پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
درست ترين شكل عشق آن است كه شما چگونه با یک فرد رفتار مي كنيد،
نه اينكه درباره وی چه احساسی داريد...

#آنتوان_چخوف
#زادروز
(زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴)
 
او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به‌جا گذاشته‌است و وی را پس از #شکسپیر بزرگترین نمایش‌نامه‌نویس می‌دانند.چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خون‌ریزی مغزی درگذشت
وی در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.
#باغ_آلبالو
#آنتوان_چخوف

🔻🔻🔻
باغ آلبالو داستان زندگی زنی اشرافی به نام رانوسکی است. باغ آلبالوی بزرگی از طرف اجدادش به او ارث رسیده است. از آنجایی که تنها سرمایه باقی‌مانده خانواده رانوسکی همین باغ است، باغ آلبالو نیز به زودی در ازای بدهی‌هایشان توسط بانک فروخته خواهد شد. اما خانم رانوسکی هیچگونه تلاشی برای حفظ باغ خود نمی‌کند اگرچه که آن را یادگار خانوادگی و تداعی‌ کننده خاطرات کودکی‌اش می‌داند. رانوسکی و برادرش باغ را نشانه هویت خود می‌دانند اما در عین حال در برابر از دست دادن آن خنثی و منتظر تقدیر هستند. در نهایت باغ آلبالو ...
@bankema کانال بایگانی
VID-20210103-WA0008.mp4
71.2 KB
هیچ‌ نیمه ی ‌گمشده‌ای وجود ندارد!
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها، ما با کسی حال خوشی داریم؛
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر …


📕 #زندگی_من
✍🏻 #آنتوان_چخوف 🏆
4_5859556034334428299.mp4
8.2 MB
💐می ترسی از حرارت عشقت بسوزیم؟
ما سالهاست بى خبر آتش گرفته ایم!
#بينا(ايرج)

🌺پیراهنی از شعر
با واژه های رنگی اتشین
طعم آغوش عصر خرداد را می دهد
زیر درخت انجیر
ومن که باد می زنم
پیراهنت را
#بینا(ايرج)

💐قلاده های هوس
در دست واژه هایی است
که یخشان آب می رود
در گرمای نیمروزی
وتشنگی تیغی است
که سر می برد
هوس را
#بینا(ايرج)

💐میان پیراهنت
جشن گرفته اند
انارهای هوس
تا چاق کنند
دوسیب را
از آتش پیراهنت
#بینا(ايرج)


💐لبخندت بر مدار ماه
شکفته
لبانت غنچه‌های گیلاس
ودندانها درج صدفی
میان دو نیمه خرمالو
#بينا(ايرج)
✔️🌷درود عصرتان دل انگیز وسرشار از رویاهای بی نظیر
✔️🌷کرونا نشان داد انسان در لاک تنهایی خود اسیر است وهنوز تا رهایی فاصله زیادی دارد وباید خوانهای بسیاری را طی کند اصلاح نظام بهداشت جهانی و مبارزه با مافیاهای اقتصادی وسیاسی دوگام اساسی آن است!مراقب سلامت خود وعزیزانتان باشیم

💐"خوشبختى" در آن است
كه لحظه ها را دريابيم،

مطابق خواسته هاى
خود زندگى كنيم
و بگذاريم فرديت

هر انسان پيش از آن
كه پژمرده شود،
"رشد كند" و ببالد......


#آنتوان_چخوف
4_5936065155816229137.mp4
6 MB
فیلم کوتاه " بی عرضه"

فیلمی بسیار آموزنده
و تاثيرگذار نوشته #آنتوان_چخوف

مشکل اصلی و امروزی
!!

#بی_عرضه
4_5929098559948327657.pdf
209.6 KB
من اعتقادی به تناسخ ارواح ندارم ولی مرگ یا حتی صرف اشاره به آن کافی است تا مرا به ورطه یاس و افسردگی بیفکند مرگاوری است محتوم و غیر قابل اجتناب که همه را شامل می شود ولی با تمام اوصاف ذات بشر فطرتا با فکر مرگ در تضاد است.

📕 شب وحشتناک
✍🏻 #آنتوان_چخوف📚
#زمان
اسب چموشى است
بى يراق وركاب
به گاه فرصت سم كوبان
وتنگ حوصله
تا كدام راكب توان رامش را
بيابد
در تنگترين فرصتها
دريا طوفانى است
وبادبانها پاره
براى گشودن در،
در سهمگين ترين طوفانها،
كليدها گردن اویز گيوتين اند
زندگى نبردى است بى امان
بى فرصتى دوباره
زنگوله عشق را
گردن اويز اشتران لنگ نبايد!
بدرستى زندگى شهامت ميخواهد
در ديارى كه مرگ در كوچه ها
بى اختيارى جولان ميدهد
داروغه ها قطاع طريقند
وقضات زندانبان
شهر،زندان بزرگى براى گم شدن
شادمانى مسموم ازبنگ وافيون
وازادى مسيرى يك طرفه
به كوچه اى بن بست است
#ایرج_جمشیدی(بینا)

درودها دوستان بزرگوارم عصرتون دلنواز ومملو از شادیها🍔🍔

🔶احمق‌ به کسانی گفته می‌شود که برای اثبات گفته‌هایشان هیچ مدرکی ارائه نمی‌کنند، امّا برای زیر سوال بردن دیگران از آن‌ها مدرک طلب می‌کنند.

#آنتوان_چخوف
@parnian_khyial
#ادمین
🖌💦درود اولین روز زمستان آغاز شادمانی بی نظیر برای شما باد صبحتان بخیر ودل انگیز !تنوردلتان گرم وسرشار از عشق ودوستی

💦تو قد بلند باد
من دست کوتاه بید
باد قد بلند خیال
شاخه هایم رامی تکانی
خیالم رویاهای تورا
رنگ می زند
آسمان زکامش را عطسه
ابرها گلال گلال
از شانه کوهها می پرند
تا خبر ببرند از بتهای آذر
که تبری شانه هایشان را
خراشیده
باد را می خوانیم
وقتی برگها رامی تکاند
تا درخت رابرهنه نقاشی کند
در سراب زمستان
برف خواهد بارید
برف خواهد بارید
ودرخت پیراهنی از برف می پوشد
شعله بخاری را
بلندتر می کنی
دودکشها با اسمان نجوا می کنند
و بتها یکی یکی
فروخواهند افتاد
آسمان‌این بار
تقدیر رانمی نویسد
ما گالشهای باران را
می پوشیم
وخیابان پیراهنی از رنگ‌قرمز
چه نجوایی درخت را
بیدار می کند
وقتی دی با گاو آهن سرما
باغ راشخم‌می زند
کلاغها زمستان را
بو کشیده اند
ودر سینه ام
تپشی است از بیقراری
دیدار دوباره ات بهمن

#ایرج_جمشیدی(بینا)
🖌📗کتاب خوب بخوانید
📗🌺کلمات همیشه این قدرت را ندارند که آدمهای خیلی خوشحال یا خیلی غمناک را ارضا کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی و غم زیاد سکوت است...!
📗دشمنان
#آنتوان_چخوف 
4_5940541598365387910.pdf
8.4 MB
آنتون چِخوف، پزشک، داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هرچند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.

چخوف آنقدر به شخصیت‌ها نزدیک می‌شود که ما در انتها حس می‌کنیم گویی با آنها زندگی کرده ایم.

📕 روشنایی ها
✍🏻 #آنتوان_چخوف📚
Forwarded from اتچ بات
✍️🌺درود صبحتان بخیر شاد و فرهمند روزتان فرخ برای داشتن سرزمینی اباد به فرزندانی شاد انسان دوست تعهد پذیر وخشونت گریز نیاز است.دفاع از ازادیهای اجتماعی وحقوق شهروندی حقی مسلم است ولی نباید وارد حریم خصوصی افراد شد و زندگی خصوصی افراد رامورد واکاوی قرار داد فضای مجازی با پخش کلیپها وعکسهای انحرافی هدفمند می تواند بر دادرسیها تاثیر بگذارد پیگیری حقوق شهروندی وظیفه عاجل همه وکلای متعهد وکانونهای مختلف وکلاست
    🖊️🌿صبح است وسپیده سرزد و گل پاشید
نقاش شدو و به هر طرف مل پاشید
بر دفتر روزگار بس رنگ قشنگ
از نقش نگاه خود به عالم پاشید
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿سیاه چاله ها
حجمی بی تقریب
دهان گشوده
چون سایه ی سیاهی
بر کنگره بام خیالی
وتو در آن
گم می شوی
معلق
به کدام سوی
به صلیب می کشدت
تا قانون چشمانت نقض شود
وحقوق شهر وندی هم
اخر آنجا لباده پوشی ایستاده
نعلین برپا
که اعداد را نمی داند
واز همه حقوق
ماهانه اش رامی فهمد
     
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿تو بودی اول
یا عشق
این سوال بی جواب را
در پشت چشمانت مجهول نوشته ای
تا تمام معادله ها
با هر ابسیلن از نگاهت
در عشق مجذور شوند
شاید که رسم جهالت
از میان برخیزد
     
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿کیوسک روزنامه
ورژن جدید شعر
و چشمان تو
در تنهایی واژه های یتیم شده
زیر تیغ ویرایش
راه‌می افتم
کسی نیست
افتاب را سبک وسنگین می کنم
در جیبم جامی گیرد
یقه پالتو را می بندم
وآهسته لمس می کنم
ان‌ اسلحه ژورنالیستی را
تا ببینم به‌کجا شلیک کرده است
و از انگشتانم خون‌روان است
نگاه می کنی باوحشت
و‌میگویم  چیری نیست
کاتر واژه ها دستم را بریده است
     
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️📗✍️🌺درود صبحتان بخیر شاد و فرهمند روزتان فرخ برای داشتن سرزمینی اباد به فرزندانی شاد انسان دوست تعهد پذیر وخشونت گریز نیاز است.دفاع از ازادیهای اجتماعی وحقوق شهروندی حقی مسلم است ولی نباید وارد حریم خصوصی افراد شد و زندگی خصوصی افراد رامورد واکاوی قرار داد فضای مجازی با پخش کلیپها وعکسهای انحرافی هدفمند می تواند بر دادرسیها تاثیر بگذارد پیگیری حقوق شهروندی وظیفه عاجل همه وکلای متعهد وکانونهای مختلف وکلاست
    🖊️🌿صبح است وسپیده سرزد و گل پاشید
نقاش شدو و به هر طرف مل پاشید
بر دفتر روزگار بس رنگ قشنگ
از نقش نگاه خود به عالم پاشید
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿سیاه چاله ها
حجمی بی تقریب
دهان گشوده
چون سایه ی سیاهی
بر کنگره بام خیالی
وتو در آن
گم می شوی
معلق
به کدام سوی
به صلیب می کشدت
تا قانون چشمانت نقض شود
وحقوق شهر وندی هم
اخر آنجا لباده پوشی ایستاده
نعلین برپا
که اعداد را نمی داند
واز همه حقوق
ماهانه اش رامی فهمد
     
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿تو بودی اول
یا عشق
این سوال بی جواب را
در پشت چشمانت مجهول نوشته ای
تا تمام معادله ها
با هر ابسیلن از نگاهت
در عشق مجذور شوند
شاید که رسم جهالت
از میان برخیزد
     
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿کیوسک روزنامه
ورژن جدید شعر
و چشمان تو
در تنهایی واژه های یتیم شده
زیر تیغ ویرایش
راه‌می افتم
کسی نیست
افتاب را سبک وسنگین می کنم
در جیبم جامی گیرد
یقه پالتو را می بندم
وآهسته لمس می کنم
ان‌ اسلحه ژورنالیستی را
تا ببینم به‌کجا شلیک کرده است
و از انگشتانم خون‌روان است
نگاه می کنی باوحشت
و‌میگویم  چیری نیست
کاتر واژه ها دستم را بریده است
     
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️📗نمی‌فهمیدم این شصت هزار نفری که در این شهر ساکن بودند چگونه فکر می‌کردند؟
برای چه انجیل می‌خواندند؟
چرا دعا می‌کردند؟
برای چه روزنامه و کتاب می‌خواندند؟
از گفته‌ها و نوشته‌هایی که تا آن روز به آن‌ها رسیده بود چه استفاده‌ای می‌بردند؟
هنوز همان تیره‌گی‌های دماغی و همان دشمنی با آزادی که سیصد سال پیش دیده می‌شده است، در آن‌ها وجود داشت.

#آنتوان_چخوف
کانال پرنیان خیال جایی برای اندیشیدن وکتاب خواندن
متهم

متهم روستایی نحیف ریزه‌اندامی‌ است، سخت لاغر و استخوانی، با شلواری وصله‌دار، و پیراهنی از کرباس، برابر رییس دادگاه بخش ایستاده. صورت نتراشیده و پر آبله‌اش، چشم‌ هاش که به زحمت از زیر ابروهای پرپشت آویزان پیداست… ظاهری سخت عبوس و گرفته دارد. انبوه موهای درهم ‌پیچیده‌اش که مدت زمانی‌ است شانه به آن نخورده، حالتی عنکبوت‌وار به او می‌دهد که عبوس‌ترش می‌نمایاند. پا برهنه است.
رییس دادگاه شروع می‌کند: «دنیس گریگوریف! بیا جلوتر و به سؤال‌های من جواب بده. صبح روز هفتم تیرماه جاری، نگهبان راه آهن هنگام گشت تو را نزدیک ایستگاه صد و چهل و یکم در حال باز کردن مهره‌ی یکی از پیچ‌ها که ریل را به الوار محکم می‌کند دیده است. این هم آن مهره!… تو را با همین مهره دستگیر می‌کند. آیا حقیقت دارد؟»
«چیه؟»
«همه‌ی این‌هایی که اکینوف اظهار داشته، حقیقت دارد؟»
«بله، دارد.»
«بسیار خوب، حالا بگو ببینم به چه منظوری این مهره‌ها را باز می‌کردی؟»
«چیه؟»
«اینقدر چیه چیه نکن. جواب سؤالم را بده؛ برای چی این مهره‌ها را باز می‌کردی؟»
دنیس با نگاهی زیرچشمی به سقف غرغر می‌کند: «اگر لازمش نداشتم که بازش نمی‌کردم!»
«این مهره‌ را برای چه کاری لازم داشتی؟»
«مهره؟ ما این مهره‌ها را به قلاب ماهیگیری وزنه می‌کنیم.»
«این “ما” که می‌گویی کی‌ها هستید؟»
«ما دیگر! همین مردم… یعنی دهاتی‌های کلیموفو.»
«گوش کن اخوی! مرا دست نینداز. راستش را بگو. این دروغ‌هایی که درباره‌ی وزنه و قلاب ماهی گیری به‌هم می‌بافی، بی فایده است.»
دنیس پلک می‌زند و زیر لب می‌گوید: «من توی عمرم هیچ وقت دروغ نگفته‌ام، آن‌وقت بیایم و اینجا دروغ بگویم؟… حالا خودمانیم عالیجناب، با ریسمان بی وزنه می‌شود ماهیگیری کرد؟ اگر طعمه‌ی زنده یا کرم روی قلاب بگذاری، بدون وزنه که زیر آب نمی‌رود، می‌رود؟…»
«خب، پس می‌خواهی بگویی این مهره را باز کردی که با آن وزنه‌ی قلاب درست کنی، هان؟»
«خب پس چی؟ پس می‌خواستم باهاش سه‌قاپ بازی کنم؟»
«می‌توانستی از یک تکه سرب یا یک فشنگ استفاده کنی… یا یک میخ.»
«سرب که همینجور توی کوچه‌ها نریخته برداری. باید براش پول بدهی. میخ هم که به درد این کار نمی‌خورد. باور کنید بهترین چیز همین مهره است. هم سنگین است، هم سوراخ دارد.»
«خودش را می‌زند به کوچه‌ی علی چپ! انگار دیروز به دنیا آمده یا از ناف آسمان افتاده! آخر کله‌خر! تو نمی‌فهمی باز کردن مهره چه عواقبی دارد؟ اگر نگهبان سر پستش نبود، چه بسا قطار از خط خارج می‌شد و مردم زیادی کشته می‌شدند. تو باعث کشتار مردم می‌شدی.»
«خدا نکند عالیجناب! کشتار مردم؟ مگر ما کافریم یا جنایتکار؟ شکر خدا عالیجناب، ما یک عمر زندگی کردیم بی‌‍‌آن ‌که خواب این چیزها را ببینیم، چه رسد به کشتن آدم… گناهان ما را ببخش ای ملکه‌ی آسمان‌ها و به ما رحم کن. شما چه حرف‌هایی می‌زنید، عالیجناب!»
پس تو خیال می‌کنی که قطار چطور از خط خارج می‌شود؟ کافی است دو سه تا از این مهره‌ها را باز کنی تا قطار از خط خارج شود.
دنیس پوزخندی می‌زند و نگاهش را با دیر باوری به رییس دادگاه می‌دوزد: «عجب! سال‌هاست که ما اهالی این ده، مهره‌ها را باز می‌کنیم، و خدا خودش حافظ جان ما بوده؛ آن‌وقت شما دارید از تصادف قطار و کشتار مردم حرف می‌زنید؟ اگر ریلی از جا کنده بودیم یا الواری جلو قطار انداخته بودیم آن‌وقت ممکن بود که قطار از خط خارج شود اما… هی هی… با یک مهره!»
سعی کن بفهمی همه مهره ریل‌ را به پایه‌ها می‌بندند.
«ما این را می‌فهمیم قربان… برای همین همه‌شان را باز نمی‌کنیم… چندتایی را می‌گذاریم باشد… ما گتره‌ای و بی‌فکر کاری نمی‌کنیم… ما می فهمیم چکار می‌کنیم»

نویسنده:
#آنتوان_چخوف
کلمات همیشه این قدرت را ندارند
که آدمهای خیلی خوشحال یا خیلی غمناک
را ارضا کنند،
زیرا آخرین بیان خوشحالی و غم زیاد
سکوت است!

📒 دشمنان
#آنتوان_چخوف 
Chekhov - bookhapdf.pdf
10.5 MB
📙 چخوف (زندگے و آثار)
✍🏼 ولادیمیر یرمیلوف
مترجم: حسن اڪبریان طبری
484 صفحه
#آنتوان_چخوف
#ولادیمیر_یرمیلوف.
✍️🌺درود صبحتان چون نسیم بهاری فرحبخش وطرب انگیز روزتان شکوفه باران نوروز را بر بستر شادی وبا فکر آزادی جشن بگیرید
🖋️🌿بیا میهمان شعرم باش گاهی
بزن نقشی بران چشم سیاهی
ردیف واژه ها را واکن از عشق
به لبخندی بران  از لب تو آهی
🖋️🌿غزل باشی به شعری با نوایی
به سازی شور حالی در هوایی
چو اشتر ران به وقت ساربانی
به آوازی بران بانگ هدایی
🖋️🌿بهار ترانه می خواند
واژه ها را
به بند شعر می کشم
نسیم می رقصد
نوروز در می زند
تا شانه می زند
بهار کاکل  لاله ها را
🖋️🌿به سبزه آراسته ای
سفره دلت را
گل داده نوروز
از بوسه ی ماهیها
بر سبزه هفت سین
🖋️🌿ای رقص تازه واژگان
در بهار عشق
وقتی که می چکد
از سر انگشتان قلم
بنویسید یک گام تا آزادی است
نوروزمان پیروز
و فرخنده باد عشق
🖋️🌿بهار آمد
اما گربه غمگین
بر نعش کودکانش می گرید
وتمام عید بارانی است
امسال
چه بهاری داریم
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️🥀زمین زیبا بود اگر راهزنان حکومت نمی کردند
✍️📒بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دو بار به دنیا نمی‌آییم. هر چه زودتر به آنچه از زندگی‌ات باقی مانده بچسب ...
📕 یک مرد ناشناخته
✍🏻
#آنتوان_چخوف📚
Ashpaz Shohar Mikonad - bookhapdf.pdf
488.4 KB
🔺 داستان ڪوتاه
📝 آشپز شوهر میڪند
آنتوان چخوف
مترجم:احمد شاملو
12 صفحه
#داستان_ڪوتاہ
#آنتوان_چخوف
Amrikaeivar.pdf
177 KB
🔻 داستان ڪوتاه
📝 آمریڪایے وار
آنتوان چخوف
🔃 احمد گلشیری
2صفحه


#داستان_ڪوتاه
#آنتوان_چخوف
روشنایی ها.pdf
8.4 MB
📖روشنایے ها

📝معرفے ڪتاب
آنتون چِخوف، پزشڪ، داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هرچند
چخوف زندگے ڪوتاهے داشت و همین زندگے ڪوتاہ همراہ با بیمارے بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبے آفرید.
چخوف آنقدر بہ شخصیت‌ها نزدیڪ می‌شود ڪہ ما در انتها حس می‌ڪنیم گویے با آنها زندگے ڪردہ ایم.

✍🏻نویسنده:
#آنتوان_چخوف
@PDFsCom دشمنان
2.9 MB
کلمات همیشه این قدرت را ندارند که آدمهای خیلی خوشحال یا خیلی غمناک را ارضا کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد سکوت است...!

📕 دشمنان
✍🏻 #آنتوان_چخوف
#سه_خواهر
#آنتوان_چخوف
#سعید_حمیدیان (مترجم)

کتاب سه خواهر، افشاگرانه‌ترین اثر آنتون چخوف در زمینۀ فقر و فلاکت و امید باختگی مردم روسیه در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است.

نمایشنامه سه خواهر (Three Sisters) شرحی بر زندگی و دل‌مشغولی‌های خانواده پروزروف است که از سه خواهر به نام‌های اولگا، ماشا و ایرینا و برادرشان آندره‌ئی تشکیل شده‌ است. این خانواده از وضعیت موجود خود ناراضی است و چشم‌انداز آینده را تیره و تار و امیدهای خویش را برباد رفته می‌بیند.

سه خواهر این خانواده همگی زنان جوان، تحصیل کرده و با فرهنگی هستند که در مسکو بزرگ شده‌اند ولی از یازده سال پیش در شهری کوچک واقع در یک ناحیه روستایی روسیه زندگی می‌کنند. شهر مسکو در این نمایشنامه نقش برجسته‌ای دارد: سه خواهر همواره به آن می‌اندیشند و پیوسته آرزو می‌کنند روزی به آن بازگردند. مسکو، شهری که آنان شادترین روزهای خود را در آن گذرانده‌اند، به‌ نظر ایشان مظهر کمال است. اما وقتی نمایش پیش می‌رود، این سه خواهر بیش از پیش و به تدریج از رویاهای خویش فاصله می‌گیرند.

نمایشنامه سه خواهر زنانه‌ترین نمایشنامه چخوف است. او در این نمایشنامه تلاش می‎کند آرمان‎های نسل جوان و فرهیخته روسیه را نشان دهد. آرمان‌هایی که انگار هیچ راهی برای به انجام رسیدن ندارند و تنها حسرت گذشته خوبشان را می‎خورند.

آنتون پاولوویچ چخوف (Anton Chekhov) داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجسته‌ی روس است که در زمان حیاتش بیش از 700 اثر ادبی آفرید. چخوف را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینه‌ی نمایشنامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌ است و وی را پس از شکسپیر بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس می‌دانند.