Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم
#نازلی
...جهان بدون شرق میگندد. شک نکنید.
وَ جان ِشرق #زن است و زن است که شرق را به #جان_جهان پیوند میزند.
وقتی یک زن ِ شرقی بنویسد مگر می شود از کنار نوشته هاش گذشت؟ وَ وقتی یک زن ِ شرقی ِ ایرانی قصه بگوید قطعا نامش #شهرزاد است.کسی که سنگستان واقعیت را ابر ِخیال می کند تا ببارد و ببارد و در جان ِ مرد ایرانی #خضر ِ عشق و زندگی بکارد و یا ابر ِخیال را میکُند سنگستان و تورا #شهریار_شهر_سنگستان...
#منیرو_روانی_پور یک زن است، شرقی است،ایرانی است و قصه می گوید...
کارهای خواندنی بسیاری دارد:
#زن_فرودگاه_فرانکفورت
#سیریا_سیریا
#دل_فولاد
#کولی_کنار_آتش و...
اما من هر وقت بخواهم ازبین کتابهایش یکی را بردارم از کتابخانه ام و بخوانم، می روم سراغ #نازلی
مریم، رعنا، شیوا و.... #نازلی که سه داستان است و یکی.
که #نشر_قصه چاپ کرده و صدو دو صفحه دارد و... خواندنی است و تاثیر گذار و چه وچه...
وچه خوب میشود اگر روزی یکی از آن یادداشتهایی را که باید بنویسم، بر این کتاب بنویسم..
...می دانی ما شرقی هستیم. پیراهنی که از غرب رسیده به تن ما نمی خورد. ما باید پیراهن خودمان را بپوشیم. زن شرقی اگر ریشه اش نگندیده باشد می خواهد که به صدای پایی عادت کند. یادت می آید که چقدر از آزادی جنسی حرف می زدی؟ من فکر میکنم هرلحظه جایی بودن. هیچ کجا نبودن است. آزادی جنسی یعنی نکبت جنسی...
از متن کتاب صفحه ی ۳۳
@niyazestanbarani
#نازلی
...جهان بدون شرق میگندد. شک نکنید.
وَ جان ِشرق #زن است و زن است که شرق را به #جان_جهان پیوند میزند.
وقتی یک زن ِ شرقی بنویسد مگر می شود از کنار نوشته هاش گذشت؟ وَ وقتی یک زن ِ شرقی ِ ایرانی قصه بگوید قطعا نامش #شهرزاد است.کسی که سنگستان واقعیت را ابر ِخیال می کند تا ببارد و ببارد و در جان ِ مرد ایرانی #خضر ِ عشق و زندگی بکارد و یا ابر ِخیال را میکُند سنگستان و تورا #شهریار_شهر_سنگستان...
#منیرو_روانی_پور یک زن است، شرقی است،ایرانی است و قصه می گوید...
کارهای خواندنی بسیاری دارد:
#زن_فرودگاه_فرانکفورت
#سیریا_سیریا
#دل_فولاد
#کولی_کنار_آتش و...
اما من هر وقت بخواهم ازبین کتابهایش یکی را بردارم از کتابخانه ام و بخوانم، می روم سراغ #نازلی
مریم، رعنا، شیوا و.... #نازلی که سه داستان است و یکی.
که #نشر_قصه چاپ کرده و صدو دو صفحه دارد و... خواندنی است و تاثیر گذار و چه وچه...
وچه خوب میشود اگر روزی یکی از آن یادداشتهایی را که باید بنویسم، بر این کتاب بنویسم..
...می دانی ما شرقی هستیم. پیراهنی که از غرب رسیده به تن ما نمی خورد. ما باید پیراهن خودمان را بپوشیم. زن شرقی اگر ریشه اش نگندیده باشد می خواهد که به صدای پایی عادت کند. یادت می آید که چقدر از آزادی جنسی حرف می زدی؟ من فکر میکنم هرلحظه جایی بودن. هیچ کجا نبودن است. آزادی جنسی یعنی نکبت جنسی...
از متن کتاب صفحه ی ۳۳
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
#یادستان
#سیمین_دانشور برای چندین نسل #مادر بوده است. مادر در معنای #ایرانی اش در معنای #اسفند ی اش در معنایی که به گمانم نمیتوان در فرهنگی دیگرش جست..
#سیمین ارجمندی ماناست که در مفهوم متعالی #زن بر صدسال اخیر ما تجلی یافته است صبور صبور صبور و... تاثیرگذارتر از هر زن دیگری بر جان و دل و فکر ما..
به احترام روح بزرگش همیشه میایستم و درودی از بن جان بر آن روان پاک میفرستم...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#سیمین_دانشور برای چندین نسل #مادر بوده است. مادر در معنای #ایرانی اش در معنای #اسفند ی اش در معنایی که به گمانم نمیتوان در فرهنگی دیگرش جست..
#سیمین ارجمندی ماناست که در مفهوم متعالی #زن بر صدسال اخیر ما تجلی یافته است صبور صبور صبور و... تاثیرگذارتر از هر زن دیگری بر جان و دل و فکر ما..
به احترام روح بزرگش همیشه میایستم و درودی از بن جان بر آن روان پاک میفرستم...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نکته_ای_درباره_ی_دخترپسر
#ریشه_شناسی
البته برخی واژه ها آنقدر کهنند که با روشهای علمی ریشه شناسی هم به نتیجه ی قطعی نمیرسیم.
پِسَر در اصل پُسر بوده که به تبعیت آوایی از پِدر ( گنگ آواست یا از ریشه ی پاییدن و مراقبت؟!) پِسر تلفظ میشود و پُس pus در فارسی میانه یعنی کوچک و در زبان اوستایی puøra پُثرا تلفظ میشده..از نظر ریشه شناسی ربطی هم به زهدان دارد...
دختر احتمالا از دوختن ( دوشیدن) هست چون غالبا در فرهنگ بسیار کهن آریایی دوشیدن گاو و گوسفند به دست دختران بوده برخی آن را از dheugh (دُغد) به معنای مفید و سودرساننده دانسته اند..
اما از نظر فرهنگ_معنایی و نمادشناسی دختر یعنی کسی که هنوز به بلوغ #زن_بودن نرسیده دختر یاور هست اما این زن است که زایندگی و زندگی را در خود دارد چنانکه پسر نماد ناپختگی است و مرد و پدر نماد تعالی و پختگی و..
حافظ فرموده:
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدرشوی..
بحث #فرهنگ_معنای و #آیه_شناسی وجودی این واژگان البته مفصل تر خواهد بود..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#ریشه_شناسی
البته برخی واژه ها آنقدر کهنند که با روشهای علمی ریشه شناسی هم به نتیجه ی قطعی نمیرسیم.
پِسَر در اصل پُسر بوده که به تبعیت آوایی از پِدر ( گنگ آواست یا از ریشه ی پاییدن و مراقبت؟!) پِسر تلفظ میشود و پُس pus در فارسی میانه یعنی کوچک و در زبان اوستایی puøra پُثرا تلفظ میشده..از نظر ریشه شناسی ربطی هم به زهدان دارد...
دختر احتمالا از دوختن ( دوشیدن) هست چون غالبا در فرهنگ بسیار کهن آریایی دوشیدن گاو و گوسفند به دست دختران بوده برخی آن را از dheugh (دُغد) به معنای مفید و سودرساننده دانسته اند..
اما از نظر فرهنگ_معنایی و نمادشناسی دختر یعنی کسی که هنوز به بلوغ #زن_بودن نرسیده دختر یاور هست اما این زن است که زایندگی و زندگی را در خود دارد چنانکه پسر نماد ناپختگی است و مرد و پدر نماد تعالی و پختگی و..
حافظ فرموده:
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدرشوی..
بحث #فرهنگ_معنای و #آیه_شناسی وجودی این واژگان البته مفصل تر خواهد بود..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#درباره_ی_زنان
#قصه_های_من_و_باران
با باران زیاد پارک می رویم به دلایل بسیار.. اما یکی از مهمترینهاش این است که پارک #متن_مطالعاتی مهم و مهیبی است که همه ی پدر_مادر های دغدغه مند باید مطالعه اش کنند..
پدرمادرهای دیگر، بچه های دیگر که غالبا هم دهه ی کودک ما هستند #متنی است حیرت آور و ما میتوانیم #زیست_بافت ده بیست سال بعد کودکانمان را تا حدودی ببینیم... فعلا بماند..
دو پسر چهار پنج ساله با توپ در محلی که طبعا نباید توپ و دوچرخه و.. باشد دارند بازی میکنند، باران به پسر بچه ها نزدیک میشود و میگوید:
- با هم بازی کنیم؟
پسر بچه دست به کمر میزند:
نه، فوتبال مال پسرهاست دختر ها بلد نیستند. مال دخترا نیست
- من بلدم ها..
- نه نمیشه..
توپ سر میخورد از دستش باران توپ را میگیرد او را دریبل میزند و اتفاقا شوت بسیار دقیقی میزند..
- پسرک فریاد میزند نمیشه..
میدود توپ را با دست بر میدارد و میرود دورتر و باران هاج و واج نظاره گر است..
من فکر میکنم پدر مادر این کودک حتما دهه شصتی اند، حتما دوره ی عمومی آموزش را طی کرده اند لیسانس و فوقش هم هست و بچه های رادیو، تله وزیان اند بعد هم ماهواره، اینترنت و.. کل این مجموعه چه کرده است که پسر بچه ی چهار پنج ساله با رگ غیرت متعصبانه قایل به تفکیک جنسیتی است؟
شرط میبندم مادرش با شنیدن کلمه ی #فمنیست میرود روی ابرها و حتما شب و روز پست میگذارد درباره ی برابری حقوق زن و مرد.. (مشتاق ولنگاری جنسی بودن را نمیدانم) اما چرا پسرش، اینطور شده؟
بذرهایی در او کاشته شده و جوانه زده که بیست سی سال دیگر میوه خواهد داد؛
به زیر درختی نباید نشست
که آبش ز زهر است وبارش کبست..
..و مگر اغلب درختهایی که ما داریم می پروریم، ریشه در زهر ندارند و میوه حنظل نخواهند داد؟!
دقت کنیم👇👇
۱۲۸۹ یعنی پنجسال از جنبش مشرطه گذشته بود (صدو ده سال پیش) که نخستین مجله ی ویژه ی زنان چاپ شد و انجمنهای نسوان تشکیل.. بیست و دو سال بعد به روزگار #رضاخان غرب زده (؟!) آخرین انجمن زنان ۱۳۱۱ منحل شد..
طی آن سالها و سالهای بعد طیفهای مختلف و متنوع ایرانی بسیاری تلاشها برای رفع تبعیض زن و مرد صورت دادند اما حدود سالهای ۱۳۵۵ بعد شصت سال کنشگری دکتر شریعتی وقتی برای فرزندانش نامه مینوشت میگفت:
سوسای من (سارا و سوسن) برای شما چه بنویسم در جامعه ای که وضح #احسان از شما مناسب تر است و موانع بودنش کمتر (ر.ک : با مخاطبهای آشنا)
و چهل و پنج سال بعد از آن و مجموعا صدوده سال بعد از به حرکت افتادن پروژه #زن_شناسی و #زن_تکریمی و #زن_ستایی و... در یک پارک شیک پسر یک پدرمادر شیک در چهارپنج سالگی چنین میگوید و چنان رفتار میکند..
دلایل به انجام نرسیدن آن پروژه بسیار است میدانم اما من از بزرگترین مانع این پروژه میخواهم بگویم:
زنان ایران بزرگترین مانع پیش رفت روند احقاق ِ حقوق ِ خویش و نتیجتا جامعه اند..
زنی که هنوز ته دلش جنس اول دوم را میپذیرد.. زنی که هنوز به هزار دلیل موجه و ناموجه دلش بیشتر غنج میرود برای پسر، و حتا زنی که از روی خشم نه مهروخرد دخترش را جنس برتر میداند، زنی که از دخترش میخواهد مرد باشد و کارهای مردان کند و.. خلاصه کنم ؛ زنی که اهل مطالعه ی دائم و اهل سلوک قائم نیست زنی که صدتا کتاب خوب نخوانده صدتا فیلم خوب ندیده و.. این زن بزرگترین مانع شناخت و احقاق حق زنان جامعه ی ماست...
#محسن_یارمحمدی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#قصه_های_من_و_باران
با باران زیاد پارک می رویم به دلایل بسیار.. اما یکی از مهمترینهاش این است که پارک #متن_مطالعاتی مهم و مهیبی است که همه ی پدر_مادر های دغدغه مند باید مطالعه اش کنند..
پدرمادرهای دیگر، بچه های دیگر که غالبا هم دهه ی کودک ما هستند #متنی است حیرت آور و ما میتوانیم #زیست_بافت ده بیست سال بعد کودکانمان را تا حدودی ببینیم... فعلا بماند..
دو پسر چهار پنج ساله با توپ در محلی که طبعا نباید توپ و دوچرخه و.. باشد دارند بازی میکنند، باران به پسر بچه ها نزدیک میشود و میگوید:
- با هم بازی کنیم؟
پسر بچه دست به کمر میزند:
نه، فوتبال مال پسرهاست دختر ها بلد نیستند. مال دخترا نیست
- من بلدم ها..
- نه نمیشه..
توپ سر میخورد از دستش باران توپ را میگیرد او را دریبل میزند و اتفاقا شوت بسیار دقیقی میزند..
- پسرک فریاد میزند نمیشه..
میدود توپ را با دست بر میدارد و میرود دورتر و باران هاج و واج نظاره گر است..
من فکر میکنم پدر مادر این کودک حتما دهه شصتی اند، حتما دوره ی عمومی آموزش را طی کرده اند لیسانس و فوقش هم هست و بچه های رادیو، تله وزیان اند بعد هم ماهواره، اینترنت و.. کل این مجموعه چه کرده است که پسر بچه ی چهار پنج ساله با رگ غیرت متعصبانه قایل به تفکیک جنسیتی است؟
شرط میبندم مادرش با شنیدن کلمه ی #فمنیست میرود روی ابرها و حتما شب و روز پست میگذارد درباره ی برابری حقوق زن و مرد.. (مشتاق ولنگاری جنسی بودن را نمیدانم) اما چرا پسرش، اینطور شده؟
بذرهایی در او کاشته شده و جوانه زده که بیست سی سال دیگر میوه خواهد داد؛
به زیر درختی نباید نشست
که آبش ز زهر است وبارش کبست..
..و مگر اغلب درختهایی که ما داریم می پروریم، ریشه در زهر ندارند و میوه حنظل نخواهند داد؟!
دقت کنیم👇👇
۱۲۸۹ یعنی پنجسال از جنبش مشرطه گذشته بود (صدو ده سال پیش) که نخستین مجله ی ویژه ی زنان چاپ شد و انجمنهای نسوان تشکیل.. بیست و دو سال بعد به روزگار #رضاخان غرب زده (؟!) آخرین انجمن زنان ۱۳۱۱ منحل شد..
طی آن سالها و سالهای بعد طیفهای مختلف و متنوع ایرانی بسیاری تلاشها برای رفع تبعیض زن و مرد صورت دادند اما حدود سالهای ۱۳۵۵ بعد شصت سال کنشگری دکتر شریعتی وقتی برای فرزندانش نامه مینوشت میگفت:
سوسای من (سارا و سوسن) برای شما چه بنویسم در جامعه ای که وضح #احسان از شما مناسب تر است و موانع بودنش کمتر (ر.ک : با مخاطبهای آشنا)
و چهل و پنج سال بعد از آن و مجموعا صدوده سال بعد از به حرکت افتادن پروژه #زن_شناسی و #زن_تکریمی و #زن_ستایی و... در یک پارک شیک پسر یک پدرمادر شیک در چهارپنج سالگی چنین میگوید و چنان رفتار میکند..
دلایل به انجام نرسیدن آن پروژه بسیار است میدانم اما من از بزرگترین مانع این پروژه میخواهم بگویم:
زنان ایران بزرگترین مانع پیش رفت روند احقاق ِ حقوق ِ خویش و نتیجتا جامعه اند..
زنی که هنوز ته دلش جنس اول دوم را میپذیرد.. زنی که هنوز به هزار دلیل موجه و ناموجه دلش بیشتر غنج میرود برای پسر، و حتا زنی که از روی خشم نه مهروخرد دخترش را جنس برتر میداند، زنی که از دخترش میخواهد مرد باشد و کارهای مردان کند و.. خلاصه کنم ؛ زنی که اهل مطالعه ی دائم و اهل سلوک قائم نیست زنی که صدتا کتاب خوب نخوانده صدتا فیلم خوب ندیده و.. این زن بزرگترین مانع شناخت و احقاق حق زنان جامعه ی ماست...
#محسن_یارمحمدی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_همیشه..
#حس_ابلیسی_دست_بالا_بودن یا
#این_دو_دزد
این روزها اکثریت جامعه از حرف زشت ونادرست یک زن و حرف پست و پلید یکی از #اشباه_رجال، هردو در یک دار ودسته،آشفته، خشمگین و ناراحتند.
و من نخست می پرسم؛
چند درصد شما همسران در دعواهای خانگی وقتی به اوج خشم میرسید، نگفته اید: همینه که هست هررررری؟
چند درصد پدرهای جامعه وقتی افتاده اند در تنگنایی سخت، به فرزند خود نگفته اند: اینجا خانه ی من است هررررری؟ چند درصد مادران وقتی غذایشان مورد اعتراض بچه ها بوده نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخور میخواهی نخور؟ چند درصد خداماتی ها وقتی با اعتراض تند ارباب رجوع روبرو شده اند نگفته اند: همینه که هست نمیخوای هررری؟ چند درصد کارخانه داران، پزشکان،صاحبکارها، هنرمندان، و... وقتی دچار اختلاف با طرف مقابل شده اند نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخواه نمی خواهی نخواه؟!..
و همه ی این تفرعن های رنگارنگ برآمده از چیست؟ بی شک احساس #بالا-دستی چنانکه #ابلیس هم با همین احساس نفی #آدم میکرد و در برابر خدا گردن میکشید و او را متهم به اغواگری میکرد..
آری همسایه های ما در مجتمع مسکونی به همسایه ی قانون گریز و کمتر مبادی آداب گفتند تو که پول داری برو خانه ی ویلایی بخر (؟!؟)و او گفت : هرکس ناراحته آپارتمانش را بفروشد. همسایه ی اولی احساس میکرد دست بالا را دارد چون اکثریت مجتمع با او بودند و دومی حس دست_بالایی داشت چون #پول داشت..
بیایید با خودمان صادق باشیم این نخستین گام نجات است. مگر خیلی از مخالفان آن زن و مرد بالا دست متوهم بارها به ایشان نگفته اند: پاشید بروید عراق و سوریه و... نگفته اند؟
آری من نخست همه را #متهم میکنم که نتوانسته ایم #دیگری و #دیگران را نه تنها برتر از خویش بدانیم ( با تکیه بر تمام آموزه های ملی و دینیمان) نه تنها همسطح خویش حساب کنیم که دایم خود را برتر دیده ایم. کجا دنبال #علو-فی-الارض میگردید؟ کجا در پی مصداق #ابا-واستکبر هستید؟ کجا در پی ابلیس هستید؟
آری آن زن بیچاره و آن #شبه-مرد بدبخت در آن جایگاه بالادستی نشستند و حرف زدند حال آنکه بسیاری از ما چنان و بدتر از چنانیم..
صدهزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بودست پیدا و نهان
این دو دزد آویخت از دار بلند
ورنه در عالم بسی دزدان بدند..
همه ی ما انسانها از پلیدی بدمان می آید. این است که برآن میشوریم اما یادمان باشد شرط احساس پلیدی چیزی این است که ما آن را در خودمان داشته باشیم و البته مهارش کرده باشیم وگرنه اگر خدای ناخواسته عین نجاست شده باشیم که اصلا نمیپذیریم کارمان غلط بوده..
( دراین مورد با تکیه بر روانشناسی بدن و فلتات زبان - به تعبیر حضرت ولی- آن زن به اکراه عذر خواست چون در مرز پلیدی است اما آن #شبه-مرد عذر نخواست چون عین #نجاست شده است)
- استغفر الله و اعوذ بالله من سوء القضا
باری در یادداشت پیشین نوشتم #شاه قبلی، #رییس-جمهور قبلی و #مجری قبلی و... هم همین حرفها را زده اند اما کسی به یاد ندارد ( چنانکه اگر خودش نیز چنین چیزهایی گفته به یاد ندارد)
#حرف-آخر: آن زن و آن شبه-مرد حرفهایی ناراست و پلید برزبان رانده اند حذف ایشان نه ممکن است نه معقول.. بدی نمیمیرد بدی فقط محدود میشود چاره ی کار در بند کشیدن #زن-مرد بالادست پندار وجودمان است. #ابلیس تا روز قیامت مجال دارد و #ضحاک هم در دماوند اسیر است تا در آخر زمان بند بگسلد و دوباره ایرانشهر را خوراک #دومار خویش کند.. فریدون جانمان را یاری کنیم تا ابلیس و ضحاک درونمان را مهار کند.
نگویید این درون نگری چشم پوشیدن از مسولیتهای اجتماعی است. موضوع ساده تر از این حرفهاست وقتی تو شمعی می افروزی تاریکی را پس میزنی و وقتی همسایه ات چنین کند اقلیم تاریکی محدودتر میشود. راه شکست اهریمن چیزی جز شعله ور کردن آتش عشق و آگاهی و انصاف و.. نیست...
الحمد لله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حس_ابلیسی_دست_بالا_بودن یا
#این_دو_دزد
این روزها اکثریت جامعه از حرف زشت ونادرست یک زن و حرف پست و پلید یکی از #اشباه_رجال، هردو در یک دار ودسته،آشفته، خشمگین و ناراحتند.
و من نخست می پرسم؛
چند درصد شما همسران در دعواهای خانگی وقتی به اوج خشم میرسید، نگفته اید: همینه که هست هررررری؟
چند درصد پدرهای جامعه وقتی افتاده اند در تنگنایی سخت، به فرزند خود نگفته اند: اینجا خانه ی من است هررررری؟ چند درصد مادران وقتی غذایشان مورد اعتراض بچه ها بوده نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخور میخواهی نخور؟ چند درصد خداماتی ها وقتی با اعتراض تند ارباب رجوع روبرو شده اند نگفته اند: همینه که هست نمیخوای هررری؟ چند درصد کارخانه داران، پزشکان،صاحبکارها، هنرمندان، و... وقتی دچار اختلاف با طرف مقابل شده اند نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخواه نمی خواهی نخواه؟!..
و همه ی این تفرعن های رنگارنگ برآمده از چیست؟ بی شک احساس #بالا-دستی چنانکه #ابلیس هم با همین احساس نفی #آدم میکرد و در برابر خدا گردن میکشید و او را متهم به اغواگری میکرد..
آری همسایه های ما در مجتمع مسکونی به همسایه ی قانون گریز و کمتر مبادی آداب گفتند تو که پول داری برو خانه ی ویلایی بخر (؟!؟)و او گفت : هرکس ناراحته آپارتمانش را بفروشد. همسایه ی اولی احساس میکرد دست بالا را دارد چون اکثریت مجتمع با او بودند و دومی حس دست_بالایی داشت چون #پول داشت..
بیایید با خودمان صادق باشیم این نخستین گام نجات است. مگر خیلی از مخالفان آن زن و مرد بالا دست متوهم بارها به ایشان نگفته اند: پاشید بروید عراق و سوریه و... نگفته اند؟
آری من نخست همه را #متهم میکنم که نتوانسته ایم #دیگری و #دیگران را نه تنها برتر از خویش بدانیم ( با تکیه بر تمام آموزه های ملی و دینیمان) نه تنها همسطح خویش حساب کنیم که دایم خود را برتر دیده ایم. کجا دنبال #علو-فی-الارض میگردید؟ کجا در پی مصداق #ابا-واستکبر هستید؟ کجا در پی ابلیس هستید؟
آری آن زن بیچاره و آن #شبه-مرد بدبخت در آن جایگاه بالادستی نشستند و حرف زدند حال آنکه بسیاری از ما چنان و بدتر از چنانیم..
صدهزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بودست پیدا و نهان
این دو دزد آویخت از دار بلند
ورنه در عالم بسی دزدان بدند..
همه ی ما انسانها از پلیدی بدمان می آید. این است که برآن میشوریم اما یادمان باشد شرط احساس پلیدی چیزی این است که ما آن را در خودمان داشته باشیم و البته مهارش کرده باشیم وگرنه اگر خدای ناخواسته عین نجاست شده باشیم که اصلا نمیپذیریم کارمان غلط بوده..
( دراین مورد با تکیه بر روانشناسی بدن و فلتات زبان - به تعبیر حضرت ولی- آن زن به اکراه عذر خواست چون در مرز پلیدی است اما آن #شبه-مرد عذر نخواست چون عین #نجاست شده است)
- استغفر الله و اعوذ بالله من سوء القضا
باری در یادداشت پیشین نوشتم #شاه قبلی، #رییس-جمهور قبلی و #مجری قبلی و... هم همین حرفها را زده اند اما کسی به یاد ندارد ( چنانکه اگر خودش نیز چنین چیزهایی گفته به یاد ندارد)
#حرف-آخر: آن زن و آن شبه-مرد حرفهایی ناراست و پلید برزبان رانده اند حذف ایشان نه ممکن است نه معقول.. بدی نمیمیرد بدی فقط محدود میشود چاره ی کار در بند کشیدن #زن-مرد بالادست پندار وجودمان است. #ابلیس تا روز قیامت مجال دارد و #ضحاک هم در دماوند اسیر است تا در آخر زمان بند بگسلد و دوباره ایرانشهر را خوراک #دومار خویش کند.. فریدون جانمان را یاری کنیم تا ابلیس و ضحاک درونمان را مهار کند.
نگویید این درون نگری چشم پوشیدن از مسولیتهای اجتماعی است. موضوع ساده تر از این حرفهاست وقتی تو شمعی می افروزی تاریکی را پس میزنی و وقتی همسایه ات چنین کند اقلیم تاریکی محدودتر میشود. راه شکست اهریمن چیزی جز شعله ور کردن آتش عشق و آگاهی و انصاف و.. نیست...
الحمد لله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Sway
Dean Martin
#موسیقی
همه چیزش جالب است ملودی، آهنگ، ترانه، تنظیم ، و.... فقط من هی با خود میگویم این قطعه را باید یک #زن بخواند ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همه چیزش جالب است ملودی، آهنگ، ترانه، تنظیم ، و.... فقط من هی با خود میگویم این قطعه را باید یک #زن بخواند ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عاشقانه_های_میانسالی
...حالا دیگر خیلی چیزها را آزموده ام یاد گرفته ام و... از آن خویش کرده ام ، عمری بر من گذشته که به تقویم زمین نمی گنجد. شاید در همان جوانی نیز چنین گفته باشم برایت ، اما این خیلی فرق میکند باید بروی و بروی و... تا خودت ببینی چه فرقی .
معنای همه چیز نیز رشد میکند هیچ چیز معنای و مزه ی نخست را ندارد اگر تو همیشه در حرکت باشی احساس ها و احوال نو میشود اگر تو حرکت کنی اگر احساس رسیدن نداشته باشی و من حالا در کنار بسیاران چیز که نمی دانم، بسیاران چیز میدانم ، دیده ام، چشیده ام، دریافته ام .. وهمچنان باشکوه ترینش عشق است و دوست داشتن ، دلتنگی است و بی قراری برای شنیدن صدای آنکه دوستش می داری دیدن کسی که بی تابش هستی و البته نه صدای ضبط شده آن حس و حال را دارد و نه تصویر ارسالی که من هنوز از #نسل_لمس ام .
صدای تلفن بیشتر از آنکه آرامم کند پریشانم میکند. به فریب می ماند . کی تشنه سیر گردد از لمحه ی سرابی ..
صدا و تصویر برایم شبیه یک توهین شیک است. من تا چشم ندوزم در چشمهایت تا مثل فروغ نبینم نی نی چشمانت را تا نبینم خطی را اخم نازی دلبرانه می اندازد کنار لبت تا نشنوم به هم خوردن آهنگ نفسهایت را وقتی که گیر میکنی میان گفتن و نگفتن « دوستت دارم » تا کج کردن گردنت را نبینم و سر خوردن موهایت را بر پیشانی ات تا درنیابم اضطرابت همیشگی ات در اعتراف به عشق .. سیرآب نخواهم شد.
راستی چه رازی است در این دشواری اعتراف به عشق یک زن !؟ راز است یا اینهم از مقوله ی ناز است!؟
گفتم مقوله یاد مقولات افتادم .. چقدر زحمت کشیدم برای حفظ مقولات عشر و ... تا برسم به اینجا... همینجا که هرچه مقوله است در تست .. مرا کیفیت چشم تو کافی است.
و حالا همه ی مقولات یکی شده است؛ #ناز
و همه ی من همان است که بود ؛ #نیاز
نیاز من به تو ای ناز تازه تر شده است
اگر چه فصل غزلهای ما دگر شده است...
و چه باشکوه است انسان. و چون عمر براو میگذرد و او بر عمر چه باشکوه تر میشود انسان.
میدانی من فکر میکنم عجب فریب بزرگی دادند انسان را آنان که گفتند عمر آدمی مراحل دارد کودکی و نوجوانی و... بعد دیدند گند زده اند پای کودک درون را به میان کشیدند حالا باید صبر کنی تا به غلط کردم بیفتند چرا که هیچ چیز پایان نمی یابد و من وقتی تو را میبینم همان نوجوان نوخطی میشوم که در همه ی نیازش شرم داشت به چشمهای تو نگاه کند ..
من کودک نمیشوم وقتی به تسلا دست بر سرم میکشی یا در آغوشم می گیری من دراین همگام دقیقا کودکم ،کودک و تنها تو اين را درمی یابی چرا که تو تمامت زنی #زن..
مادر گاه که فرزندانش را به شماره مینشیند یکی اضافه می آورد و چون برمیگردد به تقویم میخندد چرا که مردش را نیز شمرده بوده ..
آری در میانسالی من کودکم ، نوجوانم و جوان .. هنوز هم دیده ای به نگاهی دهانم خشک میشود و میلرزم .. و این چقدر خوب است.
هر چه میگذرد معنای شگفت دعاهای مادر بزرگها را بیشتر در می یابم که الهی پیر شوی جدای از اینکه طول عمر میخواستند چشیدن این مزه ها و دیدن این منظره ها را تمنا داشتند
جوان هرقدر مجرب و پیر باید برود و برود و پیر شود تا این بی کرانه ها را دریابد ..
و در همه ی این رفتنها #عشق ، عشق به تو ای #زن شده بود همه چیز من ..
برایت گفته ام زن که میگویم مادر است ، خواهر است ، همتن و همسر است و دختر است..
اسم دختر آمد #باران رسید و ...
باز برایت از عاشقانه های میانسالی خواهم نوشت بانو ..
بگذار تو را ،در یکی از چهره های بی همانندت باز یابم... چند قدم جلو تر که رفتم و تو را دیدم بازگشته ام تا برایت از احساسهایی بگویم که بسیار بهارانند وتابستان اما از دل و زبان مردی پدید می آید که #پاییز است ..
می بوسمت به تمنای نیازهای نهانی
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...حالا دیگر خیلی چیزها را آزموده ام یاد گرفته ام و... از آن خویش کرده ام ، عمری بر من گذشته که به تقویم زمین نمی گنجد. شاید در همان جوانی نیز چنین گفته باشم برایت ، اما این خیلی فرق میکند باید بروی و بروی و... تا خودت ببینی چه فرقی .
معنای همه چیز نیز رشد میکند هیچ چیز معنای و مزه ی نخست را ندارد اگر تو همیشه در حرکت باشی احساس ها و احوال نو میشود اگر تو حرکت کنی اگر احساس رسیدن نداشته باشی و من حالا در کنار بسیاران چیز که نمی دانم، بسیاران چیز میدانم ، دیده ام، چشیده ام، دریافته ام .. وهمچنان باشکوه ترینش عشق است و دوست داشتن ، دلتنگی است و بی قراری برای شنیدن صدای آنکه دوستش می داری دیدن کسی که بی تابش هستی و البته نه صدای ضبط شده آن حس و حال را دارد و نه تصویر ارسالی که من هنوز از #نسل_لمس ام .
صدای تلفن بیشتر از آنکه آرامم کند پریشانم میکند. به فریب می ماند . کی تشنه سیر گردد از لمحه ی سرابی ..
صدا و تصویر برایم شبیه یک توهین شیک است. من تا چشم ندوزم در چشمهایت تا مثل فروغ نبینم نی نی چشمانت را تا نبینم خطی را اخم نازی دلبرانه می اندازد کنار لبت تا نشنوم به هم خوردن آهنگ نفسهایت را وقتی که گیر میکنی میان گفتن و نگفتن « دوستت دارم » تا کج کردن گردنت را نبینم و سر خوردن موهایت را بر پیشانی ات تا درنیابم اضطرابت همیشگی ات در اعتراف به عشق .. سیرآب نخواهم شد.
راستی چه رازی است در این دشواری اعتراف به عشق یک زن !؟ راز است یا اینهم از مقوله ی ناز است!؟
گفتم مقوله یاد مقولات افتادم .. چقدر زحمت کشیدم برای حفظ مقولات عشر و ... تا برسم به اینجا... همینجا که هرچه مقوله است در تست .. مرا کیفیت چشم تو کافی است.
و حالا همه ی مقولات یکی شده است؛ #ناز
و همه ی من همان است که بود ؛ #نیاز
نیاز من به تو ای ناز تازه تر شده است
اگر چه فصل غزلهای ما دگر شده است...
و چه باشکوه است انسان. و چون عمر براو میگذرد و او بر عمر چه باشکوه تر میشود انسان.
میدانی من فکر میکنم عجب فریب بزرگی دادند انسان را آنان که گفتند عمر آدمی مراحل دارد کودکی و نوجوانی و... بعد دیدند گند زده اند پای کودک درون را به میان کشیدند حالا باید صبر کنی تا به غلط کردم بیفتند چرا که هیچ چیز پایان نمی یابد و من وقتی تو را میبینم همان نوجوان نوخطی میشوم که در همه ی نیازش شرم داشت به چشمهای تو نگاه کند ..
من کودک نمیشوم وقتی به تسلا دست بر سرم میکشی یا در آغوشم می گیری من دراین همگام دقیقا کودکم ،کودک و تنها تو اين را درمی یابی چرا که تو تمامت زنی #زن..
مادر گاه که فرزندانش را به شماره مینشیند یکی اضافه می آورد و چون برمیگردد به تقویم میخندد چرا که مردش را نیز شمرده بوده ..
آری در میانسالی من کودکم ، نوجوانم و جوان .. هنوز هم دیده ای به نگاهی دهانم خشک میشود و میلرزم .. و این چقدر خوب است.
هر چه میگذرد معنای شگفت دعاهای مادر بزرگها را بیشتر در می یابم که الهی پیر شوی جدای از اینکه طول عمر میخواستند چشیدن این مزه ها و دیدن این منظره ها را تمنا داشتند
جوان هرقدر مجرب و پیر باید برود و برود و پیر شود تا این بی کرانه ها را دریابد ..
و در همه ی این رفتنها #عشق ، عشق به تو ای #زن شده بود همه چیز من ..
برایت گفته ام زن که میگویم مادر است ، خواهر است ، همتن و همسر است و دختر است..
اسم دختر آمد #باران رسید و ...
باز برایت از عاشقانه های میانسالی خواهم نوشت بانو ..
بگذار تو را ،در یکی از چهره های بی همانندت باز یابم... چند قدم جلو تر که رفتم و تو را دیدم بازگشته ام تا برایت از احساسهایی بگویم که بسیار بهارانند وتابستان اما از دل و زبان مردی پدید می آید که #پاییز است ..
می بوسمت به تمنای نیازهای نهانی
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#عاشقانه_های_میانسالی
...حالا دیگر خیلی چیزها را آزموده ام یاد گرفته ام و... از آن خویش کرده ام ، عمری بر من گذشته که به تقویم زمین نمی گنجد. شاید در همان جوانی نیز چنین گفته باشم برایت ، اما این خیلی فرق میکند باید بروی و بروی و... تا خودت ببینی چه فرقی .
معنای همه چیز نیز رشد میکند هیچ چیز معنای و مزه ی نخست را ندارد اگر تو همیشه در حرکت باشی احساس ها و احوال نو میشود اگر تو حرکت کنی اگر احساس رسیدن نداشته باشی و من حالا در کنار بسیاران چیز که نمی دانم، بسیاران چیز میدانم ، دیده ام، چشیده ام، دریافته ام .. وهمچنان باشکوه ترینش عشق است و دوست داشتن ، دلتنگی است و بی قراری برای شنیدن صدای آنکه دوستش می داری دیدن کسی که بی تابش هستی و البته نه صدای ضبط شده آن حس و حال را دارد و نه تصویر ارسالی که من هنوز از #نسل_لمس ام .
صدای تلفن بیشتر از آنکه آرامم کند پریشانم میکند. به فریب می ماند . کی تشنه سیر گردد از لمحه ی سرابی ..
صدا و تصویر برایم شبیه یک توهین شیک است. من تا چشم ندوزم در چشمهایت تا مثل فروغ نبینم نی نی چشمانت را تا نبینم خطی را اخم نازی دلبرانه می اندازد کنار لبت تا نشنوم به هم خوردن آهنگ نفسهایت را وقتی که گیر میکنی میان گفتن و نگفتن « دوستت دارم » تا کج کردن گردنت را نبینم و سر خوردن موهایت را بر پیشانی ات تا درنیابم اضطرابت همیشگی ات در اعتراف به عشق .. سیرآب نخواهم شد.
راستی چه رازی است در این دشواری اعتراف به عشق یک زن !؟ راز است یا اینهم از مقوله ی ناز است!؟
گفتم مقوله یاد مقولات افتادم .. چقدر زحمت کشیدم برای حفظ مقولات عشر و ... تا برسم به اینجا... همینجا که هرچه مقوله است در تست .. مرا کیفیت چشم تو کافی است.
و حالا همه ی مقولات یکی شده است؛ #ناز
و همه ی من همان است که بود ؛ #نیاز
نیاز من به تو ای ناز تازه تر شده است
اگر چه فصل غزلهای ما دگر شده است...
و چه باشکوه است انسان. و چون عمر براو میگذرد و او بر عمر چه باشکوه تر میشود انسان.
میدانی من فکر میکنم عجب فریب بزرگی دادند انسان را آنان که گفتند عمر آدمی مراحل دارد کودکی و نوجوانی و... بعد دیدند گند زده اند پای کودک درون را به میان کشیدند حالا باید صبر کنی تا به غلط کردم بیفتند چرا که هیچ چیز پایان نمی یابد و من وقتی تو را میبینم همان نوجوان نوخطی میشوم که در همه ی نیازش شرم داشت به چشمهای تو نگاه کند ..
من کودک نمیشوم وقتی به تسلا دست بر سرم میکشی یا در آغوشم می گیری من دراین همگام دقیقا کودکم ،کودک و تنها تو اين را درمی یابی چرا که تو تمامت زنی #زن..
مادر گاه که فرزندانش را به شماره مینشیند یکی اضافه می آورد و چون برمیگردد به تقویم میخندد چرا که مردش را نیز شمرده بوده ..
آری در میانسالی من کودکم ، نوجوانم و جوان .. هنوز هم دیده ای به نگاهی دهانم خشک میشود و میلرزم .. و این چقدر خوب است.
هر چه میگذرد معنای شگفت دعاهای مادر بزرگها را بیشتر در می یابم که الهی پیر شوی جدای از اینکه طول عمر میخواستند چشیدن این مزه ها و دیدن این منظره ها را تمنا داشتند
جوان هرقدر مجرب و پیر باید برود و برود و پیر شود تا این بی کرانه ها را دریابد ..
و در همه ی این رفتنها #عشق ، عشق به تو ای #زن شده بود همه چیز من ..
برایت گفته ام زن که میگویم مادر است ، خواهر است ، همتن و همسر است و دختر است..
اسم دختر آمد #باران رسید و ...
باز برایت از عاشقانه های میانسالی خواهم نوشت بانو ..
بگذار تو را ،در یکی از چهره های بی همانندت باز یابم... چند قدم جلو تر که رفتم و تو را دیدم بازگشته ام تا برایت از احساسهایی بگویم که بسیار بهارانند وتابستان اما از دل و زبان مردی پدید می آید که #پاییز است ..
می بوسمت به تمنای نیازهای نهانی
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...حالا دیگر خیلی چیزها را آزموده ام یاد گرفته ام و... از آن خویش کرده ام ، عمری بر من گذشته که به تقویم زمین نمی گنجد. شاید در همان جوانی نیز چنین گفته باشم برایت ، اما این خیلی فرق میکند باید بروی و بروی و... تا خودت ببینی چه فرقی .
معنای همه چیز نیز رشد میکند هیچ چیز معنای و مزه ی نخست را ندارد اگر تو همیشه در حرکت باشی احساس ها و احوال نو میشود اگر تو حرکت کنی اگر احساس رسیدن نداشته باشی و من حالا در کنار بسیاران چیز که نمی دانم، بسیاران چیز میدانم ، دیده ام، چشیده ام، دریافته ام .. وهمچنان باشکوه ترینش عشق است و دوست داشتن ، دلتنگی است و بی قراری برای شنیدن صدای آنکه دوستش می داری دیدن کسی که بی تابش هستی و البته نه صدای ضبط شده آن حس و حال را دارد و نه تصویر ارسالی که من هنوز از #نسل_لمس ام .
صدای تلفن بیشتر از آنکه آرامم کند پریشانم میکند. به فریب می ماند . کی تشنه سیر گردد از لمحه ی سرابی ..
صدا و تصویر برایم شبیه یک توهین شیک است. من تا چشم ندوزم در چشمهایت تا مثل فروغ نبینم نی نی چشمانت را تا نبینم خطی را اخم نازی دلبرانه می اندازد کنار لبت تا نشنوم به هم خوردن آهنگ نفسهایت را وقتی که گیر میکنی میان گفتن و نگفتن « دوستت دارم » تا کج کردن گردنت را نبینم و سر خوردن موهایت را بر پیشانی ات تا درنیابم اضطرابت همیشگی ات در اعتراف به عشق .. سیرآب نخواهم شد.
راستی چه رازی است در این دشواری اعتراف به عشق یک زن !؟ راز است یا اینهم از مقوله ی ناز است!؟
گفتم مقوله یاد مقولات افتادم .. چقدر زحمت کشیدم برای حفظ مقولات عشر و ... تا برسم به اینجا... همینجا که هرچه مقوله است در تست .. مرا کیفیت چشم تو کافی است.
و حالا همه ی مقولات یکی شده است؛ #ناز
و همه ی من همان است که بود ؛ #نیاز
نیاز من به تو ای ناز تازه تر شده است
اگر چه فصل غزلهای ما دگر شده است...
و چه باشکوه است انسان. و چون عمر براو میگذرد و او بر عمر چه باشکوه تر میشود انسان.
میدانی من فکر میکنم عجب فریب بزرگی دادند انسان را آنان که گفتند عمر آدمی مراحل دارد کودکی و نوجوانی و... بعد دیدند گند زده اند پای کودک درون را به میان کشیدند حالا باید صبر کنی تا به غلط کردم بیفتند چرا که هیچ چیز پایان نمی یابد و من وقتی تو را میبینم همان نوجوان نوخطی میشوم که در همه ی نیازش شرم داشت به چشمهای تو نگاه کند ..
من کودک نمیشوم وقتی به تسلا دست بر سرم میکشی یا در آغوشم می گیری من دراین همگام دقیقا کودکم ،کودک و تنها تو اين را درمی یابی چرا که تو تمامت زنی #زن..
مادر گاه که فرزندانش را به شماره مینشیند یکی اضافه می آورد و چون برمیگردد به تقویم میخندد چرا که مردش را نیز شمرده بوده ..
آری در میانسالی من کودکم ، نوجوانم و جوان .. هنوز هم دیده ای به نگاهی دهانم خشک میشود و میلرزم .. و این چقدر خوب است.
هر چه میگذرد معنای شگفت دعاهای مادر بزرگها را بیشتر در می یابم که الهی پیر شوی جدای از اینکه طول عمر میخواستند چشیدن این مزه ها و دیدن این منظره ها را تمنا داشتند
جوان هرقدر مجرب و پیر باید برود و برود و پیر شود تا این بی کرانه ها را دریابد ..
و در همه ی این رفتنها #عشق ، عشق به تو ای #زن شده بود همه چیز من ..
برایت گفته ام زن که میگویم مادر است ، خواهر است ، همتن و همسر است و دختر است..
اسم دختر آمد #باران رسید و ...
باز برایت از عاشقانه های میانسالی خواهم نوشت بانو ..
بگذار تو را ،در یکی از چهره های بی همانندت باز یابم... چند قدم جلو تر که رفتم و تو را دیدم بازگشته ام تا برایت از احساسهایی بگویم که بسیار بهارانند وتابستان اما از دل و زبان مردی پدید می آید که #پاییز است ..
می بوسمت به تمنای نیازهای نهانی
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یک_عکس_یک_جهان_سخن
شیخ صنعان و نیروهای طالبان
بگمانم این عکس یکی از نقطه عطفهای بزرگ تاریخ افغانستان خواهدشد
نگاه، بیشتر و پیشتر متمرکز میشود روی زن جوان ترسیده ی درخویش مچاله شده و مرد جوانی که گویا در جادویی فراتر از هرچه دیده و ندیده مات شده و محو
بالای سر این دو پدرواری ایستاده و تفنگی
عکس مرا یاد حمله ی اعراب پابرهنه ی بیابان زیست به ایران انداخت
مردمانی که حتا قرنها بعد تمام جهان را چیزی مثل سرزمین خود می پنداشتند و عمر (در کمترین توجه به الله و اسلام) با حربه ی جهاد و باطرح ریزی بزرگترین تهاجمات نظامی، ایشان را به اقالیمی برد که درخواب هم ندیده بودند و..نتیجه چه شد؟
هنوز ۱۵سال از مرگ پیامبر نگذشته بود که خانه ی خلیفه ی سوم پوشش فساد غریب بنی امیه شد،۲۰سال بعد عیش ونوش وتباهی کاخهای شام را به قهقهه انداخت، ۴۰سال بعد با نام دین خاندان پیامبر را تکه تکه کردند و سپس فسادی چندصد ساله ماندگار شد
طالبان بویژه نیروهای میانی وپایینی اش به شهر آمده اند اینجا چیزهایی است که هرگز ندیده اند و تجاربی که هرگز نزیسته اند بویژه #زن آنهم در قامتی که میبینید
بهگمان من نبرد اصلی تازه آغاز شده
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شیخ صنعان و نیروهای طالبان
بگمانم این عکس یکی از نقطه عطفهای بزرگ تاریخ افغانستان خواهدشد
نگاه، بیشتر و پیشتر متمرکز میشود روی زن جوان ترسیده ی درخویش مچاله شده و مرد جوانی که گویا در جادویی فراتر از هرچه دیده و ندیده مات شده و محو
بالای سر این دو پدرواری ایستاده و تفنگی
عکس مرا یاد حمله ی اعراب پابرهنه ی بیابان زیست به ایران انداخت
مردمانی که حتا قرنها بعد تمام جهان را چیزی مثل سرزمین خود می پنداشتند و عمر (در کمترین توجه به الله و اسلام) با حربه ی جهاد و باطرح ریزی بزرگترین تهاجمات نظامی، ایشان را به اقالیمی برد که درخواب هم ندیده بودند و..نتیجه چه شد؟
هنوز ۱۵سال از مرگ پیامبر نگذشته بود که خانه ی خلیفه ی سوم پوشش فساد غریب بنی امیه شد،۲۰سال بعد عیش ونوش وتباهی کاخهای شام را به قهقهه انداخت، ۴۰سال بعد با نام دین خاندان پیامبر را تکه تکه کردند و سپس فسادی چندصد ساله ماندگار شد
طالبان بویژه نیروهای میانی وپایینی اش به شهر آمده اند اینجا چیزهایی است که هرگز ندیده اند و تجاربی که هرگز نزیسته اند بویژه #زن آنهم در قامتی که میبینید
بهگمان من نبرد اصلی تازه آغاز شده
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شنبه_های_شاهنامه_۱۲_۲۰۲۱_۱۲_۱۲_۱۰_۴۲_۲۲_۶۰۱.aac
38 MB
#شنبه_های_شاهنامه
#دربندکردن_ضحاک
بر تخت نشستم #فریدون
سخنی کوتاه در باره ی #عرب_ستیزی #ترک_ستیزی و #زن_ستیزی در شاهنامه
خوانش و توضیحات از ؛
#دکترمحسن_یارمحمدی
دانشآموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@nitazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دربندکردن_ضحاک
بر تخت نشستم #فریدون
سخنی کوتاه در باره ی #عرب_ستیزی #ترک_ستیزی و #زن_ستیزی در شاهنامه
خوانش و توضیحات از ؛
#دکترمحسن_یارمحمدی
دانشآموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@nitazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#زن_و_بدن
بارها از خود پرسیدهام؛ ما انسانها -در #بساط_هستی -بر #گسترهی_هستن با چه هستیم؟! به چه هستیم؟! و هرچه بیشتر گذشته یک پاسخ استوارتر آمده است.
در بیکرانه ای که هستی اش مینامیم ما به بدنمان هستیم و با بدنمان هستیم. که اگر قرار بود در اینجا و اکنون نباشیم، کارگاه صنع #إنی_خالق... و #نحن_خلقنا... میلیونها سال به کار نمیافتاد تا از گل دل کند.
باری ما چیزی جز #بدن نیستیم. آنچه روح میخوانند نمیدانم چیست چرا که #ازیتش به #امر_رب میرسد چه ما بوده باشیم یا نه ... بوده بوده است ... برای اینکه تعین بگیرد، شکل بگیرد هیأت شود ، هیبت شود و.. باید دمیده میشده در بدن. پس کل چرندیاتی را که در نکوهش #تن گفته اند بازبینی کنید.
حتا یگانهگان جانی مانند مولانا یا حافظ اگر نرسیده باشند به آشتی با تن و گلایه شان در جایی به همنوایی و انس نرسیده باشد با تن، به گمان من نقصی دارند و نقیضهای ...
زین قصه بگذرم که سخن میشود دراز..
بگذارید دوباره بگویم: برای من، تن همهی بودن است و اگر انواع جانی هست و روانی، یا نفسی و روحی یا اثری و آثاری همه از و در مجرای تن است که رخ مینماید این صحن و صحنه که نباشد هیچ چیز دیگری هم نیست حتا اثری که از من میماند اثر تن است به همهی عظمتش...
حال چرا روی این مسأله اینقدر اصرار دارم؟
نکته این جاست وقتی در عرصات بودن #تن به اضطراب بیفتد و در پریشانی قرار بگیرد و .. تمامت انسان به پریشانی و اضطراب (خودزنی ،ضربه را پذیراشدن) می افتد و انسان پریشان مضطرب تحت تهدید و تحدید اصلا انسان نیست...
نتیجه ی امروزی و اینجایی اینکه در طول تاریخ بشر و همینطور تاریخ ما تن زن همیشه تحت فشار بوده است.
از اسطوره ی گناه نخستین که بد فهمیده شد (چرا که همهی انسان شکلها گمان میکنند آن میوهی ممنوعه را خورده اند و نخورده اند و گواهم زیستن در بهشت حیوانیت شان است) تا امروز آنچه از زن نموده شده تنی گناه آلوده است. تنی که بواسطهی ذاتی ترین ویژهگی اش که تدوام هستهای ماست (زایندهگی) آلوده تلقی میشده آنگونه که سیلی از محدودیت ها و ممنوعیت ها را برش حمل کرده اند، نهایتا چه خواهد شد؟! تنی که منشأ گناه تلقی شده و باید پنهان میشده در واقع حکم حذف از هستی را دریافت کرده است و از قضا حاکمان این حکم دربرابر خداایستادهگانند. چرا که او میخواست زن باشد و بدین تن باشد و ایشان نفی خواست رحمان کرده اند..
تن زنی که هنگام رد شدن از کنار مردی منقبض میشود که نکند متلکی یا دستکی و... دیگر تن نیست.
تن زنی که در جمع احساس امنیت نمیکند چیست جز انباری از دل زدهگی و پریشان حالی؟!
تن زنی که....
ما به جای پرورش خودمان برای رسیدن به آشتی با تن، موجوداتی پرورده ایم که با تن خود آشتی نیستند و از تن خود ناراضی اند و.. چنین موجوداتی چهگونه میتوانند با تن دیگری که اتفاقا محمل و صحنه ی هست شدن تک تک ما نیز هست آشتی باشند؟!..
همین ...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زن_و_بدن
بارها از خود پرسیدهام؛ ما انسانها -در #بساط_هستی -بر #گسترهی_هستن با چه هستیم؟! به چه هستیم؟! و هرچه بیشتر گذشته یک پاسخ استوارتر آمده است.
در بیکرانه ای که هستی اش مینامیم ما به بدنمان هستیم و با بدنمان هستیم. که اگر قرار بود در اینجا و اکنون نباشیم، کارگاه صنع #إنی_خالق... و #نحن_خلقنا... میلیونها سال به کار نمیافتاد تا از گل دل کند.
باری ما چیزی جز #بدن نیستیم. آنچه روح میخوانند نمیدانم چیست چرا که #ازیتش به #امر_رب میرسد چه ما بوده باشیم یا نه ... بوده بوده است ... برای اینکه تعین بگیرد، شکل بگیرد هیأت شود ، هیبت شود و.. باید دمیده میشده در بدن. پس کل چرندیاتی را که در نکوهش #تن گفته اند بازبینی کنید.
حتا یگانهگان جانی مانند مولانا یا حافظ اگر نرسیده باشند به آشتی با تن و گلایه شان در جایی به همنوایی و انس نرسیده باشد با تن، به گمان من نقصی دارند و نقیضهای ...
زین قصه بگذرم که سخن میشود دراز..
بگذارید دوباره بگویم: برای من، تن همهی بودن است و اگر انواع جانی هست و روانی، یا نفسی و روحی یا اثری و آثاری همه از و در مجرای تن است که رخ مینماید این صحن و صحنه که نباشد هیچ چیز دیگری هم نیست حتا اثری که از من میماند اثر تن است به همهی عظمتش...
حال چرا روی این مسأله اینقدر اصرار دارم؟
نکته این جاست وقتی در عرصات بودن #تن به اضطراب بیفتد و در پریشانی قرار بگیرد و .. تمامت انسان به پریشانی و اضطراب (خودزنی ،ضربه را پذیراشدن) می افتد و انسان پریشان مضطرب تحت تهدید و تحدید اصلا انسان نیست...
نتیجه ی امروزی و اینجایی اینکه در طول تاریخ بشر و همینطور تاریخ ما تن زن همیشه تحت فشار بوده است.
از اسطوره ی گناه نخستین که بد فهمیده شد (چرا که همهی انسان شکلها گمان میکنند آن میوهی ممنوعه را خورده اند و نخورده اند و گواهم زیستن در بهشت حیوانیت شان است) تا امروز آنچه از زن نموده شده تنی گناه آلوده است. تنی که بواسطهی ذاتی ترین ویژهگی اش که تدوام هستهای ماست (زایندهگی) آلوده تلقی میشده آنگونه که سیلی از محدودیت ها و ممنوعیت ها را برش حمل کرده اند، نهایتا چه خواهد شد؟! تنی که منشأ گناه تلقی شده و باید پنهان میشده در واقع حکم حذف از هستی را دریافت کرده است و از قضا حاکمان این حکم دربرابر خداایستادهگانند. چرا که او میخواست زن باشد و بدین تن باشد و ایشان نفی خواست رحمان کرده اند..
تن زنی که هنگام رد شدن از کنار مردی منقبض میشود که نکند متلکی یا دستکی و... دیگر تن نیست.
تن زنی که در جمع احساس امنیت نمیکند چیست جز انباری از دل زدهگی و پریشان حالی؟!
تن زنی که....
ما به جای پرورش خودمان برای رسیدن به آشتی با تن، موجوداتی پرورده ایم که با تن خود آشتی نیستند و از تن خود ناراضی اند و.. چنین موجوداتی چهگونه میتوانند با تن دیگری که اتفاقا محمل و صحنه ی هست شدن تک تک ما نیز هست آشتی باشند؟!..
همین ...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_کوتاه
#زن_زندهگی_آزادی از منظر واژهشناسی
یا (تثلیثی که عین وحدانیت است)
یکی از فریادهای انسان معاصر در چند سال اخیر ( زن، زندهگی، آزادی ) است. این شعار مدتهاست در گوشه و کنار جهان از سوی مردان و زنان فریاد میشود و البته با وجود نشنیده شدن از سوی اهل قدرت( یکی از ویژهگیهای قدرت کر شدن گوش جز در موارد تایید و ستایش است) همچنان تکرار خواهد شد و نهایتا تاثیر خود را خواهد گذارد.
این شعار از مناظر مختلف اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی، تاریخی ، سیاسی و... می تواند مورد تحلیل قرار بگیرد. در اینجا بیشتر از دید یک دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی و عربی که مطالعات واژه شناسی و زبان شناسی اندکی دارد به این سه واژه می پردازم تا ادعایی را ثابت کنم . اینکه :این شعار مترقی ترین شعار انسان در ادوار زندهگی خویش است. و سه واژه از سه ساحت نیست بلکه یک واژه است.
هرچند ره یافتن به قطعیت در بررسی و کشف ریشه های واژهگان تقریبا غیر ممکن است اما می توان مطالبی علمی و قریب به واقعیت مطرح کرد.
۱- واژهی «زن» zan بدون شک در فارسی میانه به همین شکل به کار میرفته یا در ایرانی باستان به صورت ĵani (ژانی) بوده و در دهها زبانها و گویش و لهجه های کهن و نو ایرانی تلفظی قریب به هم دارد و با زادن و زایش و #گیاه و #جان و #گاو و... هم تبار است که همه به معنای زایش و زیستن و حیات اند و رد پای این واژه را حتا در یونانی و آلبانیایی و روسی و... هم میتوان جست.
برداشت من این است در روح انسان آریایی زن دقیقا به معنای همه چیز انسان بوده است و آن خود زیستن است و حیات. این واژهی زایا و پویا برعکس دو واژه ی woman انگلیسی و مرأة یا إمرأة عربی، ساخته شده از مرد نیست که اولی از man و دومی از مرء ساخته شده یعنی مونث شده ی یک واژه ی مذکر نیست ..
استقلال کلامی این واژه و ارتباط آوایی و معنایی آن با جان و روان ( عنصر حرکت ، رشد و نهایتا بودن انسان) هرگز نباید از ذهن دور شود. zan, ĵani, znyn, ĵīnč, zank, ĵinen, zina, žan, žin و... دهها واژه در کردی و بختیاری و پراچی، سمنانی و سیوندی و تاکستانی و گورانی و کمزاری و سغدی و سکایی و بلوچی و... همه در واقع یکی اند و...
۲- زندهگی؛ بنا بر مطالب فوق این واژه هم احتمالا هم ریشه ی زن است و گفته اند با ĵanو gan به معنای پر و انبوه ربط دارد و نهایتا همان زادن و زایش است و حیات. این ها با جان و ĵvant و ĵivant احتمالا جوان و جوانه هم تبارند که همهگی به معنای زنده بودن ، زیستن و فعال بودن اند.
(یک نکته) جالب اینکه خود جان در بسیاری از مناطق ایران فرهنگی ، از غرب چین تا فرات ، به معنای نقاط خاص و غیر قابل گفتن یا دیدن بدن هم هست هنوز می گویند: فلانی تا جانش پیدا بود. که این هم از مناظر مختلف قابل بررسی است.
۳- آزادی؛ آزاد و آزادی نیز از واژهگان پر حرف و حدیث است. معنای آزاد و آزاده را نجیب و شریف و رها و اصیل گفته اند که از ریشه ی zan و زادن است گویا اصل زادن در هیأت انسان آزاد بودن و آزادی است که سخن حضرت امیر هم موید این است: لاتکن عبد غیرک و قد جعلک ( جعل و خلق هم داستانها دارد) الله حرا ... این سخن صرفا برداشتی ذوقی نیست که از روشهای تماتیک یا هرمنوتیک و.. به دست آید.شبکه ی معنایی و آوایی گسترده در تاریخ و فرهنگ زبانی موید این سخنان است. وقتی واژه ی آزاد با یونانی آزاد و شریف و تولد و تبار همریشه است نمی توان این نظرات را پا در هوا دانست.
آزاد و آزادی در زبانهای ایرانی ( کردی و گزی و..) و زبانهای تحت تاثیر آن ( سریانی و ارمنی و گرجی و عربی ..) با تلفظی نزدیک همچنان به معنای رها، نجیب و شجاع و دلیر به کار می رود.. هنوز در غرب ایران ( جانت آزاد ) دعای پدر مادر بزرگهای هفتاد سال به بالاست و حدس میزنم در غرب ایران فرهنگی ( افغانستان و تاجیکستان هم هنوز رواج داشته باشد) دوباره به پیوند آزادی و جان انسانی دقت کنید...
اگر بخواهم خلاصه ی سخنان بالا را در یک جمله بگویم این است:
#زن #زندهگی #آزادی حتا از نظر ریشه شناسی نیز سه واژه نیست این تثلیث ظاهری در ذات خود چیزی جز وحدانیت محض نیست و هرسه بی شک اشاره به تبلور ذات انسان دارد انسانی که خداوند خدا ذاتا او را #حر و صاحب اختیار آفریده، آن گونه که حق دارد و در تحقق و جاری کردن معنای خویش ، به امر #لاتقربا ی خود خداوند هم گوش ندهد آزادانه رفتار کند و در پناه همان خداوند زندگی انسانی خارج از بهشت را خویش بیاغازد...
#محسن_یارمحمدی
#دانشآموختهی_دکتری_زبانوادبیاتفارسی
پ.ن: در نوشتن این مطالب به جز اجتهادات فردی، فرهنگهای فارسی به ویژه فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی مد نظر بوده اند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زن_زندهگی_آزادی از منظر واژهشناسی
یا (تثلیثی که عین وحدانیت است)
یکی از فریادهای انسان معاصر در چند سال اخیر ( زن، زندهگی، آزادی ) است. این شعار مدتهاست در گوشه و کنار جهان از سوی مردان و زنان فریاد میشود و البته با وجود نشنیده شدن از سوی اهل قدرت( یکی از ویژهگیهای قدرت کر شدن گوش جز در موارد تایید و ستایش است) همچنان تکرار خواهد شد و نهایتا تاثیر خود را خواهد گذارد.
این شعار از مناظر مختلف اجتماعی، فرهنگی، جامعهشناسی، تاریخی ، سیاسی و... می تواند مورد تحلیل قرار بگیرد. در اینجا بیشتر از دید یک دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی و عربی که مطالعات واژه شناسی و زبان شناسی اندکی دارد به این سه واژه می پردازم تا ادعایی را ثابت کنم . اینکه :این شعار مترقی ترین شعار انسان در ادوار زندهگی خویش است. و سه واژه از سه ساحت نیست بلکه یک واژه است.
هرچند ره یافتن به قطعیت در بررسی و کشف ریشه های واژهگان تقریبا غیر ممکن است اما می توان مطالبی علمی و قریب به واقعیت مطرح کرد.
۱- واژهی «زن» zan بدون شک در فارسی میانه به همین شکل به کار میرفته یا در ایرانی باستان به صورت ĵani (ژانی) بوده و در دهها زبانها و گویش و لهجه های کهن و نو ایرانی تلفظی قریب به هم دارد و با زادن و زایش و #گیاه و #جان و #گاو و... هم تبار است که همه به معنای زایش و زیستن و حیات اند و رد پای این واژه را حتا در یونانی و آلبانیایی و روسی و... هم میتوان جست.
برداشت من این است در روح انسان آریایی زن دقیقا به معنای همه چیز انسان بوده است و آن خود زیستن است و حیات. این واژهی زایا و پویا برعکس دو واژه ی woman انگلیسی و مرأة یا إمرأة عربی، ساخته شده از مرد نیست که اولی از man و دومی از مرء ساخته شده یعنی مونث شده ی یک واژه ی مذکر نیست ..
استقلال کلامی این واژه و ارتباط آوایی و معنایی آن با جان و روان ( عنصر حرکت ، رشد و نهایتا بودن انسان) هرگز نباید از ذهن دور شود. zan, ĵani, znyn, ĵīnč, zank, ĵinen, zina, žan, žin و... دهها واژه در کردی و بختیاری و پراچی، سمنانی و سیوندی و تاکستانی و گورانی و کمزاری و سغدی و سکایی و بلوچی و... همه در واقع یکی اند و...
۲- زندهگی؛ بنا بر مطالب فوق این واژه هم احتمالا هم ریشه ی زن است و گفته اند با ĵanو gan به معنای پر و انبوه ربط دارد و نهایتا همان زادن و زایش است و حیات. این ها با جان و ĵvant و ĵivant احتمالا جوان و جوانه هم تبارند که همهگی به معنای زنده بودن ، زیستن و فعال بودن اند.
(یک نکته) جالب اینکه خود جان در بسیاری از مناطق ایران فرهنگی ، از غرب چین تا فرات ، به معنای نقاط خاص و غیر قابل گفتن یا دیدن بدن هم هست هنوز می گویند: فلانی تا جانش پیدا بود. که این هم از مناظر مختلف قابل بررسی است.
۳- آزادی؛ آزاد و آزادی نیز از واژهگان پر حرف و حدیث است. معنای آزاد و آزاده را نجیب و شریف و رها و اصیل گفته اند که از ریشه ی zan و زادن است گویا اصل زادن در هیأت انسان آزاد بودن و آزادی است که سخن حضرت امیر هم موید این است: لاتکن عبد غیرک و قد جعلک ( جعل و خلق هم داستانها دارد) الله حرا ... این سخن صرفا برداشتی ذوقی نیست که از روشهای تماتیک یا هرمنوتیک و.. به دست آید.شبکه ی معنایی و آوایی گسترده در تاریخ و فرهنگ زبانی موید این سخنان است. وقتی واژه ی آزاد با یونانی آزاد و شریف و تولد و تبار همریشه است نمی توان این نظرات را پا در هوا دانست.
آزاد و آزادی در زبانهای ایرانی ( کردی و گزی و..) و زبانهای تحت تاثیر آن ( سریانی و ارمنی و گرجی و عربی ..) با تلفظی نزدیک همچنان به معنای رها، نجیب و شجاع و دلیر به کار می رود.. هنوز در غرب ایران ( جانت آزاد ) دعای پدر مادر بزرگهای هفتاد سال به بالاست و حدس میزنم در غرب ایران فرهنگی ( افغانستان و تاجیکستان هم هنوز رواج داشته باشد) دوباره به پیوند آزادی و جان انسانی دقت کنید...
اگر بخواهم خلاصه ی سخنان بالا را در یک جمله بگویم این است:
#زن #زندهگی #آزادی حتا از نظر ریشه شناسی نیز سه واژه نیست این تثلیث ظاهری در ذات خود چیزی جز وحدانیت محض نیست و هرسه بی شک اشاره به تبلور ذات انسان دارد انسانی که خداوند خدا ذاتا او را #حر و صاحب اختیار آفریده، آن گونه که حق دارد و در تحقق و جاری کردن معنای خویش ، به امر #لاتقربا ی خود خداوند هم گوش ندهد آزادانه رفتار کند و در پناه همان خداوند زندگی انسانی خارج از بهشت را خویش بیاغازد...
#محسن_یارمحمدی
#دانشآموختهی_دکتری_زبانوادبیاتفارسی
پ.ن: در نوشتن این مطالب به جز اجتهادات فردی، فرهنگهای فارسی به ویژه فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی مد نظر بوده اند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشتهای_پریشانی
#زن_و_بدن
بارها از خود پرسیدهام؛ ما انسانها -در #بساط_هستی -بر #گسترهی_هستن با چه هستیم؟! به چه هستیم؟! و هرچه بیشتر گذشته یک پاسخ استوارتر آمده است.
در بیکرانه ای که هستی اش مینامیم ما به بدنمان هستیم و با بدنمان هستیم. که اگر قرار بود در اینجا و اکنون نباشیم، کارگاه صنع #إنی_خالق... و #نحن_خلقنا... میلیونها سال به کار نمیافتاد تا از گل دل کند.
باری ما چیزی جز #بدن نیستیم. آنچه روح میخوانند نمیدانم چیست چرا که #ازیتش به #امر_رب میرسد چه ما بوده باشیم یا نه ... بوده بوده است ... برای اینکه تعین بگیرد، شکل بگیرد هیأت شود ، هیبت شود و.. باید دمیده میشده در بدن. پس کل چرندیاتی را که در نکوهش #تن گفته اند بازبینی کنید.
حتا یگانهگان جانی مانند مولانا یا حافظ اگر نرسیده باشند به آشتی با تن و گلایه شان در جایی به همنوایی و انس نرسیده باشد با تن، به گمان من نقصی دارند و نقیضهای ...
زین قصه بگذرم که سخن میشود دراز..
بگذارید دوباره بگویم: برای من، تن همهی بودن است و اگر انواع جانی هست و روانی، یا نفسی و روحی یا اثری و آثاری همه از و در مجرای تن است که رخ مینماید این صحن و صحنه که نباشد هیچ چیز دیگری هم نیست حتا اثری که از من میماند اثر تن است به همهی عظمتش...
حال چرا روی این مسأله اینقدر اصرار دارم؟
نکته این جاست وقتی در عرصات بودن #تن به اضطراب بیفتد و در پریشانی قرار بگیرد و .. تمامت انسان به پریشانی و اضطراب (خودزنی ،ضربه را پذیراشدن) می افتد و انسان پریشان مضطرب تحت تهدید و تحدید اصلا انسان نیست...
نتیجه ی امروزی و اینجایی اینکه در طول تاریخ بشر و همینطور تاریخ ما تن زن همیشه تحت فشار بوده است.
از اسطوره ی گناه نخستین که بد فهمیده شد (چرا که همهی انسان شکلها گمان میکنند آن میوهی ممنوعه را خورده اند و نخورده اند و گواهم زیستن در بهشت حیوانیت شان است) تا امروز آنچه از زن نموده شده تنی گناه آلوده است. تنی که بواسطهی ذاتی ترین ویژهگی اش که تدوام هستهای ماست (زایندهگی) آلوده تلقی میشده آنگونه که سیلی از محدودیت ها و ممنوعیت ها را برش حمل کرده اند، نهایتا چه خواهد شد؟! تنی که منشأ گناه تلقی شده و باید پنهان میشده در واقع حکم حذف از هستی را دریافت کرده است و از قضا حاکمان این حکم دربرابر خداایستادهگانند. چرا که او میخواست زن باشد و بدین تن باشد و ایشان نفی خواست رحمان کرده اند..
تن زنی که هنگام رد شدن از کنار مردی منقبض میشود که نکند متلکی یا دستکی و... دیگر تن نیست.
تن زنی که در جمع احساس امنیت نمیکند چیست جز انباری از دل زدهگی و پریشان حالی؟!
تن زنی که....
ما به جای پرورش خودمان برای رسیدن به آشتی با تن، موجوداتی پرورده ایم که با تن خود آشتی نیستند و از تن خود ناراضی اند و.. چنین موجوداتی چهگونه میتوانند با تن دیگری که اتفاقا محمل و صحنه ی هست شدن تک تک ما نیز هست آشتی باشند؟!..
همین ...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زن_و_بدن
بارها از خود پرسیدهام؛ ما انسانها -در #بساط_هستی -بر #گسترهی_هستن با چه هستیم؟! به چه هستیم؟! و هرچه بیشتر گذشته یک پاسخ استوارتر آمده است.
در بیکرانه ای که هستی اش مینامیم ما به بدنمان هستیم و با بدنمان هستیم. که اگر قرار بود در اینجا و اکنون نباشیم، کارگاه صنع #إنی_خالق... و #نحن_خلقنا... میلیونها سال به کار نمیافتاد تا از گل دل کند.
باری ما چیزی جز #بدن نیستیم. آنچه روح میخوانند نمیدانم چیست چرا که #ازیتش به #امر_رب میرسد چه ما بوده باشیم یا نه ... بوده بوده است ... برای اینکه تعین بگیرد، شکل بگیرد هیأت شود ، هیبت شود و.. باید دمیده میشده در بدن. پس کل چرندیاتی را که در نکوهش #تن گفته اند بازبینی کنید.
حتا یگانهگان جانی مانند مولانا یا حافظ اگر نرسیده باشند به آشتی با تن و گلایه شان در جایی به همنوایی و انس نرسیده باشد با تن، به گمان من نقصی دارند و نقیضهای ...
زین قصه بگذرم که سخن میشود دراز..
بگذارید دوباره بگویم: برای من، تن همهی بودن است و اگر انواع جانی هست و روانی، یا نفسی و روحی یا اثری و آثاری همه از و در مجرای تن است که رخ مینماید این صحن و صحنه که نباشد هیچ چیز دیگری هم نیست حتا اثری که از من میماند اثر تن است به همهی عظمتش...
حال چرا روی این مسأله اینقدر اصرار دارم؟
نکته این جاست وقتی در عرصات بودن #تن به اضطراب بیفتد و در پریشانی قرار بگیرد و .. تمامت انسان به پریشانی و اضطراب (خودزنی ،ضربه را پذیراشدن) می افتد و انسان پریشان مضطرب تحت تهدید و تحدید اصلا انسان نیست...
نتیجه ی امروزی و اینجایی اینکه در طول تاریخ بشر و همینطور تاریخ ما تن زن همیشه تحت فشار بوده است.
از اسطوره ی گناه نخستین که بد فهمیده شد (چرا که همهی انسان شکلها گمان میکنند آن میوهی ممنوعه را خورده اند و نخورده اند و گواهم زیستن در بهشت حیوانیت شان است) تا امروز آنچه از زن نموده شده تنی گناه آلوده است. تنی که بواسطهی ذاتی ترین ویژهگی اش که تدوام هستهای ماست (زایندهگی) آلوده تلقی میشده آنگونه که سیلی از محدودیت ها و ممنوعیت ها را برش حمل کرده اند، نهایتا چه خواهد شد؟! تنی که منشأ گناه تلقی شده و باید پنهان میشده در واقع حکم حذف از هستی را دریافت کرده است و از قضا حاکمان این حکم دربرابر خداایستادهگانند. چرا که او میخواست زن باشد و بدین تن باشد و ایشان نفی خواست رحمان کرده اند..
تن زنی که هنگام رد شدن از کنار مردی منقبض میشود که نکند متلکی یا دستکی و... دیگر تن نیست.
تن زنی که در جمع احساس امنیت نمیکند چیست جز انباری از دل زدهگی و پریشان حالی؟!
تن زنی که....
ما به جای پرورش خودمان برای رسیدن به آشتی با تن، موجوداتی پرورده ایم که با تن خود آشتی نیستند و از تن خود ناراضی اند و.. چنین موجوداتی چهگونه میتوانند با تن دیگری که اتفاقا محمل و صحنه ی هست شدن تک تک ما نیز هست آشتی باشند؟!..
همین ...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Marde Man~MelonMusic.ir
Simin Ghanem
#نیازستان
دیگر دهههاست که نیاز اساسی جامعهی ایرانی حضور زن است. طبعن این حضور باید با تمامت زنانهگیاش همراه باشد وگرنه راه بهجایی نمیبرد.
پس از مشروطه این حضور اندک اندک بیشتر شده است اما همین حضور اندک هم رنگ کمی از #زن داشته..در جامعهای که زنانش را چون مردان میپرورد نهایتن از گلوی زنانش صدای مردان شنیده خواهد شد. و این فریبی بسیار خطرناکتر از غیاب زن است. یعنی شما جامعهای دارید که به ظاهر صدای نازک زنان در آن طنین انداخته اما معانی حمل شده بر آن صداها معانی مورد خواست مردان است. نمونه ی بارز این فریب را در صدا و رفتار بسیاری از زنان صاحب منصب این دیار میتوان دید.
اما در عرصهی موسیقی این صدا ، صدای زن است. سیمین غانم در این ترانه کاملن زن است هرچند ترانهی«مرد من» را یک مرد( جنتی عطایی) سروده باشد و بابک بیات آهنگش را ساخته باشد.
بسیاری از زنان نویسنده و شاعر ما همان گلوی زنانهای شده اند که پژواک نهانشان دلخواستههای بدوی مردان است. این نویسندهگان و شاعران و نیز دیگر زنان ایران باید یادشان باشد جامعه ی امروز ما محتاج زن به تمامت معنای زن است نه چیز دیگر...
@niyazestambarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دیگر دهههاست که نیاز اساسی جامعهی ایرانی حضور زن است. طبعن این حضور باید با تمامت زنانهگیاش همراه باشد وگرنه راه بهجایی نمیبرد.
پس از مشروطه این حضور اندک اندک بیشتر شده است اما همین حضور اندک هم رنگ کمی از #زن داشته..در جامعهای که زنانش را چون مردان میپرورد نهایتن از گلوی زنانش صدای مردان شنیده خواهد شد. و این فریبی بسیار خطرناکتر از غیاب زن است. یعنی شما جامعهای دارید که به ظاهر صدای نازک زنان در آن طنین انداخته اما معانی حمل شده بر آن صداها معانی مورد خواست مردان است. نمونه ی بارز این فریب را در صدا و رفتار بسیاری از زنان صاحب منصب این دیار میتوان دید.
اما در عرصهی موسیقی این صدا ، صدای زن است. سیمین غانم در این ترانه کاملن زن است هرچند ترانهی«مرد من» را یک مرد( جنتی عطایی) سروده باشد و بابک بیات آهنگش را ساخته باشد.
بسیاری از زنان نویسنده و شاعر ما همان گلوی زنانهای شده اند که پژواک نهانشان دلخواستههای بدوی مردان است. این نویسندهگان و شاعران و نیز دیگر زنان ایران باید یادشان باشد جامعه ی امروز ما محتاج زن به تمامت معنای زن است نه چیز دیگر...
@niyazestambarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹