نیازستان
1.55K subscribers
791 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#مسعودفراستی_نقدودیگرپوچ


#مسعودفراستی یک #پدیده است فقط کافیست برخلاف مکانیک سیالات نخوانده های بیسواد #لذت_نقد یا #دیالکتیک_نقدش را خوانده باشی...

#مسعودفراستی یک کارکشته ی سینما و رسانه است برعکس تمام بی ادبهایی که نه رسانه میدانند نه #نقد میفهمند و قطعا فکر میکنند دیالکتیک نوعی لباس زیر است..

#مسعودفراستی نقد میشناسد درست برعکس کسی که اشاره به دوزن داشتن یا نوع لباس میهمان را درنهایت بی حیایی #نقد میدانند..

#مسعودفراستی همچنان جانش در هوای مارکس و انگلس و لنین و فیدل و.. بیشتر از آن فرانسه ی #دهه_ی_شصت پرواز میکند و این را حتا از نوع لباس پوشیدنش یا سیگار کشیدنش میتوان فهمید..

#مسعودفراستی اینقدر شجاع هست که بپذیرد برکشیده ی نامدیران #مدیری پرور است او به حق خود را وابسته ی این مجموعه میداند و به حق تر ابتذال پراکنان را دهها برابر وابسته تر میداند

#او اهل زد و بند هست اما نه به میزان تازه به دوران رسیده های سینما و رسانه چون او برخلاف ایشان بی اصول ( ریشه) اصولی(ریشه) دارد و قطعا بدان اصول پابند است گیرم من اصولش را قبول ندارم..

#مسعودفراستی بسیار خوانده بسیار نوشته بسیار دیده و حتا راهها رفته.. درست نقطه مقابل #ژانگولربازیها و #شومن_سازیهای رسانه ای که بیشتر کارش برکشیدن اراذل بوده است..
جایی که برای #آهنگ_ربنا جا ندارد اما موسیقی دانهایی آنجا بیست چهارساعت حضور دارند که #سه_گاه را قطعا یک بازی میدانند..

#مسعودفراستی قربانی آن رسانه ی معیوب پراز مدیران نالایقی است که بهتر از هرکس واژه ی مدیر را واژگون نوشته اند..

#مسعودفراستی سینما شناسی است که هرفیلمی را بگوید خوب است به احتمال نودونه درصد خوب است اما هرفیلمی را بگوید بداست باید زیاد جدی نگرفت چون در آن فیلمها که بدمیداند فیلم خوب و بسیارخوب هم هست...

#مسعودفراستی شصت وهفت سال دارد و دست کم نیم قرن جنگیده باخودش، باسینمای مبتذل با دوست با دشمن با فقر با ثروت و...او بنا به پرورش نوجوانی اش هنوز یک #چریک است او را #چریک_نقدسینمایی مینامم و میدانم یک چریک، یک منتقد ِ تمام عیار نیست چون گاه زبان و قلمش را باکارد و تفنگ اشتباه میگیرد اما او یک منتقد است واین جمع ضدین است که اورا یک#پدیده میکند..

من برای توهین به این #پدیده ازجانب کسانی که بواسطه ی برادر و خواهر و.. وارد تله وزیان شده اند و شعور اندک و شرف اندک تر دارند متاسفم.

من سالهای سال به #جام_جم رفته ام نوشته ام، کارشناسی کرده ام، اجرا داشته ام، گویندگی کرده ام و... و میدانم تمام بچه های اصیل و مایه دار رادیو و تله وزیان چه ها ازین بچه پروهای بی مایه نکشیده و نمی کشند..

من متاسفم اما حیرانم از هوش #مسعودفراستی که آیا نمیدانست نشستن با یک نوجوان در شان پیران نیست؟!
و فکر میکنم آیا او الان فکر میکند که فروکوفته ی مجموعه ی فشلی است که روزگاری دراز به چون اویی مجال فراوان داد که هرچه میخواست ومیخواستند را بگوید؟!

#رویکرد نقد یک چریک را هرگز نمیپذیرم اما در تمام عمر یک باسواد طی طریق کرده ی مایه ور ِ کتابخوان ِ... گاه باانصاف را به یک نوجوان اسیر هرمونهای نوجوانی کتاب نخوانده ی سینما نشناس بیسواد (مکانیکش را نمیدانم) و... #بی_ادب ترجیح میدهم..

#مسعودفراستی را در جرگه ی #نقد قرار میدهم و آن پسرک را در باند #دیگرپوچ...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#رمان_بخوانیم

#ساربان_سرگردان

#سیمین_دانشور در هر تعریفی یکی از زنان موثر قرن دست و پا زدن ماست.
قرن چهاردهم هجری را اینگونه نام میگذارم چون معتقدم پس از این قرن #ایران راه خود را خواهد یافت؛ یا تعالی نسبی و سروسامانی رو به روشنی و یا درغلتیدن به اوضاعی سیاه تر...

واما خواندن وخواندن وخواندن است که ما را از آن دره ی جهنمی دور خواهد کرد..
فعلا کاری به جنبه های #نقد #ساربان_سرگردان ندارم اما خواندن جلد دوم #جزیره_ی_سرگردانی را حتما تاکید میکنم.
بچه های #جزیره_ی_ثبات به کویری مرگبار افتاده اند و قرار است #ساربانی که خودش سرگردان است ایشان را نجات دهد.
بوی #نا میدهند اشخاص داستان #هستی #مراد #سلیم #نیکو و.. #بچه زبلهایی که باتغییر رژیم همه کاره میشوند و مبارزان دست وپازن پیشین اینبار راهی #جبهه میشوند تا زالوهای حاضربه یراق آماده ی گندگی شوند.. حتما این رمان سربریده را بخوانید چراکه گویا قرار نیست جلد سومی را که #گمشده(؟!) ببینیم..
این هم برود کنار ۲۵/۶ جلد نابود شده ی #تاریخ_بیهقی تا این ملت نداند به کجا برود؛
#تعادلی_نسبی یا #دوزخی_دوباره...
مگر اینکه کتاب بخوانیم...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#سخن_روز

#نقد_و_نفی

#محسن_یارمحمدی (پژوهشگر حوزه ی فرهنگ و اسطوره، مدرس)


خیلی وقتها فکر میکنم هستی چه سعادت بزرگی نصیبم کرده که از پنج شش سالگی عمرم را در کلاس درس طی کرده ام.
کم نیست که بیش از #چهل سال، در تمام سطوح تحصیلی یا #معلم باشی یا #متعلّم..
آنهم چه درس بگیری و چه درس بدهی؟! فرهنگ و اسطوره و ادبیات و سینمای و... ایران و عرب و غرب و...
بنویسی و بنویسی و بنویسی..

اما طی چهار دهه خیلی چیزها را میتوان دریافت مثلا؛

هفته ی پیش در کلاسی، کلی در نقد و حتا نکوهش غرب #سرمایه داری و جهان مجازی و دیکتاتوری رنگارنگش حرف میزدم و بویژه اینکه روند پیش رو در عالم #دیجیتال مفهوم و معنای انسان و هرآنچه را انسانی است تغییر خواهد داد که یکی از بچه گفت :

استاد شما دارید غرب و دستاوردهایش را نقد میکنید در حالی که الان با گوشی مطالب را ارائه میکنید یا سوار ماشین میشوید و..

چیزی در ذهنم تکان خورد طی این چهل سال یکی از #جملات_جاودان ِ ذهن ما ایرانیان، در بحث پیرامون دیگرانسانها و دیگر موضوعات این است:
- شما فلانی را یا فلان چیز را #قبول دارید؟!
واقعا وقت آن نرسیده تکلیفمان را با این دست جملات و این نوع پرسشها روشن کنیم؟!

اصلا مگر در زندگی بحث #قبولی و #ردی است؟! این بُتواره ی ذهنی پابرجا محصول چیست؟! و چطور میتوان شکستش؟!

اصلا یعنی چه #قبول دارید یا نه؟!

چرا در #قبول_دارم دنبال #برده_سازی هستیم و در #قبول_ندارم در پی #ملحد و #مرتد و #خونبازی؟!

چرا پذیرش فلان دوست باید توام شود با پذیرش تمام چیزهای دیگرش و تازه بی هیچ نقد و اعتراض و..

چرا در بین ما #نقد=نفی است؟!
آقا من تو را دوست دارم اما فلان رفتارهای ناخوش آیندت را نه..
چیست؟ نکند میترسیم از معنای #ازدست_دادن؟! همینکه هم پیمانمان (دوستمان، همسرمان و.. #ملتمان) اعتراضی میکند آن را منکوب میکنیم چون میترسیم منجر به جدایی و سقوط و حذف و.. ما شود؟! چرا فکرنمیکنیم که ان سرکوب فاجعه ی مهیب تری را پدید میاورد به اسم #ریا_و_تزویر و محصولش میشود نکبتی به اسم #طلاق_عاطفی بین ما و دوستانمان ما فرزندانمان ماو همسرمان و بین حاکمان و ملت؟!

باید به اینها حسابی فکر کنم اما الان باید پاسخی به این جستجوگر عزیزم بدهم میگویم:

ببینید بچه ها، در کل جهان احتمالا #نود درصدی از مردم با زندگیشان درگیرند( اگر نگویم همه) گاه آن را نقد میکنند، گاه ناراضی اند از #زندگی، گاه فحشش میدهند و حتا گاه #بیزارند از زندگی.. اما نود درصد از همین نود درصد هرگز به #حذف_زندگی فکر نمیکنند. میایستند و با امید به فردا ادامه میدهند سعی میکنند زندگی را بفهمند و درحد توان سروشکل دلخواه تری به آن بدهند و این کار #شجاعان و دلیران است.
در این میان اتفاقا فقط #ترسوها هستند که #بازی زندگی را #جنگ تعریف میکنند و بی رحمانه دیگران را میکشند و نهایتا خودکشی میکنند..
حالا دارم به شباهت #انتحاریون فکر میکنم با #هیتلر و #گوبلز و...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقد_حال

#محسن_بارانی


هرگز به جایی که در آنجا زندگی کرده اید پیف پیف واَه اَه نکنید، ناسزا نگویید فقط به یک دلیل ساده و بزرگ؛
شما در آنجایید..

اگر براستی جای زندگیتان آزارتان میدهد یا تغییرش دهید یا آنجا را ترک کنید...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقد_حال

بیایید بپذیریم که همگیمان #مستبدیم در وجود همه مان یک #دیکتاتور کوچک مشغول کار است و اگر مجال یابد روی تمام دیکتاتورهای تاریخ را سفید خواهد کرد.
نظر متفاوت را بر نمی تابیم چه برسد به نظر مخالف، انتقاد را سرکوب می کنیم چه برسد به توهین و..
میخواهیم جهان را پر از نغمه ی عشق کنیم اما دشمن که نه دوست مخالف را حذف میکنیم مخصوصا دوستانی را که آیینه ی ابعاد سیاه وجود مایند.
فریاد ِ"همه را دوست بدار" میکشیم و در #ماجرای (استوری)بعدی، مینویسیم هرکس را اذیتت کرد کنار بگذار و خلاص شو..
و نهایتا می شویم کسانی که؛
میخواهیم صحرای افریقا را گلستان کنیم اما به جای بیل، تفنگ به دست میگیریم و #تفنگ نشان وجودمان میشود میخواهیم #چشمه_ی_صلح را در کوههای خون و جنون و جنایت روان کنیم..
از قضا تاریخ نشان داده؛
آنان که استبداد_ستیز ترند و در ضرورت و اجرای اینکار تند و تیز تر مستبداتی غلیظ تر شده اند..
کافیست نگاهی به این نامها بیندازیم؛
هیتلر، موسیلینی،عمر البشیر، معمر قذافی، موگابه، صدام و... بس نیست؟ همه ی اینها روزگاری در صف نخست مبارزه با دیکتاتور بوده اند..
راستی اگر مجال فراهم کردیم #چرخدنده ی #سارتر یا آثار #سیلونه را هم بخوانیم.
بذر که نه، نهال بودن ِ همه ی این مستبدان در سرزمین ما ریشه دارد..
وجودشان را متواضعانه بپذیریم.. اگر توانستیم این دیکتاتورهای به ظاهر کوچک درون را مهار کنیم احتمالا خواهیم توانست چاره ای برای دیکتاتورهای به ظاهر بزرگ بیرون بنماییم..

#محسن_یارمحمدی
#پژوهشگر_فرهنگ_ایران

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#قداره_ی_حذف

#دکتر_محسن_یارمحمدی
(مدرس ادبیات عرفانی، شاهنامه، مثنوی و حافظ)

دقیقا بیست و هشت سال است در دبیرستانها و دانشگاهها زبان و ادب و فرهنگ فارسی درس میدهم و طبعا بیش از همین زمان، ادبیات و فلسفه و هنر و اسطوره و تاریخ و..میخوانم
یکی از رفتارهای کاملا مشهود مولفان رسمی کتب این حوزه بی شک #حذف_زیستی است بدین معنا که اهل حذف اند و باور دارند که زیستشان منوط به حذف است. چرا؟ عرض میکنم؛
۱) ساعات و واحدهای درسی مربوط به ادبیات فارسی طی سی سال اخیر رفته رفته کم شد.در دانشگاه ادبیات عمومی از چهار واحد به سه واحد تقلیل یافت و در دبیرستانها از پنج ساعت آموزشی به سه ساعت و عملا دوساعت
این نشان میدهد اغلب مباحث مطرح شده ی زبان و ادب و فرهنگ فارسی، در راستای اهمیتهای فرمانده هان وافسران و پیاده نظام سپاه آموزش و پرورش، علم و دانش و..نیست
۲) طی این سالها درسهایی که به هر دلیل متنشان یا حتا پدیدآورنده شان مخالف، منتقد، غیر همسو یا حتا ساکت بوده اند نسبت به دایره ی بسته ی قدرت رسمی اندک اندک حذف شده اند
#مثنوی مورد اقبال مردم حذف میشود چون اصولا همه ی اقبالها باید به سوی آنانی باشد که حاکمیت میخواهد
بعدا وبر خلاف سخنان مقام رهبری، حضرات بیمایه ی بیسواد، گرایش به مثنوی را ترویج صوفی_گری میدانند (دقت کنید دستگاه ارعاب و تمسخر نمی گوید #متصوفه میگوید صوفی_گری)
غزلهای حافظ حذف
غزلهای سعدی وحکایات بوستان و گلستان حذف
ابیاتی ودرسهایی از شاهنامه حذف
قصاید ناصرخسروحذف
الباقی دست کم هزار و دویست سال ادب فارسی نوین ایران حذف
وحکایت معاصران به ازین بایدکه گویند
بسیاری متون و نام پدیدآورندگان که از آغاز حذف مثلا شاملوی بزرگ
متون نظم و نثر فراوان حذف اما نام برخی مثل صادق هدایت و چوبک و سیاوش کسرایی و..هست ولی بعدا همه جوره حذف
ساعدی نازنین و فیلمنامه ی گاو و مهرجویی و هدایت و سایه و سرشک و.. حذف
وکلا ما هیچ فصلی درباب #ادبیات_انتقادی و #نقدونقادی نداشته ایم در کتب عمومی که آنها هم لابد انسان پرسشگر مطالبه گر..پدید خواهد آورد
اما حکایت این همه حذف چیست؟
در لابلای مطالب بالا به چند سبب اشاره کردم
#حسادت #حذفْ_زیستی #بیسوادی و طبعا #ترس #نقد_ستیزی و..
اینها چنان ترسی را در جان آن مجموعه می اندازد که دراین سرای بی کسی سایه را به خویش میگیرند که شرح حال روزگار دیکتاتوری پهلوی است..خب قصیده ی سیف الدین فرغانی را (نیز بگذرد) سال بعد حذف خواهید کرد که..
حذف، توطئه ی سکوت، تمسخر و.. بخش،بزرگی از فرهنگ ایران نزد آن فرماندهان و پیاده نظامان ذاتی است
قرار دادن و برساختن معادلهای جعلی تهی هم کاری از پیش،نمیبرد.
سکه ی شعرسپید نام بامداد بر خویش دارد موسوی گرمارودی نمی نشیند براین سکه، در غزل نو نام حسین منزوی و محمدعلی بهمنی و..میدرخشد کودکانی مثل نظری و امثالهم..قدش آنقدر بلند نیست که برسد به این صندلی و سرش،کوچکتر از تاج است و تنش در این تخت گم میشود.. شما براین تخت می نشانیدشان اما تماما ظلم است به همه جملة خود ایشان چون وقتی بیفتند ازین تخت شکستگهای بزرگی منتظرشان است
از میانه ی متن دائم این سخت حضرت امیر به ذهنم می آید بگذارید بنویسم و خلاص:
آتش چون چیزی برای خوردن نیابد از خویش خورد

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقد_حال یا؛
از #انسان به #سازمان به #ساختمان به #هیچستان
#یادداشتهای_پریشانی
نگاهی می اندازم به شیوه ی تحصیل علوم در صد سال و پیشتر . بعد دنبال میکنم تغییرات
حاصله ی روزگاری را که روزگار مدرن میگویند ( بماند که از نظر من، ما ایرانی ها بیشتر با فرمها و شکلهای مدرنیته محشور شده ایم مثلا میگوییم فلسفه اما معنایی را که فیلسوف مدرن غربی با آن زیسته اصلا نمی شناسیم‌. میگوییم مجلس و قانون و.‌. اما از نظر محتوا همان دارالشوری است به زعامت چند ریش‌ سفید متنفذ و نهایتا کدخدا و ارباب ، ساختمان دادگستری داریم اما آنچه در آن جاری است جویهایی است که بوی نا میدهد ( حتما رفته اید در ساختمانهای قضایی) و میگوییم دانشگاه اما دانشگاه ما کجا و یونیورسیته ی آنها کجا ؟! )
که البته به خود همان یونیورسالیته ی غربی نیز هزار نقد و رد وارد است که بماند. و یکیش همینه که در نقد شیوه ی تحصیل علوم میگویم.
آموزش و تحصیل علم در قدیم یک نوع #بودن بوده است. یعنی خانواده از سر اجبار یا قانون یا رسم یا ... هر رانه ی بیرونی فرزند خود را نمی فرستاده مکتب ... پدر خانواده تحصیل علوم را یک ضرورت وجودی می‌پنداشته که نیروی کارش ( پسر ) یا ناموسش ( دختر ) را میفرستاده درس آموزی آنهم در جامعه ای بدوی که ذاتا هیچ‌ نیازی به خواندن و نوشتن احساس نمی کرده چه برسد به تحصیل علم ... پس انصاف باید داد که آن خانواده ی دغدغه دار علم و بعدا این فرزند اگر پیگیر علم میشد و خواهان عالم شدن ، جزو نوادر بوده اند و آتشی در جان داشته اند که با کسب علم و بعدا و احیانا با تولید علم سامان میگرفته..
حال و در چنان شرایطی میبینیم #طلب_علم راه می افتاده در اطراف و اکناف جهان و نشان میجسته از سرآمدان و مهان تا نزد ایشان بنشیند و تلمذ کند..
آنچه در این شیوه بسیار جذاب است #انسان_محوری است این تویی که باید بروی آنهم نه به جایی مه نزد کسی. این بود که حتا تا شصت هفتاد سال پیش میگفتند فلانی مقدمات را با فلانی خوانده ، سیوطی را از فلان آموخته ، مثلا استاد فلسفه یا تفسیرش فلانی بوده و.. بدین قرار شاخصه ی #فردیت پررنگ‌ میشده چون آن استاد جهان متن را جوری میدیده و آشکار میکرده که فلان استاد نه.. و این بود که اگر روح و جان متعلمی آرام نمیگرفت به درس استادی به راحتی او را ترک میکرد و فرسنگ‌ها می پیمود تا حاضر شود به محضر حضوری دیگر.. بعد هم اجازه روایت یا سخن گفتن یا تدریس و افتا را مثلا از سه بزرگ ریشه دار میگرفته و.‌.
بعدا چه!؟ مدرنیته بر محور سازه و سازمان است و انسان بخشی ازین سازمان ( حالا بگذار چرند بگویند که مثلا مغزش است یا قلبش که در این تمثیل باز ایشان پناه برده اند به مفهون سازمان و دستگاه یعنی مثلا دانشگاه را یک ارگان زنده مانند بدن انسان تلقی کرده اند که رییس مغزش است مدرس فلانش و..‌)
آری تشکیلاتی متجسد شده و انسانها در آن جا جمع میشوند تا دانش بیاموزند دانشی که قبلا سرفصلها و موادش توسط قدرت فائقه مشخص شده و خارج از چارچوب آن نمیتوان رفتار و گفتار کرد..
بعد هم که نظام آموزش اجباری فراگیر میشود و خط سیر از دبستان تا دانشگاه در چهارچوب‌های مشخص انسان کش تدوین و تعریف میشود. کم کم انسان بجای اراده ی انسان ، از اداره ی سازمان میگوید هنوز انسان هست این بخشی است که مثلا نسل من میگفت من مثنوی را با دکتر زرین کوب یا استاد شفیعی یا پورنامداریان خوانده ام و مخاطب میدانست اینها مدرسان دانشگاه تهران هستند در حالیکه این استادان و پیشتر از ایشان وقتی میگفتند مثلا ما مثنوی را نزد آخوند فلان و علامه بهمان خونده ایم نام و پسوند سازمانی در پی شان نبود و حالا نسل پس از ما اصلا نام استادانش را نمیداند هیچ سازمان را هم متوجه نیست. او #ساختمان میشناسد.
من وقتی پست آن نیمکتهای چوبی و میزهای سبز و باشکوه دانشگاه تهران مینشستم نفسهای بدیع الزمان و همایی و معین و.. را احساس می کردم و جمع و جور می نشستم اما بعد از ماها در ادبیات و علوم انسانی اصلا انسان را نمی بیندو این روندی است تباه که انسان با تبعیت کورکورانه از چند بز گر برای خویش پدید آورده و هیچگاه هم به نقد و تصحیحش ننشسته ( استثناء همیشه هست ) و حالا احساس میکنم نسل چهارم دارد از ساختمان هم میگذرد .
هیولاهایی به اسم #بیل_گیتس های #هوش_مصنوعی دارند انسان را از #در_اینجا_بودن منفک میکنند و انسانی را که از انسان به سازمان و بعدا به ساختمان رسید دارند میبرند به یک #پوچستان که من انسان فی الحال هیچ تصور و تعریفی ازش ندارم زیرا چیزی است که به شدت #غیر_انسانی است.

#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
در بیان نسبت پیشرفت و نقد
بسیار واضح و ساده گفته اند: روح مدرنیته #نقد است.
به سبب ایرادهای مهیب آنچه مدرنیته مینامند دراینجا از #پیشرفت استفاده میکنم.
پیشرفت هر انسان یا جامعه و اجتماعی نسبتی تمام با نقد و انتقاد دارد .وقتی بتوانید ساز و کارها و نحوه ی فرادست نشستن صاحب منصبان تصمیم گیر و‌موثر را نقد کنید یا مبانی و شیوه های تولید، ارائه و توژیع قدرت را بشناسید و نقد کنید یا روش ، چگونگی، چرایی و کیفیت تولید ثروت و قدرت از طریق ارائه ی کالاهای مصرفی انسان ( فکر و خیال و وهم و علم و هنر و خوراک و پوشاک و اموزش و ... همه دارند تولید ارائه میشوند) را به چالش بکشید و... پیشرفت پدید می آید.
و واضح است که نقد دقیقا مبتنی است بر #غنا . یعنی وقتی دل و سرتان پر بود از داده ها و آورده های آن هم درست و منطقی میتوانیدزیر و بم آنچه را که هست خوب بشناسید و معایب و نقایص و نقایضش را بگویید و تازه انقدر دارا و توانگر نیز باشید که چشم انداز نسبی بهتر شدن را نشان دهید.
این غنای فکری و حسی البته ربطی وثیق با ثروت مادی و رفاه فردی و اجتماعی دارد که برهیچ کس پوشیده نیست.
حال به گمانم میتوان یکی از اصلی ترین علل وجود و تداوم وضع موجود سده ی اخیر ایران را نشان داد .
جامعه و اجتماع بیمار ما بویژه در عرصه های قدرت و ثروت و سیاست و..‌. راس نشینان آنها خوب می دانند بر اساس یک چرخه ی معیوب اهریمنی بالا نشین شده اند. منابع افزایش ثروت و قدرت و نتیجتا بالا رفتن، در ایران استخراج است و دلالی و رانت و سرسپردگی و شعبده و... نه تولید و کار و ارائه ی سازه مند و متناسب کالا ( در همه ی معناهایش) این است که صاحبان قدرت از هر راهی برای جلوگیری از نقد استفاده می کنند. و عام ترین راه گسترش فقر و فساد است. جلوگیری از غنا و تقسیم ناعادلانه ی ثروت ( در تمامی شکلهایش) جامعه ای می سازد با خیل عظیمی از سروپا برهنگان‌ . در صد مهیب باشندگان زیر خط فقر، درگیر گذران امروز وامشبند و درصد قلیل شکم فربگان ،سرشان و دلشان فقیر مطلق است.
جامعه ی تباه دارای طبقات نیست، دارای یک طبقه است و آن طبقه ی فقیر است. فقط شکل این فقر فرق دارد. فئة کثیرة جیب و‌ جام تهی دارند و‌ فئة قلیلة سر و جان خالی. در این #وضع ، حال #دروغ را بیفزایید و بپاشید بر سر و روی چنین جامعه ای .محصول این دروغهای پیاپی باز هم ایجاد تاریکی و ابهام خواهد بود ابهامی که دشمن و قاتل ذاتی نقد است.
اگر نخبگان و خواص بتوانند از چنگال اهریمن فقر که موت الاحمر است بگریزند و خود را برسانند ربوه ای و قله ای بالای این دمشق ویران شده زیر نگاهشان شهری تیره لمیده که نه خیابانش هویداست نه ساختمانش نه کوچه هایش نه محله‌ هایش ... چنان زیر و زبر و بالا و پایین این دمشق_بی_عشق جابجا شده یا جابجا جلوه میکند که ببیننده ی بیچاره دچار جنون میشود و نهایتا مستاصل ... این است که میبینیم اکثر نقدهای ارائه شده در حوزه های مختلف جامعه ی ما به نحوی از انحا نقصهای مهیب مفهومی/ معنایی، صوری/شکلی و راهکاری/راهبردی و.‌‌. دارند که طبیعتا هر نقد برآمده از محیط و داده های عام محیطی به اضافه ی توانهای خاص یک منتقد است. که فردیتش می خوانم.
آری آنانکه بر صدر نشسته اند چندین سده است که آگاهانه یا غریزتا دریافته اند که #ابهام قاتل نقد و سد بزرگ پیشرفت است. این لنگ و لوکان بی مایه و پایه نیک نیدانند در جهان و جامعه ی متحول پیش رونده هیچ جایی ندارند پس تمام تلاششان را براین استوار میکنند که چرخ پیشرفت نچرخد . چگونه نچرخد؟ با طالع نشدن خورشید نقد . چگونه طالع نشود آن خورشید. با گسترش و تعمیق فقر در همه ی شکلهایش . فقری که زاینده ی فساد است چون برای پر کردن جیب و جام و سر و دل باید رفت سراغ راههای باز؛ رانت و نسبت و نسب و دلالی و خرید مدرک و بزک و دوزک دکتری ودفتر ومطب بالاشهری و... و نهایتا طبقه ی واحده ای ساخت که علی الظاهر همه چیز دارد ولی فقیر است و مستضعف...
باری این بخشی از نسبت پیشرفت است با فقر و دروغ و ابهام ... چیزهایی که #نقد را یا در نطفه خفه میکنند یا فرزندی نارس و معلول نی زایند تا خوراک‌ همان اژیدهاک فقری شود که توله ی بزرگش کفر است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Golhay e Tazeh 52 - ghavamiهمایون
@Bazmemusighi
#شگفتستان
از هر سو مینگرم بیست ساله ی ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ بویژه دهه ی چهل در هر حوزه ای اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و..‌ بویژه فرهنگی حیرت آور است ...
گاه فکر می کنم نقش تاثیرگذار هنر این دوره را در انقلابات دهه ی پنجاه، به عمد و سهو و باز به عمد نادیده گرفته اند.
به گمانم اعجاز دهه ی چهل ( چندسال این طرف یا آن طرف تر) به هیچ‌وجه قابل چشم پوشی نیست و باید یک بازبینی‌ اساسی و بررسی بنیادینی نوین درباره ی فرهنگ و هنر این سالها انجام داد.
اینهمه اثر در حوزه های گوناگون هنر و ادب و فرهنگ بی علتی نیست و بی شک تاثیرات عجیب بر ادورار پس از خود داشته..
یادم هست در برنامه ی #نقد_حال رادیو گفتگو خیلی اصرار داشتند به این دهه نپردازیم بنابراین باید حکایتها باشد در این دهه که البته ما هم از آن غافلیم..
این یکی از ماندگار ترین کارهای موسیقایی آن روزگار است که هرگز کهنه نخواهد شد
گویا استاد #همایون_خرم این اثر را در سال ۱۳۵۱ برای کلام #سایه ساخته است.
گلهای تازه شماره ۵۲..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_آیینه_ی_جیم_الف (۲)
شگفتا آن که قدرت بیشتری دارد کارد مینهد بر گلوی ملت و زیر لب بسم الله و قربة الی الله میگوید و این یکی از دور سنگ پرتاب میکند و الله اکبر می گوید.
و این میان آن کس که میگوید : آقا این الله را کمی بگذارید استراحت کند. بیایید حرف بزنیم. بیشتر آماج کارد و سنگ‌ است.
البته که البادی اظلم (آغازگر ستمکارتر) اما بلاخره باید این زنجیره ی تباه جایی قطع بشود یا نه؟ باید همه به گذشته برگردیم و غلطها را بپذیریم و در صدد جبران باشیم یا نه؟( مشکلی که بسیاری از مثلا منتقدان و اصلاح طلبان و.. که روزگاری از بدنه ی همین سیستمی بهره ها برده اند که امروز مخالفش می نمایند و این مشکل را هنوز رفعش نکرده اند..
مخلص کلام اینکه این جامعه ی پر تلاطم بیشتر از همیشه نیازمند آهستگی است زیرا در آهستگی پیراستگی ممکن است.
شاید لازم است هرکدام ما از تخت فرعونی خویش پایین بیاییم و رواداری و مدارا را یاد بگیریم و به صرف اعلان نظر فلان استاد از آن جهت که مطابق میل ما نیست بانگ #مرگ_بر سر ندهیم.
باید عیب و هنر می را با هم ببینیم چیزی که فردای بهتر می سازد #نقد است و نقد مشخص است تلاشی است برای برکشیدن سره از ناسره
اصلا سپهر کلان اجتماع به کنار در روابط شخصی مان چقدر این کاره ایم؟ چند بار فلانی را که در دوستی همچون دو‌بادام در پوستی بوده ایم از #چشم_انداخته ایم و واقعا چرا؟!
پریشان است؟ چون نامش یادداشت های پریشانی است.
اما امروز به گمان من یکی دیگر از عقبه های بزرگ‌ این کشور بود.
شما هم شک نکنید فردا روشن تر خواهد بود البته اگر حاکمیت و ما مردمان از هر طیف از هر اتفاقی درسی بیاموزیم و حق آن آموخته را بجا بیاوریم مجبور به امتحان دادن تجدیدی نشویم..
البته که ما همه‌مان زیاد #تجدیدی داریم..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹