پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
لختی سخن پیرامون سروده ای از استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱) #بخش_چهارم دخت خوب سراینده #پریا_شجاعیان که امیددارم هرجا هست تندرست باشد می فرماید: - ... ما بالش مشترک و خواب های مختلف داشتیم نه؟ چطور می شود؟ تو در برف های دست نخورده ام ردپایت را امضا کرده…
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_پنجم
این سروده در #شش_بند کوتاه و بلند ساختار دارد که هر کدام از بندها در مسیر پیرنگ دار ذهنیت غنایی روایت می شوند. راوی برای امرواقع بیان خود از توصیف های نشانه ای که عینیت ورزی دارند سخن خویش را بسط داده است. #روایت در این جابه جایی زاویه دید دارد و برای همین در چند بند اجرا شده است.
وقتی روایت که بیان کننده محتوا و جریان های سیال ذهنی راوی می باشد به جابجایی وضع ها برسد سیر زبان ورزی رخ می دهد که #ولادیمیر_پراپ در نظریه روایت خویش چنین وضعی را تبیین آگاهانه و نموددار معرفی کرده است. چون در هر متنی - سروده یا داستان - پیرنگ وضعی مشاهده می شود. این پیرنگ سبب ساز کاربردی ترین حالات انطباقی با احوالات راوی را بیابیم. پراپ می گوید در کتاب مهم خویش: #ریخت_شناسی_قصه_های_پریان:
- متنی که تغییر وضعیت دا از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می کند روایت است. (۱۵)
چنین فراگشتی را می شود نام نهاد رخداد در وضع روایی متن. چنین رسالتی در روایت می بایست آگاهانه رخ دهد چون پیرنگ متن، نیاز به درک کافی از پیام را در خود حمل می کند. راوی باید طبق بیان چند وجهی با جابه جایی زاویه دید هارمونی میان شروع تا اوج و پایان روایت را پیش کشد.
#بند_و_وضعیت_روایی_نخست:
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
#تاویل_بند_نخست:
راوی در ارتباط دهی گل های نقش یافته بر دامن و یا گل های طبیعی روی دامن معشوق تصور عینی را به زیباشناسی توصیف می کشاند تا در شروع روایت رمانتیک بودگی بیان را دریابیم. پرسشی شدن بند نخست، شرایط نمادسازی یا سمبولیسم را در گفتار روشمند پیش می برد و این مهم با گل و هرس یک گونه بازی در روایت را فرازمند دریابیم. این وضع عاطفی مطلوب شرایطی از خوانش فصل های عاشقی را بارز می دارد. #راوی از سطر نخست با به تصویر کشیدن گل و دامن زیبایی و لطافت حضور معشوق را نمایان کرده تا وارد یک صحنه زیبایی شناخت رهیاب شویم. آن پس در سطر دوم با واژه داغ یک گونه تمرین در ذهن برای حال خوب کردن نسبت به هجر یا دوری را متصور می شود. آن پس با واژه #حادثه خواسته پیدایش داغ های دوری تا حادثه های رنج یاد به باهم نگریستن در ساحت دیالکتیک تنهایی بیابیم.
درباره موضوع #جبران
در روانشناسی یک کنش داریم به نام جبران که سبب سرپوش نهادن ناکامی ها و امیدهای واهی به ذهن و گاهی برای تبیین حضور رخ می دهد تا باروری اندیشه پیش آید. عشق یک وضعیت مشخص از زیستنی انتخابی است. عشق یک نگره ای در ستایش معشوق در هنر سرایش پیش می کشد که سراینده عاشقانه سرا برای جبران آنچه نیست به بر با توصیف و موضوع در زبان دادن سروده، حقیقت حسی و ذهنی از معشوق را جبران وار برای خود پیش می آورد.
این سراینده هم بسان همه سراینده های عشق سرا خواسته با #مکانیسم_جبران حضور غایی و درونی معشوق را به صورتی از بودنی مشخص نشان دهد.
با دادن توصیف به مواضع حضور معشوق در سروده، به نوعی از جبران دست می یابیم که به تعبیر #علی_اکبر_محمدزاده وارد فاز سرپوش از نیاز می شویم چون خود را صاحب حال خوب و در جبران نبودن به بودنی شعف ساز پیش کشاندیم. محمدزاده در تعریف مکانیسم جبران می گوید:
- جبران، عمل و شیوه که ذهن برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و کمبودها بکار می برد. (۱۶)
در چنین مرحله ای تعادل برقرار می شود از زمان دلتنگی تا مرحله گفتن که خود نتیجه تامل در شناخت خود است.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_پنجم
این سروده در #شش_بند کوتاه و بلند ساختار دارد که هر کدام از بندها در مسیر پیرنگ دار ذهنیت غنایی روایت می شوند. راوی برای امرواقع بیان خود از توصیف های نشانه ای که عینیت ورزی دارند سخن خویش را بسط داده است. #روایت در این جابه جایی زاویه دید دارد و برای همین در چند بند اجرا شده است.
وقتی روایت که بیان کننده محتوا و جریان های سیال ذهنی راوی می باشد به جابجایی وضع ها برسد سیر زبان ورزی رخ می دهد که #ولادیمیر_پراپ در نظریه روایت خویش چنین وضعی را تبیین آگاهانه و نموددار معرفی کرده است. چون در هر متنی - سروده یا داستان - پیرنگ وضعی مشاهده می شود. این پیرنگ سبب ساز کاربردی ترین حالات انطباقی با احوالات راوی را بیابیم. پراپ می گوید در کتاب مهم خویش: #ریخت_شناسی_قصه_های_پریان:
- متنی که تغییر وضعیت دا از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می کند روایت است. (۱۵)
چنین فراگشتی را می شود نام نهاد رخداد در وضع روایی متن. چنین رسالتی در روایت می بایست آگاهانه رخ دهد چون پیرنگ متن، نیاز به درک کافی از پیام را در خود حمل می کند. راوی باید طبق بیان چند وجهی با جابه جایی زاویه دید هارمونی میان شروع تا اوج و پایان روایت را پیش کشد.
#بند_و_وضعیت_روایی_نخست:
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
#تاویل_بند_نخست:
راوی در ارتباط دهی گل های نقش یافته بر دامن و یا گل های طبیعی روی دامن معشوق تصور عینی را به زیباشناسی توصیف می کشاند تا در شروع روایت رمانتیک بودگی بیان را دریابیم. پرسشی شدن بند نخست، شرایط نمادسازی یا سمبولیسم را در گفتار روشمند پیش می برد و این مهم با گل و هرس یک گونه بازی در روایت را فرازمند دریابیم. این وضع عاطفی مطلوب شرایطی از خوانش فصل های عاشقی را بارز می دارد. #راوی از سطر نخست با به تصویر کشیدن گل و دامن زیبایی و لطافت حضور معشوق را نمایان کرده تا وارد یک صحنه زیبایی شناخت رهیاب شویم. آن پس در سطر دوم با واژه داغ یک گونه تمرین در ذهن برای حال خوب کردن نسبت به هجر یا دوری را متصور می شود. آن پس با واژه #حادثه خواسته پیدایش داغ های دوری تا حادثه های رنج یاد به باهم نگریستن در ساحت دیالکتیک تنهایی بیابیم.
درباره موضوع #جبران
در روانشناسی یک کنش داریم به نام جبران که سبب سرپوش نهادن ناکامی ها و امیدهای واهی به ذهن و گاهی برای تبیین حضور رخ می دهد تا باروری اندیشه پیش آید. عشق یک وضعیت مشخص از زیستنی انتخابی است. عشق یک نگره ای در ستایش معشوق در هنر سرایش پیش می کشد که سراینده عاشقانه سرا برای جبران آنچه نیست به بر با توصیف و موضوع در زبان دادن سروده، حقیقت حسی و ذهنی از معشوق را جبران وار برای خود پیش می آورد.
این سراینده هم بسان همه سراینده های عشق سرا خواسته با #مکانیسم_جبران حضور غایی و درونی معشوق را به صورتی از بودنی مشخص نشان دهد.
با دادن توصیف به مواضع حضور معشوق در سروده، به نوعی از جبران دست می یابیم که به تعبیر #علی_اکبر_محمدزاده وارد فاز سرپوش از نیاز می شویم چون خود را صاحب حال خوب و در جبران نبودن به بودنی شعف ساز پیش کشاندیم. محمدزاده در تعریف مکانیسم جبران می گوید:
- جبران، عمل و شیوه که ذهن برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و کمبودها بکار می برد. (۱۶)
در چنین مرحله ای تعادل برقرار می شود از زمان دلتنگی تا مرحله گفتن که خود نتیجه تامل در شناخت خود است.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_ششم
#بند_و_وضعیت_روایی_دوم:
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
#تاویل_بند_دوم:
تلاش راوی برای عینیت بخشی ذهنی معشقوق خیلی موفق آمیز هست. چون توانسته با واژه های قطار و ایستگاه یک تجسم حسی و عینی را پیش کشد که لازمه معشوق ستایی مدرن هم همین روایت است. خطاب قرار دادن اوی غایب در بند نخست و کنون در فرم بیانی طبیعی است. راوی در دقت نظری خواسته با مواجهه کردن فضای پرسشی یک تلنگر به ذهن مخاطب زند و آن پس در این بند توصیف نماید وضعیت حضور معشوق را.
سینه کبوتر به صورت طبیعی یک برجستگی لطیف دارد و این سینه در تشبیه به چشم تا نوای ساز جابه جایی زاویه دید به گزاره های وضعی یگانه یا منفرد است. راوی از چشم های بادامی به تعبیری که شبیه جناق کبوتر هست به تبیین سازی کوک در زیبایی و صدا داشتن نگاه از عشق افرازی در می رسیم به جانب حقیقتی شعف و نمودیافته. قطار قطار مسافر از من های متکثر راوی به ختم می رسند. راوی از من های هر لحظه اش به صورتی گروهی سخن دارند تا بگوید من در همه لحظه های تکثیرشده آمدم به ایستگاه جایی که قرارمان بود ولی نیستی ات ارزانی داشت به بودن.
#بند_و_وضعیت_روایی_سوم:
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
#تاویل_بند_سوم:
راوی خواسته با یک بازی زبانی به تعبیر ویتگنشتاین که دایره واژگان را در تکرار به گونه ای بسامد دهیم که بشود موسیقی روایی را دید. #ویتگنشتاین می گوید:
- بهترین راه فهمیدن زبان همان سخن روزانه و متداول که همه بکار می برند و از کاربردش چاره ندارند. (۱۷)
پس اهل قلم با داشتن دایره واژگان مشخص و معین بیانی ساختارمند خویش دست به چینش در ترکیب سازی می زند و این مهم در همه پیشه ها مرسوم هست. مثلا در فن جوشکاری همه واژگان مشخص هویدا و بیان می شوند. چنین موقعیت های مشخص و کاربردی را ویتگنشتاین به بازی های زبانی نامگذاری می کنند. کنون هم اینجا در شروع سطر فقط در زبان ادبی هست که سراینده می تواند از واژه #گوشی تا #گوشه یک واج آرایی را پیش کشد که خود نشانه دقت نظر گرفتن اندیشه های دیالکتیکی است.
راوی پس از پرسش کردن از وضعیت وجودی معشوق و آن پش توصیف مواضع حضور در ایستگاه - قرارگاه - به جانب گوشی های معیوب یعنی پیری سلوک بیانی اش را پیش می کشد. گوشی های های گوشه گیر ایهام وار از گوشی های همراه موبایل تا تلفن هم نشانه ورزی دارد. یعنی این اشیا با همه بودن حقیقی در عینیت شان شرایط انتقال پیام از بهار تو که در زمستان من جاری می شود نمی دهند. در سروده ای به عهد جوانی گفتم که سال ۸۳ بود:
- با تلفن هوای مان صاف نمی شود بانو
که حضورت /
سادگی بعد از باران است!
شب از نبود تو آغاز می شود (۱۸)
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_ششم
#بند_و_وضعیت_روایی_دوم:
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
#تاویل_بند_دوم:
تلاش راوی برای عینیت بخشی ذهنی معشقوق خیلی موفق آمیز هست. چون توانسته با واژه های قطار و ایستگاه یک تجسم حسی و عینی را پیش کشد که لازمه معشوق ستایی مدرن هم همین روایت است. خطاب قرار دادن اوی غایب در بند نخست و کنون در فرم بیانی طبیعی است. راوی در دقت نظری خواسته با مواجهه کردن فضای پرسشی یک تلنگر به ذهن مخاطب زند و آن پس در این بند توصیف نماید وضعیت حضور معشوق را.
سینه کبوتر به صورت طبیعی یک برجستگی لطیف دارد و این سینه در تشبیه به چشم تا نوای ساز جابه جایی زاویه دید به گزاره های وضعی یگانه یا منفرد است. راوی از چشم های بادامی به تعبیری که شبیه جناق کبوتر هست به تبیین سازی کوک در زیبایی و صدا داشتن نگاه از عشق افرازی در می رسیم به جانب حقیقتی شعف و نمودیافته. قطار قطار مسافر از من های متکثر راوی به ختم می رسند. راوی از من های هر لحظه اش به صورتی گروهی سخن دارند تا بگوید من در همه لحظه های تکثیرشده آمدم به ایستگاه جایی که قرارمان بود ولی نیستی ات ارزانی داشت به بودن.
#بند_و_وضعیت_روایی_سوم:
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
#تاویل_بند_سوم:
راوی خواسته با یک بازی زبانی به تعبیر ویتگنشتاین که دایره واژگان را در تکرار به گونه ای بسامد دهیم که بشود موسیقی روایی را دید. #ویتگنشتاین می گوید:
- بهترین راه فهمیدن زبان همان سخن روزانه و متداول که همه بکار می برند و از کاربردش چاره ندارند. (۱۷)
پس اهل قلم با داشتن دایره واژگان مشخص و معین بیانی ساختارمند خویش دست به چینش در ترکیب سازی می زند و این مهم در همه پیشه ها مرسوم هست. مثلا در فن جوشکاری همه واژگان مشخص هویدا و بیان می شوند. چنین موقعیت های مشخص و کاربردی را ویتگنشتاین به بازی های زبانی نامگذاری می کنند. کنون هم اینجا در شروع سطر فقط در زبان ادبی هست که سراینده می تواند از واژه #گوشی تا #گوشه یک واج آرایی را پیش کشد که خود نشانه دقت نظر گرفتن اندیشه های دیالکتیکی است.
راوی پس از پرسش کردن از وضعیت وجودی معشوق و آن پش توصیف مواضع حضور در ایستگاه - قرارگاه - به جانب گوشی های معیوب یعنی پیری سلوک بیانی اش را پیش می کشد. گوشی های های گوشه گیر ایهام وار از گوشی های همراه موبایل تا تلفن هم نشانه ورزی دارد. یعنی این اشیا با همه بودن حقیقی در عینیت شان شرایط انتقال پیام از بهار تو که در زمستان من جاری می شود نمی دهند. در سروده ای به عهد جوانی گفتم که سال ۸۳ بود:
- با تلفن هوای مان صاف نمی شود بانو
که حضورت /
سادگی بعد از باران است!
شب از نبود تو آغاز می شود (۱۸)
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هفتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_چهارم:
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
#تاویل_بند_چهارم:
#نکته: سروش رهایی در عشق زمزمه وار برگو می شود. با عشق زندگی زیبا و توصیف معشوق یک گونه شکرگزاری از بودنی جانانه دلخواه است. تو ای معشوق که همه کس منی تو را ستایش وار می پرستم.
در این بند راوی برای بودهای جانانه معشوق به مثابه کشف دهان آبدار و کندو به بوی صبح برای طبیعت اشاره دارد. گویی دهان معشوق خورشیدی هست با نور که چاشنی اش برای طعم زندگی بوی آن است. #نوذر_پرنگ می فرماید:
بیا ببینمت ای چشم، چشم خواب اندیش
بیا ببوسمت ای لب، لب شراب اندیش
بیا ببویمت ای طره گلاب زده
بیا بسایمت ای زلف مشک ناب اندیش
... شکوه طلعت هفت آسمان گرفته رخم
بخند لحظه ای ای صبح آفتاب اندیش (۱۹)
زیباترین توصیف اینجا هست که راوی با بیا بیا بیا خواسته تمناوار او را بخواند که خوستنی ترین حالت است. جمشیدی هم با توصیف دهان تا نمی از شوق یا غصه در دیدار به گوشه چشم خواسته به عطری برساند ما را که حس کنیم عینیت بودن دار معشوق را.
موهای معشوق در صورت فسون وار هستند. نم اشکی که می آید به روی چهره تا میان موها یک عطر از عشق دارد که سراسر ذوق به دیدار را متجلی می کند. اشک شوق و حتی اشک غصه برای یار از زیباترین حس هاست. چون عشق سراسر دلتنگی دارد حتی یار در آغوش. گریستن برای اوی غائب یک گونه پرسش را نمادگرایی می کند که یعنی فقط تویی دلبرم.
#تاویل _بند_و_وضعیت_روایی_پنجم:
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
#تاویل_بند_پنجم:
در نظریه #بینگ_بنگ یا مه بانگ یک اشاه مکاشفه ای در نجوم شناسی هست که انفجار کهکشانی دارد. انسان برای اینکه خود را در مسیر شناخت با جهان بیابد با علم ستاره شناسی توانست با کمک علم های فیزیک و شیمی انفجار کهکشانی را کشف کند که در عرفان گویند ازل. دوره ای که جهان پدید آمد. #حافظ می گوید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق آمد و آتش به همه عالم زد (۲۰)
حافظ از نمود عشق ازلی تا بودن معشوق از پیشین ترین دوران به خوبی جلوه خدایی می بخشد تا بگوید عشق تو ای معشوق پیش از من هم بوده و جاری است. #راوی جمشیدی هم در یک پیرنگ خاص و غایی کیفیت اجرایی بیان را امروزی با عینیت گرایی سلوک می دهد که داستان وار می خوانیم: وضعیت روایی تو اینگونه هست که پیش از انفجار بزرگ که چند هزار میلیارد سال پیش بود در کفش های حادثه بودی نسبت به گام برداشتن هایت. گلبرگ ها برای دامن تو در پوشش تا لاک ناخن هایت صلابت حضور دارند. آن پس نوید تو را با نوعی از زیبایی در بازی تخته نرد که جفت شش می آورد به تاس عشق نوشتند. چنین شد که شهربانوی هستی شدی. این تصور خداگونه برای معشوق در نگره طبیعت گرایی بیانی از آیین مهر یا میترائسم و اندیشه آناهیتا دارد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هفتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_چهارم:
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
#تاویل_بند_چهارم:
#نکته: سروش رهایی در عشق زمزمه وار برگو می شود. با عشق زندگی زیبا و توصیف معشوق یک گونه شکرگزاری از بودنی جانانه دلخواه است. تو ای معشوق که همه کس منی تو را ستایش وار می پرستم.
در این بند راوی برای بودهای جانانه معشوق به مثابه کشف دهان آبدار و کندو به بوی صبح برای طبیعت اشاره دارد. گویی دهان معشوق خورشیدی هست با نور که چاشنی اش برای طعم زندگی بوی آن است. #نوذر_پرنگ می فرماید:
بیا ببینمت ای چشم، چشم خواب اندیش
بیا ببوسمت ای لب، لب شراب اندیش
بیا ببویمت ای طره گلاب زده
بیا بسایمت ای زلف مشک ناب اندیش
... شکوه طلعت هفت آسمان گرفته رخم
بخند لحظه ای ای صبح آفتاب اندیش (۱۹)
زیباترین توصیف اینجا هست که راوی با بیا بیا بیا خواسته تمناوار او را بخواند که خوستنی ترین حالت است. جمشیدی هم با توصیف دهان تا نمی از شوق یا غصه در دیدار به گوشه چشم خواسته به عطری برساند ما را که حس کنیم عینیت بودن دار معشوق را.
موهای معشوق در صورت فسون وار هستند. نم اشکی که می آید به روی چهره تا میان موها یک عطر از عشق دارد که سراسر ذوق به دیدار را متجلی می کند. اشک شوق و حتی اشک غصه برای یار از زیباترین حس هاست. چون عشق سراسر دلتنگی دارد حتی یار در آغوش. گریستن برای اوی غائب یک گونه پرسش را نمادگرایی می کند که یعنی فقط تویی دلبرم.
#تاویل _بند_و_وضعیت_روایی_پنجم:
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
#تاویل_بند_پنجم:
در نظریه #بینگ_بنگ یا مه بانگ یک اشاه مکاشفه ای در نجوم شناسی هست که انفجار کهکشانی دارد. انسان برای اینکه خود را در مسیر شناخت با جهان بیابد با علم ستاره شناسی توانست با کمک علم های فیزیک و شیمی انفجار کهکشانی را کشف کند که در عرفان گویند ازل. دوره ای که جهان پدید آمد. #حافظ می گوید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق آمد و آتش به همه عالم زد (۲۰)
حافظ از نمود عشق ازلی تا بودن معشوق از پیشین ترین دوران به خوبی جلوه خدایی می بخشد تا بگوید عشق تو ای معشوق پیش از من هم بوده و جاری است. #راوی جمشیدی هم در یک پیرنگ خاص و غایی کیفیت اجرایی بیان را امروزی با عینیت گرایی سلوک می دهد که داستان وار می خوانیم: وضعیت روایی تو اینگونه هست که پیش از انفجار بزرگ که چند هزار میلیارد سال پیش بود در کفش های حادثه بودی نسبت به گام برداشتن هایت. گلبرگ ها برای دامن تو در پوشش تا لاک ناخن هایت صلابت حضور دارند. آن پس نوید تو را با نوعی از زیبایی در بازی تخته نرد که جفت شش می آورد به تاس عشق نوشتند. چنین شد که شهربانوی هستی شدی. این تصور خداگونه برای معشوق در نگره طبیعت گرایی بیانی از آیین مهر یا میترائسم و اندیشه آناهیتا دارد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هشتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_ششم:
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
#تاویل_بند_ششم:
راوی اینجا کاملا موتیف هایش را داستانی می کند تا لذت عشق را داستانی و با نمودها بیابیم. اینکه خود را در میانه روایت ها حس می کنیم یعنی راوی موفقیت بیانی دارد. پیامدهای این گونه روایت که در همذات پنداری سلوک دارند سبب شده تا با اوی راوی و اوی غائب همراه شده و عشق بازی داشته باشیم به حس های مان. #آرتور_هانیوِل درباره پیرنگ در روایت مدرن می گوید:
- یکی از پیامدهای به کارگیری پیرنگ های مدرن و فنون روایت آن ها اینکه خواننده به نحو بی سابقه ای خود را در وقایع داستان دخیل احساس کند. (۲۱)
چرا چنین دخیل شدن حسی رخ می دهد؟ چون راوی دانای کل نیست بسان گذشته. وقتی هم دانای کل نیست پس وجود ندارد تا بتواند پیچیدگی روایت را توضیح دهد به خواننده. پس وظیفه خواننده هست که رابطه های دلالتی را از حقایق بیانی پدیدارشناسی کند و از همین رو صاحب روایت می شود تا در فردیت اشتراکی فعالانه در ایجاد پیرنگ روایت کمک رسان شود.
#شروع داستان وار این بند: هنوز که هنوز هست ای یار با همه توصیف ها نسبت به وضعیت دیالکتیک تنهایی ام، کارد - چاقو - نمی برد که تعبیر چاقو دسته خود را نمی برد را می توانیم به عنوان یک اصطلاح دریابیم. راوی از گزاره های وضعی کارش را هی بسط می دهد. از کارکرد چاقو به نخود هر آش رفتن یعنی انگشت هایم دور هر کاری برای توصیف تو رفتن. اینکه هستم و در پی تو روان می شود شرایط نخود هر آتش. بعد به خواب نگاهی خاص دارد راوی. #حنای_خواب حنای شب حجله را تعبییر دارد در حالتی و دیگر اینکه حنا رنگی ندارد که خود یک اصطلاح است.
وقتی خواب حنا ندارد بی جا و زمان سرگشته شده پس شتر او - خواب- هرجا می رود یعنی به هرجا بنگرم تو را می بینم پس در پی تو روان و خواب هایم در جستجوی توست.
خوابگرد حالتی نیمه بیدار و رونده است. راوی از وضع بی وضع عاشق به عنوان حالتی خوابگرد سخن دارد تا بی او زیستی را در بود و نبود ببینیم. یک زبانزد لری داریم که می گوید:
ت نیسی وُ ن سر زنده یلُم ن سر مردی یل
#ترجمه: تو نیستی و نه سر زنده ها هستم به بودن و نه سر مرده ها به سرشماری.
راوی از خوابگردهایی هایش می گوید که شده پیوندی به داستان های هزار و یک شب. چون بال پروانه در اوج بودن شان قصه ها دارند. بال پروانه که فقط در شب پیش می آید و روایت پروانگی را زمزمه تا کرم به پروانه برسد. پرواز که رویای همه هست در این تصویر تا قصه ها شده زمزمه ای فرازمند. این مهم را راوی در گزارشی تاریخی مکتوب می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هشتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_ششم:
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
#تاویل_بند_ششم:
راوی اینجا کاملا موتیف هایش را داستانی می کند تا لذت عشق را داستانی و با نمودها بیابیم. اینکه خود را در میانه روایت ها حس می کنیم یعنی راوی موفقیت بیانی دارد. پیامدهای این گونه روایت که در همذات پنداری سلوک دارند سبب شده تا با اوی راوی و اوی غائب همراه شده و عشق بازی داشته باشیم به حس های مان. #آرتور_هانیوِل درباره پیرنگ در روایت مدرن می گوید:
- یکی از پیامدهای به کارگیری پیرنگ های مدرن و فنون روایت آن ها اینکه خواننده به نحو بی سابقه ای خود را در وقایع داستان دخیل احساس کند. (۲۱)
چرا چنین دخیل شدن حسی رخ می دهد؟ چون راوی دانای کل نیست بسان گذشته. وقتی هم دانای کل نیست پس وجود ندارد تا بتواند پیچیدگی روایت را توضیح دهد به خواننده. پس وظیفه خواننده هست که رابطه های دلالتی را از حقایق بیانی پدیدارشناسی کند و از همین رو صاحب روایت می شود تا در فردیت اشتراکی فعالانه در ایجاد پیرنگ روایت کمک رسان شود.
#شروع داستان وار این بند: هنوز که هنوز هست ای یار با همه توصیف ها نسبت به وضعیت دیالکتیک تنهایی ام، کارد - چاقو - نمی برد که تعبیر چاقو دسته خود را نمی برد را می توانیم به عنوان یک اصطلاح دریابیم. راوی از گزاره های وضعی کارش را هی بسط می دهد. از کارکرد چاقو به نخود هر آش رفتن یعنی انگشت هایم دور هر کاری برای توصیف تو رفتن. اینکه هستم و در پی تو روان می شود شرایط نخود هر آتش. بعد به خواب نگاهی خاص دارد راوی. #حنای_خواب حنای شب حجله را تعبییر دارد در حالتی و دیگر اینکه حنا رنگی ندارد که خود یک اصطلاح است.
وقتی خواب حنا ندارد بی جا و زمان سرگشته شده پس شتر او - خواب- هرجا می رود یعنی به هرجا بنگرم تو را می بینم پس در پی تو روان و خواب هایم در جستجوی توست.
خوابگرد حالتی نیمه بیدار و رونده است. راوی از وضع بی وضع عاشق به عنوان حالتی خوابگرد سخن دارد تا بی او زیستی را در بود و نبود ببینیم. یک زبانزد لری داریم که می گوید:
ت نیسی وُ ن سر زنده یلُم ن سر مردی یل
#ترجمه: تو نیستی و نه سر زنده ها هستم به بودن و نه سر مرده ها به سرشماری.
راوی از خوابگردهایی هایش می گوید که شده پیوندی به داستان های هزار و یک شب. چون بال پروانه در اوج بودن شان قصه ها دارند. بال پروانه که فقط در شب پیش می آید و روایت پروانگی را زمزمه تا کرم به پروانه برسد. پرواز که رویای همه هست در این تصویر تا قصه ها شده زمزمه ای فرازمند. این مهم را راوی در گزارشی تاریخی مکتوب می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇