر منتشر می شوی
و من انگشت خود را در آب فرو می برم
و بر کاغذ سخنی سفید می نگارم
و چشم به راه معجزه می مانم
#شعر
#ریاض_الصالح_الحسین
#سوریه
ترجمه: #سیدهادی_آلبوشوکه
📷 تصویر: #زن_جوان_ایرانی، ۱۹۰۱
عکاس: #آنتوان_سوروگین
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_دوم
در سروده کلاسیک به خاطر سیطره تصوف و عرفان به خصوص در سبک عراقی به عنوان دومین و بلندترین سبک سروده پارسی، وضعیت زن در حبس و ذهنی بود. #سبک_عراقی که سراینده های معروفی به نام: انوری، سنایی، نظامی، خاقانی، عطار، مولوی، سعدی، خواجو، عراقی، حافظ تا جامی و... دارد در پانصد سال تاریخ ادبی اش، کنش های تصوف و عرفان تا ترویج اندیشه تازیان را در دین اسلام پی گرفته بود. بینشی که در این سبک بود نسبت به حضور زن کاملا تصوف وار بوده است. مثلا #حافظ می فرماید:
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب، سخن از سلسه موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود (۴)
اینجا هم حافظ خواسته از تصور کردن معشوق با واژه #دوش ( دیروز / دیشب) شرایط توصیفی را پیش کشد تا تجسم کنیم حضوری خیالی و مستانه را. چون این وضعیت در سروده کلاسیک مرسوم بود و باید در تصوف و عرفان شهود داشتن بارز شود. یا #انوری که می سرود:
باز، دوش آن صنم باده فروش
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که می شد به وثاق
چون پرندوش نه بیهُش نه به هوش (۵)
انوری خواسته با تصور کردن حضور معشوق ذهنی، ساختار وجودی اوی غائب یا معشوق را تجسم کنیم. گویی آن مستانه شهرآشوبِ ماهرخ سبب ساز حال خوب هست ولی در بطن حس درونی و وجودی خارجی نباید داشته باشد. چنین وضعی ذهنی و پردازشی از مشخصه های نشانه ای و بارز سروده کلاسیک بوده است. از نکته های مهم دیگر نسبت به معشوق اندیشی بحث معشوق باید زن باشد هست. مرد در نظام مردسالاری استبداد ورز به جانب روایت های ستم بار خود را صاحب عشق می داند پس او عاشق می شود و زن حق حضوری جز معشقوق بودن ندارد.
برعکس این وضعیت معشوق ستایی یا زن اندیشی در سبک عراقی می بینیم در منظومه های عاشقانه به قالب مثنوی در سبک خراسانی مثلا در مثنوی شاهنامه و مثنوی ویس و رامین زن ها حق حضور دارند و آزادانه مرد خود را انتخاب می کنند. #زن_سالاری بخشی از فرهنگ زن اندیشی ایرانیان پیش از تازیان- یعنی قبل از اسلام - هست. پادشاه زن داشتن در دوره ساسانیان که نشانه دموکراسی و حقوق شهروندی مساوی تا فرهنگ فیمینیستی هست را پس از پادشاهی خسروپرویز می بینیم.
پس از #خسروپرویز دو پادشاه زن داشتیم که نشانه به فرهنگ رسیدن مردم ایران است. ولی پس از تازیان - اسلام - زن شد یک شی و حق حضور نداشت که نمونه بارز آن را در منظومه مثنوی لیلی و مجنون از نظامی گنجه ای می بینیم.
آزادمنشی زن ایرانی را هم در دوره #ساسانیان با زندگی شیرین و خسرو داریم که نظامی به سرایش برد. لیلی که نماینده زن دینی و عرفانی هست توسری خور و حق حضور تا انتخاب ندارد ولی زن در منظومه شیرین و خسرو این شیرین هست که در سرزمین های شمالی ایران بزرگ - ارمنستان - به تاخت با اسب تا بغداد پایتخت ایران می آید و خود خسرو را انتخاب می کند. همین آزادمنشی شیرین بود که زن خسرو پرویز که دختری رومی بود با دسیسه ای پسرش شیرویه را تحریک می کند تا پدرش را بکشد. پس از کشته شدن خسرو پرویز شیرین هم طی مزاحمت های شیرویه خودکشی می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_دوم
در سروده کلاسیک به خاطر سیطره تصوف و عرفان به خصوص در سبک عراقی به عنوان دومین و بلندترین سبک سروده پارسی، وضعیت زن در حبس و ذهنی بود. #سبک_عراقی که سراینده های معروفی به نام: انوری، سنایی، نظامی، خاقانی، عطار، مولوی، سعدی، خواجو، عراقی، حافظ تا جامی و... دارد در پانصد سال تاریخ ادبی اش، کنش های تصوف و عرفان تا ترویج اندیشه تازیان را در دین اسلام پی گرفته بود. بینشی که در این سبک بود نسبت به حضور زن کاملا تصوف وار بوده است. مثلا #حافظ می فرماید:
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب، سخن از سلسه موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود (۴)
اینجا هم حافظ خواسته از تصور کردن معشوق با واژه #دوش ( دیروز / دیشب) شرایط توصیفی را پیش کشد تا تجسم کنیم حضوری خیالی و مستانه را. چون این وضعیت در سروده کلاسیک مرسوم بود و باید در تصوف و عرفان شهود داشتن بارز شود. یا #انوری که می سرود:
باز، دوش آن صنم باده فروش
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که می شد به وثاق
چون پرندوش نه بیهُش نه به هوش (۵)
انوری خواسته با تصور کردن حضور معشوق ذهنی، ساختار وجودی اوی غائب یا معشوق را تجسم کنیم. گویی آن مستانه شهرآشوبِ ماهرخ سبب ساز حال خوب هست ولی در بطن حس درونی و وجودی خارجی نباید داشته باشد. چنین وضعی ذهنی و پردازشی از مشخصه های نشانه ای و بارز سروده کلاسیک بوده است. از نکته های مهم دیگر نسبت به معشوق اندیشی بحث معشوق باید زن باشد هست. مرد در نظام مردسالاری استبداد ورز به جانب روایت های ستم بار خود را صاحب عشق می داند پس او عاشق می شود و زن حق حضوری جز معشقوق بودن ندارد.
برعکس این وضعیت معشوق ستایی یا زن اندیشی در سبک عراقی می بینیم در منظومه های عاشقانه به قالب مثنوی در سبک خراسانی مثلا در مثنوی شاهنامه و مثنوی ویس و رامین زن ها حق حضور دارند و آزادانه مرد خود را انتخاب می کنند. #زن_سالاری بخشی از فرهنگ زن اندیشی ایرانیان پیش از تازیان- یعنی قبل از اسلام - هست. پادشاه زن داشتن در دوره ساسانیان که نشانه دموکراسی و حقوق شهروندی مساوی تا فرهنگ فیمینیستی هست را پس از پادشاهی خسروپرویز می بینیم.
پس از #خسروپرویز دو پادشاه زن داشتیم که نشانه به فرهنگ رسیدن مردم ایران است. ولی پس از تازیان - اسلام - زن شد یک شی و حق حضور نداشت که نمونه بارز آن را در منظومه مثنوی لیلی و مجنون از نظامی گنجه ای می بینیم.
آزادمنشی زن ایرانی را هم در دوره #ساسانیان با زندگی شیرین و خسرو داریم که نظامی به سرایش برد. لیلی که نماینده زن دینی و عرفانی هست توسری خور و حق حضور تا انتخاب ندارد ولی زن در منظومه شیرین و خسرو این شیرین هست که در سرزمین های شمالی ایران بزرگ - ارمنستان - به تاخت با اسب تا بغداد پایتخت ایران می آید و خود خسرو را انتخاب می کند. همین آزادمنشی شیرین بود که زن خسرو پرویز که دختری رومی بود با دسیسه ای پسرش شیرویه را تحریک می کند تا پدرش را بکشد. پس از کشته شدن خسرو پرویز شیرین هم طی مزاحمت های شیرویه خودکشی می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_سوم
در سروده نو وضعیت توصیفی معشوق فرق دارد. زن و مرد در سروده نو حق عاشقی مساوی دارند. هر دو جنس عاشق و معشوق اند. برتری جنسی نیست. #زن که خدای روی زمین و در قلب هست باید عاشق باشد چون در راستای هدفی انسانی گام بر می دارد. مردها چون خودخواه و بیهوده گو هستند وقتی عاشق باشند دچار توهم بزرگ بودگی می شوند. مردها، تمام بحران های زیستی را پدید آورند. چون جنگ طلب هستند و دیکتاتور... مثلا #لیلا_گرگانی می گوید:
... ردپای یک غروب پاییزی
که عطر تو را
از آن سوی بایدها می دزدد
و بر موهایم سنجاق می کند
... یاد تو را تن می کنم
دلتنگی از پهلوهایش بیرون می زند
چشمانم را می بندم
نگاهت بی تابی پرنده ای است
که فاصله اش تا من
یک پلک زدن است(۶)
اینجا راوی خواسته با عینیت بخشی به درک حضور عشق با معاشقه ای حسی از معشوق چنین گوید که عطر تو جانبخش و اعتماد به نفس آفرین تا جایی که سنجاق می کنم حس بودن را. زن وقتی رها شد در مسیر انتخاب و عشق ورزی توجه اش به موها زیاد می شود.
توجه سراینده به سنجاق که عینی و امروزی هست کاملا مشهود است. در ادامه هم زنده بودن تصاویر برای همذات پنداری درک می شود. در دهه هشتاد گفتم برای مجموعه سروده: و حتا خطی بر خاکستر ققنوس:
- سنجاق عشق
به پیراهن می زنم
تا همه بدانند
که بی گناه ترین عاشقم(۷)
#زهره_نوری می سراید در این وادی ایمن به عشق باوری:
- به تو فکر می کنم
اندام هایم سوگوارند
و رد باران بر گونه هایم
دارد پیر می شود (۸)
چنین حس نزدیک و نمایشی که گویی مستندی از زیست عاشقانه عینی را می بینیم نقطه عطف سرایش امروزی است. چون توصیف از مواضع حضور معشوق باید تصنعی نباشد و واقع گرا به عینیت ورزی باشد. اندام های سوگوار ترکیبی بدیع در بیان که نمودی از جهان معنای فردی دارد. چنین نمودی عینی از وضع بیانی ناب و قابل تامل است. #مریم_حشمت_پور هم چنین می گوید:
اسفند را
به آتش می کشم
تا تحویل بهار تو!(۹)
وضعیت تحویل سال کاملا حسی و نوید بخش است. چنین حالتی چون برای همه پیش آمده نوستالوژی و در وضعیت همذات پنداری درک حضور دارد. راوی اینجا خواسته برای تبیین حال زمستانی اش با توسل به عینیت بهار عبوری دیگر دهد زیست اش که بشود گفت بهار تویی که کنون در زمستان یاد حقیقی مانده ام. در سروده ای گفتم:
آغوشت،
بهار قرن ها زمستان است! ( ۱۰)
پس نتیجه می گیریم عشق وضعی فرا جنسیت دارد و هر کسی جنسیتی که لیاقت داشت عاشق می شود. چون عشق در نتیجه بلوغ فکری و در بستر آگاهی از حق انتخاب سلوک دارد. #انسان به خاطر اینکه تنهایی اش مفرد هست با عشق تازه و نموداری از وضعیت نابناک حقیقی می گیرد. در عشق چون حق انتخاب هست تجلی این وضع سبب می شود بگویید هر کسی که عاشق شد خودش را نخست دوست دارد و از همین رو به عطیه برتر یعنی عشق تابناک می رسد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_سوم
در سروده نو وضعیت توصیفی معشوق فرق دارد. زن و مرد در سروده نو حق عاشقی مساوی دارند. هر دو جنس عاشق و معشوق اند. برتری جنسی نیست. #زن که خدای روی زمین و در قلب هست باید عاشق باشد چون در راستای هدفی انسانی گام بر می دارد. مردها چون خودخواه و بیهوده گو هستند وقتی عاشق باشند دچار توهم بزرگ بودگی می شوند. مردها، تمام بحران های زیستی را پدید آورند. چون جنگ طلب هستند و دیکتاتور... مثلا #لیلا_گرگانی می گوید:
... ردپای یک غروب پاییزی
که عطر تو را
از آن سوی بایدها می دزدد
و بر موهایم سنجاق می کند
... یاد تو را تن می کنم
دلتنگی از پهلوهایش بیرون می زند
چشمانم را می بندم
نگاهت بی تابی پرنده ای است
که فاصله اش تا من
یک پلک زدن است(۶)
اینجا راوی خواسته با عینیت بخشی به درک حضور عشق با معاشقه ای حسی از معشوق چنین گوید که عطر تو جانبخش و اعتماد به نفس آفرین تا جایی که سنجاق می کنم حس بودن را. زن وقتی رها شد در مسیر انتخاب و عشق ورزی توجه اش به موها زیاد می شود.
توجه سراینده به سنجاق که عینی و امروزی هست کاملا مشهود است. در ادامه هم زنده بودن تصاویر برای همذات پنداری درک می شود. در دهه هشتاد گفتم برای مجموعه سروده: و حتا خطی بر خاکستر ققنوس:
- سنجاق عشق
به پیراهن می زنم
تا همه بدانند
که بی گناه ترین عاشقم(۷)
#زهره_نوری می سراید در این وادی ایمن به عشق باوری:
- به تو فکر می کنم
اندام هایم سوگوارند
و رد باران بر گونه هایم
دارد پیر می شود (۸)
چنین حس نزدیک و نمایشی که گویی مستندی از زیست عاشقانه عینی را می بینیم نقطه عطف سرایش امروزی است. چون توصیف از مواضع حضور معشوق باید تصنعی نباشد و واقع گرا به عینیت ورزی باشد. اندام های سوگوار ترکیبی بدیع در بیان که نمودی از جهان معنای فردی دارد. چنین نمودی عینی از وضع بیانی ناب و قابل تامل است. #مریم_حشمت_پور هم چنین می گوید:
اسفند را
به آتش می کشم
تا تحویل بهار تو!(۹)
وضعیت تحویل سال کاملا حسی و نوید بخش است. چنین حالتی چون برای همه پیش آمده نوستالوژی و در وضعیت همذات پنداری درک حضور دارد. راوی اینجا خواسته برای تبیین حال زمستانی اش با توسل به عینیت بهار عبوری دیگر دهد زیست اش که بشود گفت بهار تویی که کنون در زمستان یاد حقیقی مانده ام. در سروده ای گفتم:
آغوشت،
بهار قرن ها زمستان است! ( ۱۰)
پس نتیجه می گیریم عشق وضعی فرا جنسیت دارد و هر کسی جنسیتی که لیاقت داشت عاشق می شود. چون عشق در نتیجه بلوغ فکری و در بستر آگاهی از حق انتخاب سلوک دارد. #انسان به خاطر اینکه تنهایی اش مفرد هست با عشق تازه و نموداری از وضعیت نابناک حقیقی می گیرد. در عشق چون حق انتخاب هست تجلی این وضع سبب می شود بگویید هر کسی که عاشق شد خودش را نخست دوست دارد و از همین رو به عطیه برتر یعنی عشق تابناک می رسد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
۲۴ مه روز جهانی #زن_برای_صلح_و_خلع_سلاح است.
اوایل دهه ۱۹۸۰ گروهی از فمینیستهای صلحطلب از سراسر اروپا برای اعتراض به ساخت تسلیحات و سلاحهای هستهای این روز را نامگذاری کردند با این شعار: زندگی را در اولویت قرار دهید، نه سلاح را.
اوایل دهه ۱۹۸۰ گروهی از فمینیستهای صلحطلب از سراسر اروپا برای اعتراض به ساخت تسلیحات و سلاحهای هستهای این روز را نامگذاری کردند با این شعار: زندگی را در اولویت قرار دهید، نه سلاح را.