Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#گنجشکک_اشی_مشی که بود؟
#شاملو از کجا آن را الهام گرفته بود؟
#پری_زنگنه در
#گوزنهای
#کیمیایی و
#فرهاد_مهراد خوانندگان این اثر بودند.اما اصل این اثر، سیاسی است و از کجا آمده است؟
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی با ریشه کازرونی است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شده است. داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شده است.
روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است، برای چاپ به احمد شاملو سپرده می شود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است.
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود، هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر درمیآورد.
اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
در سال ۱۳۴۰ این متل "با روایت کازرونی2 در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش #کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.
«اشیمشی» تنها واژهای است که در هیچ یک از لغتنامهها و ادبیات فارسی، معنی خاصی برای آن ذکر نشده است و معلوم هم نیست که این صفت را چرا به «گنجشک» دادهاند؛ با این حال با چسبیدن این صفت به گنجشکها بود که این پرنده زیبا نیز وارد حوزه ادبیات عامیانه و کودکانه کشورمان شد و سالهای سال است که مردم کشورمان همه گنجشکها را «اشیمشی» هم صدا میزنند و عدهای نیز نام دیگر گنجشک را «اشیمشی» میدانند.
این ماجرا از روزی شروع شد که «حسن حاتمی» شاعر و قصهنویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و یکراست سراغ احمد شاملو رفت و ماجرای یکی از داستانهای کودکانهاش را برای او شرح داد.
آن روزها#احمد_شاملو در روزنامه #کیهان کار میکرد و مسئول و سردبیر کیهان هفته بود. شاملو داستان گنجشگک اشیمشی او را از زبان و لهجه شیرازی و کازرونی به تهرانی تبدیل کرد و در هفتهنامه «کیهان هفته» به چاپ رسانید.
به گفته حسن حاتمی، نخستین نویسنده و بنیان گذار قصههای گنجشگک اشیمشی در کشور، «اشیمشی» در گویش و لهجه کازرونی، مخفف ترکیب « با شاه منشین» است و به کسی اطلاق میشود که با شاه و دربار نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
«حامد هاتف» در جلسه نقد و بررسی «عناصر بین متنی اشیمشی» در شماره ۱۴۵ ماهنامه کتاب ماه کودک و نوجوان شهر کتاب گفته است: انتخاب یک پرنده به عنوان شخصیت اصلی یک داستان کودکانه اعتراضی، قصه احتمال رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره را در شرایط ویژه حکایت میکند و این که در هر شرایط گنجشک چگونه باید خود را حفظ کند.
به گفته منتقدان داستان و ادبیات کودکان، از اینجا به بعد، داستان وجه کاملاً سیاسی به خود میگیرد. به ادامه این قصه توجه کنید:
«… پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرهای زیادی به سمت او رها میشود، امّا به او اصابت نمیکند. گنجشگک از ترس بیهوش شده و شاه او را میگیرد و میخورد و گنجشگک در زندان نمور و تاریک شکم شاه به هوش میآید و با ترفندهایی موفق به فرار شده و آبروی پادشاه را نزد همه میبرد و تمبک خود را باز پـس میگـیرد و نزد لوطیان رفته و عروس را باز پس میستاند و با او زندگی میکند».
البته بخشی از داستان نیز از زاویهای دیگر و از زبان نگهبان پادشاه، جور دیگری نقل شده و در آن این گونه آمده است:
گنجشگک اشیمشی…
لب بوم ما مَشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت، فراش باشی،
میکشتت، قصاب باشی
میپزتت، آشپزباشی
میخورتت، حاکمباشی/ ادامه دارد
@chista_yasrebi
#شاملو از کجا آن را الهام گرفته بود؟
#پری_زنگنه در
#گوزنهای
#کیمیایی و
#فرهاد_مهراد خوانندگان این اثر بودند.اما اصل این اثر، سیاسی است و از کجا آمده است؟
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
«گنجشکک اشیمشی» نام متلی ایرانی با ریشه کازرونی است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شده است. داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شده است.
روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است، برای چاپ به احمد شاملو سپرده می شود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است.
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود، هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر درمیآورد.
اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد «وجه مثبت رنگها» با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه «وجه منفی رنگها»، همگی از نکات برجسته داستان هستند.
در سال ۱۳۴۰ این متل "با روایت کازرونی2 در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش #کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.
«اشیمشی» تنها واژهای است که در هیچ یک از لغتنامهها و ادبیات فارسی، معنی خاصی برای آن ذکر نشده است و معلوم هم نیست که این صفت را چرا به «گنجشک» دادهاند؛ با این حال با چسبیدن این صفت به گنجشکها بود که این پرنده زیبا نیز وارد حوزه ادبیات عامیانه و کودکانه کشورمان شد و سالهای سال است که مردم کشورمان همه گنجشکها را «اشیمشی» هم صدا میزنند و عدهای نیز نام دیگر گنجشک را «اشیمشی» میدانند.
این ماجرا از روزی شروع شد که «حسن حاتمی» شاعر و قصهنویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و یکراست سراغ احمد شاملو رفت و ماجرای یکی از داستانهای کودکانهاش را برای او شرح داد.
آن روزها#احمد_شاملو در روزنامه #کیهان کار میکرد و مسئول و سردبیر کیهان هفته بود. شاملو داستان گنجشگک اشیمشی او را از زبان و لهجه شیرازی و کازرونی به تهرانی تبدیل کرد و در هفتهنامه «کیهان هفته» به چاپ رسانید.
به گفته حسن حاتمی، نخستین نویسنده و بنیان گذار قصههای گنجشگک اشیمشی در کشور، «اشیمشی» در گویش و لهجه کازرونی، مخفف ترکیب « با شاه منشین» است و به کسی اطلاق میشود که با شاه و دربار نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
«حامد هاتف» در جلسه نقد و بررسی «عناصر بین متنی اشیمشی» در شماره ۱۴۵ ماهنامه کتاب ماه کودک و نوجوان شهر کتاب گفته است: انتخاب یک پرنده به عنوان شخصیت اصلی یک داستان کودکانه اعتراضی، قصه احتمال رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره را در شرایط ویژه حکایت میکند و این که در هر شرایط گنجشک چگونه باید خود را حفظ کند.
به گفته منتقدان داستان و ادبیات کودکان، از اینجا به بعد، داستان وجه کاملاً سیاسی به خود میگیرد. به ادامه این قصه توجه کنید:
«… پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرهای زیادی به سمت او رها میشود، امّا به او اصابت نمیکند. گنجشگک از ترس بیهوش شده و شاه او را میگیرد و میخورد و گنجشگک در زندان نمور و تاریک شکم شاه به هوش میآید و با ترفندهایی موفق به فرار شده و آبروی پادشاه را نزد همه میبرد و تمبک خود را باز پـس میگـیرد و نزد لوطیان رفته و عروس را باز پس میستاند و با او زندگی میکند».
البته بخشی از داستان نیز از زاویهای دیگر و از زبان نگهبان پادشاه، جور دیگری نقل شده و در آن این گونه آمده است:
گنجشگک اشیمشی…
لب بوم ما مَشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت، فراش باشی،
میکشتت، قصاب باشی
میپزتت، آشپزباشی
میخورتت، حاکمباشی/ ادامه دارد
@chista_yasrebi
#نمایش_رادیویی 📻📙
#آخر_بازی
✍ نویسنده : #ساموئل_بکت
✍🏻 ترجمه : #نجف_دريابندری
👤 کارگردان : #پری_صابری
🎼 موسیقی : #کارینا_کیمیایی
🎤 جمشيد لايق، سهيلا رضوی و..
#آخر_بازی
✍ نویسنده : #ساموئل_بکت
✍🏻 ترجمه : #نجف_دريابندری
👤 کارگردان : #پری_صابری
🎼 موسیقی : #کارینا_کیمیایی
🎤 جمشيد لايق، سهيلا رضوی و..
کبوتر
پری زنگنه
🎶 #موسیقی
#کبوتر_من
#پری_زنگنه
کبوتر من
برخیز و واکن
پر بهر پروازی دگر
می خوانم اکنون
برایت آوازی دگر
کبوتر من
کبوتر من
کبوتر من
#کبوتر_من
#پری_زنگنه
کبوتر من
برخیز و واکن
پر بهر پروازی دگر
می خوانم اکنون
برایت آوازی دگر
کبوتر من
کبوتر من
کبوتر من
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«اگر میخواهی با مردنت زود فراموش نشوی، یا چیزهایی بنویس که ارزش خواندن داشته باشد، یا کارهایی بکن که ارزش نوشتن داشته باشد.»
📖 لولا کارسون اسمیت
.
#خسرو_شکیبایی #همایون_ارشادی #هدیه_تهرانی #جمشید_مشایخی #حسین_پناهی
از فیلمهای #درخت_گلابی و #پری داریوش مهرجویی / #کاغذ_بی_خط ناصر تقوایی / #سایه_خیال حسین دلیر
📖 لولا کارسون اسمیت
.
#خسرو_شکیبایی #همایون_ارشادی #هدیه_تهرانی #جمشید_مشایخی #حسین_پناهی
از فیلمهای #درخت_گلابی و #پری داریوش مهرجویی / #کاغذ_بی_خط ناصر تقوایی / #سایه_خیال حسین دلیر
✍️🌺درود صبح بارانی فروردین ماهتان بخیر وشادی واندیشه هایتان چون سال نو متحول به خیر ونیکی.این که چه کسی عامل قتل عام واتش سوزی تاتر مسکو است هرچند مهم است اما مهمتر از ان این حقیقت محتوم است که جنگ و نا ارامی های فعلی در اقصی نقاط جهان فرصتی است تا بخش تاریک اندیش بشر از سایه بیرون بیاید وهر روز در گوشه ای فاجعه ای بیافریند که گاه می تواند علاوه بر شعله ورکردن جنگ به دیوانگی منجر شود که کل حیات بشر را مورد تهدید قرار دهد.دیکتاتورها همیشه خود را برنده می پندارند وتا ان هنگام که لجامشان کشیده می شود باور ندارند که رفتنی هستند و بذر کینه ونفرت می کارند.صحنه تاتر مسکو توسط هرکس که صورت گرفته نتیجه ی قطعی رفتار پوتین است که جان مردم در نظرش ارزشی ندارد و تنها به رسالت متوهمانه خویش می اندیشد.متاسفانه مردم روسیه نشان داده اند که هنوز تفکرات عصر تزاریسم در آنها ریشه دار تراست که به خرد جمعی واندیشیدن به ازادی باور داشته باشند ودر جهان پسا امپریالیسم به احیای ان می اندیشند
🖋️🌿صبح دم بوی گل نسیم بهار
تازه آواز سر نموده هزار
باز باران لطیف می شوید
از تن درخت، خستگی وغبار
بوی اسپند وعود می پیچد
دامنی گل به شوق بیار
تازه تا بر لبان لبخند است
شادی اور که شاد باد نگار
دشت وصحرا ببین پر از شادی
جرعه ای عشق گوبه شوق بکار
تا که شوید ملال از دل ها
ابر را گو که بی خیال ببار
🖋️🌿صبح بهار
پنجره می کرد تا نماز
بر قامت رشید صنوبر میان باغ
بر سرو و کاج سر تعظیم داشت
و هر هزار
در گوشه ای به نغمه
به گوش گل
گنجشک ها به کل کل هر روزه
مشغول جیک جیک
دو کاکلی رها شده از قفس
در گوش هم نوای دلکش عشق را
در ساز حنجره انگونه می نواختند
گویی آبستن است باغ
از قصه هایشان
وشکوفه های نارنج با غنچه های سیب
در یک رقابت پنهان
آراسته چو تاج بر سر باغ
شاید که رخت تازه عروسی را
می دوخت باغ
در هم نوایی سازی بر دهان سهره ها
شاید هنوز هم تا می شکفت غنچه
کسی در فکر چیدن وگل دسته کردن آن بود
ما باغ را از پنجره می دیدیم ولذت این بهار را
اما در ذهن ترد وبلورین سبزه ها
حقیقت شکل دیگری داشت
ودر جهان کانتی آنها هر درخت نماد مسلم یک رویا بود که روزی روئیده بر نجابت خویش
از هگل این درس راگرفته بودند
که قدرت بن مایه ی حیات است
واز خجالت زرد می شدند
وبه حماقت داروین خندیده بودند
که اصل اصلح را پیش می کشید
و زرافه های گردن کشیده
به انکار خود برخاسته بودند
دستان خونی تروریست ها
بی هیچ ملاحظه ای
خط می زدند اخلاق را
در هر کجا که فرصت شأن بود
ومرگ محصول کج اندیشی بود
که تفکرات بدوی خود را
حقیقت مسلم پنداشته بودند
ونمی دانستند پدر خوانده هایشان بودند
که نقشه ی راه را می نوشتند
و وقتی سقف سالن کنسرت مسکو فرو می ریخت
ان روز را بخاطر می آوردم
که بایدرمانهوف فوتبالیست ها را درو می کرد
عده ای در پشت صحنه هورا می کشیدند
و سرخپوستی در لاک تنهایی خود
پنفلوتش را می نواخت و از درد این جهان وخشونت می نالید
مردان سیاست دست در دست
برای قرن بعدی توطئه می نوشتند
وان سوی پنجره هنوز هم کورسوی امیدی سوسو می زد
ورژی دبره را همراه با تئوری هایش از خاطر خود خط زده به خاک می سپردند
اما در انجماد ذهنی رهبران جهان
جز جنگ راه گریزی نبود
وخالقان آن خود را مبشرانی می پنداشتند
که اینده را رقم می زدند واز سر اخلاص
هر قتل را پیروزی توهمات خود می دانستند
وبشر با این غارنشینان بدوی
حماقت خود را به چالش می کشید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒سخن از نو شدن است و تازگی؛ حکایتِ زایش است و روزِ نو. عجب که چه تکراری ست در این تازگی و در این تکرار چه حیاتی! وین حالِ جوانیِ پیرسالی ام ببین... جهان خود را تکرار و اهریمن را مغلوب می کند. برکت به آب و گیاه باز می گردد و نسیم از بند دیو سرما آزاد می شود و بر شاخ طرب بوسه می زند؛ زمین پاک می شود از هرچه سیاهی و سترونی. چشمه ها باز می جوشند و گیاهان ریشه میدوانند، گرمِ گرم؛ زمین و آسمان را روشنی فرا می گیرد و تاریکی از جهان رخت برمی بندد و به حکم میر نوروزی عدالت بر مردمان جاری می شود، گرچه کوتاه! "که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی." از دل آشوب نظم بیرون می تراود و حاصلِ پریشانی، سامان است و این خود، آفرینش!
اما! شگفتا که شکوفه های بهار را به "شکوه"، بر گور هیچ عاشقی نمی نهند و زیر پای عشاق بر زمین رها می کنند. نمی دانند مگر که جانِ بهار در زمین آرمیده است؟
#پری_شاهین
#بهار
🎨 #نقاشی: #پریماورا (#بهار)
هنرمند: ناشناس
▪️این فرسکو (دیوارنگاره) که در موزه ی ملی ناپل نگهداری می شود و مربوط به قرن یکم میلادی ست، احتمالا تصویری ست از فلورا ایزدبانوی گل ها و فصل بهار در اساطیر رومی
🖋️🌿صبح دم بوی گل نسیم بهار
تازه آواز سر نموده هزار
باز باران لطیف می شوید
از تن درخت، خستگی وغبار
بوی اسپند وعود می پیچد
دامنی گل به شوق بیار
تازه تا بر لبان لبخند است
شادی اور که شاد باد نگار
دشت وصحرا ببین پر از شادی
جرعه ای عشق گوبه شوق بکار
تا که شوید ملال از دل ها
ابر را گو که بی خیال ببار
🖋️🌿صبح بهار
پنجره می کرد تا نماز
بر قامت رشید صنوبر میان باغ
بر سرو و کاج سر تعظیم داشت
و هر هزار
در گوشه ای به نغمه
به گوش گل
گنجشک ها به کل کل هر روزه
مشغول جیک جیک
دو کاکلی رها شده از قفس
در گوش هم نوای دلکش عشق را
در ساز حنجره انگونه می نواختند
گویی آبستن است باغ
از قصه هایشان
وشکوفه های نارنج با غنچه های سیب
در یک رقابت پنهان
آراسته چو تاج بر سر باغ
شاید که رخت تازه عروسی را
می دوخت باغ
در هم نوایی سازی بر دهان سهره ها
شاید هنوز هم تا می شکفت غنچه
کسی در فکر چیدن وگل دسته کردن آن بود
ما باغ را از پنجره می دیدیم ولذت این بهار را
اما در ذهن ترد وبلورین سبزه ها
حقیقت شکل دیگری داشت
ودر جهان کانتی آنها هر درخت نماد مسلم یک رویا بود که روزی روئیده بر نجابت خویش
از هگل این درس راگرفته بودند
که قدرت بن مایه ی حیات است
واز خجالت زرد می شدند
وبه حماقت داروین خندیده بودند
که اصل اصلح را پیش می کشید
و زرافه های گردن کشیده
به انکار خود برخاسته بودند
دستان خونی تروریست ها
بی هیچ ملاحظه ای
خط می زدند اخلاق را
در هر کجا که فرصت شأن بود
ومرگ محصول کج اندیشی بود
که تفکرات بدوی خود را
حقیقت مسلم پنداشته بودند
ونمی دانستند پدر خوانده هایشان بودند
که نقشه ی راه را می نوشتند
و وقتی سقف سالن کنسرت مسکو فرو می ریخت
ان روز را بخاطر می آوردم
که بایدرمانهوف فوتبالیست ها را درو می کرد
عده ای در پشت صحنه هورا می کشیدند
و سرخپوستی در لاک تنهایی خود
پنفلوتش را می نواخت و از درد این جهان وخشونت می نالید
مردان سیاست دست در دست
برای قرن بعدی توطئه می نوشتند
وان سوی پنجره هنوز هم کورسوی امیدی سوسو می زد
ورژی دبره را همراه با تئوری هایش از خاطر خود خط زده به خاک می سپردند
اما در انجماد ذهنی رهبران جهان
جز جنگ راه گریزی نبود
وخالقان آن خود را مبشرانی می پنداشتند
که اینده را رقم می زدند واز سر اخلاص
هر قتل را پیروزی توهمات خود می دانستند
وبشر با این غارنشینان بدوی
حماقت خود را به چالش می کشید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒سخن از نو شدن است و تازگی؛ حکایتِ زایش است و روزِ نو. عجب که چه تکراری ست در این تازگی و در این تکرار چه حیاتی! وین حالِ جوانیِ پیرسالی ام ببین... جهان خود را تکرار و اهریمن را مغلوب می کند. برکت به آب و گیاه باز می گردد و نسیم از بند دیو سرما آزاد می شود و بر شاخ طرب بوسه می زند؛ زمین پاک می شود از هرچه سیاهی و سترونی. چشمه ها باز می جوشند و گیاهان ریشه میدوانند، گرمِ گرم؛ زمین و آسمان را روشنی فرا می گیرد و تاریکی از جهان رخت برمی بندد و به حکم میر نوروزی عدالت بر مردمان جاری می شود، گرچه کوتاه! "که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی." از دل آشوب نظم بیرون می تراود و حاصلِ پریشانی، سامان است و این خود، آفرینش!
اما! شگفتا که شکوفه های بهار را به "شکوه"، بر گور هیچ عاشقی نمی نهند و زیر پای عشاق بر زمین رها می کنند. نمی دانند مگر که جانِ بهار در زمین آرمیده است؟
#پری_شاهین
#بهار
🎨 #نقاشی: #پریماورا (#بهار)
هنرمند: ناشناس
▪️این فرسکو (دیوارنگاره) که در موزه ی ملی ناپل نگهداری می شود و مربوط به قرن یکم میلادی ست، احتمالا تصویری ست از فلورا ایزدبانوی گل ها و فصل بهار در اساطیر رومی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کس تجربه های خود را زندگی می کند و آنها را به ارث نمی برد. مردم اغلب می گویند، از تجربه های پدرانتان استفاده کنید. بسیار ساده است: هر کس باید خودش تجربه کسب کند؛ اما پس از به دست آوردن تجربه، دیگر مجالی برای زندگی ندارد. نسل های جدید از گوش دادن به نصیحت امتناع می کنند ومی خواهند تجربه های خود را زندگی کنند؛ اما آنها نیز می میرند و این قانون زندگی ست. این بدان معناست که ما نمی توانیم تجربه های خود را به دیگران تحمیل کنیم یا آنها را مجبور کنیم احساسات و عواطف پیشنهادی ما را حس کنند. زندگی را فقط از طریق تجارب شخصی می توان فهمید.
#آندری_تارکوفسکی
#زادروز
ترجمه: #پری_شاهین
#آندری_تارکوفسکی
#زادروز
ترجمه: #پری_شاهین