نیازستان
1.55K subscribers
790 photos
107 videos
132 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#شرح_حال
میدانی؟ همه ی راهها به خود آدمی ختم میشود.
ریشه ی همه ی چیزها در تو است چون این تویی که میبینی، اندوهگین میشوی شاد میشوی و... ساختاری که به مرور زمان برای خود ساخته ای و #تو شده تعیین میکند چه عکس العملی در برابر اتفاقات داشته باشی.
بگذارید مثالی بزنم کودکی و نوجوانی من در جنگ گذشت و من و خانواده ام چونان بسیاری از مردم ایران بیش و کم آسیبها دیدیم از جنگ.. کودکی و نوجوانی ما رنگ ترس داشت و خون و طعم دلهره و جنون..
باید محله ات ده شهید بدهد که بدانی چه میگویم.. کسانی که همدمت بودند هم بازی ات هم رازت.. باید دبیرستانت بیست شهید بدهد که چهارتایش رفقای کوچه و خیابان تو بودند و دوتاشان معلمت باید بوی تند باروت و داغی ترکش بمب و موشک همراه گردوغبار و بوی گوشت سوخته ریخته باشد ریه ات، مشامت و مغزت را پر کرده باشد باید در آسمان با چشمهایی پریشان و دودوزن رد بمب و موشک را دنبال کنی که ببینی کجا سی ثانیه بعد هزاران نفس را میبرد از هزاران آرزو و... تا بدانی چه میگویم.. نه باید ناتوانی را در این شرایط چشیده باشی که بچشی چه میگویم..
یادم هست در یکی از آن زمستانها که سرما میرفت تا مغز استخوان و زیر آتش باران هواپیماهای #صدام_سرمست بودیم، سر به آسمان غروب بردم و با جهانی درد و بغض و آه... یک جمله به خدا گفتم: خدایا چیزی از تو نمیخواهم فقط بگذار زنده بمانم تا خواری این فرعون انسان کش را ببینم..
سالهای سال گذشت. سربازان ابلیس آمریکا صدامی را از سوراخ موشی بیرون میکشیدند که در آخرین انتخابات عراق ۹۹% رای داشت.. من بهت زد جلوی تله وزیان ایستاده بودم و این لحظات شگفت را میدیدم آنهمه تبختر و تفرعن این بود سرانجامش؟آن گردن کشیها، لبخندهای از سر تحقیر، سیگار برگ کوبایی و.. آن فریاد بسیاران که بالروح والدم لبیک یا صدام.. باید میرسید به اینجا؟
برگشتم به آن غروب عسرت.. کسی گفت؛ ببین این آن چیزی است که سالها پیش خواسته بودی شاد باش برقص هلهله کن
من اما شکستم، شکستم و نشستم. شاید بغضی بیست ساله ترکید و گریستم و گریستم.. حتا چندی بعد که در خشم و کین بسیارم دیدم که طناب دار می انداختند به گردن آن متفرعن انسان سوز که (برو به جهنم) من نه شاد شدم نه رقصیدم..
میدانید چرا ساختار بسیارانی چون من چنین شکل گرفته؛ من مرگ را دوست نمی دارم من خواری را نمی پسندم من غربت را حقارت را و.. نمیخواهم حتا برای دشمنم.. چون او انسانی بوده است روزگارانی.. من انسان را شایسته ی سربلندی، زندگی، شادمانی و.. میدانم.. و دوست ندارم حتا هیچ انسان کش خداسوزی بسوزد در آتش حرمان و حقارت و مرگ.. گیرم این آتش را خودش زده باشد به زندگی اش..
فاعتبروا یا اولی الابصار...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Audio
#شرح_حال

گفته بودی :
کار جهان هرچه شود کار تو کو بار تو کو؟
گر دوجهان بتکده شد آن بت عیارتو کو؟

ای عزیز ، چون به دیده ی نهان ، در جهان عیان نظری کنم و نیک نگرم چنین دریابم :
جهان جمله بازی است و هرکس به فریب توهمی پر رنگ به میدان بازی نام و ننگ در آید و پس از چندی اگر در راه پای آرد ، روسپی پیروزی را تنگ در آغوش فشارد و هنوز کام ناگرفته و آرام نایافته که در چشم برهم زدنی از پای درآید و برسنگ تباهی و سیاهی با سر آید...

متن و اجرا از #محسن_یارمحمدی
موسیقی: استاد حسین علیزاده #سلانه

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شرح_حال

..که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی..

برای بریدن و له کردن، دو تیغه لازم است و دو سنگ..و حالا این دو تیغه ها و دوسنگها مدتی است در ایران فعال شده اند
نکته ی روزم اشارتی است به فاجعه ی اسفناک #بیروت و تکرار رفتار اکثریت مردمانی که در چهار چوب کشوری به نام #ایران زندگی میکنند
نگاهی به فضای مجازی و سخنان جسته و گریخته ای که به گوش می خورد موجب فوران دلنگرانی و دلهره و دلشوره ای مهیب است. جامعه ای دور از تعقل تا چه رسد فرزانگی، تب زده ، هذیان گو و غرق خشم و نفرتی کور
هنوز دود حاصل از انفجار عجیب در حال پیچش است و صدها فکر و خیال و امید و آرزو و رویا و لبخند و اشک و... را دارد با خود می پیچاند و بعد محو میکند که تحلیل گران دهان گشوده تا انتهای علت را بررسی کرده، نوع جرم و مجرم را یافته، حکم را صادر کرده و درپی اجرای شدید و غلاظ آنند
و کمتر کسی درنگ میکند که : شتاب نکن این رنگ که میبینی پاشیده بر افق چشمهای تو، خاکستر چشمهای صدها انسان است
این دود آه پدری است که در هول چه میدانم فقط توانست دخترش را در آغوش بفشارد ،این صدای ناله ی مادری است که در هراس نمیدانم فقط توانست نام پسرکش را فریاد کند این .. این..
این جامعه به کجا رفته است؟!
این حجم از خشم و نفرت و بی خردی و لاابالی گری و بی تقوایی و..محصول کشت کدامین کشتکار است؟
نیک میدانم که همه ی این پلشتی ها در درون من انسان نهفته است و همگی مان بالقوه هیولاهایی انسان خوار هستیم که اگر مجال دست دهد، پوست و گوشت که هیچ ، استخوان دیگری و دیگران را میجوییم و عربده ی سرمستی و خرناس نشئگی میکشیم.. اما ظهور و بروز این حجم از قهر و غضب در چنین سطحی و با چنین عمقی براستی نوبر است و براستی تر سیاهی و تباهی مضاعف..
نگاهی به جامعه بیندازی متوجه میشوی حوادث ( کوچک و بزرگ) عین تب سنج دارد وضع وخیم حال و احوال ایرانیان را نشان میدهد
از زلزله و سیل گرفته تا پلاسکو و کشتی و هواپیما..
از اعتراض و انتقاد گرفته تا قورت دادن کوه و زمین..
از بیماری و فقر گرفته تا فساد و فحشای حاصل از آن و..
و جالب اینجاست هروقت حادثه ای رخ میدهد مردم عینا همان روشهای پیشین را به منصه ی حضور مینشانند و تنها فرقش این است که دفعه ی بعد میزان سیاهی و تباهی و فحاشی و خشونت و.. بیشتر از پیش است‌.
هیچ شکی ندارم که بقول آن ضرب المثل «البادئ اظلم » آغازگر ستم ، ستمکار تر است.
و به این قرار انگشت اتهام را به سمت نوکیسگان و نودولتان و تازه رسیدگانی میگیرم که طی چند دهه ی گذشته سم خشونت و خشم کور را ذره ذره ریخته اند در رگهای ملت ..اما نمی توانم منکر #قوه_غالب_خرد شوم‌.
ما از حضرت امیر در مقابله با معاویه آموختیم که هرکس که تن میدهد به شیوه های شیطانی ، عمله ی اهریمن است، هرکس و به هر نیت که میخواهد باشد.
آری وقتی برمسند نشینان بی مایه برای آنکه خودشان دیده شوند بررگتر از خودشان را با خشم و خشونت و حذف و بایکوت و تمسخر و پرونده سازی و...کنار زدند نتیجه اش را هرگز نمی‌توانستند بفهمند چون نگاه به آینده و آخر و عاقبت کارها نگاهی مینوی و معنوی است و این از توان دنیاگرایان کوته فکر امروز بین خارج است.
وقتی در آغاز انقلاب بر خلاف سیره ی محمدیه ( عفو و بخشش همه ی آدمکشان و شکنجه گران مکه) عفو عمومی اعلام نشد و حتا فضای منطقی و عادلانه برای محاکمه ی گناهکاران فراهم نشد و مجال پیدا شد برای آن استخوان خواری که گفتم ...مشخص بود سرانجامش چه میشود.
وقتی در مجلس نخست پیران نیک نام ایران را با سنگ کلمات و مشت و لگد و لطمات فرومیکوفتند و رفسنجانی آن بالا غش غش می‌خندید و در دلش قند آب میشد باید می رسیدیم به استخر فرح در انتظارش.. وقتی افقه فقها معاصر یک شبه میشد پیرمرد ساده لوح خرف و کل حوزه نطق نمی کشید باید میرسیدیم به فحاشی های چشم بستگان به همه و همه ... وقتی با تایید از ده کریختگان بر گلوگاهها نشسته و بر منابع سرفرو برده، کوتاه بالایی پلشت تمام گذشته را سلاخی میکرد با نیشی تا بناگوش باز، باید برسیم به این حال و احوال..
آری من بسیاری و بیشتر از اینها را میتوانم برشمارم تا متهمان ردیف اول را معرفی کنم که آغازگر این‌ وضع بودند اما نمی توانم به تک تک مردم نهیب نزنم که این شیوه ی مردمی نیست.
شمایان دقیقا همانکار میکنید که طرف مقابلتان
درد شما قباحت و پلیدی خشم و خشونت و فحاشی و بی حرمتی و... نیست شما نیز مثل ایشان مساله تان این است که کی باید اینها را به کار ببندد؟ ما حق داریم مغول وار بیاییم و بکنیم و بسوزیم و بکنیم و بکشیم و... برویم اما دیگران نباید این کار را بکنند.
و من باز هراس می‌نهم بر سر هراس ..و فریادی میکشم که میدانم به گوش گوش_پران اکثریت راه ندارد و فقط #فهرست_اقلیت آن را خواهد شنید..
یادداشتی مینویسم و آهسته زیر لب دعا میکنم که :
پروردگار سرانجام همگی ما را ختم به خیر کن

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
معرفی کتاب #نفثة_المصدور
#شرح_حال_ماست_آن

در سیاه ترین روزگارانی که بر این مردم میگذرد مراجعه به بخشهای سیاه تاریخ ایران چه حسنی دارد؟
شاید روبه رو شدن با اینهمه سیاهی که غالبا سرریز شده ی وجود پلیدان و فرومایگان مسندنشین است کمی از نفرین تباهی آور فراموشکاری ما بکاهد.در صورت به یاد داشتن تاریخ و فهم آن و کشف راهکارهای معین است که می توان مانع تکرارهای ویرانگر شد.
نفثة المصدور را زیدری نسوی، منشی جلال الدین خوارزمشاه، به سال ۶۲۹ و در اوج قتل و غارت های مغول نوشته است.
مصدور کسی است که سینه اش‌( ریه) در اثر بیماری مبتلا به عفونت شده است و نفثة نفسهای توأم با خرخری است که فرد مبتلا در میان سرفه هایش میکشد تا زنده بماند اما باز به سرفه های دردناک و خون آلود منجر می شود و او را به مرگ‌ نزدیک تر می کند.
فقط نام کتاب می تواند بیانگر وضعی آنچنان دردناک باشد که قابل وصف نیست.
نثر کتاب بسیار فنی و دشوار است اما برای ما مفاهیمش بسیار ملموس است چرا که ما نیز در چنین وضعی قرار داریم.
بخشهایی دردناک ازین کتاب را بخوانید:

در این مدت که تلاطم امواج فتنه کار جهان برهم شورانیده است، سیلاب جفای ایام سرهای سروران را جفای خود گردانیده ، طوفان بلا چنان بالا گرفته که کشتی حیات را گذر بر جداول ممات متعین گشته... فرات که نبات رویانیدی ، رفات بار آورده، سلامت پای بر کران نهاده، بلارک (فولاد) آبخورده تا خونخوار شده و خون ، خوار شده، امن و امان چون تیر کمان از دست اهل زمان بیرون رفته ، نکبای نکبت، حال من پریشان_حال به یکبارگی برهم زده...برآنم سروایی قلیل در قلم آرم باز عقل، و کدام عقل؟! که او نیز سرکوب حوادث حیران مانده و ار دوائر دور شداید به دوار الرأس مبتلا شده ...کارد شدت به استخوان رسیده و کار محنت به جان انجامیده .. جان به جان آمده را که أعباء محنت گرانبار کرده است ، کدام رفیق سبکبار خواهد کرد؟ قصه ی غصه آمیز که می نویسی گوشه ی جگر کدام شفیق را خواهد پیچید؟!
در تعجبم تا این دل ضعیف چندین سال اینهمه غصه چگونه خورد. عجب دلیست با اینهمه درد که در او بود نشکافت و هیچ دوایی برای این داغ نیافت.
صبح سعادت را قریب چشم مدار که محنت یلداست اما از نفثة المصدوری که مهجوری بدان راحتی تواند یافت چاره نیست.
در این میان حرامیان جهت آن حرام_ریزه در کمینگاه عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده اند و رهزنان به طمع خواسته از شاهین پرواز و ازشیر زهره خواسته ..
و کو آن پادشاه که سربازی به گوی بازی نپرداختی و ابکار و عون بستر را از ابکار عون حرب بازشناختی و جهان از اراذل مردم شمار پرداختی و...
پ.ن: برای درک متن ، برخی عبارات را کاسته یا افزوده ام ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شرح_حال

خوشتر از فکر مي و جام چه خواهد بودن
تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن

غم دل چند توان خورد که ايام نماند
گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن

مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن

باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن

دست رنج تو همان به که شود صرف به کام
داني آخر که به ناکام چه خواهد بودن

پير ميخانه همي خواند معمايي دوش
از خط جام که فرجام چه خواهد بودن

بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دردستان
معرفی کتاب #نفثة_المصدور
#شرح_حال_ماست_آن

در سیاه ترین روزگارانی که بر این مردم میگذرد مراجعه به بخشهای سیاه تاریخ ایران چه حسنی دارد؟
شاید روبه رو شدن با اینهمه سیاهی که غالبا سرریز شده ی وجود پلیدان و فرومایگان مسندنشین است کمی از نفرین تباهی آور فراموشکاری ما بکاهد.در صورت به یاد داشتن تاریخ و فهم آن و کشف راهکارهای معین است که می توان مانع تکرارهای ویرانگر شد.
نفثة المصدور را زیدری نسوی، منشی جلال الدین خوارزمشاه، به سال ۶۲۹ و در اوج قتل و غارت های مغول نوشته است.
مصدور کسی است که سینه اش‌( ریه) در اثر بیماری مبتلا به عفونت شده است و نفثة نفسهای توأم با خرخری است که فرد مبتلا در میان سرفه هایش میکشد تا زنده بماند اما باز به سرفه های دردناک و خون آلود منجر می شود و او را به مرگ‌ نزدیک تر می کند.
فقط نام کتاب می تواند بیانگر وضعی آنچنان دردناک باشد که قابل وصف نیست.
نثر کتاب بسیار فنی و دشوار است اما برای ما مفاهیمش بسیار ملموس است چرا که ما نیز در چنین وضعی قرار داریم.
بخشهایی دردناک ازین کتاب را بخوانید:

در این مدت که تلاطم امواج فتنه کار جهان برهم شورانیده است، سیلاب جفای ایام سرهای سروران را جفای خود گردانیده ، طوفان بلا چنان بالا گرفته که کشتی حیات را گذر بر جداول ممات متعین گشته... فرات که نبات رویانیدی ، رفات بار آورده، سلامت پای بر کران نهاده، بلارک (فولاد) آبخورده تا خونخوار شده و خون ، خوار شده، امن و امان چون تیر کمان از دست اهل زمان بیرون رفته ، نکبای نکبت، حال من پریشان_حال به یکبارگی برهم زده...برآنم سروایی قلیل در قلم آرم باز عقل، و کدام عقل؟! که او نیز سرکوب حوادث حیران مانده و ار دوائر دور شداید به دوار الرأس مبتلا شده ...کارد شدت به استخوان رسیده و کار محنت به جان انجامیده .. جان به جان آمده را که أعباء محنت گرانبار کرده است ، کدام رفیق سبکبار خواهد کرد؟ قصه ی غصه آمیز که می نویسی گوشه ی جگر کدام شفیق را خواهد پیچید؟!
در تعجبم تا این دل ضعیف چندین سال اینهمه غصه چگونه خورد. عجب دلیست با اینهمه درد که در او بود نشکافت و هیچ دوایی برای این داغ نیافت.
صبح سعادت را قریب چشم مدار که محنت یلداست اما از نفثة المصدوری که مهجوری بدان راحتی تواند یافت چاره نیست.
در این میان حرامیان جهت آن حرام_ریزه در کمینگاه عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده اند و رهزنان به طمع خواسته از شاهین پرواز و ازشیر زهره خواسته ..
و کو آن پادشاه که سربازی به گوی بازی نپرداختی و ابکار و عون بستر را از ابکار عون حرب بازشناختی و جهان از اراذل مردم شمار پرداختی و...
پ.ن: برای درک متن ، برخی عبارات را کاسته یا افزوده ام ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شرح_حال‌
#پریشان‌گویی‌های_بی‌فایده

...سال‌هاست
که ای دوست...
توان خواندن یا صدا زدن بسیاری نا‌م‌ها را ندارم...
نام‌های دخترکان و پسرکان،
مردان و زنانی که نام‌شان سنگین‌تر است از تمامی سرب‌‌آهن‌هایی که بشر گلوله کرده است برای نازک پوست..
سال‌هاست که دیگر تاب دیدن عکسهایی با چشم‌هایی که خدا را ... ندارم
صفحات را سریع رد می‌شوم تا خُرد نشوم زیر سنگینی نام‌ها و تصاویر..
با همت شما اندک اندک دارم می‌رسم به جهان بی‌نام بی تصویر
پایانی که آغاز همه چیز بود
اگر یادم بماند این بار وقتی خدا دور از نگاه فضول ملائک دارد تمامی نامها را به تمامی تصویرها می‌چسباند تا من‌شان صدا بزنم
بسیاری نا‌م‌ها را نخواهم خواند شاید جهان بعدی تهی شود از تمامی نام‌هایی که از تبار تیره ی ابلیس اند...
شاید آن وقت بخوانم
نامهایی را که اکنون نمی توانم...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شرح_حال

به هوشنگ گلشیری
 
قناری گفت: ــ کُره‌ی ما
کُره‌ی قفس‌ها با میله‌های زرین و چینه‌دانِ چینی.
 
ماهی‌ سُرخِ سفره‌ی هفت‌سین‌اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور می‌شود.
 
کرکس گفت: ــ سیاره‌ی من
سیاره‌ی بی‌همتایی که در آن
مرگ
مائده می‌آفریند.
 
کوسه گفت: ــ زمین
سفره‌ی برکت‌خیزِ اقیانوس‌ها.
 
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستینش از اشک تَر بود.

الف_بامداد ( احمد شاملو )

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🟥 🔶🔶📌📌 سخن_امیرالمومنین(ع)

#شرح_حال

یأتی علی النّاس زمان لا یبقی فیه من القرآن الا رسمه ومن الإسلام الا اسمه.  مساجدهم یومئذ عامرة من البناء، خراب من الهدی. سکّانها و عمّارها شرّ اهل الارض. منهم تخرج الفتنة، والیهم تأوی الخطیئة. یردّون من شذّ عنها فیها، ویسوقون من تأخّر الیها...

------------برگردان:

مردم را روزگاری رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن.
در آن روزگار بنای مسجدهای آنان از بنیان آبادان است و از رستگاری ویران.
ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین‌اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد. آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که پس افتد به سویش برانند.

(نهج البلاغه،ترجمۀ سیدجعفر شهیدی،ص ۴۲۶)

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹