#هامون
-یاد #سیاوش گلو بریدهی هنر ایران و همسرش
-د ِ آخه به چی رسیدن؟مث یه مشت سوسک ومورچه دارن تومرداب تکنیک دست و پا میزنند همشم بخاطر این شکم ِ صاب مرده است،راحت لم دادن.
معنویت چی شد بدبخت؟
به سر عشق چی اومد؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-یاد #سیاوش گلو بریدهی هنر ایران و همسرش
-د ِ آخه به چی رسیدن؟مث یه مشت سوسک ومورچه دارن تومرداب تکنیک دست و پا میزنند همشم بخاطر این شکم ِ صاب مرده است،راحت لم دادن.
معنویت چی شد بدبخت؟
به سر عشق چی اومد؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
The Hunt
Babak Bayat
#یادستان
تابستان ۱۳۶۶بود به گمانم، من هم مثل بسیاری از همنسلانم باید هفته ای یکی دو فیلم میدیدم..
تهران سی سال پیش، تابستان داشت بهار داشت آی پاییز، پاییز داشت آی زمستان داشت تا دلت بخواهد خیابان ولی عصر داشت، چهار راه مولوی داشت، آب زرشک ته شهناز داشت دربند و پس قلعه داشت، پارک ارم داشت، بی بی شهربانو داشت، شمال شهر داشت جنوب شهر داشت و من نوجوان خیابانهای جستجو می رفتم #شکار را ببینم.
در همان ناپختگی حس میکردم فیلم، سرگردان بود فیلم داستان نداشت فیلم، فیلم نبود اما آی موسیقی متن داشت آی موسیقی متن داشت..
باید سه چهار سال پیش میرفتم تا بیافتم در دام #هامون مهرجویی و #شکیبایی بشود آیینه ی تمام حسرت دوسه نسل، #پرستویی را ببینم در قامت #حاج_کاظم #آژانس_شیشه_ای و.. #بابک_بیات بزرگ را بشناسم..
وحالا در میانسالی هی مثل هفتادهشتاد ساله ها بگویم ؛ یادش بخیر، یادشان بخیر، آخر امروز ۲۸ تیر است و #خسروی_سینمای_ما یازده سال است که پرکشیده آنسوی افق آبی..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
تابستان ۱۳۶۶بود به گمانم، من هم مثل بسیاری از همنسلانم باید هفته ای یکی دو فیلم میدیدم..
تهران سی سال پیش، تابستان داشت بهار داشت آی پاییز، پاییز داشت آی زمستان داشت تا دلت بخواهد خیابان ولی عصر داشت، چهار راه مولوی داشت، آب زرشک ته شهناز داشت دربند و پس قلعه داشت، پارک ارم داشت، بی بی شهربانو داشت، شمال شهر داشت جنوب شهر داشت و من نوجوان خیابانهای جستجو می رفتم #شکار را ببینم.
در همان ناپختگی حس میکردم فیلم، سرگردان بود فیلم داستان نداشت فیلم، فیلم نبود اما آی موسیقی متن داشت آی موسیقی متن داشت..
باید سه چهار سال پیش میرفتم تا بیافتم در دام #هامون مهرجویی و #شکیبایی بشود آیینه ی تمام حسرت دوسه نسل، #پرستویی را ببینم در قامت #حاج_کاظم #آژانس_شیشه_ای و.. #بابک_بیات بزرگ را بشناسم..
وحالا در میانسالی هی مثل هفتادهشتاد ساله ها بگویم ؛ یادش بخیر، یادشان بخیر، آخر امروز ۲۸ تیر است و #خسروی_سینمای_ما یازده سال است که پرکشیده آنسوی افق آبی..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Audio
#نوای_آسمان
...وقتی در نوجوانی غرق پرده ی سپید سینما بودم نمیدانستم آن دو مرد فیلم #شکار چند سال بعد از بزرگان سینمای ایران خواهند شد بویژه #هامون سینمای ایران را که دوستش میدارم ..
اما آهنگساز بی نظیرش را فقط یکی دو سال بعد تعظیمی طولانی کردم . #بابک_بیات وقتی برای شعرها و ترجمه ها و صدای #شاملو آهنگ میساخت و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...وقتی در نوجوانی غرق پرده ی سپید سینما بودم نمیدانستم آن دو مرد فیلم #شکار چند سال بعد از بزرگان سینمای ایران خواهند شد بویژه #هامون سینمای ایران را که دوستش میدارم ..
اما آهنگساز بی نظیرش را فقط یکی دو سال بعد تعظیمی طولانی کردم . #بابک_بیات وقتی برای شعرها و ترجمه ها و صدای #شاملو آهنگ میساخت و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
-زیستن_در_جهان_آیات_واستعارات
از #هامون تا #جدایی تا #کیمیاعلیزاده
۱-بهتر است در مواجهه با اتفاقات عجیب و غریب این ولایت عجیب غریب، همیشه دو سه روزی صبر کنیم تا سخنانمان کمتر تحت تاثیر تکانه های مساله ساز قرار بگیرد. در این کشوری که هر لحظه اش عرضه گاه #بحران های متعدد خودساخته و طبیعی و غیر طبیعی در تمام عرصه های زیست و زندگی انسان است کمی درنگ کردن و بعد سخن گفتن، بسیار مفیدتر است
۲- در نظرم هرآنچه در زیست محیط (روانی، فکری، جسمی، طبیعی و...)انسان عرضه می شود و در معرض انسان قرار می گیرد، ارجاع و ارجاعاتی دارد به ابعادی نهاد
۳- هرچه ذهن و دل ناظر بیشتر پر باشد از #مناظر_زیسته ی تاریخی،اجتماعی،علمی، هنری و.. ابعاد بیشتری بر ناظر گشوده می شود #بعدگشایی هم چیزی است مثل #افق_گشایی
۴- در #المپیک که عرضه گاهی است بزرگ و پر معنا و به گونه هایی بسیار، قابل نمادشناسی و تفسیر و تحلیل، شرایط به جایی می رسد که یک ایرانی مقابل یک ایرانی دیگر قرار میگیرد و غوغای در برابر هم قرار گرفتن و صف جنگ تشکیل دادن، دوباره شکل میگیرد.
همین هفته ی پیش بود که اینوری ها و اونوری ها جبهه تشکیل دادند علیه یک کارگردان و ژنرال اینوری و سردار اونوری با تانک رد شدند از روی کارگردان و در میانه ایستاده ها + کارگردان را له کردند و لابد دلشان خنک شد
۵- پس شعار #ما_مرد_جنگیم محقق شده. جامعه ی ما جامعه ای است که دست کم نیم قرن است #جنگ_زده است جنگ زده کلمه ی مهیبی است
۶- اینوری ها حالا نه یک هنرمند، که یک ورزشکار را خائن می خوانند و نامش را نیز بر زبان نمی آورند. نجس و حرام دانستن کارها و چیزها،حالا به کلمات و نامها هم رسیده است
و چه کسی میداند این هولناک یعنی چه؟
۷- اینوری ها می گویند ای ناسپاس چه می خواستی مگر؟آپارتمان، ماشین، سکه ی طلا و.. دادیم چرا پشت کردی به وطن و.. فکر نمیکنند (چون اصلا اندوخته ای کارآمد و شایسته ی زیستن انسانی ندارند)یا شاید خیلی هم خوب فکر میکنند درجامعه ای این حرفها را میزنند که آرزوی بیش از ۹۰ درصد جوانانش داشتن ابتدایی ترین حقوق زندگی یعنی سرپناه و ماشین و درآمد امن و..است.
آری پررنگ کردن اموری از این دست از قضا کوس رسوایی مجموعه ای است که برای اثبات حقانیتش بر برآورده کردن ابتدایی ترین حقوق مردم تکیه میکند.
شما با سقف آرزوی مردم و مناعت طبع انسانها چه کرده اید که روزی رویاشان تکرار #لیلة_الاسراء نبی بود و هماغوشی با خدا و حالا؟
۸- #هامون هنوز هم فیلم امروز جامعه ی ماست جمعی که دارند تلاش می کنند تا چیزی از هم نپاشد و از قضا با تمام قوا هم تلاش می کنند اما نمیشود یاد #اجاره_نشین_ها افتادید و دست به دست هم دادن عده ای برای سرپا نگه داشتن وطنی که دست عباس سوپر گوشت افتاده و نهایتا فروریختنش؟
چرا مثال هامون را زدم؟
مهشید سرگردان خواهان جدایی است(نادر و سیمین)قاضی گیر کرده در زندان تأخر و تأخیر از نفقه میگوید و دست بزن و..
مهشید سرگردان فریاد میزند مگر همه چیز اینهاست(خانه و ماشین و.. نزدن یا با ساقه ی ریحان زدن؟)
حمید هامون هم دارد خودش را جر میدهد که این بنیان رو به گسست را به هم بچسباند و نمی تواند.
میدانید چرا؟ چون انسانهای از درون گسسته نمیتوانند چیزی را بهم پیوند برنند چون ألف بین قلوبهم بر اساس محبت بی آرایه است و وفاق، نه جنگ و نفاق که سالهاست آقایان بذرش را کاشته اند در سرزمین تن و جان ایران
۹- میبینید؟مهرجویی دهه ی ۶۰ جامعه ای رو به گسست و طلاق را بر ما عرضه میکند و فرهادی دهه ی نود ،یک نسل بعد، از گسست خانواده ای می گوید که دیگر نمیتوان نگهش داشت
۱۰- در هر دو فیلم جامعه ی بسته ی سنتی ما از سوی #مدرنیته به چالش کشیده شده. آنجا در کبابخوری های ری و #شاه_عبدالعظیم(؟!) از ماهواره و ارسال های کوانتومی سالهای بعد به شوخی سخن گفته میشود و اینجا بیماری عصر جدید #آلزایمر همه گیر بشریت از محورهای اصلی است.
در هر دو فیلم هم بزرگترها مستاصل اند هم میانسالها هم قوه ی قضا هم نسل بعدی که در کودکی و نوجوانی شاهد #فروپاشی خانواده است و باید تصمیم بگیرد کدام طرف باشد یا اینوری یا اونوری؟!
تباهی و شکست بدتر از این برای یک ملت؟!
۱۱- در بی فکری صاحب منصبان گردن کلفت همین بس که اساسا نمی فهمند که خودشان کلا مسیر را کج رفته اند.آقایان، کیمیا علیزاده و شش میلیون دیگر به قول شما به نحوی از أنحا پشت کرده اند به وطن..
چرا؟!
مگر اکثریت این رفته گان متولدان شصت و هفتاد به بعد نیستند که شما گفته اید باید از رحم مادر پرورششان داد؟
ای متفکران دین و دنیاسوز، در دستگاه پرورشی شما چه کار گذاشته اند که انسان چون لوح پاک را تحویل میگیرد و خائن تحویل می دهد؟
یعنی هرگز به این فکر نکرده اید چرا سرکنگبین شما سالهاست صفرا می افزاید و روغن بادام خشکی؟
سدتان نه در ترسالی و سیل کارایی دارد و نه در خشکسالی و..؟
ادامه 👇👇👇
-زیستن_در_جهان_آیات_واستعارات
از #هامون تا #جدایی تا #کیمیاعلیزاده
۱-بهتر است در مواجهه با اتفاقات عجیب و غریب این ولایت عجیب غریب، همیشه دو سه روزی صبر کنیم تا سخنانمان کمتر تحت تاثیر تکانه های مساله ساز قرار بگیرد. در این کشوری که هر لحظه اش عرضه گاه #بحران های متعدد خودساخته و طبیعی و غیر طبیعی در تمام عرصه های زیست و زندگی انسان است کمی درنگ کردن و بعد سخن گفتن، بسیار مفیدتر است
۲- در نظرم هرآنچه در زیست محیط (روانی، فکری، جسمی، طبیعی و...)انسان عرضه می شود و در معرض انسان قرار می گیرد، ارجاع و ارجاعاتی دارد به ابعادی نهاد
۳- هرچه ذهن و دل ناظر بیشتر پر باشد از #مناظر_زیسته ی تاریخی،اجتماعی،علمی، هنری و.. ابعاد بیشتری بر ناظر گشوده می شود #بعدگشایی هم چیزی است مثل #افق_گشایی
۴- در #المپیک که عرضه گاهی است بزرگ و پر معنا و به گونه هایی بسیار، قابل نمادشناسی و تفسیر و تحلیل، شرایط به جایی می رسد که یک ایرانی مقابل یک ایرانی دیگر قرار میگیرد و غوغای در برابر هم قرار گرفتن و صف جنگ تشکیل دادن، دوباره شکل میگیرد.
همین هفته ی پیش بود که اینوری ها و اونوری ها جبهه تشکیل دادند علیه یک کارگردان و ژنرال اینوری و سردار اونوری با تانک رد شدند از روی کارگردان و در میانه ایستاده ها + کارگردان را له کردند و لابد دلشان خنک شد
۵- پس شعار #ما_مرد_جنگیم محقق شده. جامعه ی ما جامعه ای است که دست کم نیم قرن است #جنگ_زده است جنگ زده کلمه ی مهیبی است
۶- اینوری ها حالا نه یک هنرمند، که یک ورزشکار را خائن می خوانند و نامش را نیز بر زبان نمی آورند. نجس و حرام دانستن کارها و چیزها،حالا به کلمات و نامها هم رسیده است
و چه کسی میداند این هولناک یعنی چه؟
۷- اینوری ها می گویند ای ناسپاس چه می خواستی مگر؟آپارتمان، ماشین، سکه ی طلا و.. دادیم چرا پشت کردی به وطن و.. فکر نمیکنند (چون اصلا اندوخته ای کارآمد و شایسته ی زیستن انسانی ندارند)یا شاید خیلی هم خوب فکر میکنند درجامعه ای این حرفها را میزنند که آرزوی بیش از ۹۰ درصد جوانانش داشتن ابتدایی ترین حقوق زندگی یعنی سرپناه و ماشین و درآمد امن و..است.
آری پررنگ کردن اموری از این دست از قضا کوس رسوایی مجموعه ای است که برای اثبات حقانیتش بر برآورده کردن ابتدایی ترین حقوق مردم تکیه میکند.
شما با سقف آرزوی مردم و مناعت طبع انسانها چه کرده اید که روزی رویاشان تکرار #لیلة_الاسراء نبی بود و هماغوشی با خدا و حالا؟
۸- #هامون هنوز هم فیلم امروز جامعه ی ماست جمعی که دارند تلاش می کنند تا چیزی از هم نپاشد و از قضا با تمام قوا هم تلاش می کنند اما نمیشود یاد #اجاره_نشین_ها افتادید و دست به دست هم دادن عده ای برای سرپا نگه داشتن وطنی که دست عباس سوپر گوشت افتاده و نهایتا فروریختنش؟
چرا مثال هامون را زدم؟
مهشید سرگردان خواهان جدایی است(نادر و سیمین)قاضی گیر کرده در زندان تأخر و تأخیر از نفقه میگوید و دست بزن و..
مهشید سرگردان فریاد میزند مگر همه چیز اینهاست(خانه و ماشین و.. نزدن یا با ساقه ی ریحان زدن؟)
حمید هامون هم دارد خودش را جر میدهد که این بنیان رو به گسست را به هم بچسباند و نمی تواند.
میدانید چرا؟ چون انسانهای از درون گسسته نمیتوانند چیزی را بهم پیوند برنند چون ألف بین قلوبهم بر اساس محبت بی آرایه است و وفاق، نه جنگ و نفاق که سالهاست آقایان بذرش را کاشته اند در سرزمین تن و جان ایران
۹- میبینید؟مهرجویی دهه ی ۶۰ جامعه ای رو به گسست و طلاق را بر ما عرضه میکند و فرهادی دهه ی نود ،یک نسل بعد، از گسست خانواده ای می گوید که دیگر نمیتوان نگهش داشت
۱۰- در هر دو فیلم جامعه ی بسته ی سنتی ما از سوی #مدرنیته به چالش کشیده شده. آنجا در کبابخوری های ری و #شاه_عبدالعظیم(؟!) از ماهواره و ارسال های کوانتومی سالهای بعد به شوخی سخن گفته میشود و اینجا بیماری عصر جدید #آلزایمر همه گیر بشریت از محورهای اصلی است.
در هر دو فیلم هم بزرگترها مستاصل اند هم میانسالها هم قوه ی قضا هم نسل بعدی که در کودکی و نوجوانی شاهد #فروپاشی خانواده است و باید تصمیم بگیرد کدام طرف باشد یا اینوری یا اونوری؟!
تباهی و شکست بدتر از این برای یک ملت؟!
۱۱- در بی فکری صاحب منصبان گردن کلفت همین بس که اساسا نمی فهمند که خودشان کلا مسیر را کج رفته اند.آقایان، کیمیا علیزاده و شش میلیون دیگر به قول شما به نحوی از أنحا پشت کرده اند به وطن..
چرا؟!
مگر اکثریت این رفته گان متولدان شصت و هفتاد به بعد نیستند که شما گفته اید باید از رحم مادر پرورششان داد؟
ای متفکران دین و دنیاسوز، در دستگاه پرورشی شما چه کار گذاشته اند که انسان چون لوح پاک را تحویل میگیرد و خائن تحویل می دهد؟
یعنی هرگز به این فکر نکرده اید چرا سرکنگبین شما سالهاست صفرا می افزاید و روغن بادام خشکی؟
سدتان نه در ترسالی و سیل کارایی دارد و نه در خشکسالی و..؟
ادامه 👇👇👇
ادامه ی #هامون و #جدایی و...👆👆👆
۱۲- به گمانم برای جلوگیری از طلاق و گسست، دیگر خیلی دیر شده..
نه، پایان تغییر یافته و دلخوش_کن #هامون منتظر ما نیست.
ما #آویختگان(سکانس روانپزشک رفتن هامون را به یاد بیارید) گیر کرده ایم در تعلیق کشنده ی سکانس پایانی جدایی، در راهروهای بی رنگ و نور دادگاهی که همه دارند دعوا میکنند و کودکی گریان و بی تجربه را مختار کرده اند که یکی را انتخاب کن..یا اینوری یا اونوری و این یعنی در هر صورت ما پشیمانیم
شعار میگفت: چه ببریم و چه ببازیم پیروزیم و حالا به جایی رسیده ایم که هم برده ایم هم باخته ایم و..
#پشیمانیم
#محسن_یارمحمدی
#دانش_آموخته_ی_دکتری_ادبیات_فارسی
۱۲- به گمانم برای جلوگیری از طلاق و گسست، دیگر خیلی دیر شده..
نه، پایان تغییر یافته و دلخوش_کن #هامون منتظر ما نیست.
ما #آویختگان(سکانس روانپزشک رفتن هامون را به یاد بیارید) گیر کرده ایم در تعلیق کشنده ی سکانس پایانی جدایی، در راهروهای بی رنگ و نور دادگاهی که همه دارند دعوا میکنند و کودکی گریان و بی تجربه را مختار کرده اند که یکی را انتخاب کن..یا اینوری یا اونوری و این یعنی در هر صورت ما پشیمانیم
شعار میگفت: چه ببریم و چه ببازیم پیروزیم و حالا به جایی رسیده ایم که هم برده ایم هم باخته ایم و..
#پشیمانیم
#محسن_یارمحمدی
#دانش_آموخته_ی_دکتری_ادبیات_فارسی
#دردستان
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#هامون
-یاد #سیاوش گلو بریدهی هنر ایران و همسرش
-د ِ آخه به چی رسیدن؟مث یه مشت سوسک ومورچه دارن تومرداب تکنیک دست و پا میزنند همشم بخاطر این شکم ِ صاب مرده است،راحت لم دادن.
معنویت چی شد بدبخت؟
به سر عشق چی اومد؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-یاد #سیاوش گلو بریدهی هنر ایران و همسرش
-د ِ آخه به چی رسیدن؟مث یه مشت سوسک ومورچه دارن تومرداب تکنیک دست و پا میزنند همشم بخاطر این شکم ِ صاب مرده است،راحت لم دادن.
معنویت چی شد بدبخت؟
به سر عشق چی اومد؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹