#تفاوت_انسان_هوشمند
#و_انسان_احمق 👇😊✌️
چرا سیاست بازها این همه بیرحم هستند؟
پرسیدی، چرا سیاست بازها این همه بیرحم هستند: آنان بیرحم هستند چون احمق هستند. حماقت همیشه سایهای دارد که بیرحمی است.
هرچه هوشمندتر باشی، کمتر بیرحم هستی. انسان واقعاٌ هوشمند نمیتواند هیچ بیرحمی داشته باشد، غیر ممکن است.
او فقط میتواند عشق و مهربانی داشته باشد. انسان احمق باید بیرحم باشد، زیرا این تنها راهی است که او فکر میکند بتواند برنده شود.
انسان هوشمند خواهشی برای برنده شدن ندارد، انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برنده هست. انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برتر هست، نیازی ندارد که برای آن به رقابت بپردازد.
انسان احمق باید پیوسته در رقابت باشد. و چون احمق است، نمی تواند به هوشمندی خودش تکیه کند، باید به چیز دیگری تکیه زند: بیرحم میشود، حیلهگر، فریبکار و منافق میشود.
حماقت تنها گناه است. هرچیز دیگر محصول جانبی آن است. هوشمندی، تنها فضیلت است و هر آنچه که ما بعنوان فضیلت شناختهایم، مانند سایه آن را دنبال میکند .
#و_انسان_احمق 👇😊✌️
چرا سیاست بازها این همه بیرحم هستند؟
پرسیدی، چرا سیاست بازها این همه بیرحم هستند: آنان بیرحم هستند چون احمق هستند. حماقت همیشه سایهای دارد که بیرحمی است.
هرچه هوشمندتر باشی، کمتر بیرحم هستی. انسان واقعاٌ هوشمند نمیتواند هیچ بیرحمی داشته باشد، غیر ممکن است.
او فقط میتواند عشق و مهربانی داشته باشد. انسان احمق باید بیرحم باشد، زیرا این تنها راهی است که او فکر میکند بتواند برنده شود.
انسان هوشمند خواهشی برای برنده شدن ندارد، انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برنده هست. انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برتر هست، نیازی ندارد که برای آن به رقابت بپردازد.
انسان احمق باید پیوسته در رقابت باشد. و چون احمق است، نمی تواند به هوشمندی خودش تکیه کند، باید به چیز دیگری تکیه زند: بیرحم میشود، حیلهگر، فریبکار و منافق میشود.
حماقت تنها گناه است. هرچیز دیگر محصول جانبی آن است. هوشمندی، تنها فضیلت است و هر آنچه که ما بعنوان فضیلت شناختهایم، مانند سایه آن را دنبال میکند .
#چرایی_وجود_ندارد
وقتی حادثه ای رخ میدهد
ماهیت رویاگونه ی زندگی را بر تو آشکار می سازد
پس هیچگاه نپرس چرا این اتفاق افتاد
چرایی وجود ندارد
تمام پاسخهایی که به تو داده می شوند، چیزی نیستند مگر #تسکینی برای معقول و منطقی جلوه دادن چیزی
که اساسا" معقول و منطقی نیست.
بلکه یک #راز است
من هیچ علاقه ای به #تسکین ندارم
این تسکین دادنها بازی خطرناکی است
همواره به جای تسکین سعی کن
به #تماشای حقیقت عریان بایستی
حتی اگر دردناک و آزاردهنده باشد
ماهیت خواب گونه ی زندگی را ببین
همه چیز تمام میشود، ناپدید می شود اما شهود توست که می ماند
بنابراین همه ی زندگی را شهود کن
فقط شاهد باش
#ناظری_خاموش
#و_بی_قضاوت
#اﺷﻮ
وقتی حادثه ای رخ میدهد
ماهیت رویاگونه ی زندگی را بر تو آشکار می سازد
پس هیچگاه نپرس چرا این اتفاق افتاد
چرایی وجود ندارد
تمام پاسخهایی که به تو داده می شوند، چیزی نیستند مگر #تسکینی برای معقول و منطقی جلوه دادن چیزی
که اساسا" معقول و منطقی نیست.
بلکه یک #راز است
من هیچ علاقه ای به #تسکین ندارم
این تسکین دادنها بازی خطرناکی است
همواره به جای تسکین سعی کن
به #تماشای حقیقت عریان بایستی
حتی اگر دردناک و آزاردهنده باشد
ماهیت خواب گونه ی زندگی را ببین
همه چیز تمام میشود، ناپدید می شود اما شهود توست که می ماند
بنابراین همه ی زندگی را شهود کن
فقط شاهد باش
#ناظری_خاموش
#و_بی_قضاوت
#اﺷﻮ
#مراقبه_بر_روی_خشم
اين ديدگاه تو است كه:
بر واقعيت تابيده است
هشياری مورد نياز است،
نه سرزنش كردن
توسط هشياري، تحول به طور خودانگيخته رخ خواهد داد
اگر از خشم خودت هشيار باشي،
ادراك در تو رسوخ خواهد كرد
فقط مشاهده كردن، بدون داوري،
بدون خوب و بد كردن، فقط تماشاي آسمان درون خودت كافي است
مراقبه رعد و برق زده است
خشمگين هستي، داغ شده اي، تمام سيستم اعصاب مي لرزد و تكان مي خورد و در تمام بدن يك آشوب احساس مي كني
این لحظه اي زيباست
زيرا وقتي انرژي در حال عملكردن است مي تواني به آساني آن را مشاهده كني، وقتي كه عمل نكند، نمي تواني آن را مشاهده كني
چشمانت را ببند و روي آن مراقبه كن. نجنگ، فقط آنچه را كه رخ داده نگاه كن تمام آسمان پر از آذرخش شده است، برق زيادي جمع شده است، بسيار زيباست فقط روي زمين دراز بكش و به آسمان نگاه كن و مشاهده كن
آنوقت همين كار را در درون انجام بده ابرها وجود دارند، زيرا بدون ابر هيچ آذرخشي ممكن نيست ابرهاي تيره وجود دارند، #افكار
كسي به تو توهين كرده است
كسي تو را مسخره كرده است
كسي چيزي به تو گفته است..
ابرهاي زياد، ابرهاي تيره در آسمان درون و آذرخش هاي بسيار. تماشا كن!
منظره اي زيباست وحشتناك نيز هست، زيرا تو درك نمي كني. اسرارآميز است و اگر آن راز درك نشود، وحشتناك خواهد بود، از آن خواهي ترسيد
هرگاه رازي درك شود، يك بركت مي شود، يك هديه
اينك كليد را داري و با داشتن كليد، تو ارباب هستي. كنترل نمي كني
وقتي كه هشيار هستي، فقط يك ارباب مي شوي
و هرچه بيشتر هشيار شوي، بيشتر به دورن رسوخ مي كني، زيرا هشياري يك حركت به درون است، هميشه به دورن جاري است، هرچه هشيارتر باشي، بيشتر در درون هستي
اگر تماماً هشيار باشي، كاملاً در درون هستي
اگر كمتر هشيار باشي، بيشتر در بيرون هستي، ناخودآگاه تر هستي كاملاً بيرون از خانه هستي و در بيرون سرگرداني
ناخودآگاهي يعني:
پرسه زدن در بيرون از خود
خودآگاهي يعني:
عميق تر رفتن در وجود خود
پس نگاه كن. و وقتي كه خشم وجود نداشته باشد، نگاه كردن دشوار خواهد بود
به چه چيز نگاه كني؟
آسمان بسيار پهناور است و تو قادر نيستي به تهيا نگاه كني
وقتي كه خشم وجود دارد، نگاه كن، مشاهده كن و به زودي تغييري را خواهي ديد
لحظه اي كه مشاهده گر وارد شود، خشم شروع مي كند به خنك شدن، حرارت ازبين رفته است
آنگاه مي تواني بفهمي كه آن حرارت را تو به آن داده اي، هويت گرفتن تو با خشم است كه آن را داغ مي كند و لحظه اي كه احساس مي كني داغ نيست، ترس ازبين رفته است و تو ديگر با آن هويت نداري، با آن فرق داري و با آن فاصله داري
آذرخش وجود دارد، در اطرافت هست، ولي تو آن نيستي
يك بلندي احساس مي كني
تو يك تماشاگر بر روي آن بلندي هستي: در اعماق دره، رعد و برق بسيار وجود دارد... فاصله بيشتر و بيشتر مي شود و لحظه اي فراخواهد رسيد كه ناگهان ديگر ابداً با آن متصل نيستي
آن هويت گرفتن گسسته شده است
و لحظه اي كه آن هويت گسسته شود، آنگاه بي درنگ تمام آن روند داغ به روندي خنك تبديل مي شود
و خشم به مهر تبديل مي شود.
#اشو
#و_گلها_باريدند
اين ديدگاه تو است كه:
بر واقعيت تابيده است
هشياری مورد نياز است،
نه سرزنش كردن
توسط هشياري، تحول به طور خودانگيخته رخ خواهد داد
اگر از خشم خودت هشيار باشي،
ادراك در تو رسوخ خواهد كرد
فقط مشاهده كردن، بدون داوري،
بدون خوب و بد كردن، فقط تماشاي آسمان درون خودت كافي است
مراقبه رعد و برق زده است
خشمگين هستي، داغ شده اي، تمام سيستم اعصاب مي لرزد و تكان مي خورد و در تمام بدن يك آشوب احساس مي كني
این لحظه اي زيباست
زيرا وقتي انرژي در حال عملكردن است مي تواني به آساني آن را مشاهده كني، وقتي كه عمل نكند، نمي تواني آن را مشاهده كني
چشمانت را ببند و روي آن مراقبه كن. نجنگ، فقط آنچه را كه رخ داده نگاه كن تمام آسمان پر از آذرخش شده است، برق زيادي جمع شده است، بسيار زيباست فقط روي زمين دراز بكش و به آسمان نگاه كن و مشاهده كن
آنوقت همين كار را در درون انجام بده ابرها وجود دارند، زيرا بدون ابر هيچ آذرخشي ممكن نيست ابرهاي تيره وجود دارند، #افكار
كسي به تو توهين كرده است
كسي تو را مسخره كرده است
كسي چيزي به تو گفته است..
ابرهاي زياد، ابرهاي تيره در آسمان درون و آذرخش هاي بسيار. تماشا كن!
منظره اي زيباست وحشتناك نيز هست، زيرا تو درك نمي كني. اسرارآميز است و اگر آن راز درك نشود، وحشتناك خواهد بود، از آن خواهي ترسيد
هرگاه رازي درك شود، يك بركت مي شود، يك هديه
اينك كليد را داري و با داشتن كليد، تو ارباب هستي. كنترل نمي كني
وقتي كه هشيار هستي، فقط يك ارباب مي شوي
و هرچه بيشتر هشيار شوي، بيشتر به دورن رسوخ مي كني، زيرا هشياري يك حركت به درون است، هميشه به دورن جاري است، هرچه هشيارتر باشي، بيشتر در درون هستي
اگر تماماً هشيار باشي، كاملاً در درون هستي
اگر كمتر هشيار باشي، بيشتر در بيرون هستي، ناخودآگاه تر هستي كاملاً بيرون از خانه هستي و در بيرون سرگرداني
ناخودآگاهي يعني:
پرسه زدن در بيرون از خود
خودآگاهي يعني:
عميق تر رفتن در وجود خود
پس نگاه كن. و وقتي كه خشم وجود نداشته باشد، نگاه كردن دشوار خواهد بود
به چه چيز نگاه كني؟
آسمان بسيار پهناور است و تو قادر نيستي به تهيا نگاه كني
وقتي كه خشم وجود دارد، نگاه كن، مشاهده كن و به زودي تغييري را خواهي ديد
لحظه اي كه مشاهده گر وارد شود، خشم شروع مي كند به خنك شدن، حرارت ازبين رفته است
آنگاه مي تواني بفهمي كه آن حرارت را تو به آن داده اي، هويت گرفتن تو با خشم است كه آن را داغ مي كند و لحظه اي كه احساس مي كني داغ نيست، ترس ازبين رفته است و تو ديگر با آن هويت نداري، با آن فرق داري و با آن فاصله داري
آذرخش وجود دارد، در اطرافت هست، ولي تو آن نيستي
يك بلندي احساس مي كني
تو يك تماشاگر بر روي آن بلندي هستي: در اعماق دره، رعد و برق بسيار وجود دارد... فاصله بيشتر و بيشتر مي شود و لحظه اي فراخواهد رسيد كه ناگهان ديگر ابداً با آن متصل نيستي
آن هويت گرفتن گسسته شده است
و لحظه اي كه آن هويت گسسته شود، آنگاه بي درنگ تمام آن روند داغ به روندي خنك تبديل مي شود
و خشم به مهر تبديل مي شود.
#اشو
#و_گلها_باريدند
#مراقبه_بر_روی_خشم
اين ديدگاه تو است كه:
بر واقعيت تابيده است
هشياری مورد نياز است،
نه سرزنش كردن
توسط هشياري، تحول به طور خودانگيخته رخ خواهد داد
اگر از خشم خودت هشيار باشي،
ادراك در تو رسوخ خواهد كرد
فقط مشاهده كردن، بدون داوري،
بدون خوب و بد كردن، فقط تماشاي آسمان درون خودت كافي است
مراقبه رعد و برق زده است
خشمگين هستي، داغ شده اي، تمام سيستم اعصاب مي لرزد و تكان مي خورد و در تمام بدن يك آشوب احساس مي كني
این لحظه اي زيباست
زيرا وقتي انرژي در حال عملكردن است مي تواني به آساني آن را مشاهده كني، وقتي كه عمل نكند، نمي تواني آن را مشاهده كني
چشمانت را ببند و روي آن مراقبه كن. نجنگ، فقط آنچه را كه رخ داده نگاه كن تمام آسمان پر از آذرخش شده است، برق زيادي جمع شده است، بسيار زيباست فقط روي زمين دراز بكش و به آسمان نگاه كن و مشاهده كن
آنوقت همين كار را در درون انجام بده ابرها وجود دارند، زيرا بدون ابر هيچ آذرخشي ممكن نيست ابرهاي تيره وجود دارند، #افكار
كسي به تو توهين كرده است
كسي تو را مسخره كرده است
كسي چيزي به تو گفته است..
ابرهاي زياد، ابرهاي تيره در آسمان درون و آذرخش هاي بسيار. تماشا كن!
منظره اي زيباست وحشتناك نيز هست، زيرا تو درك نمي كني. اسرارآميز است و اگر آن راز درك نشود، وحشتناك خواهد بود، از آن خواهي ترسيد
هرگاه رازي درك شود، يك بركت مي شود، يك هديه
اينك كليد را داري و با داشتن كليد، تو ارباب هستي. كنترل نمي كني
وقتي كه هشيار هستي، فقط يك ارباب مي شوي
و هرچه بيشتر هشيار شوي، بيشتر به دورن رسوخ مي كني، زيرا هشياري يك حركت به درون است، هميشه به دورن جاري است، هرچه هشيارتر باشي، بيشتر در درون هستي
اگر تماماً هشيار باشي، كاملاً در درون هستي
اگر كمتر هشيار باشي، بيشتر در بيرون هستي، ناخودآگاه تر هستي كاملاً بيرون از خانه هستي و در بيرون سرگرداني
ناخودآگاهي يعني:
پرسه زدن در بيرون از خود
خودآگاهي يعني:
عميق تر رفتن در وجود خود
پس نگاه كن. و وقتي كه خشم وجود نداشته باشد، نگاه كردن دشوار خواهد بود
به چه چيز نگاه كني؟
آسمان بسيار پهناور است و تو قادر نيستي به تهيا نگاه كني
وقتي كه خشم وجود دارد، نگاه كن، مشاهده كن و به زودي تغييري را خواهي ديد
لحظه اي كه مشاهده گر وارد شود، خشم شروع مي كند به خنك شدن، حرارت ازبين رفته است
آنگاه مي تواني بفهمي كه آن حرارت را تو به آن داده اي، هويت گرفتن تو با خشم است كه آن را داغ مي كند و لحظه اي كه احساس مي كني داغ نيست، ترس ازبين رفته است و تو ديگر با آن هويت نداري، با آن فرق داري و با آن فاصله داري
آذرخش وجود دارد، در اطرافت هست، ولي تو آن نيستي
يك بلندي احساس مي كني
تو يك تماشاگر بر روي آن بلندي هستي: در اعماق دره، رعد و برق بسيار وجود دارد... فاصله بيشتر و بيشتر مي شود و لحظه اي فراخواهد رسيد كه ناگهان ديگر ابداً با آن متصل نيستي
آن هويت گرفتن گسسته شده است
و لحظه اي كه آن هويت گسسته شود، آنگاه بي درنگ تمام آن روند داغ به روندي خنك تبديل مي شود
و خشم به مهر تبديل مي شود.
#اشو
#و_گلها_باريدن
اين ديدگاه تو است كه:
بر واقعيت تابيده است
هشياری مورد نياز است،
نه سرزنش كردن
توسط هشياري، تحول به طور خودانگيخته رخ خواهد داد
اگر از خشم خودت هشيار باشي،
ادراك در تو رسوخ خواهد كرد
فقط مشاهده كردن، بدون داوري،
بدون خوب و بد كردن، فقط تماشاي آسمان درون خودت كافي است
مراقبه رعد و برق زده است
خشمگين هستي، داغ شده اي، تمام سيستم اعصاب مي لرزد و تكان مي خورد و در تمام بدن يك آشوب احساس مي كني
این لحظه اي زيباست
زيرا وقتي انرژي در حال عملكردن است مي تواني به آساني آن را مشاهده كني، وقتي كه عمل نكند، نمي تواني آن را مشاهده كني
چشمانت را ببند و روي آن مراقبه كن. نجنگ، فقط آنچه را كه رخ داده نگاه كن تمام آسمان پر از آذرخش شده است، برق زيادي جمع شده است، بسيار زيباست فقط روي زمين دراز بكش و به آسمان نگاه كن و مشاهده كن
آنوقت همين كار را در درون انجام بده ابرها وجود دارند، زيرا بدون ابر هيچ آذرخشي ممكن نيست ابرهاي تيره وجود دارند، #افكار
كسي به تو توهين كرده است
كسي تو را مسخره كرده است
كسي چيزي به تو گفته است..
ابرهاي زياد، ابرهاي تيره در آسمان درون و آذرخش هاي بسيار. تماشا كن!
منظره اي زيباست وحشتناك نيز هست، زيرا تو درك نمي كني. اسرارآميز است و اگر آن راز درك نشود، وحشتناك خواهد بود، از آن خواهي ترسيد
هرگاه رازي درك شود، يك بركت مي شود، يك هديه
اينك كليد را داري و با داشتن كليد، تو ارباب هستي. كنترل نمي كني
وقتي كه هشيار هستي، فقط يك ارباب مي شوي
و هرچه بيشتر هشيار شوي، بيشتر به دورن رسوخ مي كني، زيرا هشياري يك حركت به درون است، هميشه به دورن جاري است، هرچه هشيارتر باشي، بيشتر در درون هستي
اگر تماماً هشيار باشي، كاملاً در درون هستي
اگر كمتر هشيار باشي، بيشتر در بيرون هستي، ناخودآگاه تر هستي كاملاً بيرون از خانه هستي و در بيرون سرگرداني
ناخودآگاهي يعني:
پرسه زدن در بيرون از خود
خودآگاهي يعني:
عميق تر رفتن در وجود خود
پس نگاه كن. و وقتي كه خشم وجود نداشته باشد، نگاه كردن دشوار خواهد بود
به چه چيز نگاه كني؟
آسمان بسيار پهناور است و تو قادر نيستي به تهيا نگاه كني
وقتي كه خشم وجود دارد، نگاه كن، مشاهده كن و به زودي تغييري را خواهي ديد
لحظه اي كه مشاهده گر وارد شود، خشم شروع مي كند به خنك شدن، حرارت ازبين رفته است
آنگاه مي تواني بفهمي كه آن حرارت را تو به آن داده اي، هويت گرفتن تو با خشم است كه آن را داغ مي كند و لحظه اي كه احساس مي كني داغ نيست، ترس ازبين رفته است و تو ديگر با آن هويت نداري، با آن فرق داري و با آن فاصله داري
آذرخش وجود دارد، در اطرافت هست، ولي تو آن نيستي
يك بلندي احساس مي كني
تو يك تماشاگر بر روي آن بلندي هستي: در اعماق دره، رعد و برق بسيار وجود دارد... فاصله بيشتر و بيشتر مي شود و لحظه اي فراخواهد رسيد كه ناگهان ديگر ابداً با آن متصل نيستي
آن هويت گرفتن گسسته شده است
و لحظه اي كه آن هويت گسسته شود، آنگاه بي درنگ تمام آن روند داغ به روندي خنك تبديل مي شود
و خشم به مهر تبديل مي شود.
#اشو
#و_گلها_باريدن
Forwarded from Narmin Clauß
مردم خود را به ديگران مي چسبانند،
و تو هرقدر بيشتر به ديگران بچسبي، آنان هراسناك تر مي شوند.
خواهند خواست از تو بگريزند،
زيرا هركس نياز دروني شديدي براي #آزاد_بودن دارد.
ميل و آرزوي آزادي، برتر و ژرف تر از هر ميل و آرزوي ديگري است.
بنابراين تو حتي عشق را مي تواني قرباني كني، اما نمي تواني آزادي را قرباني كني. طبيعت امور اينگونه نيست.
به همين دليل شادماني واقعي فقط در تنها بودن تو مي تواند رخ دهد.
تنها بودن، هنر است. و با خود شادماني به همراه مي آورد.
اگر تو نخست در وجود خويش ريشه بدواني و سپس به برقراري ارتباط با ديگران اقدام كني، اين پديده اي كاملا متفاوت است.
اينك تو مي تواني مشاركت كني.
مي تواني عشق بورزي و از اين عشق لذت ببري.
با وجود زودگذر بودن آن، تو مي تواني به رقص درآيي، آواز بخواني و هرگاه كه آن لحظه بگذرد، ديگر گذشته است.
تو به عقب نمي نگري...
تو اين توانايي را داري كه عشق ديگري را بيافريني.
پس هيچ نيازي نيست به كسي بچسبي.
تو از آن عاشق و از آن عشق سپاسگزاري كه ديگر وجود ندارد،
زيرا تو را غني ساخته. به تو شمه اي از زندگي بخشيده و پخته ترت كرده است. اما اين زماني امكانپذير است كه تو برخي زمينه سازيها را در وجود خويش انجام داده باشي.
اگر عشق همه آن چيزي باشد كه تو داري، بدون هيچ زمينه اي براي مراقبه،
آنگاه گرفتار رنج و عذاب خواهي شد.
هر عشق بازي اي دير يا زود به يك كابوس تبديل خواهد شد.
#هنر_تنها_بودن
#و_
#در_تنهايي_خوش_و_خرم_بودن را بياموز تا همه چيز امكانپذير شود.
#اشو
و تو هرقدر بيشتر به ديگران بچسبي، آنان هراسناك تر مي شوند.
خواهند خواست از تو بگريزند،
زيرا هركس نياز دروني شديدي براي #آزاد_بودن دارد.
ميل و آرزوي آزادي، برتر و ژرف تر از هر ميل و آرزوي ديگري است.
بنابراين تو حتي عشق را مي تواني قرباني كني، اما نمي تواني آزادي را قرباني كني. طبيعت امور اينگونه نيست.
به همين دليل شادماني واقعي فقط در تنها بودن تو مي تواند رخ دهد.
تنها بودن، هنر است. و با خود شادماني به همراه مي آورد.
اگر تو نخست در وجود خويش ريشه بدواني و سپس به برقراري ارتباط با ديگران اقدام كني، اين پديده اي كاملا متفاوت است.
اينك تو مي تواني مشاركت كني.
مي تواني عشق بورزي و از اين عشق لذت ببري.
با وجود زودگذر بودن آن، تو مي تواني به رقص درآيي، آواز بخواني و هرگاه كه آن لحظه بگذرد، ديگر گذشته است.
تو به عقب نمي نگري...
تو اين توانايي را داري كه عشق ديگري را بيافريني.
پس هيچ نيازي نيست به كسي بچسبي.
تو از آن عاشق و از آن عشق سپاسگزاري كه ديگر وجود ندارد،
زيرا تو را غني ساخته. به تو شمه اي از زندگي بخشيده و پخته ترت كرده است. اما اين زماني امكانپذير است كه تو برخي زمينه سازيها را در وجود خويش انجام داده باشي.
اگر عشق همه آن چيزي باشد كه تو داري، بدون هيچ زمينه اي براي مراقبه،
آنگاه گرفتار رنج و عذاب خواهي شد.
هر عشق بازي اي دير يا زود به يك كابوس تبديل خواهد شد.
#هنر_تنها_بودن
#و_
#در_تنهايي_خوش_و_خرم_بودن را بياموز تا همه چيز امكانپذير شود.
#اشو