پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
308 subscribers
31.5K photos
10.5K videos
7.29K files
8.74K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
فرزند عمران، #یاشار_صلاحی جمع آوری شد و با همان نام، یعنی «#کمال_تعجب» در قطع جیبی به چاپ رسید.

#اردشیر_رستمی در مقدمه این کتاب نوشته است: «#کتاب" #کمال_تعجب" به چند دلیل در نوع خود منحصر به فرد است:
🔸اول، شخصیت راوی کتاب است که فردی شناخته‌شده، حرفه‌ای و بی غرض است؛
🔸 دوم، مقطع زمانی روایت‌هاست که در دوره گذر جامعه ایرانی از سنت به مدرنیته می‌باشد؛
🔸سوم ذکر خاطراتی از طیف وسیع روشنفکران است که #عمران با آنها در طول نزدیک به پنجاه سال مراوده نزدیک داشت.»

انتشار گاه شمار زندگی و آثار #عمران_صلاحی در این کتاب است، به خصوص آن که این گاه شمار توسط #یاشار طبقه بندی شده و به همین خاطر کاملاً قابل اطمینان است؛ این کتاب نثر شیرین #عمران_صلاحی است که سبک جدیدی از خاطره‌نویسی را آموزش می‌دهد؛ و اینکه #صلاحی با دوری از زیاده‌گویی در نگارش این خاطرات، هم به نویسندگان و خاطره‌نویسان و طنزپردازان هشدار #کوتاه_نویسی می‌دهد و هم باعث جذب خوانندة کم حوصله امروز برای خواندن این خاطرات می‌شود.

#یاشار_صلاحی هم در یادداشتی که بر این کتاب نوشته، آورده که:‌ «#عمران_صلاحی به پشتوانه چهل - پنجاه سال فعالیت مطبوعاتی، در هر شماره از روزنامه چهار- پنج خط از خاطرات خودرا با هنرمندان و دوستان اهل قلم نقل کرد تا این قطعات کوتاه طنزآمیز نشان دهندة تکه‌هایی از تاریخ ادبیات معاصر ایران باشد. این قطعات که اغلب در قالب خاطره نوشته‌شده‌اند، با نثر خاص او از یک خاطره نویسی معمول خارج شده و به لطیفه‌هایی نزدیک می‌شوند که تاریخ مصرف ندارند و می‌توان همیشه از خواندن آنها لذت برد.»

او همچنین می‌گوید: «وقتی از پدرم پرسیدند که چرا اینقدر مطالبت تکه تکه است؟ گفت: برای این که زندگی خودم هم تکه تکه است. همه جا پخش و پلا شده‌ام و باید یکی بیاید، با خاک‌انداز مرا جمع کند!»

#خاطرات_عمران_صلاحی در کتاب «#کمال_تعجب» را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: دیده‌ها، خوانده‌ها و شنیده‌ها که در هر صورت به راحتی می‌توان به همة آنها اعتماد کرد.
در ادامه چند نمونه از این خاطرات طنز آمیز را می‌خوانید:



⚡️شاعری در انجمنی شعری خواند. استاد فرات گفت: «در انجمن را محکم ببندید.»

آن شاعر گفت: «خیر، در باز باشد که باز هم مردم بیایند.»

فرات گفت: «نخیر آقا، باید در را محکم بست، تا این ها هم که هستند، فرار نکنند.»

⚡️حال‌گیری

لطیف پدرام شاعر نوپرداز افغانی که کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان هم شده بود، زمانی که در ایران بود، یک شب به خانه ما تلفن زد و گفت: «زنگ‌زدم حالتان را بگیرم!» (حال گرفتن در زبان افغانی‌ها یعنی احوال پرسی.)

⚡️حیف

خسرو شاهانی به یکی می‌گفت: «این صلاحی خیلی آدم خوبی است، ولی حیف که شعر نو می‌گوید!»

⚡️ویرایش

یکی از همکاران ما خانمی است که ویراستاری می‌کند. اخیراً این خانم دماغش را عمل کرده است. همکاران به شوخی می‌گویند: «این دفعه دماغ خودش را ویراستاری کرده!»

⚡️شمس و مولوی و حافظ

«شمس لنگرودی» و «حافظ موسوی» و «شهاب مقربین» نشر «آهنگ دیگر» را می‌چرخاندند. روزی شخصی به دفتر انتشارات تلفن می‌زند و این مکالمه صورت می‌گیرد:

- آقای حافظ ؟!

- بفرمایید، من شمس هستم.

- من با آقای حافظ کار داشتم.

- حافظ رفته پیش مولوی!

شخص تلفن‌کننده که فکر می‌کند، او را سرکار گذاشته‌اند، تلفن را قطع می‌کند. در حالی که شمس لنگرودی درست گفته بود: حافظ موسوی رفته بود پیش دوستش علیشاه مولوی!

#کمال تعجب!!! (#خاطرات_طنز_آمیز_عمران_صلاحی)
#به_انتخاب_یاشار_صلاحی