پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
309 subscribers
31.5K photos
10.5K videos
7.29K files
8.74K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
من زندگی ام را برای شما شرح می دهم؛ اما منتظر شرح تبه کاری های بزرگ نباشید.
نه، حتی این هم نبوده.

می دانید خودم را از چه مذمت می کنم؟ از اینکه هیچ کاری نکرده ام. هیچ کار! هیچ وقت هیچ کاری نکرده ام!

#گوشه_نشینان_آلتونا
#ژان_پل_سارتر
#ابوالحسن_نجفی
@parnian_khyial
اگر همه‌ی وقتت را در این راه صرف کنی که آدم‌ها را در دادگاه الهی محکوم کنی، هیچ کاری برای آن‌ها نمی‌توانی انجام دهی.

#ژان_پل_سارتر
#گوشه_نشینان_آلتونا
‌درگشودن بر غریبه

✍️#گوشه

بانو که زنی اصیل و شکننده اما سرخورده و غمگین و خیانت‌دیده است، خانه بزرگِ باشکوه‌ و زندگی پربارش را با ریخت‌وپاش دست‌ودلبازانه در اختیار عده‌ای ناشناسِ گمنام غیرقابل اعتماد قرار می‌دهد. احساس می‌کند در کنار این کسانی که هیچ وجه مشترکی با آنها ندارد، شاد است. فکر می‌کند دارد به انسانیت کمک می‌کند. تصورش دست‌گیری و مهربانی‌ست. به نظرش فقط سقفی برایشان جور می‌کند تا از درد و سرما نجات‌شان دهد. خوشحال است که در این عمارت درندشت، عده‌ای محروم جمع شده‌اند که با او دور یک سفره می‌نشینند، کسانی که در عمرشان چنین غذاهایی ندیده‌اند و وجود این همه اشیای گرانبها و عتیقه و گرمای این انسانیت بی‌دریغ برایشان غیرقابل هضم است. اما همین آدم‌ها در سایه مهر و پذیرندگی بانو، این زن ساده‌دل، قدم به قدم در مسیر نابودی‌ او و دنیای درون و برون او پیش می‌روند؛ سؤاستفاده‌گرند، دست‌شان کج است، پرتوقع‌اند و آرام‌آرام حق طبیعی خود می‌دانند مقیم دائمی در عمارتی شوند که بانو از روی شفقت در اختیارشان گذاشته بود؛ بدون هیچ هزینه‌کردنی، بدون هیچ سپاسی، با طلب و انتظارهایی که روز به روز بیشتر می‌شود و لحظه‌ به لحظه بخش‌های بیشتری از زندگی بانو را می‌بلعد و نابودش می‌کند.

بانو کم‌کم متوجه می‌شود، سرزمین شخصی‌اش را دو دستی تقدیم کسانی کرده که دارند خودش را از آن بیرون می‌اندازند و کمر به نابودی‌اش بسته‌اند. مملکت خودش، زندگی‌اش، وطن‌اش را به پابرهنگانی داده که حق خودشان می‌دانند در آن بمانند، از آن بدزدند، با خاک یکسانش کنند و حق بانو می‌دانند که آنجا را ترک کند و دم نزند.
ذره ذره از این سرزمین بانو سرقت می‌شود، کم می‌شود، غیب می‌شود، دود می‌شود، بی‌ارزش و مبتذل می‌شود و او کاری نمی‌‌تواند بکند جز تماشای غارتگری عده‌ای که درِ خانه‌ گرم و زیبایش را در زمستانی سرد به رویشان گشوده است.

فیلم #بانو سال ۱۳۷۰ به دلیل «توهین به انسان و مردم» و «استعاری‌بودن» فیلمنامه توقیف شد، اما شش‌سال بعد با تغییر پُست و مقام برخی مسئولان و تندروهایی که مخالف آن بودند، اکران شد؛ #داریوش_مهرجویی (۱۴۰۲- ۱۳۱۸) که بانو را در روزهای سیاه دهه ۶۰ ساخته بود، آن سال نشان داد، چطور می‌توانی درِ خانه آباد و سرسبز و پررونق را بر کسانی بگشایی که خرابه‌ای از آن باقی نگذارند و خودت را همراه با آرزوها و سرزمین شخصی‌ات نابود کنند.


باز نشر:گوشه

📌 بانو، برداشتی‌ست از ویریدیانا ساخته لوئیس بونوئل، سال ۱۹۶۱.
.
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_ششم


#بند_و_وضعیت_روایی_دوم:
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.


#تاویل_بند_دوم:
تلاش راوی برای عینیت بخشی ذهنی معشقوق خیلی موفق آمیز هست. چون توانسته با واژه های قطار و ایستگاه یک تجسم حسی و عینی را پیش کشد که لازمه معشوق ستایی مدرن هم همین روایت است. خطاب قرار دادن اوی غایب در بند نخست و کنون در فرم بیانی طبیعی است. راوی در دقت نظری خواسته با مواجهه کردن فضای پرسشی یک تلنگر به ذهن مخاطب زند و آن پس در این بند توصیف نماید وضعیت حضور معشوق را.
سینه کبوتر به صورت طبیعی یک برجستگی لطیف دارد و این سینه در تشبیه به چشم تا نوای ساز جابه جایی زاویه دید به گزاره های وضعی یگانه یا منفرد است. راوی از چشم های بادامی به تعبیری که شبیه جناق کبوتر هست به تبیین سازی کوک در زیبایی و صدا داشتن نگاه از عشق افرازی در می رسیم به جانب حقیقتی شعف و نمودیافته. قطار قطار مسافر از من های متکثر راوی به ختم می رسند. راوی از من های هر لحظه اش به صورتی گروهی سخن دارند تا بگوید من در همه لحظه های تکثیرشده آمدم به ایستگاه جایی که قرارمان بود ولی نیستی ات ارزانی داشت به بودن.


#بند_و_وضعیت_روایی_سوم:
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!


#تاویل_بند_سوم:
راوی خواسته با یک بازی زبانی به تعبیر ویتگنشتاین که دایره واژگان را در تکرار به گونه ای بسامد دهیم که بشود موسیقی روایی را دید. #ویتگنشتاین می گوید:
- بهترین راه فهمیدن زبان همان سخن روزانه و متداول که همه بکار می برند و از کاربردش چاره ندارند. (۱۷)
پس اهل قلم با داشتن دایره واژگان مشخص و معین بیانی ساختارمند خویش دست به چینش در ترکیب سازی می زند و این مهم در همه پیشه ها مرسوم هست. مثلا در فن جوشکاری همه واژگان مشخص هویدا و بیان می شوند. چنین موقعیت های مشخص و کاربردی را ویتگنشتاین به بازی های زبانی نامگذاری می کنند. کنون هم اینجا در شروع سطر فقط در زبان ادبی هست که سراینده می تواند از واژه #گوشی تا #گوشه یک واج آرایی را پیش کشد که خود نشانه دقت نظر گرفتن اندیشه های دیالکتیکی است.

راوی پس از پرسش کردن از وضعیت وجودی معشوق و آن پش توصیف مواضع حضور در ایستگاه - قرارگاه - به جانب گوشی های معیوب یعنی پیری سلوک بیانی اش را پیش می کشد. گوشی های های گوشه گیر ایهام وار از گوشی های همراه موبایل تا تلفن هم نشانه ورزی دارد. یعنی این اشیا با همه بودن حقیقی در عینیت شان شرایط انتقال پیام از بهار تو که در زمستان من جاری می شود نمی دهند‌. در سروده ای به عهد جوانی گفتم که سال ۸۳ بود:
- با تلفن هوای مان صاف نمی شود بانو
که حضورت /
سادگی بعد از باران است!
شب از نبود تو آغاز می شود (۱۸)


پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇