نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
دوشنبه_های_سینما

#بانی_لیک_گم_شده

#اتو_پرمینجر گویا اصالتا اهل قوانین بوده و آشنا با انواع پرونده های قضایی و احیانا جنایی، اما او یک فیلمساز خاص نیز هست.
بنظرم فقط وفقط #بانی_لیک_گم_شده برای ماندگاری او در کل سینما کافیست.

واگر کسی منکر این نظر باشد سه حالت دارد یا مثل من فیلمی اینچنین را ندیده بوده. یا #فیلمیت بسیار بالای این اثر را درک نمیکند یا از قبل تصمیمش را گرفته مثلا یکی از طرفداران #هیچکاک است که نمیتواند ببیند کسی به مرزهای #استاد نزدیک شده چه اینکه بخواهد تصور کند کسی آن مرزها را درنوردیده است.
سر مقایسه ندارم چون عموما این دو را در یک #گونه ی سینمایی قرار میدهند نامی از هیچکاک آوردم وگرنه هیچکاک هیچوقت در (سینما بما هو سینما) یی که من با آن انس دارم آنقدر ویژه نیست وشاید یکی از دلایل اصلی اش این باشد که او تن داده به #نفس و َفَس هالیوود که پول است چون به هرحال به قول استاد: #پول فیلم را کس دیگری داده و باید صندلیها را به خاطر او(پول) پرکرد و...

اما روشن است که #اتوپرمینچر هرگز چنین دغدغه ای نداشته، او شاید از معدود کسانی است که فیلم را برای خودِ عظیم ِ فیلم ساخته باشد..

به هر حال #بانی_لیک.. باید را دید آنهم دست کم دوسه بار چون فیلمی نیست که تمامت خود را در بارنخست عریان کند تا ببننده ی معمولی تمام ظرافتها و انحناهای تن و روان چنین اثر بدیعی را دریابد.

تیتراژ فیلم از معدود تیتراژهایی است که به تنهایی حکایتها دارد.
من نمیدانم مثلا اسکار #عنوانبندی دازیم یا نه؟اما اگر نداریم باید اینکار را بکنند که تحولی در سینما ایجاد خواهد کرد چراکه عرصه ی خلاقیتهایی بینظیر خواهدشد..

دستی لرزان(دست مادر؟!) گویا در جستجوی چیزی زیر کاغذهای چسبیده بر دیوار است..
کاغذ را میخراشد، میکشد و کاغذ مثل یک تاول برداشته میشود و زیرش شناسنامه و عوامل فیلم یکی یکی معرفی میشود و از همینجا #بازی شروع میشود و ما گیرمی افتیم :

اگر کاغذها اتفاقی بریده میشوند چرا اینقدر دقیق اسامی آشکار میشود؟! چنانکه گویا ازقبل چگونگی پاره شدن کاغذها خط کشی شده است واگر نه این است پس کارگردان میخواهد چه بگوید..

کاغذها پاره میشوند و ما میرسیم به نام فیلم که جوهرش رنگ میبازد چنانکه به ذهن میاید که اصلا چنین چیزی نبوده و اما در زمینه ای تیره و خاکستری مثل ابرهای پاییز، آخرین تکه کاغذ به شکلی پاره میشود که ما طرح یک دختر بچه ی روشن را میبینیم که اتفاقا حالت پرواز گرفته.. و فیلم ادامه پیدا میکند.

بگذارید همین قدر درباره ی فیلم گفته باشم تا فیلم را ببینید اما قبل از دیدن فیلم میتوانم بسیاری کلیدواژه بگویم که کمکتان باشد ولی اینکار خطری دارد و آن جهت دادن به ذهن شماست. اما نمیتوانم یک کلمه را نگویم به #بازی و مفهومش دقت کنید خیلی و آنوقت این فیلم عجیب اما #بایکوت شده را ببینید..

#محسن_بارانی

@Niyazestanbarani
🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سخن_روز

#نقد_و_نفی

#محسن_یارمحمدی (پژوهشگر حوزه ی فرهنگ و اسطوره، مدرس)


خیلی وقتها فکر میکنم هستی چه سعادت بزرگی نصیبم کرده که از پنج شش سالگی عمرم را در کلاس درس طی کرده ام.
کم نیست که بیش از #چهل سال، در تمام سطوح تحصیلی یا #معلم باشی یا #متعلّم..
آنهم چه درس بگیری و چه درس بدهی؟! فرهنگ و اسطوره و ادبیات و سینمای و... ایران و عرب و غرب و...
بنویسی و بنویسی و بنویسی..

اما طی چهار دهه خیلی چیزها را میتوان دریافت مثلا؛

هفته ی پیش در کلاسی، کلی در نقد و حتا نکوهش غرب #سرمایه داری و جهان مجازی و دیکتاتوری رنگارنگش حرف میزدم و بویژه اینکه روند پیش رو در عالم #دیجیتال مفهوم و معنای انسان و هرآنچه را انسانی است تغییر خواهد داد که یکی از بچه گفت :

استاد شما دارید غرب و دستاوردهایش را نقد میکنید در حالی که الان با گوشی مطالب را ارائه میکنید یا سوار ماشین میشوید و..

چیزی در ذهنم تکان خورد طی این چهل سال یکی از #جملات_جاودان ِ ذهن ما ایرانیان، در بحث پیرامون دیگرانسانها و دیگر موضوعات این است:
- شما فلانی را یا فلان چیز را #قبول دارید؟!
واقعا وقت آن نرسیده تکلیفمان را با این دست جملات و این نوع پرسشها روشن کنیم؟!

اصلا مگر در زندگی بحث #قبولی و #ردی است؟! این بُتواره ی ذهنی پابرجا محصول چیست؟! و چطور میتوان شکستش؟!

اصلا یعنی چه #قبول دارید یا نه؟!

چرا در #قبول_دارم دنبال #برده_سازی هستیم و در #قبول_ندارم در پی #ملحد و #مرتد و #خونبازی؟!

چرا پذیرش فلان دوست باید توام شود با پذیرش تمام چیزهای دیگرش و تازه بی هیچ نقد و اعتراض و..

چرا در بین ما #نقد=نفی است؟!
آقا من تو را دوست دارم اما فلان رفتارهای ناخوش آیندت را نه..
چیست؟ نکند میترسیم از معنای #ازدست_دادن؟! همینکه هم پیمانمان (دوستمان، همسرمان و.. #ملتمان) اعتراضی میکند آن را منکوب میکنیم چون میترسیم منجر به جدایی و سقوط و حذف و.. ما شود؟! چرا فکرنمیکنیم که ان سرکوب فاجعه ی مهیب تری را پدید میاورد به اسم #ریا_و_تزویر و محصولش میشود نکبتی به اسم #طلاق_عاطفی بین ما و دوستانمان ما فرزندانمان ماو همسرمان و بین حاکمان و ملت؟!

باید به اینها حسابی فکر کنم اما الان باید پاسخی به این جستجوگر عزیزم بدهم میگویم:

ببینید بچه ها، در کل جهان احتمالا #نود درصدی از مردم با زندگیشان درگیرند( اگر نگویم همه) گاه آن را نقد میکنند، گاه ناراضی اند از #زندگی، گاه فحشش میدهند و حتا گاه #بیزارند از زندگی.. اما نود درصد از همین نود درصد هرگز به #حذف_زندگی فکر نمیکنند. میایستند و با امید به فردا ادامه میدهند سعی میکنند زندگی را بفهمند و درحد توان سروشکل دلخواه تری به آن بدهند و این کار #شجاعان و دلیران است.
در این میان اتفاقا فقط #ترسوها هستند که #بازی زندگی را #جنگ تعریف میکنند و بی رحمانه دیگران را میکشند و نهایتا خودکشی میکنند..
حالا دارم به شباهت #انتحاریون فکر میکنم با #هیتلر و #گوبلز و...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا

#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)

قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.

از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
-به آزاده نامداری های بعد از این 👆👆
سانچی، پلاسکو، پرواز ۵۷۲ ، پاییز تهران، زمستان بغداد ...بهار ۱۴۰۰
چرا چنین شده ایم آقا؟!
ازین رو‌که زندگی را یاد نگرفته ایم؟
ازین جهت که نگفته اند زندگی از هر امری مقدس تر است؟
از اینکه نیاموخته ایم که این از همه چیز مهمتر، فقط یک‌ #بازی است و صحنه و تماشاچی و حتا نقشهایش و محصولات این نقشها ( شهرت و ثروت و قدرت) بشدت ابلهانه اند و نباید جدی شان‌ گرفت؟
فکر می کنید این حرفهای آخر بی معناست؟
آری چون راز زندگی همین جاست..
#محسن_بارانی۱۲فروردین۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#موقع_حافظ

...اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فروریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد...

موقع ِ حافظ در این غزل و نیز در اکثر جان‌سروده‌های‌اش، به‌عنوان نماینده‌ی تام مردم این فلات، دقیقن #موقع_انسان و به‌ویژه #موقع_انسان_ایرانی است.
مای افتاده در دریای وجود/فنا وقتی به #سفینه‌ی_غزل حافظ درمی‌آییم تقریبن هیچ تمایز و تفاوتی میان نشستن‌گاه‌مان با دریای هایل ِمحیط بِهِمان نمی‌یابیم.
راز شگفت حافظ‌_بودن همین‌جاست؛ ما در کشتی‌ای نشسته‌ایم که عین ِخود دریاست، بی‌قرار: ساکن است و روان است ، جمع است و پریشان است ، آرامشی پر غلیان است و...همه ی اینها دقیقن موقع_انسان است.
انسانی که از نگاه حکمانی گذشته‌گان آمیزه ی تمام زمین و آسمان است باید هم چنین دردناک معلق باشد.
و چرا در این سخن انسان ایرانی را ویژه کردم؟! سبب موقعیت تاریخی و جغرافیایی اوست. آری همه جا درد انسان این آویخته‌گی این افکنده‌گی این هبوط است اما انسان ایرانی جایی افتاده که بیشتر در معرض پریشانی است.
اگر برادران شرقی‌اش توانسته‌اند زیر درخت زنده‌گی به بودهی برسند و آرامشی بی‌خدشه را بریزند در سنگی به هیات بودا و دست کم برای مدت زمانی طولانی‌تر بگریزند از این چرخه‌ی عذاب‌آور ِ شدن‌ها و..
و برادران غربی‌اش تکلیف‌شان را دانسته‌اند که با احیای روحیه‌ی اجدادشان، در همین خاک با به زیرکشیدن و غلبه بر همه‌چیز، بهشت بسازند انسان ایرانی در میانه ایستاده است و البته مرهون محبت گاه‌گاه برادران غیرایرانی‌اش نیز هست.
جغرافیای این فلات نیز بی‌قرار است؛ سال‌های پرباران و سال‌های خشک، سرزمین رودخانه‌های فصلی، دیار چشمه‌های جوشان و کویرهای سوزان، سیل، زلزله و... آمدن ها و بردن‌ها و رفتن‌ها ( اسکندر، اعراب ، مغولان تنها سه نمونه‌ی پرآوازه‌ی بیرونی اند)
آن موقع انسان و این وضع ایران محصولش شده است حافظ.
در این دیار که به قول اخوان (ششصد هفتصدسال پس از حافظ ) بلاتکلیفی ما نیز تکلیف است، حافظ حق دارد غزلی بسراید که با حرف ربط وابسته ساز شروع می‌شود.
در این غزل ما دقیقن پرتاب می‌شویم وسط یک ماجرا ( در معنای حافظانه‌اش) که جملاتمان جملات پیرو است و یعنی پیش از این سخن کلی اتفاق رخ داده و ما وسطش رسیده‌ایم ‌و حافظ دارد به کسی (ما) می‌گوید: موقعیت و وضعیت مرا می‌بینی ، دنبالش می‌روم فتنه و غوغا به‌پامی‌کند که ازین غلط‌ها نکن اگر به حرفش گوش کنم و بنشیم کین‌خواه و انتقام‌جو خواهد شد که « به جایی رسیده‌ای که اظهار استغنا می‌کنی و...؟!»
در دوبیت بعد نیز همین احوال بر حافظ مستولی اوست. تو که جوینده‌ی همیشه‌گی حقیقت است و بزرگترین تجلی حقیقت را لابد در انسان دیگر به‌ویژه زن می‌جوید اسیر بلاتکلیفی است و در این برزخ شگفت با این بازی‌های عجیب چه بسیار انسان‌ها که از اعتبار خواهند افتاد زیرا راز بازی را نخواهند فهمید.
در بیت بعد باز شرحی از موقع حافظ می‌بینیم؛
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست..
اگر طالب حقیقت و زیبایی هستی داستان همین است؛
...بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست
و تازه این‌ها همه سرآغاز است و شگفتا تویی که این راز را فهمیده ای چرا باید هم بخواهی و صبوری؟! که اوضاع بهتر شود؟! نه، که چرخ شعبده باز ، هزار #بازی ازین طرفه تر برانگیزد..
پس در این وضع توصیف نشدنی چه‌بایدمان کرد پاسخ حافظ در اکنون این غزل تسلیم است:
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی #طبع
سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش...
به‌راستی نسخه‌ی حافظ تسلیم و بی‌عملی است و سر برآستان رضا نهادن؟! بیت آخر که این را می‌گوید.اما کسی که اندکی حافظ را می‌شناسد و موقع او را درک کرده می‌داند درد حافظ تمام شدنی نیست آخر او باز جای دیگری سخن مرگ‌آور/زنده‌گی‌بخش دیگری گفته است:

گرچه وصالش نه به‌کوشش دهند
هرقدَر ای دل که توانی بکوش...

                    #محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
دوشنبه_های_سینما

#بانی_لیک_گم_شده

#اتو_پرمینجر گویا اصالتا اهل قوانین بوده و آشنا با انواع پرونده های قضایی و احیانا جنایی، اما او یک فیلمساز خاص نیز هست.
بنظرم فقط وفقط #بانی_لیک_گم_شده برای ماندگاری او در کل سینما کافیست.

واگر کسی منکر این نظر باشد سه حالت دارد یا مثل من فیلمی اینچنین را ندیده بوده. یا #فیلمیت بسیار بالای این اثر را درک نمیکند یا از قبل تصمیمش را گرفته مثلا یکی از طرفداران #هیچکاک است که نمیتواند ببیند کسی به مرزهای #استاد نزدیک شده چه اینکه بخواهد تصور کند کسی آن مرزها را درنوردیده است.
سر مقایسه ندارم چون عموما این دو را در یک #گونه ی سینمایی قرار میدهند نامی از هیچکاک آوردم وگرنه هیچکاک هیچوقت در (سینما بما هو سینما) یی که من با آن انس دارم آنقدر ویژه نیست وشاید یکی از دلایل اصلی اش این باشد که او تن داده به #نفس و َفَس هالیوود که پول است چون به هرحال به قول استاد: #پول فیلم را کس دیگری داده و باید صندلیها را به خاطر او(پول) پرکرد و...

اما روشن است که #اتوپرمینچر هرگز چنین دغدغه ای نداشته، او شاید از معدود کسانی است که فیلم را برای خودِ عظیم ِ فیلم ساخته باشد..

به هر حال #بانی_لیک.. باید را دید آنهم دست کم دوسه بار چون فیلمی نیست که تمامت خود را در بارنخست عریان کند تا ببننده ی معمولی تمام ظرافتها و انحناهای تن و روان چنین اثر بدیعی را دریابد.

تیتراژ فیلم از معدود تیتراژهایی است که به تنهایی حکایتها دارد.
من نمیدانم مثلا اسکار #عنوانبندی دازیم یا نه؟اما اگر نداریم باید اینکار را بکنند که تحولی در سینما ایجاد خواهد کرد چراکه عرصه ی خلاقیتهایی بینظیر خواهدشد..

دستی لرزان(دست مادر؟!) گویا در جستجوی چیزی زیر کاغذهای چسبیده بر دیوار است..
کاغذ را میخراشد، میکشد و کاغذ مثل یک تاول برداشته میشود و زیرش شناسنامه و عوامل فیلم یکی یکی معرفی میشود و از همینجا #بازی شروع میشود و ما گیرمی افتیم :

اگر کاغذها اتفاقی بریده میشوند چرا اینقدر دقیق اسامی آشکار میشود؟! چنانکه گویا ازقبل چگونگی پاره شدن کاغذها خط کشی شده است واگر نه این است پس کارگردان میخواهد چه بگوید..

کاغذها پاره میشوند و ما میرسیم به نام فیلم که جوهرش رنگ میبازد چنانکه به ذهن میاید که اصلا چنین چیزی نبوده و اما در زمینه ای تیره و خاکستری مثل ابرهای پاییز، آخرین تکه کاغذ به شکلی پاره میشود که ما طرح یک دختر بچه ی روشن را میبینیم که اتفاقا حالت پرواز گرفته.. و فیلم ادامه پیدا میکند.

بگذارید همین قدر درباره ی فیلم گفته باشم تا فیلم را ببینید اما قبل از دیدن فیلم میتوانم بسیاری کلیدواژه بگویم که کمکتان باشد ولی اینکار خطری دارد و آن جهت دادن به ذهن شماست. اما نمیتوانم یک کلمه را نگویم به #بازی و مفهومش دقت کنید خیلی و آنوقت این فیلم عجیب اما #بایکوت شده را ببینید..

#محسن_بارانی

@Niyazestanbarani
🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹