آنچه مهم است این است که تاب بیاوریم!
صبر کنیم تا به چشم خود ببینیم که استعداد بیهمتای انسان در اوج تلاش و کوشش، چگونه یک پایان غمانگیز را به پیروزی عظیم، و یک وضعیت بحرانی را به فتحی پیروزمندانه بدل میکند.
📚انسان در جستجوی معنا
#ویکتور_فرانکل
صبر کنیم تا به چشم خود ببینیم که استعداد بیهمتای انسان در اوج تلاش و کوشش، چگونه یک پایان غمانگیز را به پیروزی عظیم، و یک وضعیت بحرانی را به فتحی پیروزمندانه بدل میکند.
📚انسان در جستجوی معنا
#ویکتور_فرانکل
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین و به رنگ عشق روزتان بر زربفتی از عشق وترنم ترانه.
مهربانی اکثیری است که با عشق تکثیر می شود و همراه با خرد وجوانمردی جامعه ی انسانی می سازد که هیچ گاه ادم ها را تقسیم نمی کند و راه گذار به عدالت وحقوق برابر انسانی است
🖋️🌿هزار اندیشه از ذهنم گذر کرد
که شب بگذشت و ساقی را خبر کرد
صبوحی صبح بر دوشش گرفته
در آمد تا که بر چشمت نظر کرد
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
وماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای ان لحظه ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
وصبح دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح وبوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
و باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندی گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
وامید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
که بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
و من تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس آه بلندی است
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
ومن بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️کانال پرنیان خیال پرند خیالتان را رنگ خیال می زند
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
مهربانی اکثیری است که با عشق تکثیر می شود و همراه با خرد وجوانمردی جامعه ی انسانی می سازد که هیچ گاه ادم ها را تقسیم نمی کند و راه گذار به عدالت وحقوق برابر انسانی است
🖋️🌿هزار اندیشه از ذهنم گذر کرد
که شب بگذشت و ساقی را خبر کرد
صبوحی صبح بر دوشش گرفته
در آمد تا که بر چشمت نظر کرد
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
وماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای ان لحظه ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
وصبح دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح وبوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
و باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندی گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
وامید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
که بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
و من تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس آه بلندی است
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
ومن بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️کانال پرنیان خیال پرند خیالتان را رنگ خیال می زند
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
Telegram
attach 📎
✍️🌺درود نازنینان پگاهتان دلنشین و فرخ روزتان کامیاب و فرهمند.کسی که صبح لبخندی برلبی می نشاند وآرامش قلبی می شود پیامبر شادی است که به رسالت انسانی مبعوث گشته است زندگی یک همت جمعی بر مبنای خرد و همراهی و درک وظیفه ی متقابل است جامعه ای سعادتمند است که مردمش به شادی بیندیشند وصبح امید رالبخند بزنن
🖋️🌿پنجره ای روبه خیال تو باز
تا که نمودم بشدم بر نماز
چشم تو را قبله جان کرده ام
نیست بجز ذکر تو مارا به راز
🖋️🌿 لبالب بود چشمان تو از عشق
پر از شادی پراز شور ونوازش
مرا می برد چشمان تو از هوش
دلم را رنگ می زد تا بنا گوش
ساز تاریکی را
وناکوک می نواختند
قورباغه ها
مگر به بیلاق رفته بود ماه
که سرزده از پشت هیچ کوهی
سر نمی زد
درختها شکوفه ریخته بودند
وگربه ی بخت سیاه بود
هوای دم کرده صبح
وبوی نای نآ شتا
سپر انداخته بودند
ستاره های صبح
و گنجشکهای وقیح
انگار خواب نداشتند
در معرکه پشت پنجره
گاو شهری زاییده بود
و در بیخیالی
صدای ناله های لاستیکها بر اسفالت
و ترمزهای دست اندازها
بی خواب می کرد
چشمان انتظار را
مگر کدام سگ
بو کشیده بود
که قبل از خروسخوان
راه افتاده بود
هیاهوی صبح
ومن مارپیچهای جاده را
پشت سر می نهادم
چوب دستی قامتش را
راست کرده بود
تا این بار نبازد
صبحی را
که زود رسیده بود
و چه ارگی می نواخت
با ساز سوت کارخانه ای
که سالها بود
در خیال می نواخت
وانبوه دوان دوان
کارگرانی که نبودند
و رد زمان نشان می داد
که هیچچیز
به آن روزهای باشکوه گذشته
برنمی گردد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آنجایی که هیچ امیدی باقی نمانده
باید ابداعش کرد. عادت به نومیدی
از خــود نومیدی بـــــدتر اســــــت.
📒 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
✍️📒این یکتایی و وحدت است که هر فرد را از فرد دیگری ممتاز مینماید و به وجود و هستی او معنا میبخشد و در کار های خلاقانه مانند عشق بشری اثری ژرف بر جای میگذارد. وقتی به ناممکن بودن جابجایی افراد با یکدیگر پی میبریم، مسئولیت فرد را در برابر موجودیت خود و برای ادامهی آن آشکارا میبینیم. فردی که به مسئولیت خویش در برابر یک انسان که مشتاقانه در انتظار اوست، یا در برابر یک کار ناتمام واقف و آگاه شد، «چرایی زندگی» خود را درک کرده است و خواهد توانست تا با هر چگونهای بسازد.
#ویکتور_فرانکل
🖋️🌿پنجره ای روبه خیال تو باز
تا که نمودم بشدم بر نماز
چشم تو را قبله جان کرده ام
نیست بجز ذکر تو مارا به راز
🖋️🌿 لبالب بود چشمان تو از عشق
پر از شادی پراز شور ونوازش
مرا می برد چشمان تو از هوش
دلم را رنگ می زد تا بنا گوش
ساز تاریکی را
وناکوک می نواختند
قورباغه ها
مگر به بیلاق رفته بود ماه
که سرزده از پشت هیچ کوهی
سر نمی زد
درختها شکوفه ریخته بودند
وگربه ی بخت سیاه بود
هوای دم کرده صبح
وبوی نای نآ شتا
سپر انداخته بودند
ستاره های صبح
و گنجشکهای وقیح
انگار خواب نداشتند
در معرکه پشت پنجره
گاو شهری زاییده بود
و در بیخیالی
صدای ناله های لاستیکها بر اسفالت
و ترمزهای دست اندازها
بی خواب می کرد
چشمان انتظار را
مگر کدام سگ
بو کشیده بود
که قبل از خروسخوان
راه افتاده بود
هیاهوی صبح
ومن مارپیچهای جاده را
پشت سر می نهادم
چوب دستی قامتش را
راست کرده بود
تا این بار نبازد
صبحی را
که زود رسیده بود
و چه ارگی می نواخت
با ساز سوت کارخانه ای
که سالها بود
در خیال می نواخت
وانبوه دوان دوان
کارگرانی که نبودند
و رد زمان نشان می داد
که هیچچیز
به آن روزهای باشکوه گذشته
برنمی گردد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آنجایی که هیچ امیدی باقی نمانده
باید ابداعش کرد. عادت به نومیدی
از خــود نومیدی بـــــدتر اســــــت.
📒 افسانه سیزیف
#آلبر_کامو
✍️📒این یکتایی و وحدت است که هر فرد را از فرد دیگری ممتاز مینماید و به وجود و هستی او معنا میبخشد و در کار های خلاقانه مانند عشق بشری اثری ژرف بر جای میگذارد. وقتی به ناممکن بودن جابجایی افراد با یکدیگر پی میبریم، مسئولیت فرد را در برابر موجودیت خود و برای ادامهی آن آشکارا میبینیم. فردی که به مسئولیت خویش در برابر یک انسان که مشتاقانه در انتظار اوست، یا در برابر یک کار ناتمام واقف و آگاه شد، «چرایی زندگی» خود را درک کرده است و خواهد توانست تا با هر چگونهای بسازد.
#ویکتور_فرانکل
Telegram
attach 📎
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین و به رنگ عشق روزتان بر زربفتی از عشق وترنم ترانه.
مهربانی اکثیری است که با عشق تکثیر می شود و همراه با خرد وجوانمردی جامعه ی انسانی می سازد که هیچ گاه ادم ها را تقسیم نمی کند و راه گذار به عدالت وحقوق برابر انسانی است
🖋️🌿هزار اندیشه از ذهنم گذر کرد
که شب بگذشت و ساقی را خبر کرد
صبوحی صبح بر دوشش گرفته
در آمد تا که بر چشمت نظر کرد
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
وماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای ان لحظه ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
وصبح دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح وبوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
و باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندی گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
وامید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
که بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
و من تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس آه بلندی است
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
ومن بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️کانال پرنیان خیال پرند خیالتان را رنگ خیال می زند
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
مهربانی اکثیری است که با عشق تکثیر می شود و همراه با خرد وجوانمردی جامعه ی انسانی می سازد که هیچ گاه ادم ها را تقسیم نمی کند و راه گذار به عدالت وحقوق برابر انسانی است
🖋️🌿هزار اندیشه از ذهنم گذر کرد
که شب بگذشت و ساقی را خبر کرد
صبوحی صبح بر دوشش گرفته
در آمد تا که بر چشمت نظر کرد
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
وماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای ان لحظه ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
وصبح دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح وبوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
و باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندی گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
وامید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
که بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
و من تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس آه بلندی است
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
ومن بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
🖊️کانال پرنیان خیال پرند خیالتان را رنگ خیال می زند
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
Telegram
attach 📎
✍️🌺درود صبحتان دل انگیز وپر لبخند روزتان با شکوه وکامیاب.دل نژندی را از کوچه های شهر لبخندی می روبد و مهربانی دریچه ی شادی است که هیچگاه بسته نمی ماند.عشق ممکن است از هر دلی سربزند
ولبخند کوچ مهربانی باشد به خیابانهای افسرده ی شهر .یاد بگیریم ملال ملاحت نمی شود.وشادی نافذتر از هر قانونی می تواند چهره ی شهر را زیبا کند
🖊️🌿غزالی از غزل سرشار و سرمست
دلم را مهر می پاشید ومی بست
ره هر صحبتی با مهربانی
کمند موی او بر پای می جست
🖊️🌿چه صبحی عشق می رقصید بردار
میان کوچهها بانگ خبردار
شقایق کاکل خونین به کف داشت
به دشت لاله ها فریاد بیدار
✍️📔فرمان به عشق بود
و سپیده
سر می زد از جناب شعر
تا بی خیال بنویسد
صبح را عالی
وابرهای سبک بال
اندیشه های ژرف بودن را
ببارند از پشت قاف دلتنگی
عشق پیمانه های جدیدش را
در واژه های لال
با شوق سربکشد
مرزها تعریف جدیدی بشوند
بالرین های خردسال اطفال
نت های شادی را
با شوق کودکانه برقصند
وماه خیابان جدیدی کشف کند
که وقتهای دلتنگی
آن را قدم بزند
واز پشت ویترین آسمان
با ستاره ها درد دل کند
وپیراهن برندش را
با سایه های دراز پشت سر
ست کند
خندههای کسی
صبح بخیر بلندی باشد
که از پنجره دست تکان می دهد
وعشق در هوای تازه صبح
لبخندش را
بر گلهای پیراهنت بدوزد
و دلتنگم را در گوش باد زمزمه کند
شاید که گَرده ی گلها عطرت را
به کوچه های غریب بپاشد
وشهر در رسم تازه اش
از خواب خرگوشی دست بکشد
وماهرانه بنویسند
آبهای رفته را بجوی باز
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔من به جرات میگویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند.
در این گفته نیچه حکمتی عظیم نفهته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.»
📕 #انسان_در_جستجوی_معنی
👤 #ویکتور_فرانکل
ولبخند کوچ مهربانی باشد به خیابانهای افسرده ی شهر .یاد بگیریم ملال ملاحت نمی شود.وشادی نافذتر از هر قانونی می تواند چهره ی شهر را زیبا کند
🖊️🌿غزالی از غزل سرشار و سرمست
دلم را مهر می پاشید ومی بست
ره هر صحبتی با مهربانی
کمند موی او بر پای می جست
🖊️🌿چه صبحی عشق می رقصید بردار
میان کوچهها بانگ خبردار
شقایق کاکل خونین به کف داشت
به دشت لاله ها فریاد بیدار
✍️📔فرمان به عشق بود
و سپیده
سر می زد از جناب شعر
تا بی خیال بنویسد
صبح را عالی
وابرهای سبک بال
اندیشه های ژرف بودن را
ببارند از پشت قاف دلتنگی
عشق پیمانه های جدیدش را
در واژه های لال
با شوق سربکشد
مرزها تعریف جدیدی بشوند
بالرین های خردسال اطفال
نت های شادی را
با شوق کودکانه برقصند
وماه خیابان جدیدی کشف کند
که وقتهای دلتنگی
آن را قدم بزند
واز پشت ویترین آسمان
با ستاره ها درد دل کند
وپیراهن برندش را
با سایه های دراز پشت سر
ست کند
خندههای کسی
صبح بخیر بلندی باشد
که از پنجره دست تکان می دهد
وعشق در هوای تازه صبح
لبخندش را
بر گلهای پیراهنت بدوزد
و دلتنگم را در گوش باد زمزمه کند
شاید که گَرده ی گلها عطرت را
به کوچه های غریب بپاشد
وشهر در رسم تازه اش
از خواب خرگوشی دست بکشد
وماهرانه بنویسند
آبهای رفته را بجوی باز
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔من به جرات میگویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند.
در این گفته نیچه حکمتی عظیم نفهته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.»
📕 #انسان_در_جستجوی_معنی
👤 #ویکتور_فرانکل
Telegram
attach 📎
زندگی نوعی مسئولیت است، تکلیفی عظیم و فردی. مطمئناً، زندگی خوشی نیز دارد اما نمیتوان در پی آن رفت، نمیتوان برای بودنش اراده کرد در عوض، باید خودبهخود به وجود آید و در واقع، همچون نتیجهای که خودبهخود حادث میشود ناخودآگاه ایجاد میگردد: شادی و خوشبختی هرگز نباید و نمیتواند هدف باشد بلکه فقط میتواند نتیجه باشد
از کتاب 📕علی رغم همه چیز ، آری به زندگی
#ویکتور_فرانکل
از کتاب 📕علی رغم همه چیز ، آری به زندگی
#ویکتور_فرانکل
✍️📒رهایی بشر از راه عشق و در عشق است. پی بردم که چگونه بشری که دیگر همه چیزش را در این جهان از دست داده، هنوز میتواند به خوشبختی و عشق بیاندیشد، ولو برای لحظهای کوتاه به معشوقش میاندیشد. بشر در شرایطی که خلا کامل را تجربه میکند و نمیتواند نیازهای درونیاش را به شکل عمل مثبتی ابراز نماید تنها کاری که از او بر میآید این است که در حالی که رنجهایش را به شیوهای راستین و شرافتمندانه تحمل میکند، میتواند از راه اندیشیدن به معشوق و تجسم خاطرات عاشقانهای که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند...!
#انسان_در_جستجوی_معنی
#ویکتور_فرانکل
#انسان_در_جستجوی_معنی
#ویکتور_فرانکل
✍️🌺درود صبحتان بخیر روشن از عشق وامید روزتان به شادمانی.در جهان معاصر مهمترین سرمایه فکر واندیشه است به همین دلیل غنای سرمایه انسانی و مشارکت فعال زنان که نیمی از این جمعیت اند هدف همه ی جوامع پیشرفته است و یکی از اهداف بحران در کشورهای فقیر آسیایی وافریقایی جذب این نیروی بالقوه ی محرکه ی جامعه است و جنگ در این جوامع مهمترین فرصت برای وادارکردن خیل تحصیل کردگانی است که نیاز به آرامش وامکانات برای ظهور نبوغ خود دارند.هرچه جامعه ای از خیل تحصیل کردگان تهی می شود مهار ان به دست کوتوله هایی می افتد که جز روزمرگی نمی شناسند افغانستان ظاهر شاه تا افغانستان طالبان مثال روشنی از رجعت است متاسفانه فشار بر جامعه دانشگاهی و بحران اخلاقی واجتماعی حاضر جامعه ایران را به مرور طالبانیزه می کند واین یک فاجعه در پیش روی مملکت است
🖊️🌿صبحدم از عشق تو سرشار بود
دامن گل گرچه که در خار بود
چشم تو می گشت چراغ سحر
عالم وادم همه هوشیار بود
🖊️🌿دیدم به خواب دوش ستاره ای
روشن چراغ راهی و داری اشاره ای
تا خنده بر لب گل ها شکفت باز
گفتم که بند اب داده عجب ماه پاره ای
🖊️🌿گیج وگول شب
ستاره ها یکی یکی پریدند
ماه در محاق رفت
وتاریکی جهانشمول تر از همیشه
پاکشید
گویی مرگ و خاورمیانه
که همزادند
سکوت قبای سربی اش را
آویخت
در انتظار بلعیدن زمین
اما همیشه پایان شب
تاریکی
ماری است چنبر زده
وخورشید بی تاب
در شفق در انتظار ظهور است
وعشق پرتو زلالش را
چون پر طاووس
بر کوچههای خاموش
می گستراند
وآفتاب گرمابخش تراز همیشه
بر خواهد آمد
🖊️🌿مرا در آغوش بگیر
ای صبح خجسته
هنوز جای بوسه هایش داغ است
و خیالم مسلسلی است
که بیگاه شلیک می کند
اندوه نبودنش را
بر گلوگاه خاطرات
تا هر روز بمیرد
کسی که در سایه است
ونفس می کشد هنوز
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📕 انسان در جستوجوی معنی
✍🏻 #ویکتور_فرانکل
🖊️🌿صبحدم از عشق تو سرشار بود
دامن گل گرچه که در خار بود
چشم تو می گشت چراغ سحر
عالم وادم همه هوشیار بود
🖊️🌿دیدم به خواب دوش ستاره ای
روشن چراغ راهی و داری اشاره ای
تا خنده بر لب گل ها شکفت باز
گفتم که بند اب داده عجب ماه پاره ای
🖊️🌿گیج وگول شب
ستاره ها یکی یکی پریدند
ماه در محاق رفت
وتاریکی جهانشمول تر از همیشه
پاکشید
گویی مرگ و خاورمیانه
که همزادند
سکوت قبای سربی اش را
آویخت
در انتظار بلعیدن زمین
اما همیشه پایان شب
تاریکی
ماری است چنبر زده
وخورشید بی تاب
در شفق در انتظار ظهور است
وعشق پرتو زلالش را
چون پر طاووس
بر کوچههای خاموش
می گستراند
وآفتاب گرمابخش تراز همیشه
بر خواهد آمد
🖊️🌿مرا در آغوش بگیر
ای صبح خجسته
هنوز جای بوسه هایش داغ است
و خیالم مسلسلی است
که بیگاه شلیک می کند
اندوه نبودنش را
بر گلوگاه خاطرات
تا هر روز بمیرد
کسی که در سایه است
ونفس می کشد هنوز
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📕 انسان در جستوجوی معنی
✍🏻 #ویکتور_فرانکل
✍️🌺درود ظهر بخیر وبا شادی روزتان فرخ و فرخنده جهان نوین جهان آگاهی و همزیستی مسالمت امیز همه مردم جهان در کنار یک دیگر است.با سرعت توسعه ی علم ودانش بزودی شیوه های حکمرانی هم تغییر ماهوی خواهد کرد و دنیای سنتی به تاریخ خواهد پیوست چالش های امروز در جهان اخرین چالشها بین سنت و پسا مدرنیته است اگرچه اقتدارگرایی سعی دارد تا با محدودکردن دسترسی به دانش نوین و و توسعه طلبی وجنگ مهر خود را براین تحولات بزند ولی چالشهای پیش رو عمیق تراز ان است که دراین قمار بازنده نباشد آینده رسما دهکده ی جهانی است و اقتدارگرایی در قالب سنتی درآن جایی نخواهد داشت علیرغم همه ی نکبتی که جنگ وبیماریها به جهان تحمیل کرده وخیل عظیم مهاجرین وآوارگان ولی همین نقطه ی قوتی در آینده جهان خواهد شد تا جهانی دیگر بر اساس آرمانهای انسانی پی ریزی شود وصلح وتوانمندی فرگیر بشر محقق شود
🖋️🌿در پشت پای اذر آبی بریز که امسال
پاییز تشنه لب رفت بی برگ وبار بد حال
این گونه که زمستان دارد سلام وکرنش
ترسم که بر نباشد برشاخه ها بهر حال
🖋️🌿در چرخش قلم
نشسته شکسته
بر حرف حرف خودش
مشت می زند
نیزارها و جنگل محبوب
خالی تر از همیشه
تصویر می کنند
سیمای یک شکست خورده
به رزمی را
دلتنگ و ناباور
وقتی که ملخ ها در هجومشان
تخم شادی را خورده اند
و در هجوی غم انگیز
موهای فرشته ها را می تراشند
در باور عمومی
زهدان حقیقت خالی است
وقاف تا قاف لشکر کشیده دروغ
تا در نبود هیچ رقیبی
میدان رزم بچینند
افراسیابهای گجستک را
وخسران پشت خسران
مرگ سیاوش
چنان رقم بخورد
که افسانه اش بخوانند
ودر سوشونی فرنگیس
مبهوت وبازی خورده
بار خود بگذارد
وارواحسرگردان بازآیند
تا بازآفرینی کنند
صحنه های تاتر مکبث را
وزنجیرهای پرومته
پاشنه ی اشیل را نشانه رود
وقتی که بر دوش سیزیف
سنگها می غلت اند
در تکرار ان دوزخ همیشگی
وهومر سوگند می دهد ژوپیتر را
که جهنمی در کار نیست
این نور خیره کننده ی ایزد بانوان است
که جهان راتاریک کرده است
وادیسه به خانه نمی رسد هرگز
وخود در پشت تاریکی چشمها
جهنمش را آغاز می کند
بی انکه سزاوارش باشد
وپنلو.پههای مبارز
با یک چشم وتیر گزی در چشم دیگر
حاشا نمی کنند نبرد تن به تنشان را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آنچه مهم است این است که تاب بیاوریم. و صبر کنیم تا به چشم خود ببینیم که استعداد بی همتای انسان در اوج تلاش و کوشش، چگونه یک پایان غم انگیز را به پیروزی عظیم و یک وضعیت بحرانی را به فتحی پیروزمندانه بدل میکند.
✍🏽 #ویکتور_فرانکل
📕 انسان در جستجوی معنا
🖋️🌿در پشت پای اذر آبی بریز که امسال
پاییز تشنه لب رفت بی برگ وبار بد حال
این گونه که زمستان دارد سلام وکرنش
ترسم که بر نباشد برشاخه ها بهر حال
🖋️🌿در چرخش قلم
نشسته شکسته
بر حرف حرف خودش
مشت می زند
نیزارها و جنگل محبوب
خالی تر از همیشه
تصویر می کنند
سیمای یک شکست خورده
به رزمی را
دلتنگ و ناباور
وقتی که ملخ ها در هجومشان
تخم شادی را خورده اند
و در هجوی غم انگیز
موهای فرشته ها را می تراشند
در باور عمومی
زهدان حقیقت خالی است
وقاف تا قاف لشکر کشیده دروغ
تا در نبود هیچ رقیبی
میدان رزم بچینند
افراسیابهای گجستک را
وخسران پشت خسران
مرگ سیاوش
چنان رقم بخورد
که افسانه اش بخوانند
ودر سوشونی فرنگیس
مبهوت وبازی خورده
بار خود بگذارد
وارواحسرگردان بازآیند
تا بازآفرینی کنند
صحنه های تاتر مکبث را
وزنجیرهای پرومته
پاشنه ی اشیل را نشانه رود
وقتی که بر دوش سیزیف
سنگها می غلت اند
در تکرار ان دوزخ همیشگی
وهومر سوگند می دهد ژوپیتر را
که جهنمی در کار نیست
این نور خیره کننده ی ایزد بانوان است
که جهان راتاریک کرده است
وادیسه به خانه نمی رسد هرگز
وخود در پشت تاریکی چشمها
جهنمش را آغاز می کند
بی انکه سزاوارش باشد
وپنلو.پههای مبارز
با یک چشم وتیر گزی در چشم دیگر
حاشا نمی کنند نبرد تن به تنشان را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آنچه مهم است این است که تاب بیاوریم. و صبر کنیم تا به چشم خود ببینیم که استعداد بی همتای انسان در اوج تلاش و کوشش، چگونه یک پایان غم انگیز را به پیروزی عظیم و یک وضعیت بحرانی را به فتحی پیروزمندانه بدل میکند.
✍🏽 #ویکتور_فرانکل
📕 انسان در جستجوی معنا
✍️🌹درود صبح تان بخیر ودل انگیز روزتان بر مدار کامیابی وشادمانی .اردیبهشت ماهتان فروزان به عشق،مهربانی ودوستی.از بهار لذت ببرید ودیگران را در شادمانی خود سهیم کنید.
✍️جهان بازتابی از خود شماست اگر خود را از درون دوست بداريد و به خود مهر بورزيد و ارج و ارزش نهيد در زندگی بيرونی نيز همين حالات اشكار خواهد شد.
اگر طالب عشق بيشتری هستيد به خود عشق بورزيد، اگر خواهان پذيرفته شدن هستيد خود را بپذيريد و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شماريد همان سطح احترام را از هستی فراخواهيد خواند...
#دبی_فورد
🖋️🌿می کند روشن بهمهرش،مهر عالمتاب را
نور می پاشد جهان را، هم مه ومهتاب را
وقت صحبت دُرفشانی می کندبا واژه ها
رنگ شادی می زند لبخندپر اطناب را
🖋️🌿بیا جامی ز لبهایت بزن رنگ
بریز این ارغوانی برلب تنگ
بیاور پیش ومجلس را بیارای
بده برمن هم از آن جام گلرنگ
🖋️🌿لبت انگور و مستی دارد افزون
شراب تازه دارد رخ پر از خون
بیا از ساغرت جامی بنوشان
که دل را می برد ان لعل مفتون
🖋️🌿شب اندوه خویش را
در کشاله های رانش جا
گذاشته بود
دست که می کشیدی
بر لمبرهایش
چرک وخون به راه می افتاد
و از درد فریاد می کشید
هرچند دیوارها
فریاد ها را می کشتند
شب درد مشترکی بود
وتو آمده بودی تا شب را
رنگ دیگری بزنی
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
ماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای لحظه ها ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
صبحی دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح ، بوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندای گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج.
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
امید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس
آه بلندی
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
✍🌺لحظات #شادى را دريابيد،
دوست بداريد و دوست داشته شويد.
اين #تنها واقعيت اين جهان است،
باقى ديوانگىست.
♡لئو_تولستوى
#لحظههاتون_غرق_شادی
✍️جهان بازتابی از خود شماست اگر خود را از درون دوست بداريد و به خود مهر بورزيد و ارج و ارزش نهيد در زندگی بيرونی نيز همين حالات اشكار خواهد شد.
اگر طالب عشق بيشتری هستيد به خود عشق بورزيد، اگر خواهان پذيرفته شدن هستيد خود را بپذيريد و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شماريد همان سطح احترام را از هستی فراخواهيد خواند...
#دبی_فورد
🖋️🌿می کند روشن بهمهرش،مهر عالمتاب را
نور می پاشد جهان را، هم مه ومهتاب را
وقت صحبت دُرفشانی می کندبا واژه ها
رنگ شادی می زند لبخندپر اطناب را
🖋️🌿بیا جامی ز لبهایت بزن رنگ
بریز این ارغوانی برلب تنگ
بیاور پیش ومجلس را بیارای
بده برمن هم از آن جام گلرنگ
🖋️🌿لبت انگور و مستی دارد افزون
شراب تازه دارد رخ پر از خون
بیا از ساغرت جامی بنوشان
که دل را می برد ان لعل مفتون
🖋️🌿شب اندوه خویش را
در کشاله های رانش جا
گذاشته بود
دست که می کشیدی
بر لمبرهایش
چرک وخون به راه می افتاد
و از درد فریاد می کشید
هرچند دیوارها
فریاد ها را می کشتند
شب درد مشترکی بود
وتو آمده بودی تا شب را
رنگ دیگری بزنی
🖋️🌿در گرگ ومبش هوای صبح
زاییده تا نسیم
با عطر دلکش یک روز تازه
عشق را
پروانه های شوق بغل کرده اند
گلهای کامیلبا را
وقتی که شسته است باران
گونه ی خاک را
وگلدانهای شمع دانی وگلایل
در پیچ پله های تراس
صبح بخیر می گویند
ماه هنوز
چشمهای خسته ی شب را
نَشُسته است
وبر تخت خود
در انتظار لبخندش را
برای لحظه ها ی مبادا
ذخیره نموده است
از مارپیچ پلکان می گذرم
دری از بهشت باز می شود
هوای تازه ی پشت بام
صبحی دل انگیز
لاجرعه سر می دهم نفس را
بوی خاک، بوی صبح ، بوی زندگی
چه صبح قشنگی
ودر کنار الاچیق
به منظر دوردست کوه
و سرخی شفق غرق می شوم
باد تارهای پریشان موهای کم پشت را
تا پشت گوش ورق می زند
ومن در اعتیادی گنگ
بر دستهای خود شانه می زنم
ته مانده ی خیالی ان روزهای شاد را
وزیر لب ترنم شعری است
که تازه سروده ام
بر بلندای گندم زار
و خزانه های تازه ی برنج.
ومی بینم جوانه زدن را
از خاک و از خزانه
امید تا ژرفای جان می دود
وقاب می شود
میان پنجه های گره کرده من
بر تراس
کاکلی را می خوانم
و کوه آوازم را
پس می دهد
وخانه های پیش رو
تنبلانه برکوه تکیه کرده اند
تاریخ را می بینم
دست کاری شده
و پدر بزرگهایی را
که استخوان جمجمه هایشان
در کوچههای تازه
زیر چرخ روزگار پوسیده
خرد شده است
وصدای مشکهایی
که وقت دوغ زدن
دیگر نمی آیند
وافسوس
آه بلندی
از سینه برمی آید
در منظر باغهای سرکوفته ی
تخریب شده و نخلهای سربزیده
وخانه ی محقر کوه
که مثل مهره ی تاجی
تنها افتاده است
در ان کمرکش صعب کوه
امام زاده
بی دلیل لبخند می زنم
براین همه تناقض مفروض
ونرده های پشت بام را می شمارم
که اکنون
به اوج این ارتفاع هدایتم می کنند
تا چیزی از قلم نیفتد
ومن بنویسم
نارنجها گلهای تازه را
از دست داده اند.
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسان شدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده میباشد.
پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.
📘#انسان_در_جستجوی_معنا
✍ #ویکتور_فرانکل♦️
✍🌺لحظات #شادى را دريابيد،
دوست بداريد و دوست داشته شويد.
اين #تنها واقعيت اين جهان است،
باقى ديوانگىست.
♡لئو_تولستوى
#لحظههاتون_غرق_شادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#لذت_صدا
آلبوم پانگه آ از #دیوید_آرکنستون و #ووتر_کلرمن
این گروه به سرپرستی ووترکلرمن و به سبک رقص و پوشش سرخپوستی کلیپهای متعدد و زیبایی رو به اجرا میگذارند.
#ویکتور_فرانکل کسی بود که در اردوگاه آلمانیها بود و اسیر جنگی مجبور به کار اجباری پس از جنگ در این اردوگاه...
او جمله معروفی دارد؛
میلیونها نفر در این اردوگاه جان باختند اما در میان آنها که ماندند ویکتور رشته مشترکی یافت که برای بقایشان ضروری بود.
تمام کسانی که زنده ماندند کار مهمی داشتند که باید در آینده انجام می دادند.
آلبوم پانگه آ از #دیوید_آرکنستون و #ووتر_کلرمن
این گروه به سرپرستی ووترکلرمن و به سبک رقص و پوشش سرخپوستی کلیپهای متعدد و زیبایی رو به اجرا میگذارند.
#ویکتور_فرانکل کسی بود که در اردوگاه آلمانیها بود و اسیر جنگی مجبور به کار اجباری پس از جنگ در این اردوگاه...
او جمله معروفی دارد؛
میلیونها نفر در این اردوگاه جان باختند اما در میان آنها که ماندند ویکتور رشته مشترکی یافت که برای بقایشان ضروری بود.
تمام کسانی که زنده ماندند کار مهمی داشتند که باید در آینده انجام می دادند.